درس کفایة الاصول - اصول عملیه و تعارض

جلسه ۵۳: شرایط اصول ۵

 
۱

خطبه

۲

ان قلت و قلت

شما در مسافرت هستید و شک می‌کنید که نماز تمام بر شما واجب است یا نماز قصر و کسی است که سوال بکنید اما بدون سوال تمام می‌خوانید و بعد معلوم می‌شود که نماز باید قصر خوانده می‌شد، مامور به واقعی، قصر است و غیر مامور به، تمام است.

اشکال: صغری: اتمام مقدمه حرام است (حرام همان ترک واجب است یعنی ترک قصر).

کبری: مقدمه حرام، حرام است.

نتیجه: پس اتمام حرام است و حرمت موجب فساد اتمام است، پس چگونه حکم به صحت اتمام می‌شود و هکذا هر یک از جهل و اخفات به جای دیگری.

جواب: اتمام مقدمه حرام نیست، چون:

صغری: شرط مقدمیت، تقدم در رتبه است (و فرق ندارد در وجود خارجی جلوتر باشد یا نباشد).

مثلا کلید در دست است، در عالم خارج حرکت دست با حرکت کلید یکی است اما عقل می‌گوید یک حرکت جلوتر است و آن حرکت دست است و به این تقدم رتبی است.

کبری: تقدم در رتبه منتفی است.

اگر دو ضد باشد، هر ضدی با عدم ضد دیگر، هم رتبه هستند، اتمام با قصر ضدین هستند، یعنی زمانی که مکلف اراده اتمام می‌کند، عدم ضد دیگر هم می‌آید، پس هر ضدی با عدم ضد دیگری، در یک عرض هستند.

نتیجه: شرط مقدمیت منتفی است.

۳

جزوه جواب

قلت: صغری: شرط مقدمیت اتمام برای عدم القصر، تقدم در رتبه است.

کبری: تقدم در رتبه منتفی است (چون اتمام و قصر متضادان هستند و هر ضدی با عدم ضد دیگر هم رتبه هستند).

نتیجه: پش شرط مقدمیت اتمام برای عدم القصر منتفی است بنابراین منشاء فوت واجب (قصر مثلا) ترک الفحص است.

۴

اشکال و جواب

اشکال: صغری: اگر ماتی به مشتمل بر مصلحت تامه لازم الاستیفاء باشد لازمه‌اش این است که اگر مکلف عمدا به جای قصر اتمام بخواند، نمازش صحیح است (اما عقاب دارد).

مثلا اگر فردی بدون فحص نماز را تمام بخواند در جایی که شک دارد نماز تمام است یا قصر است، نماز این فرد صحیح است حال اگر نماز تمام، مصلحت تامه لازم الاستیفاء دارد، باید گفته اگر مکلفی عمدا به جای قصر، اتمام بخواند نماز صحیح است.

کبری: و اللازم باطل. هیچکس نمی‌گوید نماز اتمام عمدی به جای قصر صحیح است.

نتیجه: فالملزوم مثله. پس ماتی به مشتمل بر مصلحت تامه لازم الاستیفاء نیست.

جواب: ثبوتا حرف همین است و اگر کسی عمدا به جای قصر، اتمام بخواند صحیح است اما اثباتا این ثابت نمی‌شود چون ادله می‌گوید در جهل این حرف درست است که اتمام به جای قصر خوانده بشود صحیح است اما در عمد صحیح نیست.

۵

جزوه اشکال و جواب

اشکال: صغری: اگر ماتی به مشتمل بر مصلحت تامه لازم الاستیفاء باشد لازمه‌اش این است که اگر مکلف عمدا در موضع قصر تمام بخواند، صلاتش صحیح باشد (اگرچه بخاطر ترک واجب مستحق عقاب می‌باشد).

کبری: و اللازم باطل (نمازش صحیح نیست)

نتیجه: فالملزوم مثله.

جواب: قائل شدن به صحت صلات ثبوتا بلامانع است ولی اثباتا دلیل نداریم که در صورت عمد صلات دارای مصلحت و نتیجة صحیح است.

۶

جواب کاشف الغطاء به اشکال اول و رد آن

ایشان می‌گویند اتمام امر ترتبی دارد، یعنی در سفر اولین مرحله، امر به قصر شده و اگر انجام نداد و معصیت کرد، امر به اتمام شده است.

جواب: ترتب باطل است، چون اجتماع ضدین است، چون در مرحله اول فقط امر به قصر است و در مرحله دوم که امر به اتمام است، هم امر به اتمام است و هم امر به قصر است و با عزم معصیت امر اول، امر اول کنار نمی‌رود.

۷

جزوه جواب کاشف الغطاء به اشکال اول و رد آن

کاشف الغطاء: اتمام به جای قصر (و هکذا دو مورد دیگر) امر ترتبی دارد، یعنی در مرحله اول امر به قصر و بر فرض عدم اتیان امر به اتیان فعلی می‌شود.

اشکال: ترتب باطل است.

۸

تطبیق جواب به اشکال اول

قلت: ليس (کل منهما فی موضع الآخر) سببا (مقدمه) لذلك (ترک القصر)، غايته (قول) أنّه (کل منهما) يكون مضادّا له (الآخر -قصر)، وقد حقّقنا في محلّه (تحقیق) أنّ الضدّ (مثل اتمام) وعدم ضدّه (ضد) (عدم القصر) متلازمان ليس بينهما (متلازمان) توقّف أصلا.

۹

تطبیق اشکال و جواب

لا يقال: على هذا (اشتمال ماتی به بر مصلحت تامه لازم الاستیفاء) فلو صلّى تماما أو صلّى إخفاتا في موضع القصر والجهر مع العلم بوجوبهما (قصر و جهر) في موضعهما (قصر و جهر) لكانت صلاته (مکلف) صحيحة وإن عوقب على مخالفة الأمر بالقصر أو الجهر.

فإنّه يقال: لا بأس بالقول به (صحت صلات) لو دلّ دليل على أنّها (صلات ناقص) تكون مشتملة على المصلحة ولو مع العلم (علم به وجوب قصر). لاحتمال اختصاص أن يكون (ماتی به) كذلك (مشتمل بر مصلحت) في صورة الجهل، ولا بُعد أصلا في اختلاف الحال (وضعیت) فيها (صلات) باختلاف حالتي العلم بوجوب شيء والجهل به (شیء)، كما لا يخفى.

۱۰

تطبیق جواب کاشف الغطاء به اشکال اول و رد آن

وقد صار (متمایل شده است) بعض الفحول (مرحوم کاشف الغطاء) بصدد بيان إمكان كون المأتيّ في غير موضعه (الماتی) (خبر کون:) مأمورا به بنحو الترتّب (در مرحله اول قصر مامور به است و اگر انجام نداد، اتمام می‌آید).

وقد حقّقنا في مبحث الضدّ امتناع الأمر بالضدّين (اتمام و قصر) مطلقا (چه در عرض هم و چه در طول هم) ولو بنحو الترتّب بما لا مزيد عليه، فلا نعيد.

۱۱

کلام فاضل تونی و بررسی آن

مرحوم فاضل تونی برای اصل برائت دو شرط دیگر علاوه بر فحص گفته است:

شرط اول: اجرای برائت نباید باعث ثبوت حکم در غیر مجرای برائت نشود. مثلا دو ظرف است که علم اجمالی داریم یکی نجس است، حال سراغ یکی می‌رویم و اصل برائت جاری می‌کنیم که نجس نیست، در اینجا فاضل تونی می‌گوید این نمی‌شود، چون با اصل برائت، اثبات حکم وجوب اجتناب در دیگری می‌شود و اصل برائت در اینجا جاری نباید بشود.

شرط دوم: اجرای برائت نباید موجب ضرر بر دیگری شود، مثلا در قفس دیگری را باز می‌کند و پرنده می‌رود و در ضمان شک می‌کند و اصل برائت جاری می‌کند، اینجا اصل برائت جاری نمی‌شود چون باعث ضرر دیگری می‌شود.

رد شرط اول: موضوع حکم شرعی، دو حالت دارد:

۱. گاهی موضوع حکم شرعی عدم استحقاق عقاب (که با برائت عقلی اثبات می‌شد) است یا اباحه ظاهری (که با برائت شرعی مضمون حدیث رفع اثبات می‌شد) است یا رفع تکلیف (که با برائت شرعی مضمون رفع تکلیف ثابت می‌شود) است.

در این صورت:

اولا: اصالت البرائه در شبهه بدویه بعد از فحص جاری می‌شود، چون ادله اصالت البرائه اطلاق دارد و شرط فاضل تونی در اینجا قید برای این ادله نشده است.

ثانیا: حکم دیگر هم پیاده می‌شود، چون موضوعش پیدا می‌شود.

۱۲

تطبیق کلام فاضل تونی و بررسی آن

ثمّ إنّه ذكر لأصل البراءة (غیر از فحص) شرطان آخران:

أحدهما: أن لا يكون موجبا لثبوت حكم شرعيّ من جهة اخرى (برای غیر مجرایش).

ثانيهما: أن لا يكون موجبا للضرر على آخر.

(رد شرط اول:) ولا يخفى: أنّ أصالة البراءة عقلا ونقلا في الشبهة البدويّة بعد الفحص لا محالة تكون جارية (چون ادله برائت عقلیه و شرعیه اطلاق دارند و مقید به شرط اول نشده‌اند). وعدم استحقاق العقوبة ـ الثابت بالبراءة العقليّة ـ والإباحة أو رفع التكليف ـ الثابت بالبراءة النقليّة ـ لو كان (یکی از این سه تا) موضوعا لحكم شرعيّ أو ملازما له (حکم شرعی) فلا محيص عن ترتّبه (حکم شرعی) عليه (آن سه) بعد إحرازه (آن سه که با برائت احراز می‌شود).

ولذا لو أتى بها في موضع الآخر جهلا مع تمكّنه من التعلّم فقد قصّر ولو علم بعده وقد وسع الوقت.

فانقدح أنّه لا يتمكّن من صلاة القصر صحيحة بعد فعل صلاة الإتمام ، ولا من الجهر كذلك (١) بعد فعل صلاة الإخفات وإن كان الوقت باقيا.

إن قلت : على هذا يكون كلّ منهما (٢) في موضع الآخر سببا لتفويت الواجب فعلا ، وما هو السبب لتفويت الواجب كذلك حرام ، وحرمة العبادة موجبة لفسادها بلا كلام.

قلت : ليس سببا لذلك ، غايته أنّه يكون مضادّا له ، وقد حقّقنا في محلّه أنّ الضدّ وعدم ضدّه متلازمان ليس بينهما توقّف أصلا (٣).

لا يقال : على هذا فلو صلّى تماما أو صلّى إخفاتا في موضع القصر والجهر مع العلم بوجوبهما في موضعهما لكانت صلاته صحيحة وإن عوقب على مخالفة الأمر بالقصر أو الجهر.

فإنّه يقال : لا بأس بالقول به لو دلّ دليل على أنّها (٤) تكون مشتملة على المصلحة ولو مع العلم (٥). لاحتمال اختصاص أن يكون كذلك في صورة الجهل ، ولا بعد أصلا في اختلاف الحال فيها باختلاف حالتي العلم بوجوب شيء والجهل به ، كما لا يخفى (٦).

__________________

(١) أي : صحيحة.

(٢) هكذا في النسخ. والأولى أن يقول : «يكون إتيان كلّ منهما ...».

(٣) راجع الجزء الأوّل : ٢٣٨. ومرّ توضيح التلازم بينهما فيما علّقنا عليه ، فراجع.

(٤) أي : الصلاة غير المأمور بها.

(٥) أي : ولو مع العلم بعدم الأمر بها.

(٦) حاصل ما أفاده في حلّ الإشكال : أنّه يكون المأتي به ـ وهو الصلاة تماما في موضع القصر ـ واجدا لمصلحة وافية بمعظم مصلحة المأمور به ، وهذا المقدار من المصلحة المستوفاة بالمأتي به مضادّة في مقام الاستيفاء مع المصلحة القائمة بالمأمور به التامّ ، فبما أنّ المأتي به الناقص يوجب استيفاء مقدار من المصلحة المضادّة لمصلحة التامّ يسقط أمر التامّ ، فيكون ـ

وقد صار بعض الفحول (١) بصدد بيان إمكان كون المأتيّ في غير موضعه مأمورا به بنحو الترتّب (٢).

__________________

ـ المأتي به صحيحا لأجل استيفاء ذلك المقدار من المصلحة ، وإن لم يكن مأمورا به لعدم اشتماله على تمام المصلحة الملزمة.

وأورد عليه المحقّق النائينيّ بما حاصله : أنّ المصلحة الملزمة القائمة بإتيان المأمور به التامّ ـ وهو الصلاة قصرا في المثال المزبور ـ إن كانت هي الغرض الداعي إلى جعل الواجب فلا وجه لسقوطها بإتيان ما يكون فاقدا لتلك المرتبة من المصلحة ـ أي الصلاة تماما ـ ، خصوصا مع إمكان استيفاء تمام المصلحة بإعادته في الوقت.

ودعوى عدم القدرة على استيفاء تمام المصلحة بعد استيفاء معظمها بالمأتي به واضحة الفساد ، لعدم الشكّ في قدرة المكلّف على إتيان الصلاة قصرا ـ القائمة بها المصلحة التامّة ـ ، ولا يعتبر في استيفاء المصلحة سوى القدرة على فعل متعلّقها ، وهو حاصل بالوجدان.

وإن لم تكن المصلحة الملزمة القائمة بإتيان المأمور به داعية إلى جعل الواجب ، فاللازم الحكم بالتخيير بين القصر والتمام ، غايته كون القصر ـ في المثال المزبور ـ أفضل الفردين ، فلا وجه لاستحقاق العقاب. فوائد الاصول ٤ : ١٠٢.

وأجاب عنه السيّد الإمام الخمينيّ بما حاصله : أنّ المصلحة التامّة القائمة على المأمور به التامّ لازمة الاستيفاء ، ولكن لا دخالة لها في حصول المصلحة القائمة بالمأتي به الناقص ، فيستوفى المصلحة القائمة بالناقص بالإتيان به فاقدا للباقي من المصلحة اللازمة الاستيفاء بحسب الغرض الأكمل ، ومع الإتيان بالناقص وتحصيل المصلحة القائمة به تكون المصلحة القائمة بالمأمور به التامّ غير ممكنة الاستيفاء ، للتضادّ الواقع بين المصلحتين ، أو لعدم إمكان استيفائها إلّا في ضمن المجموع ، فلا تقدر المكلّف على استيفاء المصلحة الزائدة بعد الإتيان بالناقص. أنوار الهداية ٢ : ٤٣٤.

(١) وهو كاشف الغطاء في كشف الغطاء : ٢٦ ـ ٢٧.

(٢) وحاصل ما أفاده من الترتّب : أنّ المأتي به ـ كالصلاة جهرا في موضع الإخفات ـ يتعلّق به الأمر بشرط العزم على عصيان الأمر بالصلاة إخفاتا بنحو الشرط المتأخّر.

واستشكل عليه : تارة بعدم معقوليّة الترتّب ـ كما في فرائد الاصول ٢ : ٤٤٠ ـ ، واخرى بوجوه أخر ذكرها المحقّق النائينيّ ، وتعرّض لها السيّدان العلمان ـ الإمام الخمينيّ والسيّد الخوئيّ ـ ثمّ ناقشا فيها. بل قد يذكر في المقام وجوها أخر في مقام التفصيّ عن الإشكال المذكور. تركناها مخافة التطويل. وإن شئت الاطّلاع عليها فراجع فرائد الاصول ٢ : ٤٣٨ ، فوائد الاصول ٤ : ٢٨٩ ـ ٣٠١ ، نهاية الأفكار ٣ : ٤٨٧ ، أنوار الهداية ٢ : ٤٣١ ـ ٤٤٠ ، مصباح الاصول ٢ : ٥٠٦ ـ ٥١٠.

وقد حقّقنا في مبحث الضدّ امتناع الأمر بالضدّين مطلقا ولو بنحو الترتّب بما لا مزيد عليه (١) ، فلا نعيد.

[ما أفاد الفاضل التونيّ حول شروط جريان البراءة]

ثمّ إنّه ذكر لأصل البراءة شرطان آخران (٢) :

أحدهما : أن لا يكون موجبا لثبوت حكم شرعيّ من جهة اخرى (٣).

ثانيهما : أن لا يكون موجبا للضرر على آخر (٤).

ولا يخفى : أنّ أصالة البراءة عقلا ونقلا في الشبهة البدويّة بعد الفحص لا محالة تكون جارية. وعدم استحقاق العقوبة ـ الثابت بالبراءة العقليّة ـ والإباحة أو رفع التكليف ـ الثابت بالبراءة النقليّة ـ لو كان موضوعا لحكم شرعيّ أو ملازما له فلا محيص عن ترتّبه عليه بعد إحرازه (٥). فإن لم يكن مترتّبا عليه بل على نفي التكليف واقعا فهي وإن كانت جارية إلّا أنّ ذاك الحكم لا يترتّب ، لعدم ثبوت

__________________

(١) راجع الجزء الأوّل : ٢٤٧ ـ ٢٤٨.

(٢) ذكرهما الفاضل التونيّ في الوافية : ١٩٣.

(٣) مثاله : ما إذا شكّ في ثبوت الدين على الذمّة ، وإجراء أصالة البراءة من الدين موجب للحكم بوجوب الحجّ ، لحصول الاستطاعة حينئذ.

ومثال آخر : ما إذا شكّ في حرمة شرب التتن ، فتجري البراءة ويوجب جواز بيع التتن.

(٤) وفي الوافية : «مثلا : إذا فتح إنسان قفصا للطائر فطار ، أو حبس شاة فمات ولدها ، أو أمسك رجلا فهربت دابّته ، فإنّه لا يصحّ حينئذ التمسّك ببراءة الذمّة ، بل ينبغي للمفتي التوقّف عن الإفتاء حينئذ ، ولصاحب الواقعة الصلح إذا لم يكن منصوصا بنصّ خاصّ أو عامّ ، لاحتمال اندراج مثل هذه الصورة في قوله : «لا ضرر ولا ضرار في الإسلام» ، وفيما يدلّ على حكم من أتلف مالا لغيره ...». الوافية : ١٩٣ ـ ١٩٤.

(٥) أي : لو كان عدم استحقاق العقوبة والإباحة موضوعا لحكم شرعيّ أو ملازما له ـ كما إذا شكّ في إباحة شرب التتن فتجري البراءة وتصير موضوعا لجواز البيع ـ فلا محيص عن ترتّب ذلك الحكم الشرعيّ على الإباحة وعدم استحقاق العقوبة بعد إحراز رفع التكليف وثبوت عدم استحقاق العقوبة.