و اما تنبیه دوم: تنبیه دومی که امروز میخواهیم بخوانیم این است؛ الثانی: انّه اذا اختلف القراءةُ فی الکتاب اگر اختلاف قرائت شد در آیات قرآن، عنایت بفرمایید آقا ما هفت قاری داریم این بحثهایی که میخواهم عرض بکنم اگر آقایان مستمسک آقای حکیم را داشته باشند جلد ۶، صفحه ۲۱۶، ۲۱۷، چون در عروة در باب قرائت یک مسألهای دارد مسأله ۵۰، کتاب عروة را ببینید کتابُ الصلاتش را ببینید باب قرائت را ببینید مسأله ۵۰، ایشان در آن مسأله پنجاه میفرماید احتیاطا قرائت حمد روی قرائت قرّاء سبعه باشد یعنی ما حمدمان را بر طبق قرائت قرّاء سبعه باید بخوانیم چون ائمه فرمودند اقرءُ القرآن کما یقرأ الناس، همانطور که مردم قرائت میکنند شما هم همانطور قرائت کنید. آن وقت به مناسبت این مسأله ۵۰، مستمسک هم شرح عروة است جلد ۶، صفحه ۲۱۶ و ۲۱۷ را ببینید، من خیلی نگاه کردم این بحثها را بهتر از همه مال ایشان است هم جامعُ الاطراف است و هم همه مطالب را گفتند،
[اختلاف بین قرائتهای مختلف]
ما هفت تا قاری داریم که به اینها میگویند مشایخ سبعه قُرّا سبعه، یکی از آنها ابن عامر است این هفت اسمهایشان این است: ابن عامر، ابن کثیر، ابو عمر، عاصم، نافع، حمزه، کسایی، این هفت تا قاری را ما داریم آن وقت صاحب عروة میفرماید قرائت نماز باید طبق قرائت این هفت تا قاری باشد و این هفت تا قاری با همدیگر اختلاف خیلی دارند هم اختلاف در هیئت و کیفیت تلفّظ، هم اختلاف در مادّه، چون اختلاف قرائت این آقایانی که اختلاف قرائت داشتند این قرّا او یک جور قرائت میکرده این یک جور، اختلاف بر دو قسم است یک وقت اختلاف در کیفیت تلفّظ است که اسم این را بگذارید اختلاف در هیئت که اینها نیست در کتاب، اختلاف این هفت تا قاری با هم در قرائت این آیات قرآن خیلی اختلاف دارند این دو جور است اختلافشان یک وقت اختلاف در کیفیت تلفّظ است که اسم این را بگذارید اختلاف در هیئت یعنی این یک جور تلفظ میکند این یک جور، مثلاً ما در قرآن داریم اولاء آن وقت بعضیهایشان خواندند اولآء، بعضیها گفتند اولاء یعنی بعضیها به قصر خواندند و بعضیها به مد خواندند یا بعضیها اخفاء کردند و بعضیها ادغام کردند، بعضیها اشمام کردند بعضیها اماله کردند اماله با الف، مثلاً آن شعر در سیوطی است لیت شباب بوعَ فاشتریتُ ای کاش جوانی را میفروختند و ما میخریدیم، ببینید بوعَ این بیع است دیگر فعل مجهول را مشهور میخوانند بیعَ، قیلَ، ولی بعضی از این قرّا به جای بیعَ گفتند بوعَ و بعضیها گفتند بئع که خلاصه اگر بوع باشد میشود اشمام، و اگر بئع باشد میشود اماله یعنی تلفظ به ضم ولی قرائت به کسر. خلاصه اینها همه اختلاف در تلفظ است که اسمش را باید بگذاریم اختلاف در هیئت این قرّا که با هم اختلاف دارند یک وقت اختلاف در کیفیت تلفظ است که اسمش را میگذاریم اختلاف در هیئت یعنی او به هئیت مد میخواند این به هیئت قصر میخواند، او به هیئت بوع میخواند، این به هیئت بئع، بوع مال اشمامش است،. بئع مال اماله است، تمام اینها اسمش اختلاف در قرائت ولی اختلاف در کیفیت تلفظ است که ما اسمش را میگذاریم اختلاف در هیئت، این یک جور اختلاف. این قرّا اختلافشان یک وقت اینجوری است یعنی به ماده لفظ کاری ندارد کیفیت تلفظ مختلف است او گفته اولاء، این گفته اولآء، او به قصر خوانده و این به مد، او به اشمام خوانده، این به اماله. یک وقت نه اختلاف در جوهر لفظ است که اسمش این را بگذارید اختلاف در ماده اینها حرفهای شیخ بهائی و اینها است من همه این حرفها را حرفهای آقای حکیم و شیخ بهائی را تمام اینها را با هم قاطی کردم این خلاصه حرفهای بزرگان است. پس اختلاف قرّا یقینا ما هفت تا قاری داریم که اسمهایشان را آوردم این هفت تا قاری با هم اختلاف قرائت دارند اختلاف قرائت گفتیم دو جور است یک وقت اختلاف در کیفیت تلفظ است که اسمش را بگذارید اختلاف در هیئت، یک وقت اختلاف در جوهر لفظ است که اسمش را بگذارید اختلاف در ماده. پس اختلاف دو جور است اختلاف در هیئت، اختلاف در ماده، اختلاف در ماده هم دو قسم است یک وقت این اختلاف در ماده اختلاف معنا را هم مختلف میکند یک وقت نه این اختلاف در ماده معنا را مختلف نمیکند پس چند جور شد اختلاف؟ ابتدائا گفتیم دو جور: اختلاف در هیئت، اختلاف در ماده، حالا میخواهیم اختلاف در ماده را دو جورش بکنیم یک وقت این اختلاف در ماده سرایت میکند معنا هم مختلف میشود یک وقت نه اختلاف در ماده و جوهر لفظ سرایت در معنا نمیکند دو تا مثال باید بزنیم برای اختلاف در ماده یک جا معنا عوض میشود یک جا معنا عوض نمیشود صراط الذین بعضی از قرّا خواندند سراط، لذا شما تو قرآن تو نماز هم میتوانی صراط با صاد بگویید و هم میتوانید سراط با سین بگویید چون طبق نظر عروة که میفرماید قرائت باید طبق نظر این قرّا باشد این قرّا بعضیها صراط خواندند بعضیها سراط خواندند، بعضیها مالک خواندند بعضیها ملک خواندند، ببینید اختلاف در جوهر است یعنی کیفیت تلفظ نیست مثل اولی، جوهر لفظ اختلاف دارد او آمده ماده را ملک خوانده آن همان ماده را مالک خوانده. یا فرض کنید ان جائکم فاسقٌ بنباء فتبینوا بعضیها خواندند فتثبتوا ببینید اینها اختلاف در ماده است ولی معنا را عوض نمیکند صراط با صاد همان سراط با سین است، ملک و مالک معنا خلاصه عوض نمیشود، تبینوا با تثبتوا ولو اختلاف در ماده است یعنی در جوهر لفظ دو جور قرائت است اما معنا را عوض نمیکند. زادهُ فی العلمِ بَسطة فی العلم و الجسم بسطة با سین بصطة با صاد که در قرآن الان بسطة است چون قرآن ما قرائت عاصم است. علی کل حال اینها همه اختلاف در جوهر بود یعنی در ماده اختلاف بود و معنا هم عوض نمیشد بسطة میخواهد با سین باشد میخواهد با صاد باشد معنایش یکی است، صراط هم میخواهد با سین باشد میخواهد با صاد باشد معنایش یکی است. پس این شد چی؟ اختلاف در ماده بدون تغییر معنا.
برویم سراغ اختلاف در ماده و تغییر معنا که بحث ما همین است، همه اینها مقدمتا من گفتم برای این سومی والّا اینهایی که من گفتم در کتاب نیست. پس اختلاف دو جور شد: هیئت، ماده، ماده اش هم دو جور اختلاف ماده ای که معنا را عوض نکند و اختلاف در ماده ای که معنا را عوض بکند. با اختلاف هیئت ما کاری نداریم با اختلاف ماد های که معنا را عوض نکند هم کاری نداریم با این سومی کار داریم سومی کدام است؟ دو تا قاری اختلاف کردند یک کدامشان این ماده را یک جور خواندند یک کدامشان ماده را یک جور دیگر خواندند و معنا عوض میشود: حتّی یطهُرنَ، سوره بقره آیه ۲۲۲، اعتزلوا النساءُ فی المحیض، مردها از زنها کنار بروید در ایام حیض با آنها معاشرت نداشته باشید، اعتزلوا النساء فی المحیض و لا تقربوهنَّ مقاربت معاشرت نکنید تا کی؟ حتّی یطهُرنَ عاصم خوانده که قرآن فعلی ما همین یطهرن است که در کل دنیا شما اگر بروید آن طرف دنیا هم یک قرآن پیدا کنید حتی یطهرن است که قرائت عاصم است، ولی بقیه آمدند خواندند حتی یطَهرنَ، اگر یطهرن باشد ثلاثی مجرد است مشتق از طهارت است، و اگر یطَهَرنَ باشد ثلاثی مزید است یعنی مال باب تفعّل است از تطهر مشتق است، آن وقت معنا اینجا خیلی عوض میشود اگر یطهرنَ بخوانیم معنایش این است که معاشرت با زنها حرام است در حال حیض تا وقتی که پاک بشوند یعنی ولو غسل هم نکنند یعنی زن امروز خونش تمام شده دیگر رویت دم نمیکند اما هنوز غسل حیض نکرده، عیبی ندارد روی قرائت فعلی قرآن که حتی یطهرن است به مجرد این که خون پاک شده یطهرنَ یعنی پاک بشوند نقی بشود یعنی نقابت از دم پیدا بکند معاشرت با او جایز است. اما روی قول یطهرَنَ نه مال باب تفعل است یعنی حتی یطلبنَ الطهارت چون باب تفعل به معنای طلب میآید یطهرنَ را یطهَرنَ اگر بخوانیم یعنی حتی یطلبن الطهارت مقاربت معاشرت جایز نیست تا کی؟ تا وقتی که بروند غسل بکنند ببینید چقدر معنا عوض شد این شد چی؟ اختلاف در قرائت آن هم در ماده و جوهر آن هم با اختلاف در معنا، والّا اختلاف در هیئت باهاش کاری نداریم، اختلاف در ماده ای که معنا را عوض نکند باهاش کاری نداریم، ما در سومی هستیم، لذا عنایت بفرمایید حالا این عبارتهایی را که عرض کردم شما یک مقداری برایتان راحتتر میشود.
اذ اختلفَ القراءةُ یعنی اذ اختلف القراء السبعه، اگر قراء سبعه اختلاف کردند در قرائت فی الکتاب در یک آیه ای، اما چه جور اختلافی؟ اختلافی که علی وجهین مختلفین فی المعنی، مؤدّی یعنی معنی، ببینید یعنی با آن دو تا کاری نداریم یعنی با اختلاف قرائت هیئتی کاری نداریم، با اختلاف قرائت در ماده که معنا را عوض نکند کاری نداریم، اگر اختلاف قرّاء در یک آیهای از آیات کتاب اختلاف قرائت کردند آن هم اختلاف قرائت در ماده آن هم بر دو وجهی که مختلف باشد معنا را مختلف بکند، کما فی قوله تعالی: سوره بقره آیه ۲۲۲، اعتزلوا النساء فی المحیض و لا تقربوهنَّ حتی یطهُرنَ که قرآن فعی روی قرائت عاصم حتی یطهَرنَ که قرائت دیگران است. حیث قرء بالتشدید اینجا بعضیها به تشدید قرائت کردند، آن وقت یطّرنَ مشتق از چیه؟ از تطهّر یعنی از باب تفعل است، حیث قرء بالتشدید مشتقا من التطهّر یعنی مشتق از تطهّر است یعنی ثلاثی مزید است، که الظاهر فی الاغتسال که ظهورش در اغتسال است، چون باب تفعل برای طلب میآید گاهی یتطهّرن اینجا ادغام شده یعنی حتی یطلبن الطهارت معاشرت و مقاربت با اینها حرام است تا این که طلب طهارت بکنند یعنی قبل الغسل حرام است طبق قرائت یطهرّن ولو خون قطع شده ولی تا موقعی که غسل نکنند معاشرت با اینها حرام است. قرء بالتشدید که ظهور دارد در وجوب اغتسال، و قرء بالتخفیف که قرآن فعلی است که مشتق من الطهارة یعنی ثلاثی مجرد است مشتق از طهارت است. الظهارة فی النّقاء عن الحیض خلاصه این زن نقّیه بشود یعنی پاک بشود از خون حیض نه این که بعد برود غسل بکند، پس روی قرآن فعلی که ما داریم اگر زن ایام حیضش تمام شد ولو غسل هم نکرده باشد معاشرتش عیبی ندارد ولی روی قرائت یطهّرن که معنایش تحصیل طهارت است و طلب طهارت است عیب دارد.
خوب این تا اینجا معلوم شد بحث ما کجا است، حالا ایشان میفرماید: لا یخلو مطلب از دو حال خالی نیست این قرائت قرّا یا متواتر است یا متواتر نیست. این هم یک بحث است حالا بخواهیم طبق ایشان بخوانیم هم عبارت خیلی روشن نمیشود یک قدری معطّل بشویم هم یک بحث اعتقادی است و هم عبارات یک قدری خودش را بهتر نشان میدهد، این همه حرفهایی که من تا حالا زدم الان شما فهمیدید که بحث ما کجاست اختلاف قرائت در ماده آن هم آنجایی که منجر به اختلاف معنا بشود.
[آیا قرائت قراء متواتر است؟ ]
خوب حالا این قرائت این قرّا آیا متواتر است یا متواتر نیست؟ این را بدانید آقا مسلّما در قرآن تواتر شرط است یعنی لا یتثبتُ القرآن الّا بالتواتر برخلاف سنّت، سنّت هم با خبر واحد ثابت میشود و هم با تواتر، یک نفر عادل بیاید بگوید قال رسول الله ما از آن قبول میکنیم، به تواتر هم بگوید ما قبول میکنیم سنّت هم با خبر واحد ثابت میشود هم با خبر متواتر، اما کتاب فقط لا یثبُت الّا بالتواتر، با یک روایت که آدم نمیتواند قرآن درست کند. یک آقای اخباری که در قم است چندی پیش هم برای ما یک کاغذ داد دلسوزی کرده که تمام این مردم نمازشان باطل است میخوانند غیر المغضوب علیهم و الضالّین، نمازشان باطل است زیرش هم نوشته این را حتما به دیگران بدهید که هدایت بشوند من هم مخفیش کردم که کسی گمراه نشود. آمده گفته این نمازهایی که همه میخوانند باطل است نماز صحیح چیه؟ غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین، چرا؟ قرائت ابن مسعود، ببینید دارد چه کار میکند با یک خبر ابن مسعود میخواهد قرآن درست بکند. مرحوم مجلسی را شما مراجعه کنید واقعا آقا مرحوم مجلسی محدث است اخباری است اما فقیه اخباری است میفهمد چی میگوید، شما همین جا را مراجعه کنید به بحار ببینید چه جوری بیچاره کرده اخباریین را، این حرفها چیه مگر با یک دانه خبر قرآن درست میشود یک خبر ابن مسعود نقل شده که امیرالمومنین میخواسته نماز بخواند میفرموده: غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین، یک دانه خبر واحد یعنی با خبر واحد میخواهد برای ما قرآن درست بکند و حال آن که القرآن لا یثبُت الّا بالتواتر. پس این مسلّم است که قرآن درش تواتر شرط است با خبر واحد قرآن ثابت نمیشود باید تواتر عن النبی یعنی متواترا عن النبی معلوم بشود که پیغمبر اینجور قرائت کردند، خوب این مسلّم اما اختلاف در این است: آیا این قرائت قرّا متواتر هست یا نه؟ عنایت کردید بحث را ما در قرآن حتما تواتر میخواهیم این جای حرف نیست اما آیا ببینیم قرائت قرّا تواتر دارد یعنی این هفت تا قاری که هر کدام یک جوری میخوانند این آیات را آیا اینها همه از پیغمبر گرفتند یعنی متواترا عن النبی یعنی آن عاصم از پیغمبر یطهُرنَ گرفته و آن دیگران از پیغمبر یطهّرنَ گرفتند آیا اینجور است؟ اختلاف است بعضیها آمدند گفتند بله قرائت قرّا این قرائت سبعه قرّا متواتر است یعنی تمام اینها متواترا عن النبی گرفتند، ولی مشهور میگویند اینجور نیست اینها ابدا اینطور نیست قرائت اینها متواترا عن النبی نیست. اگر به این آقایان متواتری بزرگانی هم هستند مثلاً شیخ بهایی، شهید ثانی، یکی دو سه اینجوری در آنها هستند ولی خوب حرف ناتمام است دیگر غرض ما تابع مشهور هستیم، یک چند نفری این را هم عنایت بفرمایید ایشان به اشتباه افتاده منشائش هم میرزای قمی شده، میرزای قمی در جلد اول قوانین صفحه ۴۰۶، ایشان میگوید مشهور قائل هستند به تواتر، میرزای قمی فرموده مشهور قائلند به این که قرائت این قرّا سبعه متواترا عن النبی به دست ما رسیده. ایشان هم تبیعیت کرده اشتباه کرده، هم میرزای قمی اشتباه فرمودند و هم ایشان، کفایة را مراجعه کنید جلد دوم صفحه ۶۴، ایشان میگوید و ان نُسِبَ الی المشهور ولو نسبت داده شده این مطلب به مشهور ولی هذا ممّا لا اصل له راست هم میگوید این واقعیت ندارد، یعنی خلاصه ایشان اینجوری فرمودند میگویند مشهور قائلند به تواتر، جماعتی قائلند به عدم تواتر، باید عکسش کنیم جماعتی قائل به تواتر هستند شیخ بهایی است شهید ثانی است یک چهار پنج شش نفر هستند که اینها آمدند گفتند قرائت این قرّا سبعه متواتر است یعنی هم این آقایی که یطهُرنَ خوانده از پیغمبر گرفته و هم آن آقایی که یطهَّرنَ خوانده، غرض جماعت را به آنطرفی بزنید جماعتی گفتند قرائت قرّا متواتر است. عرض کردم اشتباه ایشان منشائش میرزای قمی شده ولی آقای آخوند اینجا واقعا تحقیق کرده ایشان میفرماید هذا ممّا لا اصل له رُبَّ شهرتِ لا اصل له این نسبت را شیخ انصاری داده میرزای قمی داده به مشهور اشتباه است پس ما حرف حسابی را از خارج میزنیم یعنی حرف صاحب کفایة را مشهور قائلند به این که قرائت این قرّا تواتر ندارد یعنی اینطور نیست که اینها این اختلاف قرائتهایشان را از پیغمبر گرفتند، بله جماعتی یک چند نفری آمدند گفتند این قرائت قرّایی که هست اینها همه متواترا عن النبی گرفتند یعنی هم یطهُرنَ قرآن است که میگوید قبل الغسل هم جایز است و هم یطهّرنَ قرآن است اینهایی که قائل به تواتر هستند این را میگویند دیگر یعنی میگویند پیغمبر یک بار یطهُرنَ به آقای عاصم گفته و یک بار یطهّرنَ گفته، بسیار حرف باطلی است اولاً این قرّا نبودند در زمان پیغمبر شما احوالاتشان را در همان مستمسک آقای حکیم ببینید آقا، ایشان تاریخ تولد اینها را گفته تاریخ وفاتشان را گفته اینها سی چهل سال بعد از پیغمبر به دنیا آمدند اصلاً اینها نبودند تا از پیغمبر بگیرند این دلیل اول، دلیل اول این آقایان که قائل به تواتر هستند و حرفشان باطل است اگر دلیلش را بخواهید اینها میگویند ما روایاتی داریم که نَزَلَ القرآن علی السبعة اَحرُف، این آقایان تواتریها میگویند اینهایی که میگویند این قرّا سبعه قرائتشان متواتر است دلیلشان است میگویند ما روایاتی داریم که نزلَ القرآن علی سبعةَ الاحرُف این سبعة الاحرُف اشاره به این سبعة قاری است، خوب این خیلی حرف اشتباهی است اولاً این روایت فُضیل میآید خدمت امام ششم، میگوید: آقا مردم معتقدند که نزلَ القرآن علی سبعة الاحرُف. حضرت میفرمایند: کذبوا دروغ میگویند، انَّ القرآن نزلَ من عند الواحد علی نبیا واحد بالحرفٍ واحد، پس بنابراین این آقایانی که قرائت این قرّا سبعه را متواتر میدانند به استناد این روایت سبعة احرُف میگوییم این قرّا نبودند زمان پیغمبر تا این قرائتها را از پیغمبر بگیرند و اما این روایت امام صادق تکذیب کردند این روایت را صافی را ببینید مقدمه سوم جلد اول، ببینید همه را ایشان نقل میکند پیغمبر تکذیب کردند که قرآن به هفت حرف نازل شده فرمودند از یک خدا بر یک پیغمبر با یک حرف نازل شده، پس آن روایات که حسابش درست شد این اولاً. و ثانیا: حرف چهل تا معنا دارد سبعة احرُف، قرآن به هفت حرف نازل شده حرف چهل تا معنا دارد من یک دانه اش را عرض میکنم؛ حرف یعنی لغت قرآن به هفت حرف نازل شده یعنی به هفت لغت نازل شده عربهایی که در زمان نزول قران بودند هفت طایفه فصیح بودند آنها را بخواهید هفت طایفهاش را بنویسید بد نیست، قریش، حضیر، هوازین، یمن، قیس، تمیم، بنی اسد، این هفت طایفه عربها بودند پس اولاً روایت را که گفتیم دروغ است بر فرض هم حالا آن روایت سبعة احرُف درست باشد سبعة احرف یعنی سبعة اللغات یعنی این قرآن چون عربی است بر طبق قرائت آن هفت طایفه، خلاصه مطلب عنایت بفرمایید این قرآن بر هفت حرف نازل شده ربطی به هفت تا قاری ندارد اشاره به آن هفت طایفه عرب است این عربها اگر میخواستند به یکی بگویند تند بیا بعضیهایشان میگفتند عجّل، بعضیهایشان میگفتند اسرِع، بعضیهایشان میگفتند اسعِل، هر کدامشان یک چیزی میگفتند یعنی قرآن اینجوری است با لغت آنها حرف زده گفته عجّل، با لغت آنها گاهی حرف زده گفته اسرع، با لغت آنها گاهی حرف زده گفته اسعل، علی کل حال اولاً که روایت گفتیم صحیح نیست اولاً این هفت تا قاری اصلاً پیغمبر را درک نکردند که از پیغمبر این اختلاف قرائات را گرفته باشند و آن روایت هم گفتیم سبعة احرُف دروغ است حضرت صادق فرمودند کذبوا والله، بر فرض هم راست باشد سبعة احرُف حرف چهل تا معنا دارد یک معنای حرف لغت است یعنی این قرآن به هفت لغت عرب نازل شده مثل همین مثالهایی که زدیم.
حالا ایشان میخواهند همین را بگویند، میگویند اگر ما قائل شدیم به حرف آن جماعت یعنی گفتیم قرائت قرّا متواتر است و اما اگر قائل شدیم به قول مشهور و گفتیم قرائت قرّا متواتر نیست. اگر گفتیم متواتر است معنایش این است که هم یطهُرنَ را پیغمبر گفتند و هم یطهّرنَ یعنی پیغمبر معارض حرف زدند العیاذ بالله، یک جا فرمودند یطهُرنَ یعنی قبل الغسل هم معاشرت جایز است، یک جا فرمودند یطهَّرنَ یعنی قبل الغسل جایز است. لذا ایشان میفرماید اینجایی که اختلاف قرائت است و باعث اختلاف در معنا میشود یا قائل هستیم به تواتر چنانچه بعضیهای میگویند، یا منکر تواتر هستیم چنانچه مشهور میگویند. حکمش چیه؟ حالا عنایت بفرمایید.
لا یخلو این اختلاف قرائت قرّا یا قائلیم به تواتر قرّا قراءات کلّها، یعنی قائل هستیم که تمام این هفت تا قرائت متواتر است نه این که در قرآن با تواتر ما میخواهیم یعنی قرآن با تواتر باید ثابت باشد، ایشان میفرماید جماعتی آمدند قائل شدند که این قرائت قرّا اینها همه متواتر است یعنی برای ما قرآن درست میکند یعنی اگر یک آیه را هفت جور بخوانند هر هفت جورش قرآن است هر هفت جورش را پیغمبر فرموده. کما هو المشهور این همان اشتباه است، عرض کردم این را میرزای قمی گفتند و ایشان هم تبیعیت کردند، کما هو الجماعةٍ کی مشهور همچنین حرفی زدند ابدا مشهور چنین چیزی نگفتند مشهور میگویند بابا اینها اختلافشان به خاطر اجتهاد خودشان است اینها روی سلیقه خودشان عرب فصیح بودند هر کدام یک جوری خواندند ربطی به پیغمبر ندارد، شاهدش هم این است که اینها همدیگر را تخطئه میکردند این قاری میگفت مال آن بیخود است آن قاری میگفت مال این بیخود است اگر اینها همه از پیغمبر گرفته بودند که تخطئه نمیکردند. غرض مشهور بهترین شاهدشان این است که این قرائت قرّا متواتر نیست میگوید اینها روی اجتهاداتشان روی استحسانات عربیتشان اختلاف در قرائت دارد والّا ربطی به پیغمبر ندارد شاهدش هم این است که همدیگر را تخطئه میکردند غرض این کما هو المشهور غلط است کفایة را ببینید جلد ۲، صفحه ۶۴، که ایشان میفرماید نه این نسبتی که شیخ انصاری به مشهور داده و میرزای قمی به مشهور داده باطل است خصوصا در آنجایی که اختلاف در ماده باشد. ببینید چقدر من صحبت کردم با این یک کلمه است یعنی یک وقت اختلاف در هیئت است یک وقت اختلاف در مادّه است بدون اختلاف معنا آنها را بگذاریم کنار خصوصا آنجایی که اختلاف در ماده باشد یعنی همین یطهُرن و یطهّرنَ، که اختلاف در ماده است و باعث تغییر معنا هم میشود، اینها آمدند گفتند این قرائت قرّا مخصوصا در آنجایی که اختلاف در ماده دارند و سرایت به معنا هم میکند در آنجا گفتند تمام این قرائت متواتر است
و امّا ان لا نقول یک وقت نه قائل به تواتر نیستیم کما هو مذهب جماعة عرض کردم جایش را باید عوض کنیم آن اولی را باید بگوییم کما هو مذهب جماعة، این دومی را باید بگوییم کما هو المشهور چون مشهور قائلند به این که قرآن تواتر ندارد.
فعلی الاوّل، خوب علی الاوّل کدام است؟ خوب اگر قائل به تواتر شدیم هر دو اینها میشود قرآن یعنی کانّ یک قرآن میگوید غسل لازم است برای معاشرت، یک قرآن میگوید لازم نیست اگر قائل به تواتر شدیم معنایش این است که هم یطهُرن قرآن است و هم یطهّرنَ قرآن است هم او را پیغمبر فرموده و هم آن را پیغمبر فرموده. آن وقت حکمش چیه؟ طبق آن یطهُرن معاشرت عیبی ندارد قبل الغسل، اما طبق یطهّرنَ عیب دارد، میشود دو تا آیه متعارض. ایشان میفرمایند که بنائا علی الاوّل بنابر این که قائل به تواتر بشویم فهما یعنی این یطهُرن و یطهّرنَ به منزلة آیتین تعارضتا، یعنی به منزله دو آیهای است که با هم تعارض میکند چون یطهُرن باشد میگوید غسل لازم نیست بعد از حیض یعنی معاشرت جایز است، یطهّرنَ باشد میگوید جایز نیست چه کار باید بکنیم؟ این را عنایت کنید
[تعارض در اخبار]
آقا اگر دو تا خبر با هم تعارض کردند، اینها کلمه کلمه است نگویید من طول میدهم یعنی اگر اینها را نگویم عبارتها فقط ترجمه میشود من یک قدری اگر معطل میکنم به قدر آقایان است برای من مگر چه نفعی دارد. ببینید آقا یک وقت دو تا خبر با هم تعارض میکنند یک وقت دو تا آیه با هم تعارض میکنند، اگر دو تا خبر با هم تعارض کردند وظیفه ما چیه؟ اول باید ترجیح سندی بدهیم یعنی ببینیم کدام سندشان بهتر از دیگری است اگر مثلاً احدهما اعدل بود دیگری عادل، عادل را بگذار کنار و به اعدل عمل کن، اگر یکی اشهر بود دیگری غیرمشهور به این اشهر عمل کن، اینها مرجّحات سندی است یعنی اگر دو تا خبر با هم تعارض کردند مثلاً یکی میگفت عرق جنب از حرام نجس است یکی میگفت نجس نیست، شما چه کار باید بکنی؟ اول دنبال ترجیح سندی برو ببین کدام اینها سندش رجحان دارد بر دیگری هر کدام اعدل بود اشهر بود مخالف عامه بود آن را بگیر و آن دیگری را رها کن. حالا اگر از نظر سند یکسان بود میرویم سراغ ترجیح دلالی، پس ما اگر دو تا خبر معارض به دستمان رسید اول باید برویم سراغ ترجیح سندی ببینیم سند کدام ارجح است آن راجح را بگیریم و مرجوح را بگذاریم کنار. اگر از نظر سند یکسان بودند چه کار میکنیم؟ میرویم سراغ ترجیح دلالی ببینیم دلالت کدام قویتر است ارجح از دیگری است، آن که دلالتش قویتر است میگیریم، آن که دلالتش اظهر است میگیریم. اما در قرآن اگر در قرآن دو تا آیه با هم معارض شد آن دیگر ترجیح سندی ندارد میدانید چرا؟ برای این که قرآن سندش قطعی است خبرین است که اگر تعارض کردند اول میرویم سراغ ترجیح سندی و بعد اگر مساوی بودند میرویم سراغ ترجیح دلالی، اما اگر دو تا آیه قرآن با هم معارضه کردند او دیگر ترجیح سندی ندارد هر دو قرآن است هر دو سندش قطعی است، باید برویم سراغ ترجیح دلالی باید ببینیم این یطهُرنَ دلالتش قویتر است بر عدم وجوب غسل یا یطهّرنَ دلالتش قویتر است بر وجوب غسل، حالا که ترجیح سندی ندارد نوبت به ترجیح دلالی میرسد. من یک مثال بزنم الان یک مولی به شما این دلیل آمده اکرم العُلماء، خوب این العلماء جمع محلّا به لام است یعنی همه العلماء واجبُ الاکرام هستند اعم از این که عادل باشند یا فاسق. بعد دلیل دیگری میآید میگوید لاتُکرمِ العالم الفاسق عالم فاسق را اکرام نکن، خوب اینجا چه کار میکنی شما؟ شما میبینید اینها از نظر سند یکسان هستند هر دو راویهایش عادل هستند مثلاً، اما شما باید بروید سراغ ترجیح دلالی این دومی دلالتش بر حرمت اکرام عالم فاسق مقدم است بر آن یکی بر وجوب اکرام عالم فاسق، آخه آن اکرم العلماء به ظهورش عالم فاسق را هم میگیرد، نمیگوید عالم فاسق را اکرام کن ولی ظهورش عالم فاسق را هم میگیرد. دومی میگوید چی؟ پس ببینید اولی به ظهورش میگوید عالم فاسق را اکرام کن ولی دومی اظهر است دومی میگوید عالم فاسق را اکرام نکن شما اینجا باید چه کار کنی؟ باید این دومی را مقدّم کنی بر اولی چرا؟ چون اظهرُ الدلالة است، اولی ظهور دارد در این که عالم فاسق اکرامش واجب است، ولی دومی اظهر از او چون دارد تصریح میکند میگوید عالم فاسق را اکرام نکن. اینجا الان این دو تا روایت فرض بکنید سندها یکسان است نوبت میرسد به ترجیح دلالی، چه کار باید بکنیم؟ باید این لاتُکرمِ العالم الفاسق را بر او مقدم کنیم یعنی چه کار کنیم او را؟ بگویی اکرم العلماء یعنی علمای عدول از ظاهرش رفع ید بکنی چرا؟ چون او به ظهورش میگوید علمای فاسق اکرامشان واجب است این به صراحت میگوید عالم فاسق را اکرام نکن. پس الان فرض کنید این دو تا روایت از نظر سند اگر یکی ارجح بود او را مقدم میکنیم و آن را میگذاریم کنار ولی اگر از نظر سند یکسان بودند متکافئین بودند نوبت به ترجیح دلالی میرسد نوبت به ترجیح دلالی که رسید دومی مقدم بر اولی است چون اول به ظهورش میگوید عالم فاسق را اکرام کن ولی دومی صریح است صریح است در این که عالم فاسق را اکرام نکن، اینجا باید چه کار بکنیم؟ باید ترجیح بدهیم دومی را بر اولی یعنی از عموم اولی رفع ید کنیم که عموم اولی میگفت علما را اکرام کن باید بگویی که مقصود علمای عادل است فاسقش را بگذاری کنار.
اینجا هم همین جور اگر این دو آیه که با هم معارض هستند ترجیح سندی که ندارد چون اگر قائل به تواتر شدیم معنایش این است که هر دو قرآن حقیقی است پس نوبت میرسد به ترجیح دلالی باید ببینیم دلالت یطهّرنَ بر وجوب غسل قویتر است یا دلالت یطهُرنَ بر عدم وجوب غسل قویتر است، هر کدام دلالتش ارجح بود او را مقدم میکنیم بر دیگری.
آقایان خسته شدند باشد برای فردا.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.