درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۹۱: خبر واحد ۴۳

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

صحبت در حجیت خبر واحد بود از طریق اخبار منتها اخبارش متواتر باید باشد که اشکال دور پیش نیاید عرض شد تواتر دارد ولی تواتر اجمالی یعنی پس با اخباری که تواتر اجمالی دارد و مفید علم به صدور است اجمالا ما می‌خواهیم خبر واحد غیر علمی را حجت بکنیم و این اخبار چهار طایفه است یک طایفه‌اش اخبار علاجیه است که ایشان چند تایش را بیشتر نقل نکردند خوب این اخبار علاجیه از کجایش استفاده می‌شود که خبر واحد غیر علمی حجت است؟ از آن اهتمام حضرت، از آن تلاش حضرت که همواره می‌گویند این کار را بکن این کار را بکن ذکر مرجح نقل می‌کنند آخر سر هم می‌فرمایند اگر مساوی است مخیری، از این اهتمام حضرت که حتما باید به یکی از این دو تا خبر عمل بشود ما می‌فهمیم که خبر واحد لولا المعارض حجت است که حالا عند التعارض حضرت اینقدر تلاش می‌کنند این استفاده می‌شود که خلاصه مطلب خبر واحد اگر معارض نداشت حجت است و الا اگر حجت نبود حضرت اینقدر اهتمام به خرج نمی‌دادند و این اخبار یکی مقبوله عمر بن حنظله است ممکن است شما اشکال بکنید خوب مقبوله که مربوط به حکمین و مرجحات هم مال حاکمین است چه دخلی به کار ما دارد که راویین و روایتین می‌خواهیم بخوانیم؟ جوابش این است که بله ابتدایش آنجور است آن مرجحات مال حکمین و حاکمین است والا اگر یکقدر دیگر تا آخر مطالعه بکنیم معلوم می‌شود نه آن مرجحات مال خبرین هم هست پس دو خبر معارض اگر یکی عادل بود یکی اعدل، یکی فقیه بود یکی افقه آن افقه اعدل مقدم است بر او، یعنی چه؟ یعنی آن غیر افقه و غیر اعدل هم حجت است اما حالا که معارض پیدا کرده به آن ارجحش باید عمل بکنیم. هکذا آن سه چهار تا روایت دیگر، که مطلبی خلاصه ندارد.

ایشان ابتدائا یک خدشه‌ای می‌کنند در دلالت این روایات، می‌گویند این تناسبی با بحث ما ندارد ولی بلافاصله با کلمه نعم برمی گردند می‌گویند نه آن خدشه وارد نیست حالا خدشه کدام است؟ ایشان می‌گوید این روایت فقط به ما می‌گوید خبر غیر علمی حجت است خبر واحد غیر علمی حجت است اما شرایطش چیست؟ مناط حجیتش چیست؟ آیا عدالت است وثاقت است شهرت است؟ اینها معلوم نیست فقط به نحو اجمال خبر واحد غیر علمی را برای ما حجت می‌کند راوی خلاصه از دو خبری دارد سوال می‌کند که مسلم الحجه بوده در نزد او، یعنی آمده می‌گوید دو خبر مسلم الحجه در نزد من اگر تعارض کردند من چه بکنم؟ خوب ما نمی‌دانیم آن مسلم الحجیه در نزد او چه بوده تا از او استفاده بکنیم بگوییم خبر واحد حجت است چه شرایطی دارد ایشان بلافاصله این خدشه را می‌کند ولی می‌فرماید نه آن روایت حارث بن مغیره ملاک به دست می‌دهد معلوم می‌شود ملاک حجیت خبر واحد وثاقت است یعنی به قرینه آن یک روایت حارث بن مغیره که مناط حجیت در آن ذکر شده که وثاقت است چون وثاقت هم کلام امام است می‌فرمایند اگر کسانی به تو خبر دادند و همه موثق بودند شما مخیری به هر کدام عمل کنی آنوقت این یک روایت قرینه می‌شود که آنهای دیگر را هم بگوییم ملاکش وثاقت است. پس درست شد ابتدائا یک خدشه‌ای ایشان کرد ولی آخر کار به ضمیمه آن روایت حارث بن مغیره که مناط حجیت خبر واحد غیر علمی را وثاقت می‌دانند به قرینه او معلوم می‌شود آن بقیه هم ملاک حجیتشان وثاقت است پس طایفه اول روایات تمام شد.

۲

طایفه دوم اخبار

و منها وارد طایفه دوم می‌شویم این طایفه دوم که دیگر خیلی روشن است همواره صحبت از وثاقت است اگر موثق است به حرفهایش گوش بده می‌آیند می‌گویند آقا در امور دینی به چه کسی مراجعه کنیم می‌فرمایند به زراره، ایشان موثق است در یک جا دیگر می‌گویند به ابو بصیر او موثق است در یکجا دیگر می‌گویند به محمد بن مسلم او موثق است دیگه این طایفه‌ای که امروز می‌خواهیم بخوانیم بدون خدشه بدون ایراد دلالت دارد بر حجیت خبر واحد غیر علمی ثقه، پس نتیجتا ما همین را می‌خواهیم دیگر، ما می‌خواهیم بگوییم خبر ثقه حجت است حالا اگر در بعضی از روایات هم صحبت از عدالت است آن عدالت موضوعیت ندارد طریقیت دارد چون بعضی از روایات صحبت از عدالت می‌کند اعدل را بگیر ایشان می‌فرماید بر فرض هم توی بعضی از روایات کلمه عدالت باشد عدالت موضوعیت ندارد عدالت طریق است برای شناسایی موثق، یعنی پس ما می‌فهمیم مناط حجیت خبر واحد موثق بودن است ولو شخص عادل هم نباشد مثل ابن بکیر، عادل نیست از عامه است ولی چون یک آدم موثقی است و همه رجالیین توثیقش کردند خبرش حجت است لذا امروز که دیگر حسابی تایید می‌کند که مناط حجیت خبر واحد وثاقت است ولو عدالت هم نداشته باشد

و منها ما دل دیگه امروز و فردا فقط درسمان روایت است مطلبی از خارج نداریم فقط باید آدرسهای روایت را بگوییم عنایت بفرمایید این حدیثی که الآن می‌خواهیم بخوانیم، منها وارد طایفه دوم شدیم چهار طایفه است یک طایفه‌اش را دیروز خواندیم امروز می‌خواهیم طایفه دوم را بخوانیم در این روایت اینجوری می‌فرماید حضرت ارجاع می‌دادند آحاد روات را به آحاد اصحابشان، یعنی بعضی از روات می‌آمدند خدمت حضرت می‌گفتند آقا گاهی مشکلاتی ما داریم گاهی خودمان احتیاج به یک مساله‌ای داریم گاهی از ما می‌آیند سوال می‌کنند و بلد نیستیم نمی‌شود خدمت شما برسیم راهمان دور است ما به چه کسی مراجعه بکنیم؟ در یک روایت حضرت زراره را معرفی می‌کنند البته هرجا طبق احتیاج است مثلا زراره در فلان منطقه است اهل آن منطقه را به زراره ارجاع می‌داده محمد بن مسلم در یک منطقه دیگر بوده اهل آن منطقه را به محمد بن مسلم، از اینکه روات را حضرت به صحابه خودشان معرفی می‌کنند و اینها را مرجع قرار می‌دهند و بعد هم می‌فرمایند اینها ثقه‌اند معلوم می‌شود خبر واحد غیر علمی ثقه حجت است ارجاع می‌دادند آحاد از روات را به آحاد از اصحاب، به طوری اینها را مرجع قرار می‌دادند که فرق هم نمی‌کرد یعنی وقتی می‌گفتند زراره قولش حجت است هم برای عوام مرجع قرار می‌دادند زراره را هم برای علما، اما برای عوام از باب فتوا و اما برای علما از باب نقل روایت، لذا ایشان می‌گوید بحیث یظهر منه از این ارجاع ظاهر می‌شود که فرقی هم نیست بین فتوا و روایت یعنی اگر حضرت زراره را معین می‌کنند می‌گویند زراره را شما مرجع خودتان قرار بدهید منتها برای عوام مرجع فتواست برای علما مرجع روایات است این آقایان اخباریین خیال می‌کنند فقط اجتهاد را ماها در آوردیم و حمله می‌کنند نه بابا زراره اجتهاد می‌کرده اینکه مثل صفوان نبوده که بیاید یک مسئله‌ای را سوال کند خداحافظ شما، بحث می‌کرده صحبت می‌کرده یک موقعی یک روایتی خواندیم زراره می‌آید یک مسئله‌ای سوال می‌کند بعد که حضرت جواب می‌دهد قانع نمی‌شود می‌گوید هذا اصل یعنی این یک قاعده‌ای است؟ خوب به شما چه مربوط است پس معلوم می‌شود می‌خواهد اجتهاد بکند یعنی می‌گوید این را که شما فرمودید یک اصل است یعنی این یک قاعده‌ای است جاهای دیگر هم اگر مشابهش بود ما می‌توانیم؟ حضرت می‌فرمایند بله، یا در روایت امام هشتم حضرت می‌فرماید علینا بالقاء الاصول و علیک بالتفرع یا بالتفریع، ما کلیات را می‌گوییم اصول کلیه را ما می‌گوییم دیگر متفرعاتش با شماست خوب مجتهدین هم کارشان همین است مجتهدین کارشان رد ّ فرع بر اصل است عرض کردم اگر زراره اهل اجتهاد نبود خوب مسئله‌اش را سوال کرد حضرت هم جواب دادند خوب باید برود ولی سوال می‌کند هذا اصل، این مقصود دارد این می‌خواهد بفهمد اگر دیگران در مشابه این مسئله به ایشان رجوع کردند بتواند از این قاعده کلی جواب دیگران را بدهد لذا ما می‌گوییم هم در فتوا و هم در نقل روایت برای اینکه زراره فتوا می‌داده حضرت در آن روایت دارد به ابان می‌فرماید من دوست دارم بشینی توی مسجد افت الناس فتوا بدهی به مردم، خوب البته معلوم است فتوای آن موقع مثل حالا نبوده اینقدر مسئله مستحدثه نبوده این سفرهای جوی نبوده گاهی یکی دو ساعت در هواپیما چندین افق را طی می‌کند خوب چند تا نماز باید بخواند اینها نبوده آن موقع. یا فرض بکنید در جایی ما داریم بعضی از مناطق در طول سال فقط یک روز روز است بقیه همه شب است خوب اینها چکار باید بکنند؟ این مسائل مستحدثه اینها آنموقع نبوده اجتهاد خیلی راحت بوده همینقدر زراره یک قاعده کلی که بلد می‌شد می‌توانست از آن قاعده کلی فتاوی دیگر را هم استنباط بکند غرض اجتهاد الآن با اجتهاد زمان امام صادق کیفیتش فرق کرده مسائل مستحدثه‌ای آمده این بهره‌های بانکی چطور است؟ آیا این بیمه‌ها چطور است؟ بیمه شخص ثالث هم اینها که نبوده پس بنابراین در روایت می‌فرمایند فارجعوا الی رواة احادیثنا در این حوادثی که نبوده و بعد پیدا می‌شود به روات ما مراجعه کنید خوب روات چه کسانی اند در این زمان؟ روات یعنی همین آقایان مجتهدین البته مجتهدین با آن شرایطی که در جای خودش بحث شده خلاصه مطلب در بعضی از روایات حضرت زراره را مرجع قرار می‌دهند منتها نسبت به عوام مرجع فتواست نسبت به علما مرجع نقل روایات است حالا روایاتش را الآن می‌خوانیم به حیثی ارجاع می‌دهند به زراره به حیثی هم که فرقی نمی‌کند بین فتوا برای عوام و بین نقل روایت برای علما مثل ارجاعه الی زراره بقوله (علیه السلام) اذا اردت حدیثنا حدیثا غلط است یعنی تمام نسخه‌های رسائل غلط نوشته، روایت اذا اردت حدیثنا فعلیک بهذا الجالس حضرت به یک کسی فرمودند اگر احادیث ما را می‌خواهی بدست بیاوری بر تو باد به این آقایی که اینجا نشسته مشیرا الی زراره. این روایت را آقا اگر به همین مقدارش را می‌خواهید به وسائل مراجعه کنید ولی اگر کل روایت را می‌خواهید مفصلش را می‌خواهید به بحار مراجعه کنید اگر به همین مقداری که ایشان نقل کرد وسائل ج۱۸ص۱۰۴ح۱۹ که در وسائل به همین مقدار حدیث را نقل کرده ولی حدیث مفصل است اگر مفصلش را می‌خواهید به بحار مراجعه کنید ج۲ص۲۴۶ح۵۸. که قبل و بعدش را هم مرحوم مجلسی نقل کرده خلاصه مطلب یک کسی به حضرت مراجعه می‌کند چه بکنیم؟ حضرت می‌فرماید اگر احادیث ما را می‌خواهید به این آقای بزرگوار به این زراره مراجعه کنید. این یک روایت.

و فی روایه اخری در روایت دیگر دارد حضرت می‌فرماید اما ما رواه زراره عن ابی فلایجوز رده اگر زراره از پدر من یعنی از امام باقر علیه السلام چیزی نقل کرد مبادا ردش بکنید یعنی زراره هر چه گفت حجت است به خاطر وثاقتش، این لایجوز رده را هم اگر می‌خواهید وسائل این یک روایت مستقلی است وسائل ج۱۸ ص۱۰۳ح۱۷ خوب تا اینجا آقا دو تا حدیث ما خواندیم که خبر غیر علمی، چون زراره که علم آور نیست آن امام معصوم است که قولش صد در صد علم می‌آورد غیر معصوم احتمال اشتباه دارد با آنکه احتمال اشتباه دارد و علمی نیست ولی ما می‌بینیم حضرت ما را ارجاع دادند به امثال زراره‌ها، این دو تا روایت.

و قوله (علیه السلام) یعنی قول الصادق لابن ابی یعفور ابن ابی یعفور یکی از روات است خیلی هم روایت نقل کرده، یک راوی می‌آید خدمت حضرت می‌فرماید گاهی من خودم محتاج می‌شوم به یک مسائلی گاهی سْئلت از من سوال می‌شود مسائلی و بلد نیستم من با چه کسی رفت و آمد دینی داشته باشم که مسائل دینی ام را با او در میان بگذارم؟ حضرت باز به یکی دیگر ارجاع می‌دهند. و قوله (علیه السلام) لابن ابی یعفور بعد السوال، این را هم آدرسش را بنویسید تا نخواندیم وسائل ج۱۸ص۱۰۵ ح۲۳، ندارید بحار ج۲ص۲۴۹ح۶۰ ابن ابی یعفور بعد از اینکه می‌آید سوال می‌کند عمن یرجع الیه می‌آید سوال می‌کند از کسی که به چه کسی رجوع کند اذا احتاج او سْئل اگر خودش احتیاج پیدا کرد یا سوال شد از یک مسئله‌ای به چه کسی رجوع بکند؟ حضرت این جواب را دادند: فما یمنعک عن الثقفی؟ چرا خلاصه غافلی از ثقفی؟ چه چیز مانع است که از ثقفی سوال بکنی؟ ثقفی کیست؟ محمد بن مسلم که دیگه به این نام همه‌مان می‌شناسیمش بعد حضرت صادق علیه السلام تایید کردند این آقای محمد بن مسلم را فرمودند انه سمع من ابی احادیث و کان عنده وجیها این از پدر من یعنی از امام باقر علیه السلام خیلی حدیث حفظ است هزار‌ها حدیث محمد بن مسلم حفظ بوده در نزد پدر من خیلی آبرو داشته پس اگر در مسائلی محتاج شدی یا از تو سوال کردند به ایشان رجوع کن، این سه تا روایت.

و قوله (علیه السلام) فیما عن الکشی لسلمه بن ابی حبیبه کشی ای که من دارم کشی قدیمی است این هم سلمه نیست مسلم بن ابی حیه است کشی نقل می‌کند یک روایتی برای مسلم بن ابی حیه نه سلمه بن ابی حبیبه، علی کل حال آدرس کشی نسخه قدیم عرض کردم این جدیدی‌ها را من نمی‌دانم طبع قدیم صفحه ۲۸۰ ترجمه ابان را پیدا کنید در بحث ترجمه ابان حضرت راجع به این آقای ابان یک چیزی فرمودند، فرمودند ائت ابان بن تغلب بروید سراغ ابان، این یک روایت علیحده است که ابان بشین توی مسجد اجلس فی المسجد افت الناس، آن یک روایت دیگر است اینجا نه حضرت به آن طرف به آن راوی می‌گویند ائت ابان بن تغلب برو سراغ ابان بن تغلب فانه قد سمع منی حدیثا کثیرا خیلی حدیث از پدر من این حفظ است فما روی لک عنی فاروه عنی هر چه ابان به شما گفت شما نگویید ابان گفته بگویید امام صادق گفته، ببینید چقدر اطمینان داشتند به آن شخص می‌گوید برو از ابان مسئله سوال کن هر جوابی داد برای دیگران می‌خواهی نقل کنی نگو ابان گفته بگو صادق (علیه السلام) گفته این دلیل است بر اینکه خیلی مورد اعتماد بوده حالا اگر آن کشی را هم ندارید به وسائل می‌توانید مراجعه کنید وسائل همین حدیث کشی، همین حدیث کشی که طبع قدیم آدرس دادم صفحه ۲۸۰ ممکن است غالبا نداشته باشید وسائل از کشی نقل کرده ج۱۸ص۱۰۶ح۳۰ که خلاصه بروید سراغ ابان و هر چه برای شما روایت کرد از من شما هم بروید به دیگران از من نقل بکنید نگویید ابان اینجور گفته.

برویم سراغ روایت پنجم و قوله لشعیب العقرقوقی یا عقرقوفی دو جور ضبط شده این روایت هم وسائل، روایت شعیب که الآن می‌خواهیم بخوانیم وسائل ج۱۸ ص۱۰۳ح۱۵ باز ندارید به بحار می‌توانید مراجعه کنید بحار ج۲ص۲۴۹ح۶۱ حدیثی که حضرت فرمودند به شعیب عقرقوقی بعد از اینکه سوال کرد عمن یرجع الیه از حضرت سوال کرد از کسی که به او رجوع بکند چه کسی باشد؟ حضرت فرمودند علیک بالاسدی برو سراغ اسدی، اسدی کیست؟ یعنی ابا بصیر که ما با این نام نوعا ایشان را می‌شناسیم، این هم یک روایت.

و قوله لعلی بن مسیب این روایت علی بن مسیب هم وسائل ج۱۸ص۱۰۶ح۲۷ حضرت به این علی بن مسیب بعد از اینکه سوال کرد عمن یاخذ عنه معالم الدین سوال کرد من احکام دینم را از چه کسی سوال بکنم؟ حضرت فرمودند علیک بزکریا بن آدم برو سراغ زکریا بن آدم المامون علی الدین و الدنیا خلاصه ما امضاء می‌کنیم خلاصه صحه می‌گذاریم هم راجع به مطالب دنیا و آخرت این از هر جا مورد اطمینان ماست، این هم یک روایت.

برویم سراغ روایت بعدی مال عبد العزیز بن مهدی، یا بعضی از نسخه‌ها دارد مهتدی یعنی دو جور ضبط شده این روایت را هم آدرسش را بنویسید وسائل ج۱۸ص۱۰۷ح۳۳و۳۵ این حدیث آنجا نقل شده بحار را هم می‌توانید مراجعه کنید بحار ج۲ص۲۵۱ح۶۷ ربما احتاج این آقای عبد العزیز می‌گوید گاهی من احتیاج به یک مسائلی دارد و لست القاک همیشه هم که موفق نیستم شما را ملاقات کنم در هر زمانی أفیونس بن عبد الرحمن ثقه آخذ عنه معالم دینی استفهام است آیا من از یونس بن عبد الرحمن ثقه است من بروم احکام دینم را یاد بگیرم؟ قال نعم قول ایشان دیگر خیلی عالی است ببینید این معلوم می‌شود کبری پهلویش مسلم بوده کبری کدام است؟ حجیت خبر ثقه، از صغری سوال می‌کند من می‌دانم خبر ثقه حجت است یعنی اینقدر مسلم بوده حجیت خبر ثقه که نمی‌آید سوال بکند خبر ثقه حجت است یا نه، خودشان می‌دانستند می‌آید از صغری از مصداق سوال می‌کند آیا یونس بن عبد الرحمن از آن ثقات هستند؟ حضرت فرمودند: بله. که لذا ایشان نتیجه می‌گیرد می‌گوید ظاهر این روایت این است که قبول قول الثقه کان امرا مفروغا عنه همان که من می‌گویم کبری، یعنی کبری مسلم بوده یک امر مفروغ عنه بوده عند السائل که خبر ثقه حجت بوده فسال عن الصغری اگر سوال می‌کند سوال صغروی دارد آیا یونس بن عبد الرحمن وثاقت دارد تا اینکه مترتب کند بر او اخذ معالم دین را از او یا نه؟ سوال از این است این دیگر خیلی روشن است یعنی معلوم می‌شود اینقدر مسلم بوده اصحاب می‌دانستند خبر ثقه حجت است خوب هر ثقه‌ای که قولش علم آور نیست ولی همینقدر که ثقه است همین قدر که دروغ نمی‌گوید این کافی است لذا آمده از صغری سوال می‌کند، این هم یک روایت.

برویم سراغ موید بعدی یعنی روایت بعدی که آن هم موید همین وثاقت است این روایتی هم که الآن می‌خواهیم بخوانیم خیلی صریح است می‌گوید این آقا موثق است هر چه نقل کرد ما نقل کردیم این روایت کدام است؟ موید این حدیث که میزان حجیت وثاقت است مویدش اینکه ما می‌بینیم حضرت منوط کرده وجوب قبول را به وثاقت، از مویداتی که وجوب قبول منوط به وثاقت است ما ورد فی العمری و ابنه الذین هما من النواب و السفراء می‌دانید که چهارتا نائب خاص امام زمان (سلام الله علیه) دارند اولی و دومی اش یک پدر و پسرند اولی به نام عثمان پدر به نام عثمان، پسر به نام محمد، یعنی محمد بن عثمان، که سومی اش هم حسین بن روح و چهارمی هم علی بن محمد سمری. غرض این چهارتا سفرایی که امام زمان (سلام الله علیه) داشتند اولی و دومی اش یک پدر و پسر است پدر نماینده سه تا امام بوده امام دهم را درک کرده راوی می‌رود پهلوی امام دهم می‌گوید برای کار دینم به چه کسی مراجعه کنم؟ می‌فرمایند به عمری، عمری پدر، هنوز پسر بزرگ نشده، امام دهم از دنیا می‌رود همین سوال را احمد بن اسحاق از امام یازدهم می‌کند به چه کسی مراجعه کنم؟ پدر و پسر، دیگه حالا پسر بزرگ شده عمری و ابنه، وقتی هم که امام عسکری از دنیا می‌رود پدر و پسر هر دو می‌شوند نماینده خصوصی امام زمان. آنوقت سوال این است این سوال را اول از امام دهم می‌کند حضرت می‌فرمایند عمری ثقه ما ادی عنی فعنی یودی، بعد همین سوال را از امام یازدهم می‌کند می‌فرمایند عمری و ابنه ثقتان ما ادیا عنی فعنی یودیان، بعد هم که این دو بزرگوار هر دو می‌شوند نائب خاص امام زمان، خوب ببینید همواره صحبت ثقه است چون اینها موثق اند همین قدر که دروغ نمی‌گویند و مورد اعتماد ما هستند شما به خبرشان مراجعه بکنید لذا می‌فرماید ما ورد، این عمری لقبشان است پدر و پسر سه چهار تا لقب دارند عمری،، ، عسکری، اینها لقبهایشان است اسمشان هم پدر عثمان و پسر محمد، کنیه مال پدر ابو عمرو مال پسر ابی جعفر به نظرم اگر اشتباه نکنم خوب اینجا ففی الکافی جلد اول اصول کافی کتاب الحجه باب النهی عن التسمیه، پیدا کردنش راحت است چون کافی چند جور چاپ دارد من صفحه‌ای آدرس نمی‌دهم جلد اول اصول کافی کتاب الحجه باب النهی عن تسمیه الامام (علیه السلام) در آنجا چهارتا روایت است که در آن چهارتا روایت امام حرام کردند که انسان اسم امام زمان را بیاورد باب النهی عن التسمیه، جهتش هم این بوده چون آنموقع تقیه شدید بوده نمی‌خواستند امام زمان سر زبانها باشد با م ح م د اسم می‌بردند یعنی با همین رمز که خلاصه اسم برده نشود آنوقت در آنجا حدیث اولش را مراجعه کنید این است که می‌خواهیم بخوانیم پس اصول کافی جلد اول کتاب الحجه باب النهی عن التسمیه، عن الحمیری عن احمد بن اسحاق قال البته حمیری را ایشان اینجا اشتباه کرده این توی یک باب دیگری است آن باب هم مشابه این است ایشان قاطی اینجا کرده حالا مهم نیست احمد بن اسحاق قال سالت ابا الحسن امام دهم ابوالحسن الثالث، ایشان به نام ابوالحسن الثالث معروف اند سالت ابا الحسن الثالث احمد بن اسحاق دارد می‌گوید قلت له به ایشان عرض کردم من اعامل او عمن آخذ و قول من اقبل؟ اینها تردیدهای راوی است حالا چه جوری سوال کرده گفته با چه کسی معامله کنم؟ یعنی رفت و آمد دینی ام با چه کسی باشد؟ دینم را از چه کسی اخذ بکنم؟ قول چه کسی را قبول بکنم؟ بالاخره یکی از این جمله را گفته قال له حضرت فرمودند به آن شخص العمری ثقه پسر هنوز بزرگ نشده فقط امام دهم پدر را تایید می‌کنند می‌گویند العمری ثقه فما ادی الیک عنی فعنی یودی هر چه به تو گفتند من گفتم و ما قال لک عنی فعنی یقول هر چه گفت من گفتم اسمع له و اطع له چرا؟ فانه الثقه المامون بصورت تعلیل هم هست و بنا است علت چه باشد؟ معمم باشد یک نفر شیعه هم که نبود مثل همان ابن بکیر چونکه موثق است به دلیل این توثیق به دلیل این تعلیل، چرا از آقای عمری اطاعت کن؟ به علت ثقه بودنش است پس ما می‌فهمیم هر کس ثقه بود ولو امامی هم نبود قولش حجت است البته معارض هم دارد در جای خودش می‌خوانیم.

خوب عنایت بفرمایید اینجا و اخبرنا دوباره همین آقا، این روایت را که الآن می‌خواهیم بخوانیم علیحده نیست همان آدرسی که دادیم حالا اگر کافی هم ندارید می‌خواهید وسائل را بنویسید همین حدیث را وسائل هم نقل کرده که گفتم کافی جلد اول، اگر ندارید وسائل ج۱۸ص۹۹ح۴ این حدیث آقا دو تا سوال کرده احمد بن اسحاق، یک سوال از امام دهم کرده حضرت عمری را توثیق کردند همین سوال را از امام یازدهم می‌کند حضرت پدر و پسر را توثیق می‌کند دیگه دوتا مدرک نیست یعنی به کافی یا به وسائل که مراجعه کردید این دومی اش هم ذیل همان است دوباره و اخبرنا احمد بن اسحاق انه سال ابا محمد (علیه السلام) ابا محمد کیست؟ امام عسکری، ابامحمد العسکری امام یازدهم، همان سوال که از امام دهم کرده بود می‌آید همان را سوال می‌کند عن مثل ذلک یعنی به چه کسی رجوع بکنم فقال له: العمری و ابنه ثقتان ما ادیا الیک عنی فعنی یودیان و ما قالا لک فعنی یقولان اسمع لهما و اطعهما چرا؟ فانهما الثقتان المامونان معلوم می‌شود میزان حجیت خبر ثقه وثاقت است که روایت دیروز هم همینجور بود از آن روایت دیروز هم فهمیدیم ملاک حجیت آن وثاقت است.

و هذه الطایفه لذا ایشان می‌گوید این طایفه با طایفه دیروز یکی می‌شود چون طایفه دیروز هم بنا شد به قرینه حارث بن مغیره که ملاک را وثاقت قرار داده بود پس به قرینه او تمام آن روایات دیروز مناط حجیت را وثاقت قرار داده ایشان هم می‌گوید این طایفه دوم ایضا مشترک است با طایفه اولی در چه چیز؟ در دلالت اعتبار خبر ثقه مامون. خوب اینهم طایفه دوم.

۳

طایفه سوم اخبار

و منها برویم سراغ طایفه سوم، ما دل علی وجوب الرجوع روایاتی ما داریم که دلالت دارد بر اینکه مردم واجب است رجوع بکنند به روات، این یک دسته روایات، به ثقات، این یک دسته، به علماء، این هم یک دسته، الآن می‌خوانیم بعضی از آنها را، حضرت می‌فرمایند و اما الحوادث الواقعه فارجعوا الی رواة احادیثنا، ارجاع دادند به روات، بعضی‌ها ارجاع دادند به ثقات که بعدا می‌خوانیم لاعذر لاحد من موالینا التشکیک فیما یروی عنا ثقاتنا، دوستان ما حق ندارند اگر ثقات ما چیزی گفتند تشکیک بکنند یعنی ثقات ما مثل زراره و... هر چه گفتند بپذیرید این دو طایفه، العلماء هم طایفه سوم است می‌خوانیم روایاتش را، فاسال العلماء ما جهلت از علما سوال کن مجهولاتت را یعنی از علما هر چه سوال کردی به تو گفتند قولشان حجت است ببینید این اشاره به سه طایفه است روایاتی ما داریم که به ما دستور می‌دهد باید رجوع کنید به روات، این یک دسته روایات، به ثقات، این دو دسته روایات، به علما، سل العلما ما جهلت علی وجه، حالا نگویید اینها دلالت بر فتوا می‌کند حجیت فتوا نه، حضرت می‌فرماید به روات ما مراجعه کن حالا چه فتوا بدهند ولو ظاهرش فتواست ولی شامل نقل روایت هم می‌شود به روات ما مراجعه بکن اگر عوام بودی از نظر فتوا مراجعه بکن اگر عالم بودی از نظر نقل روایت به او مراجعه بکن در باب قضاء به اینها مراجعه بکن اینها را ندارد توی روایت، ولی از تعلیلش ما می‌فهمیم حضرت می‌فرمایند فانی حجه الله علیهم من حجتم بر اینها و اینها هم بر شما حجت اند یعنی چه فتوا چه قضاء چه نقل روایات هر کاری این روات ما کردند حجت است

(سوال:)

جواب: بله عرض کردیم می‌خوانیم آن اولی بیشتر نقل روایت بود اما اینهایی که می‌خواهیم بخوانیم هم روایات هم قضاء و هم فتوا همه را می‌گیرد عرض کردیم ایشان دسته بندی کردند که خلاصه هماهنگ باشد یعنی روایاتی که در این طایفه خواندیم همه ثقه مامون می‌گفت ایشان یک جا جمع کرده والا همه یک نتیجه را می‌دهد منتها آنهایی که تعلیل‌هایش یکجور است یکجا نقل می‌کند فرقی ندارد اینها، عرض کردم چون تعلیل‌ها یکجور است مثلا طایفه اول همه مال متعارضین بود خوب یکجا گفت قاطی نکرد همه را، این طایفه‌ای که الآن خواندیم همه کلمه ثقه داشت همه را یکجا گفتند اینهایی هم که الآن می‌خواهیم بخوانیم اینها هم با هم توافق دارند علی کل حال ایشان می‌فرمایند و منها طایفه سوم روایاتی است که ما را ارجاع می‌دهد به روات به ثقات به علما آن هم علی وجه یظهر منه عدم الفرق بین فتواهم بالنسبه الی اهل الاستفتاء یعنی عوام یعنی اگر اینها فتوا دادند این روات ما عوام، اهل استفتاء همان عوام را می‌گویند، برای عوام فتوایشان حجت است نسبت به اهل علم روایتشان حجت است، من یک نسخه دیدم که اهل علم بوده بالنسبه الی اهل العلم ولی این کتابهایی که دست ماست اهل العمل است فرق نمی‌کند یعنی عمل به روایت می‌کنند یعنی مجتهدین، مقصود این است که خلاصه قول این روات هم برای عوام حجت است هم برای مجتهد منتها برای عوام حجت است از باب فتوا برای مجتهد حجت است از باب نقل روایت، حالا مثل چه این حدیث؟ اولی اش را می‌خواهیم بخوانیم مثل قول الحجه عجل الله تعالی فرجه الشریف لاسحاق بن یعقوب علی ما فی کتاب الغیبه سه تا کتاب را ایشان اسم می‌برد کتاب غیبت را اگر دارید آقا، کتاب غیبتی که من دارم طبع بصیرتی صفحه ۱۷۷ طبع جدید هم شده غرض آنکه من دیدم طبع بصیرتی سطر اول صفحه ۱۷۷ این کتاب غیبت این آدرسش، و اکمال الدین صدوق، که کمال الدین هم می‌گویند صفحه ۴۸۴ حدیث۴، این دوتا و یکی هم احتجاج طبرسی جلد۲صفحه ۲۸۳ غرض این سه تا کتاب را آدرسش را دادم اگر ندارید به وسائل و بحار می‌خواهید مراجعه کنید وسائل ج۱۸ص۱۰۱ح۹ باز هم ندارید بحار هم نقل کرده از ایشان بحارج۲ص۹۰ح۱۳ ولی اگر به خوشان مراجعه بکنید که چه بهتر است. خوب حالا حدیث چه هست؟ آن حدیثی که شیخ طوسی در غیبت نقل کرده صدوق در اکمال الدین نقل کرده مرحوم طبرسی در احتجاج نقل کرده این است اما الحوادث الواقعه یعنی شبهات حکمیه، آیا بهره بانکی چطور است؟ آیا ما در آن مناطقی که زندگی می‌کنیم در سال یک روز است وظیفه ما چیست؟ ماه رمضان را چگونه باید پیدا کنیم؟ اینها شبهات حکمیه است دیگر، یعنی می‌دانیم باید نماز بخوانیم اما آنجاها چه جوری است وظیفه را نمی‌دانیم اما الحوادث الواقعه یعنی اگر یک میلیون سال دیگر امام زمان تشریف نیاورند این حدیث زنده است خوب آن آقایان می‌گویند روات حضرت فرمودند نه یعنی زراره زراره که ما نداریم بهترین مصداق روات در این زمان ما این آقایان مجتهدین اند آنها که سروکار دارند با روایات حدیث شناس اند مضاق ائمه در اختیار اینهاست باید به اینها رجوع کرد آقای زراره ما اگر در یک ساعت چند تا افق را طی کردیم... می‌گوید چه می‌دانم اصلا بلد نیست زراره، اینها را نخوانده این امکانات که نبوده آن موقع، پس بهترین مصداق روات که حضرت ما را به آنها ارجاع می‌دهند همین آقایان مجتهدین اند لذا حضرت فرمودند اما الحوادث الواقعه یعنی شبهات حکمیه احکامی را که نمی‌دانید فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا چرا؟ فانهم حجتی علیکم برای اینکه اینها حجت اند از طرف ما بر شماها و من هم حجه الله هستم بر او. حالا ممکن است یک کسی بگوید این راجع به تقلید است ایشان می‌گوید بله ظاهرش تقلید است اما ذیلش تعلیل دارد می‌گوید به علت اینکه اینها حجت اند پس معلوم می‌شود میزانش این است که اینها حجت اند بر شما، آنوقت هم فتوا هم نقل روایت هم قضاء همه را شامل می‌شود فانه جواب از اشکال مقدر است یک نفر می‌گوید این حدیث مربوط به تقلید است جواب می‌دهد فانه لو سلم بر فرض هم تسلیم بشویم که ظاهر صدر این روایت اختصاص دارد به رجوع در حکم وقایع الی الرواة اعنی الاستفتاء منهم اگر ظهور هم دارد از اینها سوال بکنید بر فرض چنین ظهوری هم باشد الا اینکه تعلیل دارد ذیلش انهم حجه اینها بخاط اینکه حجت اند این یدل علی وجوب قبول فتوا و خبر و کتاب قضاء و بحث قضاء.

و مثل الروایه المحکیه عن العده و همچنین روایتی، معلوم می‌شود ایشان عده نداشته روایتی حکایت شده که در کتاب عده شیخ طوسی عده الاصول کتاب اصولی شیخ طوسی است اگر خود عده را دارید جلد ۱صفحه۶۱، ندارید مرحوم مجلسی نقل کرده اصلا عین عبارت شیخ طوسی را ایشان آورده ج۲بحارص۲۵۳ وسائل هم همینجور وسائل ج۱۸ص۶۴ح۴۷ عرض کردم اگر عده دارید به عده مراجعه کنید که حضرت فرمودند اذا نزلت بکم حادثه اگر یک حادثه‌ای برایتان اتفاق افتاد مشکلات دینی برایتان اتفاق افتاد لاتجدون حکمها فیما روی عنا در روایاتی از طرف ما حکمی برایش پیدا نکردید فانظروا الی العامه الی ما رووه عن علی (علیه السلام) یعنی مراجعه بکنید به عامه که از امیر المومنین، چون آنها بالاخره علی را بعنوان خلیفه چهارم قبول دارند از او مطلب نقل می‌کنند اما ائمه دیگر را نه، حتی در حد یک راوی قبول ندارند غرض اینکه می‌گوید ما رووه مقصود عامه است یعنی اینها اگر روایتی از امیر المومنین نقل کردند اگر دستتان کوتاه بود از روایات ما
آن روایاتی که عامه از امیرالمومنین نقل می‌کنند به آن مراجعه بکنید دل این حدیث دللات دارد بر اخذ به روایات شیعه و روایات عامه با عدم وجود معارض با روایات خاصه، یعنی قول عامه حجت است اولا موثق باشد و ثانیا معارض نباشد با احادیثی که از طرق خاصه نقل شده.

و مثل برویم سراغ روایت احتجاج از تفسیر عسکری (علیه السلام) احتجاج ج۲ص۲۶۳، ندارید وسائل ج۱۸ص۹۴ح۲۰، ندارید بحارج۲ص۸۶ح۱۲ سه تا آدرس است اگر خود احتجاج را دارید به احتجاج مراجعه کنید اینکه من دارم از این احتجاج‌های قدیمی است. نقل شده از تفسیر عسکری (سلام الله علیه) فی قوله تعالی سوره بقره آیه ۷۸ و منهم امیون لایعلمون الکتاب الا امانی دنباله آیه این است، یعنی این علمای یهود امی هستند فقط یک مشت امانی بلدند امانی یعنی خلاصه اکاذیب یعنی تخیلات یعنی این علمای یهود هیچ از کتابهایشان خبر ندارند اطلاع درستی ندارند تخیلاتی دارند یک امانی و اکاذیبی دارند یک کسی می‌آید خدمت حضرت، آنوقت عوام هم از اینها می‌پذیرند یعنی اینها خودشان هیچ اطلاعی ندارند یک مشت تخیلات عوام می‌آیند از اینها حکم سوال می‌کنند و هر چه اینها بگویند جواب می‌دهند کانه عوام تقلید می‌کنند اینها را، آنوقت یک نفر می‌آید خدمت حضرت می‌گوید شما می‌گویید اینها را مذمت می‌کنید که چرا تقلید می‌کنند از علمایشان خوب عوام ما هم از علما تقلید می‌کنند چرا شما عوام یهود را دارید مذمت می‌کنید که تقلید می‌کنند کورکورانه خوب عوام ما هم تبعیت می‌کنند و تقلید می‌کنند از علما؟ آنوقت حضرت توضیح می‌دهند یکی دو خطش را بخوانیم داستانش مفصل است برای فردا. قال رجل للصادق (علیه السلام) فاذا کان هولاء القوم من الیهود و النصاری این قوم یهود و نصاری که لایعرفون الکتاب الا بما یسمعون من علمائهم خوب شما این عوام یهود و نصاری را مذمت می‌کنید که اینها تبعیت می‌کنند از علمایشان لاسبیل لهم الی غیره چاره‌ای ندارند فکیف ذمهم بتقلیدهم چطور خدای متعال اینها را مذمت کرده که چرا تقلید می‌کنند و قبول می‌کنند حرف علمایشان را هل عوام الیهود الا کعوامنا آیا غیر از اینکه عوام یهود هم مثل عوام ماست خوب مگر عوام ما تبعیت نمی‌کنند از علما چرا خدای متعال دارد در این آیه مذمت می‌کند آنها را؟ هل عوام الیهود کعوامنا، باید تشدید داشته باشد، آیا عوام یهود غیر از این است که مثل عوام ما هستند که یقلدون علمائهم اگر تقلید بد است پس چرا عوام ما تقلید می‌کنند اگر خوب است پس چرا خدای متعال دارد تقلید یهود و نصاری را مذمت می‌کند فان لم یجز لاولئک لقبول من علمائهم اگر جایز نیست اینها قبول کنند از علمائهم لم یجز لهولاء پس عوام ما هم نباید جایز باشد فقال از اینجا دیگر می‌ماند حضرت توضیح دادند فرمودند نه بین عوام ما که تقلید می‌کنند از علماء با عوام یهود که تقلید می‌کنند از علمایشان خیلی فرق است خلاصه‌اش را عرض بکنم آقایان مطالعه کنند فردا درسی نداریم فقط این حدیث بزرگ را می‌خواهیم معنا کنیم خلاصه حضرت جواب می‌دهند می‌فرمایند بله این عوام مسلمانها با عوام یهود از یک جهت مساوی اند ولی از یک جهت امتیاز دارند از آن جهت که مساوی اند بله اینها هم کارشان مذموم است ولی از یک جهت ممتازند و بخاطر آن امتیاز تبعیتشان از علما عیبی ندارد. تا فردا ان شاء الله.

نعم ، رواية ابن المغيرة (١) تدلّ على اعتبار خبر كلّ ثقة ، وبعد ملاحظة ذكر الأوثقيّة والأعدليّة في المقبولة والمرفوعة يصير الحاصل من المجموع اعتبار خبر الثقة ، بل العادل.

لكنّ الإنصاف : أنّ ظاهر مساق الرواية أنّ الغرض من العدالة حصول الوثاقة ، فيكون العبرة بها.

٢ - ما دّل على إرجاع آحاد الرواة إلى آحادالأصحاب:

ومنها : ما دلّ على إرجاع آحاد الرواة إلى آحاد أصحابهم عليه‌السلام ، بحيث يظهر منه عدم الفرق بين الفتوى والرواية ، مثل : إرجاعه عليه‌السلام إلى زرارة بقوله عليه‌السلام : «إذا أردت حديثا فعليك بهذا الجالس» مشيرا إلى زرارة (٢).

الإرجاع إلى زرارة

وقوله عليه‌السلام في رواية اخرى : «أمّا ما رواه زرارة عن أبي عليه‌السلام فلا يجوز ردّه» (٣).

الإرجاع إلى محمد بن مسلم

وقوله عليه‌السلام لابن أبي يعفور بعد السؤال عمّن يرجع إليه إذا احتاج أو سئل عن مسألة : «فما يمنعك عن الثقفيّ؟ ـ يعني محمّد بن مسلم ـ فإنّه سمع من أبي أحاديث ، وكان عنده وجيها» (٤).

الإرجاع إلى أبان بن تغلب

وقوله عليه‌السلام ـ فيما عن الكشّيّ ـ لسلمة بن أبي حبيبة (٥) : «ائت أبان

__________________

(١) في نسخة بدل (ت) بدل «ابن المغيرة» : «ابن جهم».

(٢) الوسائل ١٨ : ١٠٤ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ١٩.

(٣) الوسائل ١٨ : ١٠٤ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ١٧.

(٤) الوسائل ١٨ : ١٠٥ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٢٣.

(٥) كذا في (ت) ، (ر) ، (ظ) ، (م) و (ه) ، وفي (ص) ، (ل) ونسخة بدل (ت) : «سلمة بن أبي حبلة» وكتب في (ص) فوق «حبلة» : «حبيبة» ، وفي المصدر : «مسلم بن أبي حيّة» ، وفي رجال النجاشي : «سليم بن أبي حيّة».

ابن تغلب ؛ فإنّه قد سمع منّي حديثا كثيرا ، فما روى لك عنّي فاروه عنّي» (١).

الإرجاع إلى أبي بصير

وقوله عليه‌السلام لشعيب العقرقوفيّ بعد السؤال عمّن يرجع إليه : «عليك بالأسديّ» يعني أبا بصير (٢).

الإرجع إلى زكريّا بن آدم

وقوله عليه‌السلام لعليّ بن المسيّب بعد السؤال عمّن يأخذ عنه معالم الدين : «عليك بزكريا بن آدم المأمون على الدّين والدّنيا» (٣).

الإرجاع إلى يونس ابن عبد الرحمن

وقوله عليه‌السلام لمّا قال له عبد العزيز بن المهتدي (٤) : «ربما أحتاج ولست ألقاك في كلّ وقت ، أفيونس بن عبد الرحمن ثقة آخذ عنه معالم ديني؟ قال : نعم» (٥).

وظاهر هذه الرواية : أنّ قبول قول الثقة كان أمرا مفروغا عنه عند الراوي ، فسأل عن وثاقة يونس ، ليرتّب (٦) عليه أخذ المعالم منه.

ويؤيّده في إناطة وجوب القبول بالوثاقة : ما ورد في العمريّ وابنه اللذين هما من النوّاب والسفراء ، ففي الكافي في باب النهي عن التسمية ، عن الحميريّ ، عن أحمد بن إسحاق ، قال : «سألت أبا الحسن عليه‌السلام

__________________

(١) اختيار معرفة الرجال ، المعروف برجال الكشّي ٢ : ٦٢٣.

(٢) الوسائل ١٨ : ١٠٣ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ١٥.

(٣) الوسائل ١٨ : ١٠٦ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٢٧ ، اختيار معرفة الرجال ٢ : ٧٨٤.

(٤) كذا في الوسائل واختيار معرفة الرجال ، ولكن في جميع النسخ : «عبد العزيز ابن المهديّ».

(٥) الوسائل ١٨ : ١٠٧ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٣٣.

(٦) في أكثر النسخ : «ليترتّب».

الإرجاع إلى العمري وابنه

وقلت له : من اعامل ، أو عمّن آخذ ، وقول من أقبل؟ فقال عليه‌السلام له : العمريّ ثقتي ؛ فما أدّى إليك عنّي فعنّي يؤدّي ، وما قال لك عنّي فعنّي يقول ، فاسمع له وأطع ؛ فإنّه الثقة المأمون» (١).

وأخبرنا أحمد بن إسحاق : أنّه سأل أبا محمّد عليه‌السلام عن مثل ذلك ، فقال له : «العمريّ وابنه ثقتان ، فما أدّيا إليك عنّي فعنّي يؤدّيان ، وما قالا لك فعنّي يقولان ، فاسمع لهما وأطعهما ؛ فإنّهما الثّقتان المأمونان ... الخبر» (٢).

وهذه الطائفة ـ أيضا ـ مشتركة مع الطائفة الاولى في الدلالة على اعتبار خبر الثقة المأمون.

٣ - ما دلّ على وجوب الرجوع إلى الرواة والثقات والعلماء رواية إسحاق ابن يعقوب

ومنها : ما دلّ على وجوب الرجوع إلى الرواة والثقات والعلماء على وجه يظهر منه : عدم الفرق بين فتواهم بالنسبة إلى أهل الاستفتاء ، وروايتهم بالنسبة إلى أهل العمل (٣) بالرواية ، مثل : قول الحجّة ، عجّل الله فرجه ، لإسحاق بن يعقوب ـ على ما في كتاب الغيبة للشيخ ، وكمال الدين (٤) للصدوق ، والاحتجاج للطبرسي ـ : «وأمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا ؛ فإنّهم حجّتي عليكم ، وأنا حجّة الله عليهم» (٥).

__________________

(١) الكافي ١ : ٣٣٠ ، باب تسمية من رآه عليه‌السلام ، الحديث الأوّل.

(٢) نفس المصدر ، ذيل الحديث.

(٣) في (ل) : «العلم».

(٤) في غير (ظ) ، (ل) و (م) : «إكمال الدين».

(٥) كمال الدين : ٤٨٤ ، ضمن الحديث ٤ ، والغيبة للطوسي : ٢٩١ ، ضمن الحديث ٢٤٧ ، والاحتجاج ٢ : ٢٨٣.

فإنّه لو سلّم أنّ ظاهر الصدر الاختصاص بالرجوع في حكم الوقائع إلى الرواة أعني الاستفتاء منهم ، إلاّ أنّ التعليل بأنّهم حجّته عليه‌السلام يدلّ على وجوب قبول خبرهم.

ومثل الرواية المحكيّة عن العدّة ، من قوله عليه‌السلام :

رواية العدّة

«إذا نزلت بكم حادثة لا تجدون حكمها فيما روي عنّا ، فانظروا إلى ما رووه عن عليّ عليه‌السلام» (١).

دلّ على الأخذ بروايات الشيعة وروايات العامّة مع عدم وجود المعارض من روايات الخاصّة.

رواية الاحتجاج في تفسير آية «ومنهم اُمّيَون»

ومثل ما في الاحتجاج عن تفسير العسكري عليه‌السلام ـ في قوله تعالى : ﴿وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ ... الآية (٢) ـ من أنّه قال رجل للصادق عليه‌السلام :

«فإذا كان هؤلاء القوم من اليهود والنصارى لا يعرفون الكتاب إلاّ بما يسمعون من علمائهم ، لا سبيل لهم إلى غيره ، فكيف ذمّهم بتقليدهم والقبول من علمائهم؟ وهل عوامّ اليهود إلاّ كعوامّنا يقلّدون علماءهم؟ فإن لم يجز لاولئك القبول من علمائهم لم يجز لهؤلاء القبول من علمائهم».

فقال عليه‌السلام : «بين عوامّنا وعلمائنا وبين عوامّ اليهود وعلمائهم فرق من جهة وتسوية من جهة : أمّا من حيث استووا ؛ فإنّ الله تعالى ذمّ

__________________

(١) الوسائل ١٨ : ٦٤ ، الباب ٨ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٤٧ ، وانظر العدّة ١ : ٦٠.

(٢) البقرة : ٧٨.