تقدم الکلام که راه گرفتن ارش و تعیین مقدار آن این است که: نسبت بین صحیح و معیب مشخص بشود و به مقدار همان نسبت از ثمن از بایع گرفته بشود.
این ضابط در مواردی که قیمت معیّن و معلوم باشد یا مقوّم واحدی در کار باشدیا مقوبم متعدد که اختلاف در قیمت نداشته باشند، در جمیع موارد قابل تطبیق میباشد.
تبعاً سؤالی پیش میآید که در موارد اختلاف مقوّمین در قیمت چه باید گفت؟
جواب این است که تارة این سؤال مقصود از آن توضیح موارد اختلاف مقوّمین و اختلاف در نتیجه میباشد، و أخری این است که مقصود از سؤال این باشد که در مورد سؤال کدامیک از طرق سته بهرهبرداری بشود، و ثالثه مقصود این باشد که نحوه به دست آوردن نسبت در این موارد چگونه باید انجام بگیرد؟
مسأله مورد بحث جهت دوم و جهت سوم از این جهات را تا آخر باب ارش بحث کرده است. فعلیه ینبغی که در سه مورد آخر بحث قرار بگیرد.
بحث اول: درباره چند مثال برای اختلاف و اشاره به نتایج آن.
اختلاف مقوّمین تارة در صحیح مبیع میباشد. دو بیّنه میگویند قیمت گاو صحیح هزار تومان است، دو بیّنه دیگر میگویند هشتصد تومان است، هر دو اتفاق دارند که گاو معیب پانصد تومان است.
وأخری عکس این فرض است، هر دو میگویند قیمت گاو صحیح هزار تومان است، قیمت معیب را یکی پانصد تومان و دیگری هفتصد تومان میگوید.
و ثالثه اختلاف در صحیح و معیب هر دو میباشد.
تبعاً در این موارد مشکله فراوان است.
قد یتّفق که در این فرض اختلاف در نتیجه نباشد، مانند مثال روز گذشته که نسبت هر دو مثلاً نصف باشد، ولی در اکثر موارد نسبت اختلاف دارد.
جهت دوم: شش نظریه در کتاب ارائه شده است. بیّنهای میگوید قیمت گاو صحیح هزار تومان است. بیّنه دیگر میگوید قیمت گاو صحیح نهصد تومان است.
نظریه اول این است در کل موارد اختلاف بیّنه أقل گرفته بشود.
در تقریب این جهت گفته شده است که ما شک داریم آن صد تومان مورد اختلاف من علیه الأرش اشتغال ذمه دارد یا نه؟ اصل عدم اشتغال ذمه به قیمت زائده است. پس قول بیّنه اول موافق با اصل عملی میباشد، لذا بیّنه أقل مرجّح دارد.
نظریه دوم این است که در کلّ موارد بیّنه أکثر میزان باشد.
دلیل این است که بیّنه أقل بیّنه نفی است و بیّنه اکثر بیّنه اثبات است، و در تعارض بیّنات بیّنه اثبات تقدّم بر بیّنه نفی دارد.
نظریه سوم این است که در کلّ موارد از قرعه استفاده بشود چون القرعه لکلّ أمر مشکل و ما نحن فیه مشکل است.
نظریه چهارم این است که در کلّ موارد یک صلح قهری بین فروشنده و خریدار راه حل مشکله باشد، چون دو حجّت شرعیّه داریم، عمل به این دو حجّت متعارض لا یمکن، راه حل استناد به أحد الحجّتین نمیباشد، استناد به قسم نمیباشد، چون حالف باید علم به محلوف به داشته باشد. در ما نحن فیه علم وجود ندارد، لذا قسم فصل خصومت در ما نحن فیه نمیشود. تبعاً در این موارد باید به وسیله صلح مشکل را حل کرد.
نظریه پنجم این است که در کلّ موارد حاکم مخیّر باشد که طبق هر یک از دو حجّت فصل خصومت بکند. عمل به هر کدام فی نفسه لتعارضه نمیشود کرد، تبعاً حاکم مخیّر است أحد المتعارضین را انتخاب بکند.