درس مکاسب - خیارات

جلسه ۱۰۷: خیار عیب ۱۴

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

مورد اول از سقوط رد و ارش

مرحلۀ سوم در أموری است که آن امور موجب سقوط رد و أرش می‌باشند. یعنی در این موارد اگر مبیع معیوب بوده است مشتری حق فسخ بیع را ندارد کما اینکه حق گرفتن ارش را ندارد.

مورد اول این است که: خریدار قبل از عقد عالم به عیب مبیع باشد. مثلاً زید مشتری قبل از عقد علم داشته است گاوی را که می‌خرد کور می‌باشد، مع ذلک اقدام بر خرید گاو کور کرده است، بعد از خریدن مبیع که گاو معیوب است نه می‌تواند عقد را به هم بزند ونه از فروشنده مطالبۀ أرش بکند و لذا قالوا به اینکه علم به عیب قبل از عقد مسقط ردّ و أرش می‌باشد.

دلیل بر این مدّعا به عقیده مرحوم شیخ این است که: خیار در زمینۀ جهل به عیب می‌باشد و لذا در مورد فرض اتّفاق بر این است که عالم به عیب حق فسخ ندارد.

صاحب جواهر برای اثبات اینکه عالم به عیب خیار ندارد استدلال به مفهوم صحیحۀ زراره کرده است. در این صحیحه کما تقدّم (أیّما رجل اشتری شیئاً وبه عیب أو عوار ولم یتبرّأ من العیب ولم یبیّنه فأحدث فیه بعد ما قبضه شیئاً و علم بذلک العیب أو العوار فلا خیار له).

مورد استدلال جملۀ فلم یبیّنه است. منطوق آن این است که: اگر فروشنده اخبار به کوری گاو نکرده است و این عیب را بیان نکرده است خریدار علم به آن که پیدا کرد می‌تواند فسخ بکند.

مفهوم این جمله این است که: اگر خریدار علم به آن عیب داشته است بعد از خرید نمی‌تواند فسخ بکند.

پس این صحیحه دلالت دارد که عالم به عیب حق فسخ کردن ندارد.

مرحوم شیخ در این استدلال صاحب جواهر مناقشه دارند، حاصل این است که: جملۀ (ولم یبیّنه) به ضمیمۀ (ثم علم بذلک العیب) از قبیل جملاتی است که مسوق برای تحقق موضوع می‌باشد، از قبیل (ان رزقت ولداً فاختنه) می‌باشد. لذا دلالت بر مفهوم ندارند و (لم یبیّن) موضوع موردی که علم پیدا کند را مشخص می‌کند، می‌فرماید علمی که مشتری پیدا می‌کند در زمینه‌ای است که به او اخبار نشده باشد. جواب واضح است که اگر اخبار شده سالبه به انتفاء موضوع است دیگر (علم) معنا ندارد لذا استدلال به صحیحه زراره ناتمام است.

فرعٌ: ذکرنا به اینکه عالم به عیب خیار ندارد. اگر فروشنده و خریدار هر دو عالم باشند و مع ذلک خریدار جعل خیار برای خودش می‌کند، آیا جعل الخیار للمشتری صحیح است یا نه؟

مرحوم شیخ می‌فرمایند: این دو صورت دارد:

تارة خریدار جعل خیار عیب برای خودش کرده است در این صورت جعل خیار عیب باطل است چون خداوند در این صورت خیاری برای این عیب قرار نداده است. کلّ شرط مخالف با کتاب و سنت باطل است و عقد نیز باطل می‌باشد.

و أخری خریدار برای خودش جعل خیار کرده است، در این صورت می‌فرماید: جعل خیار صحیح است چون خیار شرط است و احکام خیار شرط بر آن مترتب می‌شود لأدله الشروط.

۲

مورد دوم

مورد دوم تبرّی من العیوب است. فروشنده گاو به زید مشتری می‌گوید این گاو را می‌فروشم و هر عیبی که داشته باشد من صامن سلامت آن از عیوب نمی‌باشم، تبرّی از عیوب گاو می‌کند.

در این مسقط دوم چندین مطلب بیان شده است:

مطلب اول: دلیل بر اینکه تبری از عیوب مسقط ردّ و أرش است چه می‌باشد؟

جواب آن این است که: سه دلیل داریم:

اولاً اجماع قائم شده است که تبرّی من العیوب مسقط است.

و ثانیاً با تبرّی از عیوب موضوع برای خیار و مقتضی برای خیار باقی نمی‌ماند کما أفاده العلامه، چون مقتضی برای خیار مشتری اطلاق العقد بوده است، لذا قلنا سابقاً اطلاق العقد یقتضی السلامة من العیوب کأنّه اطلاق عقد به منزلۀ شرط سلامت مبیع می‌باشد، پس مقتضی و علّت خیار اطلاق عقد می‌باشد، در صورتی که فروشنده تبرّی از عیوب کرده باشد با تصریح به خلاف اطلاقی وجود ندارد.، پس مقتضی خیار وجود ندارد. پس در این مورد الأرش و الرد ساقطٌ است چون مقتضی و علّت و سبب خیار وجود ندارد.

دلیل سوم مفهوم صحیحه زراره می‌باشد. در صحیحه زراره آمده است (و لم یتبرأ منه). این جمله به مفهوم خود دلالت دارد که با تبرّی از عیوب مشتری خیار عیب ندارد.

مطلب دوم این است که: تبرّی عیوب را که مسقط رد و أرش می‌دانیم، آیا فرق می‌کند بین تبرّی اجمالی و تبرّی تفصیلی یا خیر؟

دو قول در مسأله وجود دارد:

قول اول این است که: لا فرق بینهما که هر دو نوع تبرّی مسقط ردّ و أرش می‌باشد و همین قول را مرحوم شیخ انتخاب می‌کند.

دلیل این قول اطلاق ادله ثلاثه می‌باشد.

جماعتی از محققین تفصیل داده‌اند در مورد تبرّی تفصیلی خیار ساقط است و اگر اجمالاً گفته است مسقط نمی‌باشد.

از ما ذکرنا روشن شد با وجود اطلاقات تفصیل مجالی ندارد.

مطلب سوم این است که: تبرّی از عیوب دو صورت است:

تارة تبرّی از عیوب موجوده در حال عقد می‌کند.

و أخری این است که تبرّی از عیوب بعد از عقد که ضمان آن در عهدۀ بایع است می‌کند یعنی در زمان عقد می‌گوید این گاو را می‌فروشم، هر عیبی که این گاو قبل از قبض پیدا کند، در زمان خیار پیدا کند أنا بریءٌ من ذلک.

در اینکه تبریّ مسقط خیار است آیا فرق است بین این دو قسم یا نه؟

مرحوم شیخ می‌فرماید: ظاهراً لا فرق لإطلاق الأدله.

در این مورد نسبت به تبرّی از عیوب متجدّده به علامه اشکالی شده است که این اسقاط ما لم یجب می‌باشد که جایز نیست.

مرحوم علامه از این اشکال جواب داده است، حاصل آن جواب این است که: خیار مسبّب از عقد می‌باشد و تبرّی از خیار عیب اسقاط ما لم یجب نمی‌باشد چون سببش آمده است.

مرحوم شیخ این جواب را قبول ندارند چون خیار مشتری مسبّب از کوری گاو می‌باشد، مسبّب از عیب حادث است. بناء علی هذا خیار مشتری مسبّب از عقد نمی‌باشد تا اسقاط ما لم یجب نباشد.

لذا گفتیم در خیار رؤیت اسقاط خیار بعد از عقد و قبل از رؤیت جایز نمی‌باشد، بلکه یمکن أن یقال که بیع عین حاضره بدون شرط سلامت غرری است و بیع عین غائبه نیز با عدم ذکر اوصاف غرری است، ولی در اینجا مشتری می‌تواند با أصالة السلامة دفع غرر کند لذا راه دفع غرر برای مشتری موجود است لذا بیع صحیح است، ولی در بیع عین غائبه دافع غرر ذکر اوصاف است.

مطلب چهارم این است: تبرّی از عیوب سه نحو ممکن می‌باشد، یعنی مضاف الیه تبرّی ممکن است أحد أمور ثلاثه باشد:

یکی اینکه تبرّی از عیوب معنای آن این می‌باشد که تبرّی از سالم بودن مبیع کرده است به این معنا که من سالم بودن مبیع را تعهّد نمی‌کنم.

دوم اینکه فروشنده تبرّی از ضمانی که به وسیلۀ عیب در عهدۀ او ثابت می‌شود کرده است یعنی اگر تبرّی نمی‌کرد و گاو کور بود او اشتغال ذمّه داشت.

سوم اینکه مراد از تبرّی عیوب، تبرّی از احکام مترتبه بر خیار عیب باشد.

مرحوم شیخ می‌فرماید: در نظر عرف معنای اول بهتر است، معنای دوم با لفظ تبرّی سازگارتر است.

مطلب پنجم: فائده‌ای که بر تبرّی از عیوب بار می‌شود منحصراً در رابطه با خیار است، یعنی مشتری حق الرد و الأرش ندارد، ولی با بقیۀ احکام کاری ندارد. مثلاً اگر کوری گاو موجب هلاکت شود تبری از عیوب فقط جلوگیری از فسخ خریدار می‌کند و تلف در زمان خیار و قبل از قبض را برنمی‌دارد. لذا تلف آن به حساب بایع گذاشته می‌شود.

مسألة

يسقط الردّ والأرش معاً بأُمور :

مسقطات الردّ والارش :

١ ـ العلم بالعيب قبل العقد

أحدها : العلم بالعيب قبل العقد بلا خلافٍ ولا إشكال ؛ لأنّ الخيار إنّما ثبت مع الجهل.

وقد يستدلّ بمفهوم صحيحة زرارة المتقدّمة (١). وفيه نظر.

وحيث لا يكون العيب المعلوم سبباً لخيارٍ ، فلو اشترط العالم ثبوت خيار العيب مريداً به الخيار الخاصّ الذي له أحكامٌ خاصّةٌ فسد الشرط وأفسد ؛ لكونه مخالفاً للشرع. ولو أراد به مجرّد الخيار كان من خيار الشرط ولحقه أحكامه ، لا أحكام خيار العيب.

٢ ـ التبريّ من العيوب

الثاني : تبرّي البائع عن العيوب إجماعاً في الجملة‌ على الظاهر المصرّح به في محكي الخلاف (٢) والغنية (٣) ، ونسبه في التذكرة إلى علمائنا أجمع (٤).

__________________

(١) تقدمت في الصفحة ٢٨٠ ، واستدل به في الجواهر ٢٣ : ٢٣٨.

(٢) الخلاف ٣ : ١٢٧ ١٢٨ ، المسألة ٢١٣ من كتاب البيوع.

(٣) الغنية : ٢٢١ ٢٢٢.

(٤) التذكرة ١ : ٥٢٥.

الدليل على كون التبريّ مسقطاً

والأصل في الحكم قبل الإجماع ، مضافاً إلى ما في التذكرة : من أنّ الخيار إنّما يثبت لاقتضاء مطلق العقد السلامة ، فإذا صرّح البائع بالبراءة فقد ارتفع الإطلاق صحيحة زرارة المتقدّمة (١) ومكاتبة جعفر ابن عيسى الآتية (٢).

عدم الفرق بين التبرّي تفصيلاً أو اجمالاً

ومقتضى إطلاقهما كمعقد الإجماع المحكي عدم الفرق بين التبرّي تفصيلاً وإجمالاً ، ولا بين العيوب الظاهرة والباطنة ؛ لاشتراك الكلّ في عدم المقتضي للخيار مع البراءة.

خلافاً للمحكيّ في السرائر عن بعض أصحابنا : من عدم كفاية التبرّي إجمالاً (٣). وعن المختلف نسبته إلى الإسكافي (٤) ، بل (٥) إلى صريح آخر كلام القاضي المحكيّ في المختلف (٦) ، مع أنّ المحكي عن كامل القاضي موافقة المشهور (٧) ، وفي الدروس نسب المشهور إلى أشهر القولين (٨).

ثمّ إنّ ظاهر الأدلّة هو التبرّي من العيوب الموجودة حال العقد.

__________________

(١) تقدّمت في الصفحة ٢٨٠.

(٢) الآتية في الصفحة ٣٤٩ ٣٥٠ ، وراجع الوسائل ١٢ : ٤٢٠ ، الباب ٨ من أبواب أحكام العيوب ، وفيه حديث واحد.

(٣) السرائر ٢ : ٢٩٦ ٢٩٧.

(٤) المختلف ٥ : ١٧٠.

(٥) في «ش» ومصحّحة «ف» : وقد ينسب إلى.

(٦) نسبه السيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ٦٢٥ ، وراجع المختلف ٥ : ١٧٠ ١٧١.

(٧) حكاه السيد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ٦٢٥ ، وفيه : «مع أنّ القاضي في الكامل وافق».

(٨) الدروس ٣ : ٢٨٢.

التبريّ من العيوب المتجدّدة الموجبة للخيار

وأمّا التبرّي من العيوب المتجدّدة الموجبة للخيار ، فيدلّ على صحّته وسقوط الخيار به عموم «المؤمنون عند شروطهم» (١).

قال في التذكرة بعد الاستدلال بعموم «المؤمنون» : لا يقال : إنّ التبرّي ممّا لم يوجد يستدعي البراءة ممّا لم يجب ؛ لأنّا نقول : التبرّي إنّما هو من الخيار الثابت بمقتضى العقد ، لا من العيب (٢) ، انتهى.

أقول : المفروض أنّ الخيار لا يحدث إلاّ بسبب حدوث العيب ، والعقد ليس سبباً لهذا الخيار ، فإسناد البراءة إلى الخيار لا ينفع ، وقد اعترف قدس‌سره في بعض كلماته بعدم جواز إسقاط خيار الرؤية بعد العقد وقبل الرؤية (٣). نعم ، ذكر في التذكرة جواز اشتراط نفي خيار الرؤية في العقد (٤) ، لكنّه مخالفٌ لسائر كلماته وكلمات غيره كالشهيد (٥) والمحقّق الثاني (٦). وبالجملة ، فلا فرق بين البراءة من خيار العيوب والبراءة من خيار الرؤية ، بل الغرر في الأوّل أعظم ، إلاّ أنّه لمّا قام النصّ والإجماع على صحّة التبرّي من العيوب الموجودة فلا مناص عن التزام صحّته. مع إمكان الفرق بين العيوب والصفات المشترطة في العين الغائبة باندفاع الغرر في الأوّل بالاعتماد على أصالة السلامة فلا يقدح عدم التزام البائع‌

__________________

(١) الوسائل ١٥ : ٣٠ ، الباب ٢٠ من أبواب المهور ، ذيل الحديث ٤.

(٢) التذكرة ١ : ٥٢٥.

(٣) راجع التذكرة ١ : ٤٦٧ و ٥٣٣ ، وتقدم في الصفحة ٢٥٨ أيضاً.

(٤) لم نعثر عليه فيها ، ونقل عنها سابقاً في خيار الرؤية : «أنّه فاسد ومفسد» ، راجع الصفحة ٢٥٩.

(٥) الدروس ٣ : ٢٧٦.

(٦) جامع المقاصد ٤ : ٣٠٣.

بعدمها ، بخلاف الثاني فإنّ الغرر لا يندفع فيه إلاّ بالتزام البائع بوجودها فإذا لم يلتزم بها لزم الغرر.

وأمّا البراءة (١) عن العيوب المتجدّدة فلا يلزم من اشتراطها غررٌ في البيع حتّى يحتاج إلى دفع الغرر بأصالة عدمها ؛ لأنّها غير موجودةٍ بالفعل في المبيع حتّى يوجب جهالةً.

الاحتمالات في ما يضاف إليه التبريّ

ثمّ إنّ البراءة في هذا المقام يحتمل إضافتها إلى أُمور :

الأول : عهدة العيوب ، ومعناه (٢) : عدم (٣) تعهّد سلامته من العيوب ، فيكون مرجعه إلى عدم التزام سلامته ، فلا يترتّب على ظهور العيب ردٌّ ولا أرشٌ ، فكأنه باعه على كلّ تقدير.

الثاني : ضمان العيب ، وهذا أنسب بمعنى البراءة ، ومقتضاه عدم ضمانه بمالٍ ، فتصير الصحّة كسائر الأوصاف المشترطة في عقد البيع لا توجب إلاّ تخييراً بين الردّ والإمضاء مجّاناً ، ومرجع ذلك إلى إسقاط أرش العيوب في عقد البيع ، لا خيارها.

الثالث : حكم العيب ، ومعناه : البراءة من الخيار الثابت بمقتضى العقد بسبب العيب.

__________________

(١) شطب على كلمة «البراءة» في «ق».

(٢) قال الشهيدي قدس‌سره : «ضمير" معناه" راجع إلى" العهدة" ، ويجوز تذكير الضمير إذا كانت التاء في المرجع مصدرية. وأما ضمير" مرجعه" فهو راجع إلى" التبرّي" لا إلى" العهدة" ، هذا بناءً على كون النسخة : " ومعناه تعهّد سلامته من العيوب" ، وأمّا بناءً على كونها : " ومعناه عدم تعهّد سلامته من العيوب" فضمير معناه راجع إلى التبرّي» ، هداية الطالب : ٥٢٤.

(٣) لم ترد «عدم» في «ش».

والأظهر في العرف هو المعنى الأوّل ، والأنسب بمعنى البراءة هو الثاني.

وقد تقدّم عن التذكرة المعنى الثالث (١) ، وهو بعيدٌ عن اللفظ ، إلاّ أن يرجع إلى المعنى الأوّل. والأمر سهلٌ.

التبريّ من العيوب مسقط للخيار فقط

ثمّ إنّ تبرّي البائع عن العيوب مطلقاً أو عن عيبٍ خاصٍّ إنّما يسقط تأثيره من حيث الخيار. أمّا سائر أحكامه فلا ، فلو تلف بهذا العيب في أيّام خيار المشتري لم يزل ضمان البائع لعموم النصّ (٢).

لكن في الدروس : أنّه لو تبرّأ من عيبٍ فتلف به في زمن خيار المشتري فالأقرب عدم ضمان البائع ، وكذا لو علم المشتري به قبل العقد أو رضي به بعده وتلف في زمان خيار المشتري. ويحتمل الضمان ؛ لبقاء علاقة الخيار المقتضي لضمان العين معه. وأقوى إشكالاً ما لو تلف به وبعيبٍ آخر تجدَّدَ في الخيار (٣) ، انتهى كلامه رفع مقامه.

ما قيل بكونه مسقطاً للردّ والارش :

١ ـ زوال العيب قبل العلم به

ثمّ إنّ هنا أُموراً يظهر من بعض الأصحاب سقوط الردّ والأرش بها :

منها : زوال العيب قبل العلم به ، كما صرّح به في غير موضعٍ من التذكرة (٤) ، ومال إليه في جامع المقاصد (٥) ، واختاره في المسالك (٦).

__________________

(١) تقدّم في الصفحة ٣٢٢.

(٢) راجع الوسائل ١٢ : ٣٥١ و ٣٥٥ ، الباب ٥ و ٨ من أبواب الخيار.

(٣) الدروس ٣ : ٢٨٣.

(٤) التذكرة ١ : ٥٢٧ و ٥٤١.

(٥) جامع المقاصد ٤ : ٣٥٢.

(٦) المسالك ٣ : ٢٩٣.