بحث ما در این بود که مفهوم بر دو نوع است:
۱. مفهوم موافق که بالاجماع میتواند عام را تخصیص بزند. مثلا مولا میگوید اهن الفساق و از طرف دیگر آیه میگوید لا تقل لهما اف، در این صورت به طریق اولی اهانت کردن به پدر و مادر حرام است، به این مفهوم، عموم اهن الفساق تخصیص میخورد.
۲. مفهوم مخالف که در اینکه میتواند عام را تخصیص بزند یا خیر، اختلاف است. مثلا مولا گفته اکرم العلماء و جمله میگوید ان کان العلماء عادل فیجب اکرامهم، در اینجا مفهوم جمله دوم این است که علماء فاسق اکرامشان واجب نیست، حال این باعث تخصیص اکرم العلماء میشود یا خیر که اختلاف است.
صاحب کفایه میفرماید: عام و ما له المفهوم، سه صورت دارد:
الف: این دو در یک کلام هستند، مثل آیه نباء که ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا که این مفهوم دارد و ان تصیبوا قوما بجهالة عام است که معنایش این است که برخورد با قومی از روی جهالت، صحیح نیست اعم از اینکه از ناحیه خبر عادل با قوم برخورد کنید یا از خبر فاسق. حال آیه مفهوم خالفش این است که اگر عادل خبر آورد، تبین لازم نیست و طبق آن برخورد با قوم اشکال ندارد و با جهالت نیست.
ب: این دو در دو کلام هستند که بین این دو کلام، فصل طویل نیست به طوری که عن العرف هر یک از این دو صلاحیت دارد ه قرینه متصله بر دیگری باشد. مثلا مولا میگوید اکرم العلما و بعدش میگوید اکرم زیدا العالم ان کان عادلا، مفهومش این است که اکرام زید فاسق واجب نیست و این، دو کلام است که بین آنها فصل طویل نیست.
این دو صورت، سه صورت دارند:
۱. دلالت عام بر عموم و دلالت ما له المفهوم بر مفهوم، به واسطه مقدمات حکمت است، مثل مفرد محلی به ال و جمله شرطیه علی قولٍ. مثلا مولا گفت اکرم العالم و بعد گفته اکرم زیدا العالم ان کان عادلا. عام دلالت بر عموم دارد به مقدمات حکمت، چون مولا در مقام بیان است و کلام قابلیت تقیید دارد و قرینه تقیید یا ما یصلح للتقیید هم وجود ندارد و قرینه در تخاطب هم نیست، پس مراد مولا از العالم عموم است. حال جمله شرطیه هم دلالتش بر مفهوم، به مقدمات الحکمه است علی قولٍ، به اینکه مولا در مقام بیان است و قرینه بر مفهوم نیاورده، پس مقدمات حکمت است.
۲. دلالت عام بر عموم و دلالت ما له المفهوم بر مفهوم، بالوضع است، مثل کلمه کل و جمله شرطیه علی قولٍ. اکرم کل عالم این عام است و اکرم زیدا العالم ان کان عادلا. اکرم کل عادل دلالتش بر عموم بالوضع است و جمله شرطیه هم بنا بر قولی وضع برای عموم شده است.
۳. مرحوم فیروزآبادی: دلالت یکی بالوضع است و دیگری به مقدمات حکمت است.
حکم صورت ۱ و ۲: این دو صورت دو حالت دارد:
اول: احدهما اظهر از دیگری نیست، در این صورت لا عموم و لا مفهوم بلکه ایندو مجمل میشوند و لذا نسبت به افراد مشکوکه به اصل عملی رجوع میشود. مثلا اکرم العالم - اکرم زیدا العالم ان کان عدلا، دلالت این دو به مقدمات حکمت است و هیچکدام اظهر از دیگری نیست، در این صورت هیچکدام را نمیتوان گرفت و مجل است نسبت به افراد مشکوک. در اینجا عموم نیست، چون ممکن است مفهوم ما یصلح للقرینة باشد و دیگر نمیتوان گفت مقدمات حکمت کامل است و نسبت به مفهوم هم همین است که امکان دارد عام قرینه باشد یا حداقل قرینه بر این باشد که جمله مفهوم ندارد و دیگر مقدمات حکمت جاری نمیباشد و فرد مشکوک باقی میماند که اگر حالت سابقه داشت، استصحاب و الا برائت جاری میشود.
همین حکم نسبت به جایی که دلالت هر دو بر عمومیت، بالوضع باشد، مثل جایی استک ه دلالت هر دو بر عمومیت، به مقدمات حکمت باشد.
دوم: احدهما اظهر از دیگری است، در این صورت اظهر مقدم بر دیگری میشود. مثلا اکرم العالم - ان کان زیدا العالم عدلا اکرمه. عادت مولا در دست ما است که کثیرا در مورد عالمهای عادل میگوید اکرم العالم چون عالمهای فاسق را عالم نمیداند، در اینجا مفهوم اظهر است، چون جمله مفهوم دارد و با آن تصرف در عام میشود. چون اگر جمله دوم نیامده بود باز هم میدانستیم مراد مولا عالم عادل است.
حکم ۳: در این صورت الدال بالوضع مقدم است بر الدال بمقدمات الحکمه.
ج: این دو در دو کلام هستند ولی بین این دو کلام فصل طویل است به طوری که عند العرف احدهما قرینه متصله بر دیگری حساب نمیشود. این صورت دو حالت دارد:
اول: احدهما اظهر از دیگری نیست، در این صورت مجمل میشوند و نسبت به افراد مشکوکه به اصل عملی رجوع میشود.
دوم: احدهما اظهر از دیگری است، در این صورت مقدم بر دیگری است.