درس مکاسب - خیارات

جلسه ۱۳۶: خیار عیب ۴۳

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

اشکال اول بر مختار شیخ و بررسی آن

سه اشکال بر طریق ششم وارد شده است که در واقع هر یک از این سه اشکال یکی از طرق متقدمه را می‌خواهد زنده بکند، و آن طرق را میزان فصل خصومت قرار بدهد.

اشکال اول بر طریق ششم این است که: جمع بین بیّنات به نحوه متقدمه متفرّع است که آن دو مقوّم تعارض داشته باشند، مع العلم به اینکه ان دو مقوّم با یکدیگر تعارض ندارند. فعلیه نوبت به جمع بین قول دو مقوّم نمی‌رسد.

بیان ذلک: چرا تعارض ندارند، چون بیّنه أکثر می‌گوید قیمت آن گاو هزار تومان می‌باشد، بیّنه أقل که می‌گوید قیمت گاو نهصد تومان می‌باشد نفی زائد که صد تومان باشد را نمی‌کند، بلکه مدلول بیّنه أقل این است که زائد بر نهصد که آن صد تومان باشد من اطلاعی از آن صد نداریم. بناء علی هذا بیّنه أقل نفی اطلاع خود از زائد می‌کند. معنای نفی اطلاع عدم وجود آن صد تومان نمی‌باشد. پس نسبت به زائد بیّنه أکثر اثبات آن صد تومان را بلا معارض می‌کند. پس بین بیّنه نفی و بیّنه اثبات معارضه‌ای وجود ندارد و الجمع مهما أمکن أولی من الطرح در موارد تعارض می‌باشد. پس طریق ششم که جمع بین بیّنات باشد اساسی ندارد.

مرحوم شیخ از این اشکال جواب می‌دهد، حاصل آن جواب این است که: مدلول بیّنه أقل نفی عدم العلم نمی‌باشد، عدم اطلاع نمی‌باشد، بلکه مفاد و مدلول مقوّم أقل این است که صد تومان اضافه قیمت گاو نمی‌باشد. نسبت به زائد گاو ارزش ندارد، بیّنه أقل مدلول آن نفی است نه عدم العلم. پس نسبت به صد تومان تعارض دارند، الجمع مهما أمکن أولی من الطرح. پس اشکالی به طریق ششم وارد نیست و اثبات طریق دوم نمی‌شود.

۳

اشکال دوم و بررسی آن

اشکال دوم این است: الجمع مهما أمکن أولی من الطرح در مواردی است که أحد المتعارضین ترجیح بر معارض دیگر نداشته باشد و در ما نحن فیه أحد المقوّمین که عبارت از بیّنه أقل باشد مرجّح دارد و با بودن مرجّح آن معارضی که مرجّح دارد به واسطۀ مرجّح تقدّم بر معارضی که مرجّح ندارد پیدا می‌کند. معنای آن این است که حکم طبق معارضی که مرجّح دارد باید صادر شود. در ما نحن فیه مرجّح با بیّنه أقل است. مقوّمی که می‌گوید قیمت گاو نهصد تومان است مطابق با اصل عملی می‌باشد برای اینکه ما شک می‌کنیم که آن زائد صد تومان، بایع اشتغال ذمه به ردّ آن دارد یا نه؟ أصالة البراءة می‌گوید بایع آن زائد را بدهکار نمی‌باشد، پس بیّنه أقل پشتوانه و مرجّحی دارد که أصالة البراءة می‌باشد و این مرجّح را بیّنه أکثر ندارد. پس تعارض از بین می‌رود. پس طریق ششم باطل است و طریق اول زنده می‌شود.

مرحوم شیخ از این اشکال جوابی می‌دهند که توضیح این جواب در صفحه آخر کتاب رسائل باب تعادل و تراجیح مفصلاً بیان شده است. حاصل آن جواب این است: (الأصل مرجع لا مرجّح) دلیل بر اینکه اصل مرجّح نمی‌باشد این است که اصل در رتبه ادلۀ اجتهادیه و أمارات نمی‌باشد، در طول طرق و أمارات می‌باشد. الأصل دلیل حیث لا دلیل علیه. اگر اصل در طول و متأخّر از امارات می‌باشد، کیف یمکن متأخّر مرجّح مقدّم باشد. در زمینه بیّنه و أماره أصل جاری نمی‌شود تا بتواند مرجّح باشد. پس بیّنه أقل فاقد مرجّح است، لذا تعراض مستقرّ است، الجمع مهما أمکن أولی من الطرح.

و اما اینکه گفتیم الأصل مرجع، مراد این است که اگر دو اماره با همدیگر بالمعارضه ساقط شدند، در نبود دلیل اجتهاد مرجع وحید برای استنباط حکم شرعی أصل می‌باشد.

۴

اشکال سوم و بررسی آن

اشکال سوم بر طریق ششم این است: جمعی که گفته شده گر چه من جهه حسنی دارد که قطعاً به ما هو الحجه عمل شده است، و لکن این نحوه جمع مفسده‌ای دارد که مخالفت قطعیه هم کرده‌اید، چون یقینه دارید به آنچه که مخالف واقع بوده است قطعاً عمل کرده‌اید. هر موردی که موافقت قطعیه این تالی فاسد را داشته باشد، تحصیل موافقت قطعیه تقدم بر موافقت احتمالیه ندارد، بلکه موافقت احتمالیه تقدم دارد. لذا باید حکم به تخییر کرد.

مرحوم شیخ از این اشکال جواب می‌دهند، حاصل آن جواب این است: آنچه در اشکال گفته شده صحیح است و لکن تطبیق آن بر ما نحن فیه غلط می‌باشد. مثلاً در دفن میت مؤمن و میت کافر مشتبه اگر هر دو را دفن کنیم گرچه موافقت قطعیه شده ولی مخالفت قطعیه هم شده است، لذا حرف شما در اینجا صحیح است که موافقت احتمالیه و حکم به تخییر أولی است و لکن در ما نحن فیه اینگونه نیست چون حق متعدد است. علی تقدیر حق مشتری رعایت می‌شود و علی تقدیر حق بایع رعایت می‌شود، لذا تخییر صحیح نیست و جمع بین حقّین أولی است.

از ما ذکرنا روشن شد که قول سوم قرعه زدن غلط است چون طریق ششم حکومت بر ادله قرعه دارد، چون ادله قرعه برای تعیین واقع است در مواردی که واقع مردّد بین چند نفر باشد. در ما نحن فیه واقع مردّد بین چند احتمال نیست، لذا حق مردد بین احتمالین نیست، لذا جای قرعه نیست چون با قرعه واقع تعیین نمی‌شود و ثانیاً وظیفه عمل طبق بیّنه است نه به دست آوردن حکم واقعی.

۵

تطبیق اشکالات بر مختار شیخ

وقد يُستشكل ما ذكرنا (الجمع مهما امکن...): تارةً بعدم التعارض بينهما عند التحقيق؛ لأنّ مرجع بيّنة النفي إلى عدم وصول نظرها (بینه) وحدسها إلى الزيادة، فبيّنة الإثبات المدّعية للزيادة سليمة.

وأُخرى بأنّ الجمع فرع عدم اعتضاد إحدى البيّنتين بمرجّحٍ، وأصالة البراءة هنا مرجّحةٌ للبيّنة الحاكمة بالأقلّ.

وثالثةً بأنّ في الجمع مخالفةً قطعيّةً وإن كان فيه (جمع) موافقةٌ قطعيّةٌ، لكنّ التخيير الذي لا يكون فيه إلاّ مخالفةٌ احتماليّةٌ أولى منه.

۶

تطبیق بررسی اشکالات

ويندفع الأوّل بأنّ المفروض أنّ بيّنة النفي تشهد بالقطع على نفي الزيادة واقعاً، وأنّ بذل الزائد في مقابل المبيع سفهٌ.

ويندفع الثاني بما قرّرناه في الأُصول: من أنّ الأُصول الظاهريّة لا تصير مرجِّحةً للأدلّة الاجتهاديّة، بل تصلح مرجعاً في المسألة لو تساقط الدليلان (دلیلان اجتهادی) من جهة ارتفاع ما هو مناط الدلالة فيهما لأجل التعارض، كما في الظاهرين المتعارضين كالعامّين من وجهٍ المطابق أحدهما للأصل، وما نحن فيه ليس من هذا القبيل. والحاصل: أنّ بيّنة الزيادة تثبت أمراً مخالفاً للأصل، ومعارضتها (بینه) بالأُخرى النافية لها (بینه زیادی) لا يوجب سقوطها بالمرّة لفقد المرجّح، فيجمع بين النفي والإثبات في النصفين.

ويندفع الثالث بأنّ ترجيح الموافقة الاحتماليّة الغير المشتملة على المخالفة القطعيّة على الموافقة القطعيّة المشتملة عليها إنّما هو في مقام الإطاعة والمعصية الراجعتين إلى الانقياد والتجرّي؛ حيث إنّ ترك التجرّي أولى من تحصيل العلم بالانقياد، بخلاف مقام إحقاق حقوق الناس، فإنّ مراعاة الجميع أولى من إهمال أحدهما رأساً وإن اشتمل على إعمال الآخر؛ إذ ليس الحقّ فيهما لواحدٍ كما في حقوق الله سبحانه.

ثمّ إنّ قاعدة الجمع حاكمةٌ على دليل القرعة؛ لأنّ المأمور به هو العمل بكلٍّ من الدليلين لا بالواقع المردّد بينهما؛ إذ قد يكون كلاهما مخالفاً للواقع، فهما (دو بینه) سببان مؤثّران بحكم الشارع في حقوق الناس، فيجب مراعاتها وإعمال أسبابها بقدر الإمكان، إذ لا ينفع توفية حقِّ واحدٍ مع إهمال حقِّ الآخر رأساً.

بعض الاشكالات في ما ذكرناه

وقد يُستشكل ما ذكرنا : تارةً بعدم التعارض بينهما عند التحقيق ؛ لأنّ مرجع بيّنة النفي إلى عدم وصول نظرها وحدسها إلى الزيادة ، فبيّنة الإثبات المدّعية للزيادة سليمة.

وأُخرى بأنّ الجمع فرع عدم اعتضاد إحدى البيّنتين بمرجّحٍ ، وأصالة البراءة هنا مرجّحةٌ للبيّنة الحاكمة بالأقلّ.

وثالثةً بأنّ في الجمع مخالفةً قطعيّةً وإن كان فيه موافقةٌ قطعيّةٌ ، لكنّ التخيير الذي لا يكون فيه إلاّ مخالفةٌ احتماليّةٌ أولى منه.

ويندفع الأوّل بأنّ المفروض أنّ بيّنة النفي تشهد بالقطع على نفي الزيادة واقعاً ، وأنّ بذل الزائد في مقابل المبيع سفهٌ.

دفع الاشكالات المتقدّمة

ويندفع الثاني بما قرّرناه في الأُصول (١) : من أنّ الأُصول الظاهريّة لا تصير مرجِّحةً للأدلّة الاجتهاديّة ، بل تصلح مرجعاً في المسألة لو تساقط الدليلان من جهة ارتفاع ما هو مناط الدلالة فيهما لأجل التعارض ، كما في الظاهرين المتعارضين كالعامّين من وجهٍ المطابق أحدهما للأصل ، وما نحن فيه ليس من هذا القبيل. والحاصل : أنّ بيّنة الزيادة تثبت أمراً مخالفاً للأصل ، ومعارضتها بالأُخرى النافية لها لا يوجب سقوطها بالمرّة لفقد المرجّح ، فيجمع بين النفي والإثبات في النصفين.

ويندفع الثالث بأنّ ترجيح الموافقة الاحتماليّة الغير المشتملة على المخالفة القطعيّة على الموافقة القطعيّة المشتملة عليها إنّما هو في مقام الإطاعة والمعصية الراجعتين إلى الانقياد والتجرّي ؛ حيث إنّ ترك‌

__________________

(١) راجع فرائد الأُصول ٤ : ١٥١ ١٥٢.

التجرّي أولى من تحصيل العلم بالانقياد ، بخلاف مقام إحقاق حقوق الناس ، فإنّ مراعاة الجميع (١) أولى من إهمال أحدهما رأساً وإن اشتمل على إعمال الآخر ؛ إذ ليس الحقّ فيهما لواحدٍ (٢) كما في حقوق الله سبحانه.

حكومة قاعدة «الجمع مهما أمكن» على دليل القرعة

ثمّ إنّ قاعدة الجمع حاكمةٌ على دليل القرعة ؛ لأنّ المأمور به هو العمل بكلٍّ من الدليلين لا بالواقع المردّد بينهما ؛ إذ قد يكون كلاهما مخالفاً للواقع ، فهما سببان مؤثّران بحكم الشارع في حقوق الناس ، فيجب مراعاتها وإعمال أسبابها بقدر الإمكان ، إذ لا ينفع توفية حقِّ واحدٍ مع إهمال حقِّ الآخر رأساً (٣).

ما هو المعروف في كيفيّة الجمع

ثمّ إنّ المعروف في الجمع بين البيّنات الجمع بينها (٤) في قيمتي الصحيح ، فيؤخذ من القيمتين للصحيح نصفهما ومن الثلاث ثلثها (٥) ومن الأربع ربعها (٦) وهكذا في المعيب ، ثمّ تلاحظ النسبة بين المأخوذ للصحيح وبين المأخوذ للمعيب ويؤخذ بتلك النسبة. فإذا كان إحدى قيمتي الصحيح اثني عشر والأُخرى ستّةً ، وإحدى قيمتي المعيب أربعةً (٧)

__________________

(١) في محتمل «ق» : «الجمع».

(٢) في «ش» زيادة : «معيّن».

(٣) في «ش» زيادة : «على النهج الذي ذكرنا من التنصيف في المبيع».

(٤) كذا في ظاهر «ق» ، وفي «ش» : «بينهما».

(٥) في «ش» : «ثلثهما».

(٦) في «ش» : «ربعهما».

(٧) في «ق» : «ستّة» ، وهو سهو.