درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۸۱: مفاهیم ۲۳

 
۱

خطبه

۲

جزوه اشکال و جواب و نکته

نکته اول: اشکال: کلمه لا اله الا الله، دال بر توحید نیست، چون در خبر لا دو احتمال است:

الف: ممکنٌ باشد، طبق این احتمال این جمله دال بر وجود الله نیست، چون امکان اعم از وجود است.

ب: موجودٌ باشد، طبق این احتمال این جمله دال بر وجود الله است، ولی دال بر امتناع اله دیگر به عنوان شریک برای الله نیست (نفی وجود اله اعم از نفی امکان است).

جواب: خبر موجودٌ است و این جمله دال بر توحید است.

توضیح: مراد از اله، واجب الوجود است، با حفظ این نکته نفی واجب الوجود در خارج و اثبات فردی از آن دال بر امتناع غیر (فرد دیگری از واجب الوجود به عنوان شریک برای الله) است، چون اگر غیر ممکن می‌بود، موجود می‌شد (لکونه من افراد واجب الوجود) ولی موجود نیست، پس ممکن نیست، پس نفی وجود اله نفی امکان می‌کند.

نکته دوم: درباره انتفاء سنخ الحکم از مستثنی، دو نظریه معروف است:

۱. این انتفاء لازمه خصوصیت (حصر) حکم مستثنی منه در جمله استثنائیه است، طبق این احتمال دلالت استثناء بر این اندفاع، غیر مفهوم است.

۲. این انتفاء معنای مطابقی کلمه الا است، طبق این احتمال، دلالت استثناء (ادات استثناء) بر این انتفاء بالمنطوق است.

۳

جزوه کلمه «انما» در مفهوم داشتن

از جمله کلماتی که دال بر حصر (و نتیجة دال بر مفهوم) است، کلمه انما است به دو دلیل:

۱. تصریح اهل لغت به اینکه انما دال بر حصر است.

۲. تبادر، یعنی از انما حصر تبادر می‌کند.

اشکال: تبادر حصر از انما ممنوع است. چون موارد استعمال انما در عرف مختلف است، یعنی گاهی در حصر و گاهی در غیر حصر استعمال می‌شود. با حفظ این نکته:

صغری: شرط تبادر حصر، وجود مرادفی حصری برای آن در عرف ما است.

کبری: وجود مرادفی حصری برای آن در عرف ما منتفی است.

نتیجه: پس شرط تبادر حصر در عرف ما منتفی است.

جواب: شرط تبادر، سبقت معنا به ذهن اهل عرف است و چنین سبقتی وجود دارد.

۴

دلالت کلمه «بل» بر مفهوم

مطلب اول: از جمله کلماتی که گفته شده دال بر حصر است و نتیجتا دال بر مفهوم است، کلمه‌ی بل است.

مثال: مولا می‌فرماید اکرم زیدا بل عمروا. گفته شده که این بل دال بر مفهوم است. معنایش این است که وجوب اکرام برای عمرو ثابت است و کلی وجوب اکرام از زید منتفی است.

صاحب کفایه می‌فرمایند کلمه‌ی بل ۳ صورت معروفه دارد:

  1. گاهی اوردن کلمه‌ی بل بخاطر این است که ما قبل بل خطا یا غفله از متکلم صادر شده است. در این صورت کلمه‌ی بل دال بر حصر و دال بر مفهوم نیست. مثل این که متکلم می‌خواست بگوید اکرم عمروا و یک اشتباه کرد و گفت اکرم زیدا و ان وقت برای تصحیح کلام و برای این که مقصود درونش را به مخاطب بفهماند می‌گوید اکرم زیدا بل عمروا. این جا دلالت ندارد که وجوب اکرام برای عمرو هست اما برای زید نیست.
  2. گاهی آوردن کلمه‌ی بل صرفا بخاطر تاکیید است که به این، بل ترقی می‌گویند. مثل این مثال: یک متکلم می‌گوید: طهارت ماء الغساله مشهور بل اجماعی. هدف متکلم از اوردن این بل، تاکیید طهارت آب غساله است. در این صورت هم کلمه‌ی بل دال بر حصر و مفهوم نیست. چون متکلمی که این جمله را بیان کرده انگار که این طور بیان کرده است که؛ ماء الغساله طاهر موکدا. این مفهومش این نیست که غیر آب غساله طاهر نیست.
  3.  گاهی آوردن بل برای ابطال ما اثبت اولا است یعنی متکلم اول یک مطلبی را اثبات می‌کند سپس به وسیله‌ی بل، ان چیزی که ثابت کرده بود را باطل می‌کند. در این صورت کلمه‌ی بل دال بر حصر و مفهوم هست.

مثل این مثال: شما وصیت می‌کنید که زید را اکرام کنید بعد می‌فرمایید بل عمرو. این جا بل یعنی وجوب اکرام برای عمرو هست و کلی وجوب اکرام برای زید نیست.

حالا صاحب کفایه می‌فرماید اگر یک قرینه در عبارت بود که به ما بگوید این بل از نوع سوم است، حتما دال بر حصر و مفهوم هست اما اگر قرینه‌ای نبود ما می‌گوییم بل دال بر حصر و مفهوم نیست.

۵

مفهوم داشتن تعریف مسند الیه به ال

مطلب دوم:

گفته‌اند که یکی از اموری که دال بر حصر و مفهوم است، تعریف مسند الیه به ال است. مراد علمای بلاغت از مسند الیه، خصوص مبتدا است. مثلا الانسان زید.

صاحب کفایه می‌فرماید اگر مسند الیه با ال بیاید، مفید حصر نیست. چرا مفید حصر نیست؟

صاحب کفایه دو قانون درست می‌کند و از این دو قانون نتیجه می‌گیرد که اگر مسند الیه با ال بیاید مفید حصر نیست.

قانون اول [۱]: اصل در ال، این است که برای جنس باشد. یعنی اگر در عبارت ال را دیدید اگر قرینه‌ای بر خلاف جنس بود، تابع قرینه هستیم و اگر قرینه‌ای نبود، ال را حمل بر جنس می‌کنیم.

قانون دوم: قانون در حمل، این است که حمل، حمل شایع صناعی باشد نه حمل ذاتی اولی. یعنی زمانی که یک چیز را بر چیز دیگر حمل می‌کنید اصل در حمل این است که حمل شایع صناعی است. چون آن حملی که در علوم ارزش دارد و علما به آن اهمیت می‌دهند حمل شایع صناعی است.

حالا این دو قانون را به هم متصل کنید. الانسان زید. صاحب کفایه می‌فرماید اگر مسند الیه معرف به ال باشد مفید حصر نیست زیرا چون نهایتا محتوای این جمله با توجه به این دو قانون این است که جنس انسان و زید در وجود خارجی اتحاد دارند. یعنی هردو موجود می‌شوند به یک وجود و این منافاتی ندارد که انسان با یک وجود دیگر هم متحد بشود. شما می‌گویید الانسان زید یعنی انسان و زید در وجود خارجی متحد می‌شوند یعنی هردو موجود می‌شوند به یک وجود و این تنافی ندارد که انسان با غیر زید هم اتحاد وجودی پیدا کنند.

صاحب کفایه در پایان یک نکته می‌گوید:

نکته: ایشان می‌فرماید در ۳ صورت اگر مسند الیه با ال بود مفید حصر و مفهوم است:

صورت اول: قرینه قائم بشود بر این که ال ای که روی مسند الیه امده است، استغراق است. چگونه دال بر حصر است؟ الانسان زید بعد قرینه قائم شد بر این که این ال که روی انسان امده، ال استغراق است معنایش این طور می‌شود که هر فردی از افراد انسان زید است و این معنایش این است که انسان در غیر زید نیست.

صورت دوم: قرینه قائم بشود که مدخول ال، جنس مطلق و مرسل است نه جنس مهمل.

در مثال الانسان زید، مدخول ال ف انسان است بعد قرینه قائم بشود که این انسان، جنس مطلق و مرسل است. جنس مرسل یعنی چه؟ جنس مرسل یعنی انسان پخش شده در همه افراد به عبارت دیگر یعنی جنسی که ساری در تمام افراد است. به جنسی که روی همه پخش می‌شود واطلاق بر تمام افراد می‌شود، جنس مرسل می‌گویند. یعنی جنسی که شامل تمامی افراد می‌شود. اینجا هم مفید حصر و مفهوم است زیرا دراین صورت معنای الانسان زید این می‌شود که آن انسانی که در ضمن تمام افراد هست، زید است و این مفهومش این است که انسان در غیر زید نیست.

فرق این با اولی چیست؟ فرقش این است که اگر ال، استغراف باشد خصوصیات فردیه ملحوظ هستند اما اگر مدخول جنس مطلقه باشد دیگر خصوصیات فردیه ملحوظ نیستند.

صورت سوم: اگر قرینه قائم بشود که مراد از حمل، حمل اولی ذاتی است، اگر مسند الیه ال داشت مفید حصر و مفهوم است. زیرا اگر حمل، حمل اولی ذاتی بود موضوع از محمول هرگز منفک نمی‌شود یعنی این محمول فقط با این موضوع هست. مثل الانسان حیوان ناطق و مفهوم این جمله این است که انسان از غیر حیوان ناطق منتفی است.

_______________

[۱] استاد حیدری: این قانون اول تنافی دارد با عقیده‌ی صاحب کفایه در مطلق و مقید. مرحوم مشکینی به این تنافی تذکر داده است. صاحب کفایه در بحث مطلق و مقید می‌فرماید اصل در ال، تزیین است

۶

تطبیق دلالت کلمه «بل» بر مفهوم

و ربما يعد مما دل على الحصر (چه بسا شمرده می‌شود از آن چیز‌هایی که دلالت بر حصر دارند) كلمة بل الإضرابية (اضراب یعنی اعراض) و التحقيق أن الإضراب على أنحاء.

منها (اضراب) ما (اضرابی که) كان لأجل أن المضرب عنه (می‌باشد ان اضراب بخاطر این که آن چیزی که از ان اضراب شده، آورده شده است غفله یا اشتباها – در مثال ما مضرب عنه، وجوب اکرام زید است) إنما أتى به (مضرب عنه) غفلة أو سبقه (یا سبقت گرفته است متکلم را به این مضرب عنه، زبانش) به لسانه فيضرب بها (پس اعراض می‌کند متکلم به وسیله‌ی بل) عنه (از مضرب عنه) إلى ما قصد بيانه (به چیزی که آن چیز را متکلم قصد کرده است – در مثال ما وجوب اکرام عمرو است) فلا دلالة له (بل) على الحصر (در نتیجه دلالت بر مفهوم هم ندارد) أصلا فكأنه (مثل این که متکلم) أتى بالمضرب إليه (بعد از بل – یعنی انگار متلکم از همان ابتدا گفته است اکرم عمروا) ابتداء كما لا يخفى.

و منها (اضراب) ما كان لأجل التأكيد فيكون ذكر المضرب عنه (طهارت آب غساله علی المشهور) كالتوطئة و التمهيد لذكر المضرب إليه (طهارت آب غساله اجماعا) فلا دلالة له (بل) عليه (حصر) أيضا (مثل قسم اول).

و منها ما كان في مقام الردع و إبطال ما أثبت أولا فيدل (دلالت می‌کند بلی که در مقام ابطال گذشته است) عليه (حصر) و هو واضح.

۷

تطبیق مفهوم داشتن تعریف مسند الیه به ال

و مما يفيد الحصر على ما قيل [۲] تعريف المسند إليه باللام. و التحقيق أنه (تعریف مسند الیه به لام) لا يفيده (فایده نمی‌دهد حصر را) إلا فيما اقتضاه المقام (مگر در جایئ که اقتضا بکند حصر را مقام – مقام یعنی قرینه‌ی مقامیه) لأن (دلیل برای عدم افاده‌ی حصر) الأصل في اللام أن تكون لتعريف الجنس كما أن الأصل في الحمل في القضايا المتعارفة (بین مردم و در علوم) هو الحمل المتعارف الذي ملاكه مجرد الاتحاد في الوجود فإنه (بخاطر این که این حمل) الشائع فيها (قضایا) لا الحمل الذاتي الذي ملاكه (حمل) الاتحاد بحسب المفهوم كما لا يخفى و حمل شي‏ء على جنس و ماهية كذلك (به حمل شایع) لا يقتضي اختصاص تلك الماهية به (شی) و حصرها (ماهیت) عليه (شی)

[الجملة المشتملة على «إنّما»]

وممّا يدلّ على الحصر والاختصاص «إنّما». وذلك لتصريح أهل اللغة بذلك (١) ، وتبادره منه قطعا عند أهل العرف والمحاورة.

ودعوى «أنّ الإنصاف أنّه لا سبيل لنا إلى ذلك (٢) ، فإنّ موارد استعمال هذه اللفظة مختلفة ، ولا يعلم بما هو مرادف بها في عرفنا حتّى يستكشف منها ما هو المتبادر منها» (٣) غير مسموعة ، فإنّ السبيل إلى التبادر لا ينحصر بالانسباق (٤) إلى أذهاننا ، فإنّ الانسباق (٥) إلى أذهان أهل العرف أيضا سبيل.

[الجملة المشتملة على «بل» الإضرابيّة]

وربما يعدّ ممّا دلّ على الحصر كلمة «بل» الإضرابيّة (٦).

والتحقيق : أنّ الإضراب على أنحاء :

منها : ما كان لأجل أنّ المضرب عنه إنّما أتى به غفلة ، أو سبقه به لسانه فيضرب بها عنه إلى ما قصد بيانه ، فلا دلالة له على الحصر أصلا ، فكأنّه أتى بالمضرب إليه ابتداء ، كما لا يخفى.

ومنها : ما كان لأجل التأكيد ، فيكون ذكر المضرب عنه كالتوطئة والتمهيد لذكر المضرب إليه ، فلا دلالة له عليه أيضا.

ومنها : ما كان في مقام الردع وإبطال ما أثبت أوّلا ، فيدلّ عليه (٧) ، وهو واضح.

__________________

(١) راجع تاج العروس ٩ : ١٢٩.

(٢) أي : تبادر الاختصاص منها.

(٣) هذا ما ادّعاه الشيخ الأعظم الأنصاريّ على ما في مطارح الأنظار : ١٨٨.

(٤ و ٥) قد مرّ مرارا أنّ كلمة «الانسباق» لا تساعد عليه اللغة.

(٦) عدّها الشيخ الأنصاريّ ممّا دلّ على الحصر على ما في مطارح الأنظار : ١٨٨.

(٧) إذا كان بصدد الردع عنه ثبوتا. وأمّا إذا كان بصدده إثباتا ـ كما إذا كان مثلا بصدد بيان أنّه إنّما أثبته أوّلا بوجه لا يصحّ معه الإثبات اشتباها ـ فلا دلالة له على الحصر أيضا ، فتأمّل جيّدا. منه [أعلى الله مقامه].

[تعريف المسند إليه باللام]

وممّا يفيد الحصر ـ على ما قيل (١) ـ تعريف المسند إليه باللام.

والتحقيق : أنّه لا يفيده إلّا فيما اقتضاه المقام (٢) ، لأنّ الأصل في اللام أن تكون لتعريف الجنس ، كما أنّ الأصل في الحمل في القضايا المتعارفة هو الحمل المتعارف الّذي ملاكه مجرّد الاتّحاد في الوجود ، فإنّه الشائع فيها ، لا الحمل الذاتيّ الّذي ملاكه الاتّحاد بحسب المفهوم ، كما لا يخفى. وحمل شيء على جنس وماهيّة كذلك (٣) لا يقتضي اختصاص تلك الماهيّة به وحصرها عليه.

نعم ، لو قامت قرينة على أنّ اللام للاستغراق ، أو أنّ مدخوله اخذ بنحو الإرسال والإطلاق ، أو على أنّ الحمل عليه كان ذاتيّا ، لافيد حصر مدخوله على محموله واختصاصه به.

وقد انقدح بذلك الخلل في كثير من كلمات الأعلام في المقام وما وقع منهم من النقض والإبرام (٤). ولا نطيل بذكرها ، فإنّه بلا طائل ، كما يظهر للمتأمّل ، فتأمّل جيّدا.

__________________

(١) راجع قوانين الاصول ١ : ١٨٨.

(٢) كقوله تعالى : ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ الحمد / ٢.

(٣) أي : حملا متعارفا.

(٤) راجع قوانين الاصول ١ : ١٨٨ ـ ١٩٠ ، ومطارح الأنظار : ١٨٨ ـ ١٩٠.