درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۱۰۵: عام و خاص ۲۳

 
۱

خطبه

۲

جزوه اشکالات

اشکال اول: یحتمل در واقع، خطاب مقید باشد، ولی چون موجودین واجد آن قید هستند، بخاطر اتکال در اصول و تحقق آن برای موجودین در ظاهر خطاب مطلق آمده است، پس تمسک به اطلاق خطاب نمی‌شود.

جواب: صغری: قید معاصریت با نبی، قیدی است که فقدان در آن راه دارد.

کبری: هر قیدی که فقدان در آن راه دارد، از اطلاق حکم، عدم دخل آن کشف می‌شود (با توجه به اینکه قید در معرض زوال و فناء است، اگر دخالت می‌داشت باید بیان می‌شد).

نتیجه: پس قید معاصریت با نبی اطلاق حکم، عدم دخل آن کشف می‌شود.

اشکال دوم: چگونه با تمسک به اطلاق اتحاد در صنف اثبات می‌شود و حال آنکه موجودین و معدومین در امور زیادی با هم اختلاف دارند.

جواب: مراد از اتحاد در صنف، اتحاد در تمامی خصوصیات نیست، بلکه اتحاد در خصوصیتی است که احتمال دخالت آن در حکم می‌رود.

اشکال سوم: برای تسری حکم از مشاهدین به معدومین، دلیل اشتراک فقط کافی است بدون اینکه احتیاج به تمسک به اطلاق سپس رفع قید معاصریت و سپس اثبات الاتحاد فی الصنف و سپس دلیل اشتراک باشد.

جواب: دلیل اشتراک دلیل لبی است و در دلیل لبی به قدر متیقن اخذ می‌شود و قدر متیقن افرادی است که با حاضرین اتحاد صنف دارد. لذا بدون تمسک به اطلاق خطاب در حق مشافهین استفاده از دلیل اشتراک صحیح نیست.

۳

جزوه تعقیب عام به ضمیری که برخی از افراد بر می‌گردد

بحث در این است که اگر بعد از عام، ضمیری باشد که این ضمیر به بعضی از افراد عام عود می‌کند، آیا عود ضمیر به بعض افراد عام موجب تخصیص عام می‌شود یا خیر؟

عقیده مصنف این است که باید یکی از دو تصرف را مرتکب شد:

۱. تصرف در عام به اینکه مراد از عام بعض الافراد گرفته شود.

۲. تصرف در ضمیر به یکی از دو نوع تصرف:

الف: تصرف از نوع مجاز در کلمه به اینکه ضمیر عائد به بعضی و قسمتی از مراد از مرجع باشد (استخدام).

ب: تصرف از نوع مجاز در اسناد، ضمیر عائد به تمامی مراد از مرجع باشد، ولی اسناد حکم ما بعد ضمیر، مجاز عقلی باشد.

۴

سوال و جواب

سوال: از بین این دو اصل (اصالت الظهور در جانب عام و اصالت الظهور در جانب ضمیر) کدام انتخاب و عمل به آن می‌شود؟

اصالت الظهور در جانب عام این است که عام ظهور دارد و مراد از مطلقات، همه مطلقات رجعی و بائن می‌شود، اصالت الظهور در جانب ضمیر یعنی اینکه ضمیر ظهور دارد که به تمام افراد مرجع اراده شده دارد.

حال نمی‌شود به هر دو ظهور عمل کرد، چون قرینه داریم که ضمیر به برخی از مطلقات می‌خورد نه به همه مطلقات، حال از بین این دو اصل به کدام عمل شود و از کدام رفع ید شود؟

جواب: مرحله اول: اصالت الظهور در جانب عام جاری می‌شود، یعنی مراد از المطلقات همه است اما ضمیر به قسمتی از مرجع بر می‌گردد که رجعیات باشد. چون شرط اجرای اصالت الظهور، شک در مراد است و شک در مراد در طرف عام موجود است، پس شرط اجرای اصالت لاظهور در طرف عام موجود است.

اصالت العام در جایی جاری می‌شود که شک در مراد باشد و نسبت به عام شک داریم که مراد مولا، عموم است یا خصوص است، مراد مولا همه مطلقات است یا برخی از مطلقات.

مرحله دوم: اصالت الظهور در جانب ضمیر جاری نمی‌شود، چون: شرط اجرای اصالت الظهور، شک در مراد است و شک در مراد در ناحیه ضمیر منتفی است، پس شرط اجرای اصالت الظهور در ضمیر منتفی است.

در اینکه مراد خداوند از هن، رجعیات است شک نداریم ولی شک ما در کیفیت اراده است که آیا این رجعیات را به نحو حقیقت اراده کرده است که مراد از المطقات خاص باشد و یا به نحو ماز اراده کرده است که مراد از ضمیر، بعض است و دیگر ظهور ندارد.

نکته: عام و ضمیر بعد از آن، دو صورت دارد:

۱. هر کدام در کلام مستقل وارد شده است مثل آیه المطلقات. در این صورت:

اولا: برای عام ظهور در عموم منعقد می‌شود، چون ضمیر فاصل زیادی دارد.

ثانیا: اصالت الظهور در ناحیه عام، مقدم در اصالت الظهور در ناحیه ضمیر است.

۲. هر دو در یک کلام است به طوری که ضمیر صلاحیت دارد که قرینه شود از عام، عموم اراده نشده است. مثلا باب علت و معلوم که مولا می‌گوید اکرم العلماء لانک تصلی خلفهم، این ضمیر به عدول می‌خورد چون انسان باید پست سر عدول نماز بخواند، در اینجا دو احتمال است، یحتمل که مراد از علماء عموم باشد و در ضمیر قائل به مجاز شده باشیم، و یحتمل مراد از علماء خصوص باشد به قرینه ضمیر که در خاص استعمال شده است. حال در اینجا دو مطل است:

اولا: برای عام ظهور در عام منعقد نمی‌شود چون قرینه‌ای است که صلاحیت دارد قرینه واقع شود.

ثانیا: کلام مجمل است و لذا درباره افراد غیر مراد از ضمیر، به اصل عملی رجوع می‌شود که برائت می‌باشد. چون دست از عام کوتاه می‌شود. مگر کسی اصالت الحقیقه را بخاطر تعبد حجت بدانند، یعنی لفظ حمل بر معنای حقیقی می‌شود چه ظهور در آن داشته باشد و چه نداشته باشد، در این صورت عام حمل بر عموم می‌شود، چون حمل عام بر معنای حقیقی می‌شود به لحاظ تعبد و ظهور مهم نیست.

فتامل که اصالت الحقیقت از باب تعبد حجت نیست.

۵

تخصیص عام به مفهوم

مفهوم بر دو نوع است:

۱. مفهوم موافق: بالاتفاق می‌تواند عام را تخصیص بزند. مثلا مولا گفته اهِن الفساق و آیه می‌گوید و لا تقل لهما افت که مفهوم موافق این است که اهانت به پدر و مادر به طریق اولی حرام است.

۲. مفهوم مخالف: مثلا ان عدل العلماء فاکرمه، مفهومش این است که اگر فاسق بودن اکرام واجب نیست، آیا می‌توان علماء را تخصیص زد که اگر فاسق بودن، اکرام واجب نیست؟ این اختلاف است.

۶

تطبیق سوال و جواب

(جواب حیث:) كانت أصالة الظهور في طرف العامّ سالمة عنها (اصالت الظهور) في جانب الضمير. وذلك لأنّ المتيقّن من بناء العقلاء هو (قدر متیقن) اتّباع الظهور في تعيين المراد، لا في تعيين كيفيّة الاستعمال و (عطف بر کیفیت است) أنّه على نحو الحقيقة أو المجاز في الكلمة أو الإسناد مع القطع بما يراد (مراد)، كما هو (قطع بما یراد) الحال في ناحية الضمير.

وبالجملة: أصالة الظهور إنّما تكون (اصالت الظهور) حجّة فيما إذا شكّ فيما اريد (مراد)، لا فيما إذا شكّ في أنّه (ما ارید) كيف اريد، فافهم.

لكنّه (جریان اصالت الظهور در طرف عام) إذا انقعد للكلام ظهور في العموم بأن لا يعدّ ما اشتمل على الضمير ممّا يكتنف به (ضمیر) عرفا، وإلّا (اگر شمرده شود) فيحكم عليه (کلام) بالإجمال، ويرجع إلى ما تقتضيه الاصول. إلّا أن يقال باعتبار أصالة الحقيقة تعبّدا حتّى فيما إذا احتفّ بالكلام ما لا يكون ظاهرا معه («ما») في معناه الحقيقيّ، كما عن بعض الفحول.

۷

تطبیق تخصیص عام به مفهوم

فصل

[التخصيص بالمفهوم المخالف]

قد اختلفوا في جواز التخصيص بالمفهوم المخالف ـ مع الاتّفاق على الجواز بالمفهوم الموافق ـ على قولين. وقد استدلّ لكلّ منهما بما لا يخلو عن قصور.

أزواجهنّ أحقّ بردّهنّ» فلا شبهة في تخصيصه به.

والتحقيق أن يقال : إنّه حيث دار الأمر بين التصرّف في العامّ بإرادة خصوص ما اريد من الضمير الراجع إليه أو التصرّف في ناحية الضمير ـ إمّا بإرجاعه إلى بعض ما هو المراد من مرجعه ، أو إلى تمامه مع التوسّع في الإسناد ، بإسناد الحكم المسند إلى البعض حقيقة إلى الكلّ توسّعا وتجوّزا ـ كانت أصالة الظهور في طرف العامّ سالمة عنها في جانب الضمير. وذلك لأنّ المتيقّن من بناء العقلاء هو اتّباع الظهور في تعيين المراد ، لا في تعيين كيفيّة الاستعمال وأنّه على نحو الحقيقة أو المجاز في الكلمة أو الإسناد مع القطع بما يراد ، كما هو الحال في ناحية الضمير.

وبالجملة : أصالة الظهور إنّما تكون حجّة فيما إذا شكّ فيما اريد ، لا فيما إذا شكّ في أنّه كيف اريد ، فافهم.

لكنّه إذا انقعد للكلام ظهور في العموم بأن لا يعدّ ما اشتمل على الضمير ممّا يكتنف به عرفا (١) ، وإلّا فيحكم عليه بالإجمال ، ويرجع إلى ما تقتضيه الاصول (٢).

__________________

ـ ما إذا ورد عامّ ثمّ ورد كلمة فيها ضمير لا يرجع إلى بعض أفراد العامّ ، بل يدلّ الدليل الخارجيّ على أنّ الحكم ثابت لبعض أفراد مرجع الضمير ، فيكون المقام من قبيل الدوران بين تخصيص عامّ وتخصيص عامّين. مناهج الوصول ٢ : ٢٩٣ ـ ٢٩٦.

(١) هكذا في النسخ. والصحيح أن يقول : «يكتنف بما يصلح للقرينيّة عرفا».

(٢) أي : جريان أصالة الظهور في طرف العامّ وتقديمها على أصالة الظهور في الضمير إنّما يكون فيما إذا انعقد للكلام ظهور في العموم ، وهو فيما إذا لم يكتنف العامّ بما يمنع عن ظهوره في العموم ، بأن لا يعدّ الكلام المشتمل على الضمير من الكلام المكتنف بما يصلح عرفا للقرينيّة على عدم إرادة العموم من العامّ. وأمّا إذا عدّ الكلام المشتمل على الضمير ممّا يكتنف به عرفا فيحكم عليه بالإجمال.

ومن هنا يظهر أنّ الصحيح أن يقول : «ممّا يكتنف بما يصلح للقرينيّة عرفا» ، وإلّا صار الضمير في قوله : «ممّا يكتنف به عرفا» بلا مرجع.

ولا يخفى : أنّ في كلامه هذا وجهين :

الأوّل : أن يكون مراده من قوله : «بأن لا يعدّ ما اشتمل على الضمير ممّا يكتنف بما يصلح ـ

إلّا أن يقال باعتبار أصالة الحقيقة تعبّدا حتّى فيما إذا احتفّ بالكلام ما لا يكون ظاهرا معه في معناه الحقيقيّ ، كما عن بعض الفحول (١).

__________________

ـ للقرينيّة عرفا» أنّ الكلام المشتمل على الضمير غير صالح للقرينيّة على عدم إرادة العموم. وحينئذ يحمل كلامه على أنّه إذا دار الأمر بين أصالة العموم وأصالة عدم الاستخدام يقدّم أصالة العموم ويبقى العامّ على دلالته على العموم. وهذا ما فهمه المحقّق العراقيّ على ما في نهاية الأفكار ٢ : ٥٤٥.

الثاني : أن يكون مراده أنّ الكلام المشتمل على الضمير الراجع إلى بعض أفراد العامّ صالح للقرينيّة على عدم إرادة العموم من العامّ. وحينئذ يحمل كلامه على أنّه إذا دار الأمر بين أصالة العموم وأصالة عدم الاستخدام لا يجري كلا الأصلين.

أمّا أصالة العموم : فلأنّ العامّ يكتنف بكلام يشتمل على ضمير يرجع إلى بعض أفراده ، وهو يصلح للقرينيّة على إرادة عدم العموم عرفا ، ومعه لا ظهور له حتّى يتمسّك به ، إلّا على القول باعتبار أصالة الحقيقة تعبّدا ، وهو كما ترى.

وأمّا أصالة عدم الاستخدام : فلأنّ الأصل اللفظيّ إنّما يكون متّبعا ببناء العقلاء فيما إذا شكّ في مراد المتكلّم من اللفظ ، لا فيما إذا شكّ في كيفيّة إرادته وأنّها على نحو الحقيقة أو المجاز.

وعليه فمختار المصنّف رحمه‌الله هو التوقّف في المقام والرجوع إلى ما تقتضيه الاصول العمليّة. وهذا ما فهمه السيّد المحقّق الخوئيّ على ما في المحاضرات ٥ : ٢٨٥ ـ ٢٨٦.

(١) لم أعثر على من صرّح بذلك.

فصل

[التخصيص بالمفهوم المخالف]

قد اختلفوا في جواز التخصيص بالمفهوم المخالف ـ مع الاتّفاق على الجواز بالمفهوم الموافق ـ على قولين. وقد استدلّ لكلّ منهما بما لا يخلو عن قصور (١).

__________________

(١) توضيح محلّ النزاع : أنّه يقع البحث في أنّ العامّ هل يخصّص بالمفهوم أم لا؟

وبما أنّ المفهوم ينقسم إلى الموافق والمخالف يقع البحث في مقامين :

الأوّل : في المفهوم الموافق : فإذا ورد عامّ ومفهوم موافق أخصّ منه تارة تكون النسبة بينهما عموما من وجه ، نحو قوله : «لا تكرم الصرفيّين» وقوله : «أكرم جهّال خدّام النحويّين» ، فإنّ الأوّل عامّ يشمل كلّ واحد من الصرفيّين ، سواء كان نحويّا أيضا أو لا ، والمفهوم من الثاني بالأولويّة وجوب إكرام النحويّين ، وهو أخصّ من قوله السابق ، كأنّه قال : «لا تكرم الصرفيّين إلّا النحويّين منهم». وأخرى تكون النسبة بينهما عموما مطلقا ، كأن يستفاد من الأدلّة «جواز ضرب الأقارب» وورد قوله تعالى : ﴿فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍ الأسراء / ٢٣ ، وهو دالّ بالأولويّة على عدم جواز ضربهما. فقد اشتهر وادّعي الاتّفاق على تقديم المفهوم الموافق على العامّ مطلقا. راجع الفصول الغرويّة : ٢١٢ ، مطارح الأنظار : ٢٠٩ ، فوائد الاصول ٢ : ٥٥٦٧.

وقد تعرّض السيّد الإمام الخمينيّ للاحتمالات في تفسير المفهوم الموافق ، ثمّ أفاد : أنّه لا يبعد أن يكون محطّ كلام القدماء ومورد اتّفاقهم على جواز تخصيص العموم بالمفهوم الموافق ما إذا كان المفهوم أخصّ مطلقا ، فإنّ حال هذا المفهوم حال اللفظ الملقى إلى المتكلّم ، فيخصّص به العامّ بلا ريب. وأمّا إذا كان بينهما العموم من وجه فيعامل معهما معاملة المنطوقين. مناهج الوصول ٢ : ٢٩٩.

الثاني : المفهوم المخالف : كما إذا ورد عامّ كقوله تعالى : ﴿إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِ