درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۰۹: اجماع منقول ۲

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

عرض شد علمای شیعه اگر اجماع را هم حجت می‏دانند نمی‏گویند آیات و روایاتی ما در این زمینه داریم، همان آیات و روایات و ادله ‏ای که برای حجیت خبر واحد اقامه می‏کنند و با آن ادله می‏گویند خبر عادل بالخصوص حجت است با همان او هم می‏آیند نقل اجماع‌ها را حجت می‏کنند والّا دستگاه علی ‏الحده‏ ای مثل علمای عامه ندارند. پس دلیل حجیت اجماع منقول به خبر واحد از نظر علمای شیعه آنهایی که حجت می‏دانند آنجایی می‏گویند اگر سؤال بکنی دلیلتان چیه، می‏گویند همان ادله ‏ای که خبر واحد را حجت می‏کند، چرا؟ برای این که اجماع هم یکی از مصادیق خبر واحد است خوب زرارة می‏گوید قال صادق کذا، این آقا هم می‏گوید اجمع العلماء کذا، این خبر است آن هم خبر است، هر دلیلی که آن خبر را حجت می‏کند این خبر را هم حجت می‏کند، حالا که شد از مصادیق خبر هم اقسام خبر در اینجا می‏آید و هم احکام خبر، اقسام خبر صحیح است و حسن است و موثق است و ضعیف، اجماع هم همین‏جور است. احکام خبر چیه؟ احکام خبر این است که می‏تواند عمومات قرآن را تخصیص بزند، عموم قرآن که می‏گوید همه چیز حلال است یک دانه روایت صحیحی مثل زرارة که بیاید بگوید آب انگور اگر جوشیده بشود حرام است تخصیص می‏زند آن عموم کتاب را، اجماعی هم که ما داریم بر حرمت لحمُ الارنب می‏آید همان کار را می‏کند. خلاصه تمام اقسام و احکام خبر بر نقل اجماع هم بار است.

خوب ایشان می‏فرماید ما قبول نداریم، آن ادله را قبول داریم خبر واحد را هم قبول داریم ملازمه را قبول نداریم اینطور نیست که اگر ما گفتیم خبر واحد حجت است با یک ادله خاصه بیاییم بگویم حالا که اینطور است پس این آقایی هم که نقل اجماع می‏کند بیاییم خبر این را هم قبول کنیم، این ملازمه را قبول نداریم و برای این مطلب دو تا دلیل داریم. ایشان می‏فرماید: عمده دلیل حجیت خبر واحد آیات و اجماع است یعنی اجماع عملی علماء و اصحاب ائمه که به خبر واحد ثقه عمل می‏کردند و روایات زیادی داریم که تشکیک نکنید حرف‌هایی را که ثقات ما می‏زنند تشکیک نکنید، خلاصه هم دلیل لبّی و هم دلیل لفظی بر حجیت خبر واحد داریم آمدند گفتند آنها اینجا را هم می‏گیرد ایشان می‏گوید نه، اما لبّی اینجا را نمی‏گیرد به خاطر این که قدر متیقنش را باید بگیریم یعنی علماء که به خبر واحد عمل می‏کردند قدر متیقنش خبر حسی بوده و حال آن که اجماعات نوعا مبتنی بر حدس است، می‏خوانیم انشاءالله بعدها، اجماعات نوعا مبتنی بر حدس است و حال آن که آن ادله اگر می‏گوید خبر واحد حجت است خبرهای اصطلاحی خبرهایی که عن حس است حالا یا حس سمع یا حس بصر، پس شامل اجماعات نمی‏شود. و اما ادله لفظی‏اش هم نمی‏شود ولو ادله لفظی اطلاق دارد می‏گوید ثقات ما هر چی که گفتند بپذیرید، خوب این هم خبرهای حسی را می‏گیرد و هم خبرهای حدسی را می‏گیرد ولو اطلاق دارد اما آن هم انصراف دارد به خبرهای حسی، یعنی وقتی ائمه می‏گویند ثقات ما وقتی چیزی گفتند بپذیرید یعنی اگر از ما چیزی گفتند از ما مطلبی نقل کردند بپذیرید. پس نتیجةً نه ادله لبّی‏اش و نه ادله لفظی ‏اش هیچ کدام شامل نقل اجماع نمی‏شود. الّا مگر این که شما ادعایی بکنید یک تنقیح مناطی درست بکنید بگویید مناط وجوب عمل به روایات آن کاشفیت ظنیه است از واقع آن کاشفیت ظنیه از رأی معصوم، اگر شما یک همچنین چیزی را یک همچنین مناطی را توانستید از اخبار به دست بیاورید که مناط وجوب عمل به روایات آن کاشفیت ظنیه است، خوب بله اگر اجماع علماء شد بر یک مطلبی خوب واقعا کشف ظنی می‏کند چه فرقی می‏کند که قول زرارة را بپذیریم چون این آقا هم که می‏گوید اجمع العلماء دارد بی‏واسطه از امام زمان سلام الله علیه خبر می‏دهد. پس نتیجةً آن هم حجت است این هم حجت است، اگر این مناط را درست بکنیم همین‏طور می‏شود.

۲

نکته اخلاقی و علمی

ولی ایشان می‏فرمایند می‏خواهند مناط را امروز رد بکنند، من قبل از این که وارد این مطلب بشوم من دیروز راجع به ملاقات با آقا امام زمان سلام الله علیه عرض کردم بعضی‏ها ملاقات داشتند، بعضی از رفقا شنیدم گفتند نه ما نمی‏دانیم اینها راست است. حضرت خودشان فرمودند: مَن ادّعا المشاهدة، چون گاهی به ما می‏گویند صحبت بکن اخلاق بگو، حالا ما هم که خودمان اهل اخلاق نیستیم ولی این مناسبتها که می‏شود حالا ولو چند دقیقه هم درس کم می‏شود به اعتبار این که حالا عمل امتثال امر رفقا را هم بکنیم گاهی می‏گویند یک پنج شش دقیقه ‏ای حرف بزن، آن پنج شش دقیقه را همین جا مصرفش بکنیم، هم یک امر عقیده‏ای است و هم در عین حال اخلاقی است. رفقا بعضی‏ها شنیدنم که تعجب کردند که امام علیه‏السلام خودشان فرمودند من ادعا المشاهدة و هوَ الکذّاب، کسی که ادعای مشاهده بکند این دروغگو است، یک همچنین چیزی را نقل می‏کنند، خوب این مطلب هست، ولی نداریم من ادعا الرؤیة، اینها را همه را ببینید مرحوم مجلسی دویست سال پیش خود بزرگوارش پدرش اینها را توضیح دادند، نگفتند من ادعا الرؤیة و هو الکذاب، ما واقعا داشتیم افراد نه در علماء در عوام هم داشتیم که واقعا حضرت را ملاقات می‏کردند، غرض رؤیت غیر از مشاهد است و به علاوه به تناسب حکم و موضوع آدم گاهی معنای یک روایت را می‏فهمد. این را حضرت به کی فرمودند؟ حضرت به آخرین نایبشان این را فرمودند یعنی به سموری که آخرین نایب بود دیگر حضرت به او فرمودند نایب معین نکن، به او فرمودند من ادّعا المشاهدة یعنی چی؟ یعنی اگر کسی بعدها مثل تو عرض کردم روی تناسب، حالا این را هم این وسط بگویم، شأن صدور روایات آقا خیلی قضایا را برای آدم حل می‏کند همانطوری که قرآن شأن نزول دارد روایات هم شأن صدور دارد و توجه به شأن نزول خیلی برای آدم راهنمایی است البته این را هم عرض بکنم مکرر گفتم عوام نباشید ما متأسفانه طلبه عوام خیلی داریم که به دام بعضی از شیادها هم افتادند، تهران بعضی از قضایا را من می‏بینم، غرض نمی‏گویم عوام باشید تا کسی گفت من رؤیت کردم بریزید دور و برش، نه خیلی عالمانه با برهان بروید جلو، اما او را نمی‏خواهم بگویم می‏خواهیم بگویم اگر یک چیزی هم برایتان مستبعد بود تندی رد نکنید. آن روز اولی که ما بحث ظن را شروع کردیم یک دستور اخلاقی از بوعلی سینا من خواندم کلّما قرأَ سمعک از چیزهای عجائب اگر چیزی به گوشت خورد ما لَم یزُد کانهُ القاطع البرهانی فذرهُ فی البقعة الامکان، تا موقعی که دلیل صددرصد بر بطلانش نداشتی بگو ممکن است، عرض کردم این غیر از عوام است این دستور اخلاقی است، تندی نگو دروغ است پیغمبر غیب می‏داند؟ نه پیغمبر نمی‏داند، بگو نمی‏شود فقط غیب را خدا می‏داند. این مشی مشی خوبی نیست، عرض کردم با توجه به این که این حرف را حضرت به سموری زدند یعنی به آخرین نایبشان، یعنی چی؟ یعنی آقای سموری اگر بعد از این کسی بیاید از این ادعاها یعنی از این مقامی که تو داشتی غرض ادعای مشاده به تناسب حکم و موضوع که حضرت کجا فرمودند خوب برای آدم روشن می‏شود که این مشاهده یعنی از آن منصب‌هایی که تو داشتی یعنی از این به بعد دیگر تمام شد اگر کسی ادعای مشاهده بکند یعنی از این مناصبی که تو تا به حال داشتی از این مناصب ادعا بکند این کذاب است. عرض کردم واقعا اینطور است هم شأن نزول آیات خیلی کمک است برای فهم آیات و هم شأن نزول روایات. همین الان یک مطلبی یادم افتاد ما یک موقعی شاید سی چهل سال پیش این روایت را دیدم: انَّ الارض تدورُ علی قرَنیه الثور، زمین روی شاخ گاو می‏گردد، قرنی الثور، زمین روی دو شاخ گاو می‏گردد، من یادم است آن موقع خوب یک افکار کمونیستی این حرفها هم بود مسخره می‏کردند، زمینی که قانون جاذبه درش حاکم است اینها آمدند شیعه ‏ها می‏گویند ائمه فرمودند زمین روی شاخ می‏گردد. خیلی من گشتم ببینیم این روایت را حضرت کجا فرمودند، روشن شد مطلب، این واقعا مؤید این است که انسان توجه به شأن صدور روایات که می‏کند معنای روایت روشن می‏شود. یک پیرمردی بوده دو تا گاو داشته گاو نر و ماده، خوب این امرار معاش می‏کرده کشاورزی می‏کرده، این اواخر کار پیر می‏شود گاوهایش را می‏فروشد علی الدوام در مسجد عبادت می‏کرد، حضرت صادق به این گفتند مگر تو کسب و کار نداری همش در نمازی، آن گاوها را چه کار کردی مگر کشاورزی دیگر نمی‏کنی؟ گفت: نه آقا آخر عمرمان است دیگر این مقداری که از عمرمان مانده می‏خواهیم دیگر به نماز و عبادت بگذرانیم. حضرت فرمودند: الارض تدورُ علی قرَنیه الثور. ببینید چقدر قضایا حل می‏شود، حضرت فرمودند چرا این کار را کردی زمین روی شاخ گاو می‏گردد، نمی‏گویند الان زمین مثلاً مملکت روی شاخ کی می‏گردد، آن کی شاخ که ندارد، این مقصود این است یعنی الان مملکت ما روی شاخ فلان آقا می‏گردد خوب آن آقا که شاخ ندارد مقصود این است یعنی خلاصه الان قدرت او مملکت ما را نگهداشته، خوب آدم می‏فهمد معنای حدیث یعنی چی زمین روی شاخ می‏گردد به این پیرمرد دارند می‏گویند یعنی چرا گاو را فروختی، واقعا کشاورزی الان در زمان خود ما اولین حرف را می‏زند حرف اول با کشاورزی است واقعا اگر ما بتوانیم در مملکت خودمان یا هر مملکتی قضیه کشاورزی را حل بکنند و صنعتی بکنند بسیاری از مشکلات ما حل می‏شود. خوب ببینید حضرت آن روز فرمودند، فرمودند: خلاصه مملکت دنیا روی کشاورزی می‏گردد، خوب این را از کجا به دست آوردیم؟ از این کلامی که به این پیرمرد به این مناسبت فرمودند. این را شاهد آوردم برای این که انسان بعضی از اخبار است که با توجه به حکم و موضوع معنایش را می‏فهمیم اینجا هم همین‏جور، حضرت فرمودند اولاً: رؤیت نفرمودند، نفرمودند من ادعا الرؤیة فهو الکذّاب، ما که گفتیم بزرگان ما یا عوام ملاقات‌هایی داشتند رؤیت داشتند مشاهده به اینها نمی‏گویند این اولاً. و ثانیا: با تناسب حکم و موضوع که به کی فرمودند آدم خوب می‏تواند بفهمد مقصود چیه. علی کل حال تقاضا می‏کنم آقایان اگر یک چیزی برایشان مستبعد است تندی رد نکنند آن طرف هم فراموش نشود. من آقا زمان جنگ گاهی به مسئولین همین را می‏گفتم، می‏گفتم آقا انقدر پای امام زمان را در کار نکشید امام زمان هر روز بند کفش پاسدارها را می‏بندد، کفش پاسدارها را پاک می‏کند، آب می‏دهد، به ما گفتند رادیوها مسخره می‏کردند می‏گفتند این چه امام زمانی است که هفت هشت سال تو جبهه ‏ها دارد آب می‏دهد برود صدام را نابودش بکند، صدام یک موقع در رادیو گفت ما بیست و هشت تا امام زمان در زندانمان است، ببینید اینها نتیجه موهوم بودن مطلب می‏شود یعنی مطلب هی موهوم می‏شود هی سست می‏شود به خاطر این که در دست و بال عوام‏فریبی می‏افتد امام زمان چه جور امام زمان چه جور، یک امر مسلّم مسلّم یعنی واقعا قضیه امام زمان ولو به عنوان یک مصلح بزرگ هیچ لامذهبی هم منکرش نیست یک امام زمانی که مسلمُ الوجود است و یقینا ملاقت‌هایی با این شده بدون شبهه، این را شما به عنوان این که حضرت این جمله را فرمودند این جمله هم که معنایش روشن بشود خلاصه به صرف استبعاد رد نکنید. کلّما قرأَ سمعکم حرف بوعلی را به شما عرض می‏کنم، هر وقت چیزی به گوشتان خورد ما لم یزُدک کلما قرأ سمعکم من العجائب، اگر یک چیز عجیب و غریبی به گوش شما خورد ما لم یزُدک انهُ قاطعُ البرهانی فذرهُ فی البقعة الامکانی تا برهان صددرصد بر خلافش نداشتید بگو ممکن است این هم ممکن است، بودن اشخاصی که منتهی به آن دغل‏ کارها ما کاری نداریم افراد خوب هم همین الانش هم هستند تو این لباس و در لباس عوام خدمت حضرت می‏رسند قضایا مافوق این حرفها است من دیگر بیشتر از این نمی‏خواهم بگویم والّا بعضی‏ها می‏گویند لابد خودش هم ملاقات کرده، عرض کردم من به خوابم هم ندیدم آقا را یعنی واقعا من به خوابم هم جمال مبارکشان را ندیدم چه برسد به بیداری، غرض برای سلامتی ایشان صلواتی ختم کنید.

بله به جای درس دیگر آقا رفتیم روی منبر، انشاءالله می‏بخشید دیگر عرض کردم مکرر رفقا گفته بودند صحبت بکن این دیگر حالا هم جنبه اخلاقی داشت و هم جنبه علمی داشت انشاءالله دیگر همین را از ما می‏پذیرید.

۳

رد مناط

برویم سراغ رد آن مناط، اگر آن مناط درست شد خیلی خوب آن وقت شما می‏توانید بگویید که ادله حجیت خبر واحد که کاشف ظنی است از صدور حکم الله واقعی اگر این مناط را ما درست کردیم نتیجةً اجماعا، چون علماء وقتی یک چیزی را بگویند این کاشفیت ظنیه دارد از واقع و قهرا کاشفیت ظنیه داشت ادله حجیت خبر واحد این را هم شامل می‏شود. خوب حالا ایشان می‏خواهند رد بکنند ردش آقا هم جواب حلی دارد و هم جواب نقضی دارد ایشان حلی ‏اش را نمی‏گویند جواب نقضی‏اش را می‏گویند،

[جواب حلی]

حلی ‏اش را من از خارج عرض می‏کنم. آقایان این تنقیح مناط شما غلط است، چرا؟ تنقیح مناط باید قطعی باشد نه ظنی، تنقیح مناط ظنی قیاس است و قیاس حرام است تنقیح مناط باید قطعی باشد، مثل چی؟ آیه تعفیف، آیه مثقال، آیه قنطار، اینها تنقیح مناط ظنی است شما تنقیح مناط ظنی کردید، ما از کجا می‏دانیم مناط وجوب عمل به روایات آن کاشفیت ظنیه است از واقع، احتمالش را می‏دهیم ما خبر واحد ثقه را تعبدا حجت می‏دانیم نه از باب این که کاشفیت از رأی معصوم دارد کاشفیت از واقع دارد، پس نتیجه اولاً: این تنیقح مناط شما تنقیح مناط قطعی نیست تنقیح مناط ظنی است و تنقیح مناط ظنی قیاس است، پس این جواب حلی، اصلاً تنقیح مناطتان باطل است.

[جواب نقضی]

و اما جواب نقضی که ایشان می‏فرمایند: ایشان نقض می‏کنند می‏گویند اگر اینجور باشد که مناط حجیت این روایات مناط وجوب عمل این روایات کاشفیت ظنیه باشد از واقع پس بنابراین شهرت فتوایی را هم بگو حجت است شهرت فتوایی را یعنی ادله‏ ای که می‏گوید خبر واحد، الان در این زمان ده تا فقیه مثلاً ما داریم پنج شش نفر اینها می‏گویند نماز جمعه واجب است، خوب برای انسان ظن حاصل می‏شود ظن کاشف ظنی است از حکم الله واقعی، پس حالا حجت است؟ نه، فقط آن پنج شش نفر آقا برای مقلدین خودشان آن فتوایشان نافذ است دیگر برای من که مقلد او نیستم که نافذ نیست، اگر شما بخواهید یک همچنین مناطی درست بکنید برای وجوب عمل به روایات بعد هم بگویید حالا که مناط آن است پس اجماع را هم حجت می‏کند پس بگو شهرت فتوایی را هم حجت می‏کند و حال آن که کسی نگفته، بلکه بیا بگو فتوای یک فقیه هم حجت است یک فقیه وقتی یک فتوی می‏دهد آن هم مثل علی ابن بابویه شیخ ابوالحسن علی ابن بابویه قمی همین بزرگواری که قبرشان الان پشت سر ما هست پشت همین مدرسه است، خوب ایشان رساله عملیه داشته علمای زمان ایشان یا بعدی‏‌ها هر وقت در یک مسأله ‏ای روایت پیدا نمی‏کردند به رساله ایشان مراجعه می‏کردند، نه این که تقلید بکنند از ایشان چون فتوای ایشان به منزله روایت بوده امتیاز این آقای بزرگوار با صاحب رساله ‏های دیگر این است: صاحب رساله‏‌ها روایت می‏بینند دخل و تصرف می‏کنند بعد به عنوان فتوی تو رسالشون می‏نویسند، این بزرگوار نه، عین روایت را فتوای خودش قرار می‏داد بدون هیچ دخل و تصرفی، آن وقت نتیجةً تمام فتوایی ایشان می‏شد روایت، علماء عند الاعواض النصوص، اینها را ایشان اینجا نمی‏گویند اینجا ملّخص می‏گویند و رد می‏شوند اینهایی که من دارم می‏گویم عند الاعواض النصوص و اینها صفحه ۳۱۱ این کتابهایی که دست من است یک تضمید پیدا بکنید تضمید.، خط قبلش تو این کتابها آن وسط صفحه یک سطر مانده به تضمیدایشان این جمله را آنجا می‏گویند یعنی کاملترش را آنجا می‏گویند ملّخصش را امروز می‏گویند که علماء عمل می‏کردند به رساله شیخ ابوالحسن علی ابن بابویه قمی کی؟ عند الاعواض النصوص یعنی اگر نصوص در یک مسأله‏ ای نداشتند به فتاوی ایشان مراجعه می‏کردند این فتوی را به منزله روایت قلمداد می‏کردند. خوب ایشان می‏فرمایند: پس بیا بگو ادله حجیت خبر واحد این فتوای این بزرگوار را هم برای ما حجت می‏کند، و حال این که اینجوری نیست اگر علماء هم به این مراجعه می‏کردند نه از حیث فتوی از حیث این که فتواییش نازل منزله روایات بوده. و خلاصه مطلب جواب نقضی: اگر شما آن مناط را بخواهید استفاده بکنید و با استفاده آن مناط بگویید اجماع هم حجت است پس بگویید شهرت فتوایی هم حجت است پس بگویید فتوای یک مجتهد هم حجت است، اصلاً بالاتر تمام ظنون مطلقه می‏شود ظن خاص، می‏دانید چرا؟ من الان خواب دیدم نماز جمعه واجب است و از این خوابم ظن برایم حاصل شد وقتی ظن برایم حاصل می‏شود پس الان من کشف می‏کنم که خدا هم همین را دارد می‏گوید، پس اگر اینجور باشد بیا بگو ادله حجیت خبر واحد تمام ظنون مطلقه را حجت می‏کند آن وقت چی می‏شود؟ تمام ظنون مطلقه می‏شود ظنون خاصه، و حال این که اینجوری نیست. پس اولاً که این تنقیح مناطتان درست نیست چون تنقیح مناط ظنی است می‏شود قیاس، تنقیح مناط باید قطعی باشد و ثانیا اگر این تنقیح مناط درست باشد یک نقض‏هایی به شما وارد است.

لکن هذا المناط اگر شما این مناط را از روایات استفاده بکنی این مناط حجیت خبر واحد بگوییم این است لو ثبت نقض می‏کنم، پس دلّ این مناط دلالت دارد بر این که شهرت فتوایی، شهرت یعنی شهرت فتوایی یک روزی هم عرض کردیم شهرت عملی و شهرت روایی حجت او، ولی شهرت فتوایی را ما دلیل نداریم که اگر در زمان ما ده تا فقیه بود پنج شش تا مشهورشان گفتند نماز جمعه واجب است بگوییم ادله حجیت خبر واحد این شهرت را هم برای ما درست می‏کند، نه ما دلیل نداریم که شهرت فتوایی حجت است، هر آقای بزرگواری هر فتوایی دارد برای مقلدین خودش حجت است والّا دیگر به درد ما که نمی‏خورد. خوب اینطوری که شما دارید تنقیح مناط می‏کنید پس باید بگویید شهرت فتوایی هم با ادله حجیت خبر واحد می‏شود حجت، بلکه فتوی الفقیه بلکه یک فقیهی اگر فتوی بدهید، این اذا کشفت باید باشد چون فاعلش فتوی است دیگر ولی هر چی من نسخه دیدم همه مذکر است حالا به آن کاری نداریم، اذا کشفَ اگر یک فتوای فقیهی هم کاشف بود از صدور حکم به عبارت فتوی یا به عبارت غیر فتوی، عبارت فتوایش این است: مثلاً یک فقیهی می‏گوید انَا اُفتی به وجوب نماز جمعه، یک وقت می‏گوید انا اعتقدُ به وجوب نماز جمعه، فرقی نمی‏کند اگر یک فقیهی با عبارت فتوی افتی به یا با عبارت اعتقدُ آمد یک فتوایی داد خوب این هم کاشف از صدور حکم واقعی است، پس طبق آن ادله حجیت خبر واحد بیا بگو این هم حجت است. لذا ایشان می‏فرمایند که بلکه اگر یک فتوای فقیهی هم که کاشف از صدور حکم عن المعصوم است حالا یا به عبارت فتوی یا به عبارت غیر فتوی بیا بگو آن هم مشول ادله حجیت خبر واحد واقع می‏شود. کما عُمِلَ چنانچه علمای ما گذشته‏‌ها به فتوایی اشیخ ابوالحسن علی بن بابویه قمی، قدس سره، عمل می‏کردند عند الاعواضِ النصوص، اینجا کسری دارد آنجا مراجعه بفرمایید صفحه ۳۱۱ مفصل‏تر می‏گوید ایشان، علمای ما به فتوایی این بزرگوار عمل می‏کردند نه این که عوام بودن مقلد ایشان بودند، نه لتنزیل فتواه منزلة روایته، چون امتیاز رساله ایشان این بوده اصلاً عین متن روایت را به جای این که، این توضیح المسائل ما که اینجوری نیست، خوب یک فقیه که می‏خواهد رساله بنویسد روایات و آیات را نگاه می‏کند بعد دخل و تصرف می‏کند نتیجه‏اش را در رساله ‏اش می‏نویسد ولی این بزرگوار نه عین خود متن روایت را در رساله ‏اش نقل می‏کرده نتیجةً تمام فتوایش می‏شده روایات. لذا ایشان می‏فرمایند به خاطر این که فتوایی ایشان را نازل منزله روایات قرار می‏دادند بهش عمل می‏کردند، خوب پس ادله حجیت خبر واحد باید بگوییم دلیل است برای این که فتوای این آقا هم طبق آن ادله حجت است، کی اینجور است؟ آن ادله دیگر فتوی را نمی‏گیرد اگر شما بخواهید یک همچنین مناطی درست کنید باید بگویید آن ادله فتوای مجتهدین را هم برای ما حجت می‏کند و حال آن که اینجور نیست، بلکه، این دیگر نقض حسابی است، بلکه اگر اینجور باشد این مناط دلالت دارد بر حجیت مطلق ظن یعنی تمام ظنون مطلقه شما اگر از خواب دیدنت ظن پیدا کردی به وجوب نماز جمعه، خوب معنایش این است که یعنی این کاشفیت ظنیه دارد پس بیا بگو ادله حجیت خبر واحد این را هم برای ما حجت می‏کند آن وقت نتیجه ‏اش چی می‏شود؟ ما دیگر ظن مطلق نداریم تمام ظنون با ادله حجیت خبر واحد می‏شود معتبر و دیگر اصلاً ما ظن مطلق نداریم بلکه این مناط شما اگر تمام باشد حجت می‏کند مطلق ظن به حکم را یعنی تمام ظنونی که شما برایت از هر راهی پیدا می‏شود که ظن پیدا می‏کنی به حکم صادر عن الامام پس آنها هم حجت می‏شود. ولی دیگر بیشتر از این جایش نیست. سیجی‏ءُ توضیحُ الحال انشاءالله بعدها توضیح می‏دهیم. این کتابهایی که دست من است فقط یک خط مطالعه کنید سطر اول صفحه ۱۰۴ با این نسخه ‏هایی که دست من است یک خط هم بیشتر نیست، عنایت بکنید آقا یک قدری توضیح بدهیم، ایشان آقا در صفحه ۱۰۲ این کتابهایی که دست من است صفحه ۱۰۲ دلیل عقلی اقامه می‏کنند بر حجیت خبر واحد یعنی از راه عقل هم ایشان ثابت می‏کند غیر از کتاب و سنت و اجماع که داریم خبر واحد حجت است در صفحه ۱۰۲ الرابع دلیل چهارم بر حجیت خبر واحد عقل است، یک صفحه و نیم ایشان برای این حرف می‏زند حدود دو صفحه ایشان راجع به این دلیل صحبت می‏کند و ثابت می‏کند که عقل خبر واحد عادل را برای ما حجت می‏کند، ولی بعد برمی‏گردد صفحه بعدش را ببینید هفت هشت خط مانده به آخر صفحه جواب می‏دهد چهار تا اولاً، ثانیا، ثالثا، تمام اینها را رد می‏کند می‏گوید این دلیل اخصّ از مدعا است این دلیل اعم از مدعا است خلاصه چهار تا اشکال دارد، سطر آخری که عرض کردم مراجعه کنید سطر اول ایشان در سطر اول این کتاب اینجوری می‏فرمایند: هذا الدلیل، کدام دلیل؟ این دلیل عقلی، نه این که اول گفت دلیل عقلی داریم بر حجیت خبر واحد بعد شروع کرد به اشکال کردن اشکال اولش یک خطش را نگاه کنید در یک خط ایشان می‏فرماید هذا الدلیل شماهایی که به این دلیل عقلی می‏خواهید خبر واحد را حجت بکنید هذا الدلیل لا یفیدُ حجیةَ الظن الخبری بالخصوص بل افادهَ الحجیة المطلقِ الظن، ببینید همین حرف اینجا، شما این دلیل عقلی را آوردید که برای ما خبر واحد را حجت کنید و حال آن که این دلیل عقلی هر ظنی را حجت می‏کند عین همین حرف اینجا، پس سیجی‏ء توضیحُ الحال عرض کردم همین یک خط را نگاه کنید بقیه ‏اش مشکل است تا انشاءالله به جای خودش برسیم.

پس نتیجةً ایشان می‏خواهند همین را بگویند اگر ادله حجیت خبر واحد این مناط را برایش درست بکنیم بگوییم مناط وجوب عمل به خبر واحد این است پس بیا مطلق ظن را حجت بکن یعنی دیگر این دلیل دلیل بر حجیت خبر نیست، عبارت آنجا این است این دلیل عقلی لا یفید حجیةُ الخبرِ الواحد بل یفیدُ حجیةُ کلُّ ما ظن بالصدوره و ان لم یکن خبرا یعنی دلیلتان می‏شود اعم از مدعا، پس سیجی‏ء توضیحُ الحال را همان یک خط را ببینید تا برسیم به آنجا.

۴

استدلال به آیه نبا بر حجیت اجماع منقول

خوب تا اینجا چه کار کردیم آقا؟ آیات یعنی روایات و آن عمل اصحاب و اینها را همه را جواب دادیم گفتیم اینها شامل خبر حدسی نمی‏شود، برویم سراغ آیات یکی از آیاتی که مفصل ما آیات داریم ایشان دارد فعلاً چون هنوز نرسیدیم به آنجا مختصرا ایشان می‏خواهد یک چیزهایی بگوید که این تنقیح مناط را رد بکند، آیه‏ ای داریم آقا در سوره حجرات آیه ۶ إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ اینها را ایشان مفصل می‏گویند اما اینجا با رمز می‏گویند و می‏روند جلو خوب اگر تفصیل‌های آنجا را نگوییم معلوم نمی‏شود چی می‏خواهند بگویند، این آیه این را به ما می‏گوید منطوق آیه می‏گوید چی؟ می‏گوید: ان جائکم فاسقٌ بنبئا فتبینوا فاسق اگر برای شما خبر آورد تندی عمل نکنید تبینوا تفحصوا باید فحص بکنید تا بدانید راست می‏گوید آن موقع بهش عمل بکنید، چرا؟ ان توصیبوا، این در تقدیر لئلاتصیبوا است، تندی خبر واحد فاسق به دست شما می‏رسد تندی عمل نکنید چرا؟ لئلاتوصیبوا قوما بجهالةً فتسصبحوا علی ما فعلتُم نادمین، این قوم قوم بنی مصطلَق است پیغمبر یک شخصی را فرستادند در قوم بنی ‏مصطلق که زکات جمع کند، مفسرین می‏گویند آن شخص ولید بن عقبه است، بعضی‏ها هم می‏گویند خالد بن ولید است حالا هر کی می‏خواهد باشد، غرض یک آدم بد و بدجنسی بوده پیغمبر هم در ظاهر نمی‏دانستند به این مأموریت دادند که برود سراغ آن قوم یعنی قوم بنی‏ مصطلق که از آنها زکات جمع کند. این وقتی رفت آنها فهمیدند که نماینده پیغمبر دارد می‏آید همه خوشحال شدند آمدند استقبال، این چشمش خورد به آن جمعیت در سابق هم با هم یک خرده حساب داشتند، گفت عجب آمدند من را بکشند فرار کرد، فرار کرد آمد مدینه یا رسول الله چه نشستی که خلاصه آنها قیام کردند نماینده شما را می‏خواستند بکشند. پیغمبر هم در ظاهر تجهیزات جور کردند، این که می‏گویم در ظاهر حالا شبه در ذهنتان نماند خوب یک آقایی یک موقعی به من می‏گفت این آیه چی می‏گوید؟ می‏گوید پیغمبر نمی‏دانسته که این آدم فاسق بوده و بعد هم فرستاده و بعد هم که او خبر آورد که می‏خواهند جنگ بکنند تشکیلات درست کرد خلاصه تجهیزات جنگی آماده بشوند برای کشت و کشتار، که جبرئیل به داد رسید گفت آقا چه کار داری می‏کنی ان جائکم فاسقٌ این ولید فاسق است برای شما خبر آورده، آدم فاسق را آدم باید تبین بکند خوب این دلیل بر جهل پیغمبر است. عرض کردیم از این چیزها زیاد است گاهی یک تکه حدیث را می‏گیرند می‏گویند نگاه کن این دلیل است بر این که پیغمبر هم یک آدم متعارفی بوده، این آیه هم معنایش این است: مثل دیگر از مسلمانها که نمی‏دانستند ولید چه کاره است پیغمبر هم نمی‏دانست، لذا تصمیم جنگ گرفت که اگر جبرئیل نمی‏رسید شاید هزارها آدم کشته می‏شد. پس پیغمبر هم مثل ماها یک آدم عادی است خوب عرض کردیم آیات دیگر ما داریم: عالمُ الغیب، لا یظهرُ علی غیبه احدً الّا لمن ارتضی من رسول، عالم غیب ذاتا خداست و ظاهر نمی‏کند غیبش را مگر برای کی؟ من ارتضی من رسول مگر رسولی مورد رضایش باشد ه او علم غیب خودش را، این را چه نگاه نمی‏کنید، به علاوه پیغمبر در امور عادی واقعا یک آدم عادی بودند، خودشان فرمودند: انّما اقضی بینکم بالایمان و البینات من بین شماها با یمین و بینه حکم می‏کنم، دو شاهد عادل اگر این آقا آوردند که این کتاب مال من است من از آن آقا می‏گیرم و می‏دهم به این آقا. بعد پیغمبر فرمود: انما اقضی بینکم بالایمان و البینات آخر یک حکومت اسلامی که نباید به علم غیب عمل بکند یک حاکم اسلامی مثل پیغمبر روی مجاری عادی باید بحث بکند مشی ‏اش روی مجاری عادی باید باشد تا این که الگو بشود برای حکومتهای آینده، علم غیب دیگر اینجا ارزش ندارد. الان در مملکت دو شاهد عادل بیاورند بگویند آقا این مال مالِ آن است، آن قاضی چه کار می‏کند؟ از این آقا می‏گیرد دیگر به این هم نمی‏گوید قسم بخور چون الیمینُ علی من النکر وقتی این هیچی نگفت او هم دو شاهد عادل گرفت این مال را می‏گیرد می‏دهد به او. بعد ذیل روایت پیغمبر می‏فرماید: نه خیال کنید من گفتم کتاب مال تو است مال تو می‏شود، هذهِ قطعةٌ من النار، من روی ظاهر تو شاهد عادل آوردی می‏گویم بله این کتاب مال تو است، ولی من گفتم مال تو است این دلیل نمی‏شود این کتاب ملک تو بشود، هذه قطعةٌ من النار این یک قطعه آتش است روز قیامت اگر مال تو نباشد به گردنت انداخته می‏شود این طوق آهنین. علی کل حال اینها را بدانید اگر ما می‏گوییم اینجا پیغمبر نمی‏دانسته واقعا نمی‏دانسته چرا؟ چون قضیه قضیه متعارف بوده و در امور متعارفه پیغمبر هم باید متعارف عمل بکنند ظاهرا که نمی‏دانستند این آدم فاسقی است برای این کار نمی‏فرستادنش، ولی فرستادنش بعد هم که آن خبر را آورد تصمیم جنگ گرفتند، جبرئیل آمد که بفهماند این آدم فاسق است، لذا پیغمبر دیگر از آن روز مواظب بودند که این آدمی است در درون آدم فاسقی است ایشان در ظاهر نمی‏دانسته. خلاصه مطلب آقا این آیه منطوقش دلالت دارد بر چی؟ منطوقش دلالت دارد بر این که خبر فاسق حجت نیست ان جائکم فاسقٌ بنباء حجت نیست تبیین کن بعد عمل کن. مفهومش چیه؟ مفهومش این است که اگر عادل خبر آورد فلا تبیینوا دیگر نمی‏خواهد تبیین کنی اگر عادل خبر آورد طبق خبر عادل عمل بکن. این آیه و این هم شأن نزولش تا این که ببینیم چی می‏خواهد بگوید، خوب این آقایان که می‏خواهند بگویند ادله حجیت خبر واحد اینجا را هم می‏گیرد آمدند آیه را اینجوری معنی کردند گفتند ظاهر آیه این است که مناط حجیت و لا حجیت آن صفت عدالت و فسق است عدالت اگر کسی داشت طبق مفهوم این آیه خبرش حجت است چه خبر حسی و چه خبر حدسی، و اگر کسی فاسق بود مناط عدالت در او نبود نه خبر حسی‏ اش حجت است و نه خبر حدسی‏ اش. آمده گفته ظاهر آیه حکم را برده روی مناط عدالت و فسق، گفته عدالت و فسق مناط حجیت و لا حجیت است پس چون که آدم عادل مناط حجیت را دارد خبرش حجت است ولو این که خبرهای حدسی باشد، این از یک جا. و اما خبر فاسق او حجیت ندارد چون مناط حجیت در او نیست مضافا بر این که احتمال پشیمانی هم دارد چون ذیل آیه دارد اگر به خبر فاسق عمل بکنی فَتصبحوا یعنی به آن قوم لئلا توصیبوا قوما آن وقت می‏رفتی با آن قوم بنی‏مصطلح جنگ می‏کردی فَتصبحوا علی ما فعلتُم نادمین یعنی عمل به خبر فاسق احتمال ندامت درش هست، پس نتیجةً فاسق بما هی فاسق خبرش حجت نیست، از آن طرف هم احتمال ندامت دارد پس خبر فاسق نه حدسی‏ اش حجت است و نه حسی‏اش. اما نقطه مقابلش خبر عادل: هم مناط حجیت درش هست که عدالت باشد هم این که احتمال نَدَم درش نیست پس نتیجه می‏گیرد خبر عادل حجةٌ، نبأ یعنی خبر این هم اطلاق دارد چه حدسی و چه حسی خبر عادل را با این برنامه حجت می‏کند، ایشان هم رد می‏کنند.

بقیه باشد برای فردا، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

الإجماع المنقول ، وتوضيح ذلك يحصل بتقديم أمرين :

عدم حجّية الإخبار عن حدس

الأمر الأوّل : أنّ الأدلّة الخاصّة التي أقاموها على حجّية خبر العادل لا تدلّ إلاّ على حجّية الإخبار عن حسّ ؛ لأنّ العمدة من تلك الأدلّة هو الاتّفاق الحاصل من عمل القدماء وأصحاب الأئمّة عليهم‌السلام ، ومعلوم عدم شموله (١) إلاّ للرواية المصطلحة.

وكذلك الأخبار الواردة في العمل بالروايات.

دعوى وحدة المناط في العمل بالروايات والإجماع المنقول

اللهمّ إلاّ أن يدّعى : أنّ المناط في وجوب العمل بالروايات هو كشفها عن الحكم الصادر عن المعصوم ، ولا يعتبر في ذلك حكاية ألفاظ الإمام عليه‌السلام ؛ ولذا يجوز النقل بالمعنى ، فإذا كان المناط كشف الروايات عن صدور معناها عن الإمام عليه‌السلام ولو بلفظ آخر ، والمفروض أنّ حكاية الإجماع ـ أيضا ـ حكاية حكم صادر عن المعصوم عليه‌السلام بهذه العبارة التي هي معقد الإجماع أو بعبارة اخرى ، وجب العمل به.

ردّ الدعوى المذكورة

لكن هذا المناط لو ثبت دلّ على حجّية الشهرة ، بل فتوى الفقيه إذا كشف عن صدور الحكم بعبارة الفتوى أو بعبارة غيرها ، كما عمل بفتاوى عليّ بن بابويه قدس‌سره ؛ لتنزيل فتواه منزلة روايته ، بل على حجّية مطلق الظنّ بالحكم الصادر عن الإمام عليه‌السلام ، وسيجيء توضيح الحال (٢) إن شاء الله تعالى.

الاستدلال بآية النبأ على حجّية الإجماع المنقول

وأمّا الآيات : فالعمدة فيها من حيث وضوح الدلالة هي آية النبأ (٣) ،

__________________

(١) كذا في (ت) و (ه) ، وفي غيرهما : «شمولها».

(٢) انظر الصفحة ٣٥٧ ـ ٣٥٩.

(٣) الحجرات : ٦.