درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۱۰۶: عام و خاص ۲۴

 
۱

خطبه

۲

جزوه سوال و جواب

سوال: از بین این دو اصل (اصالت الظهور در جانب عام و اصالت الظهور در جانب ضمیر) به کدام عمل و از کدام رفع ید می‌شود؟

جواب در ضمن دو مرحله:

مرحله اول: به اصالت الظهور در جانب عام عمل می‌شود. چون:

صغری: شرط اجرای اصالت الظهور، شک در مراد است.

کبری: شک در مراد در جانب عام موجود است (معلوم نیست مراد از عام، عموم است و یا خصوص).

نتیجه: پس شرط اجرای اصالت الظهور در جانب عام موجود است.

مرحله دوم: از اصالت الظهور در جانب ضمیر رفع الید می‌شود. چون:

صغری: شرط اجرای اصالت الظهور، شک در مراد است.

کبری: شک در مراد در جانب ضمیر منتفی است (مراد از ضمیر معلوم است، ولی شک در کیفیت اراده مراد است که آیا اراده به نحو حقیقت است به اینکه مراد از مرجع خصوص رجعیات باشد یا اراده به نحو مجاز است به اینکه مراد از مرجع عموم باشد).

نتیجه: پس شرط اجرای اصالت الظهور در جانب ضمیر منتفی است.

نکته: عام و ضمیر بعد از آن، دو صورت دارد:

۱. در دو کلام است مثل آیه، در این صورت:

اولا: برای عام ظهور در عموم منعقد می‌شود.

ثانیا: اصالت الظهور در جانب عام بر اصالت الظهور در جانب ضمیر مقدم است به بیانی که گذشت.

۲. در یک کلام است. مثل باب علت و معلول، اکرم العلماء لانک تصلی خلفهم. در این صورت:

اولا: برای عام ظهور در عموم منعقد نمی‌شود. چون ما یصلح للقرینة علی عدم ارادة العموم وجود دارد.

ثانیا: کلام مجمل می‌شود و لذا نسبت به افراد مشکوکه (افراد غیر مراد از ضمیر) رجوع به اصل عملی می‌شود که در مثال برائت از وجوب اکرام است. مگر در این صورت اصالت الحقیقه را تعبدا حجت بدانیم نه به ملاک اصالت الظهور، در اینجاست که عام بخاطر این اصل حمل بر عموم می‌شود اگرچه عام ظهور در عموم نداشته باشد.

۳

تخصیص عام به مفهوم

بحث ما در این بود که مفهوم بر دو نوع است:

۱. مفهوم موافق که بالاجماع می‌تواند عام را تخصیص بزند. مثلا مولا می‌گوید اهن الفساق و از طرف دیگر آیه می‌گوید لا تقل لهما اف، در این صورت به طریق اولی اهانت کردن به پدر و مادر حرام است، به این مفهوم، عموم اهن الفساق تخصیص می‌خورد.

۲. مفهوم مخالف که در اینکه می‌تواند عام را تخصیص بزند یا خیر، اختلاف است. مثلا مولا گفته اکرم العلماء و جمله می‌گوید ان کان العلماء عادل فیجب اکرامهم، در اینجا مفهوم جمله دوم این است که علماء فاسق اکرامشان واجب نیست، حال این باعث تخصیص اکرم العلماء می‌شود یا خیر که اختلاف است.

صاحب کفایه می‌فرماید: عام و ما له المفهوم، سه صورت دارد:

الف: این دو در یک کلام هستند، مثل آیه نباء که ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا که این مفهوم دارد و ان تصیبوا قوما بجهالة عام است که معنایش این است که برخورد با قومی از روی جهالت، صحیح نیست اعم از اینکه از ناحیه خبر عادل با قوم برخورد کنید یا از خبر فاسق. حال آیه مفهوم خالفش این است که اگر عادل خبر آورد، تبین لازم نیست و طبق آن برخورد با قوم اشکال ندارد و با جهالت نیست.

ب: این دو در دو کلام هستند که بین این دو کلام، فصل طویل نیست به طوری که عن العرف هر یک از این دو صلاحیت دارد ه قرینه متصله بر دیگری باشد. مثلا مولا می‌گوید اکرم العلما و بعدش می‌گوید اکرم زیدا العالم ان کان عادلا، مفهومش این است که اکرام زید فاسق واجب نیست و این، دو کلام است که بین آنها فصل طویل نیست.

این دو صورت، سه صورت دارند:

۱. دلالت عام بر عموم و دلالت ما له المفهوم بر مفهوم، به واسطه مقدمات حکمت است، مثل مفرد محلی به ال و جمله شرطیه علی قولٍ. مثلا مولا گفت اکرم العالم و بعد گفته اکرم زیدا العالم ان کان عادلا. عام دلالت بر عموم دارد به مقدمات حکمت، چون مولا در مقام بیان است و کلام قابلیت تقیید دارد و قرینه تقیید یا ما یصلح للتقیید هم وجود ندارد و قرینه در تخاطب هم نیست، پس مراد مولا از العالم عموم است. حال جمله شرطیه هم دلالتش بر مفهوم، به مقدمات الحکمه است علی قولٍ، به اینکه مولا در مقام بیان است و قرینه بر مفهوم نیاورده، پس مقدمات حکمت است.

۲. دلالت عام بر عموم و دلالت ما له المفهوم بر مفهوم، بالوضع است، مثل کلمه کل و جمله شرطیه علی قولٍ. اکرم کل عالم این عام است و اکرم زیدا العالم ان کان عادلا. اکرم کل عادل دلالتش بر عموم بالوضع است و جمله شرطیه هم بنا بر قولی وضع برای عموم شده است.

۳. مرحوم فیروزآبادی: دلالت یکی بالوضع است و دیگری به مقدمات حکمت است.

حکم صورت ۱ و ۲: این دو صورت دو حالت دارد:

اول: احدهما اظهر از دیگری نیست، در این صورت لا عموم و لا مفهوم بلکه ایندو مجمل می‌شوند و لذا نسبت به افراد مشکوکه به اصل عملی رجوع می‌شود. مثلا اکرم العالم - اکرم زیدا العالم ان کان عدلا، دلالت این دو به مقدمات حکمت است و هیچکدام اظهر از دیگری نیست، در این صورت هیچکدام را نمی‌توان گرفت و مجل است نسبت به افراد مشکوک. در اینجا عموم نیست، چون ممکن است مفهوم ما یصلح للقرینة باشد و دیگر نمی‌توان گفت مقدمات حکمت کامل است و نسبت به مفهوم هم همین است که امکان دارد عام قرینه باشد یا حداقل قرینه بر این باشد که جمله مفهوم ندارد و دیگر مقدمات حکمت جاری نمی‌باشد و فرد مشکوک باقی می‌ماند که اگر حالت سابقه داشت، استصحاب و الا برائت جاری می‌شود.

همین حکم نسبت به جایی که دلالت هر دو بر عمومیت، بالوضع باشد، مثل جایی استک ه دلالت هر دو بر عمومیت، به مقدمات حکمت باشد.

دوم: احدهما اظهر از دیگری است، در این صورت اظهر مقدم بر دیگری می‌شود. مثلا اکرم العالم - ان کان زیدا العالم عدلا اکرمه. عادت مولا در دست ما است که کثیرا در مورد عالمهای عادل می‌گوید اکرم العالم چون عالمهای فاسق را عالم نمی‌داند، در اینجا مفهوم اظهر است، چون جمله مفهوم دارد و با آن تصرف در عام می‌شود. چون اگر جمله دوم نیامده بود باز هم می‌دانستیم مراد مولا عالم عادل است.

حکم ۳: در این صورت الدال بالوضع مقدم است بر الدال بمقدمات الحکمه.

ج: این دو در دو کلام هستند ولی بین این دو کلام فصل طویل است به طوری که عند العرف احدهما قرینه متصله بر دیگری حساب نمی‌شود. این صورت دو حالت دارد:

اول: احدهما اظهر از دیگری نیست، در این صورت مجمل می‌شوند و نسبت به افراد مشکوکه به اصل عملی رجوع می‌شود.

دوم: احدهما اظهر از دیگری است، در این صورت مقدم بر دیگری است.

۴

استثناء بعد از جمل متعدده

گاهی مولا چند عام می‌آورد و بعد از آنها یک استثناء ذکر می‌کند، آیا این استثناء به همه می‌خورد یا به جمله آخر؟ مثلا مولا گفته اکرم العلماء و اعطی الفقراء الا الفساق. این استثناء به هم می‌خورد یا به آخری.

صاحب کفایه می‌گوید قدر متیقن به آخر می‌خورد چون اگر به آخری بخورد که خورده و اگر به همه بخورد، باز هم به آخری خورده است.

صاحب کفایه می‌گوید احتمال دارد این استثناء به همه هم بخورد.

۵

تطبیق تخصیص عام به مفهوم

وتحقيق المقام: أنّه إذا ورد العامّ وما له المفهوم في كلام أو كلامين ـ ولكن (مربوط به کلامین است) على نحو يصلح (عرفا) أن يكون كلّ منهما (دو کلام) قرينة متّصلة للتصرّف في الآخر ـ ودار الأمر بين تخصيص العموم أو إلغاء المفهوم، فالدلالة على كلّ منهما (عموم و مفهوم) إن كانت (دلالت) بالإطلاق بمعونة مقدّمات الحكمة أو بالوضع، (حالت اول:) فلا يكون هناك (دلالت هر یک بالاطلاق یا بالوضع) عموم ولا مفهوم، (علت بمقدمات حکمت:) لعدم تماميّة مقدّمات الحكمة في واحد منهما (عام و ما له المفهوم)، لأجل المزاحمة (بین عموم وما له المفهوم)، (علت دلالتهما بالوضع است:) كما في مزاحمة ظهور أحدهما وضعا لظهور الآخر كذلك (بدواً)؛ فلا بدّ من العمل بالاصول العمليّة فيما (فردی که) دار فيه بين العموم والمفهوم إذا لم يكن مع ذلك (دوران) أحدهما أظهر، وإلّا (یکی اظهر بود) كان (اظهر) مانعا عن انعقاد الظهور (هر دو در یک کلام باشند) أو استقراره (ظهور) في الآخر (در دو کلام باشند).

ومنه قد انقدح الحال فيما إذا لم يكن بين ما دلّ على العموم وما له المفهوم ذاك الارتباط والاتّصال، و (عطف بر الاحال است) أنّه لا بدّ أن يعامل مع كلّ منهما معاملة المجمل لو لم يكن في البين أظهر، وإلّا فهو المعوّل والقرينة على التصرّف في الآخر بما لا يخالفه بحسب العمل.

فصل

[التخصيص بالمفهوم المخالف]

قد اختلفوا في جواز التخصيص بالمفهوم المخالف ـ مع الاتّفاق على الجواز بالمفهوم الموافق ـ على قولين. وقد استدلّ لكلّ منهما بما لا يخلو عن قصور (١).

__________________

(١) توضيح محلّ النزاع : أنّه يقع البحث في أنّ العامّ هل يخصّص بالمفهوم أم لا؟

وبما أنّ المفهوم ينقسم إلى الموافق والمخالف يقع البحث في مقامين :

الأوّل : في المفهوم الموافق : فإذا ورد عامّ ومفهوم موافق أخصّ منه تارة تكون النسبة بينهما عموما من وجه ، نحو قوله : «لا تكرم الصرفيّين» وقوله : «أكرم جهّال خدّام النحويّين» ، فإنّ الأوّل عامّ يشمل كلّ واحد من الصرفيّين ، سواء كان نحويّا أيضا أو لا ، والمفهوم من الثاني بالأولويّة وجوب إكرام النحويّين ، وهو أخصّ من قوله السابق ، كأنّه قال : «لا تكرم الصرفيّين إلّا النحويّين منهم». وأخرى تكون النسبة بينهما عموما مطلقا ، كأن يستفاد من الأدلّة «جواز ضرب الأقارب» وورد قوله تعالى : ﴿فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍ الأسراء / ٢٣ ، وهو دالّ بالأولويّة على عدم جواز ضربهما. فقد اشتهر وادّعي الاتّفاق على تقديم المفهوم الموافق على العامّ مطلقا. راجع الفصول الغرويّة : ٢١٢ ، مطارح الأنظار : ٢٠٩ ، فوائد الاصول ٢ : ٥٥٦٧.

وقد تعرّض السيّد الإمام الخمينيّ للاحتمالات في تفسير المفهوم الموافق ، ثمّ أفاد : أنّه لا يبعد أن يكون محطّ كلام القدماء ومورد اتّفاقهم على جواز تخصيص العموم بالمفهوم الموافق ما إذا كان المفهوم أخصّ مطلقا ، فإنّ حال هذا المفهوم حال اللفظ الملقى إلى المتكلّم ، فيخصّص به العامّ بلا ريب. وأمّا إذا كان بينهما العموم من وجه فيعامل معهما معاملة المنطوقين. مناهج الوصول ٢ : ٢٩٩.

الثاني : المفهوم المخالف : كما إذا ورد عامّ كقوله تعالى : ﴿إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِ

وتحقيق المقام : أنّه إذا ورد العامّ وما له المفهوم في كلام أو كلامين ـ ولكن على نحو يصلح أن يكون (١) كلّ منهما قرينة متّصلة للتصرّف في الآخر ـ ودار الأمر بين تخصيص العموم أو إلغاء المفهوم (٢) ، فالدلالة على كلّ منهما إن كانت بالإطلاق بمعونة مقدّمات الحكمة أو بالوضع ، فلا يكون هناك عموم ولا مفهوم ، لعدم تماميّة مقدّمات الحكمة في واحد منهما ، لأجل المزاحمة ، كما في مزاحمة ظهور أحدهما وضعا لظهور الآخر كذلك ؛ فلا بدّ من العمل بالاصول العمليّة فيما

__________________

ـ شَيْئاً النجم / ٢٨ ، فإنّه دالّ بعمومه على عدم اعتبار كلّ ظنّ ، حتّى الظنّ الحاصل من خبر العادل. ووردت آية اخرى هي : ﴿إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا الحجرات / ٦ ، وهي تدلّ بمفهوم الشرط على اعتبار الظنّ الحاصل من خبر غير الفاسق. فهل يجوز تخصيص ذلك العامّ بهذا المفهوم أو لا؟

فيه أقوال :

الأوّل : أنّه لا يجوز. وهذا منسوب إلى أبي العبّاس بن سريج. راجع إرشاد الفحول : ١٦٠ ، واللمع : ٣٤.

الثاني : أنّه لا بدّ من تخصيصه بهذا المفهوم. وهذا ما ذهب إليه كثير من العامّة ، بل ادّعى الآمديّ عدم الخلاف فيه. وذهب إليه أيضا كثير من الإماميّة كصاحبي المعالم والفصول. راجع الإحكام ٢ : ٣٢٨ ، المعالم : ١٤٠ ، الفصول الغرويّة : ٢١٢.

الثالث : التفصيل بين ما إذا كان العموم آبيا عن التخصيص فلا يخصّصه المفهوم ، وما إذا كان غير آب عنه فيخصّصه. وهذا ما يستفاد من ظاهر كلام الشيخ الأنصاريّ على ما في مطارح الأنظار : ٢٠٩ ـ ٢١٠.

الرابع : أنّه لا يقدّم أحدهما على الآخر ويبقى الكلام مجملا لو لم يكن في البين أظهر. وهذا ما ذهب إليه المصنّف رحمه‌الله في المقام.

الخامس : إذا كان المفهوم أخصّ مطلقا من العامّ فيقدّم عليه ، وإذا كان بينهما العموم من وجه فيعامل معهما معاملة العموم من وجه ، فربّما يقدّم العامّ وربّما يقدّم المفهوم. وهذا ما أفاده المحقّق النائينيّ في فوائد الاصول ٢ : ٥٥٩ ـ ٥٦٠.

السادس : إن كانت دلالة المفهوم بالوضع يقع التعارض بينهما ، وإلّا فيقدّم العامّ إن كان في كلام واحد ، وإلّا يقع التعارض بينهما. وهذا ما اختاره السيّد الإمام الخمينيّ في مناهج الوصول ٢ : ٣٠٢ ـ ٣٠٣.

(١) وفي بعض النسخ : «على نحو يكون».

(٢) والأولى أن يقول : «وإلغاء المفهوم».

دار فيه (١) بين العموم والمفهوم إذا لم يكن مع ذلك أحدهما أظهر ، وإلّا كان مانعا عن انعقاد الظهور أو استقراره في الآخر.

ومنه قد انقدح الحال فيما إذا لم يكن بين ما دلّ على العموم وما له المفهوم ذاك الارتباط والاتّصال ، وأنّه لا بدّ أن يعامل مع كلّ منهما معاملة المجمل لو لم يكن في البين أظهر ، وإلّا فهو المعوّل والقرينة (٢) على التصرّف في الآخر بما لا يخالفه بحسب العمل.

__________________

(١) أي : فيما إذا ورد العامّ وما له المفهوم في كلام أو كلامين.

(٢) معطوف على قوله : «المعوّل» ، أي : وهو القرينة ...

فصل

[الاستثناء المتعقّب لجمل متعدّدة]

الاستثناء المتعقّب لجمل متعدّدة (١) هل الظاهر هو رجوعه إلى الكلّ أو خصوص الأخيرة أو لا ظهور له في واحد منهما ، بل لا بدّ في التعيين من قرينة؟ (٢) أقوال (٣).

__________________

(١) لا يخفى : أنّ البحث لا يختصّ بالاستثناء ، بل يعمّ كلّ مخصّص متّصل كالنعت والحال وغيرهما. كما أنّ البحث لا يعمّ كلّ جمل متعدّدة ، بل يختصّ بالجمل المتعاطفة.

وعليه ، فكان الأولى أن يقول : «المخصّص المتعقّب للجمل المتعاطفة» ، فإنّ قولنا : «المخصّص» يشمل النعت والحال وغيرهما. وقولنا : «المتعقّب» يدلّ على خروج المخصّص غير المتعقّب ، وهو المخصّص المنفصل الّذي يسقط الجميع عن الحجّيّة من جهة العلم الإجماليّ. وقولنا : «للجمل المتعاطفة» يدلّ على خروج الجمل المستقلّة.

(٢) مثاله قوله تعالى : ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً وَلا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ* إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ ... النور / ٥ و ٦.

وقوله تعالى : ﴿وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا النساء / ٩٢.

(٣) القول الأوّل : ظهور الكلام في رجوع الاستثناء إلى خصوص الجملة الأخيرة. وهذا منسوب إلى أبي حنيفة كما في الإحكام (للآمديّ) ٢ : ٣٠٠. واختاره العلّامة في مبادئ الوصول : ١٣٦ ، وصاحب الفصول في الفصول الغرويّة : ٢٠٤. ـ

والظاهر أنّه لا خلاف ولا إشكال في رجوعه إلى الأخيرة على أيّ حال ، ضرورة أنّ رجوعه إلى غيرها بلا قرينة خارج عن طريقة أهل المحاورة. وكذا في صحّة رجوعه إلى الكلّ ـ وإن كان المتراءى من كلام صاحب المعالم رحمه‌الله (١) حيث مهّد مقدّمة لصحّة رجوعه إليه (٢) ـ أنّه (٣) محلّ الإشكال والتأمّل. وذلك ضرورة أنّ تعدّد المستثنى منه كتعدّد المستثنى لا يوجب تفاوتا أصلا في ناحية الأداة بحسب المعنى ـ كان الموضوع له في الحروف عامّا أو خاصّا ـ ، وكان المستعمل فيه الأداة

__________________

ـ القول الثاني : أنّ الاستثناء يرجع إلى جميع الجمل ، وتخصيصه بالأخيرة يحتاج إلى الدليل. وهذا مذهب الشافعيّة من العامّة والشيخ الطوسيّ من الإماميّة. راجع الإحكام (للآمدي) ٢ : ٣٠٠ ، والعدّة ١ : ٣٢١.

القول الثالث : عدم ظهور الكلام في واحد منهما ، وإن كان رجوعه إلى الأخيرة متعيّنا. فيبقى ما عدا الأخيرة مجملا. وهذا ما يتراءى من كلام السيّد المرتضى في الذريعة إلى اصول الشريعة ١ : ٢٤٩. واختاره المصنّفرحمه‌الله في المقام.

القول الرابع : التفصيل بين ما إذا كرّر الحكم دون الموضوع ، كقولنا «أكرم العلماء واحسنهم واطعمهم واقض حوائجهم إلّا الفاسقين» ، وبين ما إذا كرّر الموضوع أيضا كالآية الشريفة. فعلى الأوّل يرجع الاستثناء إلى الجميع ، وعلى الثاني يرجع إلى خصوص الأخيرة. وهذا ما ذهب إليه المحقّق النائينيّ في فوائد الاصول ٢ : ٥٥٥.

القول الخامس : التفصيل بين ما إذا لم يتكرّر الموضوع وما إذا كرّر. فعلى الأوّل يرجع الضمير إلى المذكور في الجملة الأولى ، فيوجب تخصيصه بالإضافة إلى جميع الأحكام الثابتة له. وعلى الثاني يرجع إلى ما اعيد فيه الموضوع وما بعده. وهذا ما أفاده السيّد المحقّق الخوئيّ في المحاضرات ٥ : ٣٠٨ ـ ٣٠٩.

القول السادس : أنّه إذا لم يتكرّر الموضوع يرجع الاستثناء إلى الجميع ، وإذا تكرّر ـ سواء تكرّر في الجمل كلّها أو في بعض الجمل ـ فرجوعه إلى الجميع وإلى الأخيرة محتمل ، ولا يكون ظاهرا في واحد منهما. وهذا مختار السيّد الإمام الخمينيّ في مناهج الوصول ٢ : ٣٠٧ ـ ٣٠٨.

(١) معالم الدين : ١٢٤.

(٢) لا يخفى : أنّ الظاهر من كلام صاحب المعالم أنّه مهّد المقدّمة لإثبات أنّ رجوع الاستثناء إلى الكلّ على نحو الاشتراك المعنويّ ، لا الاشتراك اللفظيّ. فغرضه من تمهيد المقدّمة بيان كيفيّة رجوعه إلى الكلّ ، لا بيان أصل صحّة رجوعه إليه.

(٣) أي : رجوعه إلى الكلّ.