درس کفایة الاصول - جلد دوم

جلسه ۶۶: برائت ۱۵

 
۱

خطبه

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا محمد و آله الطاهرین

۲

اخبار من بلغ

«ثم إنه لا یبعد».

اخبار من بلغ

مرحوم آخوند بعد از اینکه ثابت کردند این اخبار سبب ایجاد امر در عبادت احتیاطی نمی‌شود. به مناسب مانند مرحوم شیخ انصاری وارد اخبار من بلغ می‌شوند. مرحوم شیخ انصاری فارغ از بحث سندی که شهرت روایی دارد و در بین آنها اخبار صحیح و حسنه وجود دارد. وارد مفاد این اخبار می‌شوند.

 متن حدیث چنین است: «من بلغه عن النبی (ص): شیءٌ من الثواب فعمل کان أجر ذلک له»، کسی که از جانب پیامبر عملی به او برسد وانجام دهد ثواب آن عمل به او داده خواهد شد ولو اینکه پیامبر آن را نفرموده باشند. بحثی که در این روایت وجود دارد این است که این روایت حاوی بحث اصولی است یا فقهی؟

مشهور از این اخبار حکمی اصولی را برداشت کرده‌اند که خبر ضعیف اگر حاوی عملی مستحب باشد، حجت است؛ اما در مقابل عده‌ای معتقد هستند که این روایت دال بر استحباب که حکم شرعی است، می‌باشد. اگر عملی به واسطه خبری ضعیف رسید، آن عمل مستحب خواهد بود. استحباب حکمی شرعی است که مسئله اخبار من بلغ را فقهی می‌کند به خلاف حجیت که بحث را اصولی می‌کند.

بین مرحوم شیخ و آخوند در اینکه متعلق این فعل چیست اختلاف است. مرحوم شیخ فعلی که رسیده است را متعلق می‌داند باید دارای ثواب باشد؛ اما مرحوم آخوند فعل بما هو هو می‌داند، دارای ثواب بودن دخلی در فعل ندارد. هردو قائل به فقهی بودن بحث هستند ولی حیث را مرحوم شیخ تقییدیه می‌داند ولی مرحوم آخوند حیث را تعلیلیه می‌پندارد.

حیث تقییدیه به این معنا است که این عمل بما هو هو اثری ندارد بلکه قیدی دارد که سبب شده عمل مستحب باشد، باید به او به عنوان مستحب رسیده باشد، تا احتیاط استحبابی معنا داشته باشد والا استحباب معنا ندارد.

حیث تعلیلیه به این معنا است که علت استحباب عمل بلوغ است ولی این در استحباب عمل دخیل ندارد. دلیل مرحوم آخوند روایت هشام است که نفس عمل را موضوع قرار داده است نه عملی که ذو ثواب است.

۳

اشکال و جواب

اشکال: مستشکل به مرحوم آخوند اشکال می‌کند که دو دسته روایت داریم: دسته‌ای مانند روایت هشام به صورت مطلق بیان می‌کند که ذات عمل مستحب است و اطلاق دارد. دسته‌ای دیگر مقید است و عملی که برای رسیدن خواسته نبی اکرم انجام شده است، را مستحب مطرح می‌کند؛ تعبیر روایت چنین است «طلب قول النبی»، یا «ففعله التماس ذلک الثواب». پر واضح است که حمل مطلق بر مقید می‌کنیم و نظریه مرحوم شیخ صحیح است.

جواب: مرحوم آخوند از این اشکال پاسخ میدهند که صحیح است مطلق و مقید هستند ولی حمل مطلق بر مقید در صورت تنافی است. این دو مثبتین هستند و تنافی با یکدیگر ندارند. یک دلیل می‌گوید «إن ظاهرتَ فاعتق رقبة»، دلیل بعد می‌گوید: «إن ظاهرت فاعتق رقبةً مؤمنه». اینجائی که هر دو مثبتین هستند اینجا وجهی ندارد بر اینکه ما مطلق را حمل بر مقید کنیم، یا یک جا می‌گوید اعتق رقبةً، در کلام دیگرش می‌گوید «اعتق رقبةً مؤمناً». البته یک قیدی هم می‌زنند مشروط بر اینکه حکم در مقید همان حکم در مطلق نباشد. وحدت حکم نباشد؛ اما اگر باز وحدت حکم باشد ولو مثبتین هم باشند در اینجا اطلاق و تقیید مطرح است.

در اینجا مرحوم آخوند می‌فرمایند: درست است که ما اطلاق و تقیید داریم؛ اما چون بین این اطلاق و تقیید تنافی وجود ندارد، لذا وجهی برای اینکه ما مطلق را حمل بر مقید کنیم، نداریم. این خلاصه بیان آخوند. قرینه نداریم که این حکم درست همان حکم باشد یعنی قرینه نداریم که در این روایت دوم بخواهد همان حکم روایت اول را همان را بیان کند، شاید اینکه به این نیت باشد، یک فرض بهترش باشد. اینی که به این نیت ما این فعل را انجام بدهیم یک فرق بهتری باشد والا اصل استحباب مربوط به عمل است این استحباب مؤکّدی مثلاً، به این نیت بخواهیم انجام بدهیم.

۴

تطبیق اخبار من بلغ

«ثم إنه لا یبعد»، عرض کردیم تا قبل از این ثمّ، مرحوم آخوند فرمودند: ما از اخبار من بلغ آنطوری که شیخ انصاری امری را استفاده کردند، ما استفاده نمی‌کنیم. حالا می‌خواهیم راجع به مفاد اخبار من بلغ صحبت کنیم. می‌فرمایند «لایبعد دلالة بعض تلك الأخبار على استحباب ما بلغ علیه الثواب»، خارج مطلب عرض کردیم که اخبار من بلغ را مشهور حکم اصولی می‌دانند. حکم اصولی یعنی حجیت خبر ضعیف السند؛ اما مرحوم آخوند و مرحوم شیخ انصاری از آن حکم فقهی فهمیدند. یعنی فرمودند این عمل مستحب است.

حکم فقهی یعنی استحباب. منتهی در اینکه متعلق این استحباب چیست بین آخوند و بین شیخ اختلاف است.

«ثم إنه لایبعد دلالة بعض تلك الأخبار على استحباب ما بلغ علیه الثواب»، بر استحباب آنچه که ثواب بر او رسیده است. آن بعض تلک الاخبار چیست؟ «فإن صحیحة (هشام بن سالم المحكیة عن المحاسن عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من بلغه عن النبی صلى الله علیه و آله و سلم شی‏ء من الثواب فعمله كان أجر ذلك له»، اجر آن عمل برای آن شخص هست «و إن كان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم لم یقله)»، ولو اینکه پیامبر نفرموده باشد. «ظاهرة فی أن الأجر كان مترتبا على نفس العمل الذی بلغه عنه صلى الله علیه و آله و سلم»، ظهور دارد در اینکه اجر مترتب است بر خود آن عملی که «بلغه عنه»، بلغ این شخص را از پیامبر که «أنه ذو ثواب»، پس این نظریه مرحوم آخوند شد.

مرحوم آخوند هم روی این کلمه فعمله تکیه می‌کند. این فاء، فاء تفریعیه است. «من بلغه فعمله» این ظهور دارد در اینکه اجر مترتب بر خود عمل است. و وجه ظهورش هم این است که فعمل بقصد ثواب ندارد، فعمل لأنه ذو ثوابٍ. برود فعمله عمل کند. که اجر بر آن عمل مترتب است، پس استحباب بر خود عمل است.

مثل این است که در روایات مرحوم آخوند در آخرش می‌گوید: ما برای بعضی از متسحبات داریم که «من صرّح لحیة فله کذا»، خب این فاء تفریع بر این است که اصل تصریح لحیه که شد، ثواب می‌آید. در اینجا هم دارد که «من بلغ عن النبی شیءٌ من الثواب»، فعمل آن شیء را، دیگر ندارد که فعمل به غیر اینکه أنه ذو ثوابٍ. این یک ظهوری در این دارد که عمل را خودش مجرداً هم اگر انجام بدهد نه به غیر اینکه «أنّه ذو ثواب»، استحباب بر خود عمل مترتب است. البته حالا این فرمایش مرحوم آخوند است. فرمایش مرحوم شیخ ظهور روایات نسبت به فرمایش شیخ خیلی قوی‌تر و بهتر هست. «و كون العمل»، این وکون العمل تعریض به فرمایش مرحوم شیخ و اشاره و اشکال به فرمایش مرحوم شیخ دارند.

مرحوم شیخ فرموده که عمل از این روایت ما می‌فهمیم عمل متفرع بر بلوغ است. مرحوم آخوند می‌فرماید: «وکون العمل متفرعا على البلوغ»، عمل متفرع بر این است که برسد از پیامبر به ما که این عمل ثواب دارد، «و كونه الداعی إلى‏ العمل»، مرحوم آخوند می‌فرماید: «غیر موجب‏ لأن یكون الثواب إنما یكون مترتبا علیه»، این موجب نمی‌شود که ثواب مترتب بر او باشد، «فیما إذا أتى برجاء أنه مأمور به و بعنوان الاحتیاط»، آنجائی که به امید اینکه این مأمور به است و به امید اینکه این به عنوان احتیاط هست بیاورد. «بداهة أن الداعی إلى العمل لا یوجب له وجها»، مرحوم آخوند می‌فرماید: آنچه که مرحوم شیخ فرموده عنوان حیثیت تقییدیه را ندارد که حیثیت تقییدیه به آن فعل عنوان می‌دهد؛ مثلاً اگر گفتیم که این را بدهید به شخص طلب از این حیث که فقیه است؛ مثلاً از این حیث که فقیه است این حیث حیثیت چیست؟ تقییدیه است.

حیثیت تقییدیه رکنیت دارد، یعنی اگر نباشد حکم از بین می‌رود، اگر گفتیم این پول را بدهید به طلبه از حیث اینکه فقیه است، این حیث می‌آید به این متعلق رنگ می‌دهد عنوان می‌دهد. یعنی می‌گوید متعلق حکم فقیه است آن کسی که فقیه است باید به او داد، می‌آید رنگ و عنوان می‌دهد. مرحوم آخوند به شیخ می‌فرماید: این حیثیت اینکه بلوغ ثواب، بلغه أنه ذو ثواب، اگر حیثیت تقییدیه بود و وجهی و رنگی به موضوع متعلق می‌داد، فرمایش شما درست بود که بگوییم استحباب به خاطر این است. اما این عنوان داعی را دارد عنوان انگیزه را دارد، یعنی آنی که داعی شده من این عمل را انجام بدهم، «بلغه أنّه ذو ثواب». این بلوغ به ما و رسیدن به ما ثواب دارد این داعی است یعنی دیگر حیثیت تقییدیه نیست حیثیت تعلیلیه را دارد و لکن حیثیت تعلیلیه نمی‌آید رنگ به موضوع بدهد و نمی‌آید یک عنوانی به موضوع بدهد. موارد زیادی و امثله زیادی در فقه ما داریم برای این مسئله حیثیت تعلیلیه و تقییدیه.

فرق اساسی‌شان در این است که حیثیت تقییدیه جزئیت و رکنیت برای موضوع دارد، اما حیثیت تعلیلیه جزیئت ندارد و چون حیثیت تقییدیه جزئیت دارد به موضوع یا متعلق رنگ، وجه یا عنوان می‌دهد. ببینید اگر گفتیم که این پول را بدهید به این آقا از حیث اینکه فقیه است. ما می‌فهمیم آنی که تمام الملاک است فقیه بودن است؛ لذا می‌‌توانیم این پول را برداریم به یک فقیه دیگری هم بدهیم؛ اما اگر گفتیم این پول را بدهید به این آقا، از حیث اینکه فقیه است و حیثیت تعلیلیه گرفتیم یعنی این داعی شده که من بخواهم این پول را به شخص این آقا برسانم. حیثیت فقیه بودنش دیگر در این فرض رنگی به موضوع نمی‌دهد. تقریباً حیثیت تعلیلیه یک انگیزه می‌شود برای اینکه انسان آن پول را به آن آقا برساند اما واقعاً او متعلق برای حکم است یعنی آن شخص نه آن عنوان. «بداهة أنّ الداعی إلی العمل» داعی به عمل «لا یوجب له وجها» برای او نه وجهی و عنوانی موجب نمی‌شود. لا یوجب وجه. «لا یوجب للعمل وجها و عنواناً» که «یؤتى به بذاك الوجه و العنوان»

۵

تطبیق اشکال و جواب

از اینجا می‌آیند آن جواب از آن اشکال را می‌دهند که ما اخبار من بلغ دو دسته داریم، یک دسته مطلق است یک دسته مقید. می‌فرماید «و إتیان العمل بداعی طلب قول النبی صلى الله علیه و آله و سلم كما قید به فی بعض الأخبار»، عرض کردم بعضی از روایاتش اینطور دارد«و فعل ذلک طلب قول النبی» یعنی این کار را انجام بده دنبال طلب قول پیامبر که پیامبر فرموده اگر کسی این کار را انجام بدهد ثواب دارد.

یا «فعله التماس ذلک الثواب کما قید فی بعض الأخبار و إن كان انقیادا» ولو اینکه این یک انقیادی را می‌رساند. اتیان عمل به داعی، انقیاد است. «إلا أن الثواب فی الصحیحة إنما رتب على نفس العمل»، در آن صحیحه هشام بن سالم ثواب بر خود عمل است «و لا موجب لتقییدها به»، مرحوم آخوند می‌گوید: ما قبول داریم در صحیحه هشام دارد « فعمله» این اطلاق هم دارد نمی‌گوید عمله به داعی این که أنه ذو ثواب یا بدون این قصد و این روایات دیگر قید در آن وجود دارد؛ الا اینکه تقیید صحیحه به این قید، «لعدم المنافاة بینهما»، چون منافات بین این دوتا وجود ندارد، بین صحیحه و بین این اطلاق و این تقیید منافات نیست و یکی از شرائط مهم حمل مطلق بر مقید این است که منافات باشد.

مثلاً یکی می‌گوید «اعتق رقبةً»، دیگری می‌‌گوید «لا تعتق رقبة کافره»، این که می‌گوید لا تعتق با آن اعتق رقبة منافات دارد. منافاتشان در این است که می‌گوید: اعتق رقبةً، می‌گوید ولو رقبه کافره، لا تعتق می‌گوید رقبه کافره را آزاد نکن، پس بین این دوتا منافات وقتی شد ما مطلق را حمل بر مقید می‌کنیم؛ اما اینجا چه منافاتی دارد؟ در روایت می‌گوید: عمل انجام داد عمل استحباب دارد، در روایت هم می‌‌گوید عمل را اگر به طلب قول نبی انجام بده. این یک انقیاد بیشتری هست. تنافی وجود ندارد.

« بل لو أتى به كذلك أو التماسا للثواب الموعود»، اگر فعل را کذلک بیاورد یعنی به طلب قول نبی، یا التماساً به عنوان اینکه آن ثوابی که وعده داده شده دنبال آن باشد، «كما قید به» به این التماس، «بعضها الآخر»، در بعضی دیگر روایات، عرض کردیم دارد «ففعله التماس ذلک الثواب لأوتی الأجر و الثواب على نفس العمل»، ولو به این نیت هم بیاورد باز ثواب را به خاطر عملش می‌دهند. «لا بما هو احتیاط و انقیاد»، این به عنوان اینکه احتیاط و انقیاد باشد نیست، «فیكشف عن كونه»، یعنی کون العمل، «بنفسه مطلوبا و إطاعة فیكون وزانه وزان (من سرح لحیته) أو من صلى أو صام فله كذا»، مرحوم آخوند می‌فرماید: بین این و آن چه فرقی وجود دارد در اخبار من بلغ دارد، «فعمله کان اجر ذلک له» در روایات دیگر هم دارد «من سرح لحیته» کسی که تسریح بکند لحیه خودش را، فله کذا.

«من صام مثلاً نهاره فله کذا»، این که در این روایات می‌گوید: کسی که روزه بگیرد، فله کذا، از این استفاده می‌شود ثواب بر خود عمل است. پس در ما نحن فیه هم می‌گوید «کان اجره ذلک له» معلوم می‌شود ثواب بر خود عمل مترتب شده است.

«و لعله لذلك أفتى المشهور بالاستحباب»، مرحوم آخوند می‌فرماید: لذلک، یعنی ظهور در این دارد که ثواب بر خود عمل هست. مشهور فتوا به استحباب دادند، «فافهم و تأمل» که فافهم اشاره به این دارد که مشهور نظریه‌شان به استحباب نیست، مشهور نظرشان به آن حکم اصولی است. گفتیم مشهور آمدند از این روایات حکم اصولی استفاده کردند و آن حکم اصولی عبارت از همان حجیت خبر ضعیف است.

یعنی این نسبتی که به مشهور دادیم درست نیست. این نسبتی که مشهور فتوای به استحباب دادند این نسبت درستی نیست مشهور می‌گویند این اخبار حکم اصولی را اثبات می‌کند حکم اصولی یعنی حجیت خبر. آنوقت استحباب را ما از آن خبر ضعیف می‌فهمیم نه از اخبار من بلغ. مرحوم آخوند این روایات را یک جور معنا کرد بعد می‌گوید: لعلّ بخاطر همین معنایی که ما کردیم مشهور هم فتوا به استحباب دادند. فافهم که نه مشهور اصلاً فتوای به استحباب ندادند. شما اگر بروید تتبع بکنید نظریه مشهور را پیدا کنید مشهور نظرشان به حجیت حکم اصولیه است.

لا يقال : هذا لو قيل بدلالتها على استحباب نفس العمل الّذي بلغ عليه الثواب بعنوانه (١) ، وأمّا لو دلّ (٢) على استحبابه لا بهذا العنوان ، بل بعنوان أنّه محتمل الثواب (٣) ، لكانت دالّة على استحباب الإتيان به بعنوان الاحتياط ، كأوامر الاحتياط لو قيل بأنّها للطلب المولويّ لا الإرشاديّ.

فإنّه يقال : إنّ الأمر بعنوان الاحتياط (٤) ولو كان مولويّا لكان توصّليّا (٥). مع أنّه لو كان عباديّا لما كان مصحّحا للاحتياط ومجديا في جريانه في العبادات ، كما أشرنا إليه آنفا(٦).

[مفاد أخبار من بلغ]

ثمّ أنّه لا يبعد دلالة بعض تلك الأخبار (٧) على استحباب ما بلغ عليه الثواب ، فإنّ صحيحة هشام بن سالم المحكيّة عن المحاسن عن أبي عبد الله عليه‌السلام قال : «من بلغه عن النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله شيء من الثواب فعمله كان أجر ذلك له ، وإن كان رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله لم يقله» (٨) ظاهرة في أنّ الأجر كان مترتّبا على نفس العمل الّذي

__________________

(١) أي : بعنوانه الأوّلي.

(٢) هكذا في جميع النسخ. ولكن الصحيح أن يقول : «لو دلّت».

(٣) بمعنى أنّها تدلّ على أنّ كلّ عمل متحمل الثواب مستحبّ.

(٤) هكذا في جميع النسخ. والصحيح أن يقول : «أنّ الأمر به بعنوان الاحتياط».

(٥) إذ لم يدل دليل على تعبّديّته ولا على توصّليّته ، والأصل حينئذ هو التوصّليّة. وإذا كان الأمر به ـ بعنوان الاحتياط ومحتمل الثواب ـ توصّليّا لم ينفع في تصحيح قصد القربة في العبادة المشكوكة.

(٦) حيث قال : «لما كان يجدي في جريانه ...». وحاصله : أنّه إذا دلّت أخبار «من بلغ» على استحباب محتمل الثواب صار العمل مستحبّا ، وحينئذ لا مجال للاحتياط المتقوّم باحتمال الأمر ، سواء صار نفس العمل مستحبّا بعنوانه الأوّلي أو صار مستحبّا بعنوان محتمل الثواب.

(٧) أي : أخبار «من بلغ».

(٨) المحاسن (للبرقيّ) ١ : ٢٥ ، الحديث ٢ ؛ وسائل الشيعة ١ : ٦٠ الباب ١٨ من أبواب مقدّمة العبادات ، الحديث ٣.

بلغه عنه صلى‌الله‌عليه‌وآله أنّه ذو ثواب (١).

وكون العمل متفرّعا على البلوغ ، وكونه الداعي إلى العمل (٢) ، غير موجب

__________________

(١) لا يخفى : أنّ المحتمل في مفاد صحيحة هشام بن سالم وغيرها من أخبار «من بلغ» وجوه كثيرة ، والمهمّ منها ستّة :

الأوّل : أن يكون مفادها حجّيّة خبر الضعيف بالنسبة إلى الاستحباب ، سواء قام على وجوب الشيء أو على استحبابه. فعليه يثبت الاستحباب بكلّ خبر ضعيف لم يكن موثوق الصدور. وهذا هو المناسب لما اشتهر في كلمات القوم من التسامح في أدلّة السنن.

الثاني : أن يكون مفادها إسقاط شرائط حجّيّة الخبر ـ من الوثاقة أو العدالة ـ في باب المستحبّات ، فلا يعتبر في الخبر الواحد القائم على استحباب الشيء ما يعتبر في الخبر الواحد القائم على وجوب الشيء. وهذا ما قوّاه المحقّق النائينيّ ـ بعد ما نسبه إلى المشهور ـ. فوائد الاصول ٣ : ٤١٥ ـ ٤١٦.

الثالث : أن يكون مفادها استحباب نفس العمل الّذي بلغ الثواب عليه ، فإذا بلغ ثواب على عمل في رواية صحّ الحكم باستحباب ذلك العمل. وعليه يكون بلوغ الثواب جهة تعليليّة للحكم باستحباب نفس العمل. وهذا ما اختاره المصنّف قدس‌سره في المقام. وتبعه تلميذه المحقّق الأصفهانيّ في نهاية الدراية ٢ : ٥٣٠ ـ ٥٤٠.

الرابع : أن يكون مفادها استحباب العمل بوصف كونه ممّا بلغ عليه الثواب ، بحيث يكون بلوغ الثواب جهة تقييديّة ودخيلا في موضوع الحكم ، فيكون المستحبّ هو العمل المأتيّ به برجاء الثواب عليه. وهذا ما يظهر من كلمات الشيخ الأعظم الأنصاريّ في فرائد الاصول ٢ : ١٥٥. وذهب إليه بعض المعاصرين في قواعده الفقهيّة ٣ : ٢٩٥ ـ ٢٩٧.

الخامس : أنّ مفادها هو الإرشاد إلى حكم العقل بحسن الاحتياط والانقياد وترتّب الثواب على إتيان العمل الّذي بلغ عليه الثواب برجاء الثواب عليه ، سواء كان محتمل الوجوب فأتاه حفظا للواجب ، أو كان محتمل الندب فأتاه حفظا للمندوب. وهذا ما ذهب إليه المحقّق العراقيّ في نهاية الأفكار ٣ : ٢٧٨ ـ ٢٧٩. وهو الظاهر أيضا من كلمات السيّد الإمام الخمينيّ في أنوار الهداية ٢ : ١٣٢.

السادس : أنّ مفادها مجرّد الإخبار عن فضل الله تعالى وأنّه سبحانه يتفضّل على العامل بإعطاء الثواب بما بلغه وأتاه. وهذا مختار المحقّق الخوئيّ في مصباح الاصول ٢ : ٣١٩.

ولا يخفى أيضا : أنّ البحث عن مفاد أخبار «من بلغ» مسألة اصوليّة على الوجه الأوّل والثاني ، ومسألة فقهيّة على الوجه الثالث والرابع ، ومسألة كلاميّة على الوجه الخامس والسادس. وتفصيل البحث عن هذه المسألة لا يسعه المقام ، بل موكول إلى محلّه.

(٢) تعريض بالشيخ الأعظم الأنصاريّ ، حيث استدلّ على الوجه الرابع ـ من الوجوه المذكورة ـ

لأن يكون الثواب إنّما يكون مترتّبا عليه (١) فيما إذا أتى برجاء أنّه مأمور به وبعنوان الاحتياط ، بداهة أنّ الداعي إلى العمل لا يوجب له وجها وعنوانا يؤتى به بذاك الوجه والعنوان.

وإتيان العمل بداعي طلب قول النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله (٢) ـ كما قيّد به في بعض

__________________

ـ في التعليقة السابقة ـ بأنّ الفاء في قوله : «فعمله» ظاهرة في كونه تفريعا على بلوغ الثواب ، وهو ظاهر في داعويّة تحصيل الثواب لتحقّق العمل. فرائد الاصول ٢ : ١٥٥.

وجه التعريض : أنّ المصنّف قدس‌سره أجاب عن كلام الشيخ الأعظم بأنّ الفاء وإن كانت للتفريع وظاهرة في داعويّة الثواب إلى العمل ، إلّا أنّه لا منافاة بينه وبين ترتّب الثواب على ذات العمل ، لأنّ الداعي علّة لتحقّق العمل وخارج عن حقيقته ، فهو جهة تعليليّة ، لا جهة تقييديّة كي يكون قصد رجاء الثواب جزءا من موضوع حكم الشارع وموجبا لصيرورة المأمور به إتيان العمل برجاء الثواب ، فالثواب في تلك الأخيار مترتّب على نفس العمل ، ويثبت به استحباب ذات العمل.

(١) أي : على العمل.

(٢) تعريض آخر بالشيخ الأعظم الأنصاريّ ، حيث أنّه أيّد الاستدلال المذكور بقوله : «ويؤيّده تقييد العمل في غير واحد من تلك الأخبار بطلب قول النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله والتماس الثواب الموعود». وجه التأييد : أنّ إطلاق قوله صلى‌الله‌عليه‌وآله : «فعمله» ـ في صحيحة هشام بن سالم ـ يقيّد بما ورد في خبر محمّد بن مروان من قوله عليه‌السلام : «ففعل ذلك طلب قول النبيّ» وقوله عليه‌السلام : «فعمل ذلك العمل التماس ذلك الثواب ...» ، فإنّ صريح الخبرين أنّ الثواب يترتّب على العمل المأتيّ به برجاء الثواب ، فيثبت به استحباب العمل بهذا القيد لا نفس العمل.

ووجه التعريض : أنّ المصنّف قدس‌سره ردّ التأييد المذكور ، فأفاد ما حاصله : أنّ ضابط تقييد المطلق بالمقيّد هو وجود التنافي بينهما بحيث كان الجمع بينهما غير ممكن ، وهو مفقود في المقام. توضيحه : أنّ الثواب المذكور في الصحيحة مترتّب على نفس العمل الّذي ورد الثواب عليه في الخبر الضعيف مطلقا ، سواء أتى به بداعي ذلك الثواب أم لا. وأمّا خبر محمّد ابن مروان ففيه وجهان :

أحدهما : أن يكون قوله : «طلب قول النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله» أو «التماس ذلك الثواب» جهة تقييديّة ، بأن يكون قيدا للعمل. وحينئذ يكون خبر محمّد بن مروان ظاهرا في ترتّب الثواب على خصوص العمل المأتيّ به برجاء طلب قول النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله أو التماسا للثواب ، وعليه يحصل التنافي بينه وبين الصحيحة ويوجب تقييدها به.

وثانيهما : أن يكون قوله : «طلب قول النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله» أو «التماس ذلك الثواب» جهة تعليليّة ، بأن يكون علّة لتحقّق العمل وخارجا عن حقيقته. وحينئذ يدلّ خبر محمّد بن مروان على ـ

الأخبار (١) ـ وإن كان انقيادا ، إلّا أنّ الثواب في الصحيحة إنّما رتّب على نفس العمل ، ولا موجب لتقييدها به ، لعدم المنافاة بينهما ، بل لو أتى به كذلك (٢) أو التماسا للثواب الموعود ـ كما قيّد به في بعضها الآخر (٣) ـ لاوتي الأجر والثواب على نفس العمل ، لا بما هو احتياط وانقياد ، فيكشف عن كونه بنفسه مطلوبا وإطاعة ، فيكون وزانه وزان «من سرّح لحيته أو من صلّى أو صام فله كذا». ولعلّه لذلك أفتى المشهور بالاستحباب ، فافهم وتأمّل.

[التنبيه] الثالث : [التفصيل في جريان البراءة في الشبهة الموضوعيّة التحريميّة](٤)

أنّه لا يخفى أنّ النهي عن شيء إذا كان بمعنى طلب تركه في زمان أو مكان ،

__________________

ـ ترتّب الثواب على نفس العمل ، غاية الأمر أنّ رجاء الثواب أو طلب قول النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله داعي إلى تحقّق العمل وموجب للانقياد ، فلا منافاة بينه وبين الصحيحة.

والتحقيق هو الأخير كما مرّ.

(١) وهو خبر محمّد بن مروان. راجع وسائل الشيعة ١ : ٦٠ ، الباب ١٨ من أبواب مقدّمة العبادة ، الحديث٤.

(٢) أي : طلب قول النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله.

(٣) وهو خبر آخر عن محمّد بن مروان. وسائل الشيعة ١ : ٦٠ ، الباب ١٨ من أبواب مقدّمة العبادة ، الحديث٧.

(٤) لا يخفى : أنّ ما أفاده المصنّف قدس‌سره في هذا التنبيه تعريض بالشيخ الأعظم الأنصاريّ وناظر بما أفاده في الشبهة الموضوعيّة التحريميّة. فإيضاح ما أفاده المصنّف قدس‌سره يتوقّف على بيان محلّ البحث ، والتعرّض لما أفاده الشيخ الأعظم ، ثمّ توضيح ما أفاده المصنّف قدس‌سره.

أمّا محلّ البحث : فهو جريان البراءة في الشبهات الموضوعيّة التحريميّة وعدمه. فهل تجري فيها مطلقا أو لا تجري فيها كذلك أو تجري في بعض الموارد ولا تجري في بعض آخر؟

وأمّا الشيخ الأعظم الأنصاريّ : فذهب إلى جريانها فيها مطلقا ، فإنّه قال : «المسألة الرابعة دوران الحكم بين الحرمة وغير الوجوب مع كون الشكّ في الواقعة الجزئيّة لأجل الاشتباه في بعض الامور الخارجيّة ، كما إذا شكّ في حرمة شرب مائع وإباحته للتردّد في أنّه خلّ أو خمر ، وفي حرمة لحم للتردّد بين كونه من الشاة أو من الأرنب. والظاهر عدم الخلاف في أنّ مقتضى الأصل فيه الإباحة».

ثمّ تعرّض لتوهّم وأجاب عنه : ـ