درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۴۳: نقل متواتر

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

یعنی نمی‌شود یک نفری که ادعای اجماع بکند کل علما تمام السبب یعنی اتفاق کل من عدا الامام. آن را صارف قطعی داریم می‌دانیم در خارج امکان ندارد حصول چنین مطلبی. اما معروفین را چرا. آن ناقل اجماع می‌تواند معروفین را بررسی بکند آنوقت پس بنابراین می‌شود جزء السبب یعنی فایده اجماع شد بعنوان یک فایده محدودی یعنی به آن مقداری که یقین داریم آن آقا عن حس مراجعه کرده به آن مقدار حجت است پس می‌شود اتفاق معروفین یعنی نوع این اجماعها معنایش اخبار از اتفاق معروفین از علماست و این هم استلزام عادی ندارد نه با رای معصوم و نه با دلیل معتبر عند الکل. البته آن معروفین بی‌دلیل حرف نزدند اما اینکه حالا آیا آن دلیلی که آنها دارند دست ما هم برسد حتما آن دلیل را کامل می‌دانیم؟ نه اینجور نیست. بعد ایشان در این رابطه شاهدی آوردند خوب ببینید قدما بالاتفاق غیر از مرحوم عمانی ابن عقیل غیر از ایشان همه بالاتفاق می‌گفتند آب چاه با ملاقات نجس، نجس خواهد شد خوب اینها هر کدام یک دلیلی داشتند دیگه توضیحات آن دلیل‌هایشان را نمی‌دهیم ولی ما نگاه می‌کنیم بالاخره بعد از آقای علامه یعنی متاخرین یک مرتبه اجماع منقلب شد آمدند گفتند آب چاه اگر به مقدار کرّ باشد با ملاقات نجس، نجس نمی‌شود خوب شما نگاه کنید آنها سند داشتند اخباری بود که دلالت بر نجاست ماء بئر می‌کرد اما آن اخبار را ما قبول نداریم یا از نظر اینکه به خدمت شما عرض شود حالا آنها می‌گفتند که سندش ضعیف است یا دلالتش ضعیف است آن آخری را ترجیح می‌دادند ما به عکس است کارمان ما اخبار دال بر طهارت را ترجیح می‌دهیم بر آن اخبار. پس می‌شه جمعی، معروفین از علما بیایند یک استناد بکنند به یک روایتی ولی اینطور نیست که حالا آن روایت دست ما هم برسد ما هم مثل همان‌ها فتوا بدهیم پس نتیجتا این اتفاق‌هایی که اجماع‌هایی که برای ما ادعا می‌کنند و نقل اجماع فتاوی علما را می‌کنند اتفاق کلش که ممکن نیست می‌ماند اتفاق معروفین، اتفاق معروفین هم نه استلزام عادی با رای معصوم دارد و نه استلزام عادی با یک دلیل معتبر عند الکل شاهدش هم این قضیه ماء البئر است که کل قدما حکم به نجاست می‌کردند و مستندشان هم روایاتی بود با اینکه آن روایات را دارند ولی معذلک ما به آن روایات عمل نکردیم آمدیم روایات طهارت را ترجیح دادیم بر آنها پس نتیجا نه استلزام از رای معصوم و نه کشف از یک دلیل معتبر عند الکل. پس همین مقدار حجت است خوب همین مقدار حجت است که کافی نیست اگر من هم خودم توانستم ضمیمه بکنم تحصیلاتم را آرائی را به آن اضافه بکنم کشف بکند از رضای معصوم حجت است والا اگر کشف نکند مثل آن یک شاهد عادلی می‌ماند که من بردم پهلو حاکم شرع خوب حجه تا کی حجت است؟ اگر بتوانی یک شاهد عادل دیگری ضمیمه‌اش بکنی اینجا هم همینجور این قول معروفین که ناقل اجماع نقل کرده حجت است اگر خود شما هم ضمیمه‌اش بکنی به حدّ نصاب برسانی والا حجیت ندارد. و یک جمله‌ای آخر سر گفت که شاید دیروز یک قدری مبهم ماند ما این نوارهایی که آقا الآن از ما پخش است تو مدرسه‌ها پخش می‌کنند اینها مال ده دوازده سال پیش است این نوارهایی که ایندفعه است هم یکسال از نظر زمانی بیش از آنها مطلب دارد و هم این هم در آنها چند مورد است که من یک قدری اشتباه کردم مسامحه کردم این مسامحات آنجا هست این است که من دیروز گفتم دوباره تکرار می‌کنم چند روز پیش نصیحت کردم گفتم تا یک چیزی می‌نویسید تندی چاپ نکنید مرحوم آشتیانی آقا بهترین حاشیه بر رسائل مرحوم آشتیانی است شاگرد شیخ انصاری بود ایشان ۲۰ سال این شرح در اختیارش بود بعد از بیست سال که روی آن کار کرده چاپ کرده الآن شده واقعا بهترین شروح کتاب رسائل. این برای همین است برای اینکه انسان در طول عمرش یک چیزهایی را مسامحه می‌کند غفلت می‌کند غرض دیروز اینجوری که من معنا کردم این چند جمله آخر را همینجوری باید معنا کنیم نه آنجوری که در آن نوارهای ده پانزده سال پیش هست. ببینید آقا آدم ابتداء خیال می‌کند آقای تستری مفصّل است یعنی می‌خواهد اجماع را بماهو هو حجت می‌داند منتها بعنوان جزء السبب نه بعنوان تمام السبب آخه اسم کتابش چیه؟ کشف القناع فی وجه حجیه الاجماع یعنی ظاهر کتاب می‌نمایاند که ایشان قائل به حجیت اجماع است منتها نه همه جا بعنوان جزء السبب اگر ایشان این کار را می‌کرد اگر ایشان اجماع را بماهو هو می‌گفت حجت است منتها بعنوان جزء السبب نه تمام السبب ایشان می‌شد مفصّل. یعنی می‌شد بگوییم آقای تستری اجماع را من حیث الاجماع این هو هو را که من می‌گویم این من حیث است که ایشان دارند اگر آقای تستری اینجوری می‌کرد می‌گفت اجماع بما هو هو حجت است اما نسبت به جزء السبب نه نسبت به تمام السبب ایشان می‌شد مفصّل یعنی کسی است که اجماع را من حیث الاجماع بماهو هو حجت می‌داند منتها بعنوان جزء السبب نه بعنوان تمام السبب. ایشان می‌گوید آقای تستری اینجوری نیست ایشان نمی‌خواهد تفصیل بدهد بگوید اجماع بماهو هو حجت است منتها در این جهت حجت است نه در آن جهت این کار را نکرده ایشان. ایشان حجت می‌داند خبر واحد عن حس را. ایشان می‌گوید اگر عادلی عن حس به شما خبر داد آن خبر را تصدیق بکن یکی از مصادیق اخبار عادل عن حس نقل اجماع است عنایت فرمودید دوباره عرض می‌کنم یعنی نه اینکه ایشان می‌گوید اجماعات نقل اجماعات حجت است بماهو هو ولی از حیث جزء السبب نه از حیث تمام السبب اینجوری نیست اگر ایشان اینجور می‌کرد اجماع را بماهو هو حجت می‌کرد آنوقت می‌گفت من حیث السبب لا من حیث تمام السبب، ایشان می‌شد مفصّل. ولی ایشان اینجوری نیست آقای تستری نقل خبر واحد عادل عن حس را حجت می‌داند ایشان می‌گوید عادل اگر عن حس به شما خبر داد این خبر را بپذیر حالا می‌خواهد این خبر نقل اجماع باشد می‌خواهد نقل شهرت باشد می‌خواهد نقل آحاد فتاوی باشد تفصیل، می‌خواهد خبر از مرگ زید بدهد می‌خواهد خبر از خبر شدن کجا بدهد عادل عن حس اگر خبر داد این خبرش حجت است اعم از اینکه این عادلی خبر می‌دهد عن حس نقل اجماع بکند یا نقل چیزهای دیگر. و بعبارة اخری اگر ایشان نقل اجماع را اگر حجت می‌داند بعنوان اینکه یکی از مصادیق خبر عادل عن حس است نه بعنوان اینکه اجماع بماهو هو حجت است پس نتیجتا آقای تستری مفصّل نیست در باب حجیت اجماع بگوید اجماع حجت است بماهو هو اما در اینصورت نه در آن صورت. اینجور نیست تا اسمش بشود مفصل بلکه ایشان اجماع را از این جهت حجت می‌داند که یکی از مصادیق اخبار عادل است عن حس. این مطلبی که تمام شد و دیروز دیگر پرونده اجماع را بستیم ولی خوب با آن کار داریم به مناسبت بحث امروز.

۲

حکم نقل متواتر

تا حالا آقا نقل اجماع را بحث می‌کردیم از امروز هم که یکدانه درس است ظاهرا نقل تواتر یعنی تا به حال اینجوری بود، تواتر در اصطلاح یعنی خبری که اینقدر رواتش زیادند جلد اول قوانین صفحه ۴۲۰ را ببینید ایشان اینجوری معنا می‌کند تواتر به خبری می‌گویند که آنقدر رواتش زیاد است که در اثر کثرت روات اولا می‌دانیم اینها تواطؤ بر کذب نکردند مثلا یک روایتی را پنجاه راوی نقل بکنند این روات یکیشان مال ایران است یکیشان مال بغداد است یکیشان مال نجف است یکیشان مال کوفه است یکیشان مال هند است یکیشان مال سند است یکی مال افغانستان است ببینید اینها همه چهل پنجاه نفرند ما یقین داریم اینها نشستند کنار هم با هم توطئه بکنند این خبر را جعل بکنیم خبر متواتر به خبری می‌گویند که اینقدر رواتش زیادند که یمتنع تواطئهم علی الکذب بنابراین یک چنین خبری مفید علم است اینکه می‌گویند خبر متواتر مفید علم است برای همین جهت است یعنی در اثر کثرت روات اینقدر روات زیادند که آدم یقین دارد اینها تواطؤ و توافق بر کذب نکردند و چون اینطور است قهرا مفید علم است خوب پس خبر متواتر به خبری می‌گویند که در اثر کثرت روات برای انسان علم می‌آورد در مقابل خبر واحد که نه علم نمی‌آورد اگر زراره به تنهایی یک خبری گفت به تنهایی که علم برای ما نمی‌آورد ظن است ظن هم که نیاورد حجت است برای ما اما علم صد در صد برای آدم نمی‌آورد حالا یک کسی آمده می‌گوید بلغنی بالتواتر مثلا نماز جمعه واجب است تا حالا چی می‌گفت؟ می‌گفت اجماع داریم علما می‌گویند نماز جمعه واجب است آن می‌شد چی؟ می‌شد نقل اجماع. اجمع العلما که نماز جمعه واجب است امروز چه می‌گوید؟ می‌گوید نه اخبار متواتره داریم که نماز جمعه واجب است آن اسمش نقل اجماع بود این اسمش نقل تواتر است یعنی کانّ وقتی می‌گوید بلغنی بالتواتر اخبار متواتره‌ای من بدست آوردم بر وجوب صلاه جمعه معنایش این است یعنی خبرهایی که مفید علم صد در صد است که آدم می‌داند صادر از معصوم است این خبرها دلالت دارد بر اینکه نماز جمعه واجب است خوب آیا این نقل تواتر حجت است مثل نقل اجماع چه جوری است؟ برگردیم راجع به اجماع یک چند کلمه بگوییم که آن مقیس ماست نقل تواتر مقیس است آن مقیس علیه است آمدند گفتند همانطوری که نقل اجماع حجت است نقل تواتر هم حجت است اول عقیده ایشان را دوباره بگوییم چون مال خیلی وقت است شاید یکماه هم بیشتر است آخر صفحه ۵۳ ایشان این جملات را فرمودند وجب التوقف آنجا را پیدا کنید یک سه چهار خط مطالعه کنید حرفهای ایشان را فعلا بزنیم در اجماع تا تکلیف ایشان در اینجا هم روشن بشود ببینید آقا ایشان گفت خیلی علما برای ما ادعای اجماع می‌کنند می‌گویند این مسئله اجماعی است آن مسئله اجماعی است ما هم نمی‌دانیم آیا این اجماع‌ها مستند به حدس است یعنی یک امور اتفاقی یک امور متفق علیها را در نظر گرفته و بعد آمده گفته همه علما اینجور می‌گویند خوب این می‌شود اجماع مستند به حدس یکوقت نه مستند به حدس نیست مستند به حس است مراجعه کرده کلمات علما را اما هفت هشت نفر از علما را. این هفت هشت ده نفر را دیده که اینها وحدت کلمه دارند آرای شان را هم بررسی کرده روی خوش بینی که به این هفت هشت ده نفر دارد که اگر اینها وحدت کلمه داشته باشند همه می‌گویند خوب ببینید اینجا مستند اجماع حس است اما حسی است که استلزام عادی ندارد این خوش بین بوده ایشان خوش بین بوده به آن چهار پنج نفر دیده آنها وحدت کلمه دارند گفته پس همه این را می‌گویند این دو قسم. قسم سوم کدام است؟ اخبار از اتفاق کل که مثلا ما صد هزارتا مثال می‌زدیم اگر این ناقل اجماع واقعا صد هزار نفر را عن حس دیده و دارد ادعای اجماع می‌کند خوب این مستند به حس است اما چه حسی؟ حسی که استلزام عادی دارد یعنی هر کس بفهمد صد هزار عالم در طول تاریخ همه یک چیز را گفتند یقین می‌کند که امام (علیه السلام) هم نظرش این است خوب پس ببینید اجماعی که مستند به حدس باشد که به درد نمی‌خورد اجماعی هم که مستند به حس باشد ولی استلزام عادی نداشته باشد آن هم به درد نمی‌خورد می‌ماند قسم سوم این به درد می‌خورد که ما هم نمی‌دانیم کدام اجماع است خوب این علما ادعای اجماع کردند ما نمی‌دانیم این اجماعها مستند به حدس است مستند به حس غیر استلزامی است مستند به حس استلزامی است کدام از اینها هست؟ وجب التوقف. اگر بدانیم سومی است بله قبول می‌کنیم ولی ما که نمی‌دانیم این آقایان می‌گویند اجمع العلما نمی‌دانیم آنجور است یا آنجور است یا این قسم سوم است وجب التوقف. شما در نقل اجماعها باید توقف کنید. تا کی؟ تا آن موقع که بدانید این ناقل اجماع کل صد هزار عالم را کل علمای از اول اسلام تا حالا را دیده اگر آن را احراز کردی بگو بله این آقا راست می‌گوید چون عادل است و دارد خبر از اتفاق صد هزار نفر می‌دهد آنجا قولش را بپذیر و بپذیر که صد هزار نفر گفتند و به نتیجه قطع پیدا می‌کنی امام هم این را گفته. اینجا هم ایشان همه این حرفها را می‌زند می‌گوید این آقایانی که برای ما ادعای اجماع می‌کنند ادعای تواتر می‌کنند اخبار متواتره داریم بلغنی بالتواتر که نماز جمعه واجب است خوب ممکن است این نقل تواترش حدسی باشد ما که نمی‌دانیم حدس زده که مثلا اخبار متواتره است حدس زده که این اخبار علم آور است دارد این ادعا را می‌کند احتمال هم می‌دهیم نه حدسی نیست حسی است ولی حسی است که استلزام عادی ندارد دیده چهار پنج نفر راوی یک روایتی را نقل کرده عن حس دیده از این یقین پیدا کرده که این متواتر است این به درد ما نمی‌خورد چی به درد ما می‌خورد؟ آن موقعی که بیاید بگوید هزار راوی حالا هزارتا که زیاد است پنجاه راوی همه این روایت را نقل کردند اگر اینجوری ادعای تواتر بکند حجت است ببینید مذهب ایشان هم آنجا گفتیم هم اینجا. خلاصه مذهب ایشان هم در نقل اجماع هم در نقل تواتر این است آنجا می‌فرمودند تا ما ندانیم که این ناقل اجماع کل علما را دارد می‌گوید نمی‌توانیم کشف رضای معصوم بکنیم اینجا چی می‌فرماید؟ تا ما ندانیم که این آقا مقصودش از تواتر چیست خوب ممکن است یک آدمی است چهار پنج نفر راوی که یک روایتی را نقل بکنند برای این آقا علم می‌آید حالا برود بگوید بلغنی بالتواتر دروغ هم نگفته برای خودش علم آور است ولی به درد ما نمی‌خورد کی بدرد ما می‌خورد؟ آن موقعی که تصریح کند بگوید پنجاه نفر راوی نگوید بلغنی بالتواتر بگوید پنجاه نفر راوی عادل صد نفر راوی عادل این خبر را نقل کردند آنوقت اینجا صد نفر راوی عادل استلزام عادی دارد با تحقق مخبر به. این نظر ایشان هم در آنجا هم در اینجا. ولی خوب می‌دانید که خوب مخالف ما داریم مخالف‌ها آن کسانی اند که هم آنجا اجماع را قبول می‌کنند تا یک کسی می‌گوید اجمع العلما ای آقا هم فتوا می‌دهد تا یک عالمی می‌گوید اجمع العلما بمجرد نقل اجماع این آقا بر طبق نقل او فتوی می‌دهد هیچ دیگر توجه نمی‌کند آن نقل اجماع مستند به حدس است مستند به حس غیر استلزامی است آیا مستند به حس، دیگر آنها را دقت نمی‌کند همان آن آقایان اینجا هم همان مسامحه را می‌کنند تا یک نفر می‌گوید بلغنی بالتواتر اخبار متواتره ما داریم بر وجوب نماز جمعه تندی این هم فتوا می‌دهد که بله نماز جمعه واجب است هیچ دیگر دقت نمی‌کند خوب شاید این نقل تواتر حدسی باشد یا حسی باشد که استلزام عادی ندارد چهار پنج نفر گفتند این هم از این چهار پنج نفر یقین برایش حاصل شده. کی نقل تواتر ثابت می‌کند مخبر به را آن موقعی که بدانیم ۵۰ نفر ۱۰۰ نفر که دیگر هر آدم وسواسی ای هم بداند که ۱۰۰ نفر عادل یک خبری را از معصوم نقل کردند آنجا ثابت می‌شود مخبر به. این موقعیت ایشان هم در آنجا هم در اینجا و آن هم موقعیت مخالفمان که در آنجا با نقل اجماع اکتفا می‌کند فتوا می‌دهد اینجا هم با نقل تواتر اکتفا می‌کند و فتوا می‌دهد ایشان می‌گوید نه همانطوری که نقل اجماع اثبات نمی‌کرد کاشف از رضای معصوم نبود نقل تواتر هم کاشف از رضای معصوم نیست این سبب و مسبب آنجا را با اینجا را دقت داشته باشید در باب اجماع سبب ما چه بود؟ اتفاق من عدا الامام. سبب آن اتفاق من عدا الامام بود مسبب ما چه بود؟ رضای معصوم. پس سبب و مسبب آنجا را دقت داشته باشید سبب مان اتفاق من عدا الامام مسببمان رای امام (علیه السلام) در اینجا سببمان چیست؟ اخبار جماعتی که یفید العلم در اینجا هم سبب و مسبب داریم سبب مان چیست؟ اخبار جماعتی که یفید العلم. مسببش چیست؟ تحقق مخبر به. ایشان گاهی می‌گوید مضمون گاهی می‌گوید مخبر به، همه یک چیز است یعنی این آقا اگر آمد از جماعتی که خبرشان مفید علم است خبر داد لازمه‌اش این است که آن مخبر به یعنی آن چیزی که مجرای این خبر است آن ثابت است پس نتیجتا سبب و مسبب اینجا هم برایتان روشن باشد خلاصه آقا با نقل اجماع مطلب ثابت نمی‌شود که امام هم فرموده با نقل تواتر مسبب که مخبر به است ثابت نمی‌شود مگر کی؟ مگرآنکه مثل یک آقایی حالا مثال عرفی ایشان می‌زند یک کسی بگوید بلغنی بالتواتر که زید مرده ما نمی‌توانیم بگوییم این خبر متواتر است این هم دروغ نگفته آیه نبأ می‌گوید تصدیق کن این خبر را یعنی قبول کن که این آقا می‌گوید من خبرهایی دارم که علم دارم به موت زید اما این به درد ما نمی‌خورد چون او از آن چهار پنج نفر احتمال می‌دهیم از قول آن چهار پنج نفر علم پیدا کرده این نقل تواتر این خبر را متواتر نمی‌کند اما اگر بگوید صد عادل به من گفتند زید مرده است ببینید این حجت است یعنی آنجا اگر بگوید بلغنی بالتواتر آن چرا حجت نیست؟ برای این که نمی‌دانیم تواتر است آیا مستند به حدس است مستند به چهارپنج نفر است مستند به صد نفر است نمی‌دانیم وجب التوقف. اما آنجایی که نه تصریح می‌کند می‌گوید صد نفر عادل به من گفتند زید مرده سبب چیست؟ اخبار از جماعتی است که یفید العلم مسببش چیست؟ فوت زید در خارج. تحقق فوت زید.

حالا عنایت بفرمایید. ایشان می‌فرماید من جمیع ما ذکرنا از حرفهایی که ما در باب اجماع زدیم و موضعمان را روشن کردیم در مقابل قائلین به حجیت اجماع یظهر الکلام فی المتواتر المنقول یعنی در متواتر منقول هم همان حرفها را ما می‌زنیم این و انّ از نظر ادبی عطف تفسیری به آن می‌گویند کلام در آنجا اینجا هم ظاهر می‌شود یعنی چه؟ یعنی انّ یعنی ظهر انّ نقل التواتر فی خبر بگوید بلغنی بالتواتر موت زید بیاید نقل تواتر بکند در یک خبری این لایثبت حجیته من حیث التواتر یک من حیث التواتر زیرش بگذارید این نسخه‌های قدیمی دارد یعنی این حجت نمی‌شود از حیث تواتر حجت نمی‌شود یعنی این آقایی که می‌گوید بلغنی بالتواتر که زید مرده ثابت نمی‌شود حجیت این خبر از حیث تواتر ولو قلنا بحجیه خبر الواحد ولو نمی‌گوییم دروغ می‌گوید می‌گوییم راست می‌گوید این آقا عادل است راست هم می‌گوید علم دارد بر تواتر اما شاید تواتر چهار پنج نفره باشد ولو قائلیم به حجیت خبر واحد تصدیقش هم می‌کنیم که می‌گوید بلغنی بالتواتر که زید مرده است اما خبر متواتر نمی‌شود. کی خبر متواتر می‌شود؟ آن موقعی که خبر از صد نفر بدهد که بدانیم تواترش صد نفره است خوب بله صد نفر عادل اگر بیایند بگویند زید مرده این ملازم است با تحقق مخبر به، که می‌شود مسبب، یعنی با این سبب صد نفری آن مسبب مخبر به ثابت می‌شود والا بعنوان اینکه این خبر متواتر است ثابت نمی‌شود چرا؟ برای اینکه تواتر یک صفتی است در خبر تحصل باخبار جماعه تواتر یک چیزی است در خبر که آن صفت حاصل می‌شود به اخبار جماعتی که مفید علم است برای سامع یعنی برای این آقا علم آورده آن خبر آن چهار پنج نفر برای این آقا علم آورده خوب آن چهار پنج نفر برای همه علم نمی‌آورد چون آن شخصیتی است که فوتش با صد نفر ثابت می‌شود صد نفر عادل بگویند انسان علم پیدا می‌کند و یختلف عدده، عدد تواتر، عدد تواتر مختلف می‌شود باختلاف خصوصیات المقامات بعضی از روات هستند چهار پنج نفر راوی که یک خبری را بگویند همه قطع پیدا می‌کنند ولی بعضی از روات هستند نه ده بیست نفر باید بگویند تا آن مخبر به ثابت بشود می‌گوید فرق می‌کند هم روات فرق می‌کنند هم آدمها فرق می‌کنند بعضی از آدمها از چهار پنج نفر هم علم حاصل می‌کنند بعضی‌ها یک قدری وسوسه دارند از ده بیست سی نفر علم برایشان حاصل می‌شود اینها فرق می‌کند و لیس کل تواتر ثبت لشخص مما یستلزم فی نفس الامر عادة تحقق المخبر به ببینید این مخبر به همان مسبب است ایشان می‌گوید اینجوری نیست که هر تواتری یعنی هر کس آمد خبر داد از جمعیتی که یفید العلم این باعث تحقق مخبر به باشد یعنی اینطور نیست که این اخبار از جماعتی که یفید العلم است این مستلزم تحقق مسبب باشد نه ما باید بدانیم این تواتر کدام است اگر تصریح کرد که صد عالم به من گفتند زید مرده خوب بله هم سبب ثابت می‌شود و هم مسبب اما وقتی می‌گوید تواتر و ما نمی‌دانیم آیا این تواترش مستند به حدس است یا مستند به حس که استلزام عادی ندارد یا مستند به حسی است که استلزام عادی دارد چون نمی‌دانیم اینجا هم باید توقف بکنیم. فاذا اخبر پس اگر یک کسی خبر داد به تواتر گفت بلغنی بالتواتر که مثلا زید مرده است این چکار کرده؟ فقد اخبر باخبار جماعه افاد له العلم بالواقع این وقتی خبر می‌دهد به تواتر یعنی جماعتی که برای من علم آوردند اینجور می‌گوید و قبول هذا الخبر خوب از او هم می‌پذیریم نمی‌گوییم تو دروغ می‌گویی اما لایجدی شیئا لایجدی یعنی لایفید، لایفید تواترا للمنقول الیه یک خورده راحت ترش بکنیم این است قبول هذا الخبر این آدمی که می‌گوید بلغنی بالتواتر موت زید این لایجدی یعنی لایفید التواتر للمنقول الیه این فایده‌ای ندارد مفید چیزی نیست او ولو دارد نقل تواتر می‌کند ولی برای منقول الیه تواتر درست نمی‌کند چرا؟ چون فرض این است که احتمال دارد از چهار پنج نفر این یقین پیدا کرده و چهار پنج نفر استلزام عادی با تحقق مخبر به که فوت زید است ندارد چرا برای منقول الیه تواتر درست نمی‌کند می‌گوید برای اینکه فرض ما این است تحقق مضمون متواتر مضمون همان مخبربه است ببینید آن بالا گفت مخبر به اینجا می‌گوید مضمون تواتر، مضمون متواتر همان مخبر به است فرض ما این است که تحقق مخبر به یعنی آن موت زید لیس من لوازم اخبار الجماعه این لازمه اخبار جماعه نیست الثابت بخبر العادل درست است ما این اخبار جماعت را قبول کردیم یعنی از ناحیه این آقای عادل قبول کردیم یک جماعتی که برای او مفید علم اند این حرف را زده ولی برای او علم آمده بخاطر خوش بینی ای که به آن چهار پنج نفر دارد حالا دارد می‌گوید بلغنی بالتواتر بله برای خودش علم حاصل شده به مضمون آن مخبر به یعنی یقین پیدا کرده که زید مرده حالا دارد برای ما نقل می‌کند آیا این خبر برای ما هم متواتر می‌شود؟ نه. چرا؟ برای اینکه احتمال می‌دهیم تواتر حدسی باشد احتمال می‌دهیم حسی غیر استلزامی باشد احتمال می‌دهیم حسی، سه احتمال می‌دهیم ما که نمی‌دانیم کدام است همان وجب التوقفی که ایشان در نقل اجماعها آخر صفحه ۵۳ گفتند اینجا هم کانّ می‌گویند وجب التوقف.

نعم، نعم استثنای از چیست؟ از لایجدی ما گفتیم این نقل تواتر به درد نمی‌خورد ولی اگر همین آدم بگوید صد نفر عادل گفتند زید مرده اینجا چی مخبر به ثابت می‌شود چرا؟ برای اینکه صد عادل استلزام عادی دارد دیگر آن شخصیت هر چه هم بالا باشد صد نفر عادل بیایند بگویند آن شخصیت فوت شده همه دیگر قبول می‌کنند یعنی سببی است که ملازم است با مسبب صد نفری است که لازمه عادی اش این است که مخبر به ثابت می‌شود نعم استثنای از لایجدی است ما گفتیم نقل تواتر لایجدی یعنی اثبات تواتر نمی‌کند نعم لو اخبر همین آقای ناقل اگر اخبار بدهد به اخبار جماعتی که یستلزم عاده تحقق المخبر به صد نفر یعنی نمی‌گوید بلغنی بالتواتر می‌گوید صد نفر عادل بأن یکون حصول العلم بالمخبر به لازم الحصول لاخبار الجماعه یعنی این خبری که دارد می‌دهد از صد نفر علم به مخبر به که آن موت زید است آن علم به مخبر به لازم الحصول آن اخبار جماعت است یعنی آن جماعت صد نفر اگر صد نفر عادل گفتند زید مرده آن مخبر به حتما ثابت می‌شود کأن اخبر مثلا این آقای ناقل بیاید بگوید اخبار الف عادل او ازید بیاید بگوید آقا صد تا عادل یا بیشتر به من خبر دادند که زید مرده اینجا است که ثابت می‌شود. این خبر می‌شود متواتر. نمی‌دانم دقت فرمودید. یک وقت می‌گوید بلغنی بالتواتر که زید مرده آن به درد نمی‌خورد چرا؟ ما نمی‌دانیم تواتر کیست. یکوقت می‌گوید نه صد نفر عادل به من گفتند زید مرده است این می‌شود خبر متواتر. چرا؟ خبر متواتر آن است که استلزام عادی داشته باشد با تحقق مسبب که آن مرگ زید است و صد نفر عادل عرض کردم آن شخصیت هر چه هم بالا باشد که آدم مردنش را نتواند باور بکند ولی صد عادل بیایند بگویند آن شخصیت مرده استلزام عادی است یعنی لازمه قبول این صد نفر این است که قبول بکنیم که زید مرده پس فرق شد بین بلغنی بالتواتر که زید مرده و بین اینکه بگوید صد عادل گفته که زید مرده آن اولی را بگوید تواتر برای ما منقول الیه ثابت نمی‌کند اما اگر دومی را بگوید بیاید بگوید هزار عادل یا بیشتر گفتند زید مرده حضور جنازته کنار جنازه‌اش بودند اگر اینجور شد کان، جواب آن لو است آن تواتر به درد نمی‌خورد اما اینجوری اگر نقل تواتر بکند کان اللازم من قبول خبره، نه اینکه عادل است باید قبول کنیم خبرش را لازمه قبول از خبرش چیست؟ الحکم بتحقق الملزوم ملزوم کدام است؟ همان سبب یعنی جماعتی که یفید العلم لازم کدام است یعنی مسبب یعنی آن مرگ زید ایشان می‌فرماید در اینجا است که ما یعنی ما منقول الیه آن آقا وقتی می‌گوید صد نفر عادل به من گفتند زید مرده شما چون این عادل است بپذیر خبرش را و چکار کن؟ حکم بکن به تحقق ملزوم که سبب هم زیرش بنویسید بد نیست یعنی به تحقق سبب یعنی می‌گوییم بله این آقا راست می‌گوید صد نفر عادل گفته و هو اخبار الجماعه آن سبب یا ملزوم اخبار آن صد نفر است فیثبت اللازم وقتی ما قبول کردیم صد نفر عادل آمدند خبر از مرگ زید دادند آن لازم یعنی آن مسبب، زیر ملزوم بنویسید سبب زیر لازم بنویسید مسبب که هر دو یکی است فرقی نمی‌کند در اینجا از ملزوم یعنی از آن اخبار جماعت صد نفره ثابت می‌شود لازم که تحقق موت زید است.

والا خوب عنایت فرمودید چقدر فرق است بلغنی بالتواتر که زید مرده این خبر را متواتر نمی‌کند چرا چون سه احتمال دارد اما اخبرنی صد عادل که زید مرده این می‌شود خبر متواتر چرا برای اینکه صد عادل استلزام عادی دارد هر کس بشنود که صد عادل گفته فلان شخصیت فوت شده آن مخبر به برایش ثابت می‌شود و الا غیر از این باشد ثابت نمی‌شود پس ما فرق گذاشتیم بین بلغنی بالتواتر و اخبرنی صد عادل اما بعضی‌هایی که نقل اجماع را قبول کردند اینجا هم نقل تواتر را قبول می‌کنند یعنی از نظر آنها این دو تا فرقی ندارد چه یک نفر بگوید بلغنی بالتواتر که زید مرده چه بگوید اخبر صد عادل که زید مرده این الا مال این است می‌خورد به اصل مطلب ما گفتیم آن اولی حجت نیست چون نقل تواتر است نمی‌دانیم چیست اما این دومی حجت است آن اولی حجت نیست الا ما گفتیم اولی حجت نیست ولی این را روی مذهب خودمان گفتیم چون در نقل اجماع هم گفتیم حجت نیست الا اینکه آن کسانی که آنجا اعتماد به نقل اجماع می‌کردند اینجا هم اعتماد به نقل تواتر می‌کنند آنجا تا یک کسی می‌گفت اجمع العلما می‌گفتند بله نماز جمعه واجب است دیگر غافل از اینکه شاید اجماع مستند به حدس باشد حس غیر استلزامی باشد آنها را دقت نمی‌کردند همان‌هایی که آنجا بی‌دقت و با مسامحه نقل اجماع‌ها را قبول می‌کردند اینجا هم نقل تواتر را قبول می‌کنند این دومی که نه آن اولی بلغنی بالتواتر اخبار متواتری داریم بر وجوب نماز جمعه همان‌هایی که نقل اجماع را در آنجا می‌پذیرفتند اینجا هم می‌پذیرند الا می‌خورد به آن بالا ما گفتیم نقل تواتر به درد نمی‌خورد خبر را متواتر نمی‌کند الا اینکه لازم من یعتمد یعنی آن کسانی که اجماع را حجت می‌دانند لازمه آن کسانی که اعتماد می‌کردند حالا اعتمدوا می‌گفتند بهتر بود لازمه آن کسانی که اعتمدوا علی الاجماع المنقول یک خط رها کنید لازمه‌اش هو القول بحجیه التواتر المنقول یعنی آنهایی که آنجا نقل اجماع را می‌پذیرفتند و می‌گفتند حجت است لازمه حرف آنجای آنها این است اینجا هم قائل بشوند به حجیت تواتر منقول تا یک نفر می‌گوید بلغنی بالتواتر بلغنی اخبار متواتره که نماز جمعه واجب است بلافاصله قبول می‌کند تو رساله‌اش می‌نویسد بله نماز جمعه واجب است ایشان می‌فرماید نه آنها می‌توانند این کار را بکنند ولی ما نمی‌کنیم این جمله معترضه است دیگر. لازمه حرف آنهایی که آنجا به نقل اکتفا می‌کردند اینجا هم به نقل اکتفا می‌کنند و ان کان اخبار الناقل الی حدس با اینکه احتمال دارد این بلغنی بالتواتر مستند به حدس باشد مستند به حدس یعنی چی؟ یعنی مستند نباشد به مبادی محسوسه‌ای که مستلزم تحقق مخبر به است یعنی ولو احتمال هم می‌دهند اینجوری است چنانچه در نقل اجماعش هم احتمال بود نقل اجماعها حدسی باشد مستند به حس استلزام عادی نباشد اعتماد می‌کردند اینجا هم همینجور اینجا هم اعتماد می‌کنند به اخبار ناقل تواتر ولو اینکه اعتماد بدهیم این نقلش مستندش به حدس است مستند به مبادی محسوسه‌ای که استلزام عادی با مخبر به یعنی آن تحقق موت زید آن را ثابت نمی‌کند.

۳

معنی قبول نقل تواتر

لکن لیعلم نوعا این کتابهایی که اعراب گذاشتند من دیدم لیعلم دارد نه لیعلم آن معتمد من یعتمد لیعلم این آقای من یعتمد این لیعلم یعنی دانسته شود نه آن آقای من یعتمد که به نقل تواتر اعتماد می‌کند و حکم می‌کند بداند این آقایی که الآن با نقل تواتر، تواتر ثابت می‌شود معنای قبول نقل تواتر مثل اخبار به تواتر موت زید این قاطی نشود با آن صد نفر یکوقت می‌گفت صد نفر گفتند زید مرده آن که گفتیم حجت است نه نقل تواتر می‌کند می‌گوید بلغنی که زید مرده بلغنی بالتواتر این آقایی که اخبار با تواتر موت زید را همین قدر که کسی می‌گوید بلغنی بالتواتر موت زید قبول می‌کند این بداند یتصور معنای قبول نقل تواتر دو جور است یک جورش هم دو جور است می‌شود سه جور.

عنایت بکنید این ناقل تواتر آقا که می‌گوید بلغنی بالتواتر موت زید یک وقت قصدش از این نقل تواتر اخبار از مسبب است یعنی چکار می‌خواهد بکند؟ می‌خواهد بگوید زیر مرده این آقایی که دارد نقل تواتر می‌کند غرضش از این نقل تواتر می‌خواهد خبر بدهد از مردن زید یعنی می‌خواهد بگوید زید مرده اموالش را تقسیم کنید عیالش هم عده نگه دارد بعد شوهر بکند اما یکوقت هست نه این ناقل تواتر نمی‌خواهد از مردن زید خبر بدهد می‌خواهد بگوید جماعتی که قولشان مفید علم است گفتند زید مرده هیچ کاری به مردن زید ندارد عنایت بکنید ناقل تواتر می‌گوید بلغنی بالتواتر زید مرده یکوقت غرضش از این چیست؟ می‌خواهد ثابت بکند که زید مرده اموالش را تقسیم کنند عیالش برود عده نگه دارد و شوهر کند بعدا، یکوقت قصدش مخبر به است یعنی با این بلغنی بالتواتر موت زید می‌خواهد بگوید زید در خارج موتش محقق شده یکوقت نه به آن کاری ندارد می‌خواهد خبر بدهد جماعتی که قولشان مفید علم است گفته‌اند زید مرده هیچ به مردن زید کاری ندارد پس نقل تواتر دو جور می‌شود یکجور اینکه می‌خواهد خبر بدهد از تحقق مخبر به یکی اینکه نه به مخبر به کاری ندارد می‌خواهد خبر بدهد که جماعتی که قولشان علم آور است یک چنین خبری دادند لیعلم این آقایی که اعتماد می‌کند بر نقل تواتر بداند معنای قبول نقل تواتر دو جور تصور می‌شود الاول جور اولش این است که می‌خواهد حکم بکند به ثبوت خبر مدعی تواتره یعنی همان مخبر به که موت زید است ببینید الآن دو سه تا عبارت داشتیم ما یکجا داشتیم مضمون متواتر یکجا می‌گوید خبر مدعی تواتره همان موت زید است دیگر این آقا بداند یک وقت این نقل تواتر ناقل تواتر قصدش این است می‌خواهد خبر بدهد از آن مدعا تواتره یعنی می‌خواهد خبر بدهد زید مرده اعنی موت زید نظیر اجماعات. خوب این ناقلین اجماع که گاهی نقل اجماع می‌کنند یکوقت در مقام نقل اقوالند خواندیم دیگر، ناقلین اجماع یکوقت می‌خواهند اقوال را بشمارند یکوقت نه در مقام استدلال است می‌خواهد یک مسئله ثابت بکند با این اجماع این هم همانجور است ناقل اجماع یکوقت در مقام نقل تواتر است جماعتی که قولشان علم آور است یک چنین حرفی زدند یکوقت نه با این کار غرضش این است که مرگ زید را ثابت بکند که آثار شرعیه‌اش را بار بکند و بگوید اموالش را تقسیم بکنند ایشان می‌فرماید این ناقل تواتر یکوقت غرضش حکم به ثبوت آن مرگ زید است مخبر به یعنی آن خبر مدعی تواتره نظیر حجیت اجماع منقول که آن هم همانطور است که گاهی یک کسی نقل اجماع می‌کرد نقل اجماع می‌کرد بالنسبه الی المساله المدعی علیها الاجماع یعنی می‌خواست استدلال بکند به آن اجماع آن مسئله کذایی را و هذا هو الذی و این همانی است که ما گفتیم که شرط در قبول خبر واحد یعنی اگر کسی ناقل تواتری قصدش اخبار از مرگ زید باشد این همانی است که ما گفتیم شرط قبولی خبرش این است که ما اخبر به استلزام عادی داشته باشد با وقوع، اینجا نوشته وقوف، با وقوع متعلقه ببینید باز اسم را عوض کرد متعلق همان مخبر به است این اسم‌ها خلاصه متحیرتان نکند ببینید آقا یکوقت گفت مضمون الآن گفت خبر مدعی تواتره یکوقت گفت متعلق اینها همان مرگ زید است این آقای ناقل اجماع یکوقت در مقام اخبار از این است که ثابت بکند موت زید در خارج محقق شده که اینجا اسمش اخبار از مسبب است. الثانی نه اصلا توجهی به او ندارد به اینکه زید مرده یا نمرده می‌خواهد از سبب خبر بدهد می‌خواهد خبر بدهد از جماعتی که قولشان مفید علم است الثانی الحکم بثبوت تواتر الخبر المذکور ببینید می‌خواهد خبر تواتر دارد نه اینکه زید مرده آن اولی این بود می‌خواست بگوید زید مرده یعنی با نقل تواتر قصدش این بود مردن زید را ثابت بکند اما نه با نقل تواتر نمی‌خواهد به مردن زید کاری ندارد می‌خواهد بگوید جماعتی که قولشان مفید علم است خبر از مرگ زید دادند لیترتب علی ذلک تا اینکه مترتب بشود بر این خبر آثار متواتر و احکام شرعیه متواتر کما اذا نذر ان یحفظ او یکتب کل خبر متواتر ببینید آقا یک آقایی آمده نقل خبر متواتر کرده برای من من می‌شوم منقول الیه من هم یک آدمی هستم نذر کردم خبرهای متواتر را در کتابم بنویسم یک دفتر جمع کردم و نذر کردم نذرش هم منعقد می‌شود نذر کردم خبرهایی که متواتر است آنجا بنویسم نه یک روزنامه نگاریم تعهد شرعی کردم که من فقط خبرهای متواتر خبرهای مفید للعلم را می‌خواهم منتشر بکنم من یک چنین آدمی هستم نذر کردم شمای ناقل می‌آیید می‌گویید بلغنی بالتواتر که زید مرده اگر من نذرم رفته باشد روی تواتر فی الجمله یعنی خبر متواتر را من می‌خواهم توی روزنامه ام بنویسم اعم از اینکه تواترش برای دیگر ثابت بشود یا برای من نه نذر کردم اگر تواتر در نزد من ثابت بشود آن خبر متواتر را بنویسم سه صورت شد ناقل تواتر یکوقت قصدش خبر دادن از تحقق مرگ زید است آن یکجور یکوقت نه به مرگ زید کاری ندارد می‌خواهد بگوید جماعتی که یفید العلم این خبر را دادند این دو جور است من اگر نذرم رفته باشد روی تواتر فی الجمله اینجا وقتی این آقا این خبر را می‌دهد این را باید توی دفترم بنویسم تو روزنامه هم پخش بکنم اما اگر نذرم رفته رو چی؟ رفته روی تواتر در نزد خودم یعنی چیزهایی که تواترش برای خودم ثابت بشود آنها را در کتابم بنویسم آنجا ثابت نمی‌شود با نقل تواتر شما این متواتر نمی‌شود در نزد من که واجب باشد من در کتابم بنویسم مثل اینکه رفقا خسته شده‌اند ان شاءالله فردا توضیح می‌دهیم.

حكم المتواتر المنقول

ومن جميع ما ذكرنا يظهر الكلام في المتواتر المنقول ، وأنّ نقل التواتر في خبر لا يثبت حجّيته ولو قلنا بحجّية خبر الواحد ؛ لأنّ التواتر صفة في الخبر تحصل بإخبار جماعة تفيد العلم للسامع ، ويختلف عدده باختلاف خصوصيّات المقامات ، وليس كلّ تواتر ثبت لشخص ممّا يستلزم في نفس الأمر عادة تحقّق المخبر به ، فإذا أخبر بالتواتر فقد أخبر بإخبار جماعة أفاد له العلم بالواقع ، وقبول هذا الخبر لا يجدي شيئا ؛ لأنّ المفروض أنّ تحقّق مضمون المتواتر ليس من لوازم إخبار الجماعة الثابت بخبر العادل.

نعم ، لو أخبر بإخبار جماعة يستلزم عادة تحقّق المخبر به ، بأن يكون حصول العلم بالمخبر به لازم الحصول لإخبار الجماعة ـ كأن أخبر مثلا بإخبار ألف عادل أو أزيد بموت زيد وحضور جنازته ـ كان اللازم من قبول خبره الحكم بتحقّق الملزوم وهو إخبار الجماعة ، فيثبت اللازم وهو تحقّق موت زيد.

إلاّ أنّ لازم من يعتمد على الإجماع المنقول ـ وإن كان إخبار الناقل مستندا إلى حدس غير مستند إلى المبادئ المحسوسة المستلزمة للمخبر به ـ هو القول بحجّية التواتر المنقول.

معنى قبول نقل التواتر

لكن ليعلم : أنّ معنى قبول نقل التواتر مثل الإخبار بتواتر موت زيد مثلا ، يتصوّر على وجهين :

الأوّل : الحكم بثبوت الخبر المدّعى تواتره أعني موت زيد ، نظير حجّية الإجماع المنقول بالنسبة إلى المسألة المدّعى عليها الإجماع ، وهذا هو الذي ذكرنا : أنّه يشترط (١) في قبول خبر الواحد فيه كون ما أخبر

__________________

(١) في (ر) ، (ص) و (ل) بدل «أنّه يشترط» : «أنّ الشرط».

به مستلزما عادة لوقوع متعلّقه.

الثاني : الحكم بثبوت تواتر الخبر المذكور ليترتّب (١) على ذلك الخبر آثار المتواتر وأحكامه الشرعيّة ، كما إذا نذر أن يحفظ أو يكتب كلّ خبر متواتر. ثمّ أحكام التواتر ، منها ما ثبت لما تواتر في الجملة ولو عند غير هذا الشخص ، ومنها ما ثبت لما تواتر بالنسبة إلى هذا الشخص.

ولا ينبغي الاشكال في أنّ مقتضى قبول نقل التواتر العمل به على الوجه الأوّل ، وأوّل وجهي الثاني ، كما لا ينبغي الاشكال في عدم ترتّب آثار تواتر المخبر به عند نفس هذا الشخص.

الكلام في تواتر القراءات

ومن هنا يعلم : أنّ الحكم بوجوب القراءة في الصلاة إن كان منوطا بكون المقروء قرآنا واقعيّا قرأه النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله ، فلا إشكال في جواز الاعتماد على إخبار الشهيد رحمه‌الله بتواتر القراءات الثلاث (٢) ، أعني قراءة أبي جعفر وأخويه (٣) ، لكن بالشرط المتقدّم ، وهو كون ما أخبر به الشهيد من التواتر ملزوما عادة لتحقّق القرآنيّة.

وكذا لا إشكال في الاعتماد من دون شرط إن كان الحكم منوطا بالقرآن المتواتر في الجملة ؛ فإنّه قد ثبت تواتر تلك القراءات عند الشهيد بإخباره (٤).

__________________

(١) في (ر) ، (ل) و (ه) : «ليرتّب».

(٢) الذكرى (الطبعة الحجريّة) : ١٨٧.

(٣) في (ت) و (ل) زيادة : «يعقوب وخلف».

(٤) في (ظ) و (م) : «بإخبار».