درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۸۰: مفاهیم ۲۲

 
۱

خطبه

۲

جزوه مفهوم حصر

بحث در این است که آیا استثناء دال بر مفهوم (انتفاء سنخ الحکم از مستثنی) است یا خیر؟

در مسئله دو نظریه است:

۱. نظریه مشهور و مصنف: استثناء دال بر مفهوم است، به دو دلیل:

اولا: تبادر؛ متبادر از استثناء سنخ الحکم از مستنثی است.

دوما: رسول خدا اسلام کسی که کلمه توحید را می‌گوید قبول فرموده‌اید، این قبول دلیل بر مفهوم داشتن استثنا است.

توضیح: اسلام با توحید حاصل می‌شود با حفظ این نکته کلمه توحید با مفهوم داشتن دال بر توحید و نتیجة اسلام قائل است (مفهوم کلمه توحید این است که وجود از آلهه منتفی است و برای الله ثابت است) پس قبول اسلام از ناحیه رسول اکرم، دلیل بر مفهوم داشتن استثناء است.

رد دلیل دوم: دلالت بر توحید یحتمل بخاطر قرینه حالیه یا مقالیه باشد نه مفهوم استثناء، پس نمی‌شود با این کلمه توحید استدلال بر مهفوم به نحو قاعده کلیه نمود.

۲. نظریه ابوحنیفه: استثناء دال بر مفهوم نیست به دلیل لا صلاة الا بطهور، اگر استثناء مفهوم داشته باشد، مفهومش این است که با طهارت صلات موجود است، حال آنکه صلات با طهارت صرف محقق نمی‌شود، معلوم می‌شود استثناء مفهوم ندارد.

رد اول: مراد از صلات در این ترکیب، صلات واجد تمامی اجزاء و شرایط است به جز طهارت فلا اشکال در مفهوم داشتن این ترکیب (با طهارت، بنابر قول صحیحی صلات و بنا بر قول اعمی، صلات کامله محقق می‌شود).

رد دوم: بر فرض این ترکیب مفهوم نداشته باشد، عدم مفهوم از قرینه خارجیه معلوم می‌شود، پس نمی‌تواند دلیل بر انکار مفهوم به عنوان قاعده کلیه باشد.

۳

اشکال و جواب

صاحب کفایه دو نکته را بیان می‌کنند که با بیان این دو نکته بحث مفهوم استثناء تمام می‌شود.

نکته‌ی اول: این نکته یک اشکال است و یک جواب.

اشکال: کلمه‌ی لا اله الا الله دال بر توحید نیست. چرا دال بر توحید نیست؟ مستشکل می‌گوید درباره‌ی خبر لا (لای نفی جنس) دو احتمال است. بعد طبق هر احتمالی ثابت می‌کند این جمله دال بر توحید نیست.

احتمال اول: یحتمل خبر لا، ممکن مقدر باشد یعنی جمله این گونه باشد، لا اله ممکن الا الله یعنی هیچ الهی ممکن نیست جز الله یعنی الله ممکن است. جمله در این صورت دال بر توحید نیست. چرا؟ چون جمله‌ای دال بر توحید است که دلالت بکند بر این که واجب الوجود موجود است نه این که ممکن است زیرا امکان اعم از وجود است چون ممکن است شی ای ممکن باشد اما موجود نباشد مثل دریایی از جیوه.

احتمال دوم: یحتمل خبر لا، موجود باشد (حق هم همین است) یعنی جمله این گونه می‌شود لا اله موجود الا الله. در این صورت هم این جمله دال بر توحید نیست. چرا؟ ترجمه‌ی آن این می‌شود که هیچ الهی موجود نیست مگر خداوند. چون اگر این جمله بخواهد دال بر توحید باشد، باید بر دو چیز دلالت بکند:

  1. باید دلالت کند که خداوند موجود است. که این جمله دلالت بر این امر دارد.
  2. باید دلالت بکند بر این که اله دیگر ممکن نیست به عبارت دیگر باید دلالت کند بر این که اله دیگر ممتنع است. و اگر خبر این جمله موجود باشد، جمله دلالت بر امر دوم ندارد زیرا اگر خبر لا، موجود باشد معنا این است که هیچ الهی موجود نیست مگر خداوند. یعنی نفی وجود اله شده و نفی وجود اعم از نفی امکان است یعنی ممکن است یک چیزی موجود نباشد اما ممکن باشد.

مستشکل می‌خواهد بگوید اگر خبر را ممکن بگیرید، در ناحیه‌ی واجب الوجود کار مشکل پیدا می‌کند چون می‌گوید واجب الوجود ممکن است و نمی‌گوید موجود است و اگر خبر را موجود بگیرید در ناحیه‌ی لا اله مشکل پیدا می‌شود چون نفی وجود اله می‌شود در حالی که باید نفی امکان اله بشود.

جواب صاحب کفایه به اشکال:

ایشان می‌فرماید خبر لا، موجود است و این جمله دال بر توحید هست. چرا؟ صاحب کفایه می‌فرماید مراد از کلمه‌ی اله، واجب الوجود است. بنابراین لا اله موجود یعنی لا واجب الوجود موجود. در نتیجه معنا این می‌شود؛ هیچ واجب الوجودی موجود نیست جز این فرد از واجب الوجود که الله باشد و این دال بر توحید است. یعنی دال بر این است که هیچ فرد دیگری از واجب الوجود به عنوان شریک برای خداوند ممکن نیست زیرا اگر یک فرد دیگری از واجب الوجود به عنوان شریک برای خداوند ممکن بود، حتما باید موجود می‌شد چون فرض این است که واجب الوجود است. اما فرد دیگری موجود نیست پس فرد دیگری از واجب الوجود به عنوان شریک برای خداوند ممکن نیست.

مستشکل گفت اگر خبر موجود باشد، نفی وجود می‌شود و نفی وجود اعم از نفی امکان است و ما نفی امکان می‌خواهیم بعد صاحب کفایه اول فرمود مراد از اله، واجب الوجود است بعد ثابت کرد نفی وجوب مساوی با نفی امکان است.

۴

نکته

نکته‌ی دوم: درباره‌ی انتفا سنخ حکم از مستثنی، دو احتمال و بلکه دو نظریه‌ی معروف است:

مثل این که مولا می‌فرماید اکرم العلماء الا زیدا. حکم وجوب اکرام و مستثنی زید است. اصلا کلی وجوب اکرام از زید منتفی است یعنی اصلا وجوب اکرام ندارد به این می‌گویند انتفا سنخ حکم از مستثنی. حالا این جا دو نظریه‌ی معروف است:

نظریه‌ی اول: این انتفاء لازمه‌ی خصوصیت حکم مستثنی منه در جمله‌ی استثنائیه است.

توضیح: یعنی این جمله‌ی استثنائیه که می‌بینید، (اکرم العلماء الا زیدا) این یک جمله‌ی استثنائیه است. حکم مستثنی منه، وجوب اکرام است. این حکم مستثنی منه در این جمله، یک خصوصیتی دارد که لازمه‌ی ان خصوصیت، انتفاء سنخ حکم از مستثنی است. و ان خصوصیت عبارت است از حصر. یعنی حکم مستثنی منه مفید حصر است یعنی وجوب اکرام فقط و فقط مال مستثنی منه و علماست. ان وقت این خصوصیت که حصر باشد اقتضا می‌کند که وجوب اکرام مال زید نیست.

طبق این احتمال، دلالت جمله‌ی استثنائیه بر این انتفاع بالمفهوم است.

نظریه‌ی دوم (میرزای قمی): این انتفاء معنای مطابقی کلمه‌ی الا است یعنی کلمه‌ی الا وضع شده است برای این معنی (انتفاء سنخ الحکم از مستثنی). طبق این نظریه، دلالت جمله‌ی استثنائیه بر این انتفاع بالمنطوق است.

صاحب کفایه می‌فرماید الظاهر احتمال اولی است ولی بعد می‌فرماید نعم دومی هم بعید نیست. به نظر من باید گفت عقیده‌ی صاحب کفایه احتمال اول است. در نتیجه مرحوم صاحب کفایه مفهوم استثناء را قبول کردند.

۵

کلمه «انما» در مفهوم داشتن

مبحث استثناء تمام شد. بحثی که می‌خواهیم شروع کنیم این است که:

از جمله کلماتی که دال بر حصر است ونتیجتا دال بر مفهوم است کلمه‌ی انما است. فخر رازی می‌گوید انما مفید حصر نیست چون در آیه‌ی انما ولیکم الله و رسوله دچار مشکل می‌شود لذا قانون مسلم ادبی را رد کرده است و گفته انما مفید حصر نیست و البته گفته‌اند این نفی حصر از روی عناد است.

به چه دلیل کلمه‌ی انما دال بر حصر است؟ به دو دلیل:

  1. تصریح اهل لغت و تصریح اهت لغت حجت است.
  2. تبادر.

اشکال شیخ انصاری به تبادر:

این تبادر اشکال دارد چون کلمه‌ی انما استعمالاتش مختلف است گاهی در حصر به کار می‌رود و گاهی در غیر حصر. حالا با حفظ این نکته، می‌گوییم که شرط تبادر وجود یک مرادف حصری برای انماست و وجود یک مرادف حصری برای انما منتفی است لذا شرط تبادر منتفی است.

شیخ می‌گوید اگر شما بخواهید ادعای تبادر بکنید، باید این کلمه‌ی انما یک مرادفی داشته باشد که این مرادفش مفید حصر باشد تا شما ادعا کنید با شنیدن انما، ان مرادف حصر می‌آید در ذهنمان تا بعد ادعای تبادر کنید.

شما می‌گویید کلمه‌ی ان وضع شده برای شرطیت. و ان مرادف شرطی دارد و ان اگر است.

جواب صاحب کفایه به اشکال شیخ:

تبادر منحصر به سبقت گرفتن به ذهن ما‌ها نیست. ما می‌رویم سراغ عرب و می‌پرسیم که متبادر به ذهن شما از کلمه‌ی انما چیست؟ می‌گویند حصر.

۶

تطبیق اشکال و جواب

و الإشكال في دلالتها (کلمه‌ی توحید) عليه (توحید) بأن خبر لا إما يقدر ممكن أو موجود و على كل تقدير (لا اله ممکن – لا اله موجود) لا دلالة لها عليه أما على الأول (خبر لا ممکن باشد) فإنه‏ حينئذ (ممکن مقدر باشد) لا دلالة لها (نیست دلالتی برای کلمه‌ی توحید) إلا على إثبات إمكان وجوده تبارك و تعالى لا وجوده (و دلالت بر وجود خداوند ندارد) و أما على الثاني (موجود مقدر باشد) فلأنها (کلمه‌ی توحید) و إن دلت على وجوده تعالى إلا أنه لا دلالة لها (نیست دلالتی برای این کلمه) على عدم إمكان إله آخر (بر ممکن نبودن اله اخر) مندفع (خبر اشکال) بأن المراد من الإله هو واجب الوجود و نفي ثبوته (واجب الوجود) و وجوده (واجب الوجوب) في الخارج و إثباتُ فرد منه (واجب الوجود) فيه (در خارج) و هو (ان فرد) الله يدل بالملازمة البينة (لزوم بین بالمعنی الاخص) على امتناع تحققه (واجب الوجود) في ضمن غيره تبارك و تعالى ضرورة أنه (زیرا آن غیر) لو لم يكن ممتنعا لوجد لكونه (غیر) من أفراد الواجب.

۷

تطبیق نکته

ثم (نکته‌ی دوم) إن الظاهر أن دلالة الاستثناء على الحكم (سنخ الحکم) في طرف المستثنى (خبر ان:) بالمفهوم (دلالت به واسطه‌ی مفهوم است) و (عطف بر المفهوم است) أنه (حکم) لازم خصوصية (حصر) الحكم في جانب المستثنى منه التي دلت عليها (خصوصیتی که دلالت دارد بر آن خصوصیت) الجملة الاستثنائية.

نعم (احتمال دوم – استدارک از ثم ان الظاهر) لو كانت الدلالة في طرفه بنفس الاستثناء (کلمه الا) لا بتلك الجملة كانت (می‌باشد ان دلالت) بالمنطوق كما هو (همان طور که دلالت بر منطوق) ليس ببعيد و إن كان تعيين ذلك (دلالت حکم بر طرف مستثنی را مشخص کنیم با مفهوم است یا با منطوق) لا يكاد يفيد.

۸

تطبیق کلمه «انما» در مفهوم داشتن

و مما يدل على الحصر و الاختصاص إنما و ذلك (علت برای دلالت انما بر حصر) لتصريح أهل اللغة بذلك (دلالت انما بر حصر) و تبادره (حصر) منها (انما) قطعا عند أهل العرف و المحاورة.

و دعوى (اشکال شیخ و جواب به ان) أن الإنصاف‏ أنه لا سبيل لنا إلى ذلك (تبادر حصر از انما) فإن موارد استعمال هذه اللفظة (انما) مختلفة و لا يعلم بما هو مرادف لها في عرفنا (و معلوم نیست برای ما، چیزی که آن چیز مرادف است برای انما در عرف غیر عرب) حتى يستكشف منها (تا کشف بشود از انما) ما هو المتبادر منها (چیزی که ان چیز متبادر از انما است) غير مسموعة فإن السبيل إلى التبادر لا ينحصر بالانسباق إلى أذهاننا فإن الانسباق إلى أذهان أهل العرف أيضا (مثل انسباق به اذهان ما) سبيل (برای کشف حقیقت).

الصلاة الّتي كانت واجدة لأجزائها وشرائطها المعتبرة فيها صلاة إلّا إذا كانت واجدة للطهارة (١) ، وبدونها لا تكون صلاة على وجه (٢) ، وصلاة تامّة مأمورا بها على آخر (٣). وثانيا ، بأنّ الاستعمال مع القرينة ـ كما في مثل التركيب ممّا علم فيه الحال ـ لا دلالة له على مدّعاه أصلا ، كما لا يخفى.

ومنه قد انقدح : أنّه لا موقع للاستدلال على المدّعى بقبول رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله إسلام من قال كلمة التوحيد (٤). لإمكان دعوى أنّ دلالتها على التوحيد كانت بقرينة الحال أو المقال (٥).

والإشكال في دلالتها عليه بأنّ خبر «لا» إمّا يقدّر «ممكن» أو «موجود» ، وعلى كلّ تقدير لا دلالة لها عليه. أمّا على الأوّل : فلأنّه (٦) حينئذ لا دلالة لها إلّا على إثبات إمكان وجوده تبارك وتعالى ، لا وجوده. وأمّا على الثاني : فلأنّها وإن دلّت على وجوده تعالى ، إلّا أنّه لا دلالة لها على عدم إمكان إله آخر.

مندفع بأنّ المراد من الإله هو واجب الوجود ، ونفي ثبوته ووجوده

__________________

(١) بل المراد من مثله في المستثنى منه نفي الإمكان وأنّه لا يكاد يكون بدون المستثنى ، وقضيّته ليس إلّا إمكان ثبوته معه ، لا ثبوته فعلا ، لما هو واضح لمن راجع أمثاله من القضايا العرفيّة. منه [أعلى الله مقامه].

(٢) أي : على القول بكون ألفاظ العبادات موضوعة للصحيحة منها.

(٣) أي : على القول بكون ألفاظ العبادات موضوعة للأعمّ.

(٤) استدلّ الشيخ الأعظم الأنصاريّ بهذا الدليل ـ على ما في تقريرات درسه ـ ، حيث قال : «وقبول رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله إسلام من قال لا إله إلّا الله من أعدل الشواهد على ذلك».

مطارح الأنظار : ١٨٧.

وتقريب الاستدلال : أنّه لو لم يدلّ الاستثناء في كلمة التوحيد على الحصر ونفي الالوهيّة عن غير الفرد الواحد الأحد ـ وهو الله سبحانه ـ لم تنفع في إسلام من قال : «لا إله إلّا الله». وقبول رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله إسلام من تفوّه به من أعدل الشواهد على أنّ الاستثناء يفيد الحصر.

(٥) ولكن قال الشيخ الأعظم الأنصاريّ ـ على ما في مطارح الأنظار : ١٨٧ ـ : «والقول بأنّ ذلك للقرينة أو أنّها تدلّ على التوحيد شرعا بمكان من السخافة».

(٦) هكذا في النسخ. والصحيح أن يقول : «فلأنّها».

في الخارج وإثبات فرد منه فيه ـ وهو الله ـ يدلّ بالملازمة البيّنة على امتناع تحقّقه في ضمن غيره تبارك وتعالى ، ضرورة أنّه لو لم يكن ممتنعا لوجد ، لكونه من أفراد الواجب.

ثمّ إنّ الظاهر أنّ دلالة الاستثناء على الحكم في طرف المستثنى بالمفهوم ، وأنّه لازم خصوصيّة الحكم في جانب المستثنى منه الّتي دلّت عليها الجملة الاستثنائيّة.

نعم ، لو كانت الدلالة في طرفه بنفس الاستثناء ، لا بتلك الجملة ، كانت بالمنطوق ، كما هو ليس ببعيد ، وإن كان تعيين ذلك لا يكاد يفيد (١).

__________________

(١) وذهب المحقّق النائينيّ إلى أنّ دلالتها على الحصر كانت بالمنطوق. أجود التقريرات ٢ : ٤٣٨.

وقال المحقّق الخوئيّ : «لا أثر لهذا البحث أصلا». المحاضرات ٥ : ١٤٥ و ١٤٩.

ولا يخفى : أن أثر هذا البحث يظهر في موارد :

منها : أنّه إذا كان ثبوت الحكم في المستثنى أو نفيه عنه من باب المفهوم فمع الشكّ في سعة الحكم في المستثنى وضيقه لا يمكن التمسّك بإطلاقه ، سواء قلنا بأنّ المفهوم مدلول التزاميّ للفظ ـ كما عليه المحقّق النائينيّ وبعض آخر من المحقّقين ـ أو قلنا بأنّه حكم عقليّ ولا ربط له باللفظ ـ كما يظهر من كلمات المصنّف في تحديد المفهوم ـ. بخلاف ما إذا كان ثبوت الحكم في المستثنى من باب المنطوق ، فإنّه يمكن التمسّك بإطلاقه في إثبات سعة الحكم. مثلا : لو شكّ في قوله عليه‌السلام : «لا تعاد الصلاة إلّا من خمس ...» أنّ الإعادة تثبت من جهة هذه الخمس في بعض الحالات أم لا ، فإن كان ثبوت الإعادة فيها من باب المفهوم لا يصحّ التمسّك بإطلاق الكلام في ثبوت الإعادة في مورد الشكّ ، وإن كان ثبوت الإعادة فيها من باب المنطوق يمكن التمسّك بإطلاقه في إثبات الإعادة في مورد الشكّ.

ومنها : أنّ هذا النزاع يثمر في باب التعارض بناء على كون المنطوق أظهر دلالة من المفهوم. مثلا : إذا قال المولى : «لا تكرم العلماء إلّا زيدا» ثمّ قال : «لا تكرم زيدا» فبناء على أنّ دلالة الاستثناء من النفي على ثبوت الحكم في المستثنى تكون من باب المفهوم وأنّ دلالة المنطوق أظهر من دلالة المفهوم فيقدّم المنطوق ـ أي قوله : «لا تكرم زيدا» ـ. وأمّا إذا كان من باب المنطوق فلا يكون أحدهما أظهر من الآخر ويقع بينهما التعارض ، فيعامل معهما معاملة التعارض.

[الجملة المشتملة على «إنّما»]

وممّا يدلّ على الحصر والاختصاص «إنّما». وذلك لتصريح أهل اللغة بذلك (١) ، وتبادره منه قطعا عند أهل العرف والمحاورة.

ودعوى «أنّ الإنصاف أنّه لا سبيل لنا إلى ذلك (٢) ، فإنّ موارد استعمال هذه اللفظة مختلفة ، ولا يعلم بما هو مرادف بها في عرفنا حتّى يستكشف منها ما هو المتبادر منها» (٣) غير مسموعة ، فإنّ السبيل إلى التبادر لا ينحصر بالانسباق (٤) إلى أذهاننا ، فإنّ الانسباق (٥) إلى أذهان أهل العرف أيضا سبيل.

[الجملة المشتملة على «بل» الإضرابيّة]

وربما يعدّ ممّا دلّ على الحصر كلمة «بل» الإضرابيّة (٦).

والتحقيق : أنّ الإضراب على أنحاء :

منها : ما كان لأجل أنّ المضرب عنه إنّما أتى به غفلة ، أو سبقه به لسانه فيضرب بها عنه إلى ما قصد بيانه ، فلا دلالة له على الحصر أصلا ، فكأنّه أتى بالمضرب إليه ابتداء ، كما لا يخفى.

ومنها : ما كان لأجل التأكيد ، فيكون ذكر المضرب عنه كالتوطئة والتمهيد لذكر المضرب إليه ، فلا دلالة له عليه أيضا.

ومنها : ما كان في مقام الردع وإبطال ما أثبت أوّلا ، فيدلّ عليه (٧) ، وهو واضح.

__________________

(١) راجع تاج العروس ٩ : ١٢٩.

(٢) أي : تبادر الاختصاص منها.

(٣) هذا ما ادّعاه الشيخ الأعظم الأنصاريّ على ما في مطارح الأنظار : ١٨٨.

(٤ و ٥) قد مرّ مرارا أنّ كلمة «الانسباق» لا تساعد عليه اللغة.

(٦) عدّها الشيخ الأنصاريّ ممّا دلّ على الحصر على ما في مطارح الأنظار : ١٨٨.

(٧) إذا كان بصدد الردع عنه ثبوتا. وأمّا إذا كان بصدده إثباتا ـ كما إذا كان مثلا بصدد بيان أنّه إنّما أثبته أوّلا بوجه لا يصحّ معه الإثبات اشتباها ـ فلا دلالة له على الحصر أيضا ، فتأمّل جيّدا. منه [أعلى الله مقامه].