درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۰۸: اجماع منقول

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

 

صحبت در دلیل چهارمی آقایان مشهور بود، اینها دلیل چهارمشان برحجیت قول لغوی یک انسداد صغیر است، می‏گوید خلاصه ما خیلی احتیاج داریم به اینها ما علم به همه لغات که نداریم از آن طرف هم کتاب و سنت الفاظی داخلش هست که معانیش را نمی‏دانیم علما، اگر بخواهیم به ظن حاصل از قول لغوی عمل نکنیم پس لازم می‏آید تعطیل احکام و این خودش یک محذوری است برای این که این محذور پیش نیاید باید به ظن حاصل از قول لغوی عمل بکنیم، این دلیل چهارم آقایان.

ایشان می‏فرماید: اول شما موضعتان را مشخص کنید به قول امروزی‏‌ها، شما آیا مثل سید مرتضی هستید قائلید به انفتاح باب علم، یا مثل میرزای قمی هستید، اگر مثل سید مرتضی هستید و می‏گویید باب علم نسبت به احکام مفتوح است اگر اینجور است به هیچ ظنی شما نمی‏توانید عمل کنید، اگر تمام کتاب لغت هم تمام الفاظ لغوی هم باب علمش مسدود باشد نمی‏توانیم به آنها عمل کنیم، چرا؟ برای این که آخر محذورش این بود که انسداد احکام لازم می‏آید خوب اگر باب علم مفتوح باشد که این محذور نیست. پس اگر عقیده سید مرتضی را قبول دارید که باب علم نسبت به معظم احکام شرعیه مفتوح است اگر اینجور است به هیچ ظنی نمی‏شود عمل کنی، حتی اگر تمام کتاب لغت را هم معانیش را ندانید باز هم به ظن حاصل از قول لغوی نمی‏شود عمل کرد. و اما اگر روی مبنای میرزای قمی شما قبول دارید یعنی خلاصه می‏گویید باب علم نسبت به احکام شرعیه مسدود است، اگر این را قبول دارید به تمام ظن‏ها می‏شود عمل کنید حتی اگر باب علم به لغات هم مفتوح باشد غیر از دو مورد صعید و کعب، بر فرض هم تمام علم یعنی علم به الفاظ لغت هم که شما داشته باشید باب علمش مفتوح باشد غیر از دو مورد باز در آن دو مورد می‏توانید به ظن حاصل از قول لغوی عمل بکنید، این که شما دارید تلاش می‏کنید می‏خواهید بگویید ما باب علم به لغت برایمان مسدود است پس باید عمل بکنیم به ظن، می‏گوییم احتیاج ندارد به این کار اگر شما انسداد کبیری باشید تمام ظن‏ها برای شما حجت است حتی ظن حاصل از خواب حتی اگر تمام علم به باب لغت هم برای شما مفتوح باشد جز دو مورد باز در همان دو مورد به ظن حاصل از قول لغوی عمل می‏کنید، احتیاج ندارد به این که انسداد صغیر درست کنید و بگویید باب علم به لغات برای ما مسدود است. پس انصاف این است که تمام ادله‏ تان باطل است و اصلاً دلالت ندارد بر حجیت قول لغوی.

ولی ایشان برمی‏گرددند لکنّ الانصاف، چرا راست می‏گویند این دلیل چهارم دلیل خوبی است خیلی ما محتاج هستیم حالا درست است که اجمالاً ما معانی الفاظ را می‏دانیم الماءُ هو الجسمُ السیال، خیلی خوب، اما تفصیلش چیه خوب این ماء احکامی برایش مترتب است رفع حدث، رفع خبث، شما می‏گویید الماء جسمٌ سیال خوب تفصیلش چیه؟ خوب سعه و ضیقش را ما نمی‏دانیم همین قدر می‏دانیم این که روان است اسمش ماء است، اما آیا حدث و خبث بر او مترتب است آیا ماء توسعه دارد آن گلاب‏ها را هم می‏گیرد یا خلاصه ضیق است فقط آبهای خلاصه معمولی را می‏گیرد اینها را نمی‏دانیم. وطن و کنز و معدن اجمالاً معانی اینها را می‏دانیم اما تفصیلاً واقعا وطن چیه که انسان وقتی که به آنجا برسد نمازش تمام است روزه باید بگیرد آیا واقعا معدن سعه و ضیق دارد یا ندارد، خوب معدنی که خمس دارد، که صحیحش معدِن است، معدنی که خمس دارد آیا معدن چیه فقط همان نفت و طلا و نقره اینها معدِن است یا این که معدن نمک و معدن گچ و آهک اینها هم معدن است، خلاصه تفاصیل معانی برای ما روشن نیست و چون تفاصیل معانی روشن نیست و اینها هم هر کدام یک احکام شرعیه ‏ای برایش مترتب است ناچار باید برویم سراغ قول لغوی و به ظن حاصل از قول لغوی عمل بکنیم ولی بالاخره با فتأمّل دوباره یک قدری سست شدند، چرا؟ برای این که ایشان می‏گوید احتیاج ما انقدر هم نیست، خیلی احتیاج داریم اما انقدر نیست که اگر عمل نکنیم آن محذور تعطیل پیش بیاید این مال اشکال آن. و اما آن اجماعات هم که ولو مستفیض است ولی قدر متیقنش موضوع شهادت است یعنی قول لغوی از باب شهادت ادلین حجت است. خلاصه مطلب ایشان با فتأمل باز یک قدری سست شدند ولی علی کل حال از آن موضع اول آمدند پایین، موضع اول که در مقابل مشهور می‏گفتند قول لغوی حجت نیست بالاخره قبول کردند حالا ولو در یک حدّی، برخلاف آقای آخوند که صاف در مقابل مشهور ایستادند و می‏فرمایند قول لغوی حجت نیست ولو احتیاج ما هم اکثر من عن تُحصی باشد.

خوب این تمام شد برویم سراغ ظن دیگری که از تحت اصل اولی خارج است، گفتند ظن حاصل از اجماع اگر علماء اجماع کردند همه علماء بر یک مطلبی این ظن حاصل می‏شود برای انسان آیا این ظن را می‏شود عمل کرد یا نمی‏شود عمل کرد؟ و خلاصه اجماع منقول به خبر واحد حجت است آن ظنی که از این اجماع حاصل می‏شود حجت است یا نه؟ مشهور می‏گویند حجت است، ولی ما قبول نداریم حجیتش را، البته دیروز هم عرض کردیم اجماع محصّل خارج از نزاع است آنجا یقینا کشف از رضای معصوم می‏کند و حجت است، اجماع منقول به استفاضه و تواتر آن هم حجت است یعنی اجماعات مستفیضه اجماعات متواتره اگر در یک مسأله ‏ای ادعا شد آن هم حجت است، پس کجا است که ما قبول نداریم و دیگران قبول دارند؟ اجماع منقول به خبر واحد، علامه ادعا کرده مثلاً: اجمعُ العلماء که نماز جمعه واجب است، اجمعَ العلماء که عرق جنب از حرام نجس است، آیا این نقل اجماع آن هم یک نفر خوب ظن برای آدم حاصل می‏شود آیا این حجت است یا نه؟ ایشان می‏فرماید: اصحاب ما گفتند حجت است البته مثل عامه نیستند که دلیل از کتاب و سنت بیاورند بر حجیت اجماع، اگر هم اصحاب ما می‏گویند حجت است با ادله حجیت خبر واحد می‏گویند، خوب ما بعدها ادله ‏ای می‏خوانیم که خبر واحد را برای ما حجت کرده، همان ادله این نقل اجماع آقای علامه را هم برای ما حجت می‏کند، چرا؟ میرزای قمی عبارتش را نمی‏دانم دیدید یا نه؟ ایشان می‏فرمایند: الاجماعُ المنقول بخبر الواحده حجةٌ لانّهُ خبرُ الواحد و الخبرُ الواحد الحجة یشملهُ الدلةُ، یعنی همان ادله‏ ای که برای حجیت خبر زرارة مثلاً ما می‏آوریم زرارة بگوید: قال الصادق یجبُ الکذا، خوب ما با یک ادله ‏ای می‏گوییم این خبر آقای زرارة حجت است خوب همان ادله این قول علامه را هم که می‏گوید اجمعُ العلماء این را هم حجت می‏کند، این هم یکی از مصادیق خبر واحد است. خوب ولی ایشان می‏فرمایند ما قبول نداریم، خوب بعد یک اشکالی می‏شود خوب حالا که این حجیت اجماع متفرع بر حجیت خبر واحد است خوب بود شما اول ادله حجیت خبر واحد را بحث می‏کردید بعد بحث اجماع را پیش می‏کشیدید به مقتضای قاعده فرعیت چون این فرع بر آن است، اول شما باید اصل را بحث می‏کردید بعد این مسأله‏ ای که متفرع بر آن است، چرا این کار را کردید؟ ایشان می‏فرماید: ما که در اینجا نمی‏خواهیم از اعتبار و عدم اعتبار اجماع بحث بکنیم، که شما بگویید اگر می‏خواهید از اعتبارش بحث بکنی باید بگذاری آنجا بحث بشود، ما می‏خواهیم از ملازمه و عدم ملازمه، لو قلنا بحجیة خبر واحد، قضیه شرطیه، لو قلنا بحجیة خبر واحد هل یترتب علیه حجیةُ الاجماع ام لا، ما از ملازمه می‏خواهیم بحث بکنیم که عرض کردیم قضیه شرطیه کارش اثبات ملازمه است، لو قلنا اگر ما گفتیم خبر واحد حجةٌ هل یلازم با حجیت اجماع ام لا، ما راجع به ملازمه می‏خواهیم بحث بکنیم و ملازمه احتیاج ندارد به این که انسان مقدماتش را هم بحث بکنید خوب عنوان تلازم، پس مقصود ما تعرض تلازم و عدم تلازم است و این بحث متفرع بر آن بحث نیست لذا همه هم احترام کردند به احترام ایشان اجماع را قبل از خبر واحد گفتند ببینید آقای نائینی را، ایشان می‏فرماید ولو قاعده این بود ما این بحث را بعد از خبر واحد بکنیم، چه کنیم دیگر شیخ انصاری است، شیخ انصاری اینجا بحث کرده و نحنُ نقتفی اثره و ما هم اثر ایشان را تعقیب می‏کنیم و همین جا بحث می‏کنیم. خوب حالا ایشان می‏فرمایند: که حالا که بنا شد ما که قبول نداریم ولی اکثر علمایی که اجماع را حجت می‏دانند به خاطر ادله حجیت خبر واحد است به خاطر این که این هم یکی از صغریات و مصادیق خبر واحد است، حالا که از مصادیق خبر واحد است هم اقسام خبر شاملش می‏شود و احکام خبر، می‏دانید که خبر اقسامی دارد، صحیح، حسن، موثق، ضعیف، تمام اینها هم در اجماع می‏آید اجماع صحیح، حسن، موثق، ضعیف، همانطوری که این حالا از مصادیق خبر است تمام اقسام خبر برای اجماع هم می‏آید و تمام احکام خبر برای اجماع هم می‏آید ما با خبر واحد چه کار می‏کنیم آقا؟ عمومات کتاب را مگر تخصیص نمی‏زنیم قرآن دارد خلقُ لکم ما فی الارض جمیعا، تو دنیا هرچی هست حلال است، قالَ صادقُ علیه‏السلام یحرمُ عصیرُ العنبی، خوب ما چه کار می‏کنیم؟ این روایت را مخصص آن عام قرار می‏دهیم می‏گوییم آن عام که می‏گوید همه چیز در دنیا حلال است غیر از عصیر عنبی است، عصیر عنبی اذا غلی یحرُم، آب انگور اگر جوش بیاید روایت دارد این حرام می‏شود. خوب ما با این خبر واحد چه کار می‏کنیم؟ عموم کتابی را تخصیص می‏زنیم، همین کار را با اجماع داریم لحمُ الارنب حرامٌ، روایت نداریم یک روزی هم عرض کردم نه آیه داریم و نه روایت، اجمعُ العلماء که لحمُ الارنب در مقابل سنی‏ها که می‏گویند حلال است اجماع ما می‏گوید حرام است، همان کاری که خبر عصیر عنبی با عموم آیه می‏کرد همان کار را این اجماع می‏کند لحمُ الارنب اجماع داریم بر حرمتش، چه کار می‏کنیم با آن؟ آن خلقُ لکمی که عموم قرآن است با آن تخصیص می‏زنیم. خلاصه حالا که بنا شد ما اجماع را یکی از افراد خبر بدانیم تمام اقسام خبر و تمام احکام خبر برای این اجماع هم بار است. تا برسیم به اول مطلب.

 

۲

حجیت اجماع منقول

عنایت بفرمایید ایشان می‏فرماید نقول: انَّ الظاهر اکثرَ القائلین بالاعتبار الاجماع بالخصوص یعنی اکثر اینهایی که قائل هستند اجماع بالخصوص معتبر است، آخر ما ظن خاص داریم می‏خوانیم دیگر ظنون خاصه یعنی ظنونی که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم اکثر علمای ما می‏گویند اجماع ظنی که از اجماع به دست می‏آید آن بالخصوص معتبر است، دلیلشان چیه؟ الدلیلُ علیه هوُ الدلیل علی هوُ الدلیلُ علی الحجیة خبرُ العادل، همان دلیلی که خبر عادل را مثلاً زرارة را حجت می‏کند همان دلیل قول علامه را هم که دارد خبر را از اجماع می‏دهد برای ما حجت می‏کند. فهوُ یعنی اجماع، عندهُم کالخبرٍ صحیحٍ عالی السند، اینهایی که این کتابها دستشان است نوشته عادلُ السند غلط است، عالی السند آن نسخه‏‌های دیگر درست است، اجماع در نزد این آقایان یک خبرعالی سند حساب می‏شود. خبر عالی سند یعنی خبری که یا واسطه نیست بین روای و امام، زرارة قالَ الصادق، یا اگر هم یک واسطه‏ ای هست یکی دو تا واسطه بیشتر نیست چون هر چی واسطه کمتر باشد خبر سالم‏تر می‏ماند از کذب و اینها، لذا یکی از مرجّحات با این نسخه‏‌هایی که دست من است صحفه ۴۶۲ یعنی ده دوازده صفحه مانده به آخر کتاب، و منها علوُّ الاسناد، آن علوّ الاسناد همین عالی سند است، منها یعنی چی؟ یعنی یکی از مرجحات خبرین علوّ اسناد است، مثلاً یک روایت به دست ما رسیده که نماز جمعه واجب است پنج شش تا هم فاصله می‏خورد ده بیست تا هم فاصله می‏خورد. یک روایت هم به دست ما رسیده یکی دو تا واسطه می‏خورد که نماز جمعه واجب نیست. شما چه کار کن؟ این دومی را مقدم کن بر اولی، چون متعارضین هستند دیگر آن روایت می‏گوید نماز جمعه واجب است این می‏گوید واجب نیست، آن که می‏گوید واجب است مثلاً بیست تا واسطه می‏خورد، این که می‏گوید واجب نیست یا واسطه ندارد یا چهار پنج تا واسطه دارد، منهی یعنی یکی از مرجّحات علوّ الاسناد است یعنی همین قدر که قلت واسطه باشد این خودش باعث ترجیح این روایت می‏شود بر آن روایت. آل السند هم همان است یعنی این آقایان اجماع را یک خبرعالی سند می‏دانند، می‏دانید چرا؟ برای این که واسطه ندارد آخر وقتی که علامه می‏گوید اجمعَ العلماء، کانَّ دارد می‏گوید قال بقیة الله، آخر ما عقیده‏مان این شد دیگر ما اگر اجماع را هم حجت بدانیم به خاطر کاشفیت از رضای معصوم است که الان از نظرها غایب است. خوب چطور زرارة می‏گوید قال الصادق: یجبُ الجمعة، و شما عمل می‏کنید، علامه هم وقتی که می‏گوید اجمعُ العلماء یجبُ الجمعة یعنی قالَ بقیة الله که یجبُ الجمعة. خوب چطور آن روایت بی‏ واسطه حجت است این هم مثل روایت بی‏ واسطه است. پس خلاصه اجماع از نظر آقایان عین خبرعالی السند است یعنی عین خبری است که اصلاً واسطه ندارد چرا؟ چون وقتی مناط حجیت اجماع کشف از رضا شد اجمعُ العلماء یعنی قالَ بقیةُ الله. لذا می‏فرماید: هوَ اجماع نزد علمای ما مثل یک خبر صحیح عالی سند است، چرا؟ لانَّ المدعی الاجماع آن کسی که دارد ادعای اجماع می‏کند مثلاً علامه، می‏گوید اجمعَ العلماء نماز جمعه واجب است این چه کار دارد می‏کند؟ یحکی مدلولهُ یعنی مدلول اجماع، مدلولش چیه؟ وجوب جمعه، این الان دارد مدلول. وجوب جمعه را حکایت می‏کند و یرویه یعنی آن مدلول اجماع را دارد برای ما روایت می‏کند عن الامام بلاواسطه، پس چطور خبر بلاواسطه یکی از مرجحات است و عالی السند است اجماع هم از نظر این آقایان همان حکم را دارد. و یدخلُ حالا که اجماع شد یکی از افراد خبر یدخلُ الاجماعَ ما یدخلُ الخبرَ من الاقسام و یلحقهُ ما یلحقهُ من الاحکام حالا که این هم خبر شد تمام اقسام خبر داخل اجماع هم می‏شود، اجماع صحیح، اجماع حسن، اجماع موثق، اجماع ضعیف، یلحقهُ تمام احکامی که مال خبر است، چی بود یکدانه ‏اش؟ تخصیص می‏زد عمومات کتاب را، اجماع هم حالا که یکی از افراد خبر است مثل همان حرمت لحمُ الارنب اجماعا، این هم صلاحیت دارد عموم کتاب را تخصیص بزند خلقَ لکم ما فی الارض جمیعا الّا لحمُ الارنب، این می‏آید تخصیص می‏زند آن را. این حرف آقایان ولی بنده قبول ندارم، و الذی یقوی فی النظر آنی که در نظر من قوی است عدم ملازمه است، آنها ملازمه ‏ای هستند آنها می‏گویند لو قلنا بالحجیة الخبر الواحد لکانَ ملازمةً با حجیت خبر با حجیت اجماع، ولی من چنین ملازمه ‏ای قائل نیستم بین حجیت خبر، من خبر واحد را حجت می‏دانم ادله ‏اش را هم مفصل نقل می‏کنیم ولی اجماع منقول با خبر واحد تلازم ندارد.

[توضیح هدم ملازمه]

توضیحُ ذلک، توضیح عدم ملازمه، می‏خواهیم توضیح بدهیم چرا ملازمه ندارد این توضیح عدم تلازم یحصلُ بالتقدیم الامرین. ایشان می‏فرمایند: دو تا مطلب را ما برای شما می‏گوییم ببینید می‏پسندید حرف ما را آن وقت مذهب ما را قبول کنید بگویید آقا ادله حجیت خبر واحد اصلاً ملازمه با حجیت اجماع ندارد. ایشان می‏فرماید ادله این را آقا بعدها می‏خوانیم مفصل، این ادله ‏ای که علماء برای حجیت خبر واحد آوردند بعضی‏‌هایش لبّی است و بعضی‏‌هایش لفظی، هر چیزی که لفظ نباشد می‏گویند لبّ اجماع لفظ نیست که اجمعَ العلماء یا عمل می‏کنند علماء به خبر واحد، این که لفظ نیست لذا اجماعات را می‏گویند دلیل لبّی، آن وقت قانون دلیل لبّی چیه؟ اخذ به متیقّن، هر وقت گفتند این دلیل لبّی است دلیل لبّی مجمل است، بله اصحاب ائمه عمل می‏کنند به خبر واحد علمای ما عمل می‏کنند به خبر واحد، خوب حرفی که نمی‏زنند عمل می‏کنند شاید یک شرایطی دارد عمل مجمل است مجمل را باید قدر متیقنش را گرفت، قدر متیقنش خبرهای حسی است یعنی این دلیلی که آوردند برای حجیت خبر واحد که عبارت از دلیل لبّی است یعنی اصحاب ائمه به خبر واحد عمل می‏کردند علمای ما همه به خبر واحد عمل می‏کردند این اجماع را باید قدر متیقنش بگیریم بگوییم اینها به خبر عمل می‏کردند خبرهای عن حسّ خوب شامل اجماع نمی‏شود اجماعات را می‏خوانیم بعدا نوعا اجماعاتی که برای ما ادعا کردند حدسی است یک آقایی زحمت کشیده چهل پنجاه تا کتابها را نگاه کرده از گذشتگان دیده اینها همه وحدت کلمه دارند مثلاً می‏گویند فلان چیز حرام است، این حدس می‏زند پس همه علماء می‏گویند، خیلی هم زحمت کشیده پنجاه تا را هم پیدا کرده که همه اینها توافق کلمه دارند، حدس می‏زند می‏گوید حالا که این پنجاه نفر از علمای بزرگان این قضیه را همه می‏گویند حرام است پس معلوم می‏شود همه علماء می‏گویند، ادعای اجماع می‏کند. ایشان می‏گوید اجماعات ما نوعا مبتنی بر حدس است، ادله حجیت خبر واحد چه خبری را حجت می‏کند؟ قدر متیقنش خبر عن حسّ چون اجماع عملی قدر متیقنش را باید گرفت علماء ما اگر به خبر واحد عمل می‏کنند خبر واحد عن حسّ حالا یا حس سمعی یا حس بصری. زرارة بگوید: سمعتُ که امام فرمود نماز جمعه واجب است، خوب است. زرارة بگوید: که ارأیتُ که امام صادق نماز جمعه می‏خواندند، خوب است. یا بصری یا سمعی، خلاصه خبر اصطلاحی خبری را می‏گویند که عن حسّ باشد حالا یا حس بصر مثل این که می‏گوید من دیدم امام صادق نماز جمعه می‏خواندند خوب است این خبر است، شنیدم که امام صادق گفتند نماز جمعه واجب است، علی کل حال خبر حسی آنی است که حکایت از امام بکند عن حسّ حالا یا حس سمع یا حس بصر و ادله‏ای که اجماع خبرهای حسی نیست نوعا اجماعات مبتنی بر حدس است پس ادله حجیت خبر واحد اصلاً شامل اجماعات نمی‏شود.

لذا ایشان می‏فرمایند: الاول: انَّ الادلة الخاصة التی اقاموها، آن ادله خاصه‏ای که علماء اقامه کردند بر حجیت خبر واحد این دلالت دارد بر حجیت اخبار عن حسّ، آن لا و الا را بگذارید کنار، این خبرهایی که ادله‏ای که اقامه کردند بر حجیت خبر واحد آنها فقط خبرهایعن حسّ را حجت می‏کند، چرا؟ برای این که اصلاً معنای اصطلاحی خبر، خبر عن حسّ است و اجماعات چون نوعا حدسی است مشمول آن ادله واقع نمی‏شود، حالا چرا آن ادله فقط خبرهای حسی را حجت می‏کند؟ برای این که عمده دلیل بر حجیت خبر واحد هوَ الاتفاق، دلیل لبّی، اتفاق علماء است الحاصل من العملِ القدماء، ببینید حرفی که نزدند علمای ما قدمای ما به خبر عمل می‏کنند، دیگر کی؟ اصحاب ائمه آنها هم به خبر عمل می‏کنند. خوب معلومٌ عدمُ شموله، این کتابها شمولها است راه هم دارد درستش بکنید ولی نسخه صحیحه من متعدد دیدم که اینها شموله است. ایشان می‏فرماید: و معلومٌ عدمُ شموله یعنی شمول اتفاق و معلوم است که این اتفاق شامل نمی‏شود مگر روایت اصطلاحی را، روایت اصطلاحی کدام است؟ حکایت عن حسّ حالا یا حس سمع یا حس بصر، و نقل اجماعات مبتنی بر حدس است ابدا مشمول اجماع نمی‏شود فقط و فقط روایات اصطلاحی را می‏گیرند، روایت اصطلاحی یعنی چی؟ یعنی چیزهایی که حکایت از معصوم بکند عن حسّ حالا یا حس سمع یا حس بصر.

خوب این مال این روایاتی که یعنی آن دلیل‌هایی که به ما می‏گوید اصحاب ائمه به خبر ثقه عمل می‏کردند قدر متیقنش خبرهای حسی است و خبرهای حدسی که اجماعات است نمی‏گیرد. خوب شما ممکن است بگویید که ما دلیل لفظی هم داریم ما که ادله حجیت خبر واحدمان منحصر به همین عمل علماء نیست ادله لفظی هم ما زیاد داریم لاَ عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِينَا فِي اَلتَّشْكِيكِ فِيمَا يُؤَدِّيهِ عَنَّا ثِقَاتُنَا دوستان ما حق ندارند که اگر ثقات ما حرفی زدند تشکیک کنند، خوب این دلیل لفظی است دیگر یعنی ثقات ما هر چی گفتند تشکیک نکنید زراره ‏ها محمدبن مسلم ‏ها اینها هر چی که گفتند اینها ثقات ما هستند شما تشکیک نکنید، خوب این دلیل لفظی است بر حجیت خبر ثقه. یا فرمایش امام دهم علیه ‏السلام راجع به عمری، فرمودند عمری ثقةٌ ما ادا عنّی فاعنّی یودی اطع له اسمع له عمری ایشان مورد ثقه ما است هر چی که گفت ما گفتیم، خوب اینها دلیل‌های لفظی است که خبر را حجت می‏کند و دلیل لفظی که دیگر قدر متیقن ندارد آخر الان ما چه کار کردیم؟ از این دلیل اولی قدر متیقن‏ گیری کردیم گفتیم فقط خبرهای حسی را حجت می‏کند خبرهای حدسی را مثل اجماع را شامل نمی‏شود حالا کانَّ یک نفر می‏گوید اینها را چه کار می‏کنی؟ اینها دلیل‌های لفظی است که به ما می‏گوید ثقه هر چی که گفت حجت است حالا می‏خواهد این ثقه خبر حسی بگوید می‏خواهد خبر حدسی این که دیگر عمل نیست که شما بخواهید قدر متیقن بگیری، این را چه کارش می‏کنید؟ ایشان دیگر این را توضیح نمی‏دهد، کفایة جلد دوم صفحه ۷۲، آنجا را مراجعه بکنید ایشان می‏گوید بله این خبرهای لفظی اینها ولو عمومیت دارد یعنی خبرهای حدسی را هم می‏گیرد حسی را هم می‏گیرد ولی باز هم انصراف دارد به خبرهای حسی. عنایت بکنید فرقش را با اولی، آن دلیل لبّی اصلاً نمی‏گرفت اجماع را فقط خبرهای حسی را حجت می‏کرد اما دلیل‌های لفظی مثل عمری ثقةٌ هر چی گفت ما گفتیم، خوب این دارد خبر ثقه را حجت می‏کند چه خبر ثقه حسی و چه خبر ثقه حدسی هر دو را می‏گیرد این را چه کار می‏کنید؟ می‏گوییم این را هم جواب می‏دهیم می‏گوییم اینها هم انصراف دارد یعنی وقتی که می‏گویند هر چی که ثقه گفت قبول کنید از ما این انصراف دارد به خبرهای حسی، حالا کسی هم قبول نمی‏کند نکند. پس فرق دلیل لبّی و لفظی این شد: دلیل لبّی اصلاً اینجاها را نمی‏گیرد دلیل لفظی بر فرض هم حدسی را بگیرد ولی همانها هم انصراف دارد به دلیل حسی، یعنی امام هم که می‏فرماید عمری هر چی گفت از ما بپذیرید، یعنی خبرهایی که عن حس از ما می‏رود و نتیجةً باز هم شامل اجماعات نمی‏شود. پس لبّی که نمی‏شود که روشن است و امّا و کذلک اخبار وارده در عمل به روایات، دیگر سرّش را نمی‏گوید، کذلک یعنی چی؟ یعنی اخباری هم که لفظا برای ما خبر ثقه را حجت می‏کند آن هم شامل اینجا نمی‏شود چرا نمی‏شود؟ للانصراف که آقای آخوند تصریح دارند. خوب پس نتیجةً چی شد آقا؟ ادله حجیت خبر واحد ما نحنُ فیه را اصلاً نمی‏گیرد.

[تنقیح مناط] 

خوب ایشان می‏گوید: مگر این که یک کسی بیاید تنقیح مناط بکند اگر کسی یک تنقیح مناط بکند می‏تواند از آن ادله حجیت خبر واحد استفاده بکند برای حجیت اجماع. اول من تنقیح مناط را بگویم: تو قرآن ما خیلی تنقیح مناط داریم آدم این حرف‏ها را به اخباری‏ها بزند فرار می‏کند می‏گویند تنقیح مناط دیگر چیه. تنقیح مناط ما در قرآن زیاد داریم الان من سه چهار موردش را یادم است: یکی آیه تعفیف یکی آیه مثقال یکی آیه قنطار، آیه تعفیف کدام است؟ لا تَقلّهما اُف، ای فرزندان به پدر و مادر اُف نگویید، خوب دیدیدی که پدر و مادر گاهی آدم می‏بیند یک حرفی می‏زند پسر حالا دیگر فاضل هستند می‏گوید اُف چقدر حرف می‏زنی، دیگر این نازلترین و ساده ‏ترین توهین به پدر و مادر است. خوب اینجا الان تنقیح مناط است به چه مناطی خداوند متعال اینجا اُف گفتن را حرام کرده؟ به مناط بی‌‏احترامی، خوب اگر کتکشان بزنی به طریق اولی بی‌‏احترامیش بیشتر است، پس ما در قرآن آیه داریم که پدر و مادر کتک نزن؟ بله، کو؟ همین لا تقلهما اُف، از کجایش در می‏آید؟ این می‏گوید اف نگو می‏گوییم تنقیح مناط بکن یعنی مناط این که حرام است اف بگویی چی است؟ بی‌‏احترامی، خوب آن بی‌‏احترامی به طریق اولی در زدن اینها هست. پس ما آیه قرآن داریم که پدر و مادر را انسان بزند حرام است از همین تنقیح مناط. آیه مثقال: من یعمَل مثقالً ذرةٍ شرة، یک ذره به وزن یک ذره کسی عمل شرّ بکنی یرهَ جزایش را می‏بیند، از این چی می‏فهمیم؟ یک کسی که یک عمری دارد شرّ می‏کند آدم‏ کشی و همه کارها را می‏کند این به طریق اولی جزاء می‏بیند، بینید این هم تنقیح مناط است یعنی خلاصه عمل شرّ حتما دنبالش جزاء است وقتی یک ذره شرّ دنبالش جزاء باشد شرّهای زیاد به طریق اولی دنبالش جزاء است. این هم یک تنقیح مناط. در آیه قنطار: مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ‏ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْكَ. قنطار این را می‏گویند: یک پوست گاو را خالی بکنند چهارصد پانصد کیلو طلا داخلش جا می‏گیرد قنطار این را می‏گویند، بعضی‏ها انقدر امانتدار هستند که اگر یک پوست گاو که پانصد کیلو مثلاً طلا جا می‏گیرد پهلویشان امانت بگذاری یُؤَدِّهِ إِلَیْكَ، خوب این به طریق اولی اگر یک مثقال طلا پهلویش امانت بگذاری ادا می‏کند. ببینید به اینها می‏گویند تنقیح مناط.

حالا ایشان می‏فرماید اگر شما بتوانید تنقیح مناط بکنید یعنی از آن روایات خبر واحد یک مناطی به دست بیاورید آن وقت این مناط را هم بگویید اینجا هم هست، خوب چرا شامل می‏شود ایشان تنقیح مناط هم می‏کند ولی بعد اشکال می‏کنند می‏گویند تنقیح مناط اینجا درست نیست.

لذا می‏فرماید: الّا، حالا تنقیح مناط اینجا چیه؟ مگر این که آقایان مشهور شما که می‏خواهید از ادله حجیت خبر واحد حجیت اجماع درست بکنید باید یک تنقیح مناط بتوانید بکنید، مثلاً بیایید بگویید علت این که ما به خبر واحد عمل می‏کنیم مناطش چیه؟ مناطش این است که این کاشف ظنی دارد از قول معصوم، اصلاً خبر واحد را ما چرا عمل می‏کنیم؟ به مناط این که کاشف ظنی است از واقع، کاشف ظنی است از رأی معصوم، ما به این مناط عمل می‏کنیم، خوب اگر این مناط عمل به خبر واحد باشد این مناط در اجماع هم هست حالا علامه فرموده: اجمعَ العلماء که مثلاً نماز جمعه واجب است همان مناط در این هم هست چون ظن برای آدم حاصل می‏شود که همین اجماع نماز جمعه ‏ای که آقای علامه دارد ادعا می‏کند همین را هم آدم ظن پیدا می‏کند که حکمُ الله واقعی است، عنایت کردید دارد یادشان می‏دهد، خلاصه شما از آن ادله نمی‏توانید استفاده کنید حجیت اجماع را مگر تنقیح مناط بکنید یعنی بیایید بگویید علت وجود عمل به اخبار چیه؟ علتش این است که آدم کشف از واقع می‏کند به خاطر کاشفیت از واقع به خاطر کاشفیت از رأی معصوم ما به اخبار عمل می‏کنیم، خوب همان کاشفیت در ادعای اجماع هم هست آقای علامه مگر کم شخصیتی است یا آقای سید مهدی بحرالعلوم. سیدبن طاووس و این بزرگانی که ما داریم خوب اینها هم اگر آمدند ادعای اجماع کردند در یک مسأله انسان ظن برایش حاصل می‏شود که این حکمُ الله واقعی است. پس اگر مناط وجوب عمل به اخبار کاشفیت ظنیه از قول معصوم باشد آن مناط در اینجا هم هست آن حجت است و این هم می‏شود حجت، پس نتیجةً ابتداءً آنها به درد اینجا نمی‏خورد الّا مگر این که شما بیایی یک تنقیح مناط بکنی اللهم مگر این که دست به دامن پروردگار بشویم یا یک مناطی استفاده بکنیم بگوییم مناط وجوب عمل به روایات مناطش چیه؟ هوَ الکشفُها عن الحکمِ الصادرِ عن المعصوم، ما برای این که این اخبار، کاشفیت ظنی مقصود است، به خاطر این که اینها کشف ظنی می‏کنند از حکم صادر از معصوم ما برای اینها عمل می‏کنیم. و لایعتبرُ فی ذلک، ذلک یعنی وجوب عمل به روایات، و در این وجوب عمل به روایات لازم نیست حکایت الفاظ امام، و لذا یجوزٌّ، این را هم عرض بکنم: یک راوی می‏آید خدمت حضرت امام صادق سلام الله علیه می‏گوید آقا ما گاهی از شما یک حرفهایی می‏شنویم می‏رویم برای دیگران نقل می‏کنیم یک کلمه می‏گذاریم رویش و یک کلمه کم می‏کنیم این عیبی دارد که عین کلام شما را نمی‏گوییم یک تصرفاتی می‏کنیم؟ حضرت می‏فرماید: چه عیبی دارد مراد ما را بیان بکنید حالا با لفظ دیگری بیان بکنید، روایتش را هم اگر می‏خواهید بحار، جلد ۲، صفحه ۱۶۴، یجوزُ نقل بمعنی، این روایت دارد یجوزُ نقل بمعنی روایتش آن است، حضرت می‏فرمایند عیبی ندارد. حالا ایشان می‏فرمایند: پس ما چرا به روایات عمل می‏کنیم؟ برای کاشفیت از واقع و خود روایات را هم که لازم نیست لفظش را بگوییم طبق این روایت نقل به معنی هم می‏توانیم بکنیم، خوب عین این برنامه در نقل اجماع هم هست. عنایت بفرمایید ایشان می‏فرمایید: مگر این که آقایان مشهور بیایید تنقیح مناط بکنید بگویید مناط وجوب عمل به روایات آن کاشفیتش است از واقع آن کاشفیتش است از قول معصوم، و لا یعتبر در این وجوب عمل به روایات حکایت الفاظ امام معتبر نیست حتما انسان آن کلمه‏ای که حضرت فرمودند او را بگویند و لذا یجوزٌ نقلِ بالمعنی اشاره به آن روایت است، لذا نقل به معنی جایز است.

خوب حالا که مناط این شد یعنی مناط وجوب عمل به روایات آن کاشفیت ظنیه و بنا شد عین الفاظ امام هم که لازم نباشد نقل به امکان را می‏خواهد نتیجه بگیرد. فاذا کانَ المناط این المناط الف و لامش عوض از مضافُ الیه است، عین اذا کانَ مناط وجوب عمل به روایات، اذا کانَ حالا که مناط به دستت آمد یعنی اذا کانَ مناط وجوب عمل به روایات مناطش چی شد؟ کشفُ الروایات عن الصدور معناها عن الامام علیه‏السلام ولو بالفظٍ آخر، همان یجوزُ را دارد می‏گوید، حالا که مناط عمل به روایات آن کاشفیت است ولو به لفظ دیگری باشد والمفروض این است که حکایت اجماع هم همین‏طور است، خط بعد وجبَ عملُ بِه، این وجبَ آقا جواب آن اذا است اذا کانَ المناط حالا که مناط وجوب عمل به اخبار یعنی کاشفیت از واقع و لفظ امام هم که لازم نیست و فرض این است که حکایت اجماع هم ایضا همین‏طور است حکایت اجماع هم دارد نقل فرمایش امام را می‏کند با یک لفظ اجمعَ، حالا که این هم همانطور است وجبَ، خواستم عبارت ربطش درست بشود تا این خرده ‏ریزهایش را معنی کنیم، پس مناط حجیت خبر واحد آن شد لفظ خبر هم که بنا شد لازم نباشد، خوب این چه فرقی دارد؟ علامه هم که الان می‏گوید اجمعَ العلماء الان رسیده خدمت امام زمان علیه‏السلام، خوب مکرر داشتم علمای بزرگی نسبت به مقدس اردبیلی نسبت به سید بحرالعلوم نسبت می‏دهند که این بزرگوران گاهی در مشکلات می‏رسیدند مسأله سوال می‏کردند، این را هم عرض بکنم به این می‏گویند اجماع تشرّفی شما این را هیچ. کجا این را نمی‏توانید پیدا کنید من فقط در کفایة یادم است صفحه ۷۰ ببینید جلد دو این قدیمی‏ها صفحه ۷۰، اسم اینجور اجماعها اجماع تشرّفی است یعنی مشرّف می‏شده خدمت حضرت مسائل را سؤال می‏کرده و حضرت جواب می‏فرمودند این برای این که تو دهانها نیفتد برای این که دکان نشود برای حقه ‏بازها، الان خیلی زیاد است این چیزها، یک آقایی یک عده را جمع می‏کند بله ما هفته‏ای یک بار خدمت آقا می‏رسیم یک مشت عوام هم می‏ریزند دورش، برای این که این دکانها بسته بشود اینها ادعا نمی‏کردند که حضرت این را گفته می‏گفتند اجمعَ العلماء، دروغ هم نبود چون اجماع را ما مناطش را کاشفیت از رأی معصوم می‏دانیم، این برای این که این دکان دستگاهها باز نشود یا برای این که مردم متهمش نکنند که این آقا دارد ادعای رؤیت می‏کند یک مشت می‏خواهد جمع کند دورش، البته حق هم هست نمی‏خواهم منکر بشوم در همین زمان خودمان شذ و ندر هست افرادی منتهی ما نمی‏شناسیم نخواستم منکر بشوم، ولی می‏خواهیم بگویم یک دواعی گاهی اقتضاء می‏کرده که این بزرگوار وقتی که حرف را می‏شنیده نمی‏گفته قال بقیةُ الله، می‏گفته اجماع داریم بر این مطلب، چرا؟ برای این که اجماع مناط اعتبارش همان قول امام معصوم است. خوب ایشان می‏گوید چه فرقی می‏کند همانطوری که زرارة می‏آید می‏گوید قالَ الصادق و لازم هم نیست عین آن کلمه را بگوید، خوب اینجا هم وقتی از امام علیه ‏السلام چیزی را می‏شنود لازم نیست عین آن کلمه را بگوید می‏آید می‏گوید اجمعُ العلماء.

خلاصه مطلب: اگر این تنقیح مناط را شما بپذیرید ادله حجیت خبر واحدی که مال آنجا است به درد اینجا می‏خورد.

ـ سؤال:...

ـ سید بحرُالعلوم یک آقای بزرگوار، ما که پنجاه سال شصت سال از عمرمان گذشته هنوز به خواب هم ندیدیم آقا را چه برسد در بیداری، کی انفتاح است؟ یک نفر دو نفر با یک گل که بهار درست نمی‏شود، اگر یک گل در باغچه شما در آمد می‏گویند بهار شده؟ یک گل که بهار درست نمی‏کند.

علی کل حال ببینید آقا ایشان می‏فرمایند: اگر مناط حجیت خبر واحد را او گرفتیم و لفظ امام را هم که

گفتیم خود لفظ اثری ندارد و فرض این است که حکایت اجماع هم ایضا کذلک این آقای بزرگورای که می‏گوید اجمعَ العلماء مثلاً امام فرموده: یستحبُ الغسلُ الجمعة، من باب مثال، ایشان چی می‏آید می‏گوید؟ گاهی عین همان را معقد اجماع قرار می‏دهد می‏گوید اجمعُ العلماء که غسل جمعه مستحب است. گاهی نه لفظ استحباب را عوض می‏کند می‏گوید اجمعَ العلماء که غسل جمعه مندوب است، خوب مندوب هم همان استحباب است چون بنا نیست عین لفظ بیان بشود، حالا که مناط حجیت خبر واحد آن کاشفیت ظنیه است رأی امام معصوم را به دست ما می‏دهد و بنا شد عین لفظ هم اعتباری نداشته باشد حاکی اجماع هم همان کار را دارد می‏کند یعنی آن جمله ‏ای که از امام علیه ‏السلام شنیده حالا یا عین یستحب را معقد اجماع قرار می‏دهد یا یستحب را مثلاً می‏کند مندوبٌ، علی کل حال هیچ فرقی ندارد با قول زرارة که مستقیما از صادق علیه‏السلام خبر می‏دهد.

لذا ایشان می‏فرمایند که: مفروض این است که حکایت اجماع هم ایضا حکایتُ حکم صادر عن المعصوم، حالا بهذه العبارة التی هی معقد الاجماع حضرت به ایشان گفتند یستحب الغسل الجمعه ایشان هم همان یستحب را معقد اجماع قرار می‏دهد، یا نه بعبارةٍ اخری حضرت فرموند یستحب ولی این می‏گوید یندوبُ مندوب است، خلاصه چون این طور است اگر یک همچنین تنقیح مناطی کردیم وجب العملُ به آن وقت می‏شود با همان ادله حجیت خبر واحد ما بیاییم اجماع را هم حجت کنیم.

ـ سؤال:...

ـ استاد: اشکالتان اصلاً درست نیست زحمت به خودتان ندهید.

ـ سؤال:...

ـ عرض کردیم مناط اجماع بنا شد رأی معصوم باشد ما که سنی نیستیم، پس اجمعَ یعنی قال بقیه ‏الله، ایشان هم عرض کردند برای این دوایی آقای آخوند دارد دوایی اختفاء، انگیزه‏‌هایی دارد گاهی برای این که دکان نشود برای یک عده، گاهی برای این که متهمش نکنند، از آن طرف هم که اجماع به مناط کاشفیت از رأی معصوم حجت است، کجایش دروغ است، علی کل حال اجمع العلماء این اجماع تشرفی است و خلاصه آقا اگر آن مناط را بپذیریم آن وقت این حرفها به درد اجماع هم می‏خورد.

بقیه باشد برای فردا، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

[الإجماع المنقول](١)

هل الإجماع المنقول حجّة ، أم لا؟

ومن جملة الظنون الخارجة عن الأصل :

الإجماع المنقول بخبر الواحد ، عند كثير ممّن يقول باعتبار الخبر بالخصوص (٢) ؛ نظرا إلى أنّه من أفراده ، فيشمله أدلّته.

والمقصود من ذكره هنا ـ مقدّما على بيان الحال في الأخبار ـ هو التعرّض للملازمة بين حجّية الخبر وحجّيته ، فنقول :

إنّ ظاهر أكثر القائلين باعتباره بالخصوص : أنّ الدليل عليه هو الدليل على حجّية خبر العادل ، فهو عندهم كخبر صحيح عالي السند ؛ لأنّ مدّعي الإجماع يحكي مدلوله ويرويه عن الإمام عليه‌السلام بلا واسطة. ويدخل الإجماع ما يدخل الخبر من الأقسام ، ويلحقه ما يلحقه من الأحكام.

الكلام في الملازمة بين حجّية الخبر الواحد وحجّية الإجماع المنقول

والذي يقوى في النظر : هو عدم الملازمة بين حجّية الخبر وحجّية

__________________

(١) العنوان منّا.

(٢) منهم صاحب المعالم في المعالم : ١٨٠ ، وصاحب الفصول في الفصول : ٢٥٨ ، والمحقّق القمّي في القوانين ١ : ٣٨٤.

الإجماع المنقول ، وتوضيح ذلك يحصل بتقديم أمرين :

عدم حجّية الإخبار عن حدس

الأمر الأوّل : أنّ الأدلّة الخاصّة التي أقاموها على حجّية خبر العادل لا تدلّ إلاّ على حجّية الإخبار عن حسّ ؛ لأنّ العمدة من تلك الأدلّة هو الاتّفاق الحاصل من عمل القدماء وأصحاب الأئمّة عليهم‌السلام ، ومعلوم عدم شموله (١) إلاّ للرواية المصطلحة.

وكذلك الأخبار الواردة في العمل بالروايات.

دعوى وحدة المناط في العمل بالروايات والإجماع المنقول

اللهمّ إلاّ أن يدّعى : أنّ المناط في وجوب العمل بالروايات هو كشفها عن الحكم الصادر عن المعصوم ، ولا يعتبر في ذلك حكاية ألفاظ الإمام عليه‌السلام ؛ ولذا يجوز النقل بالمعنى ، فإذا كان المناط كشف الروايات عن صدور معناها عن الإمام عليه‌السلام ولو بلفظ آخر ، والمفروض أنّ حكاية الإجماع ـ أيضا ـ حكاية حكم صادر عن المعصوم عليه‌السلام بهذه العبارة التي هي معقد الإجماع أو بعبارة اخرى ، وجب العمل به.

ردّ الدعوى المذكورة

لكن هذا المناط لو ثبت دلّ على حجّية الشهرة ، بل فتوى الفقيه إذا كشف عن صدور الحكم بعبارة الفتوى أو بعبارة غيرها ، كما عمل بفتاوى عليّ بن بابويه قدس‌سره ؛ لتنزيل فتواه منزلة روايته ، بل على حجّية مطلق الظنّ بالحكم الصادر عن الإمام عليه‌السلام ، وسيجيء توضيح الحال (٢) إن شاء الله تعالى.

الاستدلال بآية النبأ على حجّية الإجماع المنقول

وأمّا الآيات : فالعمدة فيها من حيث وضوح الدلالة هي آية النبأ (٣) ،

__________________

(١) كذا في (ت) و (ه) ، وفي غيرهما : «شمولها».

(٢) انظر الصفحة ٣٥٧ ـ ٣٥٩.

(٣) الحجرات : ٦.