عنایت بفرمایید ایشان میفرماید نقول: انَّ الظاهر اکثرَ القائلین بالاعتبار الاجماع بالخصوص یعنی اکثر اینهایی که قائل هستند اجماع بالخصوص معتبر است، آخر ما ظن خاص داریم میخوانیم دیگر ظنون خاصه یعنی ظنونی که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم اکثر علمای ما میگویند اجماع ظنی که از اجماع به دست میآید آن بالخصوص معتبر است، دلیلشان چیه؟ الدلیلُ علیه هوُ الدلیل علی هوُ الدلیلُ علی الحجیة خبرُ العادل، همان دلیلی که خبر عادل را مثلاً زرارة را حجت میکند همان دلیل قول علامه را هم که دارد خبر را از اجماع میدهد برای ما حجت میکند. فهوُ یعنی اجماع، عندهُم کالخبرٍ صحیحٍ عالی السند، اینهایی که این کتابها دستشان است نوشته عادلُ السند غلط است، عالی السند آن نسخههای دیگر درست است، اجماع در نزد این آقایان یک خبرعالی سند حساب میشود. خبر عالی سند یعنی خبری که یا واسطه نیست بین روای و امام، زرارة قالَ الصادق، یا اگر هم یک واسطه ای هست یکی دو تا واسطه بیشتر نیست چون هر چی واسطه کمتر باشد خبر سالمتر میماند از کذب و اینها، لذا یکی از مرجّحات با این نسخههایی که دست من است صحفه ۴۶۲ یعنی ده دوازده صفحه مانده به آخر کتاب، و منها علوُّ الاسناد، آن علوّ الاسناد همین عالی سند است، منها یعنی چی؟ یعنی یکی از مرجحات خبرین علوّ اسناد است، مثلاً یک روایت به دست ما رسیده که نماز جمعه واجب است پنج شش تا هم فاصله میخورد ده بیست تا هم فاصله میخورد. یک روایت هم به دست ما رسیده یکی دو تا واسطه میخورد که نماز جمعه واجب نیست. شما چه کار کن؟ این دومی را مقدم کن بر اولی، چون متعارضین هستند دیگر آن روایت میگوید نماز جمعه واجب است این میگوید واجب نیست، آن که میگوید واجب است مثلاً بیست تا واسطه میخورد، این که میگوید واجب نیست یا واسطه ندارد یا چهار پنج تا واسطه دارد، منهی یعنی یکی از مرجّحات علوّ الاسناد است یعنی همین قدر که قلت واسطه باشد این خودش باعث ترجیح این روایت میشود بر آن روایت. آل السند هم همان است یعنی این آقایان اجماع را یک خبرعالی سند میدانند، میدانید چرا؟ برای این که واسطه ندارد آخر وقتی که علامه میگوید اجمعَ العلماء، کانَّ دارد میگوید قال بقیة الله، آخر ما عقیدهمان این شد دیگر ما اگر اجماع را هم حجت بدانیم به خاطر کاشفیت از رضای معصوم است که الان از نظرها غایب است. خوب چطور زرارة میگوید قال الصادق: یجبُ الجمعة، و شما عمل میکنید، علامه هم وقتی که میگوید اجمعُ العلماء یجبُ الجمعة یعنی قالَ بقیة الله که یجبُ الجمعة. خوب چطور آن روایت بی واسطه حجت است این هم مثل روایت بی واسطه است. پس خلاصه اجماع از نظر آقایان عین خبرعالی السند است یعنی عین خبری است که اصلاً واسطه ندارد چرا؟ چون وقتی مناط حجیت اجماع کشف از رضا شد اجمعُ العلماء یعنی قالَ بقیةُ الله. لذا میفرماید: هوَ اجماع نزد علمای ما مثل یک خبر صحیح عالی سند است، چرا؟ لانَّ المدعی الاجماع آن کسی که دارد ادعای اجماع میکند مثلاً علامه، میگوید اجمعَ العلماء نماز جمعه واجب است این چه کار دارد میکند؟ یحکی مدلولهُ یعنی مدلول اجماع، مدلولش چیه؟ وجوب جمعه، این الان دارد مدلول. وجوب جمعه را حکایت میکند و یرویه یعنی آن مدلول اجماع را دارد برای ما روایت میکند عن الامام بلاواسطه، پس چطور خبر بلاواسطه یکی از مرجحات است و عالی السند است اجماع هم از نظر این آقایان همان حکم را دارد. و یدخلُ حالا که اجماع شد یکی از افراد خبر یدخلُ الاجماعَ ما یدخلُ الخبرَ من الاقسام و یلحقهُ ما یلحقهُ من الاحکام حالا که این هم خبر شد تمام اقسام خبر داخل اجماع هم میشود، اجماع صحیح، اجماع حسن، اجماع موثق، اجماع ضعیف، یلحقهُ تمام احکامی که مال خبر است، چی بود یکدانه اش؟ تخصیص میزد عمومات کتاب را، اجماع هم حالا که یکی از افراد خبر است مثل همان حرمت لحمُ الارنب اجماعا، این هم صلاحیت دارد عموم کتاب را تخصیص بزند خلقَ لکم ما فی الارض جمیعا الّا لحمُ الارنب، این میآید تخصیص میزند آن را. این حرف آقایان ولی بنده قبول ندارم، و الذی یقوی فی النظر آنی که در نظر من قوی است عدم ملازمه است، آنها ملازمه ای هستند آنها میگویند لو قلنا بالحجیة الخبر الواحد لکانَ ملازمةً با حجیت خبر با حجیت اجماع، ولی من چنین ملازمه ای قائل نیستم بین حجیت خبر، من خبر واحد را حجت میدانم ادله اش را هم مفصل نقل میکنیم ولی اجماع منقول با خبر واحد تلازم ندارد.
[توضیح هدم ملازمه]
توضیحُ ذلک، توضیح عدم ملازمه، میخواهیم توضیح بدهیم چرا ملازمه ندارد این توضیح عدم تلازم یحصلُ بالتقدیم الامرین. ایشان میفرمایند: دو تا مطلب را ما برای شما میگوییم ببینید میپسندید حرف ما را آن وقت مذهب ما را قبول کنید بگویید آقا ادله حجیت خبر واحد اصلاً ملازمه با حجیت اجماع ندارد. ایشان میفرماید ادله این را آقا بعدها میخوانیم مفصل، این ادله ای که علماء برای حجیت خبر واحد آوردند بعضیهایش لبّی است و بعضیهایش لفظی، هر چیزی که لفظ نباشد میگویند لبّ اجماع لفظ نیست که اجمعَ العلماء یا عمل میکنند علماء به خبر واحد، این که لفظ نیست لذا اجماعات را میگویند دلیل لبّی، آن وقت قانون دلیل لبّی چیه؟ اخذ به متیقّن، هر وقت گفتند این دلیل لبّی است دلیل لبّی مجمل است، بله اصحاب ائمه عمل میکنند به خبر واحد علمای ما عمل میکنند به خبر واحد، خوب حرفی که نمیزنند عمل میکنند شاید یک شرایطی دارد عمل مجمل است مجمل را باید قدر متیقنش را گرفت، قدر متیقنش خبرهای حسی است یعنی این دلیلی که آوردند برای حجیت خبر واحد که عبارت از دلیل لبّی است یعنی اصحاب ائمه به خبر واحد عمل میکردند علمای ما همه به خبر واحد عمل میکردند این اجماع را باید قدر متیقنش بگیریم بگوییم اینها به خبر عمل میکردند خبرهای عن حسّ خوب شامل اجماع نمیشود اجماعات را میخوانیم بعدا نوعا اجماعاتی که برای ما ادعا کردند حدسی است یک آقایی زحمت کشیده چهل پنجاه تا کتابها را نگاه کرده از گذشتگان دیده اینها همه وحدت کلمه دارند مثلاً میگویند فلان چیز حرام است، این حدس میزند پس همه علماء میگویند، خیلی هم زحمت کشیده پنجاه تا را هم پیدا کرده که همه اینها توافق کلمه دارند، حدس میزند میگوید حالا که این پنجاه نفر از علمای بزرگان این قضیه را همه میگویند حرام است پس معلوم میشود همه علماء میگویند، ادعای اجماع میکند. ایشان میگوید اجماعات ما نوعا مبتنی بر حدس است، ادله حجیت خبر واحد چه خبری را حجت میکند؟ قدر متیقنش خبر عن حسّ چون اجماع عملی قدر متیقنش را باید گرفت علماء ما اگر به خبر واحد عمل میکنند خبر واحد عن حسّ حالا یا حس سمعی یا حس بصری. زرارة بگوید: سمعتُ که امام فرمود نماز جمعه واجب است، خوب است. زرارة بگوید: که ارأیتُ که امام صادق نماز جمعه میخواندند، خوب است. یا بصری یا سمعی، خلاصه خبر اصطلاحی خبری را میگویند که عن حسّ باشد حالا یا حس بصر مثل این که میگوید من دیدم امام صادق نماز جمعه میخواندند خوب است این خبر است، شنیدم که امام صادق گفتند نماز جمعه واجب است، علی کل حال خبر حسی آنی است که حکایت از امام بکند عن حسّ حالا یا حس سمع یا حس بصر و ادلهای که اجماع خبرهای حسی نیست نوعا اجماعات مبتنی بر حدس است پس ادله حجیت خبر واحد اصلاً شامل اجماعات نمیشود.
لذا ایشان میفرمایند: الاول: انَّ الادلة الخاصة التی اقاموها، آن ادله خاصهای که علماء اقامه کردند بر حجیت خبر واحد این دلالت دارد بر حجیت اخبار عن حسّ، آن لا و الا را بگذارید کنار، این خبرهایی که ادلهای که اقامه کردند بر حجیت خبر واحد آنها فقط خبرهایعن حسّ را حجت میکند، چرا؟ برای این که اصلاً معنای اصطلاحی خبر، خبر عن حسّ است و اجماعات چون نوعا حدسی است مشمول آن ادله واقع نمیشود، حالا چرا آن ادله فقط خبرهای حسی را حجت میکند؟ برای این که عمده دلیل بر حجیت خبر واحد هوَ الاتفاق، دلیل لبّی، اتفاق علماء است الحاصل من العملِ القدماء، ببینید حرفی که نزدند علمای ما قدمای ما به خبر عمل میکنند، دیگر کی؟ اصحاب ائمه آنها هم به خبر عمل میکنند. خوب معلومٌ عدمُ شموله، این کتابها شمولها است راه هم دارد درستش بکنید ولی نسخه صحیحه من متعدد دیدم که اینها شموله است. ایشان میفرماید: و معلومٌ عدمُ شموله یعنی شمول اتفاق و معلوم است که این اتفاق شامل نمیشود مگر روایت اصطلاحی را، روایت اصطلاحی کدام است؟ حکایت عن حسّ حالا یا حس سمع یا حس بصر، و نقل اجماعات مبتنی بر حدس است ابدا مشمول اجماع نمیشود فقط و فقط روایات اصطلاحی را میگیرند، روایت اصطلاحی یعنی چی؟ یعنی چیزهایی که حکایت از معصوم بکند عن حسّ حالا یا حس سمع یا حس بصر.
خوب این مال این روایاتی که یعنی آن دلیلهایی که به ما میگوید اصحاب ائمه به خبر ثقه عمل میکردند قدر متیقنش خبرهای حسی است و خبرهای حدسی که اجماعات است نمیگیرد. خوب شما ممکن است بگویید که ما دلیل لفظی هم داریم ما که ادله حجیت خبر واحدمان منحصر به همین عمل علماء نیست ادله لفظی هم ما زیاد داریم لاَ عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِينَا فِي اَلتَّشْكِيكِ فِيمَا يُؤَدِّيهِ عَنَّا ثِقَاتُنَا دوستان ما حق ندارند که اگر ثقات ما حرفی زدند تشکیک کنند، خوب این دلیل لفظی است دیگر یعنی ثقات ما هر چی گفتند تشکیک نکنید زراره ها محمدبن مسلم ها اینها هر چی که گفتند اینها ثقات ما هستند شما تشکیک نکنید، خوب این دلیل لفظی است بر حجیت خبر ثقه. یا فرمایش امام دهم علیه السلام راجع به عمری، فرمودند عمری ثقةٌ ما ادا عنّی فاعنّی یودی اطع له اسمع له عمری ایشان مورد ثقه ما است هر چی که گفت ما گفتیم، خوب اینها دلیلهای لفظی است که خبر را حجت میکند و دلیل لفظی که دیگر قدر متیقن ندارد آخر الان ما چه کار کردیم؟ از این دلیل اولی قدر متیقن گیری کردیم گفتیم فقط خبرهای حسی را حجت میکند خبرهای حدسی را مثل اجماع را شامل نمیشود حالا کانَّ یک نفر میگوید اینها را چه کار میکنی؟ اینها دلیلهای لفظی است که به ما میگوید ثقه هر چی که گفت حجت است حالا میخواهد این ثقه خبر حسی بگوید میخواهد خبر حدسی این که دیگر عمل نیست که شما بخواهید قدر متیقن بگیری، این را چه کارش میکنید؟ ایشان دیگر این را توضیح نمیدهد، کفایة جلد دوم صفحه ۷۲، آنجا را مراجعه بکنید ایشان میگوید بله این خبرهای لفظی اینها ولو عمومیت دارد یعنی خبرهای حدسی را هم میگیرد حسی را هم میگیرد ولی باز هم انصراف دارد به خبرهای حسی. عنایت بکنید فرقش را با اولی، آن دلیل لبّی اصلاً نمیگرفت اجماع را فقط خبرهای حسی را حجت میکرد اما دلیلهای لفظی مثل عمری ثقةٌ هر چی گفت ما گفتیم، خوب این دارد خبر ثقه را حجت میکند چه خبر ثقه حسی و چه خبر ثقه حدسی هر دو را میگیرد این را چه کار میکنید؟ میگوییم این را هم جواب میدهیم میگوییم اینها هم انصراف دارد یعنی وقتی که میگویند هر چی که ثقه گفت قبول کنید از ما این انصراف دارد به خبرهای حسی، حالا کسی هم قبول نمیکند نکند. پس فرق دلیل لبّی و لفظی این شد: دلیل لبّی اصلاً اینجاها را نمیگیرد دلیل لفظی بر فرض هم حدسی را بگیرد ولی همانها هم انصراف دارد به دلیل حسی، یعنی امام هم که میفرماید عمری هر چی گفت از ما بپذیرید، یعنی خبرهایی که عن حس از ما میرود و نتیجةً باز هم شامل اجماعات نمیشود. پس لبّی که نمیشود که روشن است و امّا و کذلک اخبار وارده در عمل به روایات، دیگر سرّش را نمیگوید، کذلک یعنی چی؟ یعنی اخباری هم که لفظا برای ما خبر ثقه را حجت میکند آن هم شامل اینجا نمیشود چرا نمیشود؟ للانصراف که آقای آخوند تصریح دارند. خوب پس نتیجةً چی شد آقا؟ ادله حجیت خبر واحد ما نحنُ فیه را اصلاً نمیگیرد.
[تنقیح مناط]
خوب ایشان میگوید: مگر این که یک کسی بیاید تنقیح مناط بکند اگر کسی یک تنقیح مناط بکند میتواند از آن ادله حجیت خبر واحد استفاده بکند برای حجیت اجماع. اول من تنقیح مناط را بگویم: تو قرآن ما خیلی تنقیح مناط داریم آدم این حرفها را به اخباریها بزند فرار میکند میگویند تنقیح مناط دیگر چیه. تنقیح مناط ما در قرآن زیاد داریم الان من سه چهار موردش را یادم است: یکی آیه تعفیف یکی آیه مثقال یکی آیه قنطار، آیه تعفیف کدام است؟ لا تَقلّهما اُف، ای فرزندان به پدر و مادر اُف نگویید، خوب دیدیدی که پدر و مادر گاهی آدم میبیند یک حرفی میزند پسر حالا دیگر فاضل هستند میگوید اُف چقدر حرف میزنی، دیگر این نازلترین و ساده ترین توهین به پدر و مادر است. خوب اینجا الان تنقیح مناط است به چه مناطی خداوند متعال اینجا اُف گفتن را حرام کرده؟ به مناط بیاحترامی، خوب اگر کتکشان بزنی به طریق اولی بیاحترامیش بیشتر است، پس ما در قرآن آیه داریم که پدر و مادر کتک نزن؟ بله، کو؟ همین لا تقلهما اُف، از کجایش در میآید؟ این میگوید اف نگو میگوییم تنقیح مناط بکن یعنی مناط این که حرام است اف بگویی چی است؟ بیاحترامی، خوب آن بیاحترامی به طریق اولی در زدن اینها هست. پس ما آیه قرآن داریم که پدر و مادر را انسان بزند حرام است از همین تنقیح مناط. آیه مثقال: من یعمَل مثقالً ذرةٍ شرة، یک ذره به وزن یک ذره کسی عمل شرّ بکنی یرهَ جزایش را میبیند، از این چی میفهمیم؟ یک کسی که یک عمری دارد شرّ میکند آدم کشی و همه کارها را میکند این به طریق اولی جزاء میبیند، بینید این هم تنقیح مناط است یعنی خلاصه عمل شرّ حتما دنبالش جزاء است وقتی یک ذره شرّ دنبالش جزاء باشد شرّهای زیاد به طریق اولی دنبالش جزاء است. این هم یک تنقیح مناط. در آیه قنطار: مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْكَ. قنطار این را میگویند: یک پوست گاو را خالی بکنند چهارصد پانصد کیلو طلا داخلش جا میگیرد قنطار این را میگویند، بعضیها انقدر امانتدار هستند که اگر یک پوست گاو که پانصد کیلو مثلاً طلا جا میگیرد پهلویشان امانت بگذاری یُؤَدِّهِ إِلَیْكَ، خوب این به طریق اولی اگر یک مثقال طلا پهلویش امانت بگذاری ادا میکند. ببینید به اینها میگویند تنقیح مناط.
حالا ایشان میفرماید اگر شما بتوانید تنقیح مناط بکنید یعنی از آن روایات خبر واحد یک مناطی به دست بیاورید آن وقت این مناط را هم بگویید اینجا هم هست، خوب چرا شامل میشود ایشان تنقیح مناط هم میکند ولی بعد اشکال میکنند میگویند تنقیح مناط اینجا درست نیست.
لذا میفرماید: الّا، حالا تنقیح مناط اینجا چیه؟ مگر این که آقایان مشهور شما که میخواهید از ادله حجیت خبر واحد حجیت اجماع درست بکنید باید یک تنقیح مناط بتوانید بکنید، مثلاً بیایید بگویید علت این که ما به خبر واحد عمل میکنیم مناطش چیه؟ مناطش این است که این کاشف ظنی دارد از قول معصوم، اصلاً خبر واحد را ما چرا عمل میکنیم؟ به مناط این که کاشف ظنی است از واقع، کاشف ظنی است از رأی معصوم، ما به این مناط عمل میکنیم، خوب اگر این مناط عمل به خبر واحد باشد این مناط در اجماع هم هست حالا علامه فرموده: اجمعَ العلماء که مثلاً نماز جمعه واجب است همان مناط در این هم هست چون ظن برای آدم حاصل میشود که همین اجماع نماز جمعه ای که آقای علامه دارد ادعا میکند همین را هم آدم ظن پیدا میکند که حکمُ الله واقعی است، عنایت کردید دارد یادشان میدهد، خلاصه شما از آن ادله نمیتوانید استفاده کنید حجیت اجماع را مگر تنقیح مناط بکنید یعنی بیایید بگویید علت وجود عمل به اخبار چیه؟ علتش این است که آدم کشف از واقع میکند به خاطر کاشفیت از واقع به خاطر کاشفیت از رأی معصوم ما به اخبار عمل میکنیم، خوب همان کاشفیت در ادعای اجماع هم هست آقای علامه مگر کم شخصیتی است یا آقای سید مهدی بحرالعلوم. سیدبن طاووس و این بزرگانی که ما داریم خوب اینها هم اگر آمدند ادعای اجماع کردند در یک مسأله انسان ظن برایش حاصل میشود که این حکمُ الله واقعی است. پس اگر مناط وجوب عمل به اخبار کاشفیت ظنیه از قول معصوم باشد آن مناط در اینجا هم هست آن حجت است و این هم میشود حجت، پس نتیجةً ابتداءً آنها به درد اینجا نمیخورد الّا مگر این که شما بیایی یک تنقیح مناط بکنی اللهم مگر این که دست به دامن پروردگار بشویم یا یک مناطی استفاده بکنیم بگوییم مناط وجوب عمل به روایات مناطش چیه؟ هوَ الکشفُها عن الحکمِ الصادرِ عن المعصوم، ما برای این که این اخبار، کاشفیت ظنی مقصود است، به خاطر این که اینها کشف ظنی میکنند از حکم صادر از معصوم ما برای اینها عمل میکنیم. و لایعتبرُ فی ذلک، ذلک یعنی وجوب عمل به روایات، و در این وجوب عمل به روایات لازم نیست حکایت الفاظ امام، و لذا یجوزٌّ، این را هم عرض بکنم: یک راوی میآید خدمت حضرت امام صادق سلام الله علیه میگوید آقا ما گاهی از شما یک حرفهایی میشنویم میرویم برای دیگران نقل میکنیم یک کلمه میگذاریم رویش و یک کلمه کم میکنیم این عیبی دارد که عین کلام شما را نمیگوییم یک تصرفاتی میکنیم؟ حضرت میفرماید: چه عیبی دارد مراد ما را بیان بکنید حالا با لفظ دیگری بیان بکنید، روایتش را هم اگر میخواهید بحار، جلد ۲، صفحه ۱۶۴، یجوزُ نقل بمعنی، این روایت دارد یجوزُ نقل بمعنی روایتش آن است، حضرت میفرمایند عیبی ندارد. حالا ایشان میفرمایند: پس ما چرا به روایات عمل میکنیم؟ برای کاشفیت از واقع و خود روایات را هم که لازم نیست لفظش را بگوییم طبق این روایت نقل به معنی هم میتوانیم بکنیم، خوب عین این برنامه در نقل اجماع هم هست. عنایت بفرمایید ایشان میفرمایید: مگر این که آقایان مشهور بیایید تنقیح مناط بکنید بگویید مناط وجوب عمل به روایات آن کاشفیتش است از واقع آن کاشفیتش است از قول معصوم، و لا یعتبر در این وجوب عمل به روایات حکایت الفاظ امام معتبر نیست حتما انسان آن کلمهای که حضرت فرمودند او را بگویند و لذا یجوزٌ نقلِ بالمعنی اشاره به آن روایت است، لذا نقل به معنی جایز است.
خوب حالا که مناط این شد یعنی مناط وجوب عمل به روایات آن کاشفیت ظنیه و بنا شد عین الفاظ امام هم که لازم نباشد نقل به امکان را میخواهد نتیجه بگیرد. فاذا کانَ المناط این المناط الف و لامش عوض از مضافُ الیه است، عین اذا کانَ مناط وجوب عمل به روایات، اذا کانَ حالا که مناط به دستت آمد یعنی اذا کانَ مناط وجوب عمل به روایات مناطش چی شد؟ کشفُ الروایات عن الصدور معناها عن الامام علیهالسلام ولو بالفظٍ آخر، همان یجوزُ را دارد میگوید، حالا که مناط عمل به روایات آن کاشفیت است ولو به لفظ دیگری باشد والمفروض این است که حکایت اجماع هم همینطور است، خط بعد وجبَ عملُ بِه، این وجبَ آقا جواب آن اذا است اذا کانَ المناط حالا که مناط وجوب عمل به اخبار یعنی کاشفیت از واقع و لفظ امام هم که لازم نیست و فرض این است که حکایت اجماع هم ایضا همینطور است حکایت اجماع هم دارد نقل فرمایش امام را میکند با یک لفظ اجمعَ، حالا که این هم همانطور است وجبَ، خواستم عبارت ربطش درست بشود تا این خرده ریزهایش را معنی کنیم، پس مناط حجیت خبر واحد آن شد لفظ خبر هم که بنا شد لازم نباشد، خوب این چه فرقی دارد؟ علامه هم که الان میگوید اجمعَ العلماء الان رسیده خدمت امام زمان علیهالسلام، خوب مکرر داشتم علمای بزرگی نسبت به مقدس اردبیلی نسبت به سید بحرالعلوم نسبت میدهند که این بزرگوران گاهی در مشکلات میرسیدند مسأله سوال میکردند، این را هم عرض بکنم به این میگویند اجماع تشرّفی شما این را هیچ. کجا این را نمیتوانید پیدا کنید من فقط در کفایة یادم است صفحه ۷۰ ببینید جلد دو این قدیمیها صفحه ۷۰، اسم اینجور اجماعها اجماع تشرّفی است یعنی مشرّف میشده خدمت حضرت مسائل را سؤال میکرده و حضرت جواب میفرمودند این برای این که تو دهانها نیفتد برای این که دکان نشود برای حقه بازها، الان خیلی زیاد است این چیزها، یک آقایی یک عده را جمع میکند بله ما هفتهای یک بار خدمت آقا میرسیم یک مشت عوام هم میریزند دورش، برای این که این دکانها بسته بشود اینها ادعا نمیکردند که حضرت این را گفته میگفتند اجمعَ العلماء، دروغ هم نبود چون اجماع را ما مناطش را کاشفیت از رأی معصوم میدانیم، این برای این که این دکان دستگاهها باز نشود یا برای این که مردم متهمش نکنند که این آقا دارد ادعای رؤیت میکند یک مشت میخواهد جمع کند دورش، البته حق هم هست نمیخواهم منکر بشوم در همین زمان خودمان شذ و ندر هست افرادی منتهی ما نمیشناسیم نخواستم منکر بشوم، ولی میخواهیم بگویم یک دواعی گاهی اقتضاء میکرده که این بزرگوار وقتی که حرف را میشنیده نمیگفته قال بقیةُ الله، میگفته اجماع داریم بر این مطلب، چرا؟ برای این که اجماع مناط اعتبارش همان قول امام معصوم است. خوب ایشان میگوید چه فرقی میکند همانطوری که زرارة میآید میگوید قالَ الصادق و لازم هم نیست عین آن کلمه را بگوید، خوب اینجا هم وقتی از امام علیه السلام چیزی را میشنود لازم نیست عین آن کلمه را بگوید میآید میگوید اجمعُ العلماء.
خلاصه مطلب: اگر این تنقیح مناط را شما بپذیرید ادله حجیت خبر واحدی که مال آنجا است به درد اینجا میخورد.
ـ سؤال:...
ـ سید بحرُالعلوم یک آقای بزرگوار، ما که پنجاه سال شصت سال از عمرمان گذشته هنوز به خواب هم ندیدیم آقا را چه برسد در بیداری، کی انفتاح است؟ یک نفر دو نفر با یک گل که بهار درست نمیشود، اگر یک گل در باغچه شما در آمد میگویند بهار شده؟ یک گل که بهار درست نمیکند.
علی کل حال ببینید آقا ایشان میفرمایند: اگر مناط حجیت خبر واحد را او گرفتیم و لفظ امام را هم که
گفتیم خود لفظ اثری ندارد و فرض این است که حکایت اجماع هم ایضا کذلک این آقای بزرگورای که میگوید اجمعَ العلماء مثلاً امام فرموده: یستحبُ الغسلُ الجمعة، من باب مثال، ایشان چی میآید میگوید؟ گاهی عین همان را معقد اجماع قرار میدهد میگوید اجمعُ العلماء که غسل جمعه مستحب است. گاهی نه لفظ استحباب را عوض میکند میگوید اجمعَ العلماء که غسل جمعه مندوب است، خوب مندوب هم همان استحباب است چون بنا نیست عین لفظ بیان بشود، حالا که مناط حجیت خبر واحد آن کاشفیت ظنیه است رأی امام معصوم را به دست ما میدهد و بنا شد عین لفظ هم اعتباری نداشته باشد حاکی اجماع هم همان کار را دارد میکند یعنی آن جمله ای که از امام علیه السلام شنیده حالا یا عین یستحب را معقد اجماع قرار میدهد یا یستحب را مثلاً میکند مندوبٌ، علی کل حال هیچ فرقی ندارد با قول زرارة که مستقیما از صادق علیهالسلام خبر میدهد.
لذا ایشان میفرمایند که: مفروض این است که حکایت اجماع هم ایضا حکایتُ حکم صادر عن المعصوم، حالا بهذه العبارة التی هی معقد الاجماع حضرت به ایشان گفتند یستحب الغسل الجمعه ایشان هم همان یستحب را معقد اجماع قرار میدهد، یا نه بعبارةٍ اخری حضرت فرموند یستحب ولی این میگوید یندوبُ مندوب است، خلاصه چون این طور است اگر یک همچنین تنقیح مناطی کردیم وجب العملُ به آن وقت میشود با همان ادله حجیت خبر واحد ما بیاییم اجماع را هم حجت کنیم.
ـ سؤال:...
ـ استاد: اشکالتان اصلاً درست نیست زحمت به خودتان ندهید.
ـ سؤال:...
ـ عرض کردیم مناط اجماع بنا شد رأی معصوم باشد ما که سنی نیستیم، پس اجمعَ یعنی قال بقیه الله، ایشان هم عرض کردند برای این دوایی آقای آخوند دارد دوایی اختفاء، انگیزههایی دارد گاهی برای این که دکان نشود برای یک عده، گاهی برای این که متهمش نکنند، از آن طرف هم که اجماع به مناط کاشفیت از رأی معصوم حجت است، کجایش دروغ است، علی کل حال اجمع العلماء این اجماع تشرفی است و خلاصه آقا اگر آن مناط را بپذیریم آن وقت این حرفها به درد اجماع هم میخورد.
بقیه باشد برای فردا، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.