درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۹۰: خبر واحد ۴۲

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله ولعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

بالاخره ایشان آقا این روایت اسماعیل را که فرموده بود حضرت صدقه مردم را تصدیق بکن شیخ انصاری با یک نظر به آن نگاه می‌کند و می‌گوید تصدیق مخبری است دیگری با یک نظر دیگری نگاه می‌کند تصدیق خبری است شیخ به اعتبار اینکه می‌گویند او را حد نمی‌زنند آن کسی که گفتند شرب خمر می‌کند به اعتبار اینکه حضرت او را حد نزده یعنی اثر بر خبر بار نکرده این تصدیق را تصدیق مخبری می‌گیرد اما دیگری می‌گوید اثر بار کرده گفت مردم را تصدیق کن و پولت را دست او نده او شیخ انصاری به لحاظ اینکه حد جاری نمی‌کند صدق را صدق مخبری می‌گیرد این آقا به اعتبار اینکه حضرت فرموده پولت را دست او نده می‌گوید اثر بار کرده پس تصدیق را می‌کند خبری، ایشان فرمود بر فرض هم که ما قبول بکنیم این که روایت اسماعیل تصدیقش خبری است شما نمی‌توانی از این کمک بگیری پس آیه را هم تصدیقش را خبری بکنی چون مستشکل می‌خواهد با این روایتی که حملش می‌کند بر تصدیق خبری به وسیله آن آیه را هم بکند تصدیق خبری، که بشود از ادله حجیت خبر واحد. ایشان می‌فرماید اولا مخبری است آن صدقه، خبری نیست بر فرض هم که حالا خبری باشد ولی شما نمی‌توانی از این کمک بگیری آیه را هم خبری بکنی چرا؟ برای اینکه آیه چهار پنج تا قرینه ما داریم که تصدیقش تصدیق مخبری است نهایتش این روایت اسماعیل به قول شما تصدیقش خبری باشد خوب می‌شود از ادله حجیت خبر واحد که از امروز می‌خواهیم بخوانیم شما نمی‌تواند بیایی بگویی حالا که این خبری است و چون ارتباط با آیه دارد آیه را هم بیایی خبری بکنی، چرا؟ چون بحث ما در حجیت خبر واحد است به مجرد آیات نه به کمک یک روایت دیگر نهایتش این روایت را هم بپذیریم تصدیق خبری و می‌شود از ادله آتیه هیچ ربطی به آیات ندارد. بعد ایشان فرمودند دیگر برای آخرین بار که همه حرفها را زدند و آیات را اشکال کردند می‌خواهند بگویند بر فرض هم ما اگر گفتیم این آیات از ادله حجیت خبر واحد است باید یک عادل به آن بچسبانیم یعنی باید دو سه تا قید به اینها بچسبانیم که آن آیه نفر می‌گفت نافر قولش حجت است می‌خواهد عادل باشد می‌خواهد نباشد ما باید به اینها یک قیدی بزنیم باید بگوییم قید عدالت شرط است، از کجا؟ از منطوق آیه. مثل اینکه بعضی از رفقا هنوز برایشان این جمله جا نیافتاده، دلیل مثبتین کدام است؟ متخالفین کدام است؟ من دو سه دقیقه این را توضیح بدهم که بعضی‌ها برایشان روشن نشده مطلب روشن بشود ببینید آقا گاهی دو تا دلیل هر دو مثبت یک مطلبی اند با هم هیچ معارضه‌ای ندارند گاهی نه دو تا دلیل اینها با هم تعارض دارد ظاهرشان، باید یک کاری بکنیم معارضه‌اش برطرف بشود مثلا یک دلیل می‌گوید اکرم العلما خوب ظاهرش این است که همه علما را اکرام کن چه عادل چه فاسق، ظاهرش این است دیگر، العلما، ولی بعد یک دلیل می‌آید می‌گوید لاتکرم العالم الفاسق خوب ببینید اینها الآن با هم تباین دارند او می‌گوید علما را اکرام کن چه عادل چه فاسق این دلیل دومی می‌گوید عالم فاسق را اکرام نکن اینها متخالفین اند چکار باید بکنیم؟ باید در این اکرم العلما تصرف کنیم بگوییم اینکه می‌گوید اکرم العلما مقصودش علمای عدول است علمای غیر فاسق است که هماهنگ با او بشود ببینید قانون متخالفین این است که اگر دو تا دلیل ما داشتیم ظاهرشان با هم مخالفت می‌کرد باید تصرف بکنیم در یکی هماهنگشان کنیم با همدیگر، اما اگر دو تا دلیل اینجوری داشتیم این می‌گوید اکرم العلما آن هم می‌گوید اکرم زیدا العالم اینها با هم تنافی ندارند این می‌گوید علما را اکرام کن او می‌گوید زید عالم را اکرام کن هر دو مثبتین اند یعنی آن مثبت وجوب اکرام علماست این هم مثبت وجوب اکرام زید عالم است با هم منافاتی ندارند که ما تصرف در احدهما بکنیم خوب ایشان می‌فرماید ما اگر پای مفهوم آیه را بکشیم توی کار با آن آیه نفر اینها می‌شوند مثبتین با هم تعارض ندارند یعنی آیه نفر می‌گوید خبر نافر حجت است چه عادل باشد چه نباشد مفهوم آیه نبا می‌گوید خبر عادل حجت است ربطی به هم ندارد مثبتین می‌شوند وقتی مثبتین شدند دیگر معنا ندارد بیاییم احدهما را تقیید بکنیم اما اگر پای منطوق را بکشیم توی کار چرا با هم تنافی دارند او می‌گوید نافر قولش حجت است چه عادل چه فاسق یعنی فاسق هم باشد حجت است و حال آنکه منطوق آیه نبا می‌گوید اگر فاسق خبر آورد حجت نیست تبین کن اینجاست که با هم، بنابراین عرض کردم حق با شیخ انصاری است که فرموده مفهوم را خطش بزنید منطوقش کنید برای این است برای این است که مفهوم را بیاورید توی کار با آن آیات دیگر معارضه ندارد که ما آنها را مجبور بشویم تقیید کنیم اما اگر پای منطوق را بیاوریم توی کار چرا، اینها با آنها معارضه می‌کنند اینجاست که آنوقت ما باید بیاییم تقیید کنیم بگوییم آیه نفر اگر می‌گوید قول نافر متفقه حجت است مقصود نافر غیر فاسق، نافری که عادل باشد. خوب پس این یک قید را از آیه نبا آوردیم آیه نفر خبر نافر را حجت می‌کند برای متخلفین چه عادل چه فاسق ولی بوسیله منطوق آیه نبا تقییدش می‌کنیم می‌گوییم نه نافر عادل. این دلیل بر اینکه عادل معتبر است و اما شرط دوم: می‌گوییم عدالتش هم باید عدالت واقعی باشد این را از کجا آوردیم؟ از آن قانونی که می‌گوید الفاظ موضوعه للمعانی الواقعیه این دو تا قید. قید سوم: عادل تنها هم به درد نمی‌خورد عادل واقعی هم به درد نمی‌خورد باید خبرش هم مفید وثوق و اطمینان باشد این را از کجا در آوردیم؟ از ذیل آیه نبا، ذیل آیه نبا می‌گفت خبرهایی که احتمال پشیمانی در آنها هست اعتباری ندارد خوب هر عادلی هم خبرش احتمال پشیمانی در آن هست باید بگوییم نه خبرهای اطمینان آور باشد خبر اطمینانی احتمال پشیمانی آن خیلی درصدش ضعیف است پس خلاصه مطلب این آیاتی که بطور اطلاق می‌آید می‌گوید نافر قولش حجت است مسئول قولش حجت است باید یک عادل واقعی مفید للاطمینان کنار اینها بگذارید و هر کدامش را هم گفتیم از کجا آوردیم. علی کل حال ایشان می‌فرماید تمام اینها در صورتی است که آیه نبا را بپذیریم یعنی مفهوم شرط و مفهوم وصف را بپذیریم و عدالت را بپذیریم تا اینکه آنها را مقید کنیم ولو لم نقل ولی اگر مثل سید مرتضی شدیم گفتیم ما نه مفهوم شرط را قبول داریم نه مفهوم وصف را قبول داریم چه بکنیم با آن آیات؟ آن آیات دیگر عدالت در آنها معتبر نیست چون آیه از کار می‌افتد وقتی آیه از کار افتاد می‌ماند اطمینان، باید بگوییم این آیاتی که می‌گوید خبر حجت است یعنی انصراف دارد ولو دلیلی نداریم بر این مطلب ولی انصراف دارد به اینکه باید مفید اطمینان باشد ولو عادل هم نباشد نباشد خوب تا اینجا آقا بحث آیات تمام شد و ایشان یکدانه آیه را هم قبول نکردند بر حجت خبر واحد می‌خواهیم وارد سنت بشویم.

۲

روایات حجیت خبر واحد

روایاتی که دلالت دارد و اما السنه فطوائف یعنی طوائف اربع، چهار طائفه ایشان اخبار نقل می‌کند که از این اخبار استفاده می‌شود حجیت خبر واحد، عرض کردم واحد یعنی غیر مقطوع الصدور نه اینکه یعنی یک نفر، خبر واحد حجت است یعنی خبری که مقطوع الصدور نیست در مقابل متواتر، متواتر خبری است که مقطوع الصدور است خبر واحد به خبری می‌گویند که قطع به صدورش نداریم ولو ممکن است ده نفر بگویند غرض ده نفر هم که بگویند تا ما قطع به صدور پیدا نکنیم به آن می‌گویند خبر واحد، ایشان می‌خواهد چهار طائفه دسته بندی هم کرده، در هر طائفه‌ای یک مشت روایات خاص را ذکر می‌کند در این طوائف اربع دلالت دارد بر حجیت خبر واحد. خوب بعد اینجا اشکال شده که آن تتمه دیروز را دوباره تکرار بکنیم اینجا اشکال شده که خود اینها واحد است یعنی این اخباری که الآن ما می‌خواهیم بخوانیم خود اینها مقطوع الصدور نیست شما با خبر واحد می‌خواهید ثابت بکنید که خبر واحد حجت است تازه باید یک دلیل برای حجیت اینها بیاورید این مستلزم دور است پس این استدلال باطل است اول کسی هم که این استدلال را کرده و با اخبار خبر واحد را حجت کرده عرض شد فاضل تونی است در کتاب وافیه صفحه ۱۵۹ ایشان از روایات استفاده کرده که خبر واحد غیر مقطوع الصدور حجت است ولی مواجه با این اشکال شده که اینها خودش خبر واحد است مقطوع الصدور نیست ما با اینها بخواهیم خبر واحد را ثابت بکنیم مستلزم دور است در مقابل اینها صاحب وسائل آمده ادعای تواتر کرده این وسائل‌های ۲۰ جلدی اگر دارید آن جلد ۲۰ که خاتمه است وسائل است. یکی صفحه ۹۳ یکی صفحه ۹۸ ایشان در این دو جا آخرین جلد وسائل که این جلد بیستم باشد یعنی این ۲۰ جلدی‌ها باشد صفحه ۹۳ و صفحه ۹۸ آمده گفته قد دلت اخبار متواتره ما داریم که خبر واحد غیر علمی حجت است بعد دیگران خوب می‌دانید که تواتر بر سه قسم است اینها را یکروز دیگر گفتیم تواتر لفظی تواتر معنوی تواتر اجمالی، تواتر لفظی مثل همان قضیه غدیر من کنت مولاه فهذا علی مولاه هر چه شما روایت می‌بینید با همین قیافه است شیعه و سنی این عبارت را نقل کردند به این می‌گویند چه؟ تواتر لفظی. یعنی امامت و ولایت امیرالمومنین (سلام الله علیه) با روایات متواتره ثابت شده آن هم چه تواتری؟ تواتر لفظی. گاهی از چیزها هست تواتر لفظی ندارد ولی تواتر معنوی دارد مثل زهد امیرالمومنین مثل شجاعت امیرالمومنین ما روایات نداریم که علی شجاع است علی زاهد است ولی روایاتی داریم نشان می‌دهد ایشان کارهایی کرده که دلالت بر شجاعتش دارد یعنی محتوای روایات است شجاعت و زهد ایشان، خوب به آن روایاتی که محتوایش شجاعت و زهد ایشان است به آنها می‌گویند تواتر معنوی. خلاصه ولایت و امامت ایشان با تواتر لفظی ثابت شده زهد و شجاعت ایشان با روایاتی که تواتر معنوی دارد ثابت شده. و اما یک قسم دیگر هم داریم تواتر که نه لفظا متواتر است نه معنا متواتر است ولی اجمالا متواتر است، یعنی چه؟ یعنی علم به صدور بعضی‌هایش داریم اگر کفایه را مراجعه کرده باشید که دیروز آدرس دادم صفحه ۹۷ را ببینید ایشان تواتر اجمالی را معنا می‌کند تواتر اجمالی به خبرهایی می‌گویند که ما علم به صدور داریم در ضمن اینها، مثلا پنجاه تا خبر در یک موضوعی رسیده ما یقین داریم یکدانه از اینها صادر از معصوم است به این می‌گویند تواتر اجمالی اجمالا می‌دانیم یکدانه‌اش را ائمه فرموده‌اند اما کدام است نمی‌دانیم. خوب اینهایی که آمدند گفتند این خبرها واحد است در مقابل صاحب وسائل که گفته متواتر است پس چه باید بگوییم؟ خوب تواتر لفظی ندارد واقعا این روایات تواتر معنوی ندارد راهش تواتر اجمالی است که آقای آخوند از همین راه وارد می‌شود می‌فرماید این روایات وان لم یکن متواتره لفظا و معنا الا انه کانت متواتره اجمالا و بس است پس نتیجتا آقا این اخباری که ما می‌خواهیم بخوانیم متواتر است منتها نه تواتر لفظی و معنوی بلکه تواتر اجمالی و با تواتر داریم ثابت می‌کنیم که خبر واحد حجت است که دیگر آن اشکال دور هم پیش نیاید.

طائفه اولی که ایشان نقل می‌کند اخبار متعارضین است اخبار علاجیه. یک روز هم صحبتش شد ما اخباری داریم که می‌آیند از ائمه سوال می‌کنند اذا جاء عنکم خبران متعارضان ما چکار بکنیم یک خبر می‌آید می‌گوید این خبر واجب است یک خبر دیگر معارضش می‌گوید این کار حرام است ما در اینجور جاها چه بکنیم؟ خوب این الآن بیماری است دیگر، معارضه خودش تعارض یک بیماری است حضرت این بیماری را معالجه می‌کنند لذا به اینها می‌گویند اخبار علاجیه، می‌گوید خذ باعدلهما حضرت می‌فرماید آن عادلتر را بگیر می‌گوید آقا هر دو عادل اند حضرت می‌فرماید آن مشهورتر را بگیر می‌گوید هر دو مشهورند حضرت می‌فرماید آنکه فقیه‌تر است بگیر خلاصه حضرت تلاش می‌کنند اهتمام شدید که یکدانه از این خبرها باید عمل بشود اگر از هر جهت یکسان بود مخیری اذن فتخیر، اگر از هر جهت مساوی بودند مخیری می‌خواهی به این عمل کن یا به او ولی اگر احدهما رجحان دارد به آن ارجح باید عمل کنی خوب این چه دخلی به کار ما دارد این اخبار؟ می‌گوید از این شدت حضرت از این اهتمام حضرت ما می‌فهمیم خبر واحد لولا المعارض حجت است اگر حجت نبود که اینقدر حضرت تلاش نمی‌کرد حضرت می‌گویند این کار را بکن آن کار را بکن این کار را بکن برای چیست؟ می‌خواهد یکی از این دو تا روایت عمل بشود از این اهتمام حضرت از این تلاش حضرت که یک کاری می‌کنند که یکدانه از این خبرها را عمل کند آخر سر هم که می‌گوید از هر جهت یکسان است می‌گوید مخیری یا می‌خواهی به این عمل بکن یا به این. از این چه می‌فهمیم؟ می‌فهمیم خبر واحد لولا المعارض حجت است که عندالتعارض حضرت یک دستورهایی می‌دهند به آن خبرها عمل بشود می‌خواهیم روایاتی که بخوانیم در این رابطه است. اما السنه فطوائف اربع یعنی چهار طائفه ما داریم ایشان خیلی دسته بندی کردند این اخباری که، چون دیگران همه را قاطی کردند تمام روایات را همه را مخلوط کردند ولی ایشان نه دسته بندی کردند الاولی منها طائفه اولی اخبار علاجیه، این روایاتی که می‌خواهیم بخوانیم اسمش اخبار علاجیه است منها آن طائفه اول ما ورد آن چیزهایی است که وارد شده در خبرین متعارضین این مِِن بیان آن ما است در خبرین متعارضین چه چیز وارد شده؟ حضرت دستور دادند اخذ به اعدل، می‌گوید چکار بکنم؟ می‌فرمایند چون عادل حجت است حضرت می‌فرمایند آن عادلتر را بگیر حکم به اعدل می‌کنند می‌گوید آقا هر دو عادل اند یکجورند حضرت دستور اصدق می‌دهند آنکه بیشتر مورد وثوق است آن را بگیر و آنکه مشهورتر است آن را بگیر آخر سر که راوی می‌گوید از هر جهت یکسان است حضرت می‌فرمایند التخییر عند التساوی. حالا که از هر جهت مساوی است مخیری، این روایت مثل چه؟ مثل مقبوله عمر بن حنظله، این روایت آقا در وسائل ج۱۸ص۷۵ ح۱ اگر حوصله‌اش را ندارید ایشان صفحه ۴۴۵ نقل می‌کند تمام آن روایتها با این نسخه‌ها صفحه ۴۴۵ تمام آن روایت مقبوله را ایشان نقل می‌کند مثل مقبوله عمر بن حنظله که البته در مورد حکم وارد شده فانها و ان وردت فی الحکم بقیه نسخه‌ها ندارد این جمله را، حالا بود و نبودش مهم نیست فانها یعنی این مقبوله و ان وردت فی الحکم راجع به حکمین متعارضین است حیث یقول برای اینکه حضرت می‌فرماید الحکم ما حکم به اعدلهما و افقههما و اصدقهما فی الحدیث عنایت کنید آقا این حدیثی که مقبوله است مراجعه بفرمایید دو نفر دعوا داشتند رجلان تنازعا فی دین او میراثٍ می‌روند پهلوی این قضات جور، به حضرت خبر می‌دهند که بعضی از این شیعیان شما در مرافعات خود به این قضات جور مراجعه کردند حضرت نهیشان می‌کنند می‌گویند نکنید این کار را، آن شخص می‌گوید پس چه بکنیم؟ می‌فرمایند از توی خودتان یعنی شیعه‌ها بگردید خلاصه کسی که شرایط قضاوت را دارد کسی که اهل نظر است، من نظر فی حلالنا و حرامنا فلیرضوا به حکما، توی خودتان یک کسی که با مبانی قضایی که ما گفتیم آشنایی دارد بروید او را راضی بشوید هر حکمی کرد تن به حکم او بدهید و پهلوی قضات جور نروید. خوب وقتی حضرت این دستور را می‌دهند آن شخص می‌گوید اینها گاهی پهلوی قاضی‌های شیعه می‌روند آنها هم با هم اختلاف دارند در یک نزاع آن قاضی شیعه یک حکمی می‌کند در همان نزاع آن قاضی شیعه دیگر یک حکم دیگر می‌کند خوب این را چکار بکنند؟ این می‌بیند حکم آن آقا به نفعش است می‌گوید من آن را قبول دارم این می‌بیند حکم آن آقا به نفعش است می‌گوید من آن را قبول دارم اینجا چکار باید کرد؟ اینجایی که دو تا قاضی ولو شیعه و اهل نظر هم هستند اگر با هم تعارض کردند چه بکنیم؟ حضرت می‌فرماید خذ باعدلهما در مورد حکمین است یعنی این حکمین ببین کدامشان عادلترند کدامشان فقیه ترند او را راضی بشوند به حکمش خوب الآن یک کسی اشکال می‌کند می‌گوید این چه ربطی به کار ما دارد؟ ما داریم روایتین راویین ما می‌خوانیم حضرت مرجحات را برای حکمین، تنازع حاکمین، بحث ما کجاست؟ روایتین متعارضین، راویین متعارضین، و حال آنکه این مرجحاتی که حضرت می‌فرمایند مال حُکمین است حْکمین متعارضین، حاکمین متعارضین، این چه دخلی به کار ما دارد؟ ایشان می‌گوید چرا، یک لحظه صبر بکن همه روایت را اگر مطالعه بکنی به در کار ما هم می‌خورد وقتی حضرت می‌فرماید آن حاکم اعدل را بگیرد افقه را بگیرد این می‌گوید آقا اینها هر دو یک سنخ اند اینجا ما چکار بکنیم؟ از اینجاست که شاهد ماست حضرت دستور می‌دهند می‌گویند اینها که شیعه هستند قهرا مستند حکمشان روایت ماست حالا که این دو تا حاکم الآن با هم اختلاف کردند و هر دو هم شیعه هستند قهرا مستند قضاوتشان روایات ماست شما برو پهلوی آن قاضی بگو آقا مستند حکمت را بده به من، برو پهلوی آن قاضی مستند حکم او را هم بگیر، بعد بیا ببین کدام یک از این روایات مشهورتر است عادلتر است ببینید رسیدیم به روایات، کسی اشکال می‌کند می‌گوید این روایت چه ربطی به کار ما دارد حضرت اعدل و افقه را برای حُکمین گفتند ما روایتین داریم می‌خوانیم ایشان می‌گوید چرا، درست است ابتدایش مربوط به حُکمین است و مرجحات حاکمین را حضرت می‌گویند ولی آخر کار نوبت می‌رسد به مرجحات روایت، وقتی این شخص می‌گوید اینها یکسان اند حضرت می‌فرماید حالا که اینطور است مستندهای اینها را بگیرید شما، مستند قضاوت آن لابد روایتی است چون شیعه‌اند دیگر سنی که نیستند مستند روایت آن هم یک روایت است این دو تا روایت که مستند حکم این دو تاست بگیرید آنوقت ببینید راوی‌های کدام اینها عادلترند راوی‌های کدام یک از این دوتا روایتشان مشهورتر است آن را بگیرید پس با ضمیمه ذیل والا صدر روایت را شما نگاه بکنید مرجحات حاکمین است به درد نمی‌خورد لذا ایشان می‌فرماید و ان وردت درست است این در مورد حکم آمده و امام هم فرموده الحکم ما حکم به اعدلهما ببینید مرجحات حاکمین را گفته الی آخر حدیث. حالا می‌خواهد جواب آن اشکال را بدهد و موردها یعنی مورد مقبوله و ان کان الحاکمین درست است حضرت راجع به حاکمین حرف می‌زنند الا اینکه ملاحظه جمیع روایت، یعنی آن دنباله‌اش را هم نگاه بکن ملاحظه جمیع روایت تشهد شهادت می‌دهد که مراد بیان مرجح روایتین است پس صدرش را نگاه نکن ذیلش را هم مطالعه بکن آنوقت معلوم می‌شود حضرت مرجح روایتین، کدام روایتین؟ اللتین آن دو روایتی که استند الیهما الحاکمان نه اینکه حاکم شیعه‌اند به استناد روایات این حکم را کردند حالا مخالف در آمده، شما ببین مستند آن دو تا حکم که هر کدام یک روایتی است آن مستندها را ببین، ببین کدامشان راوی‌هایش عادل است آن را بگیر نتیجتا با این بیان شد مطابق بحث ما. پس چه شد آقا ما از این روایت چه استفاده‌ای می‌کنیم؟ از این تلاش حضرت از این اهتمام حضرت که می‌گویند این خبر را بگیر این خبر را بگیر ما می‌فهمیم که خبر واحد لولا المعارض حجت است که حالا عند المعارض حضرت تلاش می‌کنند که به یکدانه‌اش عمل بکن. این یک روایت که آدرسش هم عرض شد همان وسائل ج۱۸ص۷۵ ولی خود ایشان صفحه ۴۴۵ هم این مطلب را نقل می‌کنند.

برویم سراغ روایت دومی: روایت غوالی اللئالی، نوعا این کتابها عوالی نوشته، غلط است، غوالی اللئالی مال ابن ابی جمهور احصائی چهار جلد است شما جلد چهارم را اگر مراجعه بفرمایید هفت هشت سال است که چاپ شده قدیم دو جلد قطور بود علی کل حال ج۴ غوالی اللئالی ص۱۳۳ ح۲۲۹ البته شیخ این حدیث را صفحه ۴۴۶ نقل می‌کند یعنی ۴۴۵ آن مقبوله را نقل می‌کند ۴۴۶ هم این حدیثی را که الآن می‌خواهیم بخوانیم نقل می‌کند ایشان. ایشان می‌فرماید روایت غوالی اللئالی این است المرفوعه الی زراره، به این می‌گویند مرفوعه، روات هیچکدام ذکر نشده علامه عن زراره به این روایت می‌گویند مرفوعه که مرسله هم به آن می‌گویند قال یعنی زراره سوال می‌کند می‌گوید یاتی عنکم الخبران او الحدیثان متعارضان فبایهما ناخذ؟ گاهی می‌شود دو تا خبر دو تا حدیث متعارض به دست ما می‌رسد هر دو هم قال الصادق است قال الباقر است ما چه بکنیم در اینجاها؟ بایهما ناخذ؟ به کدام این دو تا ما اخذ بکنیم قال خذ بما اشتهر بین اصحابک حضرت فرمودند به آن خبری عمل بکن که بین اصحاب مشهور است واترک الشاذ النادر آن یکی که ندرت دارد و آن شهرت را ندارد آن را رها کن قلت فانهما معا مشهوران گفتم آقا شما می‌گویید مشهور را بگیر اینها هر دو مشهور است حالا که هر دو مشهور است چه بکنیم؟ خذ باعدلهما عندک حضرت فرمودند آن خبری که راوی آن عادل‌تر است در نزد تو به آن عمل بکن و اوثقهما فی نفسک آنکه در نزد تو بیشتر مورد وثوق است به آن عمل کن. این هم یک خبر. خوب از این هم چه می‌فهمیم؟ می‌فهمیم خبر واحد لولا المعارض حجت است که عند التعارض حضرت اینقدر دارند تلاش می‌کنند که یکدانه از اینها باید عمل بشود.

[فرق بین خبر و حدیث]

یک جمله اینجا عرض بکنیم الخبران و الحدیثان، فرق بین خبر و حدیث چیست؟ خبر و حدیث آقا اذا اجتمعا افترقا الآن اینجا با هم جمع شده الآن اینجا می‌گوید اذا جاء عنکم الخبران او الحدیثان، اذا اجتمعا افترقا، ولی اذا افترقا اطلق کل واحد علی الآخر، اگر شما یک جا حدیث دیدید حدیث یعنی چه؟ یعنی همینهایی که ائمه گفتند یکجا اگر خبر دیدید خبر یعنی چه؟ یعنی همینهایی که ائمه گفتند اما اینجا با هم است می‌گوید اگر از ناحیه شما خبر یا حدیث آمد چون اینجا با هم جمع شده باید چکار کنیم؟ باید فرق بگذاریم اذا اجتمعا افترقا اگر از ناحیه شما دو خبر متعارض یا دو حدیث متعارض رسید فرقش این است اگر شما اینجوری روایت به دستت رسید عن الصادق (علیه السلام) قال قال رسول الله صلی الله علیه و اله به این بگو حدیث اما عن الصادق قال (علیه السلام) بدون رسول الله صلی الله علیه و اله به این بگو خبر. پس اگر امام از رسول الله صلی الله علیه و اله خبر داد عن الصادق علیه السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه و اله به این بگو حدیث، اما عن الصادق قال (علیه السلام) کذا بدون اسناد به رسول الله صلی الله علیه و اله به این بگو خبر، چون این دو تا اینجا با هم جمع شده این فرق را می‌گذاریم اذا اجتمعا افترقا الآن اینجا می‌گوید اذا جاء عنکم خبران یا حدیثان، فرقش چیست؟ باید فرق بگذاریم اگر امام معصوم آن حکمی را که می‌خواهد نقل بکند پای رسول الله را هم توی کار بکشد به آن می‌گویند حدیث ولی نه اگر از خودشان بفرمایند که فرمودند مثلا فلان چیز واجب است فلان چیز حرام است به آن می‌گوییم خبر. پس این هم نکته اذا جاء عنکم خبران و الا جاهای دیگر اینطوری نیست یعنی اگر به شما گفتند خبر چیست؟ بگو قال رسول الله صلی الله علیه و اله خبر است قال الصادق علیه السلام خبر است حدیث چیست؟ قال رسول الله صلی الله علیه و اله حدیث است قال الصادق علیه السلام حدیث است. تک تک اگر باشد اذا افترقا اطلق کل واحد علی الآخر اگر اینها تک تک بودند هر کدام معنای دیگری را می‌دهد ولی اذا اجتمعا افترقا چون در اینجا با هم جمع شدند قهرا با هم فرق بگذاریم و فرقش همین است که اگر امام معصوم اسناد الی رسول الله صلی الله علیه و اله باشد می‌شود حدیث و اگر بدون اسناد، مثلا الآن همین خودش خبر است یعنی خودش خبر است چون اسمی از رسول الله صلی الله علیه و اله در آن برده نشده این هم روایت دوم.

و مثل روایه ابن الجهم ابی را خط بزنید این کتابها یک ابی هم دارد ابن جهم یعنی حسن بن جهم از اصحاب امام رضا (علیه السلام) است روایتی است حسن بن جهم از حضرت رضا (سلام الله علیه) قلت یجیئنا الرجلان و کلاهما ثقه بحدیثین این بحدیثین مفعول یجیء است چون جاء لازم است با باء متعدی می‌شود یعنی یجیئنا الرجلان بحدیثین مختلفین گاهی دو مردی که هر دو هم مورد ثقه ما هست دو حدیث مختلف نقل می‌کنند او می‌گوید قال الصادق علیه السلام این کار واجب است آن یکی هم می‌گوید قال الباقر علیه السلام این کار حرام است ما چه بکنیم هر دو هم آدمهای ثقه‌ای اند دروغگو نیستند که بگوییم خبرهایشان اعتبار ندارد چه بکنیم در اینجا؟ فلانعلم ایهما فلانعلم که کدام از این دو تا حق است قال (علیه السلام) اذا لم تعلم فموسع علیک موسع یعنی مخیری، در توسعه هستی بایهما اخذت کان صوابا. به هر کدام عمل کردی ثواب است آدرس این را ظاهرا ندادیم روایت ابن جهم آقا وسائل ج۱۸ص۸۷ح۴۰ اگر ندارید بحار هم نقل کرده بحار ج۲ص۲۲۴، دیگر هم ندارد غرض این حدیث ابن جهم هم در این دو تا کتاب می‌توانید پیدا کنید خوب ببینید حضرت فرمودند حالا که این دو تا یکسان اند هر دو هم ثقه‌اند مخیری یعنی باید به یکی از آن دو عمل کنی از این هم پس ما می‌فهمیم که خبر واحد لولا المعارض حجت است که عند التعارض حضرت اصرار دارند ما به یکدانه‌اش عمل بکنیم این هم یک روایت.

برویم سراغ روایت بعدی، روایت حارث بن مغیره: این هم آدرسش را بنویسد وسائل ج۱۸ص۸۷ح۴۱ بحار هم همین آدرس، غرض این حدیثی که الآن می‌خواهیم بخوانیم مال این آقای حارث بن مغیره وسائل همان صفحه منتها شماره بعدی، بحار هم همینجور همان جلد و همان صفحه شماره بعدی روایت حارث بن مغیره عن الصادق (علیه السلام) حضرت فرمودند اذا سمعت من اصحابک الحدیث یعنی اگر از اصحابت، الحدیثَ، شنیدی حدیثی را و کلهم ثقه فموسع علیک همه آنها هم موثق بودند تو در توسعه هستی به هر کدام که می‌خواهی عمل بکن حتی تری القائم علیه السلام تا اینکه امام قائم علیه السلام ات را ببینی و از او سوال بکنی که کدامش حق است این هم یک روایت. عنایت بفرمایید آن قبلی آقا ثقه در آن بود آن روایت ابن جهم این هم ثقه در آن است این دو تا با هم فرق دارند آن ثقه در کلام راوی بود این را دقت بکنید توی مطالعه، آن ثقه‌ای که در قبلی بود در کلام راوی بود آن دلیل نمی‌شود که خبر ثقه حجت است اما این ثقه توی کلام امام است امام می‌فرماید اگر اینهایی که روایت متعارض گفتند همه ثقه بودند شما مخیری یعنی مناط حجیت خبر واحد ثقه بودن است غرض آن را با این فرق بگذارید آن چون در کلام راوی است دلیل نمی‌شود که خبر ثقه حجت است ولی این در کلام معصوم است حضرت می‌فرمایند اگر دو خبر شنیدید و راوی‌هایش همه ثقه بودند آنکه موثق‌تر است آن را بگیر اگر هم یکسان بودند که مخیری. خوب حالا ایشان می‌خواهند یک مطلبی را خدشه‌ای بکنند در این روایات، و غیرها اگر باز هم می‌خواهید همان وسائل جلد ۱۸ را شما نگاه بکنید صفحه ۸۸ ایشان چهار پنج تایش را نقل کردند والا اخبار علاجیه بیشتر از اینهاست جلد ۱۸ وسائل صفحه ۸۸ باز هم از این قسم روایات آنجا هست. حالا ایشان می‌فرماید: و غیرها من الخبار.

۳

مناقشه در روایات و جواب آن

و الظاهر ایشان می‌خواهد یک خدشه‌ای بکند ایشان می‌گوید مسلم است این روایات دلالت دارد بر حجیت خبر واحد، خبر غیر مقطوع الصدور در این حرفی نیست الا اینکه اطلاق ندارد ببینید الظاهر این است دلالتها یعنی دلالت این اخبار علاجیه بر اعتبار خبر واحد، نمی‌گوید واحد، مقطوع الصدور همان واحد است دلالت این روایات بر اعتبار خبر واحد واضحه الا اینکه ایشان یک خدشه‌ای می‌خواهد بکند عنایت بفرمایید ایشان می‌خواهد بفرماید که این راوی، آخه ما داریم حجیت خبر واحد می‌خوانیم یعنی باید یک ملاکی دست ما بیاید که خبر واحد به چه ملاکی حجت است این راوی آمده از چه چیز دارد سوال می‌کند؟ از دو خبری که در نزد او مسلم الحجیه بوده می‌گوید آقا دو خبری که از نظر من مسلم الحجیه است ولی با هم معارض است من چکار بکنم؟ اما حجیت چیست نمی‌گوید به درد ما نمی‌خورد از این جهت، اطلاق ندارد یعنی می‌گوید این آقا سوال کرده از دو خبر متعارضی که آن دو تا خبر نزد او مسلم الحجیه بوده حالا چکار بکنم؟ حضرت هم راه نشان می‌دهند خوب ما چکار بکنیم ما از کجا بفهمیم این خبری که حجت بوده در نزد این ملاکش چیست؟ ملاک ندارد لذا ایشان می‌فرماید اینها اطلاق ندارد فی الجمله برای ما ثابت می‌کند خبر واحد حجت است اما مناطش چیست ندارد، چرا روایت حارث بن مغیره داشت. این را بعدا ایشان می‌گوید روایت حارث بن مغیره بیان می‌کرد که مناط وثاقت است این را ایشان آخر سر اعتراف می‌کند ولی ابتدائا اشکال می‌کند خلاصه اشکال چه شد آقا؟ این آقای مستشکل یعنی شیخ انصاری می‌فرماید این سائل دارد از چه چیز سوال می‌کند؟ از دو روایت مسلم الحجیه که دو تا روایت مقطوع الحجیه به دست من رسیده اما با هم معارض است من چه بکنم؟ دارد از وضعیت عملش سوال می‌کند اما آیا این خبر مسلم الحجیه چه بوده آیا راوی آن ثقه بوده آیا راوی آن عادل بوده اینها دیگر معلوم نیست پس از این جهت به درد کار ما نمی‌خورد ایشان می‌خواهد همین اشکال را بکند می‌فرماید ظاهر این است، الا انها ولو دلالت دارد بر حجیت خبر واحد الا انها لااطلاق لها ولی اطلاق ندارد که ما از اطلاقش بفهمیم چه نوع خبری حجت است چرا اطلاق ندارد اجمال دارد؟ می‌گوید لان السوال عن الخبرین الذین راوی دارد سوال می‌کند از دو خبری که فرض السائل کلا منهما حجه یعنی دو تا خبری که در نزد او حجت بوده یتعین العمل بها لولا المعارض که اگر معارض نبود اینها هر دو پهلوی این حجت بودند ایشان می‌فرماید این دارد از او سوال می‌کند عنایت کردید اشکال را؟ اشکال این است راوی دارد سوال می‌کند دو خبری که در نزد من حجت است اگر اینها با هم معارضه کردند چکار بکنیم؟ وظیفه عملی ام چیست؟ اما دیگر نمی‌گوید حجت کدام است که ما بفهمیم آخه حجت کدام است وثاقت است عدالت است شهرت است پس کانه به درد کار ما نمی‌خورد لذا ایشان می‌فرماید شاهد بر این مطلب این است که سوال می‌کند راوی به لفظ (ای) گفت بایهما ناخذ، بایهما دلالت دارد بر سوال از تعیین مع العلم بالمبهم مبهم را می‌داند که یکی از اینها مسلما حجت است اما سوال می‌کند که در مقام عمل من چه بکنم این ربطی به کار ما ندارد فهو این سوال از خبرین خلاصه مثل سوال از چیز دیگر است گاهی می‌آمدند آقا از ائمه سوال می‌کردند اگر شهادت عدلین با هم تعارض کرد دو شاهد عدل می‌گوید خانه مال این آقاست دو شاهد عدل می‌گوید همین خانه مال آن آقاست اینجا ما چکار بکنیم؟ خوب ببینید این معنایش این است که این شاهد اگر معارض نبودند حجت بود یعنی اگر این دو شاهد می‌گفتند خانه مال این آقاست ما خانه را می‌دادیم به این، یا اگر او می‌گفت خانه مال آن آقاست می‌دادیم به او ولی فعلا معارض شده چکار بکنیم؟ می‌آیند از حضرت سوال می‌کنند اگر شاهدهای عدلین با هم تعارض کردند ما چه بکنیم؟ حضرت مرجح ذکر کردند فرمودند یقدم اکثر بینه، آن که شاهدش بیشتر است آن را بگیر مثلا اینطرف سه تا شاهد دارد که خانه مال این است ولی آنطرف دو تا شاهد دارد حضرت می‌فرماید اکثرهم بینه آن مرجح است یا راجع به امام جماعت سوال می‌کنند در یک مسجدی دو تا امام جماعت هست حالا ما به کدام این دوتا اقتدا کنیم؟ خوب ببینید معنایش این است که دانه دانه اینها عادل اند قابلین جواز اقتدا دارند اما الآن چه بکنیم که اینها هر دو با هم یک جا هستند؟ حضرت مرجحات بیان می‌کنند می‌فرمایند اقرء را بگیر آنکه قرائتش بهتر است می‌گوید هر دو قرائتش یکی است می‌فرماید افقه را بگیر می‌گوید هر دو یکی است می‌فرماید آن را که خلاصه مال شهر است آن را بگیر او را مقدم کن بر روستا، البته این حرفها مال آن موقع هاست خوب روستایی‌ها خیلی از فرهنگ دور بودند الآن گاهی بعضی از روستاها از مرکز جلوترند از نظر امکانات فرهنگی، علی کل حال این مرجحاتی که حضرت برای امام جماعت یا برای شهادت عدلین ذکر کردند خوب حالا عنایت بفرمایید ایشان می‌فرماید اینجا هم مثل اینجاست چطور در اینجا این دو تا امام جماعت هر دو عادل اند که اگر معارضه نبود به هر کدام این اقتدا می‌کرد این سوالاتی هم که می‌کند مثل اینجاست لذا می‌فرماید فهو یعنی این سوالات در خبرین، این سوال در خبرین مثل آنجایی است که کسی می‌آید سوال می‌کند از تعارض شاهدین از تعارض ائمه جماعت فاجاب آنوقت حضرت جواب می‌دهند ببیان المرجح فانه لایدل این دلالت ندارد الا علی ان المفروض تعارض من کان منهم مفروض القبول لولا المعارض خوب پس از همه اینها چه این سوالهای آخر و چه آن سوالهای قبلی ما می‌فهمیم حجیت اینها مسلم است لولا المعارض منتها آمده می‌گوید اگر معارضه کرد من چه بکنم. اشکال معلوم شد؟ دوباره عرض می‌کنم اشکال این است که این ربطی به کار ما ندارد ما می‌خواهیم بگوییم خبر واحد حجت است این می‌گوید حجت اما مناط حجیت چیست ندارد یعنی آن دو خبری را که سوال دارد سوال می‌کند حجیتش برای او مسلم بوده لذا سوال می‌کند من به کدامش عمل کنم اما دیگه آیا چرا حجت بوده برای او بخاطر عدالت راوی بوده بخاطر وثاقت بوده اینها از روایت در نمی‌آید پس نتیجتا این خدشه را ایشان کرد ولی بعد می‌گوید نعم این خبر حارث بن مغیره کلمه ثقه در آن بود یعنی از آن می‌فهمیم میزان حجیت خبر واحد چیست؟ ثقه. اگر در بعضی از روایات هم دارد عادل آن عدالت هم به خاطر اینکه ما وثاقت را به دست بیاوریم لذا می‌فرماید نعم، نعم استثنای از آن اشکال است ما گفتیم اینها یک چنین اشکالی دارد اطلاق ندارد که ما بفهمیم مناط حجیت خبر چیست نعم روایت حارث بن مغیره تدل علی اعتبار خبر کل ثقه روایت ابن مغیره از آن معلوم می‌شود نه میزان حجیت خبر چیست؟ ثقه بودن. آنوقت شما نگویید در روایت ابن جهم هم بود آن را اول گفتم که دیگر نگویید در روایت ابن جهم اگر ثقه بود در کلام راوی بود آنکه دلیل نمی‌شود ولی در روایت حارث بن مغیره حضرت فرمودند اگر اینها ثقه بودند شما مخیری، پس این روایت حارث بن مغیره مناط به دست ما می‌دهد و بعد ملاحظه ذکر الاوثقیه و الاعدلیه فی المقبوله و المرفوعه مقبوله همان بود که اول خواندیم مقبوله عمر بن حنظله، مرفوعه هم همان بود که مرفوعه زراره، یصیر الحاصل حاصل از مجموع این روایات معلوم می‌شود که خبر ثقه معتبر است ولو ما الآن ایراد کردیم گفتیم از این روایات مناط حجیت به دست نمی‌آید ولی چرا از روایت حارث بن مغیره به دست می‌آید که میزان اعتبار خبر ثقه بودن است و بلکه عادل بودن است طبق روایات مقبوله.

لکن الانصاف ولی انصاف این است که ایشان می‌گوید نه عدالت میزان نیست ما در خبر چه چیز می‌خواهیم؟ وثوق می‌خواهیم ولو عادل هم نباشد مثل ابن بکیر، اول بدانید بین عادل و ثقه عام و خاص من وجه است یک ماده اجتماع دارند دو ماده افتراق، زراره هم عادل است هم ثقه است بعضی‌ها وثوق دارند عادل نیستند مثل ابن بکیر از عامه است عادل نیست ولی چون آدم موثقی است روایاتش را عمل می‌کنند این ماده افتراق اینطرف. بعضی‌ها به عکس عادل اند ولی مورد وثوق نیستند من اینجوری خیلی سراغ دارم آدمهایی اند که اهل فسق و فجور نیستند عادل اند ولی موثق نیستند در خبر، هر خبری را نقل می‌کنند تا می‌گویی فلان رادیو فلان حرف را زده این شروع می‌کند به نقل کردن، افراد اینجوری ما زیاد داریم در عین اینکه عادل اند ولی مورد وثوق نیستند یعنی آدم نمی‌تواند به حرفهایشان تکیه بکند تا یک چیزی از یک جا می‌شنوند بعنوان خبر نقل می‌کنند ایشان می‌فرماید که انصاف مطلب این است سیاق روایت این است که غرض از عدالت هم وثاقت است یعنی اگر یک روایتی هم بگوید راوی باید عادل باشد مقصود از عادل وثوق است یعنی از راه عدالت وثوقش به دست ما بیاید فیکون العبره بها عبرت یعنی مناط، پس معلوم شد با این روایت حارث بن مغیره مناط حجیت خبر واحد چیست؟ بها یعنی موثق بودن.

این و منها طائفه دوم است پس خلاصه آقا از چهار طائفه که دلالت دارد بر حجیت خبر واحد یک طایفه‌اش را ما خواندیم و ایشان یک خدشه‌ای کردند بر استدلال اینها ولی با نعم آن خدشه را جبران کردند پس نتیجه گرفتیم میزان حجیت خبر واحد وثاقت است اگر هم یک روایتی یا یک آیه‌ای می‌گوید راوی باید عادل باشد آن عدالت هم برای شناسایی وثاقتش است والا خود عدالت در خبر معتبر نیست.

[الثاني : السنّة](١)

الاستدلال على حجيّة الخبر الواحد بطوائف من الأخبار :

وأمّا السنّة ، فطوائف من الأخبار :

منها : ما ورد في الخبرين المتعارضين : من الأخذ بالأعدل والأصدق (٢) أو (٣) المشهور ، والتخيير عند التساوي :

١ ـ ما ورد في الخيرين المتعارضين

مثل مقبولة عمر بن حنظلة ، (٤) حيث يقول : «الحكم ما حكم به أعدلهما وأفقههما وأصدقهما في الحديث» (٥).

مقبولة ابن حنظلة

وموردها وإن كان في الحاكمين ، إلاّ أنّ ملاحظة جميع الرواية تشهد : بأنّ المراد بيان المرجّح للروايتين اللتين استند إليهما الحاكمان.

مرفوعة زرارة

ومثل رواية عوالي اللآلي المرويّة عن العلاّمة ، المرفوعة إلى زرارة : «قال : يأتي عنكم الخبران أو الحديثان المتعارضان ، فبأيّهما آخذ؟ قال : خذ بما اشتهر بين أصحابك ودع الشاذّ النّادر ، قلت : إنّهما معا مشهوران؟ قال : خذ بأعدلهما عندك وأوثقهما في نفسك» (٦).

__________________

(١) العنوان منّا.

(٢) لم ترد في (ظ) و (م) : «والأصدق».

(٣) في (ر) و (ص) : «و».

(٤) في (ت) ، (ر) ، (ص) ، (ظ) و (م) زيادة : «وهي وإن وردت في الحكم».

(٥) الوسائل ١٨ : ٧٥ و ٧٦ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، ضمن الحديث الأوّل.

(٦) عوالي اللآلي ٤ : ١٣٣ ، الحديث ٢٢٩ ، ومستدرك الوسائل ١٧ : ٣٠٣ ، الحديث ٢.

رواية ابن أبي الجهم

ومثل رواية ابن الجهم (١) عن الرضا عليه‌السلام : «قلت : يجيئنا الرجلان ـ وكلاهما ثقة ـ بحديثين مختلفين ، فلا نعلم أيّهما الحقّ ، قال : إذا لم تعلم فموسّع عليك بأيّهما أخذت» (٢).

رواية الحارث ابن المغيرة

ورواية الحارث بن المغيرة عن الصادق عليه‌السلام ، قال : «إذا سمعت من أصحابك الحديث وكلّهم ثقة ، فموسّع عليك حتّى ترى القائم» (٣).

وغيرها من الأخبار (٤).

والظاهر : أنّ دلالتها على اعتبار الخبر الغير المقطوع الصدور واضحة ، إلاّ أنّه لا إطلاق لها ؛ لأنّ السؤال عن الخبرين اللذين فرض السائل كلا منهما حجّة يتعيّن العمل بها لو لا المعارض ؛ كما يشهد به السؤال بلفظة (٥) «أيّ» الدالّة على السؤال عن المعيّن (٦) مع العلم بالمبهم ، فهو كما إذا سئل عن تعارض الشهود أو أئمّة الصلاة ، فأجاب ببيان المرجّح ، فإنّه لا يدلّ إلاّ على أنّ المفروض تعارض من كان منهم مفروض القبول لو لا المعارض.

__________________

(١) كذا في (ظ) و (م) وفي المصدر : «الحسن بن الجهم» ، وفي (ل) : «أبي الجهم» ، وفي غيرها : «ابن أبي جهم».

(٢) الوسائل ١٨ : ٨٧ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٤٠.

(٣) الوسائل ١٨ : ٨٧ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٤١.

(٤) انظر مبحث التعادل والتراجيح ٤ : ٥٧ ـ ٦٦.

(٥) في (ر) ، (ل) و (ه) : «بلفظ».

(٦) في (ر) ، (ل) و (ه) : «التعيين».

نعم ، رواية ابن المغيرة (١) تدلّ على اعتبار خبر كلّ ثقة ، وبعد ملاحظة ذكر الأوثقيّة والأعدليّة في المقبولة والمرفوعة يصير الحاصل من المجموع اعتبار خبر الثقة ، بل العادل.

لكنّ الإنصاف : أنّ ظاهر مساق الرواية أنّ الغرض من العدالة حصول الوثاقة ، فيكون العبرة بها.

٢ - ما دّل على إرجاع آحاد الرواة إلى آحادالأصحاب:

ومنها : ما دلّ على إرجاع آحاد الرواة إلى آحاد أصحابهم عليه‌السلام ، بحيث يظهر منه عدم الفرق بين الفتوى والرواية ، مثل : إرجاعه عليه‌السلام إلى زرارة بقوله عليه‌السلام : «إذا أردت حديثا فعليك بهذا الجالس» مشيرا إلى زرارة (٢).

الإرجاع إلى زرارة

وقوله عليه‌السلام في رواية اخرى : «أمّا ما رواه زرارة عن أبي عليه‌السلام فلا يجوز ردّه» (٣).

الإرجاع إلى محمد بن مسلم

وقوله عليه‌السلام لابن أبي يعفور بعد السؤال عمّن يرجع إليه إذا احتاج أو سئل عن مسألة : «فما يمنعك عن الثقفيّ؟ ـ يعني محمّد بن مسلم ـ فإنّه سمع من أبي أحاديث ، وكان عنده وجيها» (٤).

الإرجاع إلى أبان بن تغلب

وقوله عليه‌السلام ـ فيما عن الكشّيّ ـ لسلمة بن أبي حبيبة (٥) : «ائت أبان

__________________

(١) في نسخة بدل (ت) بدل «ابن المغيرة» : «ابن جهم».

(٢) الوسائل ١٨ : ١٠٤ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ١٩.

(٣) الوسائل ١٨ : ١٠٤ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ١٧.

(٤) الوسائل ١٨ : ١٠٥ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٢٣.

(٥) كذا في (ت) ، (ر) ، (ظ) ، (م) و (ه) ، وفي (ص) ، (ل) ونسخة بدل (ت) : «سلمة بن أبي حبلة» وكتب في (ص) فوق «حبلة» : «حبيبة» ، وفي المصدر : «مسلم بن أبي حيّة» ، وفي رجال النجاشي : «سليم بن أبي حيّة».