درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۹۲: خبر واحد ۴۴

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

بحث در حجیت خبر واحد بود از راه سنت. چهار طائفه روایت ایشان نقل می‌کنند طائفه اول اخبار علاجیه بود از اینکه حضرت اصرار دارند که در خبرین متعارضین یکی باید عمل بشود از این می‌فهمیم پس خبر واحد لولا المعارض حجت است والا اگر خبر واحد لولا المعارض حجت نبود اینقدر حضرت اصرار نداشتند در متعارضین که با یکی از مرجحات بخواهند یکی از آنها را واجب العمل بکنند این طایفه اول بود.

طایفه دوم این بود که حضرت روات که مراجعه می‌کردند مثلا ابن ابی یعفور که ما چه بکنیم گاهی خودمان احتیاج داریم گاهی سوالاتی می‌کنند همیشه هم که خدمت شما نمی‌توانیم برسیم چکار بکنیم؟ حضرت ارجاع می‌دادند به آحاد از اصحابشان. گاهی محمد بن مسلم را مرجع قرار می‌دادند گاهی زراره را گاهی ابی بصیر را، و اینها مرجع شماها باشند هر وقت احتیاج پیدا کردید در یک حکمی به اینها مراجعه کنید اینها مرجع اند منتها برای عوام از حیث فتوا برای علما از حیث نقل روایات، این هم یک طایفه‌ای بود که روایاتش را خواندیم.

ایشان طایفه سوم را شروع کردند که حضرت ارجاع می‌دهند مردم را به روات احادیثنا، می‌گویند هر وقت شبهات حکمیه‌ای برایتان پیدا شد اما الحوادث الواقعه یعنی مشتبهات الحکم، اگر برای شما شبهه‌ای پیدا شد مثلا در مناطق قطب چه جوری روزه بگیریم در طول سال، یکروز که بیشتر روز نیست چه جوری در چند ساعت نماز بخوانیم برای وظیفه‌تان در این شبهات حکمیه مراجعه بکنید به روات، و روات هم بهترین مصداقشان عرض کردیم امروز آقایان مجتهدین اند این سفرهای جوی این بیمه‌ها این بهره‌های بانکی آیا حکمش چطور است تمام اینها را باید از علما سوال کرد اینهم یک طایفه از روایات است.

۲

روایت احتجاج در تفسیر آیه (و منهم اُمیّون لا یعلمون الکتاب....)

 رسیدیم به روایت احتجاج که روایت احتجاج نیمه کاره ماند. و آن این است که حضرت چون آیه شریفه در بقره ۷۸ مذمت می‌کند اینهایی که تبعیت می‌کنند از علمایشان و خلاصه تقلید می‌کنند و منهم امیون لایعلمون الکتاب الا امانی، فقط یک مشت تخیلات یک مشت اکاذیب اینها بلدند به تبعیت از علما یعنی علمایشان که اهل دنیا هستند و زیر بار پیغمبر نرفتند حتی عیسی را هم قبول نکردند به قبول نکردن هم اکتفا نکردند عیسی را به عنوان یک ولد نامشروع مادرش را العیاذ بالله بعنوان یک زن زانیه معرفی کردند و خلاصه اینها بخاطر حفظ ریاستشان یک مشت جعلیات اکاذیب می‌گفتند و اینها هم قبول می‌کردند آنوقت خدای متعال دارد مذمت می‌کند اینها را، که چرا از علمایشان تبعیت می‌کنند و تقلید می‌کنند. این معنای آیه. یک نفر می‌آید خدمت حضرت عسگری (سلام الله علیه) می‌فرماید اگر تقلید مذمت دارد خوب ما می‌بینیم عوام ما هم از علما تبعیت می‌کنند و اگر مذمت ندارد پس چرا خدای متعال دارد اینها را که تبعیت از علما می‌کنند چرا مذمت می‌کند این روایت در تفسیر عسکری (علیه السلام) است بعد از درس بعضی از رفقا اشکالی کردند من هم جواب را دادم چون مطلب بی‌فایده‌ای نیست حالا عمومی هم عرض بکنیم رفقا آمدند گفتند آقا در این تفسیر عسکری حرف است تفسیر حضرت عسکری در حجیتش حرف است علتش هم علامه شده علامه آمدند در این تفسیر خدشه کردند فرمودند دو نفر جرجانی که ما می‌گوییم گرگانی دو نفر جرجانی این مطالب را از حضرت عسکری نقل کردند که تفسیری به نام حضرت عسکری درست شده و آن دو نفر جرجانی را ما نمی‌شناسیم پس بنابراین تفسیر عسکری از درجه اعتبار ساقط. ولی عرض کردم به آقایان مرحوم شیخ حر عاملی جواب دادند یعنی جواب علامه را دادند و آن دو نفر را توثیق کردند و فرمودند عیبی ندارد فوائد الطوسیه فائده ۴۲، بسیار کتاب خوبی است مال شیخ حر عاملی صاحب وسائل کتابی ایشان دارد به نام الفوائد الطوسیه ۹۹ تا ۱۰۰ تا خیلی سال است ندیدم فائده را جمع کرده فائده ۴۲ همین است که آمده جواب علامه را داده گفته آن دو نفر جرجانی که شما می‌گویید مجهولند نه خیر معلوم است وضعشان موثق اند نتیجتا بعد از جواب این آقای شیخ حر عاملی پس تفسیر عسکری (علیه السلام) می‌شود یک تفسیر معتبری، هفت هشت ده سال پیش در قم خود این تفسیر را مستقلا چاپ کردند. خوب شاهد سر این است که در این تفسیر آمده یک نفر سوال می‌کند چطور خدای متعال اینها را مذمت می‌کند بر تقلید: و ان لم یجز لاولئک پس باید برای اینها هم جایز نباشد و ان جاز لاولئک یعنی برای شیعه‌ها پس برای آنها هم باید جایز باشد این مذمت چیست؟ حضرت یک جواب اجمالی دادند فرمودند اینها از یک جهت مساوی اند از یک جهت با هم تفاوت دارند از آن جهت مساوی هر دویشان مذموم اند یعنی به آن جهت مساوی هم عوام یهود مذموم از تقلید و تبعیتشان از علما و هم عوام شیعه، ولی از یک جهت با هم تفاوت دارند که از آن جهت تقلید شیعه عیبی ندارد این بنده خدا متوجه نشد گفت آقا بین لی، یکقدری بیشتر برای من توضیح بدهید من حیث استووا از آن جهتی که مساوی اند هر دو مذمت دارد تقلیدشان، ولی از آن جهت که با هم امتیاز دارند و فرق دارند تقلید شیعه‌ها عیبی ندارد حالا می‌خواهیم این مطلب را بگوییم ایشان من حیث استووا را می‌خواهند بگویند ایشان می‌فرماید این یهودی‌ها با اینکه می‌دانستند علمایشان خیلی خلاف شرع می‌کنند می‌دانستند اینها از هیچ حرامی روی گردان نیستند می‌دانستند اینها پول می‌گیرند و احکام خدا را عوض می‌کنند با همه این خصوصیات باز هم تبعیت می‌کردند روی آن رگ تعصبی شان خلاصه مسیحیت را بگذارند کنار، دور و بر علمایشان را می‌گرفتند تبلیغات هم می‌کردند که مردم دور اینها را بگیرند دیگر به دین حضرت عیسی نگروند و همچنین در دین ما. آنوقت اینها با همه این خصوصیات که این سابقه بد را داشتند از علمایشان باز هم تبعیت می‌کردند حضرت می‌فرمایند شیعه‌های ما هم همینجور. اگر شیعه‌های ما از یک آقایی تبعیت بکنند تقلید بکنند می‌دانند نه سواد دارد نه تقوا دارد سابقه خوبی ندارد باز هم از او تقلید می‌کنند روی تعصبی که دارند از این جهت باشد هم اینها بد است هم آنها بد است ولی نه شیعه‌ها از چه کسی تقلید می‌کنند؟ من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا علی هواه از یک چنین کسانی تقلید می‌کنند و این عیبی ندارد. دیگه بنابراین درسمان چیزی نیست عنایت بفرمایید روایت را تند تند معنا کنیم برویم جلو.

وقتی حضرت می‌فرمایند از یک جهت مساوی اند که هر دو مذموم اند از یک جهت فرق دارند این می‌گوید: بین لی یا بن رسول الله قال حضرت توضیح دادند ان عوام الیهود قد عرفوا اینها می‌شناسند علمایشان را بالکذب الصریح بعضی از نقلها دارد صراح یعنی توی روایت صراح و صریح یکی است می‌دانند اینها دروغگویند با اینکه می‌دانند اینها صاف صاف دروغگویند و دروغ هم فسق است ولی معذلک تبعیت می‌کنند از اینها با اینکه می‌دانند اینها صاف دروغ می‌گویند دیگه چه چیز می‌دانند؟ عرفوا بانهم یاکل الحرام الحرام می‌دانند آنها اکل حرام می‌کنند و رشوه می‌گیرند و تغییر می‌دهند احکام را عن وجهها حکم الله واقعی را با رشوه گرفتن عوض می‌کنند اگر دو نفر با هم یک دعوایی داشته باشند شبانه بروند در خانه آن قاضی پولی به او بدهند او حکم الله را فردا یکجور دیگر به نفع این تمام می‌کند خلاصه مطلب رشوه می‌گیرند احکام را از وضعش وضع می‌کنند از بین می‌برند با شفاعت‌ها با رفاقت‌ها یعنی یک نفر که می‌آید شفیع می‌شود می‌گوید آقا من می‌دانم این آدم خوبی است یک پولی هم به او می‌دهد به خاطر شفاعت و رفاقت حکم را به نفع این تمام می‌کند و النسابات و المصانعات، نسابات شما اصلا پیدا نمی‌کنید شما توی هر کتابی بحار، وسائل، احتجاج شما بگردید چنین چیزی پیدا نمی‌کنید نمی‌دانم شیخ از کجا این کلمه را اضافه کرده این یک تعجب، تعجب مهمتر اینکه شاگرد ایشان هم، حاشیه قلائد که خیلی به درد ما می‌خورد آمده گفته این نسابات جمع نسابه است نسابه هم یعنی کسی که عالم به انساب عرب است. چه ربطی به اینجا دارد اولا که نداریم این کلمه را بر فرض هم که باشد نسابات است یعنی ملاحظه نسب و خویشی را می‌کردند توی رفاقت و شفاعت و رفاقت و خویشی و نسب. پس اولا ما چنین لفظی نداریم و ثانیا بر فرض هم باشد نسابات است اصلا نسابه معنا نمی‌دهد اینجا، اینها دین را عوض می‌کردند با علمای انساب، معنا نمی‌دهد، خلاصه مطلب چیزی که اصلا نیست این آقایان بدون مراجعه آمدند معنا کردند و حال آنکه واقعیت ندارد. یک آقایی می‌گفتند اغلاط القرآن نوشته بود که این قرآن مسلمانها خیلی غلط دارد و آخر هم تک نمره داده بود خلاصه این کتاب این قرآنی که اینقدر مسلمانها به آن می‌نازند غلطهای املایی خیلی دارد توی قرآن دارد هابیل و قابیل صحیحش هابل و قابل است، توی قرآن هابیل و قابیل ندارد بنده خدا اینقدر وقت نداشته مراجعه کند اصلا توی قرآن ما نداریم هابیل و قابیل. داستان دو تا برادر است توی روایات آنوقت ائمه فرمودند آن دو برادر هابیل و قابیل اند این آقا بدون مراجعه نوشته قرآن مسلمانها غلط دارد برای اینکه در آن هابیل و قابیل است از نظر ادبی باید هابل و قابل باشد حالا اینهم همینجور شده اصلا نساباتی ما نداریم ببینید روایت را دیگر، هم آدرس بحار من دادم هم آدرس احتجاج دادم هم آدرس وسائل دادم اصلا توی اینها نسابات نیست حالا شیخ انصاری از کجا اضافه کرده چه عرض کنم حالا ایشان کرده آن آقا هم می‌خواهد اگر معنا کند باید اول مراجعه کند ببیند هست یا نه، حالا که می‌خواهد معنا کند یک معنای مناسب بکند نسابات جمع نسابه است نسابه هم یعنی کسی که عالم به انساب است اصلا به اینجا نمی‌خورد حالا چون هست ما معنا می‌کنیم منتها نسابات می‌خوانیم نه نسابات بتشدید، یعنی این علمای یهود با شفاعتها با رفاقتها با نسب و قوم خویشی‌ها می‌آمدند حکم الله را عوض می‌کردند و با مصانعات مصانعه را اوثق معنا کرده رشوه گرفتن مرحوم فیض هم در تفسیر صافی همین معنا را کرده. اشتباه است رشوه را که اول داشتیم علمای یهود رشوه می‌گیرند این مصانعه یک معنای دیگر دارد، طریحی را ببینید مرحوم طریحی در مجمع البیان مصانعه را اینجوری معنا می‌کند یعنی این آقا صنع بر این که یک کاری را که یک روز دیگر هم آن آقا صنع برای این یک کاری را. توی فارسی ما می‌گوییم چه؟ نان به هم قرض می‌دهند مصانعات توی فارسی یعنی نان به هم غرض دادن اینها می‌دانند علمایشان نان به هم قرض می‌دهند او یک چیزی می‌گوید به نفع یک کسی که آن کس هم یک روز یک چیزی بگوید به نفع این. غرض نسابات که نداریم مصانعات هم که داریم معنایش رشوه نیست مرحوم فیض اشتباه فرمودند اوثق اشتباه فرموده چون رشوه صحبتش شده مصانعه را به مجمع البحرین مراجعه کنید این حدیث را معنا می‌کند فارسی مصانعه یعنی نان به هم قرض دادن. خوب ببینید علما را می‌دانند که اینجوری اند که با رفاقت و شفاعت و پول گرفتن احکام را عوض می‌کنند. دیگر چه جور می‌دانند علمایشان را؟ تعصبات یهودیت را داریم می‌گوییم عرفوهم می‌شناسند این علمایشان التعصب الشدید که چقدر تعصب دارند که در اثر این تعصب یفارقون عن ادیانهم اصلا بخاطر این تعصب از دینشان فاصله می‌گیرند یفارقون به این تعصب از دینشان، یعنی چه یفارقون؟ این و ان عطف تفسیری است یعنی اینها می‌دانند علمایشان تعصب شدید دارند و در اثر تعصب از دینشان گاهی فاصله می‌گیرند حالا این را حضرت دوباره توضیح می‌دهند یعنی انهم یعنی این یهود می‌دانند که انهم یعنی علمایشان اذا تعصبوا اگر آن رگ یهودیشان گل بکند تعصب بکنند بر ضرر کسی ازالوا حقوقش را، حقوق آن بنده خدا را زیر پا می‌گذارند نابودش می‌کنند ولو اینکه حق هم با او باشد اما چون فعلا بر خلاف این آقاست و این آقا تعصب در او دارد ازالوا از بین می‌برند حقوق من تعصبوا علیه را، یعنی چکار می‌کنند؟ اعطوا یعنی آن علما، آن علمای یهود اعطوا ما لایستحقه من تعصبوا می‌دانید که اعطوا دو مفعولی است اعطی، آن من تعصبوا مفعول اولش است رفته عقب، این ما مفعول دوم است آن ما هم یعنی اموال، بعدش دارد من اموالهم من اموال غیر، پس آن ما می‌شود اموال مفعول دومی اعطوا آن من می‌شود مفعول اول. یعنی اینها می‌دانند علمایشان چه می‌کنند اعطا می‌کنند به من تعصبوا له یعنی آنهایی که به نفعش تعصب دارد چون یک وقت انسان با یکی رفیق است به نفعش تعصب دارد یکوقت نه با یکی دشمن است بر ضررش تعصب دارد اینها می‌دانند که علمایشان اینجوری اند به من تعصبوا له یعنی به رفقایشان که خیلی با او رفیق اند اعطوا ما لایستحقه اعطا می‌کنند آن چیزی را که او مستحق نیست که آن چیز کدام است؟ من اموال غیرهم یعنی مال دیگران را می‌دهند به این و ظلموهم، هم یعنی این غیر، ظلم می‌کنند به این غیر من اجلهم، من اجل کی؟ من اجل آن من تعصبوا له، یعنی به این غیر ظلم می‌کنند مال این غیر را که با او بدند می‌گیرند من اجلهم یعنی می‌دهند به آنها بخاطر آن تعصب له، ظلموهم می‌دانند علمایشان ظلم به غیر می‌کنند بخاطر دوستی آن من تعصبوا له، دیگه چه می‌دانند؟ اینها را حضرت می‌فرمایند آنوقت می‌فرمایند ببین اینها تقلیدشان اینجوری است برای این است که خدا مذمت می‌کند و علموهم دوباره می‌شناسند که اینها یتعارفون، این کتابها یتعارف است یتقارفون باید باشد یعنی یقارفون قارف یعنی مرتکب، مقترف یعنی مرتکب، می‌دانند که اینها یتقارفون یعنی مرتکب محرمات می‌شوند البته شاید در بعضی از نسخه‌ها یتعارفون باشد در بعضی از روایات ولی آنکه در احتجاج است ما داریم می‌خوانیم ما داریم از احتجاج می‌خوانیم باید عبارتهای احتجاج را تطبیق بکنیم توی احتجاج یقارفون دارد مقترف یعنی مرتکب، می‌داند که علمایشان یقارفون المحرمات یعنی مرتکب محرمات می‌شوند روی گردان نیستند از فعل حرام. دوباره چه می‌دانند؟ اضطروا بمعارف قلوبهم الی، این الی جارو مجرور متعلق به معرفت است یعنی معرفت قلبی دارند به اینکه، آن اضطروا یعنی بالضروره، یعنی این عوام یهود بالضروره می‌دانند ضرورت معرفت قلبی دارند به چه؟ به اینکه این کارهایی که علمایشان می‌کنند دیگران بکنند می‌دانند فسق است یعنی اینقدر دست از این علمایشان بر نمی‌دارند می‌دانند کارهایی که اینها می‌کنند اگر دیگران بکنند فاسق می‌شوند خوب همان کاری که دیگران اگر بکنند فاسق می‌شوند اینها می‌بینند علمایشان می‌کنند و معذلک باز هم از آنها تبعیت می‌کنند بالضروره قلبی اضطروا یعنی بالضروره، به ضرورت قلبی معرفت دارند، به چه معرفت دارند؟ به اینکه ان من فعل ما یفعلونه فهو فاسق می‌دانند این کارهایی که یفعلون العلما اگر دیگران بکنند فاسق است وقتی فاسق باشد لایجوز ان یصدق خوب آدم فاسق را که آدم نباید تصدیق بکند و دینش را از او بگیرد خوب او الآن دارد دین به اینها می‌دهد از ناحیه که می‌دهد؟ از ناحیه خدا، از ناحیه پیغمبر، اینها می‌دانند نباید عالم اینجوری را تصدیق بکنند نسبت به خدا و پیغمبر ولی باز هم می‌کنند روی آن تعصب یهودی گری شان، می‌دانند که لایجوز قبول خبر می‌دانند که خبرهای اینها را نباید قبول کنند می‌دانند که جایز نیست تصدیق این آقای عالم، می‌دانند که جایز نیست، همه این لا‌ها یک یجوز بعدش در می‌آید می‌دانند لایجوز قبول خبر لایجوز تصدیق لایجوز العمل بما یودیه الیهم عمن لم یشاهدوه، لم یشاهدوه کیست؟ پروردگار، خوب اینها الآن دارند خبر می‌دهند از پروردگار، خدا را که هم آدم نمی‌شود برود ببیند سوال بکند خدایا این عالم ما درست می‌گوید یا نه؟ اینها می‌دانند نباید عمل بکنند به ما یعنی به احکامی که یودیه الیهم به اینها نقل می‌کند از چه کسی نقل می‌کند؟ از خدا، از خدایی که لایشاهدوه خوب خدا را هم که انسان می‌رسیم ان شاءالله. لایجوز می‌دانند که جایز نیست اینها را تصدیق بکنند وسائط بین الخلق و بین الله، وسائط یعنی انبیاء، می‌دانند اینها واسطه انبیاءاند دیگر، اینها می‌خواهند بگویند انبیا که واسطه خلق و خدایند اینجوری گفتند خوب نباید تصدیق بکنند اینها را نسبت به آن انبیایی که بین خدا و خلق است فلذلک ذمهم، همه اینها را حضرت فرمودند، بعد فرمودند حالا دیدی اگر خدای متعال مذمت می‌کند لذلک است بخاطر اینکه اینها از چنین افرادی تبعیت می‌کنند و لذلک ذمهم لما قلدوا، این مای مصدریه است یعنی لتقلیدهم، بعضی از کتابها دیدم لما (مشدد) نوشته، معنا فرقی نمی‌کند ولی ظاهرا لما باشد بهتر است آنها نوشتند لما یعنی زمانی که تقلید کردند، نه لما یقلدوا یعنی لتقلیدهم، اگر خدا در این آیه مذمت می‌کند یهود را برای چیست؟ لتقلیدهم من عرفوا برای اینکه تقلید می‌کنند کسی را که می‌شناسند عالمند که جایز نیست قبول خبرشان جایز نیست تصدیقشان جایز نیست عمل به احکامی که (ما) یعنی احکام، می‌دانند که نباید عمل کنند به آن احکامی که از خدای متعال اینها دارند نقل می‌کنند خدا را هم که نمی‌بینند که بروند از خدا سوال بکنند که حرفهای اینها درست است یا نه. و وجب بعلاوه اینها یک وظیفه عقلی دارند الآن که یک کسی در اوائل قرن هفتم میلادی در شبه جزیره العرب آمده می‌گوید من پیغمبرم، پیغمبر ما، اوائل قرن هفتم میلادی در شبه جزیره العرب یک آقایی آمده می‌گوید من پیغمبرم خوب اینها وظیفه شان است بروند تحقیق بکنند مسئله اصول اعتقادی است نمی‌شود بی‌تفاوت بنشینند خوب عیسی را که آنجور خلاصه لکه دارش کردند پیغمبر ما را هم اگر می‌توانستند لکه دار می‌کردند ولی نمی‌توانستند پس بنابراین اینها می‌آیند چکار می‌کنند؟ واجب است بر این علما که فحص بکنند، نظر، فحص بکنند خودشان در امر رسول الله یا خود همین یهودی‌ها وجب علیهم به علمایشان چکار دارند واجب است بر خود همین عوام یهود بروند تامل کنند خودشان یعنی به علمایشان کاری نداشته باشند بروند در امر پیغمبر ما تامل بکنند و اگر بروند و فحص بکنند یقین برایشان حاصل می‌شود آن همه معجزاتی که واقعا صدر اسلام، دیگر آن معاندین درجه یک واقعا وقتی آن معجزات را از پیغمبر می‌دیدند ایمان می‌آوردند ولی اینها روی تعصب یهودیگری شان نمی‌رفتند اگر بروند حتما برایشان یقین حاصل می‌شود، چرا؟ اذ کان، این کتابها اذا کان است اذ بخوانید که علت باشد اذا به معنای زمان است اذ کان چرا حتما باید مراجعه بکنند و اگر مراجعه بکنند حتما حتما پیغمبر را می‌پذیرند اذ کان برای اینکه دلائل رسول الله معجزات این پیغمبر اوضح من ان یخفی اشهر من عن لایظهر لهم اینقدر معجزات ایشان دارد که دیگر بر هیچکس مخفی نیست. و کذلک عوام امتنا رسیدیم به این مطلب، ببینید من حیث استووا را داریم می‌گوییم یهودی‌ها این خصوصیات را داشتند که خدای متعال مذمتشان کرد حالا اگر عوام ما هم همینجور باشند، این آقای دهمان است این روستاییها خیلی تعصبات اینجوری دارند دوست دارند خلاصه از دهشان یکدانه آقای مرجع تقلید بدهند بیرون، با اینکه می‌دانند نه سواد دارد نه درس خوانده بیچاره نه تقوایی دارد ولی دوست دارند از این ده هم یک مرجع بیاید بیرون خوب اینهم مثل همانهاست با اینکه می‌داند این آقا صلاحیت ندارد باز هم برایش تبلیغات می‌کند ایشان می‌فرماید و کذلک عوام امتنا اینها هم همینجور اینها اذا عرفوا من فقهائهم الفسق الظاهر خوب وقتی اینها هم ببینند فقهایشان اهل فسق و فجورند ببینند اهل عصبیت شدیدند که خلاصه به مختصر چیزی اگر تعصبش گل بکند نابود می‌کند طرف مقابلش را ولی باز هم تقلید می‌کند می‌داند که اینها تکالب دارند بر حطام دنیا، حطام دنیا یعنی جیفه یعنی مردار، تکالب تنازع دو کلب را می‌گویند تکالب یعنی تنازع دو کلب بر جیفه و مردار، الدنیا جیفه امیرالمومنین (سلام الله علیه) فرمود الدنیا جیفه طالبها الکلاب، این هم همان است حضرت می‌فرماید اینها می‌دانند که این دو تا عالمشان تنازع دارند عین دو تا کلب، اشتد حرصهم کالکلاب با اینکه می‌دانند این عالمشان عالم شیعه است حالا این آقا با اینکه تعصب دارد می‌داند این دو عالم شیعه تنازع دارند بر جیفه و مردار دنیا و بر حرام دنیا این را می‌دانند ولی باز دست از تبلیغش بر نمی‌دارند و اهلاک می‌کنند این علما من یتعصبون عین همان خصوصیات یهود را دارد اینجا می‌گوید (سوال:) جواب: هر که می‌خواهد باشد امتنا دارد البته گاهی می‌گوید شیعتنا گاهی می‌گوید امتنا، امتنا باشد شامل سنی‌ها هم می‌شود آنها هم واقعا همینجورند اصلا می‌بینند علمایشان شراب می‌خورند منتها می‌گویند عیبی ندارد در پیغمبر هم می‌گویند اگر در جوانی اش شراب بخورد عیبی ندارد اینها آقا راجع به پیغمبر می‌گویند فقط سابقه دزدی نباید داشته باشد واقعا عجیب است پیغمبر فقط دزدی نباید کرده باشد چون اگر دزدی کرده باشد آنوقت انگشتهایش را می‌برند آنوقت توی مردم رسوا می‌شود والا گناهای دیگر بکند عیبی ندارد) علی کل حال آنها که دیگر بیشتر تعصب دارند ایشان می‌فرماید اهلاک می‌کنند من یتعصبون علیه، همین عالم اسلامی حالا یا شیعه یا سنی می‌داند که اینها من یتعصبون علیه را هلاک می‌کنند نابود می‌کنند و ان کان لاصلاح امره مستحقا با اینکه بیچاره مستحق احسان است با اینکه این بنده خدا مستحق احسان است ولی چون اینکه مورد غضب این آقا واقع شده نابودش می‌کنند و بالترفرف بالبر و الاحسان این نسخه‌هایی که دست من است باء دارد بالترفرف توی احتجاج هم باء دارد ولی توی نسخه بحار ترفرف است بدون باء، غرض روی نسخه بحار بعضی از کتابها بدون باء دارد این مطابق با بحار است ما فعلا داریم احتجاج می‌خوانیم باء دارد. خوب حالا یا بی‌باء یا با باء ترفرف یعنی چه؟ معنای لغوی ترفرف بال زدن کبوتر را می‌گویند رفرف الطیر دیدید کبوتر می‌خواهد بشیند یک چیزی بخورد چند تا بال می‌زند اینها هم ترفرف می‌گویند خوب این معنای لغوی ولی اینجا مناسبت ندارد این ترفرف کنایه از تلطف است یعنی ترفق است توی فیض دیدم اصلا ایشان ترفق کرده بجای ترفرف ترفق یعنی رفاقت، علی کل حال اگر ترفرف باشد باید بگوییم کنایه از تلطف است اگر ترفق هم باشد که خیلی روشن است یعنی رفاقت می‌کنند یعنی می‌داند این آقای عالم شیعه می‌داند این آقا لطف می‌کند رفاقت می‌کند به بر و احسان بر کی؟ بر من تعصبوا له، من تعصبوا علیه را نابود می‌کند و حال آنکه مستحق احسان است من تعصبوا له را تلطف و ترفق می‌کند و حال آنکه مستحق اهانت است عین همان دیگه، من حیث استووا این است خدا با کسی خویشی ندارد که اگر عوام یهود را مذمت می‌کند برای تقلید از یک چنین علمایی است چنین علمایی اگر ما توی شیعه داشتیم یا سنی داشتیم ما هم اگر تبعیت بکنیم همان می‌شویم می‌دانند که اینها رفاقت می‌کنند ترفرف و تلطف می‌کنند بر من تعصبوا له یعنی به رفقایشان و ان کان للاذلال و الاهانه مستحقا با اینکه مستحق اهانت است ولی معذلک می‌آید به او تلطف می‌کند.

(سوال)

اذلال یعنی ذلیلش می‌کند اهانت می‌کند نابودش می‌کند خلاصه من تعصبوا علیه را نابود می‌کند و حال آنکه مستحق احسان است تعصبوا له را یعنی رفیقش را تلطف و اکرام می‌کند با اینکه مستحق اذلال و اهانت است. فمن قلد من عوامنا حالا می‌خواهد نتیجه بگیرد حضرت، می‌گوید نگاه کن هیچ فرقی نمی‌کند من قلد من عوامنا آنهایی هم که از عوام ما اینجوری می‌کنند مثل هولاء هستند من حیث استووا را دارد حضرت معنا می‌کند این هم مثل آنها هستند فهم یعنی این عوام یهود عوام مسلمین یا عوام شیعه هم مثل عوام یهودی است که خدای متعال ذمهم بالتقلید لفسقه فقهائهم برای اینکه تقلید می‌کنند از فسقه فقها اینها هم همان جور است اما از اینجا من حیث شروع می‌شود و اما من کان من الفقها اما اگر فقهایی با این خصوصیات باشد اینها را بروید تقلید بکنید اینجاست که شیعه با یهود از هم جدا می‌شود حتی از سنی هم جدا می‌شود یعنی واقعا شیعه خیلی آقا باید ما تشکر کنیم که در خانواده اینها هستیم یعنی این مطالب را شما توی دنیا نمی‌توانید پیدا کنید من کان من الفقها صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا لهواه فللعوام ان یقلدوه یک چنین آدمی را باید تقلید کرد این منطق را شما عرض کردم در ادیان که هیچی در دین خودمان هم که آقایان سنی‌ها باشند این برادران ناتنی ما اینها هم این حرفها را بلد نیستند می‌گویم برادر ناتنی، بالاخره از هم جداییم یا پدرمان یا مادرمان ایشان می‌فرماید که و اما من کان من الفقها صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا علی هواه مطیعا لامر مولاه کجا پیدا می‌کنید شما این حرفها را اگر اینجوری بود فللعوام ان یقلدوه اینجاست که افترقوا عوام شیعه از عوام دینهای دیگر حتی از عوام سنی‌ها جدا می‌شوند ولی متاسفانه ذلک لایکون الا بعض الشیعه بعضی از علمای شیعه، خیلی تکان دهنده است یعنی حضرت می‌فرمایند اگر کسی را پیدا کردید با این خصوصیات تقلید بکنید ولی متاسفانه خیلی کم داریم بینید آقا ائمه با کسی خلاصه خویشی و رفاقت ندارند حق مطلب را می‌گویند تا الآن هر چه بوده حق بوده حالا رسیدند به اینکه شیعه از علمایشان تبعیت بکند ولی با این آدرس، بعد هم می‌فرمایند متاسفانه کم است و ذلک لایکون الا بعض فقهاء الشیعه لاجمیعهم ما هم تعصب نداریم بگوییم همه علمای ما هم خوبند نه خیلی عالم فاسد هم ما داریم فاما من رکب، رکب یعنی ارتکب، و اما من رکب من القبائح اما کسی که مرتکب بشود یعنی عالمی که مرتکب بشود از قبائح و فواحش چه چیز را مرتکب بشود؟ مراکب، مفعول مطلق است مرتکب بشود نوع مرتکب شدن فسقه فقهای عامه، یعنی اگر از علمای شیعه هم کسی اینجوری بود کارهایی که فقهای عامه، دیگر آمدند سراغ دین خودمان، یعنی توی شیعه هم اگر عالمی ما داشته باشیم مثل فسقه علمای عامه باشد لاتقبلوا منهم عنا شیئا و لاکرامه لهم چیزی از این علما قبول نکنید عالم شیعه است دم از ما می‌زند باشد اگر این خصوصیات در او هست این صفات رذیله در او هست و آن صفات فاضله را ندارد از او تقلید نکنید.

و انما کثر التخلیط، این هم دیگر درد دل است حضرت می‌فرماید خیلی خلط می‌کنند می‌آیند احکام و روایاتی که ما می‌گوییم دروغ و راست و قاطی می‌کنند تحویل جامعه می‌دهند انما کثر خلط کردن فیما، ما یعنی روایات، می‌آیند خلط می‌کنند در چه؟ در آن روایاتی که یتحمل عنا اهل البیت، تحمل یعنی گرفتن می‌آیند روایات ما اهل البیت را می‌گیرند بعد خلط می‌کنند چرا؟ لتلک، بعضی از نسخه‌ها دارد لذلک لتلک بهتر است بر می‌گردد به آن مراکب فسقه فقها، چرا این کار را می‌کنند حق و باطل را مخلوط می‌کنند؟ لتلک یعنی بخاطر اینکه آن رویه فقهای عامه را دارند مگر فقهای عامه چکار می‌کنند؟ همین کار را می‌کنند می‌آیند پهلوی ما احکام واقعی را می‌گیرند یاد می‌گیرند بعد می‌روند از خودشان یک چیزهایی را اضافه می‌کنند آنوقت اینها می‌خواهند از اینکه می‌آیند پهلوی ما پهلوی شیعه‌ها می‌خواهند وجهه پیدا بکنند پشت سر ما می‌روند پهلوی دشمنهای ما، بدی ما را می‌گویند هم می‌خواهند پهلوی آنها وجهه پیدا بکنند هم پهلوی اینها وجهه پیدا کنند اینها را خلاصه بگذارید کنار، هیچ فرقی نمی‌کند عالم شیعه هم اگر اینجور باشد عین علمای سنی است از اینها هم تقلید نکنید فیحرفونه مگر فسقه چه می‌کنند؟ فسقه از فقها یتحملون عنا فیحرفونه یعنی متحمل می‌شوند از ما اخبار و احکام را می‌گیرند یحرفونه باسره تمامش را زیرو رو می‌کنند چرا؟ لجهلهم و یضیفون این کتابها یضعون است ما داریم احتجاج می‌خوانیم احتجاج یضیفون دارد و یضیفون معنایش روشنتر است و یضیفون الاشیاء علی غیر وجهها معذرت می‌خواهم این یضعون است آن خط بعد است عذر می‌خواهم این قیافه‌اش مثل آن است این یضعون درست است خط بعد می‌رسیم به یضیفون، یضعون الاشیاء علی غیر وجوهها می‌آیند اشیاء را بر غیر خودش وضع می‌کنند یعنی هر چه ما بگوییم اینها یکجور دیگرش می‌کنند لقله معرفتهم بخاطر اینکه معرفت ندارند به احکام و روایاتی که ما نقل می‌کنیم فسقه فقها عامه اینکار را می‌کنند و آخرون یک عده دیگرشان یتعمدون الکذب علینا متعمدند آن اولی‌ها برای جهالت بود روی جهلشان آن کار را می‌کردند ولی عده دیگری هستند که نه یتعمدون علینا الکذب لیجروا من عرض الدنیا برای اینکه جذب کنند از متاع دنیا، متاع دنیا را عرض می‌گویند برای اینکه زود گذر است بجایی بند نیست لیجروا من مال الدنیا ما هو زادهم الی نار جهنم بعضی‌ها زادْهم خواندند زاد یعنی توشه، ولی من توی ذهنم است که زادهم می‌خوانند نوعا، غرض اینها می‌روند تعمد در کذب دارند چرا؟ برای اینکه جذب خودشان بکنند اموال دنیا را، جذب بکنند آن چیزی را که زاد و توشه اینهاست در جهنم یا چیزی که زادهم جهنم اینها را زیادتر می‌کند و منهم دیگر از کسانی که می‌آیند تخلیط می‌کنند قومی هستند نصاب سرسخت با ما دشمنند نصاب یعنی کسی که دشمن سرسخت ائمه (علیهم السلام) است اینها از آنطرف دشمن ما هستند از آنطرف هم نمی‌توانند بدی از ما بگویند توی مردم چکار می‌کنند؟ می‌آیند پهلوی ما احکام یاد می‌گیرند شیعه‌ها هم می‌بینند که اینها می‌آیند پهلوی ما پهلوی شیعه‌ها هم وجهه دار می‌شوند بعد می‌روند پشت سر ما بدیهای ما را می‌گویند که پهلوی آنها هم وجهه دار بشوند هم از آنها پول بگیرند هم از اینها هم پهلوی اینها موجه بشوند هم پهلوی آنها. یک عده هم هستند که اینها نصاب اند خلاصه با ما خیلی عناد و کینه دارند ولی از آنطرف هم لایقدرون علی القدح فینا نمی‌توانند قدحی، قدح در مقابل مدح است نمی‌توانند قدح و بدی در ما بگویند چکار می‌کنند؟ فیتعلمون بعض علومنا الصحیحه بعضی از علوم صحیحه را از ما یاد می‌گیرند فیتوجهون عند شیعتنا و ینتقصون بنا عند اعدائنا ولی پهلوی دشمنهای ما که می‌روند انتقاص می‌کنند ما را ثم یضیفون اینجاست عرض کردم این یضعون اشتباه است عرض کردم احتجاج را مراجعه کنید یضیفون اینهایی که از ما می‌گیرند بعد اضعاف اضعاف به آن اضافه می‌کنند یضیفون الیه اضعافه و اضعاف اضعافه از ما یک چیزهایی را می‌گیرند دو چندان و سه چندان یک چیزهایی اضافه می‌کنند من الاکاذیب علینا از آن دروغهایی که بر ما می‌بندند که التی نحن براء منها که ما بیزاریم از این اکاذیبی که بر ما می‌گویند ولی از آنطرف هم یقبله المستسلمون من شیعتنا مستسلمون یعنی مستضعفین، مستضعفین فکری شیعیان ما خوب دستشان هم که به ما نمی‌رسد مبانی فکری ما را هم که نمی‌دانند این دروغگوها هم می‌روند اضافه می‌کنند چندان ده چندان آن مستسلمون یعنی ضعفاء از شیعه ما هم قبول می‌کنند چرا؟ به خیال اینکه انه من علومنا خیال می‌کنند اینها واقعا عالمند اینها دارند حرفهای ما را نقل می‌کنند فضلوا این ناقلین هم خودشان گمراهند و اضلوا و هم مردم را گمراه می‌کنند حضرت می‌فرمایند اینها از لشگر یزید ضررشان بر ما بیشتر است لشگر یزید بر امام حسین (علیه السلام) چقدر ضرر داشت ضرر علمای اینجوری از ضرر لشگر یزید برای ما بیشتر است اولئک اضر علی ضعفاء شیعتنا اینها ضررشان خیلی بیشتر است بر شیعیان ما من جیش یزید ـ لعنه الله ـ علی الحسین بن علی (سلام الله علیه) انتهی موضع الحاجه ایشان باید مرادشان این باشد روایت تمام نشده روایت را مراجعه بکنید خیلی دنباله دارد غرض انتهی که ایشان می‌گوید من فکر می‌کنم ایشان خیال کرده حدیث همین قدر است باید بگوییم مقصود ایشان این است انتهی موضع الحاجه من الروایه والا روایت باقی دارد.

دل هذا الخبر الشریف... بله دیگر ظاهرا وقت نداریم.

فإنّه لو سلّم أنّ ظاهر الصدر الاختصاص بالرجوع في حكم الوقائع إلى الرواة أعني الاستفتاء منهم ، إلاّ أنّ التعليل بأنّهم حجّته عليه‌السلام يدلّ على وجوب قبول خبرهم.

ومثل الرواية المحكيّة عن العدّة ، من قوله عليه‌السلام :

رواية العدّة

«إذا نزلت بكم حادثة لا تجدون حكمها فيما روي عنّا ، فانظروا إلى ما رووه عن عليّ عليه‌السلام» (١).

دلّ على الأخذ بروايات الشيعة وروايات العامّة مع عدم وجود المعارض من روايات الخاصّة.

رواية الاحتجاج في تفسير آية «ومنهم اُمّيَون»

ومثل ما في الاحتجاج عن تفسير العسكري عليه‌السلام ـ في قوله تعالى : ﴿وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ ... الآية (٢) ـ من أنّه قال رجل للصادق عليه‌السلام :

«فإذا كان هؤلاء القوم من اليهود والنصارى لا يعرفون الكتاب إلاّ بما يسمعون من علمائهم ، لا سبيل لهم إلى غيره ، فكيف ذمّهم بتقليدهم والقبول من علمائهم؟ وهل عوامّ اليهود إلاّ كعوامّنا يقلّدون علماءهم؟ فإن لم يجز لاولئك القبول من علمائهم لم يجز لهؤلاء القبول من علمائهم».

فقال عليه‌السلام : «بين عوامّنا وعلمائنا وبين عوامّ اليهود وعلمائهم فرق من جهة وتسوية من جهة : أمّا من حيث استووا ؛ فإنّ الله تعالى ذمّ

__________________

(١) الوسائل ١٨ : ٦٤ ، الباب ٨ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٤٧ ، وانظر العدّة ١ : ٦٠.

(٢) البقرة : ٧٨.

عوامنا بتقليدهم علماءهم كما ذمّ عوامهم بتقليدهم علماءهم ، وأمّا من حيث افترقوا فلا.

قال : بيّن لي يا بن رسول الله؟

قال : إنّ عوامّ اليهود قد عرفوا علماءهم بالكذب الصريح وبأكل الحرام والرشاء ، وبتغيير الأحكام عن وجهها بالشفاعات والنسابات والمصانعات ، وعرفوهم بالتعصّب الشديد الذي يفارقون به أديانهم ، وأنّهم إذا تعصّبوا أزالوا حقوق من تعصّبوا عليه ، وأعطوا ما لا يستحقّه من تعصّبوا له من أموال غيرهم وظلموهم من أجلهم (١) ، وعلموهم يقارفون (٢) المحرّمات ، واضطرّوا بمعارف قلوبهم إلى أنّ من فعل ما يفعلونه فهو فاسق ، لا يجوز أن يصدّق على الله تعالى ولا على الوسائط بين الخلق وبين الله تعالى ؛ فلذلك ذمّهم لمّا قلّدوا من عرفوا ومن علموا أنّه لا يجوز قبول خبره ولا تصديقه ولا العمل بما يؤدّيه إليهم عمّن لم يشاهدوه ، ووجب عليهم النظر بأنفسهم في أمر رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله ؛ إذ كانت دلائله أوضح من أن تخفى ، وأشهر من أن لا تظهر لهم.

وكذلك عوامّ امّتنا إذا عرفوا من فقهائهم الفسق الظاهر والعصبيّة الشديدة والتكالب على حطام الدنيا وحرامها ، وإهلاك من يتعصّبون عليه وإن كان لإصلاح أمره مستحقّا ، والترفرف بالبرّ والإحسان على من تعصّبوا له وإن كان للإذلال والإهانة مستحقّا.

__________________

(١) كذا في (ر) و (ص) والمصدر ، ولم ترد «من أجلهم» في (ظ) ، (ل) ، (م) و (ه).

(٢) في (ت) ، (ر) ، (ص) و (ه) : «يتعارفون» ، وفي (م) : «تقارفون» ، وما أثبتناه مطابق للمصدر.

فمن قلّد من عوامّنا مثل هؤلاء الفقهاء ، فهم مثل اليهود الذين ذمّهم الله تعالى بالتقليد لفسقة فقهائهم. فأمّا من كان من الفقهاء صائنا لنفسه ، حافظا لدينه ، مخالفا على هواه ، مطيعا لأمر مولاه ، فللعوامّ أن يقلّدوه ، وذلك لا يكون إلاّ بعض فقهاء الشيعة ، لا جميعهم. فأمّا من ركب من القبائح والفواحش مراكب فسقة فقهاء العامّة فلا تقبلوا منهم عنّا شيئا ، ولا كرامة.

وإنّما كثر التخليط فيما يتحمّل عنّا أهل البيت لذلك (١) ؛ لأنّ الفسقة يتحمّلون عنّا فيحرّفونه بأسره لجهلهم ، ويضعون الأشياء على غير وجوهها لقلّة معرفتهم ، وآخرون يتعمّدون الكذب علينا ؛ ليجرّوا من عرض الدنيا ما هو زادهم إلى نار جهنّم ، ومنهم قوم نصّاب لا يقدرون على القدح فينا ، فيتعلّمون بعض علومنا الصحيحة ، فيتوجّهون به (٢) عند شيعتنا ، وينتقصون (٣) بنا عند أعدائنا ، ثمّ يضعون إليه أضعافه وأضعاف أضعافه من الأكاذيب علينا التي نحن براء منها ، فيقبله المستسلمون من شيعتنا على أنّه من علومنا ، فضلّوا وأضلّوا ، اولئك أضرّ على ضعفاء شيعتنا من جيش يزيد ـ لعنه الله ـ على الحسين بن عليّ عليه‌السلام» (٤) ، انتهى.

دلّ هذا الخبر الشريف اللائح منه آثار الصدق على جواز قبول

__________________

(١) كذا في المصدر ، وفي النسخ : «لتلك».

(٢) «به» من (ص) والمصدر.

(٣) كذا في (ر) ، (ص) ، (ل) والمصدر ، وفي (ت) ، (ظ) و (م) : «ينتقضون».

(٤) الاحتجاج ٢ : ٥٠٨ ـ ٥١٢ ، الحديث ٣٣٧ ، وتفسير العسكري : ٢٩٩ ـ ٣٠١.