درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۸۹: خبر واحد ۴۱

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

صحبت در آیه اذن بود که اگر این آقایان بتوانند ثابت بکنند که آن تصدیق یصدق للمومنین اگر بتوانند ثابت بکنند که تصدیقش تصدیق خبری است آنوقت از ادله حجیت خبر واحد می‌شود چون معنایش این می‌شود هر کس هر چه به پیغمبر می‌گفت ایشان تصدیق می‌فرمودند و عمل می‌کردند اثر بار می‌کردند اگر اینجور بشود آیه بشود تصدیق خبری به درد استدلال می‌خورد ولی ما چهارتا پنج تا قرینه اقامه کردیم بر اینکه نه خیر تصدیق تصدیق مخبری است یکی اینکه پیغمبر بناست خیر باشد لکم برای همه حتی برای آن منافق که ظاهرا اسلام آورده خوب این خیر بودن برای همه با تصدیق مخبری سازگار است یک کسی آمده گفته فلانی شراب خورده ایشان یک سری تکان می‌دهند آن هم حدش نمی‌زنند هم برای این خیر است که حرف را گوش کردند هم برای او خیر است که حد جاری نکردند اما اگر تصدیق خبری باشد او را حد بزنند فقط برای این خیر است پس به مقتضای لکم که پیغمبر باید خیر باشد برای همه این تصدیق تصدیق مخبری باید باشد والا با تصدیق خبری خیریت همه ثابت نمی‌شود. قرینه دوم اینکه ایشان رئوف و رحیم است نسبت به همه این هم باز با تصدیق مخبری سازگار است والا اگر تصدیق خبری باشد اثر بار کند بر آن مخبر به برای آن دیگری رافت و رحمتی نشان ندادند. قرینه سوم اینکه ظاهر روایت یعنی شان نزول آیه اینکه قول عبدالله بن نفیل را ایشان تصدیق کردند خوب چه تصدیقی کردند؟ اگر تصدیق خبری بود باید بگویند جبرئیل دروغ گفته اثر بار کنند و بگویند جبرئیل دروغ گفته ولی قطعا اینجور نبوده همینقدر تصدیق مخبری بوده این خیال کرد پیغمبر حرفش را قبول کرده این سه تا قرینه. قرینه چهارم تکرار یصدق، یصدق اولی که حتما خبری است چون آن مربوط به تصدیق خبر پروردگار است خوب اگر دومی هم خبری بود که دیگر تکرار نمی‌کرد یصدق بالله والمومنین، از اینکه تکرار کرده معلوم می‌شود غیر از اولی است اولی خبری است ولی دومی خبری نیست و مخبری است و وقتی مخبری شد باز به درد استدلال نمی‌خورد. قرینه پنجم اینکه ما نگاه می‌کنیم اولی با باء متعدی شده دومی با لام و لام برای انتفاع است یعنی تصدیق می‌کرده مردم را بخاطر اینکه به نفعشان بوده نه اینکه اثری بار می‌کردند که عرض کردم با فافهم ایشان قرینه پنجم را خدشه کردند نتیجتا چهار قرینه شد خلاصه. ما چهار قرینه داریم که این آیه تصدیقش تصدیقش مخبری است و به درد استدلال نمی‌خورد استدلال کجاست آن موقعی که تصدیق خبری باشد هر چه به ایشان بگویند اثر بار کند آن موقع می‌شود حجت، با این چهار قرینه تصدیق فقط مخبری است آیه را پس بالاخره از کار انداختیم

بعد یک نفر می‌گوید خوب روایت را باید جواب بدهیم چون این روایت هم رابطه تنگاتنگ داشت با آن آیه حضرت صادق وقتی فرمودند: صدقه یعنی این مردم را تصدیق بکن که می‌گویند آن شخص شرابخور است بعد همین آیه را عنوان کردند پس بنابراین این آیه را باید جواب بدهیم این را جواب چه می‌دهیم؟ ایشان می‌گوید صدق توی این روایت اسماعیل هم صدقش صدق مخبری است چرا؟ برای اینکه این از ادله حمل فعل مسلم بر صحت است یعنی مثل صدق یا ابا محمد می‌ماند، کذب سمعک و بصرک آخر سر فرمودند صدقه آن یک نفر را تصدیق بکن که می‌گوید من نگفتم آنها را تکذیب بکن خوب ما می‌دانیم اگر این صدق خبری باشد معنایش این است که به آن پنجاه نفر باید بگویی دروغ می‌گویید شماها، اگر صدق آن روایت ابامحمد صدق خبری بود اثرش چیست؟ باید اثر پیغمبر بار می‌کرد یا امام بار می‌کرد و می‌فرمود آنها دروغ می‌گویند ولی نگفتند چون ترجیح مرجوح بر راجح است خوب این یکدانه مسلمان است آنها پنجاه تا مسلمانند پس می‌فهمیم تصدیقش مخبری است یعنی همینقدر که این گفت نگفتم باشد نگفتی پیغمبر سر تکان دادند اما دیگر اثر بار نکردند که به آنها بگویند شماها دروغگو هستید آنها را تکذیب بکن یعنی خبرا یعنی خبرا تکذیبشان کن نه اینکه به آنها بگو شما دروغگویید یعنی خبرا اثری بار نکن بر خبر آن پنجاه نفر پس نتیجتا آن از ادله حمل فعل مسلم بر صحت است یقینا، آن چون از ادله حمل فعل مسلمان است بر صحت این صدق توی روایت اسماعیل هم مثل آن است یعنی از ادله حمل فعل مسلمان است بر صحت، و این هم باز با تصدیق مخبری می‌سازد چرا؟ برای اینکه امام فرمودند قبول کن مردم را، دیگر نگفتند برویم او را حد بزنیم از اینکه حضرت حد نزدند او را، صدقه معلوم می‌شود تصدیق مخبری است پس به قرینه اینکه این روایت از ادله حمل فعل مسلم بر صحت است و صدق در آن روایات حمل بر صحت تصدیقهایش مخبری است این صدق توی روایت اسماعیل هم تصدیقش مخبری است ان قلت که اینجا فعل مسلم ما نداریم در این روایت اسماعیل که ما فعل مسلم نداریم می‌گوید قول مسلم هم به منزله فعل است همانطوری که ما فعل دو جور داریم فعل صحیح فعل فاسد، شما فعلها را حمل بر صحت کنید قول هم به منزله فعل است قول صحیح داریم قول فاسد داریم شما حمل بر صحت بکن بگو آن مسلمانها که گفتند این شراب خورده قولشان را حمل بر صحت بکن و خلاصه مطلب حمل بر صحت بکن یعنی تصدیق مخبری. یعنی آنها می‌گویند شراب می‌خورد شما بگو باشد همین، تصدیق مخبری کن نه اینکه دیگر بروی او را حدش بزنی بله اگر تصدیق به معنای مطابق با واقع باشد آن می‌شود تصدیق خبری، نمی‌دانم خبر اینها مطابق با واقع هست یا نیست اگر بگوییم صدق یعنی بگو مطابق با واقع است او می‌شود تصدیق خبری یعنی اگر گفتیم مطابق با واقع است آنوقت باید اثر بار کنیم و او را حدش بزنیم ایشان می‌فرماید نه چون این روایت اسماعیل مثل آن روایت ابامحمد است و آن صدقش تصدیق مخبری است چون حمل فعل مسلمان است بر صحت این هم به منزله او است نتیجتا تصدیق می‌شود تصدیق مخبری. این خلاصه درس گذشته.

۲

تاملی در روایت

حالا ایشان می‌گوید و انت اذا تاملت

(سوال: جواب: بله می‌خوانیم ان شاءالله شیخ انصاری می‌خواهد بفرماید چون او را حدش نزدیم تصدیق مخبری است دیگری می‌گوید نه چون حضرت پول را گفت نده پس تصدیق خبری است یعنی اثر بار کرده حالا امروز می‌خوانیم این جهت را اشاره می‌کنند)

اذا تاملت ایشان می‌فرمایند اگر تامل کنی در این روایت، کدام روایت؟ همان روایت ابامحمد کذب سمعک و بصرک اگر تامل کنی در این روایت و لاحظتها و ملاحظه کنی آن را با روایت اسماعیل یعنی چطور آن حمل بر صحت است روایت اسماعیل هم صدقش حمل بر صحتی است و حمل فعل مسلم بر صحت با تصدیق مخبری سازگار است هذه الروایه، روایت کذب سمعک و بصرک که مال ابا محمد بود و اذا تاملت این روایت ابا محمد را و ملاحظه کنی آن را با روایت اسماعیل چطور در این قضیه روایت ابامحمد صدقش صدق مخبری است، چون در این حتما مخبری است چون اگر خبری باشد باید به آنها بگوییم دروغ می‌گویید حضرت فرمودند این را تصدیق بکنید آنها را تکذیب بکنید صدق این دیگر حتما مخبری است چون اگر تصدیق خبری بود یعنی تصدیق کن اثر بار کن و بگو آنها دروغ می‌گویند پس روایت ابامحمد حتما حتما صدقش چیست؟ مخبری است آنوقت ایشان حکایت اسماعیل را هم فرمودند مثل آن است چطور آن صدقش مخبری است می‌گوید فعل مسلمان را حمل بر صحت بکن صدق در روایت اسماعیل هم یعنی اگر این روایت ابا محمد را شما در کنار آن قضیه اسماعیل بگذارید چون این روایت ابامحمد صدقش صدق مخبری است قطعا، آن هم که مثل همین است لم یکن لک بد شما چاره‌ای نداری از اینکه باید حمل کنی تصدیق را علی ماذکرنا علی ما ذکرنا کدام است؟ مخبری، یعنی همانطوری که روایت ابامحمد، دیگر او شبهه‌ای در آن نیست او حتما حتما تصدیقش مخبری است چون اگر خبری باشد لازمه‌اش چیست؟ باید اثر بار کنیم بگوییم آنها دروغ می‌گویند خوب این که درست نیست ترجیح مرجوح بر راجح می‌شود او حتما حتما مخبری است روایت اسماعیل هم کنار او بگذار او هم عین آن است می‌گوید صدقه پس معلوم می‌شود آن هم صدقش مخبری است نتیجتا وقتی تصدیق مخبری شد لم یکن لک بد چاره‌ای نداری جز اینکه حمل کنی، تصدیق در روایت اسماعیل را، روایت اسماعیل را هم باید حملش کنی علی ما ذکرنا یعنی بر تصدیق مخبری.

ولی و ان ابیت مثل همین حرف ایشان اگر ابا کنی شما یعنی ابا کنی از حرف ما، حرف خودت را تکرار کنی بگویی روایت اسماعیل تصدیقش خبری است چرا؟ برای اینکه حضرت گفت مردم را تصدیق بکن و پول را دست او نده پس معلوم است اثر بار کردند این آقا الآن می‌خواهد چکار کند؟ ان ابیت، ما گفتیم این دو تا یکسان است همانطور که روایت ابامحمد صدقش مخبری است این هم مخبری است ما این را گفتیم چون اثری حضرت بار نکردند نرفتند او را حد بزنند یک نفر ابا می‌کند می‌گوید نه خیر این غیر از آن است روایت ابامحمد بله صدقش مخبری است اما روایت اسماعیل صدق خبری است حضرت اثر بار کردند فرمودند قبول کن حرف مردم را پولت را دست او نده همینقدر که گفتند پولت را دست او نده اثر بار کردند پس معلوم می‌شود صدق در روایت اسماعیل صدقش صدق خبری است ان ابیت یعنی اگر ابا کنی از قبول حرف ما، ما حرفمان چه بود؟ تصدیق مخبری، اگر ابا کردی الا از حرف خودت یعنی حرف خودت را اصرار کردی گفتی نه خیر صدق اسماعیل خبری است به دلیل اینکه گفته پول را نده به او، اگر ابا کردی از قبول حرف من و اصرار کردی مگر به حرف خودت یعنی فقط اصرارت این باشد که خبر اسماعیل غیر از آن است خبر اسماعیل ظهور دارد در وجوب تصدیق خبری، تصدیق خبری کدام است؟ ترتیب الآثار الواقع، یعنی پول را دستش نده، اگر این حرف را بزنی حالا عنایت بکنید این آقا می‌خواهد چکار کند؟ می‌گوید آقا روایت اسماعیل حضرت اثر بار کرد گفت تصدیق کن پول دست او نده این می‌شود خبری حالا که شد خبری آیه هم پس خبری است چون این روایت اسماعیل رابطه تنگاتنگ داشت با آیه، شخص مستشکل می‌خواهد این کار را بکند می‌خواهد صدق روایت اسماعیل را خبری بکند بگوید حضرت اثر بار کردند گفتند پول را دست او نده حالا این که شد تصدیق خبری پس این کمک می‌کند که آیه‌ای هم که با این رابطه تنگاتنگ دارد آیه هم بشود تصدیق خبری، آنوقت بنابراین استدلال ولی ایشان می‌گوید نه، این کار را نکن ما داریم آیه می‌خوانیم آیه خودش باید دلالت بکند بر تصدیق خبری، و ما چهارتا قرینه آوردیم که تصدیق خبری نیست، بله نهایتش این روایت از ادله فردا می‌شود ما از فردا روایات می‌خوانیم که دلالت دارد بر حجیت خبر عادل، دو تا جواب می‌دهیم اولا روایت اسماعیل صدقش همان صدق است یعنی مخبری، خیلی اصرار بکنی و ابا بکنی از پذیرفتن حرف ما می‌گوییم باشد بر فرض هم تصدیقش خبری باشد اما شما نمی‌توانی از این کمک بگیری آیه را هم تصدیق خبری معنا کنی چرا؟ برای اینکه چند تا قرینه داشتیم بر مخبری شما نمی‌توانی از این کمک بگیری آیه را هم بکنی تصدیق خبری، نهایتش این است که این خبر اسماعیل می‌شود از ادله حجیت خبر واحد جزء روایات می‌افتد و شما نمی‌توانی از این کمک بگیری آیه را هم بکنی بر خبر واحد دلالت دارد چرا؟ برای اینکه بحث ما در دلالت کتاب است یعنی کتاب بدون روایت، کتاب بدون روایت را ما داریم استدلال می‌کنیم بر فرض هم که این روایت تصدیقش تصدیق خبری باشد دلالت کتاب تنها را برای ما درست نمی‌کند نهایتش می‌شود از ادله‌ای که از فردا می‌خواهیم بخوانیم که روایات زیاد، که روز اول هم من عرض کردم ایشان پشت گرمی اش به روایات است ایشان پشت گرمی اش به بناء عقلاست برای حجیت خبر واحد یکدانه آیه را ایشان سالم نگذاشتند ایشان می‌فرماید خیلی اصرار بکنی قبول نکنی اباء کنی از پذیرفتن حرف ما، خیلی خوب بگو روایت ظهور دارد در وجوب تصدیق، حضرت اثر بار کردند و گفتند پول را نده فنقول آنوقت همینجا نتیجه بگیریم این آقایی که می‌خواهد همین کار را بکند می‌گوید حالا که روایت اسماعیل خبری است تصدیقش خبری است این کمک می‌شود آیه هم بشود خبری فنقول ایشان می‌گوید نه دیگر آن کار را دیگر نمی‌توانی بکنی ان الاستعانه بها یعنی به روایت به خبر اسماعیل، شما نمی‌توانی استعانت کنی به روایت اسماعیل بر چه استعانت کنی؟ استعانت بکنی بر اینکه آیه هم دلالت می‌کند بر حجیت خبر واحد، یعنی بگویی آیه هم تصدیقش تصدیق خبری است نکن این کار را، چرا؟ برای اینکه این خروج است از استدلال کتاب است به سنت، ما داریم کتاب می‌خوانیم ما گفتیم کتاب یعنی آیه اذن این دلالت ندارد بر تصدیق خبری تصدیقش مخبری است به قرینه آن چهارتا، شما اگر بخواهی این روایت اسماعیل را خبری معنا کنی بعد کمک بگیری از این آیه را هم بکنی تصدیق خبری از بحث ما خارج می‌شود بحث ما دلالت آیه به تنهایی است و این روایت نهایتش می‌شود از ادله حجیت خبر واحد، صدقش می‌شود صدق خبری، جزء دسته روایات فردا می‌شود پس نیایی آقای مستدل بر فرض هم بپذیریم حرف شما را ولی نیایی کمک بگیری به این روایت کمک بگیری برای اینکه آیه هم دلالت دارد بر تصدیق خبری و خبر واحد را حجت می‌کند، چرا نکن؟ برای اینکه این خروج از استدلال به کتاب است به سنت، یعنی از کتاب خارج شدی وارد سنت داری می‌شوی کانه با سنت می‌خواهی ثابت کنی سنت را ما از فردا می‌گوییم والمقصود هو الاول مقصود ما دلالت کتابی است و ما آیه اذن را با چهار پنج تا قرینه ثابت کردیم که دلالت بر تصدیق خبری ندارد بله غایه الامر نهایتش این است که کون هذه الروایه روایت حکایت اسماعیل، نهایتش این است که این روایت اسماعیل در عداد روایات فردا می‌شود که ما روایاتی می‌خوانیم که اگر کسی عادل بود به شما خبری داد صدقه مثلا زراره اگر خبر آورد که نماز جمعه واجب است شما از این هفته باید اثر بار کنی صدقش صدق خبری است یعنی از این هفته باید نماز جمعه بخوانی بنابراین این روایت می‌افتد جزء روایات فردا ما بحثمان در آیه است

خلاصه آقا آیه اذن هم مثل آن آیه چهار پنج تا قبلی دلالت بر حجیت خبر واحد نمی‌کند.

۳

مدلول آیات استدلال شده در حجیت خبر واحد، خبر واحد عادل است

ثم خوب حالا ایشان می‌خواهد بفرماید، این مطلب را من روز اول عرض کردم این آیاتی که داشتیم آقا آیه نفر و سوال صحبن از عدالت نمی‌کرد می‌گفت یک عده‌ای بروند نفر بکنند کوچ بکنند تفقه کنند بیایند به دیگران بگویند دیگران هم بپذیرنند دیگه نداشت عادل باشد من همان روز گفتم باید تقییدش کنیم با آیه نبا آیه نبا می‌گوید باید عادل باشد به قرینه آیه نبا آن روایتی هم که می‌گوید قول نافر را بپذیر باید بگوییم نافر عادل، یا آن آیه سوال قول مسئول را بپذیر یعنی مسئول عادل. خلاصه این چهار پنج تا آیه‌ای که بعد از آیه نبا آوردیم و اطلاق داشت می‌گفت نافر را بپذیر مسئول اگر چیزی گفت بپذیر تمام آن آیات همه یک عادل باید بگذاریم کنارش، ولو اطلاق دارد اطلاقش هم شامل عادل می‌شود و هم غیر عادل ولی شما یک عادل بگذار کنارش بقرینه آیه نبا. حالا ایشان همین را می‌خواهند بگویند ما که قبول نکردیم آیات را ولی ثم اگر بنا شد این آیات را ما قبول کنیم علی تقدیر ببینید یکدانه آیه ایشان سالم نگذاشت ولی علی تقدیر اینکه، داریم کمک مشهور می‌کنیم آقایان مشهور بر فرض هم که این آیات دلالت بکند کل واحده منها بر حجیت خبر، کی دلالت می‌کند؟ انما تدل این آیات بعد تقیید المطلق منها نافر مطلق بود دیگر،

(سوال: جواب: بله دیگه آیات بعد از آیه نبا، یعنی ما اول آیه نبا را گفتیم که قید عدالت داشت بقیه اطلاق داشت ایشان می‌گوید آقایان مشهور، عرض کردم ما که قبول نداریم ولی آقایان مشهور که با این آیات می‌خواهند خبر واحد را حجت بکنند اینها را باید مطلقهایش را تقیید بکنند)

چون دارد نافر را بپذیر اعم از اینکه عادل باشد یا نه، باید یک عادل بگذاریم کنارش یعنی اطلاق این چهار پنج تا آیه بعد از نبا را باید تقییدش بکنیم به آیه نبا، انما تدل آن آیات بعد از نبا دلالت دارد بر حجیت خبر واحد ولی اول باید یک قید به آن بزنید مطلق آن آیات را باید تقیید بکنید مطلقش چه بود؟ الشامل لخبر الواحد العادل و غیر عادل اینها اطلاقاتش می‌گفت نافر که نفر کرده تفقه در دین کرده اگر آمد گفت لینذروا قومهم شماها باید بپذیرید واجب است بپذیرید می‌گوییم به شرط اینکه این آقای نافر عادل باشد لذا می‌فرماید این مطلق آیه نفر و همچنین آنهای دیگر که هم خبر عادل را می‌گیرد هم غیر عادل را می‌گیرد باید مقیدش بکنیم به منطوق آیه نبا. بعضی از این کتابها ممکن است دست آقایان باشد این رسائل‌های چهار جلدی، دارد بمفهوم، غلط است آن، این بمنطوق درست است حالا چرا من به این محکمی می‌گویم غلط است با اینکه آنها خیلی زحمت کشیدند؟ این رسائل‌های چهار جلدی که اخیرا چاپ شده کلمه بمفهوم دارد شاید بعضی از نسخه‌ها هم باشد حتما حتما غلط است اینکه می‌گویم حتما یکی از شاگردهای شیخ می‌فرماید من دوره آخری درس شیخ را درک کردم شیخ به اینجا که رسید فرمود این را مفهوم را خط بزنید معلوم می‌شود نسخه اولی مفهوم بوده و بعد به دستور خود شیخ نسخه‌های بعدی که یکی همین باشد اینها از نسخه‌هایی است که بعد از زمان شیخ انصاری یعنی بعد از این تدریس دوره آخر چاپ شد غرض بمنطوق آیه نبا بمفهوم را خود شیخ دستور دادند خط بزنید نتیجتا هر نسخه‌ای که کلمه منطوق دارد مال جامعه مدرسین هم درست است ولی فقط آن چهار جلدی‌ها یا بعضی از رسائل‌های متفرقه آنها کلمه مفهوم دارد حالا عنایت بکنید حق با شیخ انصاری است شیخ دقت کرده معلوم می‌شود این رسائل درس خارج شیخ بوده شاگرد شیخ حاج آخوند قمی ایشان می‌گوید من دوره آخری شیخ را درک کردم معلوم می‌شود شیخ همین رسائل درس خارجش بوده حال شده معمولی، تا معالم را می‌خوانند لمعه را شروع کردند یا نکردند رسائل شرکت می‌کنند و من مکرر سفارش می‌کنم آقایان نیایند خسته می‌شوند واقعا رسائل جایش اینجا نیست معالم باید خوانده بشود قوانین باید خوانده بشود لمعتین باید خوانده بشوند تازه رسائل از ابتدا آدم شروع بکند اگر آنجوری شروع بکنید رسائل خیلی کتاب خوبی است خیلی کتاب بامزه و پر محتواست ولی واقعا اگر این شرایط رعایت نشود عرض کردم درس خارج است چند روز قبل هم داشتیم که این آقا می‌گفت من در این دوره اخیر شرکت کردم شیخ امر بالضرب فرمود ضربدر بکشید روی آن مطالب، حالا امر بالضرب ندارد امر بالتبدیل فرمودند این مفهوم را تبدیلش بکنید به منطوق. یکقدر اینجا معطل بشویم ببینید آقا اگر مفهوم باشد مفهوم آیه نبا معارضه‌ای ندارد با آیه نفر آخه ببینید ما می‌خواهیم چکار کنیم می‌خواهیم آیه نفر را تقییدش بکنیم اگر مفهوم باشد مخالفتی ندارند با هم که ما این را بیاییم مقیدش بکنیم به آن، می‌شوند مثبیتین، یعنی خبر آیه نفر می‌گوید چه؟ آیه نفر می‌گوید قول نافر را بپذیر چه عادل باشد چه نباشد مفهوم آیه نبا می‌گوید خبر عادل حجت است، همین، نمی‌گوید غیر عادل حجت نیست عنایت می‌فرمایید؟ اگر مفهوم باشد معارضه‌ای ندارند آخه تقیید مال آنجایی است که مخالفت باشد ببینید آقا یک دلیل می‌گوید اعتق رقبه یک دلیل می‌گوید اعتق رقبه مومنه، خوب الآن اینها با هم تنافی دارند چکار می‌کنیم؟ می‌آییم می‌گوییم این هم که می‌گوید رقبه مقصودش رقبه مومنه است جای تقیید اینجاهاست که دو تا دلیل با همدیگر مخالفت بکنند آنوقت می‌آییم برای رفع مخالفت یکی را آن مطلق را تقیید می‌شود هماهنگ با او می‌شود آن می‌گفت اعتق رقبه مومنه آیه قرآن چند جا دارد اعتق رقبه، مومنه ندارد و چکار می‌کنیم؟ می‌گوییم این هم که می‌گوید رقبه مقصود رقبه مومنه است آنوقت هماهنگ می‌شود با آن اعتق رقبه مومنه اگر مفهوم بشود مخالفتی ندارد تا ما بیاییم تقیید کنیم نافر را قولش را بپذیرید چه عادل چه غیر عادل، خیلی خوب، آیه نبا مفهومش چه می‌گوید خبر عادل حجت است این مخالفتی ندارد با او هر دو مثبتین اند مثبتین با هم تعارض ندارند پس باید بگوییم منطوق، منطوق مخالفت دارد ببینید نافر را بپذیر چه عادل چه فاسق، منطوق می‌گوید چه؟ منطوق می‌گوید فاسق خبرش حجت نیست فتبینوا، ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا، حجت نیست پس منطوق آیه مخالف با آن است عنایت فرمودید؟ آن می‌گوید چه عادل چه فاسق، قول نافر را بپذیر منطوق آیه نبا چه می‌گوید؟ می‌گوید ان جائکم فاسق بنبا نپذیر نپذیر دیگر، آنوقت این است که با او مخالفت دارد که شیخ دوره اول توجه نداشتند فرمودند مفهوم آیه نبا می‌گوید عدالت معتبر است آنوقت چون مفهوم می‌گوید عدالت معتبر است آنها را باید بیاییم تقیید کنیم می‌گوییم آقا تقیید مال جایی است که دو چیز با هم مخالف باشند این مفهوم مخالفتی ندارد با او، او می‌گوید نافر را بپذیر چه عادل چه فاسق، خیلی خوب، آن هم می‌گوید خبر عادل حجت است عین این می‌شود من به شما می‌گویم اکرم العلما بعد هم می‌گویم اکرم زیدا العالم اینها با هم منافاتی دارد؟! اکرم العلما بعد هم یک دلیل دیگر می‌آید اکرم زیدا العالم اگر بگوید اکرم زیدا العالم لاغیر، آن منافات دارد ولی اینها الآن مثبتین اند مثبتین که با هم تنافی ندارند پس حق با شیخ انصاری است این مفهوم غلط است یعنی این منطوق که توی این کتابهاست درست است، چرا؟ چون منطوق است که با آنها مخالف است آن نافر آیه نفر می‌گوید قول نافر را بپذیر چه عادل باشد چه فاسق یعنی فاسق هم باشد معتبر است منطوق آیه نبا چه می‌گوید؟ می‌گوید اگر فاسق خبر آورد نپذیر فتبینوا معنایش همین است دیگر، نپذیر، چون می‌شود مخالف آنوقت حالا که شد مخالف آن را تقیید می‌کنیم می‌گوییم آنکه می‌گوید نافر را بپذیر یعنی اگر عادل باشد پس نتیجتا عنایت فرمودید حتما روی این فکر بکنید عرض کردم این را از کنارش ساده رد می‌شوند دیدم بعضی‌ها می‌گویند فرقی نمی‌کند چه منطوق چه مفهوم، اگر فرقی نمی‌کرد شیخ دستور نمی‌داد آن را عوضش بکنید این برای همین است اگر مفهوم باشد این دو تا با هم مثبتین اند منافاتی ندارد ما بیاییم تقیید بکنیم تقیید مال جایی است که دو تا دلیل با هم مخالفت بکنند و آنجاست که منطوق آیه نبا است که مخالف است با آیه نفر پس نتیجتا

(سوال: جواب: نه ظاهر چه می‌گوید منطوق؟ می‌گوید اگر فاسق خبر آورد قبول نکن فتبینوا، عنایت بکنید اگر فاسق خبر آورد قبول نکنید آیه نفر چه می‌گوید؟ آیه می‌گوید هر که آورد قبول بکنید ولو فاسق، منافات دارند ولی با مفهوم منافات ندارد با مفهوم می‌شوند مثبتین، او می‌گوید نافر قولش حجت است چه عادل چه فاسق، آیه نبا می‌گوید خبر عادل حجت است نمی‌گوید غیر عادل حجت نیست مفهوم، آن منطوقش است که می‌گوید غیر عادل حجت نیست آنوقت قهرا با آنها تنافی پیدا می‌کند تنافی که پیدا کرد باید تقییدش بکنیم)

خوب عنایت بفرمایید آقا تا اینجا چکار کردیم؟ بالاخره آیه نفر را یک قید به آن زدیم قول نافر حجت است اگر عادل باشد از کجا آوردیم؟ از منطوق آیه، حالا اسم منطوق را فعلا نیاوریم که دیگر از این گذشتیم به مقتضای آیه نبا، نه منطوق بگوییم فعلا نه منطوق، اگر به ما گفتند آیه نفر به ما می‌گوید خبر نافر حجت است مطلقا شما از کجا عدالت را آوردید؟ می‌گوییم از آیه نبا، آیه نفر قرینه است بر اینکه نافر هم خبرش حجت است نافر عادل، این یک قید. قید دوم این عادلش هم باید عادل واقعی باشد که هیچکس این حرف را نزده، دو تا قید شد، قید اول اینکه نافر عادل، از کجا آوردیم عادل را؟ از آیه نبا. قید دوم: عادلش هم عادل واقعی، این را از کجا آوردید؟ آن قاعده‌ای که عرض کردم الفاظ وضع شده برای معانی واقعیه، هیچکس این حرف را نزده، حرفهایی ایشان را می‌خواهیم تثبیت بکنیم پس عادل واقعی را از کجا آوردیم از آن قاعده که می‌گویند الفاظ وضع شده برای معانی واقعیه. یک قید دیگر هم می‌خواهیم به آن بزنیم این آقای نافر عادل واقعی خبرش باید مفید اطمینان هم باشد این هم قید سوم. این را از کجا آوردیم؟ ذیل آیه نبا چه داشت گفت خبر فاسق را قبول بکن با تبین والا اگر تبین نکنی به پشیمانی می‌افتی خوب خبر عادل هم ممکن است آدم را به پشیمانی بیاندازد عادل تعمد کذب ندارد اینها را اشکالها روز اول هم کردیم ببینید آیه فاسق اگر خبر آورد تبین کن چرا؟ به علت اینکه نکند توی پشیمانی بیافتی پس این علت هر جا باشد ما نباید قبول بکنیم یعنی خبر عادل هم اگر احتمال پشیمانی در آن باشد به آن هم نمی‌شود عمل کرد، چه جور عادل؟ عادل اطمینانی. چون خبر اگر اطمینانی شد دیگر در معرض پشیمانی نیست. پس سه تا قید زدیم آیه نفر خودش تنهایی قول نافر را برای ما حجت می‌کند بدون هیچ قیدی، می‌خواهیم سه تا قید به آن بزنیم یک: عادل باید باشد آن نافر، از کجا می‌گویید این حرف را؟ از آیه نبا. دو: عادلش هم باید عادل واقعی باشد این را از کجا می‌گویید؟ روی آن قاعده‌ای که می‌گوید الفاظ برای معانی واقعیه وضع شده. سه: این آقای نافر عادل واقعی باید خبرش اطمینان آور هم باشد این را از کجا آوردید؟ از ذیل آیه، ذیل آیه به ما می‌گوید آقا خبرهایی که در معرض ندامت و پشیمانی است عمل نکن و عادل همینجوری ممکن است خبر او هم پشیمانی داشته باشد اما اگر یک عادلی باشد که آدم بشناسد یک آدم ضابطه داری است عادل است خیلی‌ها عادلند ولی ساده‌اند روی سادگی شان یک حرفی می‌زنند آدم اقدام به آن کاری می‌کند بعد پشیمان می‌شود نه هر عادلی هم نه بلکه عادلی که قولش اطمینانی باشد از کجا آوردید؟ از ذیل آیه، ذیل آیه می‌گوید بپرهیز از خبرهایی که در آنها احتمال پشیمانی است و خبر عادل هم احتمال پشیمانی در آن هست اما چه عادلی را بپذیر؟ عادلی که اطمینان آور باشد که بخاطر آن اطمینانش در معرض پشیمانی واقع نشویم. عنایت بفرمایید خوب تا اینجا آقا یک قید را خواندیم، به مقتضای آیه نبا، حالا منطوق و مفهومش را بگذارید کنار، به مقتضای آیه نبا آن آیه نفری که می‌گفت قول نافر حجت است مقیدش کردیم به نافر عادل فتدل علی این علی متعلق به تدل است پس آن آیات بعد از آن تقیید دلالت دارد بر حجیت خبر عادل، این قید اول. قید دوم العادل الواقعی این را از کجا آوردید؟ از آن قاعده‌ای که می‌گوید الفاظ برای معانی واقعیه وضع شده یعنی مخبر باید عادل واقعی باشد یا اگر هم عادل واقعی نیست کسی باشد که اخبر عدل واقعی به عدالتش، یا خود مخبر باید عادل واقعی باشد یا اگر هم نمی‌دانی عادل واقعی است یا نه یک عادل واقعی به شما بگوید این آقا عادل واقعی است خلاصه یا مخبر باید عادل واقعی باشد یا آن کسی که این را تصدیق می‌کند او عادل واقعی باشد عرض کردن هیچکس این حرف را نزده هیچکس عادل واقعی نگفته ما احراز عدالت می‌خواهیم مثل نماز جماعت دیگر، ما در نماز جماعت عدالت احراز عدالت می‌خواهیم یک کسی داشت در مدینه ده سال امامت می‌کرده یهودی بوده مسلمانها هم پشت سرش اقتدا کردند بعد از ده سال معلوم شد یهودی بوده حضرت فرمودند نمازهایتان درست است چرا؟ چون شما احراز کرده بودید این عدالت را، ما در نماز عدالت واقعی نمی‌خواهیم اگر عدالت واقعی می‌خواستیم این نمازها باید باطل باشد بخاطر اینکه یهودی خوانده ولی ما چه می‌خواهیم؟ احراز العداله اینها هم احراز عدالت کرده بودند خوب احرازشان که به هم نخورده در راوی هم همینجور ما کی عادل می‌خواهیم ما احراز العداله می‌خواهیم اگر بعد هم معلوم شد که آن آقا عادل نبوده اعمالی که ما طبق گفته او عمل کردیم همه درست است ولی حالا ما داریم رسائل می‌خوانیم دیگر، ما باید قیدهایی که ایشان اضافه می‌کنند همه را بپذیریم پس قید اول اینکه باید عادل باشد به قرینه آیه نبا، قید دوم باید عادل واقعی باشد به قرینه آن قاعده، بل ترقی است، می‌خواهیم برویم سراغ قاعده سوم، بلکه نه تنها عادل واقعی این هم کافی نیست نافر عادل واقعی که مفید اطمینان باشد بل یمکن بل ترقی، وارد قید سوم شدیم بل یمکن بلکه اصلا ممکن است بگوییم انصراف دارد مفهوم یعنی مفهوم آیه که می‌گوید عادل باشد او انصراف دارد به چه؟ الی صوره افاده، دو تا کلمه آنطرف‌تر، یعنی آن الی جارومجرور متعلق به انصراف است انصراف دارد عادلی که توی آیه نبا است می‌گوید باید عادل واقعی باشد انصراف دارد به صورت افاده خبر عادل الظن الاطمینانی بالصدق این هم قید سوم، یعنی عادل واقعی تنها هم به درد نمی‌خورد باید قولش مفید اطمینان باشد این را از کجا آوردید؟ یک: از راه غلبه. غلبه کدام است؟ عادلهای واقعی غالبا اطمینان آور است این عادلی هم که قطع نداریم به عدالتش این را هم باید بگوییم چه؟ باید اطمینان آور باشد، یک. دو: شهادت تعلیل، دقت کردید عبارتها را چه جوری دارم می‌خوانم؟ انصراف دارد، مفهوم یعنی عادل، آن عادل که توی آیه نبا است انصراف دارد به عادل واقعی اطمینانی، از کجا این قید سوم را آوردید؟ از دو جا یکی از ناحیه غلبه، برای اینکه عادل‌های واقعی قطعی غالبا قولشان اطمینان آور است حالا یکی را شما نمی‌دانید قویش اطمینان آور است یا نه آنجا هم باید بگویی نه خیر آنجا هم باید اطمینان بیاید، این یک. دو: شهادت تعلیل، تعلیل ذیل آیه، آیه چه چیز را تعلیل آورده بود؟ چرا خبر فاسق را بدون تبین عمل نکن؟ علتش چه بود؟ علت آورده بود به خوف وقوع در ندم، خبر فاسق را علت اینکه آدم نمی‌تواند عمل کند همینجوری برای اینکه احتمال پشیمانی در آن است خبر عادل هم همین احتمال در آن است درست است عادل دروغ نمی‌گوید تعمد کذب ندارد اما روی سادگی اش عادل است ممکن است یک حرفی بزند ما هم در اثر عمل به آن حرف به پشیمانی بیافتیم پس عادل تنها هم به درد نمی‌خورد عادل واقعی تنها هم به درد نمی‌خورد عادل واقعی که قولش اطمینان آور باشد چون اگر خبر اطمینان آور باشد دیگر در معرض پشیمانی نیست پس به شهادت اینکه آیه نبا علت آورد چه چیز را علت آورد؟ چرا خبر فاسق حجت نیست؟ علت آورد به علت اینکه احتمال وقوع در ندم در آن است به اعتبار این دو چیز باید بگوییم آن عادلی که توی آیه نبا هست منصرف است به صورت افاده خبر عادل الظن الاطمینانی، الظن مفعول افاده است خبر عادل فاعلش است یعنی آن خبر عادل باید مفید ظن اطمینانی باشد بالصدق کما هو الغالب مع القطع بالعداله چطور در مقطوع العداله‌ها غالبا خبر اطمینان آور است این آقایی هم که خیلی خبر نداریم خبرش اطمینان آور است یا نه اینجا هم باید رعایت آن غلبه را بکنیم فیصیر پس نتیجه بگیریم حاصل مدلول آیات چه شد آقا؟ حاصل مدلول همه آیات یعنی بعد از اینکه تقییدها را زدیم یعنی سه تا قید به آن زدیم عادل، واقعی، مفید اطمینان، کانه همه آیات را بریز روی همدیگر، همه آیات به ما می‌گوید چه مخبری قولش حجت است؟ عادل، واقعی، مفید للاطمینان، حاصل مدلول جمیع الآیات، بعد از این تقییدهای سه گانه می‌شود اعتبار خبر عادل واقعی به شرط افاده ظن اطمینانی، ظن اطمینانی کدام است؟ همان است که از آن تعبیر می‌شود از آن به وثوق، خبرش اطمینان آور است یعنی خبرش وثوق آور است پس نتیجتا آقا ما این آیاتی را که برای حجیت خبر واحد، ما که نه، مشهور، آقایان مشهور که به این آیات خبر واحد را حجت کردند سه قید را باید رعایت بکنند اول آن مخبر عادل و ثانیا واقعی و ثالثا مفید ظن و اطمینان.

خوب عنایت بکنید آقا از اینجا یک خط عبارت داریم ما، من باید با نسخه خودم بخوانم این نسخه‌ای که دست من است هر کدام آنها را رعایت بکنم با همدیگر فرق دارند مثلا آن چهار جلدی‌ها دارد لایعارض، نسخه جامعه مدرسین دارد یعارض، غرض ما نمی‌شود همه نسخه‌ها را معنا کنیم اولا اینکه عرض می‌کنم ارجحیت دارد هم راحتر است هم فهمش آسانتر است هم مناسبت با اول بحثمان دارد ولی آنها هم مشکلات دارد هم ضمیرهای مشکلی دارد هم خود عبارت اصلا مغلق است هم تناسبی با اول ندارد لذا من از این نعم تا یک خط می‌خوانم. نعم تا اینجا که گفتیم آنهایی که از این نسخه‌ها دستشان است ببینند این نعم را، آنهای دیگر ندارد این نعم را یک عبارتهای دیگری دارد ببینید آقا ما از ابتدا که بحث را شروع کردیم چه جوری شروع کردیم؟ گفتیم بر فرض هم که این آیات را ما قبول کنیم بر حجیت خبر واحد این قیدها را باید به آنها بزنیم چرا؟ یکی عادل به مقتضای آیه نبا، خوب این فرع بر این است که آیه نبا حجت باشد خودش، ما گفتیم نه مفهوم شرطش حجت است نه مفهوم وصفش نظرتان است؟ آیه نبا با دو تا شرط یعنی از راه مفهوم شرط و از راه مفهوم وصف دلالت می‌کرد بر حجیت خبر عادل خوب اگر کسی مثل سید مرتضی بگوید اصلا من قبول ندارم نه شرطش را قبول دارم نه وصفش را، دیگر از آیه نبا دستمان خالی می‌شود پس اینکه ما گفتیم اینها را تقییدش می‌کنیم با آیه نبا در صورتی که مفهوم شرط و مفهوم وصف را بپذیریم آیه نبا مفهوم دار بشود تا از آن عدالت را استفاده بکنیم والا اگر کسی بگوید آن اصلا مفهوم ندارد چون نه شرط نه وصف هیچکدام حجت نیست آنوقت چکار کنیم با این آیات؟ دیگر دستمان خالی می‌شود. از راه انصراف وارد بشویم بگوییم این آیه که به ما می‌گوید قول نافر حجت است دیگر دستمان از عدالت هم کوتاه است دیگر، باید بگوییم نافری که مفید اطمینان باشد یعنی منصرف است دیگر دلیل نداریم یک عده‌ای بروند تفقه کنند بیایند به مردم بگویند مردم هم بپذیرند باید بگوییم این انصراف دارد به آنجایی که اطمینان آور است چون دلیل نداریم دستمان از آیه نبا اگر کوتاه باشد آن قیدها را دیگر نمی‌توانیم بزنیم نعم ببینید مناسبتش هم با اول بحث چقدر روشن است اول بحث گفتیم اگر آیه نبا را بپذیریم مفهومش دلالت بکند بر عادل آنوقت آنها را تقیید می‌کند نعم لم نقل ببینید چقدر ارتباط برقرار است روی آن نسخه‌ها اینجوری نیست هم مشکل است هم ضمیرهای اضافه دارد هم یکی یعارض دارد یکی لایعارض دارد این نسخه‌ها بهتر است نعم لو لم نقل بدلاله آیه النبا اگر قائل نشدیم به دلالت آیه نبا، اینکه ما گفتیم تقیید بزن لو قلنا بدلاله آیه نبا، اما لو لم نقل اگر قائل نشویم به دلالت آیه نبا، چرا قائل نشویم؟ به جهت عدم المفهوم لها چون یا مفهوم شرط بود یا وصف که ما هیچکدامش را قبول نداشتیم اگر دستمان از آیه نبا کوتاه شد اقتصر شما باید اینجا اکتفا کنید به منصرف سائر آیات، یعنی بگویید این آیاتی که قول نافر را برای ما حجت می‌کند انصراف دارد به خبرهای اطمینانی، چون پای دین است دیگر، بالاخره پای فروع دین است یک آقایی رفته نفر کرده آمده بگوید خوب من باید بپذیرم اما اطمینان پیدا بکنم ولو حالا عادل هم نباشد لذا ایشان می‌فرماید اگر دست ما از آیه نبا کوتاه شد بخاطر اینکه مفهومهایش را قبول نداریم اکتفا می‌کنیم بر منصرف سائر آیات، منصرفش چیست؟ و هو خبر المفید الموثوق و ان لم یکن المخبر عادلا پس نتیجه چه شد آقا؟ اگر آیه نبا را قبول کردیم مفهومش را از ناحیه وصف یا شرط، خوب عادل اعتبار پیدا می‌کند و مقید آنها می‌شود اما اگر قبول نکردیم سید مرتضی شدیم گفتیم اصلا ما قبول نداریم نه مفهوم شرط را نه مفهوم وصف را دیگر دستمان از تقیید کوتاه است باید چکار کنیم؟ بگوییم آقا خبر عادلی حجت است که لااقل مفید اطمینان باشد چون دلیل هم که بر عدالت نداریم اگر عادل هم نبود نبود این ادله‌ای که می‌گوید قول نافر را بپذیرید انصراف دارد به آنجایی که مفید اطمینان باشد.

۴

روایات حجیت خبر واحد

و اما السنه، تمام شد دیگه آقا، آیات یکدانه آیات را قبول نکردیم برویم سراغ روایات. اول کسی که به روایات استدلال کرده فاضل تونی است اگر دارد کتاب وافیه صفحه ۱۵۹ وافیه مال فاضل تونی است کتاب اصولی است اول من تمسک بحجیه الاخبار الواحد به روایات تمسک کرده آقای فاضل تونی، وافیه صفحه ۱۵۹، روایاتی است آقا دیگر روایات را نمی‌رسیم بخوانیم روایاتی ما داریم که این روایات دلالت دارد اگر یک عادلی یک موثقی به شما یک خبری داد این خبر را بپذیر یک اشکالی اینجا شده اشکال را عرض بکنم که دیگر مطلب باشد برای فردا. آمدند اینجا اشکال کردند بر اینکه خود این روایات خبر واحد است خود این روایاتی که شما می‌خواهید با این ثابت بکنید خبر واحد حجت است خود اینها خبر واحد است خبر واحد یکدانه نیست خبر واحد یعنی خبری که علم آور نباشد خبری که علم آور نباشد می‌گویند خبر واحد یک نفر آمده می‌گوید این اخباری که شما می‌خواهید به وسیله اینها خبر واحد غیر علمی را حجت بکنید خود اینها غیر علمی است اینکه مستلزم دور است یعنی با چیزی می‌خواهید خبر واحد را حجت بکنید که تازه خودش احتیاج دارد به استدلال. برای این شبهه صاحب وسائل در جلد ۲۰ وسائل اگر دارید ببینید ایشان می‌گوید وتواتر اخبار متواتره ما داریم که خبر واحد حجت است آنوقت بعد یک کسی اشکال کرده گفته اینکه نه تواتر لفظی دارد نه تواتر معنوی دارد چطور صاحب وسائل ادعای تواتر کرده؟ جوابش این است که تواتر اجمالی. کفایه ج۲ص۹۸ ببینید آنجا را آقای آخوند می‌فرماید ولو این اخبار تواتر لفظی ندارد تواتر معنوی ندارد لکن متواتر اجمالا. تواتر اجمالی یعنی چه؟ یعنی علم به صدور. بین این هفت هشت تا روایتی که ما فردا می‌خواهیم بخوانیم یقین داریم یکدانه‌اش صادر از معصوم است به این می‌گویند تواتر اجمالی. نمی‌دانم توانستم حرف را بفهمانم چون رفقا در شرف رفتن هستند عنایت بفرمایید اشکال شده که این اخبار خودش خبر واحد است چه جوری با این خبر واحد می‌خواهید خبر واحد را حجت کنید؟ این اشکال. صاحب وسائل در جلد ۲۰ فرموده قد تواترت الاخبار بر حجیت خبر واحد، خبر واحد نیست متواتر است بعد یک کسی اشکال کرده آخه اینها نه تواتر لفظی دارد نه تواتر معنوی دارد این چه تواتری است؟ جواب: کفایه ج۲ص۹۸ می‌گوید تواتر دارد اما نه تواتر لفظی و معنوی، تواتر اجمالی. یعنی روی این اخبار ما علم داریم به اینکه بعضی از اینها صادر از معصوم است این می‌شود تواتر اجمالی. پس نتیجتا آقا اخباری که از فردا می‌خواهیم شروع کنیم خاطر جمع باشید اخبار متواتره است منتها تواتر اجمالی و با این اخبار متواتر اجمالی ما می‌خواهیم ثابت بکنیم که خبر واحد حجت است و هیچ مستلزم دور هم نیست. تا فردا ان شاء الله.

الأوّل ، فهو الذي يقتضيه أدلّة حمل فعل المسلم على الصحيح والأحسن ، وهو ظاهر الأخبار الواردة في : أنّ من حقّ المؤمن على المؤمن أن يصدّقه ولا يتّهمه (١) ، خصوصا مثل قوله عليه‌السلام : «يا أبا محمّد ، كذّب سمعك وبصرك عن أخيك ، فإن شهد عندك خمسون قسامة : أنّه قال قولا ، وقال : لم أقله ، فصدّقه وكذّبهم ... الخبر» (٢).

فإنّ تكذيب القسامة مع كونهم أيضا مؤمنين ، لا يراد منه إلاّ عدم ترتيب آثار الواقع على كلامهم ، لا ما يقابل تصديق المشهود عليه ؛ فإنّه ترجيح بلا مرجّح ، بل ترجيح المرجوح.

نعم ، خرج من ذلك مواضع (٣) وجوب قبول شهادة المؤمن على المؤمن وإن أنكر المشهود عليه.

وأنت إذا تأمّلت هذه الرواية ولاحظتها مع الرواية المتقدّمة (٤) في حكاية إسماعيل ، لم يكن لك بدّ من حمل التصديق على ما ذكرنا.

وإن أبيت إلاّ عن ظهور خبر إسماعيل في وجوب التصديق بمعنى ترتيب آثار الواقع ، فنقول : إنّ الاستعانة بها على دلالة الآية خروج عن الاستدلال بالكتاب إلى السنّة ، والمقصود هو الأوّل. غاية الأمر كون هذه الرواية في عداد الروايات الآتية (٥) إن شاء الله تعالى.

__________________

(١) يأتي بعضها في مبحث الاستصحاب ٣ : ٣٤٦ ـ ٣٤٧.

(٢) الوسائل ٨ : ٦٠٩ ، الباب ١٥٧ من أحكام العشرة ، الحديث ٤. وفيه : «يا محمّد» ، كما يأتي في مبحث الاستصحاب ٣ : ٣٤٧.

(٣) في (ت) و (ه) : «موضع».

(٤) راجع الصفحة ٢٩١.

(٥) الآتية في الصفحة ٢٩٧ ، فما بعد.

مدلول الآيات المستدلّ بها على حجيّة الخبر الواحد

ثمّ إنّ هذه الآيات ، على تقدير تسليم دلالة كلّ واحدة منها على حجّيّة الخبر ، إنّما تدلّ ـ بعد تقييد المطلق منها الشامل لخبر العادل وغيره بمفهوم (١) آية النبأ ـ على حجّيّة خبر العادل الواقعيّ أو من أخبر عدل واقعيّ بعدالته ، بل يمكن انصراف المفهوم ـ بحكم الغلبة وشهادة التعليل بمخافة الوقوع في الندم (٢) ـ إلى صورة إفادة خبر العادل الظنّ الاطمئنانيّ بالصدق ، كما هو الغالب مع القطع بالعدالة ؛ فيصير حاصل مدلول الآيات اعتبار خبر العادل الواقعيّ بشرط إفادته (٣) الظنّ الاطمئنانيّ والوثوق ، بل هذا أيضا منصرف سائر الآيات ، وإن لم يكن انصرافا موجبا لظهور عدم إرادة غيره حتّى لا يعارض (٤) المنطوق (٥).

__________________

(١) كذا في (ظ) و (م) ونسخة بدل (ص) ، وفي غيرها بدل «بمفهوم» : «بمنطوق».

(٢) لم ترد عبارة «وشهادة ـ إلى ـ الندم» في (ص) و (ه) والنسخة المصحّحة الموجودة عند المحقّق الآشتياني قدس‌سره على ما ذكره في بحر الفوائد ١ : ١٦٠ ، وشطب عليها في (ل).

(٣) في (ت) ، (ر) ، (ص) و (ل) : «إفادة».

(٤) في (ص) و (ل) : «يعارض».

(٥) كذا في (ه) وهامش (ت) و (ل) ، ولم ترد عبارة «والوثوق ـ إلى ـ المنطوق» في (ت) ، (ر) ، (ظ) ، (ل) و (م) ، نعم وردت فيها العبارة التالية : «وهو المعبّر عنه بالوثوق ، نعم لو لم نقل بدلالة آية النبأ من جهة عدم المفهوم لها اقتصر على منصرف سائر الآيات وهو الخبر المفيد للوثوق وإن لم يكن المخبر عادلا» ، ولكن شطب عليها في (ل) ، وكتب عليها في (ت) : «زائد» ، ووردت كلتا العبارتين في (ص) وكتب على الثانية : «زائد».

[الثاني : السنّة](١)

الاستدلال على حجيّة الخبر الواحد بطوائف من الأخبار :

وأمّا السنّة ، فطوائف من الأخبار :

منها : ما ورد في الخبرين المتعارضين : من الأخذ بالأعدل والأصدق (٢) أو (٣) المشهور ، والتخيير عند التساوي :

١ ـ ما ورد في الخيرين المتعارضين

مثل مقبولة عمر بن حنظلة ، (٤) حيث يقول : «الحكم ما حكم به أعدلهما وأفقههما وأصدقهما في الحديث» (٥).

مقبولة ابن حنظلة

وموردها وإن كان في الحاكمين ، إلاّ أنّ ملاحظة جميع الرواية تشهد : بأنّ المراد بيان المرجّح للروايتين اللتين استند إليهما الحاكمان.

مرفوعة زرارة

ومثل رواية عوالي اللآلي المرويّة عن العلاّمة ، المرفوعة إلى زرارة : «قال : يأتي عنكم الخبران أو الحديثان المتعارضان ، فبأيّهما آخذ؟ قال : خذ بما اشتهر بين أصحابك ودع الشاذّ النّادر ، قلت : إنّهما معا مشهوران؟ قال : خذ بأعدلهما عندك وأوثقهما في نفسك» (٦).

__________________

(١) العنوان منّا.

(٢) لم ترد في (ظ) و (م) : «والأصدق».

(٣) في (ر) و (ص) : «و».

(٤) في (ت) ، (ر) ، (ص) ، (ظ) و (م) زيادة : «وهي وإن وردت في الحكم».

(٥) الوسائل ١٨ : ٧٥ و ٧٦ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، ضمن الحديث الأوّل.

(٦) عوالي اللآلي ٤ : ١٣٣ ، الحديث ٢٢٩ ، ومستدرك الوسائل ١٧ : ٣٠٣ ، الحديث ٢.