درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۴۴: نقل متواتر ۲

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

دیروز حرف خیلی زیدیم ولی دو تا کلمه است خلاصه مطلب صحبت کردیم که امروز هم باید دوباره توضیح بدهیم عرض شد فرق است بین اینکه یک نفر بگوید بلغنی بالتواتر موت زید یا اینکه بگوید صد نفر عادل به من خبر دادند که موت زید را. ما می‌خواهیم بگوییم بین این دو تا فرق است یعنی آن اولی را نمی‌توانیم قبول کنیم تواتر یعنی خبر مفید للعلم اگر یک کسی بگوید بلغنی بالتواتر موت زید عادل هم باشد ما ردّش نمی‌کنیم می‌گوییم راست می‌گوید اما برای ما تواتر درست نمی‌کنید. لایجدی شیئا للمنقول الیه یعنی نقل تواتر آن آقا که بلغنی بالتواتر زید مرده این خبر مردن زید را برای ما متواتر نمی‌کند که ما هم علم پیدا بکنیم. چرا؟ چون سه احتمال دارد: یک احتمال اینکه دارد حدس می‌زند حدس می‌زند که قول این چهار پنج نفر که می‌گویند زید مرده علم آور است خوب حدس بزند که به چه درد می‌خورد؟ یا نه حدس نمی‌زند حس است رفته چهار پنج نفر را هم دیده آنها گفتند ولی چهار پنج نفر استلزام عادی ندارد با مرگ آن شخصیتی که صد نفر باید بگویند یک احتمال هم اینکه واقعا صد نفر عادل به او گفتند و این دارد می‌گوید بلغنی بالتواتر سه احتمال دارد. خوب اگر احتمال اول باشد احتمال دوم باشد به درد نمی‌خورد. اگر مقصودش از این بلغنی بالتواتر این باشد که صد عادل به من گفتند که زید مرده خوب می‌پذیریم ولی ما که خبرنداریم این بلغنی بالتواتر کدام از این سه احتمال است؟ در اجماع هم همین حرفها را زدیم ما در اجماع هم می‌گفتیم باید توقف کنیم آقایی که می‌گوید اجمع العلما یک احتمال اینکه از روی حدس دارد این خبر را می‌دهد یک احتمال اینکه چهار پنج نفر را خوش بین بوده آنها وحدت کلمه داشتند از این چهار پنج نفر یقین پیدا کرده همه می‌گویند این هم به درد نمی‌خورد اما اگر بدانیم مقصودش از این اجمع العلما اتفاق کل است یعنی صد هزار نفر خودم عن حس دیدم که اینجور می‌گویند اگر بدانیم که آن اجمع الاجماع یعنی نقل اجماعی که می‌کند اینطور است قبول است ولی ما که نمی‌دانیم که. پس نقل اجماع اجمع العلما سه احتمال دارد این اجماعی که برای ما در کلمات علما می‌شود ما نمی‌دانیم واقعا حدسی است یا حس غیر استلزام عادی است یا حس استلزام عادی است لذا باید توقف کنیم. کی می‌توانیم قبول کنیم؟ آن موقع که یقین کنیم مقصودش از این اجمع العلما کل علما از روز اول تا امروز است. عین همان حرفها را ما اینجا هم می‌زنیم می‌گوییم اگر کسی نقل تواتر کرد گفت بلغنی بالتواتر که زید مرده این سه احتمال دارد: احتمال دارد حدس می‌زند علم آور است قول این چهار پنج نفر. احتمال هم می‌دهیم نه چند نفر را دیده منتها روی خوش بینی برایش علم پیدا شده. احتمال هم می‌دهیم صد عادل به او گفتند. ولی به درد نمی‌خورد عین همانجایی که گفتیم نمی‌دانیم مقصود از اجماع چیست باید توقف کنیم در بلغنی بالتواتر هم باید توقف کنیم اما اگر تصریح کرد نگفت بلغنی بالتواتر گفت صد عادل به من گفتند زید مرده آنجا می‌پذیریم و ثابت می‌شود مخبر به. مخبر به کدام است؟ یعنی آن مردن زید ثابت می‌شود ولی آن کسانی که در آنجا به نقل اجماع اعتماد می‌کردند معتمد که توی عبارت داشتیم بعضی‌ها در آنجا به نقل اجماع اعتماد می‌کردند تا یک آقایی می‌گفت اجمع العلما که نماز جمعه واجب است این آقا هم توی رساله‌اش می‌نوشت که نماز جمعه واجب است به نقل اجماع اعتماد می‌کردند آن آقا در اینجا هم به نقل تواتر اعتماد می‌کند تا یک نفر می‌گوید بلغنی بالتواتر که زید مرده زود آثار مردن زید را بار می‌کند و اثر شرعی اش را بار می‌کند می‌گوید زید مرده است پس اموالش را باید تقسیم کرد بین ورثه، عیالش باید عده نگه دارد بعد از عده شوهر بکند پس همه مطالب این است آن معتمدهای در آنجا اینجا هم اعتماد می‌کنند و ما که در آنجا به نقل اجماع اعتماد نمی‌کردیم اینجا هم به نقل تواتر اعتماد نمی‌کنیم پس نتیجتا از نظر معتمد هیچ فرقی بین این دو تا نیست چه بگوید بلغنی بالتواتر موت زید آن آقا قبول می‌کند چه بگوید صد نفر گفتند زید مرده او قبول می‌کند ولی ما نه ما بین این دو تا فرق می‌گذاریم می‌گوییم بلغنی بالتواتر نمی‌دانیم مرادش چیست باید توقف کنیم حکم نمی‌توانیم بکنیم به آن مسبب یعنی به آن مخبر به که مرگ زید باشد اما اگر تصریح بکند که صد نفر عادل به من گفتند زید مرده چرا، ما آنجا قبول می‌کنیم. این خلاصه درس دیروز.

۲

قسم دوم ناقل تواتر

بعد ایشان گفتند ولیعلم آن آقای معتمد آن آقای معتمد که هر نقلی را قبول می‌کند در آنجا نقل اجماع را قبول می‌کرد در اینجا هم نقل تواتر را قبول می‌کند این بداند اینجایی که ما نقل تواتر را قبول می‌کنیم دو جور تصور می‌شود این آقایی که می‌خواهیم نقل تواترش را قبول بکنیم دو جور است یکوقت می‌خواهد خبر بدهد از مسبب یعنی این آقایی که نقل تواتر می‌کند می‌گوید بلغنی بالتواتر که زید مرده قصدش اثبات مردن زید است از این نقل تواتر می‌خواهد مسبب و مخبر به که مردن زید است می‌خواهد آن را ثابت بکند یکوقت نه اصلا به آن کاری ندارد که زید مرده یا نمرده به شما می‌گوید آقا یک چند نفری که قولشان مفید علم است خبر دادند زید مرده آن اولی می‌شود اثبات مسبب دومی می‌شود اثبات سبب. نمی‌خواهد بگوید زید مرده یا نمرده به مردن و نمردن که مخبر به است کاری ندارد می‌خواهد بگوید یک جماعتی که قولشان علم آور است اینها خبر دادند که زید مرده است که آنوقت این دو جور می‌شود این وقتی این آقا برای من این را نقل می‌کند اگر بخواهد اثبات مسبب بکند آن آقای معتمد قولش را قبول می‌کند آن آقایی که اعتماد می‌کند به نقل تواترها قول او را قبول می‌کند و آن مسبب را ثابت می‌کند احکام شرعی اش را هم بار می‌کند ولی ما قبول نمی‌کنیم. اما در اینجایی که نه نظر به مسبب ندارد می‌خواهد خبر بدهد جماعتی که یفید العلم اینجور گفتند این دو جور می‌شود من منقول الیه نذر کردم توی دفترم توی روزنامه ام خبرهای متواتر را بنویسیم این دو جور است یکوقت من نذرم اینجوری است خبری که تواترش ثابت بشود ولو در نزد دیگری و نزد من هم ثابت نشود اگر نذر من عام بود یعنی اینجوری نذر کرده بودم خبرهایی که تواترش ثابت بشود من نذر کردم توی کتابم بنویسم اگر اینجوری بود نذرم تا این آقا می‌گوید بلغنی بالتواتر که زید مرده من این مردن زیر را باید توی روزنامه ام بنویسم چرا؟ چون نذر من رفته روی تواتر فی الجمله خوب این آقا هم که دارد خبر از تواتر می‌دهد اما اگر نذر من خاص بود محدود بود نذرم اینجوری بود که اگر من ثابت بشود تواتر به تواتر ثابت بشود مرگ زید پهلوی خود من آن را توی روزنامه ام بنویسم یا توی دفترم بنویسم آن نقل تواتر به درد من نمی‌خورد چرا؟ برای اینکه من نذرم این است که اگر خبری تواترش در نزد خود من ثابت شد اینجا که دیگر در نزد من ثابت نشده ولی آقای معتمد همه اینها را بار می‌کند چرا؟ چون او به نقل تواتر اعتماد می‌کند چه در آن صورت و چه در اینصورت. این را بخوانیم مثالش را تا برسیم به درس امروز.

الثانی آن ناقل تواتر یکوقت نظر به اثبات مسبب دارد می‌خواهد مردن زید را ثابت بکند الثانی اینکه نه به مردن زید کاری ندارد می‌خواهد حکم بکند به ثبوت تواتر خبر مذکور می‌خواهد بگوید جماعتی که قولشان مفید علم است آمدند خبر دادند از مردن زید این را چرا می‌گوید؟ لیترتب علی ذلک الخبر آثار المتواتر برای اینکه آثار خبر متواتر و احکام شرعیه او را بار بکند کما اذا نذر مثل اینکه نذر کرده منقول الیه، منقول الیه نذر کرده حفظ بکند یا بنویسد خبرهای متواتر را توی کتابش بنویسدخوب ثم احکام تواتر دو جور است بعضی از این احکام تواتر ثبت لما تواتر فی الجمله یعنی این آقای منقول الیه نذر کرده خبرهایی که تواترش ثابت بشود فی الجمله یعنی چه؟ یعنی ولو نزد دیگری اگر اینجور باشد تا آن می‌گوید بلغنی بالتواتر که زید مرده من این را باید بنویسم چرا چون نذر کردم نذرم اینجوری است خبرهای متواتر فی الجمله. معنای فی الجمله این است یعنی و لو برای دیگری ثابت بشود اگر اینجور بود حکم اینجا بر آن متواتر مترتب می‌شود یعنی یکی از احکام تواتر خبری است که احکامی است که رفته روی تواتر فی الجمله، فی الجمله یعنی چی؟ یعنی ولو عند غیر هذا الشخص عین این تعبیرات را آقای آخوند هم در کفایه دارند صفحه ۷۷ ببینید ایشان می‌گوید اگر کسی نذرش تواتر فی الجمله بود یعنی خبرهای متواتر فی الجمله را نذر کرده بنویسد خوب تا آن آقا می‌گوید بلغنی بالتواتر که زید مرده باید این خبر را بنویسد چرا؟ چون نذر من تواتر فی الجمله است یعنی ولو دیگران قائل به تواترش باشند خوب با نقل تواتر آن آقا احکام ثابت می‌شود ولی یکوقت نه اینجا اثر رفته حکم رفته روی ما ثبت بالتواتر بالنسبه الی هذا الشخص همین منقول الیه یعنی اینجوری نذر کرده که اگر خبری تواترش در نزد من ثابت بشود مثلا توی کتابم بنویسم ایشان می‌فرماید لاینبغی سه جور شد دو جور الآن خواندیم یکجور هم دیروز. خلاصه ناقل تواتر که می‌گوید بلغنی موت زید بالتواتر یکوقت می‌خواهد اثبات مسبب بکند یعنی نظر دارد مردن زید را ثابت بکند یکوقت نه به مردن زید کاری ندارد به آن مخبر به کاری ندارد می‌خواهد بگوید جماعتی که قولشان مفید علم است اینجور گفتند آن وقت این دو جور است یکوقت نذر من رفته روی تواتر فی الجمله یکوقت نذر من رفته روی تواتر در نزد خودم پس سه جور شد.

حالا ایشان می‌خواهد این سه جور را حکمش را بگوید لاینبغی الاشکال در اینکه مقتضی قبول نقل تواتر آن آقای معتمد ما که قبول نداریم آن آقایی که قبول می‌کند نقل تواتر را، معتمد دیروز، لااشکال در اینکه مقتضای قبول نقل تواتر که آن آقای معتمد به هر نقل تواتری قبول می‌کرد لازمه حرفش العمل به علی الوجه الاول یعنی آنجایی که آمده ناقل می‌گوید زید مرده بلغنی بالتواتر و مقصودش اثبات مردن زید است این باید اثر بار کند بگوید این آقا دارد مردن زید را خبر می‌دهد پس من باید اثر شرعی بار کنم اموال آن بنده خدا را بین ورثه‌اش تقسیم بکنیم و همچنین اول وجهی الثانی ثانی امروز بود که دو تا وجه داشت اولی اش کدام بود؟ نذر و آن حکم شرعی رفته بود روی تواتر فی الجمله اینجا هم باید قبول بکند که البته ما اینجا را قبول می‌کنیم یعنی ما هم که معتمد نیستیم این دومی را قبول می‌کنیم ولی آن آقایی که نقل تواتر را اعتماد می‌کند هم اولی را قبول می‌کند که زید مرده اثر شرعی بار می‌کند هم دومی که نذر من رفته روی تواتر فی الجمله و الا ما هم دومی را قبول داریم یعنی واقعا اگر من نذر کرده باشم خبر متواتر فی الجمله‌ای محقق شد بنویسم خوب اینجا خبر متواتر فی الجمله محقق شده ولو در نزد من تواترش ثابت نیست من چون نذرم فی الجمله است نقل این آقا ما هم عمل می‌کنیم یعنی طبق نقل این آقا باید اثر شرعی بار کنیم و این خبر را توی کتابم بنویسم.

برویم سراغ سومی کما لاینبغی الاشکال ولی سومی اشکالی نیست که اثر تواتر مترتب نمی‌شود چرا؟ چون سومی این بوده من نذر کردم خبرهای متواتر در نزد خودم را بنویسم خوب این آقا می‌گوید بلغنی بالتواتر برای او به تواتر موت زید ثابت شده من نذرم این است که تواتر در نزد خودم اینجا با نقل تواتر اثر شرعی بار نمی‌شود پس بینید سه صورت را حکمش را گفتیم روی قول آن آقایی که معتمد به نقل تواتر است هم صورت دیروز هم اول صورت امروز، اول صورت فرض دوم در هر دو صورت چون نقل تواتر را قبول دارد اثر شرعی بار می‌کند اما در سومی نه ما بار می‌کنیم نه او چرا؟ چون اثر شرعی رفته روی تواتر در نزد من و تواتر در نزد من باید ثابت بشود و چون که او قائل به تواتر است و متعلق نذر من تواتر در نزد من است لاینبغی که اشکالی نیست در اینکه ببینید لاینبغی در آن دو تای اولی که آثار بار می‌شود نزد معتمد و لااشکال که در سومی آثار بار نمی‌شود عدم ترتب آثار شرعیه آن تواتر مخبر به عند نفس هذا الشخص یعنی اگر موضوع نذر من هذا الشخص یعنی تواتر در نزد خودم بود با آن نقل تواتر شهید لازم نیست من این خبر را بنویسم چرا؟ چون نذر من این بوده خبری که در نزد من تواترش ثابت بشود و چون در اینجا ثابت نشده با نقل تواتر او من حکم شرعی به من متوجه نیست که این خبر را توی کتابم بنویسم.

۳

بحث در تواتر در قراءات

و من هنا، هنا یعنی چی؟ یعنی سه صورت، سه صورت را که دانستی می‌دانید می‌خواهد چکار کند؟ مثالی که زدیم در این سه صورت مثال عرفی بود مرگ زید و نذر کردم کتابت، اینها همه مثالهای عرفی بود حالا می‌خواهد یک مثال شرعی مربوط به نماز بزند یعنی یک نفر آمده نقل تواتر کرده منتها نقل تواتری که دیروز تا حالا خواندیم سه جور تصور می‌شد مثال موت زید را برایش زدیم حالا همان سه جور را می‌خواهیم در یک مسئله شرعیه پیاده کنیم و من هنا یعنی چه؟ یعنی از این که در نقل تواترها سه جور تصور می‌شود ناقل تواتر یکوقت اثبات می‌خواهد بکند مسبب را یکوقت نه می‌خواهد اثبات کند سبب را. اثبات سببش هم دو جور می‌شود یکوقت فی الجمله یکوقت عند هذا الشخص. و من هنا از این که در نقل تواتر سه جور تصور می‌شود یعلم ان الحکم بوجوب القرائه فی الصلاه ان کان منوطا بکون المقروء قرآنا واقعیا قرأه النبی این بحث تواتر قرائات را آقا سال گذشته ما خواندیم صفحه ۴۰ با این کتابها اگر نظر آقایان باشد در آنجا یک بحثی بود اجماش را حدود دو سه دقیقه عرض می‌کنیم آنچه که مسلم است بین کلام خالق و مخلوق فرق است کلام مخلوق، مخلوق یعنی کی؟ یعنی حتی پیغمبر حتی ائمه کلام مخلوق با خبر واحد هم ثابت می‌شود اگر سلمان بیاید بگوید قال رسول الله: صلی الله علیه و اله ما قبول می‌کنیم زراره بیاید بگوید قال الصادق علیه السلام می‌پذیریم کلام مخلوق یعنی پیغمبر و امام با خبر واحد هم ثابت می‌شود همین قدر که یک واحدی مثل سلمان باشد مثل زراره باشد ما خبر را می‌پذیریم می‌گوییم بله رسول الله صلی الله علیه و اله اینجور فرمودند امام صادق علیه السلام اینجور فرمودند اما قرآن اینجوری نیست کلام خالق با خبر واحد ثابت نمی‌شود خبر متواتر می‌خواهد یعنی اگر ما یک آیه قرآن را بخواهیم بگوییم این کلام خداست باید تواتر بشود اگر یک راوی بیاید یک آیه قرآن برای ما بخواند بگوید این قرآن است نمی‌توانیم از او قبول کنیم در اثبات کلام خدا فقط تواتر ما می‌خواهیم یعنی باید استلزام عادی داشته باشد این وقتی می‌گوید این قرآن است باید اینقدر بیایند بگویند این قرآن است تا ما یقین صد در صد پیدا بکنیم تا تواتر حاصل بشود تا قرآنیت، یادم هست آن روزها این جمله را گفتیم این آقایان اخباریین اینها چه جوری نماز می‌خوانند لابد می‌شناسید آن روز عرض کردیم می‌گویند: صراط من انعمت بجای الذین من موصول می‌آورند صراط من انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین بجای لا غیر، معنا فرقی نمی‌کند خوب به این آقایان می‌گوییم چرا اینجوری نماز می‌خوانید؟ چهار پنج نفر هم بیشتر نیستند روی این کره زمین، متحجرین را من عرض کردم اینها اینقدر آقا واقعا بعضی‌هایشان، چندتایی که حالا ما می‌شناسیم اینقدر بیچاره‌ها متحجرند یعنی آقا حاضر نیستند کوچکترین مطلبی را تحقیق بکنند آن دو سه روز پیش حرف زدم گفتم یک متحجرین ما داریم یک متجددین اینها مثلا یکی از حرف‌هایشان این است حالا به مناسبت یکی از حرفهایشان این است که آهن نجس است من تا دستم خورد به این بلندگو دستم می‌شود نجس. خشک هم هست. تا در تاکسی را باز می‌کنیم دستم نجس می‌شود در هواپیما را باز می‌کنم دستم نجس می‌شود می‌گوییم چرا این حرفها را می‌زنید می‌گویند روایت داریم: ماطهر کف فیه خاتم من حدید. کفّی که انگشتر آهنی دستش باشد کف پاک نیست ماطهر روایت هم هست ماطهر کف فیه خاتم من حدید خوب آمده می‌گوید این روایت به ما می‌گوید دستی که انگشتر آهنی در آن باشد آن دست پاک نیست انگشتر که گناه نکرده گناه مال آهن است پس آهن پاک نیست ببینید منشاش. و حال آنکه روایت این را نمی‌خواهد بگوید اصلا معنایش این نیست علی کل حال عرض کردم یک چنین افرادی الآن یک چهار پنج شش تا هم بیشتر نیستند بیچاره‌ها، همان روزها هم که من این را می‌گفتم اعلامیه برای من دادند که خلاصه نمازها را اعلام کنید تمام شماها نمازتان باطل است تمام مراجع تقلید، چرا؟ برای اینکه ابن مسعود اینجوری می‌خوانده. صراط من انعمت، امام صادق علیه السلام به ابن مسعود گفت اینجوری بخوان می‌خواهد چکار کند؟ می‌خواهد با یک خبر واحد قرآن درست کند و حال آنکه قرآن که کلام خالق است با خبر از پدر جدّ آقای ابن مسعود هم بگوید درست نمی‌شود قرآن. قرآن اگر بخواهد یک آیه‌ای بشود جزء قرآن من انعمت، غیرالضالین اگر این بخواهد قرآن بشود تواتر می‌خواهد با یک خبر واحد که تواتر ثابت نمی‌شود این یک مطلب. پس مسلم است که قرآن اثباتش منحصر به تواتر است با خبر واحد کلام خالق ثابت نمی‌شود این یک مطلب. خوب حالا که ما متواتر می‌خواهیم از کجا بدست بیاوریم بحث دوم. حالا که ما در نماز که قرآن را می‌خواهیم با تواتر ثابت بکنیم از کجا بفهمیم که این متواتر است آمدند هفت تا قاری درست کردند که اسم قراء را همه را آوردیم ابن عامر و ابن کثیر و نافع و حمزه و کسائی... هفت تا شمردیم آمدند گفتند این هفت تا قاری قرائتشان متواتر است نه اینکه بناست قرآن با تواتر ثابت بشود خوب از کجا بفهمیم می‌گویند این هفت تا قاری هر جور قرائت کردند آن قرآن واقعی است آن می‌خواند ملک یوم الدین قرآن واقعی است آن هم می‌خواند مالک یوم الدین آن هم قرآن واقعی است اهدنا الصراط المستقیم قرآن واقعی است اهدنا السراط المستقیم (با سین و صاد) هردو هم جایز است ملک و مالک جایز است چون ما در روایت داریم اقروا القرآن کما یقرء الناس توی عروه هم ببینید یادم می‌آید مسئله ۵۰ ایشان می‌فرماید شما در قرائت قرآنت یعنی در نماز هر یک از این قرائت قراء را بخوانید عیبی ندارد آن آقا خوانده لاتقربوهن حتی یطهرن آن دیگری خوانده حتی یطّهّرن اینها اختلاف قرائت است اینها می‌گویند تمام این قراء سبعه هر جوری که قرآن را بخوانند این همان قرآن واقعی است همان قرآن منزّل علی النبی صلی الله علیه و آله است که حرف درستی هم نیست آنجا.

حالا شهید اول در کتاب ذکری صفحه ۱۸۷ سه تا قاری دیگر برای ما درست کرده ایشان راجع به آن هفت قاری این حرف را نمی‌زند راجع به این سه تا قاری این حرف را می‌زند می‌گوید سه نفر قاری هستند که قرائت‌های اینها متواتر است یعنی اینها هر جور بخوانند همان قرآن واقعی است همان قرآن منزّل علی النبی صلی الله علیه و آله است همان قرآنی است که پیغمبر قرائت می‌کرده این سه نفر کی اند؟ ابی جعفر و اخویه. اخویه کیست؟ یکی اُبی بن خلف یکی یعقوب. این اخویه هم معنای برادر نیست این اخویه آخه ما خیلی، اخوه و اخوات ما همیشه خیال می‌کنیم معنایش برادر و خواهر است ما آن موقع که تهران جامع المقدمات می‌خواندم قم را خبر ندارم می‌گفتند کان و اخواتش اسمشان مرفوع است اخوات یعنی خواهران کان، کان و اخوات یعنی کان و خواهرانش. انّ و خواهراش اسم را نصب می‌دهند. خواهر ندارد کان، برادر ندارد اینها خیال می‌کردند اخوات به معنای خواهر است اخ به معنای مثل است یک معنای اخ برادر است یک معنای اخت خواهر است والا یک معنایش هم مثل است پس کان و اخواتش اسم را رفع می‌دهند یعنی کان و امثالش. اخوات که به معنای خواهر نیست اینجا هم همینجور ایشان می‌گوید ابی جعفر و اخویه یعنی دو مثل دیگرش. یعنی نه اینکه برادر نسبی اینها باشد پس بنابراین آقای شهید پیدا کرده سه تا قاری غیر از آن هفت تایی که اسم آنها را ما آن روز آوردیم سه تا قاری پیدا کرده ایشان. ایشان آمده گفته این سه تا قاری قرائت شان متواتر است یعنی این سه تا قاری هرجوری بخوانند آن قرآن واقعی است این همان قرآنی است که بر پیغمبر نازل شده حالا یواش یواش داریم نزدیک می‌شویم به بحث خودمان خوب این یک مطلب.

مطلب دیگر اینکه آقا ما حتما باید توی نماز قرآن بخوانیم یعنی یکی از اجزای نماز ما لااقل در رکعت اول و دوم لااقل باید حمد را بخوانیم سوره را بخوانیم این مسلم است که یکی از اجزای نماز ما بخصوص رکعت اول و دوم یک مشت آیات قرانیه است این مسلم است. حالا این آیات قرآنیه‌ای که ما باید توی نماز بخوانیم آیا چه جوریه؟ این سه نفر قرائتشان را شهید فرموده متواتر است یعنی این سه نفر اثبات قرآنیت می‌کنند بعضی‌ها گفته‌اند این اجزاء نماز که عبارت از قرائت قرآن است باید قرآنی که بر پیغمبر نازل شده بخوانیم این یک احتمال. بعضی‌ها گفته‌اند نه آن قرآنی که به تواتر در نزد مصلین ثابت باشد قرآنیتش آن را باید بخواند مصلی. بعضی‌ها گفته‌اند نه قرآنی که تواترش ثابت شده باشد فی الجمله ولو در نزد شهید همینقدر که تواتر ثابت شد آن را باید در نماز بخوانیم عنایت فرمودید سه احتمال را. ما یقینا توی نماز باید قرآن بخوانیم این یک. یکی از اجزاء نماز ما قرآن و قرائت قرآن است اما اختلاف است این قرائت قرانی که ما در نماز باید بکنیم چه قرآنی است؟ یعضی‌ها گفته‌اند همان قرآن منزّل عند النبی صلی الله علیه و آله. همان قرآن متواتر عن النبی صلی الله علیه و آله. آن را باید بخوانیم بعضی‌ها گفته‌اند نه آن قرآنی را باید بخوانیم که در نزد مصلی تواترش ثابت شده. بعضی‌ها گفته‌اند نه آن قرآنی را باید بخواند که تواترش ثابت شده باشد ولو در نزد دیگران. عین همان سه احتمال دیروز است. الآن مرحوم شهید آمده گفته قرائت این قراء متواتر است خوب مثل صورت اولی. این می‌خواهد اخبار بدهد از مسبب. یعنی قرائت اینها ملازم است با قرآنیت واقعیه. احتمال دوم اینکه نه نمی‌خواهد اثبات قرآنیت بکند می‌گوید خلاصه جماعتی که این سه نفری که قولشان مفید علم است اینجوری خواندند خلاصه عین سه جوری که دیروز و امروز تتمه‌اش را خواندیم عین آن سه جور را آقا باید در این مسئله پیاده کنیم. عنایت بفرمایید: و من هنا، من هنا یعنی چه شد؟ از اینکه نقل تواتر سه جور است یکجورش مربوط به اثبات مسبب دوجورش مربوط به اثبات سبب و هر کدام هم یک حکمی دارد از این سه جوری که حکمش را گفتیم یعلم انّ الحکم بوجوب القرائه فی الصلاه ان کان، سه تا ان کان داریم آن سه تا مذهب ان کان منوطا اگر آن قرائتی که باید در قرآن بکنیم مقروء ما باید قرآن واقعی قراه النبی صلی الله علیه و آله باشد یعنی قرآن متواتر عن النبی قرآنی که تواترش از طرف پیغمبر به دست ما رسیده باشد اگر این است لااشکال در جواز اعتماد بر اخبار شهید بنابر قول کی لااشکال؟ قول آن معتمد. دیروز عرض کردیم آن معتمد که نقل تواترها را اعتماد می‌کند باید آن آثار را بار کند این لااشکال یعنی عند المعتمد. آن آقایی که اعتماد می‌کند به نقل تواتر لااشکال در جواز اعتماد این آقای معتمد، این اعتماد همان معتمد است، این آقایی که در باب اجماع به نقل اجماع اعتماد می‌کرد در باب تواتر به نقل تواتر اعتماد می‌کند لااشکال که اینجا هم اعتماد بکند بر اخبار شهید بتواتر القرائات الثلاث مرحوم شهید آن هفت تا قاری را نمی‌گوید سه قاری دیگر پیدا کرده یکی قرائت ابی جعفر یکی ابی ابن خلف یکی هم یعقوب که برادرانش نیستند یعنی آنها مثل این دو تا قاری هستند که می‌شود سه تا. لکن ایشان می‌گوید اگر این آقای شهید که دارد اخبار از تواتر قرائت اینها می‌کند اگر بخواهد مسبب را ثابت بکند، مثل صورت اول، یعنی می‌خواهد بگوید قرائت این سه تا قرآنیت دارد چون بنا شد که سبب اخبار از جماعت باشد مسببش هم تحقق آن مخبر به، ایشان می‌فرماید آن که بدون شرط است اعتماد می‌کند بدون شرط لکن بالشرط المتقدم، ولی ما اگر بخواهیم این را قبول کنیم باید استلزام عادی داشته باشد عرض کردم حرفهای دیروز اگر روشن شده باشد دیگر اینها مطلبی ندارد ما دیروز در صورت اولی چه گفتیم؟ آن آقای معتمد اعتماد می‌کرد به نقل تواتر آثار شرعی را بار می‌کرد ولو استلزام عادی هم نداشته باشد ولی همان دیروز ما گفتیم چی؟ وقتی می‌توانیم بپذیریم حرف این ناقل تواتر را که این نقل تواترش استلزام عادی داشته باشد با تحقق مخبر به. لذا دارد عقیده خودمان را می‌گوید به قول ما با آن شرط. یعنی ما هم اعتماد می‌کنیم به قول این آقای شهید که ناقل تواتر قرائات این سه نفر است ولی به شرط اینکه مااخبر به الشهید من التواتر استلزام عادی داشته باشد با تحقق قرآنیت. عنایت می‌کنید مسبب است الآن شهید فرموده چی؟ این سه نفر قرائتشان متواتر است خوب لازمه‌اش چیست؟ یعنی هر چه اینها گفتند مخبربه است یعنی قرآنیت ثابت می‌شود ایشان می‌فرماید روی قول ما اعتماد می‌کنیم اگر استلزام عادی داشته باشد ولی روی قول آن معتمد نه استلزام عادی هم که نداشته باشد اعتماد می‌کنیم به نقل این آقایی که نقل تواتر می‌کند. این یکجا. عرض کردم عین سه تای دیروز است آنها را اگر دقت بکنید دیگر اینها کاری ندارد.

و کذا لااشکال دوباره یکجا دیگر هم هست که لااشکال که در اینجا هم ما اعتماد می‌کنیم هم آن آقای معتمد چرا؟ آنجایی است که اثر رفته روی تواتر فی الجمله. یعنی من مصلی باید فی الجمله قرائتی را بخوانم که فی الجمله تواترش ثابت شده خوب اینجا هم فی الجمله ثابت شده ولو در نزد من ثابت نشده ولی همینقدر که مرحوم شهید می‌گوید قرائات اینها متواتر است پس تواتر قرائات فی الجمله ثابت شده اینجا هم ما اعتماد می‌کنیم به این نقل تواتر و هم آن آقای معتمد و کذا لااشکال در اعتماد بدون شرط ان کان الحکم یعنی دیگر اینجا شرط هم نمی‌خواهد یعنی ما هم اینجا قبول داریم در قبلی می‌گفتیم با آن شرط ما اعتماد می‌کنیم ولی در این صورت دومی شرط هم نباشد ما می‌پذیریم حرف این ناقل تواتر را ان کان رفتیم سراغ ان کان دومی اگر آن وجوب قرائت، حکم یعنی وجوب قرائت، ببینید آقا عبارت چی بود آن قبلی؟ اگر حکم وجوب قرائت رفته بود روی قرآن واقعی حالا ان کان الحکم یعنی اگر حکم به وجوب قرائت رفته بود روی قرآن متواتر فی الجمله فانه اینجاست که ما هم قبول می‌کنیم قدیثبت تواتر تلک القرائه عند الشهید باخباره یعنی همینقدر که شهید اخبار از تواتر می‌دهد ما می‌توانیم قرائت این سه نفر را هم توی نماز بخوانیم چرا؟ برای اینکه وجوب قرائت در نماز رفته روی تواتر فی الجمله ولو تواتر در نزد من ثابت نیست اما چون تواتر را شهید دارد خبر می‌دهد ما طبق گفته شهید این نقل تواتر را قبول می‌کنیم و قرائت این سه نفر را هم توی نماز می‌خوانیم

۱و ان کان برویم سراغ مذهب سومی و ان کان الحکم یعنی حکم به وجوب قرائت، و اگر حکم به وجوب قرائت رفته باشد روی قرآن عند المصلین، مصلین می‌گفت راحت‌تر بود حالا قاری می‌گوید عیبی ندارد اگر آن وجوب قرائت در قرآن، وجوب قرائت قرآن در نماز اگر رفته بود روی تواتر عندالمصلی عند القاری یا عند المجتهد اگر رفته بود روی این نقل تواتر شهید به درد من نمی‌خورد چرا؟ چون من باید روی مبنای سوم قرآنی را توی نماز بخوانم که تواترش نزد من ثابت است خوب می‌گوید شهید فرموده قرائت اینها تواتر دارد لذا نمی‌توانم یعنی آن آقای معتمد اعتماد می‌کند، ایشان می‌فرماید نه، اشتباه کردم آن آقا در اینجا هم قبول دارد یعنی در آنجایی قبول می‌کند که صورت اول و دوم و الا در صورت سوم که وجوب قرائت رفته روی تواتر در نزد خودم آن معتمد هم اینجا این نقل تواتر را قبول نمی‌کند چرا؟ چون فرض این است که وجوب قرائت رفته روی نقل تواتر در نزد من و این نقل تواتر شهید عین لایجدی دیروز است لذا ایشان می‌فرماید: در اینجا لایجدی شیئا یعنی این اخبار شهید به تواتر قرائات این سه نفر برای ما تواتر درست نمی‌کند و حال آنکه ما باید قرآنی را در نماز بخوانیم که تواترش در نزد خود ما ثابت شده باشد. خوب این سه تا مبنا.

حالا عنایت بفرمایید: شهید ثانی، این حرفهایی را که زدیم مال شهید اول بود در ذکری صفحه ۱۸۷ ایشان فرموده بودند قرائت این سه نفر متواتر است حالا شهید ثانی با محقق ثانی آمدند اینها مبنایشان روی اولی و دومی است می‌گویند ما آن قرآنی را که باید در نماز بخوانیم یا باید قرآن متواتر عند النبی باشد یا تواتر فی الجمله چون این مبنا را دارند گفتند ما به نقل تواتر شهید اول اعتماد می‌کنیم یعنی همینقدر که شهید اول فرموده قرائت اینها متواتر است ما این نقل را می‌گیریم و طبق قرائت اینها نمازمان را انجام می‌دهیم و الی احد الاولین اولین کدام بود؟ که وجوب قرائت رفته روی قرآن واقعی. دومی کدام بود؟ وجوب قرائت رفته روی تواتر فی الجمله. الی احد الاولین ینظر حکم المحقق الثانی و الشهید الثانی. شهید اول گفته بود قرائت اینها متواتر است حالا ایشان می‌فرماید روی احتمال اولی روی مبنای اولی و مبنای دومی این دو نفر بزرگوار یعنی شهید ثانی و محقق ثانی حکم کردند بجواز القرائه بتلک القرائات آمدند گفتند می‌شود به قرائت آن سه نفر ما در نماز آن را بخوانیم استناد کردند به چی؟ مستندا در حالتی که استناد کردند به اینکه مستندا الی الشهید و العلامه این شهید شهید اول است این شهیدی که الآن داریم می‌خوانیم آن دو نفر شهید ثانی آنها آمدند استناد کردند گفتند شهید اول با علامه قدس سرهما این دو نفر ادعا کردند که قرائت‌های اینها متواتر است حالا که اینها ادعا کردند قرائت اینها متواتر است قد ادعیا حالا که شهید اول علامه ادعای تواتر این قرائات را کردند پس ما می‌توانیم نقل تواتر شهید قرائات اینها را در نماز بخوانیم این یک دلیلشان.

دلیل دومشان گفتند انّ هذا لایقصر عن نقل الاجماع هذا یعنی چه؟ نقل تواتر آمدند گفتند نقل تواتر کمتر از نقل اجماع که نیست ما چطور نقل اجماع‌ها را می‌پذیرفتیم این هم کمتر از او نیست نقل تواتری هم که شهید گفته باید بپذیریم پس خلاصه آقا شهید ثانی محقق ثانی اینها مبنایشان این است آن قرائتی که ما توی نماز باید بکنیم یا قرآن واقعی است که تواتر واقعی عن النبی صلی الله علیه و آله یا تواتر فی الجمله. چون این مبنا را دارند آمدند گفتند نقل شهید اول که ادعای تواتر قرائت اینها را می‌کند برای ما کافی است چرا؟ چون ما باید قرآن واقعی بخوانیم خوب راه اثباتش همین خبر شهید اول است ما باید تواتر فی الجمله را بخوانیم خوب شهید این را تواتر فی الجمله می‌داند دوتا دلیل دارند یعنی شهید ثانی محقق ثانی اگر از آنها سوال بکنیم چرا شما به این قرائت قراء ثلاثه توی نماز اینها را می‌خوانید دو تا دلیل می‌آورد یکی اینکه می‌گوید شهید اول و علامه ادعای تواتر قرائت اینها را کردند این یک. یکی هم می‌گوید هذا این نقل تواتر آقای شهید اول کمتر از نقل اجماع‌ها که نیست خوب ما نقل اجماعها را قبول می‌کردیم این نقل تواتر را هم باید قبول بکنیم.

و الی الثالث اما صاحب مدارک و استادش محقق اردبیلی اینها مبنای سومی را دارند اینها می‌گویند آن قرآنی را که ما توی نماز می‌خوانیم باید تواتر عند المصلی باشد چون این مبنارا دارند به آنها اشکال کردند گفتند چرا شما آمدید می‌گویید ما به نقل شهید اکتفا می‌کنیم اگر ما توی نماز آن قرآنی که باید بخوانیم متواتر در نزد خودمان را باید بخوانیم و نقل شهید که آمده ادعای تواتر می‌کند متواتر در نزد من ثابت نمی‌شود آمدند اشکال کردند به شهید ثانی و محقق ثانی که چرا شما آمدید می‌گویید آن نقل تواتر شهید کافی است می‌می توانیم قرائت آن قراء را توی نماز بخوانیم این حرفتان درست نیست چرا درست نیست؟ برای اینکه هر مصلی باید تواتر در نزد خودش را بخواند و با نقل تواتر شهید اول تواتر در نزد مصلی ثابت نمی‌شود و آنوقت ایشان می‌فرماید والی الثالث یعنی مبنای سوم اشاره به آن مبنای سوم نظر دارد صاحب مدارک و استادش محقق اردبیلی آمدند چوم مبنایشان مبنای سومی است یعنی هر مصلی ای قرآن متواتر در نزد خودش را باید بخواند چون این مبنا را دارند آمدند به آن دو نفر اشکال کردند گفتند ما توی نماز باید قرآن متواتر در نزد خودمان را بخوانیم شهید اول اگر ادعای تواتر کرده برای قرائت اینها آن تواتر قائل است تواتر در نزد ما درست نمی‌کند پس حرفتان درست نیست ایشان می‌فرماید شیخ ما می‌فرماید این آقای صاحب مدارک و استادش اعترضا بر محقق و شهید ثانیین، اشتباه نشود خوب بود آن ثانیین را اینجا می‌گفت تا با آن شهید قاطی نشود ایشان این دو بزرگوار یعنی صاحب مدارک و استادش آمدند اعتراض کردند بر محقق ثانی و شهید ثانی. چه جور اعتراض کردند؟ گفتند هذا، هذا یعنی چی؟ یعنی اعتماد به نقل تواتر شهید اول. گفتند إن هذا این اعتماد به نقل تواتر شهید اول این برگشت از اشتراط تواتر است در قرائت. شما از آنطرف می‌گویید در نماز باید قرائت متواتره خوانده بشود از آنطرف هم می‌گویید به نقل تواتر شهید اول ما اکتفا می‌کنیم این در حقیقت برگشت است وقتی شما به نقل تواتر شهید اکتفا بکنید تواتر در نزد شما که ثابت نمی‌شود از آنطرف شما می‌گویید باید در نماز قرائت متواتره خوانده بشود از اینطرف هم می‌گویید به نقل تواتر شهید اول هم اکتفا می‌کنیم این در حقیقت برگشتش به این است یعنی تواتر لازم نیست هذا این اعتماد به نقل تواتر شهید اول این در حقیقت برگشت از اشتراط تواتری است که در قرائت در نماز لازم است این اعتراض را به محقق ثانی و شهید ثانی کردند شیخ ما دفاع می‌کند می‌گوید لایخلو نظرهما عن نظر، هما کدام است محقق اردبیلی و شاگردش. ایشان می‌فرماید نظر این استاد و شاگرد نظرهما یعنی اشکالهما نظر و اشکال صاحب مدارک و استادش خالی از نظر نیست یعنی حرفشان درست نیست چرا؟ ما در قرآن دلیل نداریم هر کسی قرائت متواتر در نزد خودش را بخواند آن که ما دلیل داریم یا تواتر فی الجمله است یا تواتر عن النبی که قرآن واقعی باشد این دو اشکال صاحب مدارک و استادش خالی از اشکال نیست یعنی داریم دفاع می‌کنیم از شهید ثانی و محقق ثانی. فتدبر. فتدبرش همین است که خلاصه ما دلیل نداریم بر آن مبنای سوم که انسان قرآنی را که در نماز می‌خواند باید در نزد خودش متواتر باشد نه. آنکه ما دلیل داریم آن قرآنی که ما توی نماز می‌خوانیم آن متواتر عن النبی باشد قرآن واقعی باشد این هم راه اثباتش به این است که یک خبره‌ای بگوید مثل شهید. پس کار محقق ثانی و شهید ثانی درست است اعتراض این دو نفر به آنها وارد نیست. و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

و من جمله الظنون این هم خلاصه‌اش را بگوییم و دیگر ان شاء الله فردا. و من جمله الظنون التی توهم حجیتها بالخصوص اصلا می‌دانید ما کجا هستیم از قبل از تابستان تا حالا ما همش توی اجماعیم. بحث گم شد ما آخر صفحه ۳۰ چکار کردیم؟ مراجعه کنید آخر صفحه ۳۰ ما یک تاسیس اصل کردیم گفتیم اصل اولی این است که عمل به ظن جایز نیست. نظرتان هست؟ اصل اولی آیات و روایات خیلی ما داریم انّ الظن لایغنی من الحق شیئا ظن به چه درد می‌خورد. باز یاد آن ظن افتادم یکموقع گفتم برای آقایان. از این پله ما می‌رفتیم پایین. صحبت قطع و ظن بود ظن به چه درد می‌خورد یک خانمی هم بلند بلند گفت خیلی هم به دردتان می‌خورد یک هم کمتان است علی کل حال بعد که ما فهمیدیم خجالت کشیدیم. غرض ظن نه زن. خیال کرد من زن با ز را می‌گویم می‌گویم ظن به چه درد می‌خورد یعنی زنها به چه درد می‌خورند ظن با ظ را می‌گفتیم به چه درد می‌خورد یعنی ظن محکوم آیات و روایات که دیگر آقایان اشتباه نکنند آنوقت بعد از اینها پس یک چنین تاسیس اصلی ما کردیم که گفتیم اصل اولی حرمت عمل به ظن است عمل به ظن جایز نیست مگر ظنون خاصه ظنون خاصه کدام است؟ ظنونی که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داشته باشیم اصلا بحث ما اینجا بود اولی اش که شروع کردیم چی بود؟ ظن حاصل از ظواهر الفاظ. ظواهر الفاظ مفید علم نیست مفید ظن است اما ظنی است که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم ظن دومی کدام بود؟ ظن حاصل از قول لغوی. از قول لغوی آدم ظن برایش حاصل می‌شود اما ظنی است که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم سومی اش چه بود؟ اجماع که تا الآن تمام شد. ظن پیدا می‌شود از اجماع اگر اجماع علما بر یک مطلبی شد آدم ظن پیدا می‌کند اما دلیل بالخصوص داریم پس ببینید ما آخر صفحه ۳۰ تاسیس اصل کردیم گفتیم اصل اولی حرمت عمل به ظن است اصل اولی عدم اعتبار ظن است مگر ظنونی که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داشته باشیم حالا ایشان می‌گوید و من جمله الظنون از ظنونی که بعضی‌ها توهم کردند که بالخصوص دلیل بر حجیتش داریم ظن حاصل از شهرت است که ان شاءالله فردا می‌خوانیم.

به مستلزما عادة لوقوع متعلّقه.

الثاني : الحكم بثبوت تواتر الخبر المذكور ليترتّب (١) على ذلك الخبر آثار المتواتر وأحكامه الشرعيّة ، كما إذا نذر أن يحفظ أو يكتب كلّ خبر متواتر. ثمّ أحكام التواتر ، منها ما ثبت لما تواتر في الجملة ولو عند غير هذا الشخص ، ومنها ما ثبت لما تواتر بالنسبة إلى هذا الشخص.

ولا ينبغي الاشكال في أنّ مقتضى قبول نقل التواتر العمل به على الوجه الأوّل ، وأوّل وجهي الثاني ، كما لا ينبغي الاشكال في عدم ترتّب آثار تواتر المخبر به عند نفس هذا الشخص.

الكلام في تواتر القراءات

ومن هنا يعلم : أنّ الحكم بوجوب القراءة في الصلاة إن كان منوطا بكون المقروء قرآنا واقعيّا قرأه النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله ، فلا إشكال في جواز الاعتماد على إخبار الشهيد رحمه‌الله بتواتر القراءات الثلاث (٢) ، أعني قراءة أبي جعفر وأخويه (٣) ، لكن بالشرط المتقدّم ، وهو كون ما أخبر به الشهيد من التواتر ملزوما عادة لتحقّق القرآنيّة.

وكذا لا إشكال في الاعتماد من دون شرط إن كان الحكم منوطا بالقرآن المتواتر في الجملة ؛ فإنّه قد ثبت تواتر تلك القراءات عند الشهيد بإخباره (٤).

__________________

(١) في (ر) ، (ل) و (ه) : «ليرتّب».

(٢) الذكرى (الطبعة الحجريّة) : ١٨٧.

(٣) في (ت) و (ل) زيادة : «يعقوب وخلف».

(٤) في (ظ) و (م) : «بإخبار».

وإن كان الحكم معلّقا على القرآن المتواتر عند القارئ أو مجتهده ، فلا يجدي إخبار الشهيد بتواتر تلك القراءات.

وإلى أحد الأوّلين نظر (١) حكم المحقّق والشهيد الثانيين (٢) بجواز القراءة بتلك القراءات ؛ مستندا إلى أنّ الشهيد (٣) والعلاّمة (٤) قدس‌سرهما قد ادّعيا تواترها وأنّ هذا لا يقصر عن نقل الإجماع.

وإلى الثالث نظر صاحب المدارك (٥) وشيخه المقدّس الأردبيلي (٦) قدس‌سرهما ، حيث اعترضا على المحقّق والشهيد : بأنّ هذا رجوع عن اشتراط التواتر في القراءة.

ولا يخلو نظرهما عن نظر ، فتدبّر.

والحمد لله ، وصلّى الله على محمّد وآله ، ولعنة الله على أعدائهم أجمعين.

__________________

(١) في (ر) ، (ص) ، (ل) ، (ه) ونسخة بدل (ت) : ينظر.

(٢) انظر جامع المقاصد ٢ : ٢٤٦ ، وروض الجنان : ٢٦٢ ، والمقاصد العليّة : ١٣٧.

(٣) الذكرى (الطبعة الحجريّة) : ١٨٧.

(٤) لم نعثر عليه في كتب العلاّمة ، بل وجدنا خلافه ، انظر نهاية الإحكام ١ : ٥٦٥ ، ولم ينسبه المحقّق والشهيد الثانيان في الكتب المذكورة إلاّ إلى الشهيد ، ويبدو أنّ المصنّف اعتمد في ذلك على ما نقله السيّد المجاهد في مفاتيح الاصول : ٣٢٦.

(٥) المدارك ٣ : ٣٣٨.

(٦) مجمع الفائدة ٢ : ٢١٧ ـ ٢١٨.

[الشهرة الفتوائية](١)

هل الشهرة الفتوائيّة حجّة ، أم لا

ومن جملة الظنون التي توهّم حجّيّتها بالخصوص :

الشهرة في الفتوى ، الحاصلة بفتوى جلّ الفقهاء المعروفين ، سواء كان في مقابلها فتوى غيرهم بالخلاف (٢) أم لم يعرف الخلاف والوفاق من غيرهم.

ثمّ إنّ المقصود هنا ليس التعرّض لحكم الشهرة من حيث الحجّيّة في الجملة ، بل المقصود إبطال توهّم كونها من الظنون الخاصّة ، وإلاّ فالقول بحجّيّتها من حيث إفادة المظنّة بناء على دليل الانسداد غير بعيد.

منشأ توهّم الحجّية

ثمّ إنّ منشأ توهّم كونها من الظنون الخاصّة أمران :

أحدهما : الاستدلال بمفهوم الموافقة : ما يظهر من بعض (٣) : من أنّ أدلّة حجّيّة خبر الواحد تدلّ على حجّيّتها بمفهوم الموافقة ؛ لأنّه ربما يحصل منها الظنّ الأقوى من

__________________

(١) العنوان منّا.

(٢) كذا في (ظ) ، وفي غيرها : «بخلاف».

(٣) انظر مفاتيح الاصول : ٤٨٠ و ٤٩٩ ـ ٥٠١.