درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۴۵: شهرت فتوائی

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

صحبت در نقل تواتر بود عرض شد این کسی که نقل تواتر می‌کند یکوقت مقصودش اثبات مسبب است آن مخبربه را می‌خواهد ثابت بکند می‌گوید بلغنی بالتواتر موت زید می‌خواهد خبر بدهد از آن موت زید. غرضش از این نقل تواتر این است که زید مرده و آثار شرعیه‌اش را باید بار بکنیم یکوقت نه به آن کاری ندارد قطع نظر از اینکه زید مرده یا نه دارد خبر می‌دهد از سبب. به مسبب کاری ندارد دارد می‌گوید جماعتی که قولشان علم آور است اینجور گفتند والا نمی‌خواهد بگوید حالا زید مرده یا نمرده. گفتیم این دوجور می‌شود این آقایی که می‌آید نقل تواتر می‌کند یعنی از سبب دارد خبر می‌دهد می‌گوید جماعتی که قولشان مفید علم است اینجور گفتند عرض شد در اینجا دو جور است این آقایی که تواتر برای من نقل می‌کند یکوقت من اثر شرعیم رفته روی تواتر فی الجمله یکوقت رفته روی تواتر در نزد خودم یعنی نذر کردم اگر یک خبری تواترش ثابت بشود در نزد من توی کتابم بنویسم یکوقت نه نذر کردم اگر خیری تواترش ثابت بشود ولو پهلوی دیگران آن را می‌نویسم ایشان می‌فرماید این سه صورت می‌شود اخبار از مسبب یک صورت.. اخبار از سبب که خود این دو قسم است یکوقت نذر من یعنی موضوع نذر من محدود است یعنی تواتر در نزد خودم یجب علیّ که بنویسم یکوقت نه تواتر ولو در نزد دیگران. این سه صورتی که ایشان حکمش را گفتند بعد در این سه صورتی که حکمش را گفتند عین این سه صورت را برای قضیه قرائت در نماز می‌آورند عرض شد مسلم است که ما در نماز یکی از اجزای نماز ما قرائت قرآن است در این که حرفی نیست لااقل در رکعت اول و دوم ما حتما باید قرائت قرآن در نماز بکنیم این هم مسلم است که قرائت متواتره را ما باید در نماز بخوانیم این هم مسلم است خوب حالا مرحوم شهید اول در ذکری آمده فرموده قرائت این سه نفر قاری متواتر است خوب در اینجا، این دو سه تا مطلب شد، یکی اینکه ما باید قرائت متواتر در نماز قرآن بخوانیم این یک. آن هم قرآن متواتر بخوانیم این دو. مرحوم شهید خبر داده قرائت این سه نفر قاری متواتر است. خوب راجع به اینکه در نماز چه قرآنی باید بخوانیم سه تا مبناست مسلما ما باید قرآن متواتر بخوانیم در این حرفی نیست ولی سه تا مبناست یک مبنا اینکه آن قرآنی که ما توی نماز می‌خواهیم بخوانیم باید قرآن واقعی باشد منزّل عند النبی صلی الله علیه و آله باشد آن قرآن را باید بخوانیم منتها راه اثباتش به اخبار یک خبره است مثل شهید. یعنی شهید وقتی به شما می‌گوید قرائت این سه نفر متواتر است می‌خواهد چکار کند؟ می‌خواهد اثبات قرآنیت بکند آن قسم اول. که گفتیم ناقل تواتر می‌خواهد از مسبب خبر بدهد از مخبربه خبر بدهد مبنای اولی این است که ما توی نماز باید قرآن منزّل علی النبی صلی الله علیه و آله را بخوانیم آنکه به تواتر ثابت شده که بر پیغمبر نازل شده منتها آن قرآن منزّل علی النبی صلی الله علیه و آله راه اثباتش به اینکه یک خبره‌ای بیاید بگوید این قرآن متواتر است منزّل علی النبی است این یک مبنا. مبنای دوم اینکه نه آن قرآن متواتری که ما توی نماز بناست بخوانیم متواتر فی الجمله یعنی همینقدر این را شهید هم بفرماید متواتر است این کافی است اما صاحب مدارک و محقق اردبیلی می‌گویند نه ما باید قرآن متواتر در نزد خودمان را بخوانیم هر مصلی ای باید در نماز قرآنی که در نزد خودش تواترش ثابت شده آن را می‌خواند دوباره سه تا مبنا را عرض می‌کنم. مسلما ما قرآن باید بخوانیم در نماز و قرآن متواتر هم باید بخوانیم اینها جای اختلاف نیست مسلم یکی از اجزای نماز ما قرآن است در رکعت اول و دوم و مسلم باید قرآنی که در نماز می‌خوانیم متواتر باشد در این هم حرفی نیست اما چه متواتری باید، می‌شود سه مبنا. بعضی‌ها گفتند آن قرآن متواتری که به تواتر ثابت بشود که قرا النبی ایشان در نمازشان خوانده و آن قرآنی که بر ایشان نازل شده آن قرآن را باید بخوانیم این یک مبنا. یک مبنا این است که نه آن قرآن متواتری که می‌خواهیم بخوانیم تواترش فی الجمله ثابت شده باشد ولو در نزد غیر مصلی. یک مبنا این است که نه آن قرآن متواتر باید تواترش در نزد خود این مصلی ثابت شده باشد این سه مبنا. شهید ثانی و محقق ثانی مبنایشان آن اولی و دومی است می‌گویند در نماز یا ما باید قرائت قرآن منزّل علی النبی صلی الله علیه و آله بکنیم یا قرآنی که تواترش فی الجمله ثابت شده چون یکی از این دو مبنا را دارند به نقل شهید اکتفا می‌کنند تا شهید اول می‌گوید قرائت این سه نفر متواتر است اینها اعتماد می‌کنند به او می‌گویند این نقل تواتر که کمتر از نقل اجماع نیست ما هم که باید آن قرائت منزّل علی النبی صلی الله علیه و آله را بخوانیم و آن قرائت منزّل علی النبی صلی الله علیه و آله راه اثباتش به اینکه یک خبره بگوید و آقای شهید اول خبره کار است یا اینکه نه آن مبنای دومی می‌گویند، قرائت قرآنی که تواترش فی الجمله ثابت شده باشد که در آنجا هم باز به نقل شهید اول اکتفا می‌کنند یعنی همینقدر که شهید اول می‌گوید قرائت این سه نفر متواتر است این دو بزرگوار، کی؟ شهید ثانی و محقق ثانی اکتفا می‌کنند به نقل شهید اول یا روی آن مبنا یا روی آن مبنا همینقدر که شهید فرمود قرائت اینها متواتر است به نقل ایشان اعتماد می‌کنند و توی نمازشان قرائت این سه نفر را می‌خوانند اما صاحب مدارک و استادش آقای اردبیلی اینها مبنای سوم دارند می‌گویند هر مصلی آن قرآن متواتری که می‌خواهد بخواند باید در نزد خودش تواترش ثابت شده باشد چون یک چنین عقیده‌ای دارند به آنها اعتراض کردند یعنی به محقق ثانی و شهید ثانی اعتراض کردند گفتند چرا شما می‌گویید اکتفا می‌کنیم به نقل تواتر شهید اول باید تواتر در نزد من ثابت بشود اگر این مبنا را بگیریم که در قرآن تواتر در نزد مصلی باید خوانده بشود نقل شهید به درد نمی‌خورد لذا صاحب مدارک و استادش اعتراض می‌کنند به شهید ثانی و محقق ثانی می‌گویند چرا شما به نقل تواتر شهید اول اکتفا کردید؟ نقل تواتر او برای من تواتر درست نمی‌کند چون عقیده شان سومی است عقیده شان این است که هر کسی متواتر در نزد خودش را باید بخواند لذا می‌گویند نقل تواتر شهید که برای من متواتر درست نمی‌کند که ایشان دفاع می‌کند می‌گوید نه خیر مبنای شما باطل است مبنای شما که می‌گویید هر کسی باید متواتر عند خودش را بخواند این مبنا باطل است پس آن دو تا مبنا حق است اگر آن دوتا مبنا حق شد نقل شهید اول کافی است که ما آن تواتری که شهید ادعا می‌کند همان را قبول بکنیم البته عرض کردیم اگر آن صورت اولش را بخواهیم قبول بکنیم ما با شرایطش به شرط اینکه استلزام عادی داشته باشد قرائت این سه نفر با قرآنیت ولی آنهایی که اعتماد می‌کنند بدون شرط در هر دو صورت قبول می‌کنند.

۲

آیا شهرت فتوائی حجت است؟

رسیدیم آقا به یک ظنّ خاص دیگری و آن شهرت است ما سه جور شهرت داریم: شهرت روایی شهرت عملی شهرت فتوایی. اینها معنایش معلوم بشود:

[شهرت روائی]

شهرت روایی جای بحثش در خبرین متعارضین است یعنی خبرین متعارضین که به دست ما می‌رسد چکار باید بکنیم؟ حضرت فرمودند خذ بمااشتهر بین اصحابک. چه شهرتی است؟ شهرت روایی. معنای شهرت روایی این است یعنی یک روایتی را همه نقل کردند آنوقت می‌آیند از حضرت سوال می‌کنند آقا خبرین متعارضین به دست ما می‌رسد چکار بکنیم؟ حضرت می‌فرماید: خذ بمااشتهر بین اصحابک. این شهرت روایی است یکی از مرجحات خبرین متعارضین است یعنی اگر دو تا خبر با هم تعارض کردند آن می‌گفت حلال است این می‌گفت حرام است ما باید ببینیم کدام این دو تا را همه نقل کردند پس شهرت روایی یعنی اینکه تمام روات اکثر روات اگر یک روایتی را نقل می‌کنند این را می‌گویند شهرت روایی دارد و جای بحثش هم در خبرین متعارضین است نه اینجا.

[شهرت عملی]

و اما شهرت عملی، شهرت عملی هم جای بحثش حجیت خبر واحد است که ان شاء الله هفته آینده شروع می‌کنیم آن جا صحبت از شهرت عملی می‌شود شهرت عملی معنایش این است ما یک روایت ضعیفی داریم ولی علما به آن عمل کردند از اول تا به حال علما به این خبر عمل کردند خود این عمل علما این خبر ضعیف را برای ما قوی می‌کند اینهم اسمش شهرت عملی است که این هم جای بحثش در خبر واحد است با این هم کاری نداریم.

[شهرت فتوائی]

شهرتی که داریم می‌خوانیم شهرت فتوایی است یک مسئله‌ای بین جلّ علما چون اگر کل علما این مسئله را بگویند می‌شود اجماع. جلّ علما یعنی اکثر علما بگویند می‌شود شهرت. حالا اگر یک مسئله‌ای در نزد مشهور مسلم بود هیچ دلیلی هم برایش نداشتیم مثلا مثل اخفات در رکعت سوم و چهارم خوب می‌دانید در رکعت سوم و چهارم آدم هم می‌تواند حمد بخواند حمد خالی البته هم می‌تواند تسبیحات بخواند ولی هر کدام را که خواست بخواند باید اخفات باشد خوب ما یک آیه‌ای روایتی برای این نداریم مشهور می‌گویند رکعت سوم و چهارم حالا چه بخواهی حمد بخوانی چه بخواهی تسبیحات اربع بخوانی علی کل حال باید اخفات باشد خوب این شهرت دارد و حال آنکه هیچ مدرک روایی هم ما در مقابلش نداریم آیا این شهرت فتوایی حجت است یا نه؟ معلوم شد بحث کجاست؟ شهرت روایی را در تعارض خبرین بحث می‌کنیم شهرت عملی را در باب حجیت خبر واحد بحث می‌کنیم با آنها کاری نداشته باشید اما شهرت فتوایی مشهور از علما اگر یک چیزی را فتوا دادند آیا این فتوای مشهور حجت است یعنی حجت شرعی است حتما ما باید بر طبق این فتوای مشهور عمل بکنیم؟

[اقسام ظنون]

حجیت از باب، این یک مطلب، این هم بدانید ما دو جور ظن داریم ظن مطلق ظن خاص. ظن خاص به ظنونی می‌گویند که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم مثلا خبر ثقه. الآن یک ثقه وقتی خبر می‌آورد برای آدم ظن حاصل می‌شود علم که نمی‌آورد خبر متواتر علم می‌آورد اگر یک ثقه‌ای برای ما خبر آورد این حجت است این ظن، اما ظن خاص است چرا؟ چون بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم پس اگر پرسیدند ظن خاص چیست تعریفش؟ می‌گوییم ظنی که بالخصوص از طرف شارع دلیل بر اعتبارش داریم مثل ظنی که از خبر ثقه پیدا می‌شود خوب خبر ثقه که علم نمی‌آورد برای ما ظن می‌آورد اما ظنی است که بالخصوص ما دلیل آیات و روایات داریم که ثقه اگر به شما خبر داد بپذیر به این می‌گویند ظن خاص اما یک ظنونی داریم که ظنون مطلقه است یعنی بالخصوص دلیل بر اعتبارش نداریم از راه مقدمات انسداد آن ظن را حجتش می‌کنیم الآن ببینید مثلا این مقدمات انسداد این است: همه ماها مسلمانیم یقین داریم یک احکامی در لوح محفوظ هست این را همه ما می‌دانیم یک. دو همه می‌دانیم که آن احکام امتثالش را از ما می‌خواهند دو. و دست ما هم که به آنها نمی‌رسد سه. بخواهیم احتیاط هم بکنیم به عسر و حرج می‌افتیم هر مظنون الوجوبی هر محتمل الوجوبی را احتیاطا بیاوریم هر محتمل الحرمه‌ای را احتیاطا ترک بکنیم این هم که عسر و حرج می‌شود شک و وهم هم، پنجم، شک و وهم هم که مرجوح است عقل به ما می‌گوید آقا از هر راهی ظن برایت حاصل شد به حکم شرعی به آن عمل کن. به این می‌گویند چه ظنی؟ ظن مطلق.

شهرت از این ظنهاست یعنی ما دلیل نداریم که شهرت فتواییه حجت است ظن حاصل از شهرت فتواییه حجت است دلیل نداریم بر حجیت. از راه مقدمات انسداد می‌توانیم حجیتش را ثابت بکنیم آنوقت ایشان می‌خواهد بگوید ظن حاصل از شهرت فتوایی حجت نیست بعد می‌گوید من که می‌گویم حجت نیست نه اینکه مطلقا حجت نیست. می‌شود از راه مقدمات انسداد حجتش کرد من اگر منکر حجیت هستم می‌گویم حجیت ظن خاص نیست چون در مقابل بعضی‌ها گفتند شهرت فتوایی بالخصوص دلیل داریم بر اعتبارش. ایشان می‌گوید من با این مخالفم والا با مقدمات انسداد با همین مقدماتی که گفتیم با مقدمات انسداد انسان هر ظنی را می‌تواند حجت بکند ظن حاصل از شهرت ظن حاصل از جاهای دیگر هر ظنی را انسان با مقدمات انسداد می‌تواند حجت کند پس ما اگر منکریم چون ایشان دیروز گفتند توهم بعضی‌ها توهم کردند که شهرت اگر مفید ظن است مفید ظن خاص است ما با این مخالفیم پس ما قبول نداریم که شهرت هم مثل خبر واحد است خبر واحد ظنی هست ولی بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم اما شهرت دلیلی بر اعتبارش بالخصوص ما نداریم بلکه اگر هم بخواهیم بگوییم حجت است از باب مقدمات انسداد و از باب خلاصه ظن مطلق حجت است این هم یک مطلب.

[اقوال در شهرت فتوائی]

چهار قول در باب شهرت فتوایی هست ما معتقدیم که شهرت فتوایی حجت نیست مطلقا از باب ظن خاص. عرض کردم ما منکر این نیستیم که مفید ظن است می‌خواهیم بگوییم بالخصوص دلیل نداریم بر اعتبارش پس یک قول، قول ماست که ما معتقدیم شهرت فتوایی اصلا حجت نیست مطلقا. نقطه مقابلش چند نفر از آقایانند می‌گویند حجت است مطلقا. این دو تا قول. دو تا قول هم تفصیلی داریم: یک قول مال صاحب معالم است می‌گوید شُهرات قبل از شیخ طوسی حجت است یعنی قبل از شیخ طوسی اگر یک مسئله‌ای مشهور بود آن شهرت حجت است اما شُهرات بعد از شیخ طوسی حجت نیست تفصیل دارد می‌دهد. آن دو قول اول چه بود؟ یک قول شهرت فتوایی حجت نیست مطلقا نه آن طرف نه این طرف. یک قول حجت است مطلقا هم آن طرف هم این طرف. قول سوم که مال صاحب معالم است تفصیل داده می‌گوید اگر این شهرت فتوایی مال قبل از زمان شیخ طوسی باشد آن شهرتها حجت است اما شهرت‌های بعد از زمان شیخ طوسی آنها اعتبار ندارد این قول سوم. قول چهارم ظاهرا مال صاحب ریاض باشد صاحب ریاض یک تفصیل دیگری می‌دهد می‌گوید آن شهرت فتوایی‌هایی حجت است که لااقل یک خبر ضعیفی انسان بتواتد موید آن بیاورد یعنی اگر یک مسئله‌ای مشهور شد خبر معتبر هم نداریم اما یک خبر ضعیفی می‌توانیم پیدا کنیم بر طبق این. آنجور شهرتها حجت است یعنی هر شهرتی فتواییه‌ای حجت نیست شهرت فتوایی که انسان بتواند ولو یک روایت ضعیف بر تاییدش بیاورد پس چند قول شد؟ شهرت حجت است یا نه؟ چهار قول: قول به اینکه حجت است مطلقا هیچ قیدی ندارد. قول به اینکه حجت نیست مطلقا هیچ قیدی ندارد. قول به اینکه حجت است به شرط اینکه مال قبل از شیخ طوسی باشد قول به اینکه حجت است به شرط اینکه یک روایت ضعیفی باشد که تایید بکند آن را.

حالا ما عقیده‌مان این است که مطلقا حجت نیست آن چند نفری که معتقدند به حجیت از باب ظن خاص آنها را می‌خواهیم ردّ بکنیم. حالا عنایت بفرمایید: عرض کردیم ما آخر صفحه ۳۰ اگر مراجعه نکردید دوباره مراجعه کنید آخر صفحه ۳۰ با این کتاب‌ها ما یک تاسیس اصل کردیم گفتیم اصل اولی عدم حجیت ظن است مگر ظنونی که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم تا حالا این چندمی است یکی ظن حاصل از قول لغوی بود یکی ظن حاصل از ظواهر الفاظ بود یکی ظن حاصل از اجماع بود یکی هم ظن حاصل از شهرت فتوایی است آیا این را هم قبول داریم؟ نه این را ما قبول نداریم اجماعش را هم ما قبول نداشتیم این که دیگر شهرت است ایشان می‌گوید از آن ظنونی که توهم شده که حجت است بالخصوص ما با این بالخصوصش مخالفیم والا قبول داریم که شهرت مفید ظن است اما آیا بالخصوص دلیل داریم بر این ظن حاصل از شهرت ما قبول نداریم ایشان می‌فرماید: الشهره فی الفتوی یعنی فعلا به شهرت روایی کاری نداریم به شهرت عملی کاری نداریم چه شهرتی؟ شهرت فتوایی. پس بحث ما شد شهرت فتوایی. شهرت فی الفتوی الحاصله یعنی آن ظنونی که حاصل می‌شود الحاصله صفت آن ظنون است ظنونی که حاصل می‌شود به فتوای جلّ فقهای معروفین. چون اگر کل فقها بگویند که می‌شود اجماع ولی جلّ فقها اکثر فقهای معروف اگر یک فتوایی را بدهند و مستند به روایتی هم نباشد آن اسمش شهرت فتوایی است حالا سواء کان فی مقابلها چه آنکه در مقابل این شهرت، فتوای دیگری هم باشد برخلاف یا فتوای دیگری نباشد بر خلاف یا وفاق. ایشان می‌فرماید آن مهم نیست همین قدر شهرت فتوایی این است بدون استناد به یک روایت یک فتوایی مشهور می‌شود مثل همین اخفات که عرض کردم اخفات در رکعت سوم و چهارم ما مستند نداریم روایتی نداریم که رکعت سوم و چهارم باید به اخفات باشد پس ببینید مشهور می‌گویند ولی بدون استناد به روایت. ما به این می‌گوییم شهرت حالا اعم از اینکه در مقابل این شهرت یک فتوای بر خلافی هم باشد یا نمی‌دانیم فتوایی بر خلاف یا بر وفاق هست یا نیست. ایشان می‌فرماید اگر فتوای فقها بر یک مطلبی شهرت فقها یک مطلبی را فتوا دادند ما به این می‌گوییم شهرت فتوایی آنوقت چه آنکه در مقابل این شهرت فتوای دیگری هم باشد بر خلاف یا اینکه ندانی خلاف و وفاقی را ندانی از غیر مشهور.

ثم انّ المقصود هنا مقصود مادر اینجا که می‌خواهیم رد کنیم شهرت فتوایی را لیس التعرض لحکم الشهره من حیث الحجیه فی الجمله حجیت فی الجمله‌اش را ما قبول داریم یعنی از باب ظن مطلق قبول داریم مقدمات انسداد همه ظن‌ها را حجت می‌کند من الآن خواب دیدم خواب دیدم نماز جمعه واجب است از این خوابم هم ظن برایم حاصل شده با مقدمات انسداد همین را می‌شود حجتش کرد بگوییم یقینا ما یک احکامی داریم یقینا آن احکام را از ما می‌خواهند دستمان هم که نمی‌رسد احتیاط هم که نمی‌توانیم بکنیم شک و وهم هم که مرجوح است پس همین ظنی که من پیدا کردم از راه خواب همین برای من نماز جمعه را واجب می‌کند خلاصه دلیل انسداد آقا تمام ظنون را حجت می‌کند پس بنابراین ظن حاصل از شهرت هم می‌شود با مقدمات انسداد حجیتش را فی الجمله ثابت کرد ولی ما می‌خواهیم بگوییم حجیت بالخصوص ندارد لذا ایشان می‌گوید مقصود ما می‌خواهیم رد بکنیم شهرت فتوایی را لیس التعرض لحکم الشهره من حیث الحجیه فی الجمله نمی‌خواهیم متعرض بشویم بگوییم اصلا به درد نمی‌خورد نه فی الجمله افاده ظن می‌کند بلکه مقصود ما ابطال توهم کونها، این کتابها کونه غلط است ضمیر به شهرت بر می‌گردد، مقصود ما این است می‌خواهیم باطل کنیم توهم اینکه آن شهرت از ظنون خاصه است ظن خاص بودنش را می‌خواهیم متعرض بشویم و رد بکنیم والا القول بحجیتها و الا حجیت شهرت از حیث افاده مظنه بناء علی دلیل الانسداد غیر بعید ما می‌توانیم از راه ادله انسداد همان چهار پنج مقدمه از راه آن مقدمات ظن حاصل از شهرت را هم برای شما حجت کنیم جای انکار نیست ما اگر منکریم می‌گوییم از باب ظن خاص حجت نیست نقطه مقابل ما آمدند گفتند چرا. ما بالخصوص دلیل داریم بر اعتبار شهرت فتواییه ما می‌خواهیم آنها را رد بکنیم.

۳

منشأ توهم حجیت شهرت فتوائی و مناقشه مرحوم شیخ بر استدلال قائلین

ثم منشا توهم کونها اینجا کونها درست است آن اولی توهم کونه بود آن را کونها بکنید این دومی درست است منشا توهم کونها یعنی شهرت من الظنون الخاصه امران: این آقایانی که مدعی اند شهرت فتوایی بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم دو تا دلیل دارند: یک دلیلشان روایات است که ان شاء الله فردا می‌خوانیم یک دلیلشان هم قیاس است آمدند قیاس کردند شهرت را به خبر واحد ثقه. گفتند چطور اگر یک خبر واحد ثقه خبر بیاورد شما قبول می‌کنید چون عرض کردیم از هفته آینده ان شاء الله همین بحث است دیگر. که اگر یک ثقه‌ای ولو یک ثقه‌ای باشد حالا در حد اعلام نباشد مثل زراره اما همین قدر عادل باشد ثقه باشد اگر یک خبری بیاورد ما از او می‌پذیریم آنوقت این آقایانی که گفتند حجت است آمدند تنقیح مناط کردند گفتند چطور اگر یک ثقه‌ای عادل یک خبر بیاورد شما می‌گویید حجت است آنوقت معروفین از علما یک فتوایی را بدهند شما نمی‌خواهید بگویید حجت است؟ پس همان ادله‌ای که خبر واحد ثقه را حجت می‌کند همان بطریق اولی ظن حاصل از شهرت را حجت می‌کند. دقت کردید این را می‌گویند اولویت قطعیه. این را حالا عنایت داشته باشید اینهایی که الآن می‌خواه عرض بکنم قوانین جلد۱ صفحه ۱۷۱ آنجا مراجعه بفرمایید خلاصه اینهایی است که من می‌خواهم بگویم

[مفهوم موافق]

ببینید آقا ما یک منطوق داریم یک مفهوم. مثلا ان جاء زید فاکرمه منطوق است لاتقل لهما اف این منطوق است هر کدام اینها یک مفهومی دارد اگر آن چیزی را که از کلام می‌فهمیم منطوق آن چیزی است که ذکر شده مفهوم آن چیزی است که از کلام می‌فهمیم اگر آن مفهوم ما مغایر با منطوق باشد اسمش می‌شود مفهوم مخالف. ان جاء زید فاکرمه این منطوق ماست یعنی اگر زید آمد اکرام کن مفهومش چیست؟ یعنی اگر نیامد اکرام نکن به این می‌گویند مفهوم مخالف. چرا؟ چون مغایر با منطوق است منطوق می‌گفت اگر زید آمد اکرام بکن این می‌گوید اگر زید نیامد اکرام نکن اگر مفهوم کلام مغایر با ظاهر و منطوق کلام باشد اسمش را می‌گذارند مفهوم مخالف. یک اسم دیگر هم دارد آن اسم دیگرش توی قوانین است: دلیل الخطاب. غرض این اسم دومش است اگر مفهوم کلام مغایر با منطوق کلام بود به او می‌گویند مفهوم مخالف یک اسم دیگر هم دارد: دلیل الخطاب. اما اگر نه مفهوم کلام مغایر نبود بلکه متحد بود به نحو اولی هم متحد بود لاتقل لهما اف به پدر و مادر درشتی نکنید من دیدم بعضی‌ها خیلی بی‌ادبانه حرف می‌زنند مخصوصا اگر طلبه باشد به پدر و مادرش می‌گوید اوه. اوه همین اف است اوه چقدر حرف می‌زنی. خلاصه آقایان من بعنوان نصیحت این را عرض می‌کنم من دیدم توی طلبه‌ها از کسانی که می‌شناسمشان. اینها خیلی با درشتی حرف می‌زنند حالا چیه؟ پدر و مادر عوام است یا اهل علم است فرقی نمی‌کند بالاخره آقا پیرمردها از گذشته یک آثاری توی ذهنشان است همیشه می‌گویند پیرمردها گذشته نگرند جوانها آینده نگرند. آنها آنطرف را نگاه می‌کنند آنها آنطرف را نگاه می‌کنند بالاخره یک تصادمی می‌شود نمی‌خواهیم بگوییم حرف همه پدر و مادرها درست است اما ما وظیفه داریم در مقابل پدر و مادر حتی اوف هم نگوییم حتی اگر کلمه‌ای کمتر از اوف بود خدای متعال آن را می‌فرماید اف یعنی اوه چقدر حرف می‌زنی. خوب ببینید لاتقل لهما اف، اف نگویید به پدر و مادر با درشتی حرف نزنید مفهومش چیست؟ بطریق اولی فحششان ندهید بطریق اولی کتکشان نزنید ببینید مفهوم موافق است منطوق چه می‌گفت؟ به پدر و مادر اف هم نگو مفهومش چیه؟ بطریق اولی فحش هم نده. ببینید موافق است آنهم بطریق اولی موافق است بطریق اولی کتکشان هم نزنید پس بنابراین ما مفهومی که از منطوق می‌فهمیم یکوقت مغایر با منطوق است اسمش می‌شود مفهوم مخالف اسم دیگرش دلیل الخطاب که اینجا نیست توی قوانین است. مثل همان ان جاء زید فاکرمه که در منطوق کلام دستور اکرام می‌دهد ولی در مفهومش می‌گوید اکرام نکن اگر نیامد. این مغایر است. اما در لاتقل لهما اف مفهوم با منطوق که موافق است هیچی، بطریق اولی هم موافق است منطوق کلام می‌گوید اف هم نگو مفهومش می‌گوید بطریق اولی فحشش هم نده بطریق اولی کتکش هم نزن این را می‌گویند مفهوم موافق. دو اسم دیگر هم دارد این مفهوم موافق لحن الخطاب هم به آن می‌گویند اولویت قطعیه هم به آن می‌گویند. پس دوباره عرض می‌کنم مفهوم‌هایی که آدم از منطوق کلام می‌گیرد یا مغایر است یا موافق. اگر مغایر بود اسمش مفهوم مخالف است یا دلیل الخطاب. اگر متحد بود با منطوق اگر متحد بود مفهوم موافق یا لحن الخطاب یا اولویت قطعیه.

خوب اینها را که داشته باشید حالا برگردید اینجا. این آقایان شهید ثانی و اینها هستند یا اینکه سید مجاهد و استاد ایشان. اینها سه چهار نفرند اینجوری استدلال کردند می‌خواهند بگویند این ظنی که از این شهرت فتوایی ما می‌فهمیم اینها حجت است بالخصوص. چکار کردند؟ آمدند تنقیح مناط کردند گفتند اگر یک خبر ثقه بیاید یک حکمی برای شما از امام نقل بکند مگر نمی‌پذیرید بخاطر اینکه مفید ظن است؟ خوب ظنی که از شهرت بیاید قویتر از این است یعنی همانطوری که خبر واحد مفید ظن است ما دلیل بر حجیتش داریم بطریق اولی اگر علمای عادل آمدند یک فتوایی دادند باید از آنها بپذیریم قیاس کردند شهرت را به خبر واحد. گفتند همان ادله‌ای که بالخصوص خبر واحد را حجت می‌کند همان ادله شهرت فتوایی را هم بالخصوص حجت می‌کند این دلیل اولشان تا بعد برسیم به دلیل دوم.

منشا اینکه این آقایان خیال کردند شهرت از ظنون خاصه است دو تا مطلب است: یک، ما یظهر من بعض این بعض شهید اول هست شهید دوم هست سید مجاهد هست اینهایی که قائلند به حجیت شهرت مطلقا اینها آمدند این آقایان بعض آمدند گفتند ادله حجیت خبر واحد مثل آیه نبأ ان جائکم فاسق، ادله‌ای که خبر واحد را برای ما حجت می‌کند یدل علی حجیتها، ‌ها به شهرت بر می‌گردد همان ادله‌ای که خبر واحد را برای ما حجت می‌کند دلالت دارد بر اینکه شهرت هم حجت است به مفهوم موافق به لحن الخطاب به اولویت قطعیه. ببینید این سه اسم‌ها را ردیف کردیم ایشان یکدانه‌اش را گفتند این آقایان از راه مفهوم موافق، مفهوم موافق چیه؟ ادله‌ای داریم می‌گوید خبر عادل حجه از همان ادله استفاده می‌شود که شهرت فتوایی هم حجه. شد مفهوم موافق، شد لحن الخطاب، شد اولویت قطعیه. لانه چطور آن ادله حجیت خبر واحد می‌آید شهرت را هم حجت می‌کند لانه ربما یحصل منها این کتابها منه است غلط است یحصل منها یعنی من الشهره برای اینکه چه بسا آن ظنی که حاصل می‌شود از شهرت اقوی است از آن ظنی که حاصل می‌شود الحاصل یعنی آن ظنی که، آن ظن حاصل از شهرت چه بسا اقوی است از آن ظنی که حاصل می‌شود از خبر عادل. پس این دلیل اول شد. پس آقایان شهید یا آقای سید مجاهد شما به چه دلیل می‌گویید شهرت فتوایی از باب ظن خاص حجت است؟ می‌گوید از راه مفهوم موافق. چرا؟ ما ادله‌ای داریم خبر واحد عادل را برای ما حجت می‌کند خبر واحد عادل مفید ظن است خوب وقتی ظن یک نفر حجت باشد مشهور از علما وقتی یک خبری را بدهند بطریق اولی حجت است. آمده اولویت قطعیه کرده یعنی چطور خبر واحد مفید ظن و حجت است بطریق اولی شهرت فتواییه ظن قویتری می‌آورد از راه مفهوم موافق از راه لحن الخطاب از راه اولویت قطعیه آمده اثبات کرده که ظن حاصل از شهرت این حجیتش بطریق اولی از ظن حاصل از خبر عادل بیشتر است

[مناقشه مرحوم شیخ در استدلال قائلین]

و هذا شیخ ما می‌فرماید هذا خیال ضعیف اینها خیلی خیال ضعیفی کردند تخیله بعض فی بعض رسائله حالا آن بعض رسائل شاید صاحب ریاض باشد چون صاحب ریاض یک رساله مختصه دارد راجع به حجیت شهرت احتمال دارد ایشان نظرش آن است احتمال هم دارد سید مجاهد باشد خلاصه بعضی‌ها در بعضی از رساله‌هایشان آمدند این دلیل را اقامه کردند بر حجیت شهرت فتواییه. نظیر این تخیل از شهید ثانی هم شده در مسالک. از شهید اول هم شده در کتاب ذکری. نظیر این یعنی نظیر این شهرت فتواییه نظیر آن را شهید ثانی هم در مسالک گفته و آن این است: ببینید آقا شهید ثانی اینجوری می‌فرماید: می‌گوید اگر دو نفر عادل بیایند بگویند این آقا اعلم است مگر قبول نمی‌کنید؟ توی رساله‌ها هم دارد اگر دو نفر عادل آمدند گفتند فلان آقا اعلم است مگر ما قبول نمی‌کنیم؟ چون مفید ظن است اگر شیاع مردم باشد که بطریق اولی یعنی اگر ده‌ها هزار نفر توی مردم شایع است که فلان آقا اعلم است اگر بنا باشد دو شاهد عادل بیاید بگوید این اعلم است و قولشان را ما بپذیریم خوب بطریق اولی شیاع اگر بشود باید بپذیریم. فرق شیاع با شهرت را ببینید شهرت و خبر واحد مال احکام است شیاع و شهادت عدلین مال موضوعات است غرض این است که می‌گفت نظیر برای این است یعنی عین همان شهرتی که آن آقایان در احکام گفتند عین آن را مرحوم شهید در موضوعات گفته. آنها چه می‌گفتند؟ آنها می‌گفتند یک خبر ثقه اگر از امام بدست ما برسد مگر حجت نیست بطریق اولی ظنی که از شهرت فتوایی حاصل می‌شود حجت است. آنها مربوط به احکام بود شهید ثانی راجع به شهرت حرفی نزده در نظیرش گفته. چرا می‌گوید نظیر؟ برای اینکه شهید در موضوعات گفته. گفته اگر دو شاهد عادل بیاید اعلام بکند این آقا اعلم است مگر نمی‌پذیرید از او؟ خوب اگر شیاع بشود که آن آقا اعلم است بطریق اولی. غرض همان شهرت همان شیاع است منتها شهرت در احکام است شیاع در موضوعات. حالا ایشان می‌فرماید نظیر همین خیالی که آن آقا در شهرت کرده نظیر او از شهید ثانی در مسالک نقل شده حیث وجه آمده توجیه کرده حجیت شیاع ظنی را یعنی اگر یک شیاعی شد که فلان آقا اعلم است و ما از این شیاع ظن برای ما حاصل شد ایشان گفته این شیاع حجت است بعد توجیه کرده وجه یعنی حجیت شیاع ظنی را توجیه کرده به چه جور؟ بکون الظن الحاصل منه، منه یعنی شیاع، گفته آن ظنی که از شیاع حاصل می‌شود اقوی است از آن ظنی که از شهادت عدلین بدست می‌آید چطور اگر دو عادل بگوید اعلم است قبول می‌کنید اگر شیاع شد که این آقا اعلم است بطریق اولی باید قبول بکنید. پس ببینید شیاع هم همان شهرت است فقط فرقشان این است آن در احکام است این در موضوعات. پس شهید هم جزء چه کسانی است؟ جزء کسانی که شهرت را حجت می‌داند چون شیاع هم همان شهرت است ببینید آقا صاحب ریاض سید مجاهد شهید ثانی ولو شهید ثانی در شیاع گفته ولی شیاع هم همان شهرت است اینها همه کسانی هستند که شهرت فتوایی را حجت می‌دانند. خوب پس نتیجتا معلوم شد این آقایان دلیلشان این مطلب است.

ولی ایشان می‌فرماید که وجه ضعف. حالا چرا این ضعیف است؟ چرا این استدلال هم مال شهرتش هم مال شیاعش. چرا ضعیف است؟ عنایت بکنید آقا. اولویت، ما مطلب را باید با اولویت قطعیه ثابت بکنیم اگر ما چیزی را با اولویت قطعیه تنقیح مناط کردیم آن حجت است مثل لاتقل لهما اف ما الآن چکار می‌کنیم؟ می‌گوییم خدا فرموده اف نگویید به پدر و مادر. چه استفاده می‌کنیم؟ بطریق اولی می‌گوییم فحش هم نباید بدهیم خوب این را می‌گویند اولویت قطعیه. چرا پدر و مادر را نباید اف گفت به علت اینکه بی‌احترامی می‌شود خوب این بی‌احترامی در کتک زدن که بیشتر است ببینید این قیاس خوب است این قیاس اولویت قطعیه است یعنی ما یقین داریم خدا که می‌فرماید اف نگویید بطریق اولی گفته فحش ندهید بطریق اولی گفته کتکشان نزنید تنقیح مناط باید اینجوری باشد اولویت قطعیه شماها که اولویت قطعیه نکردید مال شما اولویت ظنیه است و اولویت ظنیه ملحق به قیاس است پیغمبر فرمود: ما علی دینی من استعمل القیاس فی دینی. من بشینم پهلوی خودم حساب کنم بگویم علت اینکه خبر واحد حجت است چون مفید ظن است بعد این ظن بیایم بگویم در شهرت قویتر است پس این هم حجت است این اسمش قیاس است تنقیح مناط ظنی است شما نمی‌توانید با اولویت ظنیه بیایی اثبات کنی حجیت شهرت را. چرا؟ برای اینکه این اولویت ظنیه بمنزله قیاس است و قیاس از سه جهت مرتبه‌اش از شهرت پایین‌تر است شهرت فتواییه سه تا مقام از این بالاتر است آنوقت شما می‌خواهی بیایی با اولویت ظنیه که ملحق به قیاس است ثابت بکنی شهرت را و این کار کار درستی نیست. عنایت بفرمایید: وجه الضعف چرا ضعیف است این کار این آقایان؟ می‌گوید برای اینکه اولویت ظنیه که ملحق به قیاس است اولویت ظنیه ملحق به قیاس است آن اولویت قطعیه است که خلاصه آدم می‌تواند عمل کند اولویت ظنیه شرعا ملحق به قیاس است این اولویت ظنیه اوهن است یعنی به مراتب پست‌تر است به مراتب ثلاثه. بمراتب از شهرت پست‌تر است می‌دانید چرا؟ برای اینکه شهرت فتواییه اولا ما ظن داریم به اعتبارش ولو دلیل بالخصوص نداریم ولی ظن به اعتبارش داریم یا نهایت شک در اعتبارش داریم یا نهایت ظن داریم به عدم اعتبارش. دیگر بیشتر که نیست اما اولویت ظنیه را علم داریم به عدم اعتبارش. چون ملحق به قیاس است نمی‌دانم معلوم شد یا نه؟ شهرت فتواییه را ما ظن به حجیتش را داریم یعنی ظن داریم به حجیتش ولو دلیل بالخصوص نداریم ولی ظن به حجیتش داریم لااقلش اینکه شک در حجیتش داریم لااقلش اینکه ظن داریم به عدم حجیتش. دیگر بیشتر از این که نیست اما اولویت ظنیه را یقین داریم به عدم حجیتش. آنوقت شما چکار کردید آمدید با اولویت ظنیه که سه مرتبه پست‌تر است از شهرت فتوایی آمدید او را می‌خواهید بوسیله این ثابت بکنید. این حرف درست نیست اولویت ظنیه چون ملحق به قیاس است اوهن است از سه مرتبه از شهرت فتوایی پست‌تر است دوباره سه مرتبه را می‌گویم شهرت فتوایی را ما ظن به حجیتش داریم نهایتش شک در حجیتش داریم نهایتش ظن داریم که حجت نیست دیگر بیشتر از این که نیست اما اولویت ظنیه را علم داریم به عدم حجیتش. آنوقت شما آمدید چکار کردید؟ با اولویت ظنیه که علم به عدم حجیتش داریم می‌خواهید ثابت بکنید حجیت شهرت را. اولویت ظنیه ملحق به قیاس است علم داریم به عدم حجیتش شما با یک چنین چیزی آمدید می‌خواهید شهرت فتواییه را برای ما حجت بکنید فکیف یتمسک بها به اولویت ظنیه چگونه شما می‌خواهید با این اولویت ظنیه تمسک کنید به او در حجیت شهرت و حال آنکه شهرت خودش سه مرتبه بالاتر از این است آنوقت شما می‌خواهید آن را با چیزی که سه مرتبه پست‌تر از آن است می‌خواهید آن را بوسیله این ثابت بکنید این اولا. و ثانیا اولویت اصلا اینجا نیست شما پهلوی خودت نشستی خیال کردی که علت حجیت خبر واحد افاده ظن است ابدا این نیست آخه نشسته پهلوی خودش این آقا خیال کرده خیال کرده علت اینکه خبر واحد حجت است چون مفید ظن است این خیال را کرده بعدا گفته خوب این ظن در شهرت قوی‌تر است و حال آنکه اینجوری نیست خبر واحد چرا حجت است؟ تعبدا. یعنی اگر زراره یا یک ثقه‌ای به ما یک حرفی زد ما حرفش را می‌پذیریم تعبدا ولو ظن به صدق حرفش هم پیدا نکنیم مع اشکال دوم است اولا اولویت ظنیه قیاس است شما نباید بیایی شهرت را از راه قیاس برای ما حجت کنی این اولا و ثانیا اصل اولویت ممنوعه راسا اصلا اولویتی توکار نیست چرا؟ برای اینکه گمان دارم بلکه علم داریم که ان المناط علت و مناط یکی است ما یقین داریم علت حجیت اصل، اصل کدام است؟ خبر واحد. آخه این آقا چکار کرد؟ گفت خبر واحد مفید ظن است حجت است آن اصل است این فرع را هم آمد قیاس به او کرد ایشان می‌گوید اصلا علت حجیت خبر واحد لیس افاده الظن اصلا علت حجیت خبر واحد افاده ظن نمی‌کند که شما بنشینی پهلوی خودت حساب کنی علت حجیت خبر این است چون مفید ظن است و این ظن در شهرت قویتر است اصلا علت حجیت خبر واحد افاده ظن نیست ما چرا خبر واحد ثقه را قبول می‌کنیم؟ تعبدا نه از باب افاده ظن. دقت کردید؟ این آقا اول نشسته پهلوی خودش خیال کرده خبر واحد علت حجیتش چیست؟ چون که مفید ظن است بعد گفته آن ظن که در شهرت که بیشتر است پس همان ادله‌ای که خبر ثقه را حجت می‌کند این را هم حجت می‌کند ایشان می‌گوید اصلش هم باطل است تا چه برسد فرعش. علت حجیت خبر واحد افاده ظن نیست تا شما بیایید این فرع را قیاس بر آن بکنید. چرا خبر ثقه حجت است؟ تعبدا ولو ظن هم پیدا نکنیم خلاصه مطلب آقا این استدلال این آقایان از بیخ باطل است. اضعف از همه اینها بدتر از این کارشان اسم گذاری آنها ست اسم این کار را گذاشتند مفهوم موافقه اسم این کار را گذاشتند اولویت قطعیه اسم این کار را گذاشتند لحن الخطاب، ندارد. اضعف از کاری که کردند حرفی است که زدند یک کار کردند یک حرف زدند کارشان چیست؟ شهرت را قیاس کردند به خبر. اما اسم گذاری که کردند اسم این کار را گذاشتند مفهوم موافق اسم این کار را گذاشتند اولویت قطعیه و حال آنکه اینها اولویت ظنیه است. این دیگر بدتر از همه است یک کار خلافی انجام دادند بعد ضعیفتر از آن کار خلافتر از آن کار این است که اسم گذاشتند هذه الاولویه کدام اولویت؟ ظنیه را اسم گذاشتند این اولویت ظنیه در کلام این آقای بعض اسمش را گذاشته مفهوم موافق اسمش را گذاشته اولویت قطعیه اسمش را گذاشته لحن الخطاب این دیگر بدتر است مع انه ضمیر به مفهوم موافق برمی گردد مفهوم موافق می‌دانید چیست؟ مفهوم موافق آن است که هم حکم اصل را ما بفهمیم هم حکم فرع را بفهمیم مثل لاتقل لهما اف این را می‌گویند مفهوم موافق از اصل می‌فهمیم درشتی نباید کرد بعد همین می‌فهمیم فحش هم نباید داد مفهوم موافق این است تعریفش. انه بر می‌گردد به مفهوم موافق. مفهوم موافق چیزی است که استفاده حکم فرع، فرع کدام است؟ فحش دادن به پدر و مادر زدن پدر و مادر. اصلش کدام است؟ اف گفتن درشت حرف زدن. او اصل است این فرع است ایشان می‌گوید مفهوم موافق تعریفش این است که آدم استفاده بکند حکم فرع را یعنی حرام است کتک زدن پدر و مادر حرام است فحش دادن پدر و مادر این حکم فرع را استفاده بکنیم از چی؟ از آن دلیل لفظی که دلالت می‌کرد بر حکم اصل مثل قوله تعالی لاتقل لهما اف. ببینید این لاتقل لهما اف اصل را از این استفاده می‌کنیم اصل کدام است؟ درشت حرف نزن. فرع را هم از همین استفاده می‌کنیم اولویت قطعیه به یک چنین جایی می‌گویند مفهوم موافق به یک چنین جایی می‌گویند که انسان اصل را که استفاده می‌کند هیچی، فرع هم بطریق اولی از آن استفاده می‌کند به این میگویند مفهوم موافق به این می‌گویند موافقت قطعیه اما این کاری که شما کردید اولویت قطعیه نیست این اسمش اولویت ظنیه است و اولویت ظنیه ملحق به قیاس است پس دلیل اول باطل شد. ان شاء الله دلیل دوم مال فردا.

[الشهرة الفتوائية](١)

هل الشهرة الفتوائيّة حجّة ، أم لا

ومن جملة الظنون التي توهّم حجّيّتها بالخصوص :

الشهرة في الفتوى ، الحاصلة بفتوى جلّ الفقهاء المعروفين ، سواء كان في مقابلها فتوى غيرهم بالخلاف (٢) أم لم يعرف الخلاف والوفاق من غيرهم.

ثمّ إنّ المقصود هنا ليس التعرّض لحكم الشهرة من حيث الحجّيّة في الجملة ، بل المقصود إبطال توهّم كونها من الظنون الخاصّة ، وإلاّ فالقول بحجّيّتها من حيث إفادة المظنّة بناء على دليل الانسداد غير بعيد.

منشأ توهّم الحجّية

ثمّ إنّ منشأ توهّم كونها من الظنون الخاصّة أمران :

أحدهما : الاستدلال بمفهوم الموافقة : ما يظهر من بعض (٣) : من أنّ أدلّة حجّيّة خبر الواحد تدلّ على حجّيّتها بمفهوم الموافقة ؛ لأنّه ربما يحصل منها الظنّ الأقوى من

__________________

(١) العنوان منّا.

(٢) كذا في (ظ) ، وفي غيرها : «بخلاف».

(٣) انظر مفاتيح الاصول : ٤٨٠ و ٤٩٩ ـ ٥٠١.

الحاصل من خبر العادل.

المناقشة في هذا الاستدلال

وهذا خيال ضعيف تخيّله بعض في بعض رسائله ، ووقع نظيره من الشهيد الثاني في المسالك (١) ، حيث وجّه حجّية الشياع الظنّي بكون الظنّ الحاصل منه أقوى من الحاصل من شهادة العدلين.

وجه الضعف : أنّ الأولويّة الظنّية أوهن بمراتب من الشهرة ، فكيف يتمسّك بها في حجّيتها؟! مع أنّ الأولويّة ممنوعة رأسا ؛ للظنّ بل العلم بأنّ المناط والعلّة في حجّية الأصل ليس مجرّد إفادة الظنّ.

وأضعف من ذلك : تسمية هذه الأولويّة في كلام ذلك البعض مفهوم الموافقة ؛ مع أنّه ما كان استفادة حكم الفرع من الدليل اللفظيّ الدالّ على حكم الأصل ، مثل قوله تعالى : ﴿فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍ(٢).

٢ ـ دلالة مرفوعة زرارة ، ومقبولة ابن حنظلة

الأمر (٣) الثاني : دلالة مرفوعة زرارة ، ومقبولة ابن حنظلة على ذلك :

ففي الاولى : «قال زرارة : قلت : جعلت فداك ، يأتي عنكم الخبران أو (٤) الحديثان المتعارضان ، فبأيّهما نعمل؟ قال : خذ بما اشتهر بين أصحابك ، ودع الشّاذّ النادر ، قلت : يا سيّدي ، إنّهما معا مشهوران مأثوران عنكم؟ قال : خذ بما يقوله أعدلهما ... الخبر» (٥).

__________________

(١) المسالك (الطبعة الحجرية) ٢ : ٣٢٧.

(٢) الإسراء : ٢٣.

(٣) لم ترد في (ت) ، (ر) و (ه) : «الأمر».

(٤) كذا في (ص) والمصدر ، وفي غيرهما : «و».

(٥) مستدرك الوسائل ١٧ : ٣٠٣ ، الحديث ٢.