مسأله دوم این است که: علی القول به وجوب عمل به شرط در صورتی که مشروط علیه به وظیفه خودش عمل نکند اجبار او بر عمل به آن شرط جایز میباشد یا نه؟
مثلاً در صورتی که شرط خیاطت بر زید شده است اگر زید به وظیفه اسلامی خودش عمل نکند و امتناع از خیاطت ثوب کرد حاکم یا مشروط له میتوانند زید را اجبار به خیاطت ثوب بکنند یا اینکه اجبار زید به خیاطت ثوب جایز نمیباشد.
در این مسأله دو مطلب بحث شده است:
مطلب اول ما ذکرنا بود.
مطلب دوم در رابطه با مسأله اولی که وجوب عمل به شرط باشد.
لمناسبه مطلب گذشته را مرحوم شیخ توضیح بیشتری داده است، فیقع الکلام در دو مطلب:
مطلب اول: جواز اجبار ممتنع از عمل به شرط و عدم آن. نوعاً فقها برای این مثالی زدهاند که عبارت است از اینکه فروشنده عبد بر خریدار عبد شرط کرده که بعد از خرید عبدی را که خریده آزاد بکند، در اینجا در مسأله أولی بیان شد که بر مشتری عتق این عبد واجب میباشد. اگر مشتری به وظیفه خود عمل کرد و عبد را آزاد کرد نوبت به اجبار او نمیرسد و اگر مشتری در این فرض امتناع از وظیفه خود کرد و آن عبد را آزاد نکرد در این فرض سه قول در مسأله وجود دارد:
جماعتی از محققین میگویند اجبار مشتری بر عتق آن عبد جایز نمیباشد. دلیل آنها این است که فروشنده طریق تخلّص و راه فرار دارد و آن راه این است که در این فرض فروشنده خیار تخلّف شرط دارد، با این خیار عقد بیع را فسخ میکنتد و به هم میزند، وجهی برای اجبار ممتنع با طریق تخلّص مذکور نمیباشد.
جماعتی میگویند که در این فرض اجبار ممتنع بر عمل به این شرط واجب است، مانند مرحوم شیخ انصاری که میفرماید اجبار مشروط علیه جایز است چون کما اینکه از (المؤمنون عند شروطهم) و (أوفوا بالعقود) استفاده حکم تکلیفی یعنی وجوب عمل به این شرط شده است و میگوییم بر مشروط علیه عتق واجب میباشد، کذلک از (المؤمنون عند شروطهم) استفاده میشود که مشروط له حقّی در ذمه مشروط علیه پیدا کرده است. اگر مشروط علیه اشتغال ذمه به آن حق برای مشروط له پیدا کرده است باید این حق را ادا بکند و اگر امتناع کرد للحاکم اجباره.
احتمال سوم این است: آنچه را که شرط شده است اگر حق لله بوده است اجبار مشتری برای ادای آن واجب میباشد و اگر حق الناس بوده است اجبار مشروط علیه بر انجام آن شرط جایز نمیباشد. مثلاً شرط عتق عبد که بر مشتری شده است سه احتمال دارد:
احتمال اول این است که حق لله باشد.
یک احتمال این است حق للعبد باشد.
و یک احتمال این است که حق للبایع است.
اگر قائل شدیم که حق لله، اجبار مشروط علیه بر عتق لازم است؛ و اگر قائل شدیم حق الناس است اجبار مشتری بر عمل به این شرط جایز نیست.
پس مسأله ذات أقوال ثلاثه میباشد.
بقی دو نکته:
نکته أولی: از ما ذکرنا روشن شد که دو مسأله فقهیه در اینجا وجود دارد:
مسأله أولی این است که بر مشروط علیه عمل به شرط وجوب تکلیفی دارد یا نه؟
مسأله دوم این است که مشروط علیه اشتغال ذمه به شرط پیدا کرده است یا نه؟
إنما الکلام در این است که: در ما نحن فیه فقط یک اختلاف است که فقط در مسأله اولی است که وجوب وفای به شرط اختلافی است و هر کسی که گفته وجوب وفای به شرط واجب است در مسأله دوم نزاع نکرده است. یا اینکه گفته بشود دو اختلاف وجود دارد:
یک اختلاف این است که وفای به شرط واجب است یا نه؟
اختلاف دوم در بین کسانی است که میگویند وفای به شرط واجب است. این افراد دو طائفه شدهاند:
عدهای میگویند اجبار مشروط علیه جایز است.
و عدهای میگویند اجبار مشروط علیه جایز نمیباشد.
پس دو مسأله اختلافیه داریم. مرحوم شیخ میفرماید دو مسأله اختلافیه وجود دارد.