درس کفایة الاصول - جلد اول

جلسه ۶۹: صیغه‌ی امر ۶

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

خلاصه‌ای از مباحث جلسه‌ی گذشته

مرحوم آخوند فرمودند که اخذ قصد امر یعنی همان قصد امتثال در متعلق امر محال است، یعنی اگر یک واجبی تعبدی باشد مولا نمیتواند در همان امری که نسبت به آن واجب متوجه میکند، نمیتواند قصد امر را بعنوان متعلق قرار بدهد، در دایره‌ی متعلق قارار بدهد، لا شرطا و لا شطرا، و بعبارت ساده مولا نمیتواند بفرماید «صل بقصد الامر» و این را اثبات فرمودند و توهمی که در این رابطه بود مرحوم آخوند جواب دادند.

۴

اشکال

حالا در بحث امروز مستشکلی اشکال میکند، و اشکال این است که ما قبول داریم که مولا در همان امر اول نمیتواند قصد امر را داخل در متعلق قرار بدهد، اما اگر واقعا این واجب از نظر مولا یک واجب تعبدی باشد، مولا میتواند بوسیله‌ی امر دوم این مطلب را اظهار بکند، و در نتیجه در صورتی که غرض مولا این است که صلاة به قصد غربت آورده شود، تنها راهی که برای مولا وجود دارد این است که یک امر متوجه ذات صلاة بکند، بفرماید که «صل» و یک امر دوم متوجه اینکه آن صلاة مامور به در امر اول را به قصد همان امر انجام بدهد، این که اشکال ندارد، مولا در امر دوم بفرماید آن صلاة مامور به در امر اول را به قصد امر انجام بدهد، و در نتیجه وقتی چنین راهی برای مولا باشد باز اگر دیدیم مولا از امر دوم استفاده نکرد میفهمیم که آن واجب واجب تعبدی نیست، و این خودش یک راهی است برای اثبات توصلی بودن آن واجب.

۵

جواب اول مرحوم آخوند به اشکال

مرحوم آخوند دو جواب از این حرف بیان میکنند:

جواب اول میفرمایند اینکه شما مطرح میکنید مجرد یک فرضی بیش نیست، ما در شریعت واجبات تعبدیه‌ای که داریم، با یک امر واحد است، اظهر واجبات تعبدیه صلاة است، کجا ما در صلاة دارای دو امر هستیم، صلاة یک واجب تعبدی هست، دو امر هم ندارد و در هیچ واجب تعبدی دیگر در شریعت ما دارای دو امر نیستیم، بنابراین آنچه که شما دارید مطرح میکنید مجرد یک فرض بیش نیست.

آن وقت اینجا مرحوم آخوند قبل از اینکه جواب دوم را مطرح بکنند فرق بین واجبات تعبدیه و واجبات توصلیه را از نظر ثواب و عقاب ذکر میکنند:

میفرمایند واجب تعبدی اگر به قصد قربت آورده شود هم موافقت امر مولا محقق میشود و هم ثواب بر او مترتب میشود، اما اگر به قصد قربت آورده نشود، کسی نماز را از روی ریا بخواند، این نه موافقت امر مولا را انجام داده و عقاب هم بر آن مترتب میشود، اما در واجبات توصلیه اگر کسی بیاید یک واجب توصلی را بدون قصد قربت انجام بدهد، اینجا موافقت امر مولا شده است، اما ثوابی بر این عمل مترتب نمیشود، تطهیر لباس برای نماز اگر بدون قصد قربت انجام بشود، موافقت با امر شده است اما ثوابی بر او مترتب نیست، حالا اگر یک واجب توصلی را با قصد قربت انجام بدهد، اینجا هم موافقت امر مولا شده است و هم ثواب بر او مترتب است، در واجب توصلی عقاب در این فرض جاری است که اصلا مکلف به طور کلی واجب را موافقت نکند و اتیان نکند، در نتیجه واجب تعبدی دو فرض بیشتر ندارد یا عمل را با قصد قربت انجام میدهد، هم موافقت است و هم ثواب، یا بدون قصد قربت مخالفت است و عقاب، اما واجب توصلی دارای سه فرض است، یک فرض این است که اصل عمل را بدون قصد قربت انجام بدهد، اینجا موافقت است اما ثواب نیست، دوم اینکه عمل را با قصد قربت انجام بدهد موافقت است ثواب هم است، سوم اینکه عمل را به طور کلی ترک بکند، این مخالفت است و عقاب دارد.

پس تا اینجا جواب اول مرحوم آخوند روشن شد.

۶

جواب دوم مرحوم آخوند به اشکال

جواب دومی که مرحوم آخوند بیان میکنند این است که، این جواب از عبارت‌های مشکل کفایه است، و در توضیح عبارت مرحوم آخوند اینجا محشین مختلف بیان کردند، مرحوم آخوند میفرمایند که خوب دقت بفرمایید، میفرمایند این فرضی که شما مطرح میکنید که مولا یک امر را متوجه ذات عمل بکند، بفرماید «صل» و امر دوم را متوجه این بکند که مامور به در امر اول را با قصد قربت انجام بدهد، و فرض این است که این امر دوم هم مانند امر اول یک امر مولوی است نه یک امر ارشادی، فرض این است اصلا، چون اگر این فرض را دقت نکنیم جایی برای جواب دوم مرحوم آخوند نیست، مرحوم آخوند میفرمایند ما بحث را میاوریم بر روی متعلق در امر اول، این متعلق در امر اول سه فرض دارد،

فرض اول: یا ما علم داریم بگوییم که این متعلق در امر اول اگر بدون قصد قربت آورده شود غرض مولا محقق میشود، از یک راهی علم پیدا کردیم.

فرض دوم: یا ما علم داریم که متعلق در امر اول غرض مولا بدون قصد قربت محقق نمیشود،

فرض سوم این است که شک داریم اما نمیدانیم متعلق امر اول را اگر بدون قصد قربت بیاوریم غرض مولا محقق میشود یا نه، از این سه فرض خارج نیست، دیگر یک فرض چهارمی ما نداریم.

حالا این فروض ثلاثه را بررسی بکنیم:

فرض اول این است که ما علم داریم متعلق امر اول اگر بدون قصد قربت انجام شود غرض مولا محقق است، خب با وجود چنین مسئله‌ای لا مجال لموافقت امر ثانی، دیگر امر ثانی موضوع ندارد اصلا، امر ثانی میخواهد بگوید متعلق امر اول را با قصد قربت انجام بده، ما هم فرضمان الان این است که علم داریم متعلق امر اول اگر بدون قصد قربت انجام شود غرض مولا محقق میشود، خب اگر غرض مولا محقق میشود بدون قصد قربت دیگر اصلا وجود امر دوم لغو است و مجالی برای موافقت با او نیست.

در فرض دوم فرض کردیم که علم داریم غرض مولا بدون قصد قربت محقق نمیشود، خب با وجود اینکه علم داریم میرویم سراغ عقل، عقل میگوید تو باید اطاعت مولا را بکنی، عقل میگوید که در موردی که علم داریم که غرض مولا بدون قصد قربت محقق نمیشود عقل حکم میکند که باید قصد قربت را بیاوریم، با وجود اینکه عقل حکم میکند دیگر امر دوم به عنوان یک امر مولوی لغو است، وقتی امر حکم میکند، نیازی به امر دوم به عنوان امر مولوی نیست.

فرض سوم این است که ما شک داریم یک عملی را مولا واجب فرموده است ما نمیدانیم آیا در غرض مولا قصد قربت معتبر است یا معتبر نیست، خب اینجا ما اگر برویم سراغ عقل، عقل چه حکمی میکند؟ عقل حکم به احتیاط میکند، عقل در چنین موردی که یقیین داریم مولا یک عملی را واجب کرده اما نمیدانیم که آیا بدون قصد قربت غرض مولا محقق است یا غرض مولا محقق نیست، عقل حکم به احتیاط میکند، عقل میگوید باید عمل را با قصد قربت انجام بدهید، پس در فرض شک هم عقل به ما میگوید عمل را با قصد قربت انجام بده پس در نتیجه امر دوم لغو میشود.

(استاد در حال پاسخ به سوال شاگردان)

این خلاصه‌ی جواب دوم آخوند حالا عبارت را که ملاحظه بفرمایید میبینید که عبارت یک مقداری اندماج دارد و به این وضوحی ما مطلب را عرض کردیم نیست.

۷

تطبیق «اشکال»

إن قلت: نعم (نعم یعنی ما قبول داریم که، این «نعم» به کل مطلب قبل میخورد، در «قلت» قبلی که اینطور بود در «قلت» «نّما يصحّ الإتيان بجزء الواجب بداعي وجوبه في ضمن إتيانه بهذا الداعي، ولا يكاد يمكن الإتيان» نعم یعنی بالاخره اگر قصد الامر بخواهد جزء امر اول قرار بگیرد این لازم میاید که یک شیء داعویت برای خودش پیدا بکند، در حاشیه‌ی کتاب ما نوشته که {«نعم» اشارة الی ما افاده صاحب التقریرات فی مطارح انظار} که اگر بخواهد اشاره به آن باشد یعنی این استحاله‌ای که شما گفتید این استحاله درست است، شیخ انصاری برای استحاله از راه دور فقط آمد، مرحوم آخوند برای استحاله در آخر منتهی شدند به اینکه اگر قصد امر بخواهد جزء متعلق باشد، لازمه‌اش این است که یک شیء داعی برای خودش باشد، پس به حسب عبارت آخوند «نعم» یعنی این استحاله درست است اما استحاله‌ای که آخوند گفت غیر از استحاله‌ای است که شیخ بیان فرموده است، آخوند هم استحاله‌ی شیخ را گفت اما به حسب عبارتی استحاله‌ی شیخ همان دور است)، لكن هذا كلّه (این استحاله) إذا كان اعتباره في المأمور به بأمر واحد (اگر اعتبار قصد قربت در مامور به، به یک امر باشد یعنی بفرماید «صل بقصد الامر»)، وأمّا إذا كان بأمرين (اگر اعتبار قصد قربت با دوتا امر باشد) تعلّق أحدهما بذات الفعل (یکی از اینها به ذات فعل تعلق پیدا کند)، وثانيهما بإتيانه بداعي أمره (و دومی تعلق پیدا کند به اتیان فعل به داعی امر، در امر دوم میفرماید: آن مامور به در امر اول را به قصد همان امر خودش انجام دهد) فلا محذور أصلا (دیگر استحاله‌ای بوجود نمیاید) كما لا يخفى (استاد در حال پاسخ به سوال شاگردان است و صدای صوت قطع شد)، فللآمر أن يتوسّل بذلك (آمر میتواند توسل پیدا کند به سبب امر دوم) في الوصلة إلى تمام غرضه (در رسیدن به تمام غرض) ومقصده (و مقصد اش) بلا شبهة. (بدون اینکه اشکالی داشته باشد)

۸

تطبیق «جواب اول مرحوم آخوند»

قلت: (آخوند دوتا جواب میدهد، جواب اول این است که این که شما میگویید مجرد فرض است، اصلا ما در عبادات و واجبات تعبدی مثل صلاة ما دوتا امر نداریم) ـ مضافا إلى القطع بأنّه ليس في العبادات إلّا أمر واحد (عبادات یک امر دارند)، كغيرها (مثل غیر عبادات) من الواجبات والمستحبّات (این عبارت بیان برای عبادات است، عبادات چه واجباتش چه مستحباتش دارای دو امر نیست)، غاية الأمر (از اینجا فرق بین تعبدی و توصلی را بیان میکنند) يدور مدار الامتثال وجودا وعدما فيها المثوبات والعقوبات. (دور میزند مدار امتثال از نظر وجود و عدم در عبادات، مثوبات و عقوبات دائر مدار امتثال و عدم امتثال هستند، این «وجودا» یعنی وجود امتثال و «عدما» یعنی عدم امتثال، اگر امتثال موجود بشود ثواب است، اگر امتثال موجود نباشد عقاب است، ما در واجبات تعبدیه همین دو فرض را بیشتر نداریم، اگر با قصد قربت انجام دادید هم موافقت است و هم ثواب، اگر بدون قصد قربت انجام دادید هم مخالفت است و هم عقاب) بخلاف ما عداها (بخلاف ما عدای عبادات که همان توصلیات است)، فيدور فيه خصوص المثوبات (در ما عدای عبادات دور میزند خصوص مثوبات، یعنی اگر کسی بخواهد ثواب ببرد باید قصد قربت انجام بدهد، تطهیر لباس اگر به قصد قربت انجام داد هم موافقت با امر مولاست و هم ثواب هم به او میدهند)، وأمّا العقوبة فمترتّبة على ترك الطاعة ومطلق الموافقة ـ (عقوبت متوقف است بر ترک طاعت و مطلق موافقت، یعنی موافقت را به هیچ نحوی ولو بدون قصد قربت انجام ندهد، اینجا عقاب بر آن مترتب میشود)

۹

تطبیق «جواب دوم مرحوم آخوند»

إنّ الأمر الأوّل (از اینجا جواب دوم شروع میشود) إن كان يسقط بمجرّد موافقته (اگر ساقط شود به مجرد موافقت یعنی ما علم داریم که غرض انجام میشود با اینکه ما با این عمل و امر موافقت کنیم ولو اینکه قصد قربت را هم انجام ندهیم، فرض اول، یسقط امر به مجرد موافقت امر) ولو لم يقصد به الامتثال (ولو قصد قربت نشود) ـ كما هو قضيّة الأمر الثاني ـ (امر دوم که مفروض بحث ماست، یک امر غیر تعبدی است مسلم، دیگر در امر دوم لازم نیست که ما بیاییم قصد قربت بکنیم برای امتثال امر دوم) اگر این چنین باشد، فلا يبقى مجال لموافقة الثاني (دیگه مجالی برای موافقت دوم نمیماند) مع موافقة الأوّل بدون قصد امتثاله (با وجود اینکه موافقت کردیم امر اول را بدون قصد امتثال، دیگر مجالی برای موافقت امر دوم نیست، چرا؟ چون امر دوم میخواهد بگوید متعلق امر اول با قصد قربت بیاور، ما فرض کردیم که علم داریم که غرض مولا بدون قصد قربت محقق میشود، خب وقتی علم داریم اگر بدون قصد قربت آوردیم دیگر امتثال انجام شده است و دیگر مجالی برای موافقت با امر دوم نیست)، فلا يتوسّل الآمر إلى غرضه بهذه الحيلة والوسيلة (آمر توسل پیدا نمیکند به غرض خودش به این حیله یعنی با امر دوم و با این وسیله)؛ وإن لم يكد يسقط بذلك (اگر امر اول ساقط نشود، به مجرد موافقت و بدون قصد قربت، این دو فرض دارد، یکی اینکه علم داریم که قصد قربت معتبر است، یکی اینکه شک داریم ما)، فلا يكاد يكون له وجه (وجهی نیست برای عدم سقوط) إلّا عدم حصول غرضه بذلك من أمره (مگر اینکه بگوییم غرض مولا حاصل نمیشود به سبب مجرد موافقت از امر خودش، «من امره» متعلق به «عدم حصول» است، عدم حصول غرض از امر مولا)، لاستحالة سقوطه مع عدم حصوله (محال است امر ساقط شود اما غرض حاصل نشود، به خاطر استحاله‌ی سقوط امر مع عدم حصول غرض، بگوییم یک جایی مولا یک امری کرده، مکلف هم یک عملی انجام داده است، مکلف یقین دارد غرض مولا محقق نشده اما بگوییم امرش ساقط شده، نه! سقوط امر در فرضی است که غرض حاصل بشود)، وإلّا (اگر بخواهد امر بدون حصول غرض حاصل شود) لما كان موجبا لحدوثه (اصلا از اول امر مولا لغو بوده، موجبی برای حدوث امر از اول نبوده)، وعليه (حالا که ما میدانیم سقوط امر در فرضی است که غرض حاصل بشود) لا حاجة في الوصول إلى غرضه إلى وسيلة تعدّد الأمر (احتیاجی نیست در رسیدن به غرض خودش مولا به اینکه متوسل شود به تعدد امر، چرا؟)، لاستقلال العقل (بخاطر استقلال عقل، عقل در این فرض دوم و سوم یک فرضش این است که میگوییم علم داریم که غرض بدون قصد قربت محقق نمیشود، خب عقل میگوید مستقلا هم حکم میکند، میگوید آنجایی که یک عملی انجام میدهی و یقین داری که بدون قربت غرض مولا حاصل نمیوشد بر تو لازم است قصد قربت را انجام دهی، خب دیگر چه نیازی به امر دوم است، امر دوم میشود لغو، عرض شد امر دوم به عنوان امر مولوی، اگر شک کنیم که غرض مولا واقع میشود بدون قربت یا نه، گفتیم مرحوم آخوند میفرمایند اینجا باید احتیاط کنیم) ـ مع عدم حصول غرض الآمر بمجرّد موافقة الأمر ـ (در صورتی که غرض آمر به صرف موافقت امر یعنی آوردن عمل بدون قربت، مجرد موافقت یعنی آوردن عمل بدون قصد قربت، عقل حکم میکند به چه چیزی؟) بوجوب الموافقة على نحو يحصل به غرضه (بطوری که غرض مولا محقق بشود) فيسقط أمره. (امرش ساقط بشود)

۱۰

توضیح مسئله در معانی دیگر قصد امر

بعد مرحوم آخوند میفرمایند تا اینجا که ما گفتیم اخذ قصد امر محال است در صورتی است که قصد قربت به معنای قصد امر باشد، اخذ قصد قربت به معنای قصد امر محال است، اما سائر معانی قصد قربت، آیا مولا میتواند بفرماید «صل بقصد محبوبیت» یعنی به قصد اینکه این فعل محبوب برای مولاست، آیا مولا میتواند بفرماید «صل بقصد مصلحت» میفرماید هیچ اشکالی ندارد، از نظر ثبوتی این وجوب و معانی دیگر قصد قربت از نظر ثبوتی محذوری ندارد، اشکال دور و اشکال داعویت شیء لنفسه پیش نمیاید، البته به نظر مرحوم آخوند پیش نمیاید این اشکالات، امام رضوان الله تعالی علیه نظر شریفشان این است که تمام اشکالات در اینها هم جریان دارد، اما مرحوم آخوند میفرمایند نه اشکالی از نظر ثبوتی پیش نمیاید اما از نظر اثبات ما دلیلی بر اعتبار اینها نداریم، چرا؟ خوب دقت کنید یک دلیل روشنی ایشان دارد، اگر کسی بیاید نماز را به قصد امر بخواند عملا، اما نه قصد محبوبیت بکند، نه قصد مصلحت بکند هیچی، این وجوه دیگر را اگر قصد نکند، از یک فقیه اگر سوال کنیم این نمازش تام است یا نه، چه فتوایی میدهد؟ میگوید بله این نماز تمام است، نیازی به اعاده و قضا ندارد، پس همین که با وجود قصد امر ما میبینیم کافی است، دیگر نماز ما صحیح است و تام است، این کفایت این دلیل میشود بر اینکه قصد محبوبیت، قصد مصلحت اینها اعتباری ندارد.

۱۱

تطبیق «توضیح مسئله در معانی دیگر قصد امر»

هذا كلّه (این استحاله‌ها و این حرف‌هایی که تا اینجا زدیم) إذا كان التقرّب المعتبر في العبادة بمعنى قصد الامتثال. (در صورتی است که تقرب معتبر در عبادت به معنای قصد امتثال باشد)

وأمّا إذا كان (تقرب) بمعنى الإتيان بالفعل بداعي حسنه (فعل، بگوید که صل بقصد اینکه این فعل حسن) أو كونه ذا مصلحة (این فعل مصلحت دارد) {«او له تعالی» که در بعضی از نسخه‌ها هست و در بعضی از نسخه‌ها نیست، یعنی عمل را برای خدا انجام بدهد، نگویید که این با قصد امر چه فرقی کرد، قصد امر یعنی عمل را به قصد همین امری که به عمل تعلق پیدا کرده انجام بدهیم، «له تعالی» یعنی این عمل را برای خدا انجام بدهیم}، فاعتباره (تقرب به این معانی) في متعلّق الأمر وإن كان بمكان من الإمكان (اشکال ثبوتی ندارد، استحاله و دور در اینجا نیست) إلّا أنّه غير معتبر فيه قطعا (قطعا در واجب تعبدی تقرب به این معانی معتبر نیست)، لكفاية الاقتصار على قصد الامتثال (اگر همین مقدار نماز را بخواند به قصد امتثال همه‌ی فقها میگویند نمازش تام است، پس معلوم میشود که قصد محبوبیت و قصد مصلحت لازم نیست) الّذي عرفت عدم إمكان أخذه فيه (عبادت) بداهة.

تأمّل فيما ذكرناه في المقام (تامل و دقت کن) تعرف حقيقة المرام (حقیقت مقصود ما را میفهمی)، كيلا تقع فيما وقع فيه من الاشتباه بعض الأعلام. (واقع نشوی تو در آنچه که بعضی از بزرگان در او واقع شدند)

۱۲

بیان یک نکته‌ی پایانی

فقط این نکته را عرض کنم این «لكفاية الاقتصار» یک دقت بسیار خوبی در بعضی از حواشی کفایه است که آمدند این «لكفاية الاقتصار» را اول گفتند که آقا این مصادره‌ی به مطلوب است، ما میخواهیم ببینیم که آیا بقیه‌ی وجوه معتبر است یا نه، شما میایید میگویید آن کافی است پس معتبر نیست، این خودش مصادره‌ی به مطلوب است، آمدند یک برهانی برایش درست کردند از راه واجب تخییری و تعیینی که خودتان آن را ملاحظه بفرمایید.

إن قلت : نعم ، لكن هذا كلّه إذا كان اعتباره في المأمور به بأمر واحد ، وأمّا إذا كان بأمرين تعلّق أحدهما بذات الفعل ، وثانيهما بإتيانه بداعي أمره فلا محذور أصلا كما لا يخفى (١) ، فللآمر أن يتوسّل بذلك في الوصلة إلى تمام غرضه ومقصده بلا شبهة (٢).

قلت : ـ مضافا إلى القطع بأنّه ليس في العبادات إلّا أمر واحد ، كغيرها من الواجبات والمستحبّات ، غاية الأمر يدور مدار الامتثال وجودا وعدما فيها المثوبات والعقوبات. بخلاف ما عداها ، فيدور فيه خصوص المثوبات ، وأمّا العقوبة فمترتّبة على ترك الطاعة ومطلق الموافقة ـ إنّ الأمر الأوّل إن كان يسقط بمجرّد موافقته ولو لم يقصد به الامتثال ـ كما هو قضيّة الأمر الثاني ـ فلا يبقى مجال لموافقة الثاني مع موافقة الأوّل بدون قصد امتثاله ، فلا يتوسّل الآمر إلى غرضه بهذه الحيلة والوسيلة ؛ وإن لم يكد يسقط بذلك ، فلا يكاد يكون له وجه إلّا عدم حصول غرضه بذلك من أمره ، لاستحالة سقوطه مع عدم حصوله ، وإلّا لما كان موجبا لحدوثه ، وعليه فلا حاجة في الوصول إلى غرضه إلى وسيلة تعدّد الأمر ، لاستقلال العقل ـ مع عدم حصول غرض الآمر بمجرّد موافقة الأمر ـ بوجوب الموافقة على نحو يحصل به غرضه فيسقط أمره (٣).

__________________

ـ وإن اريد منه أنّه يلزم أن يكون الأمر المحرّك للمكلّف تكوينا محرّكا إلى محرّكيّة نفسه كذلك ، فهو ممنوع أيضا ؛ لأنّ الأمر لا يكون محرّكا أصلا ، بل ليس له شأن إلّا إنشاء البعث على موضوع خاصّ ، فإن كان العبد مطيعا للمولى لحصول أحد المبادئ المتقدّمة في نفسه ورأى أنّ إطاعته لا تتحقّق إلّا بإتيان الصلاة المتقيّدة ، فلا محالة يأتي بها كذلك ، وهو أمر ممكن». مناهج الوصول ١ : ٢٦٦ ـ ٢٦٧.

(١) هكذا أفاد المحقّق الرشتيّ في بدائع الأفكار : ٣٣٥. زعما أنّه مراد الشيخ الأنصاريّ في التفصّي عن إشكال عباديّة الطهارات الثلاث. ولكن يأتي في مبحث مقدّمة الواجب أنّ الشيخ لم يلتزم بوجود الأمرين أصلا ، بل صرّح بأنّ الأمر بذات العمل مغن عن أمر آخر.

(٢) وفي بعض النسخ : «بلا منعة».

(٣) وقد استشكل فيه الأعلام الثلاثة :

أمّا المحقّق الاصفهانيّ : فأورد على كلا شقّي الترديد وادّعى امكان الالتزام بالشقّين من دون محذور : ـ

هذا كلّه إذا كان التقرّب المعتبر في العبادة بمعنى قصد الامتثال.

وأمّا إذا كان بمعنى الإتيان بالفعل بداعي حسنه أو كونه ذا مصلحة ، فاعتباره في متعلّق الأمر وإن كان بمكان من الإمكان (١) إلّا أنّه غير معتبر فيه قطعا ، لكفاية الاقتصار على قصد الامتثال الّذي عرفت عدم إمكان أخذه فيه بداهة (٢).

__________________

ـ أمّا الشقّ الأوّل : فلأنّ ذات الصلاة ـ مثلا ـ لها مصلحة ملزمة ، وللصلاة المأتي بها بداعي أمرها مصلحة ملزمة اخرى ، فبموافقة الأمر الأوّل تحصل المصلحة القائمة بذات الصلاة ويسقط ، ولكن حيث أنّ المصلحة القائمة بالمأتي به بداعي الامتثال الأمر الأوّل لازمة الاستيفاء فيبدّل الامتثال بامتثال آخر ويجب إعادة المأتيّ به بداعي الأمر الأوّل.

وأمّا الشقّ الثاني : فلأنّ الأمر الأوّل لا يسقط بمجرّد موافقته ، ولا يلزم لغويّة الأمر الثاني ، فإنّ لزوم الإتيان بقصد القربة إمّا من باب حكم العقل بلزوم الإتيان به بعنوانه ، وهو ممنوع ؛ أو من باب حكم العقل بلزوم الإتيان بما يحتمل دخله في الغرض ، وهو ممنوع أيضا ، لأنّه انّما يحكم بذلك فيما إذا لا يتمكّن الآمر من بيانه ولو بأمر آخر ، والمفروض أنّه يتمكّن من بيانه بالأمر الثاني. نهاية الدراية ١ : ٢٣٤ ـ ٢٣٧.

وأمّا المحقّق العراقيّ : فأورد على الشقّ الثاني بأنّ انتفاء قابليّة الأمر للداعويّة لا يستلزم امتناع ثبوته بعد تصوّر غرض آخر له ، كايضاح المأمور به للمكلّف ، فلا يكون الأمر الثاني لغوا. بدائع الأفكار ١ : ٢٣٢.

وأمّا المحقّق النائينيّ : فأورد على الشقّ الثاني بأنّ وظيفة العقل هي إدراك تعلّق إرادة الشارع بشيء وعدمه. وأمّا الآمريّة فليست من شئونه حتّى يكون شارعا في قبال الشارع ، فلا بدّ في حصول الغرض من تعدّد الأمر وكون الأمر الثاني داعيا إلى ما لا يدعو إليه الأمر الأوّل. وليس هذان الأمران عن ملاك يختصّ بكلّ واحد منهما حتّى يكون من قبيل الواجب في الواجب ، بل هناك ملاك واحد لا يمكن استيفاؤه بأمر واحد. ومن هنا اصطلحنا على الأمر الثاني ب «متمّم الجعل» ، ومعناه : تتميم الجعل الأوّلي الّذي لم يستوف تمام غرض المولى. أجود التقريرات ١ : ١١٦ ، وفوائد الاصول ١ : ١٦٢.

وبالجملة : فالأعلام ذهبوا إلى عدم الإشكال في أخذ قصد القربة في متعلّق الأمر الثاني لو قلنا بتعدّد الأمر ، كما قال به الشيخ الأعظم الأنصاريّ.

(١) وخالفه المحقّق النائينيّ ، فذهب إلى امتناع أخذ سائر الدواعي القربيّة أيضا في متعلّق الأمر. راجع فوائد الاصول ١ : ٢٥١ ، أجود التقريرات ١ : ١٠٩.

(٢) وقد خالفه تلميذه المحقّق العراقيّ حيث ذهب في بدو الأمر إلى الامتناع ثمّ تفرّد بتحرير يفيد ـ بزعمه ـ إمكان أخذ قصد الامتثال في متعلّق الأمر. بدائع الأفكار ١ : ٢٣٢ ـ ٢٣٤. ـ

تأمّل فيما ذكرناه في المقام تعرف حقيقة المرام ، كيلا تقع فيما وقع فيه من الاشتباه بعض الأعلام.

ثالثها (١) : [في عدم صحّة الاستدلال بإطلاق الأمر على عدم اعتبار قصد القربة]

إنّه إذا عرفت بما لا مزيد عليه عدم إمكان أخذ قصد الامتثال في المأمور به أصلا ، فلا مجال للاستدلال بإطلاقه (٢) ـ ولو كان مسوقا في مقام البيان ـ على عدم اعتباره ، كما هو أوضح من أن يخفى ، فلا يكاد يصحّ التمسّك به إلّا فيما يمكن اعتباره فيه.

فانقدح بذلك أنّه لا وجه لاستظهار التوصّليّة من إطلاق الصيغة بمادّتها (٣) ، ولا لاستظهار عدم اعتبار مثل الوجه ممّا هو ناشئ من قبل الأمر من إطلاق المادّة في العبادة لو شكّ في اعتباره فيها.

نعم ، إذا كان الآمر في مقام بصدد بيان تمام ما له دخل في حصول غرضه وإن لم يكن له دخل في متعلّق أمره ، ومعه سكت في المقام ، ولم ينصب دلالة على دخل قصد الامتثال في حصوله ، كان هذا قرينة على عدم دخله في غرضه (٤) ، وإلّا لكان سكوته نقضا له وخلاف الحكمة.

__________________

ـ وخالفه أيضا السيّدان العلمان : الإمام الخمينيّ والسيّد الخوئيّ ، فذهبا إلى جواز أخذ قصد القربة في متعلّق الأمر ولو لم نقل بتعدّد الأمر. فراجع مناهج الوصول ١ : ٢٦٠ ، والمحاضرات ٢ : ١٧٢.

(١) هكذا في النسخ. والصحيح أن يقول : «ثالثتها».

(٢) أي : إطلاق الأمر.

(٣) لعلّه تعريض بالشيخ الأعظم الأنصاريّ ، حيث قال ـ على ما في تقريرات بحثه ـ : «فالحقّ الحقيق بالتصديق هو أنّ ظاهر الأمر يقتضى التوصّليّة ...». مطارح الأنظار : ٦١.

ولكن لا يخفى : أنّه لا بدّ من حمل كلام الشيخ على الإطلاق المقامي ، ضرورة أنّه أنكر التمسّك بالإطلاق اللفظيّ لإثبات التوصّليّة ، فاستظهاره في المقام أجنبيّ عن مورد البحث.

نعم ، ذهب السيّد المحقّق الخوئيّ والسيّد الإمام الخمينيّ إلى أصالة التوصليّة تمسّكا بإطلاق الصيغة. راجع المحاضرات ٢ : ١٧٢ ، ومناهج الوصول ١ : ٢٧٤.

(٤) هكذا في النسخ. والصحيح أن يقول : «في حصول غرضه».