درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۹۳: خبر واحد ۴۵

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن ارحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

صحبت در روایاتی بود که دلالت داشت بر حجیت خبر واحد ثقه، من جمله از روایاتی که خواندیم روایت احتجاج بود که از تفسیر عسکری (سلام الله علیه) نقل شده که خلاصه آیه‌ای هست که مذمت می‌کند عوام یهود را که اینها تقلید می‌کنند تبعیت می‌کنند از علمایشان، راوی سوال می‌کند خوب اگر تبعیت بد است پس چرا شیعه‌ها تبعیت می‌کنند و اگر خوب است چرا خدا مذمت می‌کند؟ حضرت جواب دادند فرمودند از یک جهت شیعه و غیر شیعه ندارد همه مذموم است و از یک جهت است که نه، شیعه امتیاز دارد آن جهت امتیازش این است که شیعه از علمایی تقلید می‌کند که مخالفا لهواه صائنا لنفسه حافظا لدینه از اینجور فقها از اینجور علما تبعیت و تقلید عیبی ندارد ولی یهود را خدا مذمت می‌کند بخاطر اینکه با توجه به اینکه می‌دانند علمایشان دین را عوض می‌کنند و می‌دانند خیلی از حرفها را بعنوان کتاب و سنت بعنوان خدا و انبیاء نقل می‌کنند ولی دروغ است با توجه به اینها باز تقلید می‌کنند مذمت از آن جهت است خوب ایشان می‌فرماید این روایات آثار صدق از آنها می‌ریزد واقعا همینطور است خیلی تعبیرهای بلندی دارد چونکه مافوق عدالت را در این روایات دارد نقل می‌کند و می‌دانید که عدالت با هوای نفس مخالفتی ندارد من الآن هوای نفسم گل کرده می‌خواهم مردم مرا بشناسند یک رساله می‌نویسم خوب این منافات با عدالت ندارد هوای نفس است می‌خواهم مشهور بشوم یک سخنرانی داغ می‌کنم این هوای نفس است با عدالت منافات ندارد ولی این روایت می‌گوید نه، از چنین آقایی هم تقلید نکن ببینید پا را بالاتر از عدالت هم گذاشته یعنی از کسی باید تبعیت و تقلید بکنی که غیر از عدالت بالاتر از عدالت داشته باشد یعنی هوای نفسش را هم زیر پا بگذارد پس بنابراین این روایت ولو بالاتر از عدالت هم دارد حرف می‌زند ولی معذلک مجموعش را ما مطالعه می‌کنیم از آن می‌فهمیم آدمی که دروغ نمی‌گوید حرفش حجت است چون روایت را دوباره یک نگاهی بکنیم از ابتدا که حضرت شروع کردند فرمودند اینها که می‌دانند علمایشان دروغ می‌گویند کذب صریح ولی معذلک تبعیت می‌کنند آن آخرش هم داشت عده‌ای می‌آیند پهلوی ما مطالبی یاد می‌گیرند بعد اکاذیبی به ما نسبت می‌دهند خلاصه سر و ته روایت را انسان وقتی دقت می‌کند ولو صحبت از عدالت و بالاتر از عدالت است ولی سر و ته روایت به ما می‌فهماند که میزان قبول خبر که کسی تبعیت بخواهد بکند از خبری باید آن مخبر راستگو باشد که همان ثقه‌ای است که ما توی روایات قبل داشتیم لذا ایشان می‌فرماید این روایت که آثار صدق از آن نمایان است و لو بلندتر از عدالت حرف می‌زند ولی سر و ته مطلب را که ما توجه بکنیم خلاصه‌اش خبر موثق است خبری که راوی آن دروغ نمی‌گوید تحرز از کذب دارد خبر چنین راوی ای حجت است.

۲

استدلال به روایت احتجاج

حالا ایشان می‌فرماید دل هذا الخبر الشریف همین خبری که از احتجاج نقل کردیم از تفسیر عسکری (سلام الله علیه) اللائح یعنی الظاهر منه آثار الصدق واقعا آثار صدق از این می‌بارد این دلالت دارد بر جواز قبول قول من عرف بالتحرز عن الکذب چون هم اولش هم وسطش هم آخرش صحبت از کذب بود یعنی اینها با اینکه می‌دانند علما دروغگویند تحرز از کذب ندارند تبعیت می‌کنند معنایش این است که اگر کسی را انسان می‌داند تحرز از کذب دارد می‌شود حرفش را قبول کرد تبعیت کرد از حرفش. این روایت دلالت دارد بر قبول خبر کسی که عرف بالتحرز عن الکذب و ان کان ظاهره اعتبار العداله بل مافوقها ولو ظاهرش صحبت از عدالت است و بلکه مافوق عدالت ولی نه مستفاد از مجموعش اول و آخر و وسط را که شما نگاه بکنید آدم می‌فهمد که مناط در تصدیق هو التحرز عن الکذب یعنی اگر کسی دوری می‌کرد از کذب، که ما به این می‌گوییم ثقه یعنی ولو آدم عادلی هم نیست ولی دروغ نمی‌گوید تحرز از کذب دارد خبرش حجت است اینهم مال این خبر احتجاج از تفسیر عسکری (سلام الله علیه) ولی فافهم این فافهم شاید اشاره به همان تشکیک علامه است آن روز عرض کردیم علامه در این تفسیر عسکری تشکیک کرده می‌گوید دونفر جرجانی آمدند این مطالب را از امام عسکری نقل کردند به نام یک تفسیر، این یک مقدار از سوره بقره است همه قرآن نیست یک مقدار از سوره بقره این دو نفر جرجانی آمدند خدمت عسکری (سلام الله علیه) ایشان هم آن مقدار از سوره بقره را تفسیر کردند آنوقت مرحوم علامه تشکیک کرده در این تفسیر فرموده آن دو نفر مجهولند آنروز آدرس دادم مثل اینکه فوائد الطوسیه صفحه ۴۲ به نظرم، آنجا مراجعه بکنید از سابق توی ذهنم است، ایشان می‌گوید نه آن دو نفر مجهول نیستند آدمهای موثقی اند پس تفسیر عسکری می‌شود معتبر وقتی معتبر شد این روایت احتجاج هم مال همانجاست این هم می‌شود معتبر، غرض فافهم شاید اشاره به همان تشکیک علامه است ایشان روایت را توثیق کرد گفت هذا یلوح منه آثار الصدق ایشان روایت را توثیق کرد ولی راوی را ما می‌خواهیم ما در روایات توثیق راوی می‌خواهیم نه توثیق روایت این حرفی که ایشان زدند توثیق روایت است یعنی این روایت صدق از آن می‌ریزد ظاهر این چیست؟ این توثیق روایت است منافات ندارد که یک روایت توثیق روایی داشته باشد یعنی آثار صدق از آن می‌ریزد جعلی نیست ولی از نظر راوی توثیق نشده که مرحوم علامه است که تشکیک کرده جوابش را عرض کردم که رفقا از فوائد الطوسیه شیخ حر عاملی صاحب وسائل فائده ۴۲ را نگاه کنید خیلی کتاب خوبی است من سابق خیلی مطالعه می‌کردم علی کل حال اگر به آنجا مراجعه کنید دیگر این فافهم را هم نمی‌خواهیم این فافهم اشاره به اینکه این روایت خلاصه راوی‌هایش ضعیف است که همان حرف علامه، ولی با توجه به حرف صاحب وسائل در فوائد الطوسیه تشکیک هم از بین می‌رود خلاصه توثیق روایت که شد چون آثار صدق از آن می‌ریزد توثیق راویش را هم شیخ حر عاملی کرده روایت می‌شود معتبر مال تفسیر امام عسکری و ما هم از آن استفاده کردیم حجیت خبر واحد ثقه را، همینقدر که کسی دروغ نمی‌گوید کافی است برای اینکه ما خبرش را بپذیریم.

۳

استدلال به روایات دیگری در باب حجیت خبر واحد عادل

و مثل ما عن ابی الحسن ابی الحسن الثالث، امام دهم، دوباره روایات می‌خواهیم بخوانیم مثل روایتی که از ابوالحسن الثالث، دو نفر برادر یکی احمد بن حاتم یکی برادرش این دو نفر راه دوری بودند نامه‌ای می‌دهند برای امام دهم که ما راجع به دینمان چه بکنیم ما که همیشه نمی‌توانیم خدمت شما برسیم راجع به دینمان به چه کسی مراجعه کنیم؟ حضرت در نامه یعنی امام دهم در نامه نوشتند اعتمدا در دینتان به کسی مراجعه بکنید که کثیر الحب فینا، خلاصه مسن و محب در راه ما باشد به اینها مراجعه کنید فیما کتبه این روایت را می‌خواهید آدرسش را بنویسد وسائل ج۱۸ص۱۱۰ح۴۵ اگر ندارید بحار هم نقل کرده از ایشان ج۲ چون اینها همه جلد ۲بحار است جلد۱۸ وسائل، بحار ج۲ص۸۲ح۳، اینها نامه نوشتند از ابوالحسن الثالث فیما کتبه جوابا عن السوال عمن یعتمد علیه فی الدین یعنی آن احمد بن حاتم با برادرش در یک نامه‌ای سوال کردند از اینکه ما در دینمان به چه کسی اعتماد کنیم کتب امام دهم نوشتند اعتمدا اشاره به احمد بن حاتم و برادرش، اعتماد کنید در دینتان علی کل مسن فی حبنا کثیر القدم فی امرنا خلاصه محب ما باشند استقامت داشته باشند عنایت داشته باشید تمام اینها را باید یک ثقه کنارش بگذاریم نظرتان هست آنروز که آیات را می‌خواندیم می‌گفتیم به قرینه آیه نبا که عدالت داشت تمام آن آیاتی که عدالت نداشت گفتیم باید آن قید را بگذاریم که آخر سر هم ایشان گفتند حالا اینجا هم همینجور خوب ما روایاتی داشتیم که باید موثق باشد این می‌گوید فقط شیعه باشد نه یک ثقه هم بگذارید کنارش بقرینه روایات قبلی اینهایی که کلمه ثقه و تحرز از کذب ندارد باید مقیدش بکنیم یعنی خلاصه شیعه موثق، در دینتان به شیعه موثق مراجعه بکنید البته این ظهور در فتوا دارد یعنی دینتان را از شیعه بگیرید ولی ایشان می‌فرماید نه، ظهور در روایت هم دارد یعنی روایت را از شیعه موثق بگیرید این یک روایت.

و قوله فی روایه اخری در یک روایت دیگر، بعضی‌ها خیال کردند این روایت دیگر ایشان می‌گوید یعنی این هم مال ابوالحسن الثالث است نه این مال ابوالحسن اول است از زندان موسی جعفر (سلام الله علیه)، غرض این فی روایه اخری آدم خیال می‌کند این را هم ابوالحسن الثالث فرموده نه این ابوالحسن اول است موسی بن جعفر (سلام الله علیه) چون ایشان ابوالحسن اول است امام رضا (علیه السلام) ابوالحسن دوم است امام دهم ابوالحسن سوم است غرض اینکه الآن می‌خواهیم بخوانیم ابوالحسن اول است آن هم از زندان، بخواهید مدرکش را بنویسید وسائل ج۱۸ص۱۰۹ح۴۲، باز ندارید بحار هم نقل کرده ج۲ص۸۲ح۲، حالا چیست؟ حضرت فرمودند لاتاخذن معالم دینک من غیر شیعتنا مبادا معالم دینتان را از غیر شیعه بگیرید یعنی سراغ سنی‌ها نروید سراغ مخالفین ما نروید فانک ان تعدیتهم یعنی اگر از شیعه تعدی کنی سراغ سنی‌ها بروی اخذت دینک من الخائنین دینت را از دزدها گرفتی دینت را از خائنین گرفتی اینها دزدند اینها خائن اند الذین خانوا الله و رسوله اینها خیانت کردند به خدا و پیغمبر و خانوا اماناتهم و خیانت کردند به امانات یعنی به کتاب و عترتی که پیغمبر اکرم گذاشتند اینها خیانت کردند دینتان را از اینها نگیرید عرض کردیم ما از این روایات زیاد داریم یک روزی هم توضیح دادم اینها معنایش این نیست که الآن نزاع باید بکنیم نزاع شیعه و سنی راه بیاندازیم نه، دشمن استفاده‌اش را می‌کند ولی ما مخالفیم یعنی ما از خدا با اینها اختلاف داریم تا توی نماز، نه خدای آنها را ما قبول داریم نه نمازشان را نه وضوشان را نه فطریه شان را، هیچ چیزشان را ما قبول نداریم خیلی مشترکات ما کم است یکی از آقایان مسئول دارالتقریب مذاهب اربعه شده از این چیزها خیلی می‌گوید اگر مقصودش این است نزاع نباشد بله حرف خوبی است واقعا نزاع کردن درست نیست اما ما با اینها مخالفیم یعنی خدایی که آنها می‌گویند ما قبول نداریم اینها خدا را جسم می‌دانند نه نمازشان را نه خدایشان را، هیچ چیزشان را قبول نداریم در روایات ائمه می‌فرمایند خالفوهم ما استطعتم تا می‌توانی با اینها مخالفت کن اگر رفتی پهلوی یک عالم سنی گفت این حرام است تو بگو حلال است گفت حلال است تو بگو حرام است یعنی می‌خوانیم این روایات در کتاب تعادل و تراجیح است خالفوهم هر چه می‌توانی با اینها مخالفت کن اما چی؟ در دین، یعنی در دینت با اینها مخالفت کن و در دینت به اینها اعتماد نکن این منافات ندارد که در عین اینکه ما مخالفیم با اینها هیچ چیزشان را قبول نداریم فقط ما در قبله اشتراک داریم، همین، نه آن پیغمبری که آنها می‌گویند ما قبول داریم نه آن خلفایی که آنها می‌گویند ما قبول داریم فقط ما در قبله اشتراک داریم یکطرف می‌ایستیم همین. والا از اصول و فروع همه اختلافی است غرض این آقا اگر مقصودش این است که نزاع نباید بکنیم بله سلمنا ولی اگر بگوید ما خلاف نداریم با اینها مخالفتی نداریم اینها برادرند نه خیر برادران ناتنی ما هستند خلاصه مطلب خانوا اینها خیانت کردند به اماناتی که خدا و پیغمبر گذاشتند ائتمنوا اینها ائتمان شدند یعنی اینها را امین دانستند بر کتاب خدا ولی حرفوه تحریف کردند خلاصه در قرآن شریف و بدلوه الی آخر الحدیث. خوب این حدیث را هم که خواندیم. ایشان می‌گوید ظاهرهما این دو تا حدیثی که خواندیم ابوالحسن ثالث ابوالحسن اول و ان کان ظاهرهما الفتوی ظاهرش فتواست یعنی دینت را از اینها نگیر یک آقای رساله نوشته نوشته لایشترط فی المرجعیه الا الاعلمیه فقط و فقط ما در مرجع ما اعلم می‌خواهیم به او می‌گویم آقا ابوحنیفه الآن اعلم از همه آقایان است اگر ابوحنیفه الآن زنده باشد اعلم از همه است خیلی ملا بوده پس روی قول شما تقلید ابوحنیفه هم جایز است چشم ما روشن، دیگه آخر عمری بیاییم مقلد آقای ابو حنیفه بشویم، مرا نگاه کرد این را نوشته رساله‌اش را هم توی دنیا پخش کرده لایشترط فی المرجع الا الاعلمیه شیعه نبود نبود مرد نبود نبود هر چه بود دیگر، علی کل حال اعلم باشد هر آشغالی می‌خواهد باشد ایشان می‌فرماید نه ظاهر این دو روایت ولو فتواست اما انصاف این است که شامل روایت هم می‌شود یعنی خلاصه مطلب شیعه ثقه اگر به شما فتوا داد بگیر و همچنین شیعه ثقه اگر روایتی نقل کرد آن را هم نقل بکن لذا می‌فرماید ولو ظاهرش فتواست اما شامل روایت هم می‌شود بعد از تامل کما تقدم فی سابقیهما چنانچه در آن روایتهای قبلی هم داشتیم آنها ولو ظاهرش فتوا بود ولی گفتیم فرقی ندارد. پس چه شد آقا؟ نتیجتا شیعه ثقه، ممکن است بگویید چطور ابن بکیر را قبول می‌کنید؟ آن را آخر سر جمع می‌کنیم ایشان می‌فرماید جمع بین این روایت و آن روایات این است که این را بگوییم مال فتواست آنوقت ثقه غیر شیعه هم مال روایت است یعنی ابن بکیر با اینکه امامی است ولی اگر روایتی نقل کرد از او می‌پذیریم چرا؟ چون ثقه است ولی فعلا ایشان اینجوری دارند می‌گویند می‌گویند طبق این روایت هم فتوا و هم روایت هر دو باید از شیعه باشد ولی درس فردا یا پس فرداست ایشان می‌فرماید نه انصاف مطلب این است که این روایت مربوط به فتواست یعنی فتوایت را از غیر شیعه نگیر والا نقل روایت از غیر شیعه عیبی ندارد.

و مثل ما فی الکتاب الغیبه بسنده الصحیح همان کتاب غیبتی که عرض کردم طبع نجف من آن را دیدم همان طبع بصیرتی طبع نجف آخر صفحه ۲۳۹ این روایت که می‌خواهیم بخوانیم اگر ندارید کتاب غیبت وسائل از ایشان نقل کرده وسائل ج۱۸ص۱۰۳ح۱۳ باز ندارید بحار از ایشان نقل کرده ج۲ص۲۵۲ح۷۲ پس این روایت غیبت اگر درجه اول غیبت را دارید به غیبت مراجعه کنید غیبت شیخ طوسی اگر ندارید وسائل و بحار از ایشان نقل کرده خوب عنایت بفرمایید این روایت چیست اولا بدانید ما سه تا برادر داشتیم حسن احمد محمد، اینها برادر بودند بنی فضال به اینها می‌گفتند پدرشان فضال بود به اینها هم می‌گفتند بچه‌های فضال، خیلی آدمهای معتبر و موتمنی بودند در نزد امامیه و خلاصه روایاتی هم زیاد کوشا بودند نقل روایات می‌کردند احادیث نقل می‌کردند یکدفعه اینها هر سه منحرف شدند هر سه اینها مذهب، واقعا عجیب است ابن قبه ۶۰، ۷۰سال سنی بوده مخالف یکمرتبه آخر عمرش شیعه می‌شود این سه نفر مورد وثوق شیعیان بودند یکمرتبه هر سه با همدیگر منحرف می‌شوند می‌آیند پهلوی امام عسکری، آقا چه بکنیم توی خانه‌های ما از کتابهای اینها زیاد ما داریم ما چه بکنیم اینها الآن منحرفند حضرت فرمودند خذوا ما رووا ذروا ما راوا، روایاتشان را بگیرید روایاتی که مال زمان استقامتشان بوده خذوا ما رووا یعنی آن کتابها مال زمان استقامتشان بوده خذوا آنها را بگیرید ذروا ما رووا آرائشان را نگیرید الآن اگر رایی دادند اینهم یکی از ادله تقلید است عرض کردم این آقایان اخباریین خیلی توهین می‌کنند می‌گویند این فقها دکان یاز کردند در مقابل ائمه، ما فتوا نداشتیم ما رای نداشتیم حضرت می‌فرماید ذروا ما راوا اینها چون منحرف شدند آرائشان را نگیرید یعنی اگر آدمهای منحرفی نبودند جامع شرایط بودند آرائشان هم حجت است علی کل حال اینطور نیست تقلید فقط بساطش بعد از ائمه بوده در زمان ائمه زراره دیگران اینها اظهار رای می‌کردند و خلاصه قواعد دستشان بوده صرف مساله دان تنها نبودند خلاصه مطلب امام عسکری راجع به کتب بنی فضال فرمودند روایاتشان را بگیرید اما آرائشان را بگذارید کنار، چون این روایات مال آن زمانهایی است که آدم معتبری بودند این داستان بنی فضال و حضرت عسکری، عین این قضیه راجع به شلمغانی شده آمدند از حسین بن روح یعنی نائب سومی امام زمان (سلام الله علیه)، آمدند از ایشان سوال کردند شلمغانی هم همین سرنوشت را داشته شلمغانی بسیار معتبر بوده موتمن بوده وجیه بوده ولی حسادت کارش را به اینجا رساند، حسادت چی؟ وقتی که فهمید حسین بن روح شده نائب خاص امام زمان حسادتش گل کرد خلاصه گفت معلوم می‌شود بساط دروغ است خلاصه مذهب رده را قبول کرد از طرف امام زمان هم توقیع لعنش صادر شد سه نفر را امام زمان در یک توقیعی لعن فرمودند یکی همین شلمغانی است یکی حسین بن منصور حلاج است منصور حلاج را که می‌شناسید همان صوفی معروف، حسین پسرش هم همینجور بوده با یک نفر دیگر، این سه نفری را حضرت توقیع لعن برایشان صادر شد و توی ذهنم است که اعدامشان کردند علی کل حال شلمغانی با آن وضعیت خوبی که داشت یکدفعه حسد کارش را به اینجا رساند آمدند به آقای حسین بن روح گفتند ما چه بکنیم پانزده تا ظاهرا در احوالاتش نوشتند کتاب داشته پانزده تالیف اسلامی داشته آمدند گفتند آقا ما چه بکنیم با کتابهای این بنده خدا؟ حضرت فرمودند همان جوابی که عسکری (سلام الله علیه) راجع به کتب بنی فضال دادند همان جواب را من به شما می‌دهم آدم خیال می‌کند قیاس است نه قیاس نیست این فهمیده که مناط حجیت خبر بنی فضال چیست؟ آن وثاقتشان، دیده این وثاقت در آقای شلمغانی هم بوده علی کل حال قیاس نخواسته بکند آقای حسین بن روح ایشان می‌فرمایند همان جوابی که حضرت عسکری راجع به او دادند من برای شلمغانی می‌دهم این شلمغانی هم کتابهایی که داشته آن موقعی نوشته که اهل استقامت بوده ولی الآن دیگر آرائش به درد نمی‌خورد پس این روایت راجع به این دو تا داستان است عنایت بفرمایید سندش صحیح است منتهی می‌شود به عبدالله کوفی که او خادم شیخ ابوالقاسم حسین بن روح بوده حیث ساله سوال کردند اصحابه یعنی اصحاب حسین بن روح سوال کردند از حسین از کتب شلمغانی، این شلمغانی کنیه هم دارد به او می‌گویند ابن عضافری به او می‌گویند ابن به او می‌گویند علی کل حال شلمغانی اسمش بوده فقال الشیخ یعنی اسمش ظاهرا محمد بوده شلمغانی شاید اسم شهرش بوده غرض شلمغانی سوال کردند که ما با این کتابهای شلمغانی پانزده تا کتاب نوشته و ما هم داریم چه بکنیم؟ فقال الشیخ ابوالقاسم اقول فیها یعنی فی کتب شلمغانی من درباره کتب شلمغانی همان چیزی را می‌گویم که حضرت عسکری (سلام الله علیه) در کتب بنی فضال فرمودند عرض کردم بنی فضال سه تا برادر بودند حسن احمد محمد، حیث قالوا له یعنی شیعیان آمدند به حضرت عسکری گفتند ما نصنع بکتبهم ما چه بکنیم با کتابهای اینها و بیوتنا منها ملاء خانه‌های ما پر است از کتاب اینها، ملاء گفتند مونث ملان است مثل سکران سکری، ملان ملاء ولی مرحوم مجلسی ملیء ضبط کرده ظاهرا ملیء بهتر است صفت مشبهه، یعنی کتب اینها در خانه‌های ما ملیء است یعنی پر است معنا فرقی نمی‌کند ولی ملیء باشد صفت مشبهه یعنی خانه‌های ما از کتب اینها ملیء است اگر به بحار مراجعه کردید ملیء دارد ولی اگر به غیبت و وسائل مراجعه کردید ملاء دارد ایشان می‌فرماید قال حضرت عسکری فرمودند خذوا ما رووا و ذروا ما راوا این کتابها چون مال قبل است روایتها همه را بگیرید یعنی آنموقع موثق بودند می‌فهمیم پس خبر موثق حجت است ولی الآن که منحرف شدند مذهب رده قبول کردند ذروا ما راوا نمی‌شود به آرائشان عمل کرد.

فانه دل بمورده ولو مورد کتب بنی فضال است حضرت می‌خواهد بگوید بنی فضال کتابهایشان حجت است ولی ما می‌فهمیم خصوص بنی فضال دخالتی ندارد یعنی هر ثقه‌ای یعنی هر ثقه‌ای کتابی داشته باشد ولو بعد هم منحرف بشود آن روایتهای زمانه استقامتش درست است فانه دل این حدیث به موردش دلالت دارد بر جواز اخذ به کتب بنی فضال، خوب پس روایتهای بنی فضال حجت است اما با عدم قول به فصل، یعنی ضمیمه‌اش بکن با عدم قول به فصل علی کتب غیرهم من الثقات و روایاتهم یعنی عدم فصل را بگذار کنارش هیچکس نیامده بگوید ثقه بنی فضال حجت است ثقات دیگر حجت نیست نه هر کس قبول دارد که بنی فضال به خاطر وثاقت روایاتشان حجت است قبول دارد که روایات ثقات دیگر هم حجت است و لهذا بخاطر همینکه میزان وثاقتش بوده شیخ جلیل مذکور حسین بن روح الذی لا یظن به القول فی الدین بغیر سماع من الامام حسین روحی که ما می‌دانیم غیر از شنیدن از معصوم حرفی نمی‌زند چه فرمود؟ فرمود اقول فی الکتب الشلمغانی ما قاله العسکری فی کتب بنی فضال مع ان هذا الکلام بظاهره قیاس باطل آدم خیال می‌کند ایشان قیاس کرده شلمغانی را قیاس کرده به بنی فضال و قیاس هم که باطل است ولی نه قیاس نکرده ایشان، فهمیده مناط حجیت خبر بنی فضال آن وثاقت است بعد دیده آن وثاقت در آقای شلمغانی هم بوده سابق، پس نتیجتا ایشان قیاس نکرده ایشان مناط فهمیده از حضرت عسکری (سلام الله علیه) آن مناط قطعی را در مورد شلمغانی هم پیاده کرده.

برویم سراغ حدیث دیگر، و مثل ما ورد مستفیضا فی المحاسن البرقی و غیره، در محاسن و غیر محاسن برقی این روایت نقل شده عنایت بفرمایید اگر محاسن را دارید جلد ۱ چون دو جلد است در یک جلد صفحه ۲۲۷ حدیث ۱۵۶ و همچنین صفحه ۲۲۹ حدیث ۱۶۶یعنی با دو صفحه فاصله دوبار این حدیث را محاسن برقی نقل کرده، ندارید محاسن به وسائل مراجعه کنید وسائل از محاسن نقل کرده ج۱۸ص۷۰ح۷۰ پس بنابراین این حدیث یعنی محاسن و غیر محاسن که ما هم آدرس محاسن را دادیم هم آدرس وسائل را دادیم که در اینجا حضرت می‌فرمایند چی؟ می‌فرمایند حدیث واحد فی حلال و حرام تاخذه من صادق خیر لک من الدنیا و ما فیها یکدانه حدیث حلال و حرام البته از صادق یعنی از موثق اگر بگیرید از دنیا و مافیها من ذهب و فضه ارزشش بیشتر است. این هم این حدیث. و فی بعضها ولی در بعضی از نسخه‌هایش دارد یاخذه صادق عن صادق خیلی فرقی نمی‌کند آن یک صادق داشت این دو تا صادق. می‌خواهید این روایتش را هم بنویسید این دومی که دو تا صادق دارد بحارج۲ص۱۵۰ح۲۶، این صادق عن صادق عرض کردم فرقی نمی‌کند اولی یکدانه صادق داشت آنکه از وسائل نقل کردیم این که از بحار نقل کردیم دوتا صادق دارد یعنی صادقی از صادقی حدیثی را بگیرد راجع به حلال و حرام این از دنیا ارزشش بیشتر است.

و مثل ما فی الوسائل عن الکشی اینهم وسائل آدرسش را بنویسید تا روایتش را بخوانیم ج۱ص۲۶ح۲۲ و جلد ۱۸، صاحب وسائل هم در در دو جا نقل کرده ج۱۸ص۱۰۸ح۴۰، غرض این مرحوم صاحب وسائل از کشی این مطلب را نقل کرده، یک توقیعی از طرف امام صادر شد بر قاسم بن علا و فیه در آن توقیع این را نوشته بودند حضرت: لاعذر لاحد من موالینا یعنی دوستان ما، دوستان ما موالیان ما حق ندارند تشکیک بکنند فیما یرویه عنا ثقاتنا یعنی اگر ثقات ما مثلا زراره یک چیزی را نقل کرد این ثقه ماست نکند دوستان ما تشکیک بکنند، چرا تشکیک نکنند؟ قد علموا این موالی، این دوستان ما می‌دانند که انا نفاوضهم ضمیر هم بر می‌گردد به ثقات، علموا به موالیان بر می‌گردد هم به ثقات بر می‌گردد دوستان ما نباید تشکیک بکنند در مطالبی که ثقات نقل می‌کنند چرا؟ برای اینکه علموا این دوستان ما، می‌دانند که نفاوضهم سرنا می‌دانند که سر ما پهلوی آن ثقات است و نحمله الیهم می‌دانند ما این سرمان را پهلوی زراره‌ها گذاشتیم بنابراین اگر امثال زراره‌ها محمد بن مسلم‌ها آمدند حرفی زدند تشکیک نکنید. این هم این روایت.

و مثل روایت مرفوعه کنانی کنّانی کناثی (نامه بزرگان را می‌گویند توقیع، امام زمان نامه می‌دادند وقتی که مهر یک بزرگی می‌خورد دیگر نمی‌گویند نامه می‌گویند توقیع، توقیع از طرف امام زمان آمد اینجور یا از طرف فلان امام آمد اینجور، نامه بزرگان را می‌گویند توقیع) مثل مرفوعه کنانی کنّانی کناثی هرجور می‌خواهید بخوانید سه جور ضبط کردند اول آدرسش را بگوییم این مرفوعه‌ای که می‌خواهیم بخوانیم روضه کافی که می‌شود جلد هشتم حدیث ۲۰۱، ممکن است بعضی‌ها نداشته باشند وسائل از ایشان نقل کرده ج۱۸ص۶۴ح۴۵ اگر به روضه کافی مراجعه کنید چه بهتر، ندارید به وسائل ج۱۸ص۶۴ح۴۵، از امام صادق (علیه السلام) فی تفسیر قوله تعالی، من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب، آمدند به امام گفتند این آیه معنایش چیست؟ من یتق الله کسی که اهل تقوا باشد خدا روزی او را می‌دهد من حیث لایحتسب، البته سوال از تاویل است والا تفسیرش که معلوم است ما اگر اهل تقوا باشیم خدای متعال از آنجاهایی که نمی‌دانیم اداره می‌کند زندگی مادی ما را هم اداره می‌کند معنای تفسیرش این است این راوی که سوال کرده تاویل آیه را می‌خواهد سوال بکند آنوقت حضرت معنا می‌کنند می‌فرمایند شیعیان ما بیچاره‌ها دستشان خالی بوده از اول شیعه‌ها اینجوری بودند حقشان را دیگران خورده بودند اینها گاهی می‌خواهند مسائل از ما بپرسند که مثلا ایران کجا مدینه کجا نمی‌توانند آن سفرها را بکنند پول دارها خوب امکانات دارند اینها مسافرت می‌کنند می‌آیند مدینه ما را می‌بینند اینها به اینها سفارش می‌کنند که این مسئله را از امام سوال بکن آن هم وقتی می‌آید نقل می‌کند حالا خودش عمل نمی‌کند از آن اعیانهایی است که مثلا مقید به این حرفها هم نیست خودش هم اهل عمل نیست ولی وقتی می‌آید می‌گوید از امام صادق پرسیدم حضرت اینجوری جواب دادند اینها قبول می‌کنند حضرت می‌فرمایند اینهاست که یرزقهم من حیث لایحتسب، یعنی نشستند توی شهرشان آن آقا برایشان روزی می‌آورد منتها روزی معنوی که همان مسئله حلال و حرام باشد حالا ایشان می‌فرماید در تفسیر که عرض کردم مقصود تاویل است تفسیر که روشن است من یتق الله کسی که اهل تقوا باشد خدا مخرجی برایش قرار می‌دهد و روزی او را از یک جایی می‌دهد که اصلا احتمالش را نمی‌دهد قال حضرت فرمودند تاویل این آیه این است هولاء یعنی این یرزقهم من حیث لایحتسب، اینکه خدا به آنها روزی می‌دهد که خودشان هم امید ندارند هولاء قوم من شیعتنا ضعفاء بی‌پول و لیس عندهم ما یتحملون، یتحملون است روایت نه یحتملون، ما یتحملون به یعنی پول لیس عندهم پولی که متحمل بشوند به آن پول الینا یعنی پولی که سفر کنند سراغ ما بیایند ندارند فیسمعون حدیثنا و یقتبسون توی روایت اگر شما مراجعه کنید یقتبسون است نه یفتشون، یقتبسون یعنی یسمعون حدیثنا و یقتبسون من علمنا مقیدند از ما بشنوند و اقتباس بکنند از علم ما، خودشان هم که نمی‌توانند بیایند فیرحل قوم آن اعیان پولدار اینها کوچ می‌کنند که قومی هستند فوق اینها امکانات دارند و ینفقون اموالهم خوب آن سفرهای سابق گاهی یکسال هفت هشت ده ماه طول می‌کشیده خیلی تعب داشته رنج و مشقت داشته، اینها چون پولدار بودند این رنج و تعب‌ها را متحمل می‌شدند این رنج و مشقتها را متحمل می‌شدند بالاخره خودشان را می‌رساندند مدینه، اینها امکانات داشتند ینفقون اموالهم و یتعبون ابدانهم به تعب و ناراحتی می‌انداختند بدنهای خودشان را حتی یدخلوا علینا تا اینکه خلاصه داخل می‌شدند بر ما یستمعوا حدیثنا احادیث ما را می‌شنیدند فینقلبوا یعنی یرجعوا الیهم فیعیه اولئک اولئک کدام است؟ آن شیعیان ضعیف، یعیه یعنی یاخذه از اینها می‌گرفتند و یضیعه هولاء خود آنها تضییع می‌کردند یعنی احادیثی که آورده بودند خودشان عمل نمی‌کردند مضیع بودند ولی به اینها که می‌دادند اینها عمل می‌کردند اولئک اولئک کیستند؟ شیعه‌ها اولئک الذین این شیعه‌هایی که توی شهر ماندند اولئک الذین یجعل الله لهم مخرجا و یرزقهم من حیث لایحتسبون خوب این حدیث چه دلالتی دارد؟ دل علی جواز العمل بالخبر و ان نقله من یضیعه و لایعمل به ولو خود آنها اهل عمل نبودند عرض کردم ثقه را هم باید بگذارید کنارش، یعنی خود اینها اهل عمل نبودند اما چون آدمهای ثقه‌ای بودند می‌آمدند می‌گفتند امام اینجور فرموده اینها قبول می‌کردند اینها کسانی اند که خدا به آنها روزی داده از جایی که احتمال نمی‌دادند.

و منها الاخبار الکثیره التی یظهر من مجموعها جواز العمل بخبر الواحد منها دیگر از اخبار اخبار زیادی است که الآن می‌خوانیم از مجموعش، چون اینها که می‌خواهیم بخوانیم دانه دانه‌اش ممکن است خدشه‌ای داشته باشد خدشه سندی خدشه دلالی اما مجموعش را که روی هم بریزیم استفاده می‌شود از آن حجیت خبر واحد و ان کان فی دلاله کل واحد علی ذلک نظر ممکن است اشکال داشته باشد دلالت دانه دانه، اما مجموعا مطلب را می‌رساند مثل النبوی المستفیض بل المتواتر می‌دانید ما سه جور خبر داریم خبر یک وقت واحد است یعنی علم نمی‌آورد یک وقت متواتر است یعنی علم می‌آورد آنوقت مستفیض بینهما است نه مثل خبر واحد است که هیچ اثری نداشته باشد نه مثل خبر متواتر علمی است که صد در صد حجت باشد به این می‌گویند مستفیضه، این تعبیر مال مرحوم مجلسی است مرحوم مجلسی فرموده این اخبار مستفیض است بلکه متواتر است آدرسش را بنویسید بحارج۲ص۱۵۶ح۸و۹، دو تا حدیث پشت سر هم مرحوم مجلسی این را نقل می‌کند و ادعای استفاضه و تواتر هم می‌کند می‌خواهید وسائل را هم بنویسید وسائل ج۱۸ص۵۴ آنهم ۵و۶، غرض این دو بزرگوار او در بحار ج۲ص۱۵۶ح۵و۶ پشت سر هم ولی وسائل ج۱۸ص۵۴حدیث۵و۶ دو تا حدیث پشت سر هم این است نقل می‌کند که خلاصه مطلب این احادیثی که می‌خواهیم بخوانیم الآن مستفیضه است بلکه متواتره است آن حدیثی که قبلا خواندیم از اربعین شیخ بهایی، نظرتان است شیخ بهایی حدیث نقل کرده بود در کتاب اربعین ظاهرا آدرس دادم صفحه ۱۲ تنبیه، آن اربعین‌های قدیمی صفحه ۱۲ تنبیه، مرحوم شیخ بهایی این حدیث را نقل کرده من حفظ علی امتی اربعین حدیثا کذا و کذا، خوب این آقایی که می‌آید چهل تا حدیث برای ما نقل می‌کند ما که علم صد در صد نداریم ولی از اینکه حدیث این وعده‌ها را داده یک چنین آدمی اگر این کارها را بکند خدا در روز قیامت چه مقامی به او می‌دهد این دلیل بر این است که جمع احادیث خوب است و دیگران هم که این احادیث را می‌بینند به آن عمل بکنند ایشان می‌فرمایند که آن حدیث متواتر که من حفظ علی امتی اربعین حدیثا بعثه الله فقیها عالما یوم القیامه این همانجاست که عرض کردیم ایشان کاملا اشتباه متوجه شدند آن روز هم توضیح دادم دوباره هم عرض می‌کنم شیخ بهایی آقا در کتاب زبده الاصول آیاتی را نقل کرده که دلالت بر حجیت خبر واحد می‌کند من جمله آیه نفر، یعنی آیه نفر را از ادله حجیت خبر واحد می‌داند توی اربعین آمده این حدیث را نقل کرده گفته این هم کمی از آن نیست یعنی این هم حجیت دارد آنوقت شیخ انصاری عوضی فهمیده شیخ انصاری آن آیه را قبول ندارد می‌گوید شیخ بهایی گفته این هم کمی از آن ندارد یعنی این هم باطل است درست صد و هشتاد درجه بر خلاف آنچه، عرض کردم حتما ببینید به حرفهای من اکتفاء نکنید هم زبده الاصول بهایی را ببینید هم اربعین را ببینید در زبده ایشان آیه نفر را از آیات خوب می‌داند می‌گوید از آیاتی است که دلالت دارد بر حجیت خبر واحد توی کتاب اربعین به این حدیث بر می‌خورد می‌گوید این حدیث هم کمی از آن آیه نیست یعنی همانطوری که آن آیه دلالت دارد بر حجیت خبر واحد این حدیث هم کمی از آن نیست آنوقت شیخ چطور شده عوضی متوجه شده؟ شیخ آن آیه را قبول ندارد می‌گوید آن آیه دلالت ندارد بر حجیت خبر واحد حالا خبر ندارد که شیخ بهایی گفته دلالت دارد چون ایشان می‌گوید که دلالت ندارد اینجا که شیخ بهایی گفته این هم کمی از آن نیست یعنی این هم مثل او بدون دلالت است ولی شما مراجعه که بکنید متوجه می‌شوید کاملا شیخ انصاری اینجا گرفتار اشتباه شدند خلاصه مطلب حدیث داریم که قال شیخنا البهایی فی اول اربعینه صفحه ۱۲ تنبیه، ان دلاله این عبارت شیخ است شیخ بهایی، فرموده دلالت این خبر بر حجیت خبر واحد لایقصر عن دلاله آیه النفر یعنی این کمی از آن نیست یعنی آن چطور دلالت بر حجیت دارد این هم کمی از آن نیست دلالت دارد پس بنابراین این را آنروز عرض کردیم امروز هم دوباره عرض شد.

و مثل الاخبار الکثیره الوارده فی الترغیب فی الروایه و الحث علیها روایاتی داریم آقا ما که این روایات تحریث می‌کند شیعه را حضرت شیعه را تحریث و ترغیب می‌کند این روایات ما را جمع بکنید و ابلاغ ما فی کتب الثقه مثل ما ورد فی شان الکتب التی دفنوها لشده التقیه کتابهای ائمه را همه را مخفی می‌کردند چون عمر نقل حدیث را حرام می‌دانست دیگر، چون می‌دید توی دست و بال مردم است علی چنین علی چنان، هر کس یک حدیث نقل بکند زندان، شکنجه‌اش می‌کرد عمر، اگر یکدانه حدیث یکی نقل می‌کرد ابوبکر چنین کاری نکرد عمر هم یک چند وقتی چنین کاری نکرد بعد که قدرتش زیاد شد نقل حدیث را منع کرد و این بنده خداها می‌رفتند احادیث را توی باغچه‌ها خلاصه یک جاهای مخفی پنهان می‌کردند که دست دشمنها نیافتد آنوقت حضرت می‌فرمودند خیلی خوب حالا که کتابها را دفن کردید ولی پراکنده بکنید مطالب را، آنهایی که توی سینه‌تان است به دیگران بگویید حدثوا بها آدرس حدیث را بنویسید آقا، وسائل ج۱۸ص۵۸ح۲۷، حضرت فرمودند حدثوا بها یعنی این احادیثی که دفنش کردید بخاطر شدت تقیه اینها را نقل بکنید فانها حق اینها مطالب حق است، این هم آدرسش.

و مثل ما ورد فی مذاکره الحدیث والامر بکتابه الحدیث مثل قوله (علیه السلام) للراوی: اکتب و بث علمک فی بنی عمک آدرسش را بنویسد وسائل ج۱۸ ص۵۶ح۱۸ بث علمک فی بنی عمک علوم ما را یعنی علومی که در سینه‌ات است پهلوی فرزندان بین بنی اعمامک نقل بکن چرا؟ فانه یاتی زمان هرج یک موقعی زمان حرج می‌آید لایانسون الا بکتبهم فقط مردم انسشان به این روایاتی است که از ناحیه ما نقل می‌شود. یکی دیگر هم بخوانیم و ما ورد فی ترخیص النقل بالمعنی این را هم بنویسید آدرسش را آقا، حدیث نقل به معنی وسائل ج۱۸ص۵۴ح۹ راوی می‌آید خدمت حضرت می‌گوید آقا گاهی ما مطالب شما را نقل می‌کنیم اما با عبارت خودمان، این عیبی دارد؟ حضرت می‌فرمایند نه، مطلب شما را برای مردم می‌گوییم ولی عبارتش را از خودمان واژه‌هایش را استخدام می‌کنیم حضرت فرمودند عیبی ندارد مراد ما را نقل بکنید الفاظش عیبی ندارد خوب به چه کسی دارد می‌گوید؟ به یک نفر آدم، می‌گوید من احادیث شما را نقل به معنا می‌کنم اجازه می‌دهید؟ ترخیص می‌دهید؟ رخصت می‌دهید؟ حضرت فرمودند: بله عیبی ندارد پس معلوم می‌شود نقل خبر واحد حجت است که حضرت می‌فرمایند اگر نقل بکنی با الفاظ خودت ولی معانی اش را از ما بگویی عیبی ندارد. این هم می‌شود از ادله دلالت بر حجیت خبر واحد.

روایت دیگر ما ورد مستفیضا این روایت هم آدرسش را بنویسد وسائل ج۱۸ چهار جا نقل کرده ایشان، صاحب وسائل در جلد ۱۸ چهار مورد ص۵۴ح۷، ص۹۹ح۳، ص۱۰۸ح۳۷، ص۱۰۹ح۴۱، این مستفیضه‌ای که می‌خواهیم بخوانیم بلکه متواتره است اعرفوا منازل الرجال منا بقدر روایتهم عنا می‌خواهید شخصیت افراد را بشناسید به مقدار روایت از ما بشناسید یعنی هر کس بیشتر نقل روایت از ما کرده آن را بدانید شخصیتش بیشتر است. و ما ورد من قولهم (علیه السلام) لکل رجل منا من یکذب علیه هر یک از ما ائمه دروغگو خیلی دارد حتی خود پیغمبر فرمود ستکثر بعدی القاله قاله جمع قائل است مثل باعه جمع بایع است مثل قاده جمع قائد است قائد یعنی رهبر دیگه، آنوقت قاده جمعش است اینجا هم همینجور قاله مفردش قائل است پیغمبر می‌فرمایند دروغ به ما خیلی بستند و بعدها خیلی هم دروغ می‌بندند به ما من کذب علی فلیتبوا مقعده من النار یکی از این روشنفکرها توی کتابش این حدیث را چنین معنا کرده بود یعنی توی ماتحتش آتش می‌کنند ولی اینجوری نیست مقعد یعنی جایگاه، فلیتبوا جایگاهش را در آتش پر می‌کند یعنی خودش را مهیا کند جایگاه غیر از آن جای مخصوص است جایگاه را به آن جای مخصوص معنا کرده بود خوب این احادیث کجاست؟ این احادیثی که خواندیم آقا این لکل رجل منا، ستکثر بعدب القاله، اگر شما با عین این کلمات توانستید پیدا کنید یک جایزه حسابی پهلوی من دارید اما نیست توی روایات اصلا نیست من ده بیست سال پیش توی رجال مامقانی دیدم در رجال مامقانی تنقیح المقال مراجعه بکنید جلد ۱ آخر صفحه ۱۷۴ این روایتها با همین عبارتها مشابه‌اش را نیاورید مثل این داروها که می‌گویند مشابه است فرمول‌هایش فرق دارد مشابه‌اش را خودم پیدا کردم مشابه‌اش را بیست سال پیش من توی بحار پیدا کردم نه الآن، اگر این را پیدا کردید ستکثر بعدی القاله را پیدا کردید این جایزه دارد والا مشابه‌اش توی بحار هست فرمود کثرت علی... (پایان نوار) مقعده من النار غرض این در بحار هست جلد ۲ صفحه ۲۲۵ بله حدیث ۲ و صفحه ۲۲۸ حدیث ۱۳ حدیثش هم مفصل است وا، یعنی بحار مراجعه کردید یک حدیث مفصلی است این مشابه در ذیل آن حدیث است پس بنابراین خود این حدیث که کلمه قالِ داشته باشد اگر از تو کتابهای روایی پیدا کردید آن جایزه را می‌دهیم ولو چند نفر هم بیاورند

فمن قلّد من عوامّنا مثل هؤلاء الفقهاء ، فهم مثل اليهود الذين ذمّهم الله تعالى بالتقليد لفسقة فقهائهم. فأمّا من كان من الفقهاء صائنا لنفسه ، حافظا لدينه ، مخالفا على هواه ، مطيعا لأمر مولاه ، فللعوامّ أن يقلّدوه ، وذلك لا يكون إلاّ بعض فقهاء الشيعة ، لا جميعهم. فأمّا من ركب من القبائح والفواحش مراكب فسقة فقهاء العامّة فلا تقبلوا منهم عنّا شيئا ، ولا كرامة.

وإنّما كثر التخليط فيما يتحمّل عنّا أهل البيت لذلك (١) ؛ لأنّ الفسقة يتحمّلون عنّا فيحرّفونه بأسره لجهلهم ، ويضعون الأشياء على غير وجوهها لقلّة معرفتهم ، وآخرون يتعمّدون الكذب علينا ؛ ليجرّوا من عرض الدنيا ما هو زادهم إلى نار جهنّم ، ومنهم قوم نصّاب لا يقدرون على القدح فينا ، فيتعلّمون بعض علومنا الصحيحة ، فيتوجّهون به (٢) عند شيعتنا ، وينتقصون (٣) بنا عند أعدائنا ، ثمّ يضعون إليه أضعافه وأضعاف أضعافه من الأكاذيب علينا التي نحن براء منها ، فيقبله المستسلمون من شيعتنا على أنّه من علومنا ، فضلّوا وأضلّوا ، اولئك أضرّ على ضعفاء شيعتنا من جيش يزيد ـ لعنه الله ـ على الحسين بن عليّ عليه‌السلام» (٤) ، انتهى.

دلّ هذا الخبر الشريف اللائح منه آثار الصدق على جواز قبول

__________________

(١) كذا في المصدر ، وفي النسخ : «لتلك».

(٢) «به» من (ص) والمصدر.

(٣) كذا في (ر) ، (ص) ، (ل) والمصدر ، وفي (ت) ، (ظ) و (م) : «ينتقضون».

(٤) الاحتجاج ٢ : ٥٠٨ ـ ٥١٢ ، الحديث ٣٣٧ ، وتفسير العسكري : ٢٩٩ ـ ٣٠١.

قول من عرف بالتحرّز عن الكذب وإن كان ظاهره اعتبار العدالة بل ما فوقها ، لكنّ المستفاد من مجموعه : أنّ المناط في التصديق هو التحرّز عن الكذب ، فافهم.

روايةُ اُخرى

ومثل ما عن أبي الحسن عليه‌السلام فيما كتبه جوابا عن السؤال عمّن يعتمد عليه في الدين ، قال :

«اعتمدا في دينكما على كلّ مسنّ في حبّنا ، كثير القدم في أمرنا» (١).

وقوله عليه‌السلام في رواية اخرى :

روايةُ اُخرى

«لا تأخذنّ معالم دينك من غير شيعتنا ؛ فإنّك إن تعدّيتهم أخذت دينك من الخائنين الذين خانوا الله ورسوله وخانوا أماناتهم ؛ إنّهم ائتمنوا على كتاب الله فحرّفوه وبدّلوه ... الحديث» (٢).

وظاهرهما (٣) وإن كان الفتوى ، إلاّ أنّ الإنصاف شمولهما (٤) للرواية بعد التأمّل ، كما تقدّم في سابقيهما (٥).

رواية الحسين ابن روح

ومثل ما في كتاب الغيبة بسنده الصحيح إلى عبد الله الكوفيّ ـ خادم الشيخ أبي القاسم الحسين بن روح ـ حيث سأله أصحابه عن

__________________

(١) الوسائل ١٨ : ١١٠ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٤٥.

(٢) الوسائل ١٨ : ١٠٩ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٤٢.

(٣) كذا في (ر) ، (ص) ، (ظ) و (م) ، وفي (ت) ، (ل) و (ه) : «ظاهرها».

(٤) كذا في (ت) ، (ر) ، (ص) و (م) ، وفي (ظ) ، (ل) و (ه) : «شمولها».

(٥) كذا في (ظ) و (م) ، وفي (ر) و (ص) : «سابقتهما» ، وفي (ت) و (ه) : «سابقتها» ، وفي (ل) : «سابقيها».

كتب الشلمغانيّ ، فقال الشيخ : أقول فيها ما قاله العسكريّ عليه‌السلام في كتب بني فضّال ، حيث قالوا له (١) : «ما نصنع بكتبهم وبيوتنا منها ملاء؟ قال : خذوا ما رووا وذروا ما رأوا» (٢).

فإنّه دلّ بمورده على جواز الأخذ بكتب بني فضّال ، وبعدم الفصل على كتب غيرهم من الثقات ورواياتهم ؛ ولهذا أنّ الشيخ الجليل المذكور الذي لا يظنّ به القول في الدين بغير السماع من الإمام عليه‌السلام قال : أقول في كتب الشلمغانيّ ما قاله العسكريّ عليه‌السلام في كتب بني فضّال ، مع أنّ هذا الكلام بظاهره قياس باطل.

رواية المحاسن

ومثل ما ورد مستفيضا في المحاسن وغيره : «حديث واحد في حلال وحرام تأخذه من صادق خير لك من الدّنيا وما فيها من ذهب وفضّة» (٣). وفي بعضها : «يأخذ صادق عن صادق» (٤).

رواية الكشيّ

ومثل ما في الوسائل ، عن الكشّيّ ، من أنّه ورد توقيع على القاسم بن العلاء ، وفيه : «إنّه لا عذر لأحد من موالينا في التّشكيك فيما يرويه عنّا ثقاتنا ؛ قد علموا أنّا نفاوضهم سرّنا ونحمله إليهم» (٥).

مرفوعة الكناني

ومثل مرفوعة الكنانيّ ، عن الصادق عليه‌السلام في تفسير قوله تعالى :

__________________

(١) لم ترد «له» في (ظ) و (ل).

(٢) الغيبة للشيخ الطوسي : ٣٨٩ ـ ٣٩٠ ، الحديث ٣٥٥.

(٣) المحاسن ١ : ٣٥٦ ، الحديث ١٥٧ و ١٥٨ ، والوسائل ١٨ : ٦٩ ، الباب ٨ من أبواب صفات القاضي ، الأحاديث ٦٧ ـ ٧٠.

(٤) المستدرك ١٧ : ٢٩٨ ، الباب ٨ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٤٣.

(٥) الوسائل ١٨ : ١٠٨ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٤٠.

﴿وَمَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ(١) ، قال : «هؤلاء قوم من شيعتنا ضعفاء ، وليس عندهم ما يتحمّلون به إلينا فيسمعون حديثنا ويفتّشون من علمنا ، فيرحل قوم فوقهم وينفقون أموالهم ويتعبون أبدانهم حتّى يدخلوا علينا ويسمعوا حديثنا فينقلوا إليهم ، فيعيه اولئك ويضيّعه هؤلاء ، فاولئك الذين يجعل الله لهم مخرجا ويرزقهم من حيث لا يحتسبون» (٢).

دلّ على جواز العمل بالخبر وإن نقله من يضيّعه ولا يعمل به.

٤ - ما يظهر منها جواز العمل بخبر الواحد

ومنها : الأخبار الكثيرة التي يظهر من مجموعها جواز العمل بخبر الواحد وإن كان في دلالة كلّ واحد على ذلك نظر.

مثل النبويّ المستفيض بل المتواتر : «إنّه من حفظ على امّتي أربعين حديثا بعثه الله فقيها عالما يوم القيامة» (٣).

قال شيخنا البهائيّ قدس‌سره في أوّل أربعينه : إنّ دلالة هذا الخبر على حجّيّة خبر الواحد لا يقصر عن دلالة آية النفر (٤).

ومثل الأخبار الكثيرة الواردة في الترغيب في الرواية والحثّ عليها ، وإبلاغ ما في كتب الشيعة (٥) ، مثل ما ورد في شأن الكتب التي

__________________

(١) الطلاق : ٢.

(٢) الوسائل ١٨ : ٦٤ ، الباب ٨ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٤٥ ، وفيه : «مرفوعة الكناسي».

(٣) الوسائل ١٨ : ٦٦ ـ ٦٧ ، الباب ٨ من أبواب صفات القاضي ، الأحاديث ٥٤ ، ٥٨ ، ٥٩ ، ٦٠ و ٦٢.

(٤) الأربعون حديثا : ٧١.

(٥) في (ر) ، (ظ) و (ل) ونسخة بدل (ص) بدل «الشيعة» : «الثقة».

دفنوها لشدّة التقيّة ، فقال عليه‌السلام : «حدّثوا بها فإنّها حقّ» (١).

ومثل ما ورد في مذاكرة الحديث والأمر بكتابته ، مثل قوله [عليه‌السلام] للراوي : «اكتب وبثّ علمك في بني عمّك ؛ فإنّه يأتي زمان هرج ، لا يأنسون إلاّ بكتبهم» (٢).

وما ورد في ترخيص النقل بالمعنى (٣).

وما ورد مستفيضا بل متواترا ، من قولهم عليهم‌السلام : «اعرفوا منازل الرجال منّا بقدر روايتهم عنّا» (٤).

وما ورد من قولهم عليهم‌السلام : «لكلّ رجل منّا من يكذب عليه» (٥).

وقوله صلى‌الله‌عليه‌وآله : «ستكثر بعدي القالة ، وإنّ من كذب عليّ فليتبوّأ مقعده من النّار» (٦).

وقول أبي عبد الله عليه‌السلام : «إنّا أهل بيت صدّيقون ، لا نخلو من

__________________

(١) الوسائل ١٨ : ٥٨ ، الباب ٨ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٢٧.

(٢) الوسائل ١٨ : ٥٦ ، الباب ٨ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ١٨ ، وفي المصدر بدل «بني عمّك» : «إخوانك».

(٣) الوسائل ١٨ : ٥٤ ، الباب ٨ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٩.

(٤) الوسائل ١٨ : ٩٩ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٣ ، والصفحة ١٠٩ ، نفس الباب ، الحديث ٤١.

(٥) لم نقف عليه في المجاميع الحديثيّة ، ورواه في المعتبر مرسلا عن الصادق عليه‌السلام ، المعتبر ١ : ٢٩.

(٦) لم نقف عليه في المجاميع الحديثيّة ، ورواه في المعتبر مرسلا عن النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله ، المعتبر ١ : ٢٩ ، وورد قريب منه في الوسائل ١٨ : ١٥٣ ، الباب ١٤ من أبواب صفات القاضي ، ضمن الحديث الأوّل.