درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۰۷: حجیت قول لغوی ۴

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

صحبت در دلیل چهارمی آقایان مشهور بود، دلیل چهارم این آقایان بر این که قول لغوی حجت است ولو مفید علم هم نباشد همین ظن حاصل بشود از قول لغوی که این لفظ معنایش این است ما حکم بر آن معنا مترتب می‏کنیم و به قول لغوی عمل می‏کنیم. چرا؟ برای این که اگر عمل نکنیم دیگر استنباط احکام تعطیل می‏شود منابع ما کتاب و سنت است و کتاب و سنت هم الفاظی داخلش است که ما معنایش را نمی‏توانیم بفهمیم جز از راه قول لغوی، لذا باید به قول لغوی مراجعه بکنیم والّا اگر نکنیم آن محذور پیش می‏آید، کدام محذور؟ تعطیل استنباط احکام، و شارع راضی نیست به این کار و ظن حاصل قول لغوی حجت است، این استدلال چهارم. ایشان این را رد می‏کنند ایشان می‏فرمایند: نه ما احتیاطی به قول لغوی نداریم اکثر مواد خام الفاظ برای ما روشن است، تک تک الفاظ مواد خام یعنی تک تکی که هنوز ترکیب نشده با هم، اسد چیه یعنی همان حیوان کذایی، حمار چیه آن حیوان کذایی، حجر، شجر، مدر، اینها الفاظ تک تک را ما همه این الفاظ را دانه دانه می‏فهمیم حالا یکی دو مورد را هم بر فرض ندانیم مثل صعید و مثل کعب، آن یکی دو مورد را هم احتیاط می‏کنیم و احتیاطش هم که محذوری ندارد حالا لغوی گفته صعید آن قبةُ القدمین است آنجا مسح بکش، خوب حالا دو سانت بیا بالاتر آن که عسر و حرجی ندارد، صعید نمی‏دانیم مطلق وجهُ الارض است یا تراب است، خوب احتیاطا با خاک تیمم کن، پس اکثر مواد خام الفاظ برای ما معانیش روشن است می‏ماند یکی دو سه مورد و آن یکی و دو سه مورد هم احتیاط می‏کنیم هیچ محذوری پیش نمی‏آید.

وقتی که ایشان این جواب را دادند آن مستدل دوباره اشکال را ادامه می‏دهد می‏گوید: خیلی خوب مواد خامش اینجوری است اما هیئات ترکیبیه ‏اش را چه کار کنیم آنجایی که آن کلمات با همدیگر مرکب می‏شوند آنها را چه بکنیم؟ هیئت افعل را چه کار بکنیم هیئت جمله شرطیه هیئت جمله وصفیه اینها را چه کار بکنیم اینها را که دیگر ما نمی‏فهمیم اینها را باید به لغوی مراجعه بکنیم لغوی بگوید که هیئت افعل ظهور در وجوب دارد، لغوی بگوید جمله شرطیه معنایش انتفاع عند الانتفاع است، جمله وصفیه هم همین جور اینها را احتیاج داریم. ایشان می‏فرمایند: نه برای اینها هم احتیاجی نداریم شما یک مقداری که انس داشته باشید با عرب زبان‌ها و خلاصه یک استقراء بکنی به اهل عربیة و اهل لسان مراجعه بکنی اینها هم حل می‏شود شما یک چند ماه که بروی در کشورهای عربی می‏بینی مولایی به کسی که می‏گوید افعل کذی، او تبادر می‏کند از این افعل وجوب می‏فهمد و آن کار را انجام می‏دهد، اگر هم شک کردی که این وجوب را با قرینه می‏فهمیم یا بی‏قرینه اصل عدم قرینه می‏گوییم تبادر منضم به اصل عدم قرینه برای ما ثابت می‏کند که افعل ظهور در وجوب دارد اصلاً وضع شده برای وجوب، یا همچنین می‏بینیم که اگر جمله شرطیه ‏ای یا وصفیه ‏ای بگویند متبادر از او انتفاع عند الانتفاع است، می‏فهمیم این هیئات ترکیبیه معنایش این است که اگر این بود آن حکم هست اگر نبود آن حکم نیست، شاهدش این که ابی عبیدة وقتی پیغمبر به ایشان فرمودند: لی الواجد یحلّ عقوبةَ و عرضه، وقتی پیغمبر لی را بردند روی واجد یعنی واجدُ المال اگر مسامحه کرد می‏شود زندانش انداخت می‏شود آبرویش را برد. خوب این یک آدم خالی الذهنی بود فهمید که لی الفاقد لا یجود، اگر پول نداشته باشد نمی‏شود زندانش انداخت، نمی‏شود آبرویش را برد. پس خلاصه هیئات ترکیبیه هم از این راه می‏فهمیم، که اصلاً می‏فهمیم که ظهور افعل یا جمله شرطیه اینها است اصلاً وضع شده برای اینها احتیاجی به لغوی نداریم، یا مثلاً افعل همان افعلی که متبادر از او وجوب است می‏بینیم همان افعل اگر بعد از صیغه نهی یا حظری واقع باشد از او اباحه می‏فهمند یعنی یک ظهور ثانوی از آن استفاده می‏کنند و خلاصه مطلب آقا نه در مفردات و نه در مرکبات هیچ احتیاجی به قول لغوی نداریم و آن دلیل چهارم شما مخدوش است آن دلیلهای قبلی را هم که خدشه ‏دارش کردیم.

۲

تکرار دلیل چهارم حجیت قول لغوی

و بالجملة: دوباره همه اینها را می‏خواهند در یک جمله خلاصه کنند، خلاصه ظن حاصل از قول لغوی به اعتبار این که حالا یکی دو مورد ما محتاج هستیم مثل صعید و کعب این مصحّح رجوع عمل به ظن نمی‏شود. و بالجملة خلاصه هفت هشت ده خط ردّی که کردیم در هفت هشت کلمه: فالحاجةُ الی قول اللغوی الظنی الذی لا یحصل العلم ظن است دیگر چون اگر قول لغوی مفید علم باشد که حجت است ولی قول لغوی ظنی الحاجةُ لا تصلح، فاعل لا تصلح آن حاجة است، صرف این که ما احتیاج داریم آن هم یکی دو مورد صعید و کعب، صرف این که ما حاجت داریم به ظن لغوی این لا تصلح این حاجة صلاحیت ندارد که علت و سبب بشود که ما حکم کنیم به اعتباره یعنی به اعتبار قول لغوی به خاطر حاجتی که در بعضی از جاها داریم، چرا این صلاحیت ندارد؟ لقلّة مواردها، عنایت کردید علت قبل از حکم است، این احتیاج به ظن لغوی در بعضی از موارد این صلاحیت ندارد آخر اینها از این راه وارد شدند دیگر گفتند ما محتاجیم به قول لغوی اگر عمل نکنیم آن محذور پیش می‏آید. ایشان می‏گوید: نه این احتیاج ما به قول لغوی این نمی‏تواند مصحح حجیت قول لغوی باشد، چرا؟ لقلة مواردها، یک دو سه مورد است حالا ما دو سه مورد محتاجیم چه لزومی دارد که آدم بیاید بگوید قول لغوی حجت است.

نعم بله اگر انسدادی شدیم مثل میرزای قمی آن هم انسداد کبیر، اگر انسداد کبیری شدیم بله از هر جایی ظن پیدا کردی حجت است مختص به قول لغوی نیست ظن پیدا کردی از راه خواب که دیدی نماز جمعه واجب است ظن برایت پیدا شده، از قول یک بچه گمان کردی که نماز جمعه واجب است از قول یک دیوانه خبر پیدا کردی ظن پیدا کردی که فلان چیز حرام است، اگر انسدادی بشویم که تمام این ظن‏ها حجت است، چون بین میرزای قمی و سید مرتضی هزار سال تقریبا فاصله است سید مرتضی انفتاحی است ایشان می‏گوید باب معظم احکام شرعیه بابش مثل آفتاب برای ما مفتوح است خوب راست هم می‏گوید ایشان زمانی که بوده نزدیک به زمان به حساب حضور ائمه علیهاالسلام بوده، غرض سید مرتضی مدعی است که باب علم به معظم احکام شرعیه برای ما مفتوح است، خوب ما اگر ان قول را بپذیریم بگوییم باب علم به احکام شرعیه مفتوح است که اصلاً به هیچ ظنی نمی‏شود عمل کرد حتی ظن حاصل از قول لغوی و آن محذور هم پیش نمی‏اید، چرا؟ چون احکام فرض این است که معلوم است آخر محذور کی پیش می‏آید؟ آن موقع که احکام معلوم نباشد، اینها در عبارت نیست من از خارج دارم عرض می‏کنم که تمام مطلب را گفته باشیم، خلاصه به این آقای مستدل به این آقایان مشهور می‏گوییم شما عقیده سید مرتضی را دارید یا عقیده میرزای قمی؟ اگر عقیده سید مرتضی را دارید ایشان می‏گوید باب علم به احکام برای ما مفتوح است چطور الان امام زمان تشریف بیاورند باب علم مفتوح است ایشان هم در آن زمان گفتند معظم احکام شرعیه باب علمش برای ما مفتوح است، خوب اگر این را بپذیریم یکدانه ظن حجت نیست حتی ظن لغوی، چرا؟ برای این که دیگر محذور پیش نمی‏آید چون وقتی که احکام روشن باشد ما قول لغوی را هم بگذاریم کنار دیگر محذور تعطیل پیش نمی‏آید. پس اگر عقیده سید مرتضی را قبول دارید و قائل هستید به انتفاح باب علم نسبت به احکام شرعیه که هیچ ظنی حجت نیست نه لغوی و نه غیر لغوی. و اگر قائل به حرف میرزای قمی هستید ایشان انسداد کبیری است اگر این را قبول بکنی همه ظن‏ها برایت حجت است دیگر منحصر به ظن لغوی نیست حتی اگر باب علم به لغت هم مفتوح باشد غیر از دو جا همان دو جا قول لغوی برای شما حجت است. پس بنابراین هیچ احتیاج ندارد اگر مبنای میرزای قمی را قبول بکنی شما تمام ظنون حجت می‏شود دیگر احتیاج ندارد بگویید ما محتاجیم به قول لغوی، آخر چه کار کرد این آقا؟ گفت ما احتیاج داریم به قول لغوی اگر عمل نکنیم لازم می‏آید تعطیل احکام، ایشان می‏گوید: احتیاج ندارد این حرفها را بزنید باب علم به لغت که مفتوح باشد هر ظنی برایت حجت است احتیاج ندارد بیایی انسداد قول لغوی درست کنی.

نعم سیجی‏ء، اوایل صفحه ۱۶۴، با این کتابهایی که دست من است صفحه ۱۶۴، خط هفتم هشتم از آنجاها یک قدری مطالعه کنید مفصل است آنجا این را دیگر مفصل ما آنجا می‏گوییم. سیجی‏ء انّ کلّ من این من کیه؟ میرزای قمی، دو سه تا ضمیر هم بعدا می‏آید که به این من برمی‏گردد آن ضمیرها را هم من میرزای قمی معنی می‏کنم، کلّ من عمل بالظن میرزای قمی: هر کسی که عمل به ظن می‏کند در مطلق احکام شرعیه فرعیه یلزمهُ لازم است او را که عمل به ظن به حکمی بکند که ناشی از ظن به قول لغوی است یعنی اگر مبنای میرزای قمی را قبول کردی شما و انسدادی شدی تمام ظنون حجت است احتیاجی ندارد شما بیایید بگویید نه چون باب علم به لغت مسدود است ما به ظن عمل می‏کنیم، نه هیچ احتیاج ندارد حتی اگر باب علم به لغت هم مفتوح باشد غیر از آن دو مورد، همان دو مورد هم شما می‏توانی به ظن حاصل از قول لغوی عمل کنی. لکنّهُ لا یحتاجُ، عین لا یحتاج را آنجا مطالعه کنید خط هشتم با این کتابهایی که دست من است صفحه ۱۶۴ سطر هشتم، لا یحتاج ایشان می‏فرماید اگر حرف میرزای قمی را قبول کردی و قبول کردی انسداد کبیر را یعنی قبول کردیم که معظم احکام باب علمش مسدود است، آخر میرزای قمی مقدمه سومش همین است دیگر یک: احکامی داریم دو: ما که مثل حیوانات نیستیم آن احکام را از ما می‏خواهند سه: علم ما به آن احکام شرعیه مسدود است، علتی که می‏گویند دلیل انسداد برای این که مقدمه سومش این انسداد است آن هم انسداد کبیر باب علم به معظم احکام شرعیه برای ما مسدود است، خوب چه بکنیم احتیاط هم که مشکلات دارد، شک و وهم که مرجوح است، عقل می‏گوید از هر راهی ظن برایت حاصل شد حجت است. ببینید ایشان می‏گوید اگر حرف میرزای قمی را شما قبول کنید همه ظن‏ها حجت است چه ظن قول لغوی و چه غیر قول لغوی، لکن اما این ظن قول لغوی که حجت است دیگر محتاج نیست به دعوای انسداد باب علم فی اللغات، آخر این آقا چه کار کرد؟ این آقا دلیل چهارمش این بود می‏گفت ما باب علم برای ما مسدود است در باب لغات چون باب علم به لغات مسدود است برای ما اگر بخواهیم به ظن لغوی عمل نکنیم آن محذور پیش می‏آید، یعنی محذور تعطیل احکام، ایشان می‏گوید احتیاجی ندارد اگر باب علم به لغات هم مفتوح باشد برایت غیر از دو مورد باز در همان دو مورد می‏توانی به قول لغوی عمل کنی. نمی‏دانم روشن شد یا نه، اگر انفتاحی شدیم که هیچ ظنی حجت نیست امام زمان هم تشریف بیاورند هیچ ظنی حجت نیست یعنی اگر حرف سید مرتضی را قبول کردیم و انفتاحی شدیم که هیچ ظنی حجت نیست نه ظن لغوی و نه ظن‏های دیگر. اگر میرزای قمی را بپذیریم که انسدادی بخواهی بشوی خوب همه ظن‏ها را برایت حجت می‏کند حتی در باب لغت هم اگر تمام معانی لغویه برایت روشن باشد جز دو جا مثل آن صعید و کعب در همان دو جا می‏توانی به ظن حاصل از قول لغوی عمل کنی. اگر شما انسدادی شدی تمام ظنون برایت حجت است نه تنها ظن لغوی همه ظنون حجت است و احتیاجی هم ندارد بیایی ادعا کنی و بگویی باب علم در لغات چون برای ما مسدود است از این جهت محتاجیم، نه ایشان باب علم هم که مفتوح باشد برای شما به غیر از دو مسأله در آن دو مورد به ظن حاصل از قول لغوی می‏شود عمل کرد. بل العبرةُ عند میرزای قمی میزان عمل به ظن در نزد میرزای قمی انسداد باب علم فی معظم الاحکام، چه انسدادی است؟ کبیر ببینید انسداد، با همین مقدمه سوم، مقدمه سوم میرزای قمی همسن است دیگر می‏گوید میزان عمل به ظن چیه؟ انسداد کبیر، یعنی انسداد باب علم فی معظم الاحکام، خوب اگر این حرف را زدیم انّهُ یعنی این قول میرزای قمی یصحّحُ یوجبُ الرجوع الی الظن این باعث می‏شود شما بتوانی رجوع کنی به ظن به حکمی که حاصل می‏شود از ظن به لغت، و ان فرض انفتاحُ باب العلم فیما عدا هذا المورد من اللغات، ما عدا کدام است؟ ما عدا هذا المورد، هذا المورد یعنی صعید و کعب، ما عدا کدام است؟ یعنی دیگران، ایشان می‏گوید الفاظ دیگر فرض کن فقط همین دو تا را نمی‏دانی باب علم نسبت به این دو تا مسدود است ولو باب علم در جاهای دیگر مفتوح باشد شما در همین دو جا هم می‏توانی به ظن حاصل از قول لغوی عمل بکنی. خلاصه اگر بپذیری مبنای میرزای قمی را قول لغوی حجت است ولو باب علم به لغت هم برایت مفتوح باشد غیر از دو مورد یعنی در آن دو مورد باز می‏توانی به ظن حاصل از قول لغوی عمل بکنی. ایشان می‏فرماید: و سیتّضح، عرض کردیم همان صفحه ۱۶۴ سیتّضحُ هذا دیگر مفصل توضیح می‏دهد ایشان، اگر سید مرتضی را حرفش را بپذیریم که هیچ ظنی حجت نیست، اگر میرزای قمی را حرفش را بپذیریم همه ظنون حجت است دیگر احتیاجی ندارد بیایی بگویی باب علم به لغت مسدود است، آخر آن زحمت کشید چه کار کرد؟ آمد گفت آقا باب علم به لغت مسدود است برای ما پس ناچاریم به ظن، ایشان می‏گوید اگر میرزای قمی را قبول کردی احتیاجی به این حرفها ندارد باب علم به لغت هم که برایت مفتوح باشد غیر از دو مورد همان دو مورد را هم می‏توانی به ظن حاصل از قول لغوی عمل کنی.

۳

نظر مرحوم شیخ در حجیت قول لغوی

خوب این حرفهای ایشان ولی برمی‏گردند، تو این کتابها در حاشیه رفته این کتابها این نسخه‏‌ها زمان شیخ چاپ شده بوده و ایشان اواخر عمرش که می‏شود یک دوره دیگر رسائل را بررسی می‏کنند اینجا که می‏رسند عقیده‏ شان برمی‏گردد و چون کتاب چاپ شده بود این لکنَّ الانصاف در حاشیه است ولی نسخه‏‌هایی که دست آقایان است اینها بعدها چاپ شده لذا اینها همین لکنّ الانصاف را در متن آوردند. ایشان می‏خواهند از اینجا برگردند یعنی بعد از این که یک عمری مخالفت کردند با مشهور و گفتند قول لغوی حجت نیست ادله را باطل کردند می‏گویند انصاف این است، آن روز هم گفتند انصاف، آن روز فرمودند انصاف این است که قول لغوی حجت نیست، امروز می‏فرمایند انصاف این است که موارد حاجت به قول لغوی اکثر من ان یحصی فی تفاصیل المعانی، انقدر ما احتیاج به لغوی داریم در تفاصیل معانی، البته این را هم بدانید که آقای آخوند با این انصاف ایشان مخالف است آخر صفحه ۶۷ را ببینید آقای آخوند درست نقطه مقابل مشهور است مشهور می‏گویند ظن حاصل از قول لغوی حجت است، آقای آخوند از روز اول می‏گفته حجت نیست تا روز آخر، این لکنّ الانصاف را که شیخ دارد می‏گوید ایشان رد می‏کند حتما مراجعه کنید اسم شیخ را نمی‏آورد ولی عین این عبارت آنجا است. ببینید شیخ چی می‏گوید؟ می‏گوید احتیاج ما به قول لغوی اکثر من ان یحصی است خیلی ما احتیاج داریم یعنی حتما مجبوریم. آن وقت عبارت آقای آخوند را ببینید آخر صفحه ۶۷ می‏گوید و ان کان مورد الاحتیاج اکثر من ان تحصی ولی به درد نمی‏خورد، یعنی شما اصلاً کفایة را آقا کلمه کلمه خط به خط همه ناظر به رسائل است اسمی از شیخ نمی‏آورد بعد از این که مشهور را رد می‏کند شیخ را هم رد می‏کند یعنی لکنّ الانصافی که الان می‏خواهیم بخوانیم که شیخ می‏فرمایند چون ما اکثر من ان تحصی به قول لغوی محتاجیم پس مجبوریم که عمل کنیم، شیخ هم رد می‏کند ایشان را می‏گوید بله موردُ الاحاجة و ان کان اکثر من تحصی خیلی زیاد ما محتاج هستیم ولی معذلک لا یوجب اینها باعث نمی‏شود که ما قول لغوی را حجت بکنیم. یعنی آقای آخوند تا حالا مشهور را رد می‏کرد از اینجا دیگر با شیخ طرف است یعنی شیخ که از موضعش عدول کرده می‏خواهد بگوید قول مشهور حجت است، آقای آخوند شیخ را هم رد می‏کنند ولی ایشان می‏فرمایند: نه واقعش این است که احتیاج ما خیلی زیاد است اکثر من ان یحصی فی تفاصیل المعانی، عنایت بکنید آقا ببینید آقا ایشان می‏خواهند بگویند ما اجمالاً معانی را می‏دانیم اما تفصیلاً نمی‏دانیم یعنی برای تفاصیل معانی ما چاره ‏ای نداریم سراغ لغوی برویم مثلاً اجماع حالا می‏گویند: ماء اوضعُ المفاهیم است ماء یک لفظی است که دیگر واضح‏ترین مفاهیم است دیوانه، عاقل، زن، بچه، مرد، همه می‏دانند ماء چیه. خوب این ماء معنی کلی ‏اش را می‏دانیم هوُ جسمٌ سیال، خیلی خوب ما اجمالاً می‏دانیم ماء چیه معنایش آن جسم بارد سیال، اما تفصیلاً نمی‏دانیم واقعا بعضی از آبها را آدم اصلاً نمی‏داند آب است یا نه، آن رودخانه قم که حالا شما ندیدید سابق آقا چند متر گاهی آب می‏آمد و نه آب نه آب گل، گل‏آب می‏آمد یعنی آدم وقتی دست می‏کرد زیرش واقعا نمی‏دانست این همان آبی است که روایت می‏گوید توضأ بالماء این است یا تطهر ثوبک بالماء این آب است یعنی اینطور گل‏آب بود عرض کردم نه آب گل، یعنی واقعا وقتی آدم دست می‏کرد زیر این آب شک می‏کرد آیا آن آبی که ما بنا است با آب وضو بگیریم این است؟ شک می‏کرد انسان، آیا می‏شود با این آب رفع حَدَث کرد؟ ببینید معنای اجمالی ماء را می‏دانیم اما سعه ضیقش را نمی‏دانیم، که آب انقدر سعه دارد آن گل‏آب قم را هم می‏گیرد یا نه ضیق است آبی که دیگر در آن حد نرسد، خوب ما الان نمی‏دانیم واقعا، حکم شرعی هم بر آن مترتب است بله اجمالاً همه ما می‏دانیم الماء ماهو اما تفصیلش چیه یعنی آیا سعه دارد که آن گل‏آب رودخانه را هم بگیرد یعنی آن هم آب است می‏شود با آن رفع حدث و خبث کرد یا نه، ضیق است باید مفهوم ضیق‏تری دارد، خوب ما برای تفاصیلش حتما محتاجیم به لغوی که اگر مراجعه نکنیم نمی‏دانیم واقعا این آبها چه جوری است آیا رفع حدث می‏شود یا نمی‏شود. ایشان می‏فرمایند که: ببینید در تفاصیل یعنی ولو اجمال ماء را می‏دانیم ما، اجمالاً ماء را می‏دانیم اما در تفاصیل این معانی به حیثی که یفهم بتوانیم بفهمیم که این افراد مشکوکة، همان آب رودخانه، این افراد مشکوکة آیا داخل در ماء است یا خارج از ماء است. و ان کان المعنی اجمالاً، فی الجملة یعنی اجمالاً، و ان کان المعنی اجمالاً برای ما روشن است و معلوم من دون مراجعة قول اللغوی، اما تفاصیلش روشن نیست پس بنابراین احتیاج ما به قول لغوی خیلی زیاد است به طوری که اگر نرویم سراغ قول لغوی اصلاً استنباط احکام نمی‏توانیم بکنیم.

حالا من ماء مثال زدم ایشان چند تا دیگر مثال می‏زنند: کما فی مثل الفاظ الوطن، خوب وطن چیه؟ می‏دانید که وطن از موضوعاتی است که حکم برایش مترتب است آدم نمازش تمام است، روزه باید بگیرد، از وطن برود بیرون نماز شکسته است، حالا این وطن چیه؟ خوب تو ذهن ما وطن یعنی آنجایی که مسقطُ الرأس است آدم به دنیا آمده و یک مدتی هم اقامه می‏کند، ما خیال می‏کنیم وطن این است و حال آن که بسیاری از آقایان اهل علمی که در قم هستند مسقطُ الرأسشان اینجا نیست اینجا هم اسمش وطن است، خوب حالا چه کار کنیم ما الان از تهران آمدیم اینجا می‏روم تهران آیا نمازم تمام است چون مسقطُ الرأس من تهران بوده یک سی سالی هم تهران بودیم حالا این واقعا وطن من آنجا است یا الان این است وطن من، اینجا نماز من تمام است، خوب اینها را نمی‏دانیم واقعا وطن به کجا می‏گویند؟ یا فرض کنید فاکهة: میوه، خوب سیب و گلابی و اینها همه میوه است اما جوز و الوز هم میوه است خوب اینها هم درخت است جوز گردو، لوز بادام، آیا اینها فاکهة است؟ یعنی اگر من واقعا گردو گذاشتم جلوی شما منزل ما آمدی می‏گویی واقعا خوب پذیرایی کرد میوه‏‌هایی خوبی آورد. آیا واقعا میوه است که من آوردم جلوی شما یا این که نه جوز و لوز را میوه بهش نمی‏گویند؟ یا معدن: خوب معدن یقینا آنجایی است که طلا و نقره و نفت استخراج می‏کنند، خوب معدن است می‏دانید خمس دارد خوب از کلماتی است که حکم شرعی بر او مترتب است، حالا معدن گچ آیا آن هم معدن است یک جایی نمک بود آهک بود آیا اینها را هم می‏گویند معدن؟ آیا اینها هم خمس دارد؟ خوب تفاصیل این معانی برای ما روشن نیست. کنز: کنز یقینا آنجایی است که من یک زمینی را گود می‏کنم یک مقدار سکه ‏ای چیزی دفع می‏کنم برای روز مبادا، خوب این کنز است حالا اگر یک روز زلزله شد یک روزی تمام مثلاً یک شهری زیر و رو شد و اموال رفت آن زیر صد سال بعد پیدا کردند آیا این کنز است؟ این خمس دارد؟ کسی دفن نکرده اینها، ببینید اینها آقا تمام اینها الفاظ اجمالی‏اش برای ما روشن است ولی تفاصیلش روشن نیست، چاره‏ای نداریم برای سعه و ضیق معنای لغوییه باید برویم سراغ لغوی و حق به جانب آقای مشهور است، لذا ایشان می‏فرمایند که: مثل الفاظ وطن، المفازة مثلاً: مفازة یعنی یک بیابان بی‌آب و بی‌سبزه و بی‌گیاه این را می‏گویند مفازة، خوب این را می‏دانیم حالا اگر یک جایی سبز بود آب داشت دریا داشت بعد همه خشک شد حالا این اسمش دیگر مفازة نیست؟ نجف همین‏طور است دیگر نجف نمی‏دانم شنیدید یا نه روایت دارد من سابق در بحار دیدم، نجف یک دریا بود دریای عمیقی هم بوده اسمش هم نی‏ء بوده اسم آن دریا نی‏ء، رفته رفته این آبها خشک شده، آن وقت مردم می‏رسیدند به همدیگر می‏گفتند نی، جفَّ، یعنی دریای نی جفّ فعل ماضی، آن دریای نی خشک شد رفته رفته نی جفّ شد نیجف رفته رفته شد نجف. خوب حالا این نجف یک موقعی دریا بوده آب و گیاه داشته بعد تبدیل شده به یک بیابان حالا این اسمش مفازة است؟ باز هم به آن می‏گویند مفازة به اعتبار اول یا نه؟ یا بعکسش یک جایی بیابان، بیابان بی‌آب و علف یک بیابان غفر بوده و رفته رفته یک چاهی پیدا شده آبی پیدا شده سبزه ‏ای پیدا شده آیا آنجا دیگر از مفازه بودن خارج می‏شود؟ خلاصه ایشان می‏فرمایند: الفاظ مواد خام الفاظ ولو تک تکش اجمالاً برای ما روشن است معانیش، ولی تفاصیلی که واقعا شک داریم که اینها داخل در آن مفهوم است یا نیست، وطن را گفتیم مفازة را هم گفتیم، التمر آیا آن خرماهای رطب درجه یک آیا آنها را هم می‏گویند تمر؟ یا آن خرماهایی که می‏ماند خشک می‏شود آنها را می‏گویند تمر؟ خوب زکات دارد. فاکهة: سیب و گلابی را یقین داریم فاکهة است آیا جوز و لوز هم فاکهة است؟ کنز: آنجایی که ذخیره کنیم مال یقین داریم کنز است، آنجایی که در اثر زلزله زیر و رو بشود یک اموالی برود زیر زمین بعضی ‏ها بیایند پیدا کنند اسم اینها کنز است؟ آیا اینها خمس است واقعا؟ معدن: آنجایی که طلا و نقره و نفت استخراج می‏شود خوب خمس دارد دیگر این نفتهایی که استخراج می‏کنند باید خمسش را بدهد دولت، حالا لابد می‏دهد به این مردم خلاصه اینها مستحق هستند، علی کل حال نفت خمس دارد طلا اینها همه خمس دارد آیا می‏دهند یا نمی‏دهند؟ غوص: غواصی، شما اگر غواصی کردی رفتی زیر دریا خوب مرواریدهایی آوردید خوب این یقینا خمس دارد، حالا اگر یک قدری آن مروارید خودش آمد روی آب از ساحل دریا گرفتی شما آیا این هم اسمش غوص است یعنی باید این را هم خمس داد؟ مشمول آن غواصی است و نمی‏دانیم؟

و غیر ذلک، غیر ذلکش هم آن مائی که من مثال زدم که آیا این آب سع و ضیقش چه جور است آیا معنای وسیعی دارد یا معنایش مضیق است؟ و غیر ذلک من الموضاعات، متعلقات یعنی موضوعات، چه اینها دانه دانه موضوع حکم است دیگر، وطن موضوع یک حکمی است، به حساب فاکهة موضوع یک حکمی است، کنز موضوع حکم است، غرض متعلقات یعنی موضوعات، و غیر ذلک از موضوعات احکام که ممّا لا یحصی، ببینید این لا یحصی را ایشان دلیل گرفت برای این که قول لغوی حجت است آقای آخوند هم با صراحت می‏فرمایند: و لولا یحصی یعنی ولو این که غیر محصی است و قابل احصی نیست احتیاج در تفاصیل معانی ولی معذلک به قول لغوی نمی‏شود حجت کرد یعنی نمی‏شود اعتناء کرد. بعد ایشان یک خرده باز می‏خواست شل بشود، می‏گوید البته ما گفتیم خیلی زیاد اما کثرتش هم آنطور نیست که اگر ما لغوی را گذاشتیم کنار آن محذور پیش بیاید، کدام محذور؟ تعطیل احکام، ببینید

- سوال:...

- بله دیگر یعنی آن تعطیل احکام،

ببینید و ان لم یکن، الان گفت خیلی احتیاج داریم ولی در عین حال می‏فرماید البته کثرتش هم آنطور نیست که یوجبُ التوقفّ فیها محذورا، محذورا مفعول یحبُ است، یعنی انقدر هم کثیر نیست آخر آن دلیل انسداد صغیر چی می‏گفت؟ می‏گفت: انقدر زیاد است احتیاج ما که اگر بخواهیم توقف کنیم عمل نکنیم یوجبُ محذورا، ایشان می‏گوید: نه البته آنطور هم نیست ولی لعلّ هذا المقدار کافٍ همین مقدار کثیرتی که هست کافی است منضمن به آن اتفاقات مستفیضه، رفت سراغ آن به حساب ادله اولیه، و خلاصه ایشان آقا می‏خواهد بگوید ولو تک تک اینها یک خرده اشکال دارد ما الان کثرت احتیاجمان آنطور نیست که اگر قول لغوی را بگذاریم کنار آن اشکال پیش بیاید و آن احکام اولیه را هم آن تنها تنهایش اشکال دارد ولی قاطیش کن یعنی بگو آن اجماعات، اینها را می‏گویند تعاضُد یعنی ولو تک تک اینها اشکال دارد چرا؟ برای این که آنطور نیست احتیاط که اگر ما رجوع نکردیم آن محذور پیش می‏آید، خوب این تکش یک عیبی دارد، آن اجماعات اولیه هم تکی‏ اش عیبش چی بود؟ قدر متیقنش مقام، اما این دو تا را قاطی کن بگو بله احتیاج که داریم آن اجماعات هم که هست به این می‏گویند تعاضد، ایشان تو رسائل دو سه جا این کار را می‏کند که یک چیزهایی تک تکش کار صورت نمی‏دهد ولی می‏گوید مخلوطش کن یک دلیل حسابی از داخل آن در می‏آید، یکی از آنها که الان یادم است صفحه ۳۳۶، در بحث استصحاب، ایشان روایات استصحاب را که نقل می‏کند می‏گوید: این روایاتی که ما گفتیم استصحاب را حجت می‏کند بعضی‏‌هایش سندش خوب است دلالتش ضعیف است، بعضی‏ها دلالتش قوی است ولی سندش ضعیف است، اینها را با هم قاطی کن و می‏گوید تعاضد، یعنی ولو دانه دانه این روایات یک اشکالی دارد اما روی همدیگر بریز آنهایی را که سندش قوی است ضعف سند اینها را جبران می‏کند، آنهایی که دلالتش قوی است ضعف دلالت آنها را جبران می‏کند. اینجا هم همین جور است بالاخره کثرتی هست ما زیاد محتاجیم به اینها ولو در آن حد نیست، این اشکالش است، ولو در آن حد نیست که محذور پیش بیاید خوب این تنهاییش الان یک اشکالی دارد وقتی آن محذور پیش نیاید حجت نیست از آنطرف هم آن اجماعات قبلی که گفتیم آنها هم قدر متیقنش شهادت است، اما قاطیش کن همین مقدار از احتیاج با ضمیمه آن اجماعاتی که گفتیم این دو تا را قاطی همدیگر بکن یک چیزی از آن در می‏آید و او این است که استفاده می‏شود قول ظن حاصل از قول لغوی خلاصه حجت است.

ولی فافهم، بالاخره آقا ایشان از دنیا رفت یک استخوان لای زخم گذاشتند، آقای آخوند موضعش روشن است از اول عمرش تا آخر عمرش می‏گفت آقا قول لغوی به درد نمی‏خورد، ولو احتیاج ما هم خیلی زیاد است مگر لغویی که از قولش علم حاصل بشود والّا ظن حاصل از قول لغوی به درد نمی‏خورد. نقطه مقابل ایشان هم مشهور از اول عمر تا آخر عمر می‏گفتند ظن حاصل از قول لغوی حجت است، شیخ ما یک عمر می‏گفت حجت نیست حالا هم که می‏خواهد برگردد ببینید یک خرده استخوان لای زخم می‏گذارد، و ان لم یکن، فافهم، هذا المقدار، خلاصه آقا ایشان به اینجا که رسید از دنیا رفت اینجا که رسید از دنیا رفت. ادرکهُ هادمُ الذّات، لذا دیگر نرسیدند ایشان بقیه رسائل را تصحیح بکنند خلاصه مطلب با فافهم دوباره ایشان یک قدری قضیه را شل کردند فافهمش چیه؟ خوب ما که گفتیم آن اجماعها قدر متیقنش شهادت است به چه درد ما می‏خورد؟ کثرت اینجا هم که ما گفتیم انقدر نیست که آن محذور را پیش بیاورد، بالاخره با فافهم یک کمی باز ایشان شل شد یعنی لکنّ الانصاف اینجا یعنی آقای آخوند به اعتبار این فافهم مخالف است ایشان الان با این فافهم لکنّ الانصافش را یک قدری تضعیف کرد یک قدری شل شد لکنّ الانصاف، آقای آخوند به دلیل همین فافهم می‏گوید این انصاف ایشان درست نیست، البته این حرفها را که نمی‏زند مطالعه که بکنید معلوم می‏شود، آقای آخوند انصاف اولی را قبول دارد انصاف امروز که ایشان برگرشتند قبول ندارند.

۴

اجماع منقول

و من جملةُ الظنون الخارجة من الاصل الاجماع المنقول بخبرٍ واحد، کجاییم ما؟ ظنون خاصه، آخر صفحه ۳۰ تاسیس اصلی کردیم گفتیم اصل اولی حرمت عمل به ظن، از او می‏خواهیم یک ظنونی را استثناء کنیم یکی دو تایش را خواندیم یکی ظن حاصل از ظهورات بود یعنی از راه اصالة الحقیقة، اصالة العموم، اصالة الاطلاق، اینها مفید ظن است اما ظنی است که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم، خوب دیگر اینها مشمول آن اصل اولی نیستند خرجَ ظن خاص معنایش این است یعنی دیگر از تحت آن عموم خارج می‏شود بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم، بعضی‏‌هایش را هم بعدا می‏خوانیم مثلاً خبر واحد مفصّل است آیات روایات، عقل، اجماع، دلالت دارد که خبر واحد ثقه حجت است اگر از راه زرارة خبر به ما رسید مثلاً یجبُ الصلاة الجمعة این برای ما حجت است یعنی ما باید فتوی بدهیم که نماز جمعه واجب است، چرا با این که مفید ظن است؟ برای این که ادله بالخصوص داریم ظن است قول زرارة که علم نمی‏آورد اما ظنی است که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم، این را هم بعدا می‏خوانیم.

امروز می‏خواهیم چی بخوانیم؟ امروز می‏خواهیم اجماع بخوانیم، اگر اجماع کردند علماء مثلاً بر وجوب نماز جمعه، بر نجاست عرق جنب از حرام، آیا این اجماع منقولی که یک کسی آمده نقل اجماع کرده که اجمعَ العلماء مثلاً فلان چیز واجب است فلان چیز حرام است، آیا این اجماع حجت است یا لا حجت است؟ اولاً: بدانید اینهایی که می‏گویند حجت است مثلاً یکیشان میرزای قمی است اگر شما سوال بکنی برای چی حجت است؟ می‏گویند برای این که خبر واحد حجت است، مگر ما نمی‏خوانیم که خبر واحد حجت است، خوب این آقا هم که دارد نقل اجماع می‏کند خبر واحد است دیگر یعنی دلیل خاصی شیعه بر حجیت اجماع ندارد، این آقایان اخباریین خیلی حمله می‏کنند به اصولیین، می‏گویند نگاه کنید ما اصلاً اجماع در روایات و آیات نداریم این حرف را سنی‏ها در آوردند و شیعه ‏ها هم دنبالش را گرفتند. راست می‏گویند اجماع اصلش ما آنها است ولی شما نگاه بکنید هم از نظر دلیل ما با آنها فرق داریم و هم از نظر مناط و حجیت، اگر شما به آنها بگویید چرا اجماع حجت است؟ آیات و روایات می‏گذارند جلوی شما اجمعُ الامرکم، ان تنازعتهم، اینها همه را میرزای قمی در جلد اول قوانین صفحه ۳۶۱ تا ۳۸۵ اگر این ده بیست صفحه را فرصت بکنید مطالعه بکنید خیلی خوب است، من خلاصه‏ اش را عرض می‏کنم: اینها ادله می‏آورند روایت لا تجتمع امتی علی الخطاء، امت من اجماع بر خطا نمی‏کند، یعنی اگر امت من ببینید از خود آیات و روایات یعنی اگر بگویید اجماع چرا حجت است برای شما آیه و روایت می‏آورند که پیغمبر فرموده: لا تجتمع امتی علی الخطاء، خدا هم فرموده: اجمعوا علی امرکم، یعنی در تمام کارهایتان اجماع داشته باشید. اما اگر به شیعه بگوییم شما چرا اجماع را حجت می‏دانید؟ می‏گویند ما دلیل نداریم دلیل ما حجیت خبر واحد است، یعنی همان ادله ‏ای که بعدا می‏خوانیم خبر واحد را برای ما حجت می‏کند اجماع هم حجت می‏کند برای این که اجماع هم یکی از آن خبر واحدها است عبارت میرزا این است صفحه ۳۸۴: الاجماعُ المنقول بخبر الواحد حجةٌ لانّهُ خبرُ الواحد و الخبرُ الواحدِ الحجة، ببینید دلیل اجماعی و کتاب و اینها نمی‏آورد برای ما، می‏گوید: اجماع حجت است به خاطر این که خبر واحد حجت است، خوب ما چرا می‏گوییم قول زرارة حجت است خبر واحد؟ خوب این آقا هم مثلاً شیخ طوسی است آمده نقل اجماع می‏کند آدم معتدلی است و موثق هم هست قولش را می‏پذیریم. پس این اولاً: ما دلیلمان با دلیل آنها فرق دارد. و ثانیا: آنها اجماع را بما هو هو حجت می‏دانند یعنی همین قدر که یک مشت قداره ‏کش ریخت در منزل امیرالمومنین، زنده باد مرده باد، زهرا را بزن، خانه را آتش بزن، او را بگیر، او را ببند، شد اجتماع، بعد هم گفتند پیغمبر فرموده: لا تجتمع امتی علی الخطا، این یکدانه زن با آن هفت هشت مرد باید آنها را نابودشان بکنی، زنش دختر پیغمبر است باشد، او داماد پیغمبر است باشد، ببینید اجماع را بما هو هو یعنی همین قدر که یک مشت قداره ‏کش، چاقوکش، رجّاله ریختند گرفتند مدینه را ببند و بزن و بگیر این شد اجماع. ولی ما که اینجوری نیستیم ما می‏گوییم اگر هم اجماع حجت است به اعتبار این که کاشف از رأی معصوم است، ببینید چقدر فرق دارد یعنی واقعا بی‌‏انصافی را ببینید این آقایان اخباریین مرتبا حمله می‏کنند به اصولیین این کلمه اجماع را شما از سنی‏‌ها یاد گرفتید. خوب بله از سنی‏‌ها یاد گرفتیم، ولی آنها می‏گویند خود اجماع دلیل دارد در کتاب و سنت، ولی ما این حرفها را نمی‏زنیم ما اگر هم می‏گوییم اجماع حجت است دلیل ما حجیت خبر واحد است این اولاً، و ثانیا اگر می‏گوییم حجت است به اعتبار این که کاشف از رأی معصوم است نه این که بما هو هو در خانه معصوم را آدم آتش بزند به اعتبار این که لا تجتمع امتی علی الخطاء. علی کل حال خیلی تفاوت است بین ما و سنی‏ها راجع به حجیت اجماع، علی ای حال خیلی حمله می‏کنند عرض کردم از جاهایی که خیلی توهین می‏کنند جسارت می‏کنند همین جا است که اینها کلمات سنی‏‌ها را برداشتند مأخذ خودشان قرار دادند می‏گویند ادله ما چهار تا است کتاب و سنت و عقل و اجماع و حال آن که اجماع اصلش برای آنها است. می‏گوییم بله اصلش مال آنها است ولی ما دلیلمان با دلیل آنها فرق می‏کند، مناط ما با مناط آنها فرق می‏کند آنها اجماع را بماهو هو حجت می‏دانند، ما نه کاشفٌ از رأی معصوم حجت می‏دانیم. اینهایی را که عرض کردم خلاصه ده بیست صفحه قوانین است اگر مراجعه بفرمایید از لابه ‏لای این حرفها اینهایی را که من گفتم استفاده می‏شود.

و من جملة الظنونِ الخارجة عن الاصل الاجماعُ المنقول بخبرٍ واحد، که البته ایشان قبول ندارد آقای شیخ انصاری ما اجماع منقول به خبر واحد را قبول ندارد، عنایت بکنید یک وقت اجماع مُحصّل است اجماع محصّل حجت است، معنای اجماع محصّل این است: آدم تحصیل بکند آراء کل علماء را از روز اول تا امروز، زمان‌های سابق نمی‏شد ولی الان خیلی راحت است دنیا الان شده مثل یک دهکده با این شبکه‏‌ها و با این ارتباطات و اینها انسان می‏تواند در این زمانها یک مطلبی را اجماعا به دست بیاورد غرض اجماع محصّل یعنی تحصیل آراء کل علماء که یک نفر هم از قلم نیفتد. پس اگر اجماع اینجوری شد حجت است اجماع محصّل حجت است، اجماع منقول هم اگر متباتر شد آن هم حجت است. اینها را ایشان دیگر رمزی می‏گویند رد می‏شوند، اجماع منقول یعنی پنجاه نفر مثلاً بیایند بگویند اجمعُ العلماء که نماز جمعه واجب است، این اجماع هم حجت است. پس چند تا اجماع حجت است؟ اجماع محصل: یعنی تحصیل آراء کل که یک نفر از قلم نیفتد اگر یک همچنین چیزی انسان به دست بیاورد آن اجماع حجت است کشف از رضای معصوم می‏کند و ما هم قبول داریم یعنی شیخ انصاری هم قبول دارد. اجماع منقول چی؟ من نرفتم تحصیل آراء، نقل کردند برای من اینهایی که برای من نقل کردند اگر چهل نفر پنجاه نفر بیایند بگویند اجمعُ العلماء که نماز جمعه واجب است، این اجماع هم حجت است. چرا؟ چون اجماع منقول به تواتر است.

اما اجماع منقول به خبر واحد: یک نفر آمده می‏گوید: اجمعُ العلماء که نماز جمعه واجب است، آیا این اجماع منقول به خبر واحد حجت است یا نه؟ ایشان می‏گوید: حجت نیست ولی قبل از ایشان میرزای قمی و دیگران می‏گفتند حجت است. حالا عبارتها را ببینید ایشان می‏فرماید: از جمله ظنونی که علماء آمدند گفتند از تحت آن اصل اولی که حرمت عمل به ظن است از او خارج است اجماع به منقول به خبر واحد، این است محل نزاع، یعنی چی؟ یعنی اجماع محصّل دیگر اختلافی نیست، اجماع منقول به تواتر او دیگر اختلافی نیست، اگر اختلافی است شیخ ما قبول ندارد اجماع را دیگران قبول دارند، اجماع منقول به خبر واحد است.

عندَ کثیرٍ ممن یقول باعتبار الخبر بالخصوص، ایشان می‏گوید ما که قبول نداریم ولی کثیری از علماء که خبر واحد را بالخصوص حجت می‏دانند آنها خبر هم حجت می‏دانند. ببینید اشاره به چیه؟ یعنی سنی‏ها دلیل و حجیت اجماعشان آیات و روایات است ما آنها را نمی‏گوییم ما اگر هم می‏گوییم اجماع حجت است به دلیل خبر واحد یعنی همان ادله ‏ای که بعدا می‏خوانیم خبر واحد را برای ما حجت می‏کند همان ادله اجماع را هم حجت می‏کند، لذا ایشان می‏فرماید: اجماع منقول به خبر واحد نزد بسیاری از علماء یکیش میرزای قمی را مراجعه بکنید جلد اول صفحه ۳۸۴، شما اگر از میرزا سوال بکنید چه دلیلی داری برای حجیت اجماع؟ می‏گوید ادله ما همان ادله خبر همان ادله ‏ای که خبر واحد را حجت می‏کند همان ادله اجماع را حجت می‏کند. چطور؟ می‏گوید: نظرً میرزا دارد می‏گوید، نظرً الی انّهُ، اجماع، من افراده، خبر، می‏گوید برای این اجماع از افراد خبر است، فیشمُلهُ ادلتهُ، یعنی یشملُ الاجماع، یعنی همان ادله‏ای که خبر را حجت می‏کند همان ادله اجماع را هم برای ما حجت می‏کند. بعد اینجا یک اشکالی می‏شود یک ان قلتی می‏شود این المقصود قلت است. عنایت کنید: پس آقا بنا شد حجیت اجماع دلیلش چی باشد؟ اخباری که بعدا می‏خوانیم، یعنی ما یک اخباری داریم یک ادله ‏ای داریم که خبر واحد را برای ما حجت می‏کند و آن وقت همان ادله اجماع را هم حجت می‏کند. یک نفر اشکال می‏کند، غرض ان قلت را باید در تقدیر بگیریم آن المقصود قلت، یک نفر به ایشان اشکال می‏کند می‏گوید حالا که دلیل اعتبار اجماع ادله خبر ثقه است خوب شما اول باید آن را می‏گفتید یعنی شما به جای این بحث چی را باید بگویید؟ ادله حجیت خبر واحد، به این دلیل به این دلیل خبر واحد حجت است، بحث که تمام می‏شد می‏گفتی آقا یک عده می‏گویند همین ادله دلیل است برای این که اجماع هم حجت است قاعده فرعیت این را اقتضاء می‏کند این فرع بر آن است پس شما باید اول اصل را مطرح می‏کردی بگویی خبر واحد دلیل بالخصوص داریم بر اعتبارش، این هم متفرع بر آن است یعنی همان ادله ‏ای که برای خبر گفتیم این را هم حجت می‏کند. ان قلت روی قاعده فرعیت شما اول باید او را می‏گفتی و این را فرع بر او می‏کردی، چرا شما قبل از این که ادله حجیت خبر واحد را بگویی پای اجماع را در کار آوردی؟ این اشکال. جواب: جواب این است که ما نمی‏خواهیم راجع به اعتبار اجماع صحبت بکنیم که اجماع معتبر است یا نه، اگر می‏خواستیم اعتبار اجماع را ثابت بکنیم، بله روی قاعده فرعیت باید چه کار می‏کردیم؟ روی قاعده فرعیت اول آن را حجیتش را ثابت می‏کردیم بعد می‏گفتیم این هم مثل آن می‏ماند. ما نه ما می‏خواهیم ملازمه ثابت بکنیم،

[قضایای شرطیه]

حالا این را هم بدانید ربطی به درس ندارد قضایای شرطیه آقا کارش اثبات ملازمه است و اثبات ملازمه لذا می‏گویند صدق قضیه شرطیه موقوف نیست به صدق شرط، ان کانتَ الشمس طالعة فالنهارُ موجودٌ، اگر شمس طلوع بکند روز موجود است لازم نیست شمس طلوع بکند و شما این حرف را بزنید ملازمه را ما می‏خواهیم درست کنیم، ملازمه است بین طلوع شمس و وجود نهار حالا می‏خواهد طلوع شمس شده باشد، اصلاً مثلا بهتر همان آیه معروف لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ، ای پیغمبر یک آن مشرک بشوی تمام اعمالت حبط است، خیلی‏ها این سؤال را ما کردند مگر می‏شود پیغمبر مشرک؟ جوابش همین است آقا قضیه شرطیه کارش اثبات ملازمه است ما می‏خواهیم بگوییم بین طلوع شمس و وجود روز ملازمه است حالا نصف شب است باشد، ما می‏خواهیم بگوییم بابا شرک ملازمه دارد با حبط عمل، دیگر لازم نیست پیغمبر هم مشرک باشد صدق قضیه شرطیه موقوف به صدق شرط نیست یعنی این قضیه درست است ولو این که شرطی ندارد در خارج، پیغمبر خودش رئیس توحید است استاد توحید است علی علیه ‏السلام با آن توحیدش تازه شاگرد این پیغمبر است تربیت شده این پیغمبر است، کی امکان شرک هست؟ اما ملازمه درست است. پس این را داشته باشید آقا قضایای شرطیه کارش اثبات ملازمه است می‏خواهید بگوید بین این شرط و جزاء ملازمه است ولو شرط محقق بشود یا نه.

آن که روشن شد بیایید اینجا، ما می‏خواهیم یک همچنین چیزی بگوییم لو قلنا بحجیة الخبر الواحد، قضیه شرطیه داریم درست می‏کنیم، لو قلنا بحجیة الخبر الواحد آیا ملازم است با اجماع؟ نه یک عده می‏گویند آره یک عده می‏گویند نه. ببینید اثبات ملازمه می‏خواهیم بکنیم اشکال شما کی وارد است؟ اگر ما می‏خواستیم اعتبار اجماع را بحث بکنیم روی قانون فرعیت باید چه کار می‏کردیم؟ اول باید آن بحث را می‏کردیم، ما این کار را نمی‏خواهیم بکنیم ما می‏خواهیم اثبات ملازمه بکنیم بگوییم بابا بین شرط و جزاء یعنی اگر کسی قائل شد خبر واحد حجت است آیا ملازمه دارد بگوید اجماع حجت است؟ میرزا می‏گوید بله و ما می‏گوییم نه. پس عنایت بفرمایید: ان قلت چرا شما اول بحث اجماع را کشیدید و حال آن که متفرع است بر آن اول باید آن را مقدم ذکر می‏کردی. قلتُ: المقصود من ذکره هنا مقدما علی بیان الحال فی الاخبار اگر ما راجع به اجماع اینجا مطرح کردیم نمی‏خواهیم راجع به اعتبارش حرف بزنیم که آن اشکال شما پیش بیاید غرض ما تعرض ملازمه است ما می‏خواهیم بگویم ملازمه هست یا نه؟ میرزای قمی می‏گوید: لو قلنا بالحجیة الخبر ملازم است با حجیت اجماع. ما می‏گوییم: نه قائل هستیم به حجیت خبر اما ملازمه را قبول نداریم. پس مقصود ما این است می‏خواهیم متعرض ملازمه بشویم بین حجیت خبر و حجیت اجماع.

فنقول: والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

العربية ، أو التبادر بضميمة أصالة عدم القرينة ، فإنّه قد يثبت به الوضع الأصليّ الموجود في الحقائق ، كما في صيغة «افعل» أو الجملة الشرطيّة أو الوصفيّة ؛ ومن هنا يتمسّكون (١) ـ في إثبات مفهوم الوصف ـ بفهم أبي عبيدة في حديث : «ليّ الواجد» (٢) ، ونحوه غيره من موارد الاستشهاد بفهم أهل اللسان (٣). وقد يثبت به الوضع بالمعنى الأعمّ الثابت في المجازات المكتنفة بالقرائن المقاميّة ، كما يدّعى أنّ الأمر عقيب الحظر بنفسه ـ مجرّدا عن القرينة ـ يتبادر منه مجرّد رفع الحظر دون الإيجاب والإلزام. واحتمال كونه لأجل قرينة خاصّة ، يدفع بالأصل ، فيثبت به كونه لأجل القرينة العامّة ، وهى الوقوع في مقام رفع الحظر ؛ فيثبت بذلك ظهور ثانويّ لصيغة «افعل» بواسطة القرينة الكلّية.

وبالجملة : فالحاجة إلى قول اللغويّ الذي لا يحصل العلم بقوله ـ لقلّة مواردها ـ لا تصلح سببا للحكم باعتباره لأجل الحاجة.

نعم ، سيجيء (٤) : أنّ كلّ من عمل بالظنّ في مطلق الأحكام الشرعيّة الفرعيّة يلزمه العمل بالظنّ بالحكم الناشئ من الظنّ بقول اللغويّ ، لكنّه لا يحتاج إلى دعوى انسداد باب العلم في اللغات ، بل

__________________

(١) انظر القوانين : ١٧٨ ، والفصول : ١٥٢.

(٢) نصّ الحديث : «قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله : ليّ الواجد بالدّين يحلّ عرضه وعقوبته ، ما لم يكن دينه فيما يكره الله عزّ وجلّ» الوسائل ١٣ : ٩٠ ، الباب ٨ من أبواب الدين والقرض ، الحديث ٤.

(٣) لم ترد في (م) : «أو الوصفيّة ـ إلى ـ أهل اللسان».

(٤) انظر الصفحة ٥٣٨.

العبرة عنده بانسداد باب العلم في معظم الأحكام ؛ فإنّه يوجب الرجوع إلى الظنّ بالحكم الحاصل من الظنّ باللغة وإن فرض انفتاح باب العلم فيما عدا هذا المورد من اللغات ، وسيتّضح هذا زيادة على هذا إن شاء الله تعالى.

هذا ، ولكنّ الإنصاف : أنّ مورد الحاجة إلى قول اللغويّين أكثر من أن يحصى في تفاصيل المعاني بحيث يفهم دخول الأفراد المشكوكة أو خروجها ، وإن كان المعنى في الجملة معلوما من دون مراجعة قول اللغويّ ، كما في مثل ألفاظ «الوطن» ، و «المفازة» ، و «التمر» ، و «الفاكهة» ، و «الكنز» ، و «المعدن» ، و «الغوص» ، وغير ذلك من متعلّقات الأحكام ممّا لا يحصى ، وإن لم تكن الكثرة بحيث يوجب التوقّف فيها محذورا ، ولعلّ هذا المقدار (١) مع الاتّفاقات المستفيضة كاف في المطلب ، فتأمّل (٢).

__________________

(١) لم ترد «المقدار» في (ت) و (ه).

(٢) لم ترد «هذا ولكن الإنصاف ـ إلى ـ فتأمّل» في (ظ) ، (ل) و (م).

[الإجماع المنقول](١)

هل الإجماع المنقول حجّة ، أم لا؟

ومن جملة الظنون الخارجة عن الأصل :

الإجماع المنقول بخبر الواحد ، عند كثير ممّن يقول باعتبار الخبر بالخصوص (٢) ؛ نظرا إلى أنّه من أفراده ، فيشمله أدلّته.

والمقصود من ذكره هنا ـ مقدّما على بيان الحال في الأخبار ـ هو التعرّض للملازمة بين حجّية الخبر وحجّيته ، فنقول :

إنّ ظاهر أكثر القائلين باعتباره بالخصوص : أنّ الدليل عليه هو الدليل على حجّية خبر العادل ، فهو عندهم كخبر صحيح عالي السند ؛ لأنّ مدّعي الإجماع يحكي مدلوله ويرويه عن الإمام عليه‌السلام بلا واسطة. ويدخل الإجماع ما يدخل الخبر من الأقسام ، ويلحقه ما يلحقه من الأحكام.

الكلام في الملازمة بين حجّية الخبر الواحد وحجّية الإجماع المنقول

والذي يقوى في النظر : هو عدم الملازمة بين حجّية الخبر وحجّية

__________________

(١) العنوان منّا.

(٢) منهم صاحب المعالم في المعالم : ١٨٠ ، وصاحب الفصول في الفصول : ٢٥٨ ، والمحقّق القمّي في القوانين ١ : ٣٨٤.