درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۹۰: حجیت ظواهر کتاب ۱۱

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

خلاصه عرض شد ما یک نزاعی با آقایان اخباریین داشتیم، ما گفتیم ظهورات حجت است اصالة الاطلاق، اصالة العموم، اصالة الحقیقیة، اینها حجت است چه در کلام بشر باشد و چه در کلام خدا و قرآن کریم باشد، ما اگر هر جایی عموم دیدیم تا وقتی که دلیل بر خلافش نداریم به آن اصالة العموم تمسّک می‏کنیم و حکم عمومی می‏کنیم یا اصالة الحقیقة و یا اصالة الاطلاق. آقایان اخباریین می‏گویند کبری را قبول داریم ظهورات حجت است اما حساب قرآن را می‏گویند جدا است می‏گویند یعرفُ القرآن و من خوطَب به، قرآن را به ظهوراتش نمی‏شود عمل کرد تفسیر به رأی است از مصادیق متشابهات است اگر ما بخواهیم به ظاهر قرآن عمل بکنیم باید تفسیر از معصوم در کنارش باشد والّا ظاهری که از معصوم به ما تفسیری نرسیده باشد ما نمی‏توانیم به آن ظاهر عمل کنیم، این حرف ما و این هم حرف آنها.

آقای ملا احمد نراقی استاد شیخ انصاری آمدند فرمودند این نزاع یک نزاع لفظی است این یک نزاع بی‏ فایده‏ای است، برای چی؟ برای این هر یک یک آیات قرآن حالا یا آنهایی که مربوط به اصول و عقاید است که دیروز عرض کردم مثل اهدنا الصراط المستقیم که ائمه تفسیر فرمودند و امیرالمومنین سلام الله علیه چه آنهایی که مربوط به عقاید است چه آنهایی که مربوط به فروع است از ائمه ما نسبت به دانه دانه آیات تفسیر رسیده خوب وقتی که یک همچنین چیزی هست خوب این نزاع معقول نیست شما بگویید بدون تفسیر هم ظواهر حجت است آنها بگویند نخیر ظواهر با تفسیر معصوم حجت است، این نزاع وجود خارجی ندارد وقتی که تمام آیات از طرف ائمه صادر از معصوم بود و تفسیری رسید جا برای این نزاع نمی‏ماند این اولاً. و ثانیا: گفته حق با اخباریین است برای این که بسیاری از احکام ما رفته روی موضوعات مجمله و موضوع مجمل را که نمی‏شود بهش عمل کرد تا تفسیر معصوم در کنارش نباشد، السارقُ و السارقة فقطعُ ایدیهما، خوب ید کجاست، آیا اشاجع است؟ آیا زند است؟ آیا مرفق است؟ آیا منکب است؟ خوب کدام اینها است ید؟ حضرت جواد سلام الله فرمودند اشاجع است باید از آن بند انگشتها برید. پس نتیجتا بسیاری از احکام ما رفته روی آیاتی که روی موضوعات مجمله و موضوعات مجمله امکان ندارد عمل به او مگر تفسیر از معصوم برسد یا فرض بفرمایید اقیموالصلاة، آتواالزکوة، تمام اینها مجمل است نماز صبح چند رکعت نماز مغرب چند رکعت بقیه چند رکعت، زکات چه جور بدهیم؟ تمام اینها مجمل است و مجمل را وقتی می‏شود عمل کرد که از طرف معصوم تفسیری برسد. این اشکال آقای نراقی.

ایشان جواب می‏دهند ایشان می‏گویند این استاد بزرگوار ما فقط نظر به آیات عبادات و اینها کرده یعنی آیاتُ الاحکام و مخصوصا عباداتش. بله همین طور است در احکام عبادی رفته روی موضوعات مجمله ولی در باب معاملات یعنی در غیر عبادات انقدر ما احکام داریم که یا اصلاً منصوص نیست حکمی بالخصوص برایش نیامده یا اگر هم آمده نصوص متعارضه است که آنجا ما باید حتما به عمومات کتاب عمل بکنیم. عرض کردم مثال‌هایش را دیروز زدیم بیع معاطات خوب ما نصی نداریم که بیع معاطات چه حکمی دارد، از احلُّ الله البیع استفاده می‏کنیم. قرارداد بیمه یک آقایی می‏رود با بیمه عقدی می‏بندد باید یک چیزی بدهد که در هنگام خطر او هم بیاید جبران بکند، خوب ما دلیل نداریم بر بیمه از کجا استفاده می‏کنیم؟ اوفوا بالعقود، می‏گوییم عقد است دیگر دو تا مسلمان عقد بستند که من این کار را ماهی انقدر می‏دهم شما هم اگر به من خسارت وارد شد جبران کن. خوب ما از طریق اوفوا بالعقود، پس خلاصه اینطور نیست فقط در عبادات آنطور است که مجمل است و حتما تفسیر از معصوم می‏خواهیم والّا یک مقداری احکام ما داریم که اصلاً راجع به آنها به خصوص دلیلی نرسیده مثلاً فروختن خون، فروش دم خرید و فروش دم چطور است؟ خوب ما دلیلی نداریم که خرید و فروشش جایز است یا مثلاً حرام است اما الان با احلّ الله البیع درستش می‏کنیم می‏گوییم خوب زمان‌های قدیم که این اوضاعها نبوده بانک خون و این خصوصیات، اما حالا چند تا سی‏سی خون نگاه می‏کنیم جان یک نفر را نجات می‏دهد، خوب پس بنابراین احلَّ الله البیع نهی هم که در روایات نشده در مورد بیعش، خلاصه آقای نراقی اینطور نیست که بی‏فایده باشد این نزاع، نسبت به عبادات بله بی‏فایده است اما نسبت به غیر عبادات ما خیلی از احکام داریم که فقط از اطلاقات و عمومات قرآن ما آن احکام را استفاده می‏کنیم پس نزاع بی‏فایده نیست. این تنبیه اول.

۲

تنبیه دوم

و اما تنبیه دوم: تنبیه دومی که امروز می‏خواهیم بخوانیم این است؛ الثانی: انّه اذا اختلف القراءةُ فی الکتاب اگر اختلاف قرائت شد در آیات قرآن، عنایت بفرمایید آقا ما هفت قاری داریم این بحثهایی که می‏خواهم عرض بکنم اگر آقایان مستمسک آقای حکیم را داشته باشند جلد ۶، صفحه ۲۱۶، ۲۱۷، چون در عروة در باب قرائت یک مسأله‏ای دارد مسأله ۵۰، کتاب عروة را ببینید کتابُ الصلاتش را ببینید باب قرائت را ببینید مسأله ۵۰، ایشان در آن مسأله پنجاه می‏فرماید احتیاطا قرائت حمد روی قرائت قرّاء سبعه باشد یعنی ما حمدمان را بر طبق قرائت قرّاء سبعه باید بخوانیم چون ائمه فرمودند اقرءُ القرآن کما یقرأ الناس، همانطور که مردم قرائت می‏کنند شما هم همانطور قرائت کنید. آن وقت به مناسبت این مسأله ۵۰، مستمسک هم شرح عروة است جلد ۶، صفحه ۲۱۶ و ۲۱۷ را ببینید، من خیلی نگاه کردم این بحثها را بهتر از همه مال ایشان است هم جامعُ الاطراف است و هم همه مطالب را گفتند،

[اختلاف بین قرائت‌های مختلف]

ما هفت تا قاری داریم که به اینها می‏گویند مشایخ سبعه قُرّا سبعه، یکی از آنها ابن عامر است این هفت اسم‌هایشان این است: ابن عامر، ابن کثیر، ابو عمر، عاصم، نافع، حمزه، کسایی، این هفت تا قاری را ما داریم آن وقت صاحب عروة می‏فرماید قرائت نماز باید طبق قرائت این هفت تا قاری باشد و این هفت تا قاری با همدیگر اختلاف خیلی دارند هم اختلاف در هیئت و کیفیت تلفّظ، هم اختلاف در مادّه، چون اختلاف قرائت این آقایانی که اختلاف قرائت داشتند این قرّا او یک جور قرائت می‏کرده این یک جور، اختلاف بر دو قسم است یک وقت اختلاف در کیفیت تلفّظ است که اسم این را بگذارید اختلاف در هیئت که اینها نیست در کتاب، اختلاف این هفت تا قاری با هم در قرائت این آیات قرآن خیلی اختلاف دارند این دو جور است اختلافشان یک وقت اختلاف در کیفیت تلفّظ است که اسم این را بگذارید اختلاف در هیئت یعنی این یک جور تلفظ می‏کند این یک جور، مثلاً ما در قرآن داریم اولاء آن وقت بعضی‏هایشان خواندند اولآء، بعضی‏ها گفتند اولاء یعنی بعضی‏ها به قصر خواندند و بعضی‏ها به مد خواندند یا بعضی‏ها اخفاء کردند و بعضی‏ها ادغام کردند، بعضی‏ها اشمام کردند بعضی‏ها اماله کردند اماله با الف، مثلاً آن شعر در سیوطی است لیت شباب بوعَ فاشتریتُ ای کاش جوانی را می‏فروختند و ما می‏خریدیم، ببینید بوعَ این بیع است دیگر فعل مجهول را مشهور می‏خوانند بیعَ، قیلَ، ولی بعضی از این قرّا به جای بیعَ گفتند بوعَ و بعضی‏ها گفتند بئع که خلاصه اگر بوع باشد می‏شود اشمام، و اگر بئع باشد می‏شود اماله یعنی تلفظ به ضم ولی قرائت به کسر. خلاصه اینها همه اختلاف در تلفظ است که اسمش را باید بگذاریم اختلاف در هیئت این قرّا که با هم اختلاف دارند یک وقت اختلاف در کیفیت تلفظ است که اسمش را می‏گذاریم اختلاف در هیئت یعنی او به هئیت مد می‏خواند این به هیئت قصر می‏خواند، او به هیئت بوع می‏خواند، این به هیئت بئع، بوع مال اشمامش است،. بئع مال اماله است، تمام اینها اسمش اختلاف در قرائت ولی اختلاف در کیفیت تلفظ است که ما اسمش را می‏گذاریم اختلاف در هیئت، این یک جور اختلاف. این قرّا اختلافشان یک وقت اینجوری است یعنی به ماده لفظ کاری ندارد کیفیت تلفظ مختلف است او گفته اولاء، این گفته اولآء، او به قصر خوانده و این به مد، او به اشمام خوانده، این به اماله. یک وقت نه اختلاف در جوهر لفظ است که اسمش این را بگذارید اختلاف در ماده اینها حرفهای شیخ بهائی و اینها است من همه این حرفها را حرفهای آقای حکیم و شیخ بهائی را تمام اینها را با هم قاطی کردم این خلاصه حرفهای بزرگان است. پس اختلاف قرّا یقینا ما هفت تا قاری داریم که اسمهایشان را آوردم این هفت تا قاری با هم اختلاف قرائت دارند اختلاف قرائت گفتیم دو جور است یک وقت اختلاف در کیفیت تلفظ است که اسمش را بگذارید اختلاف در هیئت، یک وقت اختلاف در جوهر لفظ است که اسمش را بگذارید اختلاف در ماده. پس اختلاف دو جور است اختلاف در هیئت، اختلاف در ماده، اختلاف در ماده هم دو قسم است یک وقت این اختلاف در ماده اختلاف معنا را هم مختلف می‏کند یک وقت نه این اختلاف در ماده معنا را مختلف نمی‏کند پس چند جور شد اختلاف؟ ابتدائا گفتیم دو جور: اختلاف در هیئت، اختلاف در ماده، حالا می‏خواهیم اختلاف در ماده را دو جورش بکنیم یک وقت این اختلاف در ماده سرایت می‏کند معنا هم مختلف می‏شود یک وقت نه اختلاف در ماده و جوهر لفظ سرایت در معنا نمی‏کند دو تا مثال باید بزنیم برای اختلاف در ماده یک جا معنا عوض می‏شود یک جا معنا عوض نمی‏شود صراط الذین بعضی از قرّا خواندند سراط، لذا شما تو قرآن تو نماز هم می‏توانی صراط با صاد بگویید و هم می‏توانید سراط با سین بگویید چون طبق نظر عروة که می‏فرماید قرائت باید طبق نظر این قرّا باشد این قرّا بعضی‏ها صراط خواندند بعضی‏ها سراط خواندند، بعضی‏ها مالک خواندند بعضی‏ها ملک خواندند، ببینید اختلاف در جوهر است یعنی کیفیت تلفظ نیست مثل اولی، جوهر لفظ اختلاف دارد او آمده ماده را ملک خوانده آن همان ماده را مالک خوانده. یا فرض کنید ان جائکم فاسقٌ بنباء فتبینوا بعضی‏ها خواندند فتثبتوا ببینید اینها اختلاف در ماده است ولی معنا را عوض نمی‏کند صراط با صاد همان سراط با سین است، ملک و مالک معنا خلاصه عوض نمی‏شود، تبینوا با تثبتوا ولو اختلاف در ماده است یعنی در جوهر لفظ دو جور قرائت است اما معنا را عوض نمی‏کند. زادهُ فی العلمِ بَسطة فی العلم و الجسم بسطة با سین بصطة با صاد که در قرآن الان بسطة است چون قرآن ما قرائت عاصم است. علی کل حال اینها همه اختلاف در جوهر بود یعنی در ماده اختلاف بود و معنا هم عوض نمی‏شد بسطة می‏خواهد با سین باشد می‏خواهد با صاد باشد معنایش یکی است، صراط هم می‏خواهد با سین باشد می‏خواهد با صاد باشد معنایش یکی است. پس این شد چی؟ اختلاف در ماده بدون تغییر معنا.

برویم سراغ اختلاف در ماده و تغییر معنا که بحث ما همین است، همه اینها مقدمتا من گفتم برای این سومی والّا اینهایی که من گفتم در کتاب نیست. پس اختلاف دو جور شد: هیئت، ماده، ماده‏ اش هم دو جور اختلاف ماده ‏ای که معنا را عوض نکند و اختلاف در ماده ‏ای که معنا را عوض بکند. با اختلاف هیئت ما کاری نداریم با اختلاف ماد ه‏ای که معنا را عوض نکند هم کاری نداریم با این سومی کار داریم سومی کدام است؟ دو تا قاری اختلاف کردند یک کدامشان این ماده را یک جور خواندند یک کدامشان ماده را یک جور دیگر خواندند و معنا عوض می‏شود: حتّی یطهُرنَ، سوره بقره آیه ۲۲۲، اعتزلوا النساءُ فی المحیض، مردها از زنها کنار بروید در ایام حیض با آنها معاشرت نداشته باشید، اعتزلوا النساء فی المحیض و لا تقربوهنَّ مقاربت معاشرت نکنید تا کی؟ حتّی یطهُرنَ عاصم خوانده که قرآن فعلی ما همین یطهرن است که در کل دنیا شما اگر بروید آن طرف دنیا هم یک قرآن پیدا کنید حتی یطهرن است که قرائت عاصم است، ولی بقیه آمدند خواندند حتی یطَهرنَ، اگر یطهرن باشد ثلاثی مجرد است مشتق از طهارت است، و اگر یطَهَرنَ باشد ثلاثی مزید است یعنی مال باب تفعّل است از تطهر مشتق است، آن وقت معنا اینجا خیلی عوض می‏شود اگر یطهرنَ بخوانیم معنایش این است که معاشرت با زنها حرام است در حال حیض تا وقتی که پاک بشوند یعنی ولو غسل هم نکنند یعنی زن امروز خونش تمام شده دیگر رویت دم نمی‏کند اما هنوز غسل حیض نکرده، عیبی ندارد روی قرائت فعلی قرآن که حتی یطهرن است به مجرد این که خون پاک شده یطهرنَ یعنی پاک بشوند نقی بشود یعنی نقابت از دم پیدا بکند معاشرت با او جایز است. اما روی قول یطهرَنَ نه مال باب تفعل است یعنی حتی یطلبنَ الطهارت چون باب تفعل به معنای طلب می‏آید یطهرنَ را یط‏هَرنَ اگر بخوانیم یعنی حتی یطلبن الطهارت مقاربت معاشرت جایز نیست تا کی؟ تا وقتی که بروند غسل بکنند ببینید چقدر معنا عوض شد این شد چی؟ اختلاف در قرائت آن هم در ماده و جوهر آن هم با اختلاف در معنا، والّا اختلاف در هیئت باهاش کاری نداریم، اختلاف در ماده ‏ای که معنا را عوض نکند باهاش کاری نداریم، ما در سومی هستیم، لذا عنایت بفرمایید حالا این عبارت‌هایی را که عرض کردم شما یک مقداری برایتان راحت‏تر می‏شود.

اذ اختلفَ القراءةُ یعنی اذ اختلف القراء السبعه، اگر قراء سبعه اختلاف کردند در قرائت فی الکتاب در یک آیه ‏ای، اما چه جور اختلافی؟ اختلافی که علی وجهین مختلفین فی المعنی، مؤدّی یعنی معنی، ببینید یعنی با آن دو تا کاری نداریم یعنی با اختلاف قرائت هیئتی کاری نداریم، با اختلاف قرائت در ماده که معنا را عوض نکند کاری نداریم، اگر اختلاف قرّاء در یک آیه‏ای از آیات کتاب اختلاف قرائت کردند آن هم اختلاف قرائت در ماده آن هم بر دو وجهی که مختلف باشد معنا را مختلف بکند، کما فی قوله تعالی: سوره بقره آیه ۲۲۲، اعتزلوا النساء فی المحیض و لا تقربوهنَّ حتی یطهُرنَ که قرآن فعی روی قرائت عاصم حتی یطهَرنَ که قرائت دیگران است. حیث قرء بالتشدید اینجا بعضی‏ها به تشدید قرائت کردند، آن وقت یطّرنَ مشتق از چیه؟ از تطهّر یعنی از باب تفعل است، حیث قرء بالتشدید مشتقا من التطهّر یعنی مشتق از تطهّر است یعنی ثلاثی مزید است، که الظاهر فی الاغتسال که ظهورش در اغتسال است، چون باب تفعل برای طلب می‏آید گاهی یتطهّرن اینجا ادغام شده یعنی حتی یطلبن الطهارت معاشرت و مقاربت با اینها حرام است تا این که طلب طهارت بکنند یعنی قبل الغسل حرام است طبق قرائت یطهرّن ولو خون قطع شده ولی تا موقعی که غسل نکنند معاشرت با اینها حرام است. قرء بالتشدید که ظهور دارد در وجوب اغتسال، و قرء بالتخفیف که قرآن فعلی است که مشتق من الطهارة یعنی ثلاثی مجرد است مشتق از طهارت است. الظهارة فی النّقاء عن الحیض خلاصه این زن نقّیه بشود یعنی پاک بشود از خون حیض نه این که بعد برود غسل بکند، پس روی قرآن فعلی که ما داریم اگر زن ایام حیضش تمام شد ولو غسل هم نکرده باشد معاشرتش عیبی ندارد ولی روی قرائت یطهّرن که معنایش تحصیل طهارت است و طلب طهارت است عیب دارد.

خوب این تا اینجا معلوم شد بحث ما کجا است، حالا ایشان می‏فرماید: لا یخلو مطلب از دو حال خالی نیست این قرائت قرّا یا متواتر است یا متواتر نیست. این هم یک بحث است حالا بخواهیم طبق ایشان بخوانیم هم عبارت خیلی روشن نمی‏شود یک قدری معطّل بشویم هم یک بحث اعتقادی است و هم عبارات یک قدری خودش را بهتر نشان می‏دهد، این همه حرفهایی که من تا حالا زدم الان شما فهمیدید که بحث ما کجاست اختلاف قرائت در ماده آن هم آنجایی که منجر به اختلاف معنا بشود.

[آیا قرائت قراء متواتر است؟ ‌]

خوب حالا این قرائت این قرّا آیا متواتر است یا متواتر نیست؟ این را بدانید آقا مسلّما در قرآن تواتر شرط است یعنی لا یتثبتُ القرآن الّا بالتواتر برخلاف سنّت، سنّت هم با خبر واحد ثابت می‏شود و هم با تواتر، یک نفر عادل بیاید بگوید قال رسول الله ما از آن قبول می‏کنیم، به تواتر هم بگوید ما قبول می‏کنیم سنّت هم با خبر واحد ثابت می‏شود هم با خبر متواتر، اما کتاب فقط لا یثبُت الّا بالتواتر، با یک روایت که آدم نمی‏تواند قرآن درست کند. یک آقای اخباری که در قم است چندی پیش هم برای ما یک کاغذ داد دلسوزی کرده که تمام این مردم نمازشان باطل است می‏خوانند غیر المغضوب علیهم و الضالّین، نمازشان باطل است زیرش هم نوشته این را حتما به دیگران بدهید که هدایت بشوند من هم مخفیش کردم که کسی گمراه نشود. آمده گفته این نمازهایی که همه می‏خوانند باطل است نماز صحیح چیه؟ غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین، چرا؟ قرائت ابن مسعود، ببینید دارد چه کار می‏کند با یک خبر ابن مسعود می‏خواهد قرآن درست بکند. مرحوم مجلسی را شما مراجعه کنید واقعا آقا مرحوم مجلسی محدث است اخباری است اما فقیه اخباری است می‏فهمد چی می‏گوید، شما همین جا را مراجعه کنید به بحار ببینید چه جوری بیچاره کرده اخباریین را، این حرفها چیه مگر با یک دانه خبر قرآن درست می‏شود یک خبر ابن مسعود نقل شده که امیرالمومنین می‏خواسته نماز بخواند می‏فرموده: غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین، یک دانه خبر واحد یعنی با خبر واحد می‏خواهد برای ما قرآن درست بکند و حال آن که القرآن لا یثبُت الّا بالتواتر. پس این مسلّم است که قرآن درش تواتر شرط است با خبر واحد قرآن ثابت نمی‏شود باید تواتر عن النبی یعنی متواترا عن النبی معلوم بشود که پیغمبر اینجور قرائت کردند، خوب این مسلّم اما اختلاف در این است: آیا این قرائت قرّا متواتر هست یا نه؟ عنایت کردید بحث را ما در قرآن حتما تواتر می‏خواهیم این جای حرف نیست اما آیا ببینیم قرائت قرّا تواتر دارد یعنی این هفت تا قاری که هر کدام یک جوری می‏خوانند این آیات را آیا اینها همه از پیغمبر گرفتند یعنی متواترا عن النبی یعنی آن عاصم از پیغمبر یطهُرنَ گرفته و آن دیگران از پیغمبر یطهّرنَ گرفتند آیا اینجور است؟ اختلاف است بعضی‏ها آمدند گفتند بله قرائت قرّا این قرائت سبعه قرّا متواتر است یعنی تمام اینها متواترا عن النبی گرفتند، ولی مشهور می‏گویند اینجور نیست اینها ابدا اینطور نیست قرائت اینها متواترا عن النبی نیست. اگر به این آقایان متواتری بزرگانی هم هستند مثلاً شیخ بهایی، شهید ثانی، یکی دو سه اینجوری در آنها هستند ولی خوب حرف ناتمام است دیگر غرض ما تابع مشهور هستیم، یک چند نفری این را هم عنایت بفرمایید ایشان به اشتباه افتاده منشائش هم میرزای قمی شده، میرزای قمی در جلد اول قوانین صفحه ۴۰۶، ایشان می‏گوید مشهور قائل هستند به تواتر، میرزای قمی فرموده مشهور قائلند به این که قرائت این قرّا سبعه متواترا عن النبی به دست ما رسیده. ایشان هم تبیعیت کرده اشتباه کرده، هم میرزای قمی اشتباه فرمودند و هم ایشان، کفایة را مراجعه کنید جلد دوم صفحه ۶۴، ایشان می‏گوید و ان نُسِبَ الی المشهور ولو نسبت داده شده این مطلب به مشهور ولی هذا ممّا لا اصل له راست هم می‏گوید این واقعیت ندارد، یعنی خلاصه ایشان اینجوری فرمودند می‏گویند مشهور قائلند به تواتر، جماعتی قائلند به عدم تواتر، باید عکسش کنیم جماعتی قائل به تواتر هستند شیخ بهایی است شهید ثانی است یک چهار پنج شش نفر هستند که اینها آمدند گفتند قرائت این قرّا سبعه متواتر است یعنی هم این آقایی که یطهُرنَ خوانده از پیغمبر گرفته و هم آن آقایی که یطهَّرنَ خوانده، غرض جماعت را به آنطرفی بزنید جماعتی گفتند قرائت قرّا متواتر است. عرض کردم اشتباه ایشان منشائش میرزای قمی شده ولی آقای آخوند اینجا واقعا تحقیق کرده ایشان می‏فرماید هذا ممّا لا اصل له رُبَّ شهرتِ لا اصل له این نسبت را شیخ انصاری داده میرزای قمی داده به مشهور اشتباه است پس ما حرف حسابی را از خارج می‏زنیم یعنی حرف صاحب کفایة را مشهور قائلند به این که قرائت این قرّا تواتر ندارد یعنی اینطور نیست که اینها این اختلاف قرائتهایشان را از پیغمبر گرفتند، بله جماعتی یک چند نفری آمدند گفتند این قرائت قرّایی که هست اینها همه متواترا عن النبی گرفتند یعنی هم یطهُرنَ قرآن است که می‏گوید قبل الغسل هم جایز است و هم یطهّرنَ قرآن است اینهایی که قائل به تواتر هستند این را می‏گویند دیگر یعنی می‏گویند پیغمبر یک بار یطهُرنَ به آقای عاصم گفته و یک بار یطهّرنَ گفته، بسیار حرف باطلی است اولاً این قرّا نبودند در زمان پیغمبر شما احوالاتشان را در همان مستمسک آقای حکیم ببینید آقا، ایشان تاریخ تولد اینها را گفته تاریخ وفاتشان را گفته اینها سی چهل سال بعد از پیغمبر به دنیا آمدند اصلاً اینها نبودند تا از پیغمبر بگیرند این دلیل اول، دلیل اول این آقایان که قائل به تواتر هستند و حرفشان باطل است اگر دلیلش را بخواهید اینها می‏گویند ما روایاتی داریم که نَزَلَ القرآن علی السبعة اَحرُف، این آقایان تواتری‏ها می‏گویند اینهایی که می‏گویند این قرّا سبعه قرائتشان متواتر است دلیلشان است می‏گویند ما روایاتی داریم که نزلَ القرآن علی سبعةَ الاحرُف این سبعة الاحرُف اشاره به این سبعة قاری است، خوب این خیلی حرف اشتباهی است اولاً این روایت فُضیل می‏آید خدمت امام ششم، می‏گوید: آقا مردم معتقدند که نزلَ القرآن علی سبعة الاحرُف. حضرت می‏فرمایند: کذبوا دروغ می‏گویند، انَّ القرآن نزلَ من عند الواحد علی نبیا واحد بالحرفٍ واحد، پس بنابراین این آقایانی که قرائت این قرّا سبعه را متواتر می‏دانند به استناد این روایت سبعة احرُف می‏گوییم این قرّا نبودند زمان پیغمبر تا این قرائتها را از پیغمبر بگیرند و اما این روایت امام صادق تکذیب کردند این روایت را صافی را ببینید مقدمه سوم جلد اول، ببینید همه را ایشان نقل می‏کند پیغمبر تکذیب کردند که قرآن به هفت حرف نازل شده فرمودند از یک خدا بر یک پیغمبر با یک حرف نازل شده، پس آن روایات که حسابش درست شد این اولاً. و ثانیا: حرف چهل تا معنا دارد سبعة احرُف، قرآن به هفت حرف نازل شده حرف چهل تا معنا دارد من یک دانه‏ اش را عرض می‏کنم؛ حرف یعنی لغت قرآن به هفت حرف نازل شده یعنی به هفت لغت نازل شده عرب‌هایی که در زمان نزول قران بودند هفت طایفه فصیح بودند آنها را بخواهید هفت طایفه‏اش را بنویسید بد نیست، قریش، حضیر، هوازین، یمن، قیس، تمیم، بنی اسد، این هفت طایفه عربها بودند پس اولاً روایت را که گفتیم دروغ است بر فرض هم حالا آن روایت سبعة احرُف درست باشد سبعة احرف یعنی سبعة اللغات یعنی این قرآن چون عربی است بر طبق قرائت آن هفت طایفه، خلاصه مطلب عنایت بفرمایید این قرآن بر هفت حرف نازل شده ربطی به هفت تا قاری ندارد اشاره به آن هفت طایفه عرب است این عربها اگر می‏خواستند به یکی بگویند تند بیا بعضی‏هایشان می‏گفتند عجّل، بعضی‏‌هایشان می‏گفتند اسرِع، بعضی‏هایشان می‏گفتند اسعِل، هر کدامشان یک چیزی می‏گفتند یعنی قرآن اینجوری است با لغت آنها حرف زده گفته عجّل، با لغت آنها گاهی حرف زده گفته اسرع، با لغت آنها گاهی حرف زده گفته اسعل، علی کل حال اولاً که روایت گفتیم صحیح نیست اولاً این هفت تا قاری اصلاً پیغمبر را درک نکردند که از پیغمبر این اختلاف قرائات را گرفته باشند و آن روایت هم گفتیم سبعة احرُف دروغ است حضرت صادق فرمودند کذبوا والله، بر فرض هم راست باشد سبعة احرُف حرف چهل تا معنا دارد یک معنای حرف لغت است یعنی این قرآن به هفت لغت عرب نازل شده مثل همین مثالهایی که زدیم.

حالا ایشان می‏خواهند همین را بگویند، می‏گویند اگر ما قائل شدیم به حرف آن جماعت یعنی گفتیم قرائت قرّا متواتر است و اما اگر قائل شدیم به قول مشهور و گفتیم قرائت قرّا متواتر نیست. اگر گفتیم متواتر است معنایش این است که هم یطهُرنَ را پیغمبر گفتند و هم یطهّرنَ یعنی پیغمبر معارض حرف زدند العیاذ بالله، یک جا فرمودند یطهُرنَ یعنی قبل الغسل هم معاشرت جایز است، یک جا فرمودند یطهَّرنَ یعنی قبل الغسل جایز است. لذا ایشان می‏فرماید اینجایی که اختلاف قرائت است و باعث اختلاف در معنا می‏شود یا قائل هستیم به تواتر چنانچه بعضی‏های می‏گویند، یا منکر تواتر هستیم چنانچه مشهور می‏گویند. حکمش چیه؟ حالا عنایت بفرمایید.

لا یخلو این اختلاف قرائت قرّا یا قائلیم به تواتر قرّا قراءات کلّها، یعنی قائل هستیم که تمام این هفت تا قرائت متواتر است نه این که در قرآن با تواتر ما می‏خواهیم یعنی قرآن با تواتر باید ثابت باشد، ایشان می‏فرماید جماعتی آمدند قائل شدند که این قرائت قرّا اینها همه متواتر است یعنی برای ما قرآن درست می‏کند یعنی اگر یک آیه را هفت جور بخوانند هر هفت جورش قرآن است هر هفت جورش را پیغمبر فرموده. کما هو المشهور این همان اشتباه است، عرض کردم این را میرزای قمی گفتند و ایشان هم تبیعیت کردند، کما هو الجماعةٍ کی مشهور همچنین حرفی زدند ابدا مشهور چنین چیزی نگفتند مشهور می‏گویند بابا اینها اختلافشان به خاطر اجتهاد خودشان است اینها روی سلیقه خودشان عرب فصیح بودند هر کدام یک جوری خواندند ربطی به پیغمبر ندارد، شاهدش هم این است که اینها همدیگر را تخطئه می‏کردند این قاری می‏گفت مال آن بیخود است آن قاری می‏گفت مال این بیخود است اگر اینها همه از پیغمبر گرفته بودند که تخطئه نمی‏کردند. غرض مشهور بهترین شاهدشان این است که این قرائت قرّا متواتر نیست می‏گوید اینها روی اجتهاداتشان روی استحسانات عربیتشان اختلاف در قرائت دارد والّا ربطی به پیغمبر ندارد شاهدش هم این است که همدیگر را تخطئه می‏کردند غرض این کما هو المشهور غلط است کفایة را ببینید جلد ۲، صفحه ۶۴، که ایشان می‏فرماید نه این نسبتی که شیخ انصاری به مشهور داده و میرزای قمی به مشهور داده باطل است خصوصا در آنجایی که اختلاف در ماده باشد. ببینید چقدر من صحبت کردم با این یک کلمه است یعنی یک وقت اختلاف در هیئت است یک وقت اختلاف در مادّه است بدون اختلاف معنا آنها را بگذاریم کنار خصوصا آنجایی که اختلاف در ماده باشد یعنی همین یطهُرن و یطهّرنَ، که اختلاف در ماده است و باعث تغییر معنا هم می‏شود، اینها آمدند گفتند این قرائت قرّا مخصوصا در آنجایی که اختلاف در ماده دارند و سرایت به معنا هم می‏کند در آنجا گفتند تمام این قرائت متواتر است

و امّا ان لا نقول یک وقت نه قائل به تواتر نیستیم کما هو مذهب جماعة عرض کردم جایش را باید عوض کنیم آن اولی را باید بگوییم کما هو مذهب جماعة، این دومی را باید بگوییم کما هو المشهور چون مشهور قائلند به این که قرآن تواتر ندارد.

فعلی الاوّل، خوب علی الاوّل کدام است؟ خوب اگر قائل به تواتر شدیم هر دو اینها می‏شود قرآن یعنی کانّ یک قرآن می‏گوید غسل لازم است برای معاشرت، یک قرآن می‏گوید لازم نیست اگر قائل به تواتر شدیم معنایش این است که هم یطهُرن قرآن است و هم یطهّرنَ قرآن است هم او را پیغمبر فرموده و هم آن را پیغمبر فرموده. آن وقت حکمش چیه؟ طبق آن یطهُرن معاشرت عیبی ندارد قبل الغسل، اما طبق یطهّرنَ عیب دارد، می‏شود دو تا آیه متعارض. ایشان می‏فرمایند که بنائا علی الاوّل بنابر این که قائل به تواتر بشویم فهما یعنی این یطهُرن و یطهّرنَ به منزلة آیتین تعارضتا، یعنی به منزله دو آیه‏ای است که با هم تعارض می‏کند چون یطهُرن باشد می‏گوید غسل لازم نیست بعد از حیض یعنی معاشرت جایز است، یطهّرنَ باشد می‏گوید جایز نیست چه کار باید بکنیم؟ این را عنایت کنید

[تعارض در اخبار]

آقا اگر دو تا خبر با هم تعارض کردند، اینها کلمه کلمه است نگویید من طول می‏دهم یعنی اگر اینها را نگویم عبارتها فقط ترجمه می‏شود من یک قدری اگر معطل می‏کنم به قدر آقایان است برای من مگر چه نفعی دارد. ببینید آقا یک وقت دو تا خبر با هم تعارض می‏کنند یک وقت دو تا آیه با هم تعارض می‏کنند، اگر دو تا خبر با هم تعارض کردند وظیفه ما چیه؟ اول باید ترجیح سندی بدهیم یعنی ببینیم کدام سندشان بهتر از دیگری است اگر مثلاً احدهما اعدل بود دیگری عادل، عادل را بگذار کنار و به اعدل عمل کن، اگر یکی اشهر بود دیگری غیرمشهور به این اشهر عمل کن، اینها مرجّحات سندی است یعنی اگر دو تا خبر با هم تعارض کردند مثلاً یکی می‏گفت عرق جنب از حرام نجس است یکی می‏گفت نجس نیست، شما چه کار باید بکنی؟ اول دنبال ترجیح سندی برو ببین کدام اینها سندش رجحان دارد بر دیگری هر کدام اعدل بود اشهر بود مخالف عامه بود آن را بگیر و آن دیگری را رها کن. حالا اگر از نظر سند یکسان بود می‏رویم سراغ ترجیح دلالی، پس ما اگر دو تا خبر معارض به دستمان رسید اول باید برویم سراغ ترجیح سندی ببینیم سند کدام ارجح است آن راجح را بگیریم و مرجوح را بگذاریم کنار. اگر از نظر سند یکسان بودند چه کار می‏کنیم؟ می‏رویم سراغ ترجیح دلالی ببینیم دلالت کدام قوی‏تر است ارجح از دیگری است، آن که دلالتش قوی‏تر است می‏گیریم، آن که دلالتش اظهر است می‏گیریم. اما در قرآن اگر در قرآن دو تا آیه با هم معارض شد آن دیگر ترجیح سندی ندارد می‏دانید چرا؟ برای این که قرآن سندش قطعی است خبرین است که اگر تعارض کردند اول می‏رویم سراغ ترجیح سندی و بعد اگر مساوی بودند می‏رویم سراغ ترجیح دلالی، اما اگر دو تا آیه قرآن با هم معارضه کردند او دیگر ترجیح سندی ندارد هر دو قرآن است هر دو سندش قطعی است، باید برویم سراغ ترجیح دلالی باید ببینیم این یطهُرنَ دلالتش قوی‏تر است بر عدم وجوب غسل یا یطهّرنَ دلالتش قوی‏تر است بر وجوب غسل، حالا که ترجیح سندی ندارد نوبت به ترجیح دلالی می‏رسد. من یک مثال بزنم الان یک مولی به شما این دلیل آمده اکرم العُلماء، خوب این العلماء جمع محلّا به لام است یعنی همه العلماء واجبُ الاکرام هستند اعم از این که عادل باشند یا فاسق. بعد دلیل دیگری می‏آید می‏گوید لاتُکرمِ العالم الفاسق عالم فاسق را اکرام نکن، خوب اینجا چه کار می‏کنی شما؟ شما می‏بینید اینها از نظر سند یکسان هستند هر دو راویهایش عادل هستند مثلاً، اما شما باید بروید سراغ ترجیح دلالی این دومی دلالتش بر حرمت اکرام عالم فاسق مقدم است بر آن یکی بر وجوب اکرام عالم فاسق، آخه آن اکرم العلماء به ظهورش عالم فاسق را هم می‏گیرد، نمی‏گوید عالم فاسق را اکرام کن ولی ظهورش عالم فاسق را هم می‏گیرد. دومی می‏گوید چی؟ پس ببینید اولی به ظهورش می‏گوید عالم فاسق را اکرام کن ولی دومی اظهر است دومی می‏گوید عالم فاسق را اکرام نکن شما اینجا باید چه کار کنی؟ باید این دومی را مقدّم کنی بر اولی چرا؟ چون اظهرُ الدلالة است، اولی ظهور دارد در این که عالم فاسق اکرامش واجب است، ولی دومی اظهر از او چون دارد تصریح می‏کند می‏گوید عالم فاسق را اکرام نکن. اینجا الان این دو تا روایت فرض بکنید سندها یکسان است نوبت می‏رسد به ترجیح دلالی، چه کار باید بکنیم؟ باید این لاتُکرمِ العالم الفاسق را بر او مقدم کنیم یعنی چه کار کنیم او را؟ بگویی اکرم العلماء یعنی علمای عدول از ظاهرش رفع ید بکنی چرا؟ چون او به ظهورش می‏گوید علمای فاسق اکرامشان واجب است این به صراحت می‏گوید عالم فاسق را اکرام نکن. پس الان فرض کنید این دو تا روایت از نظر سند اگر یکی ارجح بود او را مقدم می‏کنیم و آن را می‏گذاریم کنار ولی اگر از نظر سند یکسان بودند متکافئین بودند نوبت به ترجیح دلالی می‏رسد نوبت به ترجیح دلالی که رسید دومی مقدم بر اولی است چون اول به ظهورش می‏گوید عالم فاسق را اکرام کن ولی دومی صریح است صریح است در این که عالم فاسق را اکرام نکن، اینجا باید چه کار بکنیم؟ باید ترجیح بدهیم دومی را بر اولی یعنی از عموم اولی رفع ید کنیم که عموم اولی می‏گفت علما را اکرام کن باید بگویی که مقصود علمای عادل است فاسقش را بگذاری کنار.

اینجا هم همین جور اگر این دو آیه که با هم معارض هستند ترجیح سندی که ندارد چون اگر قائل به تواتر شدیم معنایش این است که هر دو قرآن حقیقی است پس نوبت می‏رسد به ترجیح دلالی باید ببینیم دلالت یطهّرنَ بر وجوب غسل قوی‏تر است یا دلالت یطهُرنَ بر عدم وجوب غسل قوی‏تر است، هر کدام دلالتش ارجح بود او را مقدم می‏کنیم بر دیگری.

آقایان خسته شدند باشد برای فردا.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

وهذه العمومات وإن ورد فيها أخبار في الجملة ، إلاّ أنّه ليس كلّ فرع ممّا يتمسّك فيه بالآية ورد فيه خبر سليم عن المكافئ ، فلاحظ وتتبّع.

الثاني :

لو اختلفت القراءة في الكتاب

أنّه إذا اختلفت (١) القراءة في الكتاب على وجهين مختلفين في المؤدّى ، كما في قوله تعالى : ﴿حَتَّى يَطْهُرْنَ(٢) ، حيث قرئ بالتشديد من التطهّر الظاهر في الاغتسال ، وبالتخفيف (٣) من الطهارة الظاهرة في النّقاء من الحيض ، فلا يخلو : إمّا أن نقول بتواتر القراءات كلّها كما هو المشهور (٤) ، خصوصا في ما كان الاختلاف في المادّة ، وإمّا أن لا نقول كما هو مذهب جماعة (٥).

فعلى الأوّل : فهما بمنزلة آيتين تعارضتا ، لا بدّ من الجمع بينهما بحمل الظاهر على النصّ أو على الأظهر ، ومع التكافؤ لا بدّ من الحكم بالتوقّف والرجوع إلى غيرهما (٦).

__________________

(١) كذا في (خ) ، (د) ، (ف) و (ن) ، وفي نسخنا : «اختلف».

(٢) البقرة : ٢٢٢.

(٣) في (ت) ، (ر) ، (ص) و (ل) : «والتخفيف».

(٤) انظر القوانين ١ : ٤٠٦ ، ومفاتيح الاصول : ٣٢٢ ، ومناهج الأحكام : ١٥٠ ، وشرح الوافية (مخطوط) : ١٥٣ ـ ١٥٤.

(٥) ذكرهم في القوانين ومفاتيح الاصول ، وذهب إليه الفاضل النراقي في المناهج أيضا.

(٦) في هامش (م) زيادة العبارة التالية : «قال البيضاوي عند تفسير قوله تعالى : ﴿حَتَّى يَطْهُرْنَ : إنّ القراءتين آيتان يعمل بهما ، ثمّ فرّع على ذلك ما لا يخلو تفرّعه عن بحث».