درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۸۹: حجیت ظواهر کتاب ۱۰

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین

چون فاصله زیاد شده خلاصه درس از روز اول را بگوییم که اقایون یک قدر ی ذهنشان آماده بشه که تنبیهاتی که در آن رابطه است شروع بکنیم.

ما از اول گفتیم ظواهر الفاظ حجت است ظهورات حجت است ظهورات یعنی چی؟ یعنی اصاله عموم اصاله اطلاق اصاله الحقیقه. مثلا مولا میگه اکرم العلما. العلما جمع محلا به ال است ظهور داره در عموم یعنی همه علما واجب الکرام هستن اعم از اینکه عادل باشند یا نباشند یا مثلا مولا میگه اعتق رقبه حالا نمیدانیم مقصود رقبه مومنه است یا رقبه کافره حالا ما چه میکنیم؟ تمسک میکنیم به اصاله عموم میگیم همه‌ی علما احترامشون لازم است اعم از اینکه عادل باشند یا نباشند. به مقتضی اصاله عموم حکم میکنیم به وجوب اکرام همه علما یا به واسطه اصاله اطلاق حکم میکنیم که هرجور رقبه اعتقش جایز است اعم از اینکه مومنه باشد یا کافره یا یک کسی گفته رایت اسدا من شک میکنم معنی حقیقی اسد مراد است که آن حیوان جنگلی باشد یا مقصودش رجل شجاع است به وسیله اصاله الحقیقه جاری میکنم و میگم مقصود از این اسد معنای حقیقیه. اینارو میگن ظهورات. اصاله عموم اقتضا میکنه که بگیم همه علما اکرامشون واجب است اصاله اطلاق اقتضا میکنه بگیم همه بنده‌ها آزاد کردنشون جایز است اعم از کافر و مومن. رایت اسدا به برکت اصاله الحقیقه میگیم این اقای متکل مقصودش حیوان مفترس است و آن معنای حقیقی است این معنای حجیت ظهورات است. آن وقت ایشون فرمودن فرق نمیکنه این ظهورات که ما میگیم حجت است در قرآن و کلام خدا و پیغمبر و ائمه باشد یا در کلام مردم متعارف باشد. حالا اگر خدا در قرآن فرمود: اکرم العلما باز هم به مقتضای اصاله عموم حکم میکنیم میگیم همه علما واجب الاکرام هستن. اگر خدا فرمود اعتق رقبه به مقتضای اصاله اطلاق هر رقبه‌ای عتقش جایز است. اعم از اینکه مومن باشه یا کافر. و اگر کلامی در قرآن دیدیدم شک کردیم معنای حقیقی است یا مجازی؛ اصاله الحقیقه جاری میکنیم میگیم معنای حقیقی مراد است. پس ظهورات حجت است میخواد این ظهورات در کلام بشر باشد میخواد در کلام خدا و پیغمبر باشد.

این حرف ما ولی اقایون اخباریین میگن نه. میگن ظهورات قرآن حسابش جداست. کبری کلی رو قبول دارن، قبول دارن ظهورات حجت است ولی نه ظهورات قرآن چرا؟ چون اینا میگن اگر بخواهی به ظهورات قرآن عمل کنی تفسیر برای است. صاحب وسائل همین را مفرمایند دیگه دوتا باب از ایشان خوندیم ایشان فرمودن عمل به ظواهر قرآن نمیشه کرد ما نمیتوانیم استنباط احکام کنیم از ظواهر قرآن چرا؟ برای اینکه عمل به ظاهر از مصادیق تفسیر برای است و تفسیر برای هم که حرام است. یا سید صدر میفرماید نمی‌شود به ظواهر عمل کرد چرا؟ برای اینکه از مصادیق متشابهات است. خدا می‌فرماید فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ خلاصه اینا میگن اخذ به ظواهر قرآن را قبول نداریم. یا از مصادیق تفسیر به رای است که آن همه روایات خواندیم یا از مصادیق متشابه است که دلیل حتمی بر حرمتش داریم لذا اخذ به ظواهر قرآن را این اقایون جایز نمیدانند.

خب نظر اقایون هست که مفصلا ما رد کردیم عمل به ظاهر کی اسمش تفسیر است؟! تفسیر یعنی کشف القناع یعنی پرده برداری ظاهر که پرده‌ای روش نیست. اگر من یک ظاهری را حمل بر ظاهرش کردم به این نمیگن تفسیر حالا سلمنا تفسیر باشد تفسیر برای به این نمیگن. تفسیر برای آن کاری است که سنی‌ها میکنن یه آیه را تا ابتدا هرچی به ذهنشون میاد حملش میکنن بر او بدون اینکه به کلمات معصومین مراجع بکنند. بر فرض هم عمل به ظاهر تفسیر باشد تفسیر برای نیست. به علاوه جز متشابهات نیست؛ متشابهات آن چیزی است که اصلا معنایش روشن نباشد. ظاهر که الان رایت اسدا این ظهور دارد در حیوان مفترس ما اگر به ظاهرش عمل کردیم این متشابه نیست. خلاصه مطلب نزاع بین اصولی و اخباری. اصولیین میگن ظهورات حجت است چه در کلام بشر و چه در کلام خدا و پیغمبر. اونا میگن نه قبول داریم کبری کلی رو اما ظهورات قرآن را قبول نداریم. ظهورات سنت را قبول داریم. نمیشود به ظاهر قرآن عمل کرد مگراینکه در کنارش تفسیرمعصوم باشد یعنی اگر شما بخوای به یک ظاهری عمل کنی مثلا اعتق رقبه که دو سه مورد در قرآن هست شما اگر بخواهی به ظاهر این عمل کنی بگید هر جور رقبه‌ای عتقش جایز است چه مومنه چه کافره این رو باید امام بگوید. امام در ذیل این آیه اگر فرمود مقصود مطلق الرقبه است ما میتونیم به این ظاهر عمل بکنیم پس برای هر آیه‌ای تفسیر از قول معصوم لازم داریم و الا اگر تفسیر قول معصوم نباشد ما به ظواهر آیات نمی‌توانیم عمل کنیم. ما گفتیم اینجوری نیست ما اگر بخواهیم به یک ظاهری عمل کنیم البته سنی نیستیم اول رجوع به روایات میکنیم میبینیم ائمه خلاف این ظاهر اگر حرفی نزده باشند ما بر طبق این ظاهر عمل میکنیم ولو اینکه تفسیری هم نیاید از امام که بگوید مقصود از این رقبه مطلق رقبه است. پس نزاع اصولی و اخباری این شد اونا میگن ایاتی رو میشه به ظاهرش عمل کرد که تفسیر از معصوم برسد. ما میگیم نخیر ظهورات حجت است. اصاله اطلاق اصاله العموم و اصاله الحقیقه اینا حجت هستن ولو اینکه تفسیری هم در خصوص این ظهور از ائمه نرسیده باشد این خلاصه درس یک ماه تقریبا

۲

کلام مرحوم نراقی

چهار پنج تا تنبیه بیان میفرمایند.

[تنبیه اول]

اقای فاضل نراقی استاد ایشون چون یکی از اساتید چهار ساله ایشون فاضل نراقی هست. نراق کاشان. شیخ انصاری در نجف فهمید یک اقای بزرگواری خیلی ملاست از نجف آمد و آمد تهران و قم بعد کاشان خلاصه اقای نراقی را پیدا کرد سه چهار سال پهلوی آن درس خواند. این اقای نراقی استاد ایشون یک مطلبی فرمودن. که ایشون میخواهن بگن استاد ما اشتباه کرده و این اقای استاد بزرگوار این رو فرموده:

فرموده این نزاع یک نزاع لفظی و بی‌فایده است. شما اصولیین میگین ظهورات حجت است ولو تفسیر از معصوم نیامده باشد اونا میگن ظهورات وقتی حجت اسن که تفسیر از معصوم آمده باشد. خب این نزاع لفظی است چون هر آیه‌ای تفسیر اماده است. شما یک آیه پیدا بکن که تفسیر از ائمه نیامده باشد. هر آیه که باشد چه راجع به فروع مثل واجبات محرمات یا راجع به اصول که مقصود اعتقادیات است. مثلا اهدنا الصراط المستقیم روایاتی ما داریم که صراط مستقیم مصداقش امیر المومنین علیه السلام است. کونوا مع الصادقین روایاتی داریم که این صادقین معصومین هستن. مقصود از اصول ایناست. آقای نراقی گفته این نزاع شما نزاع لفظیه شما میگید آیات بدون تفسیر روایات هم حجت است اونا میگن خیر آیات با تفسیر معصوم حجت است. خب شما هر آیه‌ای که دست بزارید روش مربوط به اصول باشه یا مربوط به فروع باشه از ائمه تفسیر رسیده. پس بنابر این از ائمه تفسیر رسیده. هر دو گروه یک چیز میگویند پس کان همه به ظاهر قرآن دارید عمل میکنین ما ایه‌ای نداریم که بدون تفسیر از ایمه باشد پس نتیجتا هر دو میخواین یک مطلب را بگید. اگر یک ایه‌ای تفسیر نرسیده باشد اجماع داریم بر ظهور اون آیه و اجماع کاشف از رضای معصوم است.

پس نتیجتا شما که ظاهر را بدون تفسیر حجت می‌دانید و آنهایی که با تفسیر حجت میدانند نزاع شما لفظی است.

وينبغي التنبيه على امور: الأوّل اینکه: أنّه ربما يتوهّم بعض: فاضل نراقی در کتاب مناهج صفحه ۱۵۹ ایشون چندتا فایده بیان میکند فایده سوم که این نزاع اصولی و اخباری که اون میگه ظواهر حجت است بدون تفسیر اونا میگن با تفسیر کان هذا النزاع قلیل الجدوی. این حرف استادمون تا ردش کنیم. أنّ الخلاف این نزاع اصولی و اخباری در في اعتبار ظواهر الكتاب قليل الجدوى بی‌فایده؛ چرا؟ إذ ليست آية متعلّقة بالفروع أو الاصول إلاّ و ورد في بيانها أو في الحكم الموافق لها خبر أو أخبار كثيرة، برای اینکه هر آیه‌ای چه مربوط به اصول و چه مربوط به اعتقادات یا چه مربوط به فروع مثل حلال و حرام و واجب و اینها. هر آیه‌ای از اصول باشه یا از فروع باشه در مورد بیانش یک روایت یا چند روایت در مورد حکم موافق او از طرف معصومین رسیده. این چه نزاعی است؟ بل حالا اگر یک جایی تفسیر نبود انعقد الإجماع على أكثرها. اجماع هم که کاشف از قول معصوم است. مع ایراد دوم. میفرماید یک قدر ما فکر کنیم حق به جانب اخباری هست. و میگن ما نیاز به تفسیر داریم چرا؟ چون بسیاری از احکام ما در قرآن مجل است و همه میگن به مجمل نمیشه عمل کرد. مثل السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما. این یک حکم شرعی اسلامی است که دزد زن باشه یا مرد البته با شرایطش. گاهی این روشن فکر‌ها حمله میکنن که اسلام دین خشونت است یک قدری که انسان انصاف داشته باشد میبینیم خیلی دین کاملیه دست دزد را بریدن شرایطی داره. اگر یک دزدی موتور شما رو از در مسجد ببرد دست او را نمیبرن باید در خونه شما رو باط کنه بیاد از محفظه ببرد شرط اولش این است یعنی اگر از تو محفظه بیاد و امنیت خانه شمارو از بین ببرد بیاد داخل و دزدی کند این شرط اول است. و دیگر اینکه عسر و حرج نداشته باشد و الا اگر این واقعا در عسر و حرج است به این روز افتاده و دزدی کرده دستش را نمیبرند و از همه اینها گذشته شما باید شکایت کنید اگر شکایت نکنی باز دستش بریده نمیشود غرض چندتا شرط دارد. الان قرآن میفرماید السارق و السارقه فاقطعوا ایدهما دست دزد را ببرید این دست کجاست؟ این کلام رو مرحوم نراقی میگه و حق را به جانب اخباریین داده است. این دست کجاست؟ ایا مچ است به دلیل آیه تیمم یا مرفق است به دلیل آیه وضو یا منکب است یا آن که حضرت جواد علیه السلام فرمودن. یعنی از این چهار بند باید بریده شود آن هم با شرایطش برای اینکه المساجد لله برای اینکه کف دست باید بماند برای سجده. ببنید آقای اصولی مرحوم نراقی دارن دفاع میکنن از آقای اخباری و ما اگر به ظاهری اگر بخواهیم عمل کنیم تفسیر معصوم میخواهیم چرا؟ برای اینکه بسیاری از احکام ما رفته روی امر مجمل و همه قبول دارن که به مجمل نمیشه عمل کرد مگر کنارش تفسیر باشد مثل همین آیه که ید مجل است نمیداینم منظور از ید چیه. یا مثلا فرض کنین وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ آدم مستطیع واجب الحج است خب مرحوم نراقی میگن این مجمل است استطاعت به چی حاصل میشود اصلا ما چقدر مسائل حج داریم حالا میخواهیم حج انجام بدیم هزار‌ها مساله داره این حج. زراره یک روز به امام صادق علیه السلام عرض کرد اقا من چهل ساله از پدر بزرگوار شما و خود شما هی مسائل حج میپرسم باز هم میفرمایید تمام نشده. کی مسائل حج تمام میشه. خب یک مساله حج که اینقدر دامنه دار است. یا آتوا الزکاة زکات بدید خب چی بدیم از چهل تا گوسفند چندتاشو بدیم از چهل تا گاو چندتاشو بدیم؟ خلاصه مرحوم نراقی اصولی داره دفاع میکنه از اخباریین و میگوید اینها درست میگن برای هر آیه‌ای ما تفسیر میخواهیم برای اینکه بسیاری از احکام ما مثل همین مثال‌هایی که عرض شد رفته روی یک امور مجمله و امور مجمله را نمیشود عمل کرد مگر به تفسیر از معصوم برسد. خلاصه دو اشکال شد یک اشکال اینکه نزاع شما لفظی است برای اینکه هر آیه‌ای تفسیر داره و اشکال دوم اینکه حق با اینها است و بسیاری از احکام خدا رفته روی موضوعات مجمله و همه قبول دارن که مجملات قابل استدلال نیست مگر تفسیر از معصوم برسد مع انّ جلّ بلکه بالاتر از جل کلایاتی که در قرآن هست مربوط به الاصول والفروع ـ بل كلّها ـ ممّا تعلّق الحكم فيها بامور مجمل یعنی بسیاری از احکام اصول و فروع ما رفته روی یک امور مجمله مثل قطع ید سارق. پس درست است قول اخبارییین. لا يمكن العمل بها إلاّ بعد أخذ تفصيلها من الأخبار، انتهى.

۳

جواب به کلام مرحوم نراقی

ایشان میفرمایند که استاد ما فقط ذهنشون رو متوجه ایات الاحکتم کرده میداند که در قرآن حدود پانصد آیه داریم که آیات الاحکام است حالا یا اعم از اینکه عبادت باشد یا غیر عبادت باشد. ایشان میفرماین که استاد بزرگوار ما فقط نظرشون به آیات الاحکام کرده که میگه امور مجله است و باید تفسیر بیاد. شیش هزار ایات دیگر داریم که مربوط به احکام نیست و در آنها ما از مطلقاتش استفاده میکنیم. مثلا الان بیع معاطات که الان رایج هم هست اون پول را میذاره و اینم جنس را بر میدارد عملا معامله میکنن خب آیا این بیع جایز است یا نه؟ با اطلاق احل الله البیع میگیم بله. شما در مورد آیات الاحکام میگین اینجوریه. و در این آیات الاحکام حق با شماست. حالا یا عبادات یا غیر عبادات در اونها مجمل است و قبول داریم تفسیر از معصوم میخواییم اما اون شیش هزار آیه دیگه چی؟ بسیاری از احکام ما داریم که اون احکام رو از اطلاقات و عمومات ما استفاده میکنیم و اشکال شما فقط نسبت به آیات الاحکام هست و اونم به خصوص در عباداتش است.

لعله. شاید این بزرگوار قصّر یعنی انحصر منحصر کرده نظره على الآيات الواردة في العبادات بله اونا همین است؛ فإنّ أغلبها من قبيل ما ذكره، زکاتش و صلاتش و در قرآن داره نماز بخون صبح دو رکعت مغرب سه رکعت بقیه چهار رکعت خب اینا رو نداره و حق با شماست. و ایشان میفرمایند اگر این آقا اگر نظرش رو منحصر کرده در عبادات بله حق با ایشون است. و در عبادات احکا رفته روی امور مجمله مثل اقیموا الصلاه آتوا الزکاة و... وإلاّ اگر منحصر نکند ایشون نظرش را در آیات الاحکام و عبادات ما اطلاقات زیادی داریم و به برکت آنها خیلی از چیز هارو حکم به حلیت میکنیم فالإطلاقات الواردة کثیره خط بعد خبرش است. في المعاملات هر وقت در مقابل عبادت معامله گفتن یعنی چیزی که قصد قربت نمیخواهد یک وقت ما میگیم معامله مقصودمون بیع و شراء است. نه هر وقت اسم عبادت رو آوردن و در مقابلش گفتن معامله یعنی چیزی که قصد قربت نمیخواهد. نکاح و طلاق م معامله است. ممّا يتمسّك بها في الفروع الغير المنصوصة مثل همین بیع معاطات ما اصلا در ایات و روایات نداریم که بیع معاطات جایز است اما از چه راهی حکم به جوازش میکنیم؟ از راه احل الله البیع. میگیم این اقا بعت نگفته اونم اشتریت نگفته این پول را گذشت اونم جنس را برداشت ایا این معامله صحیح است میگیم بله احل الله البیع و بعضی از امور هست که غیر منصوص است پس ماداریم احکامی که به ظاهر قرآن عمل میکنیم به برکت اون ظاهر یک حکمی میکنیم. و ما به برکت عموم احل الله البیع میگیم این بیع هم جایز است. أو المنصوصة بالنصوص المتكافئة، یعنی متعارضه است مثلا یک روایت میگه در صیغه عقد عربیت معتبر است و باید بگه زوجتک بعد یک دلیل دیگر میگه نه همین قدر که اینها بفهمانند چیکار دارن میکنن ولو عربی هم نباشد خب ببنید الان اون روایت میگه عربیت معتبر است و این روایت میگه عربیت اعتبار نداره چیکار کن و این‌ها متکافئین هستن یعنی هیچ کدام بر دیگری رجحان نداره یعنی متعارضین است تعارضا و تساقطا برو سراغ اوفوا بالعقود شما هم عقد کردین [در مقام فتوی نیستم بحث علمی است] اگر یک کسی عقد فارسی کرد طبق اون روایت جایز طبق اون روایت مثلا غیر جایز تعارضا و تساقطا چون متکافئین یعنی باهم تساوی دارن. یک وقت هست احد الروایتین رجحان دارد بر دیگری خب به اون که ارجح است عمل میکنیم حالا اینجا نه متکافئین هستن و در اینجا با اوفوا بالعقود حکم به صحت میکینم پس آقای نراقی ما خیلی داریم احکامی که یا اصلا منصوص نیست مثل بیع معاطات یا اگر منصوص است و روایات دارد روایتش متعارض دارد و تعارضا و تساقطا. و این اطلاقات كثيرة جدّا، ایشون ده دوازده تا آیه میخواهد نقل کنه و بعد میگه بیشتر از اینها است و بعدبا این آیات از عموم و اطلاقش ما استفاده میکنیم و حکم میکنیم به یک چیزایی مثل: ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾، مائده آیه ۱ خب ما با این چکار میکنیم الان مثلا یک کسی که فرض کنین با صیغه عربی نبوده و فارسی بوده و اونم قبول کرده و صیغه رو خوند الان با این آیه میگیم جایز است. یا مثلا فرض کنین یک کسی گفته من تورو عقد میکنم مهریه‌ات این باشد که قرآن یادت میدم عیبی نداره ﴿تِجارَةً عَنْ تَراضٍ﴾ میگیرتش تجارت را گفتیم معامله به معنی اخص نیست یعنی الان این اقایی که به این خانم میگه من تورو عقد میکنیم در مقابل که مهریه این باشد که کلام الله یادت بدم خب تجارة عن تراض میگه جایز است و علی کل حال بسیاری از احکام ما داریم که با عمومات و اطلاقات روایات ما اینها رو اصلاحشون میکنیم اولین رو عرض کردم دومیش و ﴿أَحَلَّ اللهُ الْبَيْعَ﴾، سوره بقره ایه ۲۷۵ که با این ایه بیع معاطات رو درست میکنیم در حالی که هیچ روایتی ما نداریم که بیع معاطات جایز و عموم داره این ایه و خرید و فروش مجاز است و میخواد این خرید و فروش بیع معاطات باشد یا غیر معاطات باشد و ﴿تِجارَةً عَنْ تَراضٍ﴾، سوره نساء آیه ۲۹ این وقتی که راضی میشه که مهریه‌اش تعلم قرآن باشد این آیه اینجا رو شامل میشه و ﴿فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ﴾، بقره ۲۸۳ این آیه به ما میگه در رهن قبض شرط است و شما اگه چیزی میخوای پهلوی کسی رهن بزاری باید در اختیار مرتهن قرار بدی و قبض شرط است حال اعم از اینکه منقول باشه مثل فرش یا غیر منقول باشه مثل خانه و اطلاقش میگیره و ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ﴾، سوره نساء آیه ۵ به سفها اموالشون رو ندید اموالکم یعنی اموالهم یعنی اگر سفهایی اموالشون پهلوی شماست فعلا جز ملک شما شده اموالشون رو بهشون ندید در حالی که در حال سفاهت هستن میخواد اون مال قلیل باشد یا کثیر تا موقع که رشید نشذه و رشد پیدا نکرده اموالشون رو در اختیارشئن نذارین اونم با اطلاق و عموم این آیه ثابت میکنیم و ﴿لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ﴾ سوره انعام ۱۵۲ و اسراء ایه ۳۴ یعنی تصرف در مال یتیم نکن اعم از اینکه تصرف کم باشد یا تصرف زیاد میخوام از اطلاقش استفاده کنیم. حالا من یک استکان از مال یتیم مصرف کردم فرقی نمیکنه. یک میلیون باشه یا یک تومن باشد اطلاق این آیه میگخ تصرف در مال یتیم جایز نیست، و ﴿أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ﴾، سوره نساء ایه ۲۴ ایه قبلی زن‌هایی که ازدواجشون حرام است رو حضرت میشمارن خواهر مادر دختر مادر زن عمه خاله این هارو آیه میشماره بعد خدا میفرماید احل لکم ما وراء ذلکم غیر از اینایی که شمردیم حلال است حالا میخواد زن مسلمه باشه یا کافره. متعه‌اش که حتما جایز است دوام هم خیلی‌ها میگن. پس ببینین این هم عموم داره پس ببینین یک نفری با یک زن مسیحی ازدواج کرد نمیدانیم جایز است با این آیه میگیم جایز است و اطلاق داره. و غیر اون زن‌ها هر زنی باشه تزویج با اون صحیح است و در دایمی اختلافی است ولی متعه اتفاقی است. و ﴿إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾، سوره حجرات ایه ۶ اگر فاسق خبر آورد تفحص کن خب مفهوم این چیه؟ که اگر عادل خبر آورد تفحص لازم نیست مطلقا و این مطلقا یعنی علم به صدقش پیدا بکنی یا نکنی الان یک عادلی به شما خبر داد همین کافیه و الان علم به صحت این خبر نداری همین که عادل گفت برای شما کافیه برای اطلاق آیه که میگه بدون تبین به خبر عادل عمل کن. و ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ﴾، سوره توبه ایه ۱۲۲ چرا یک عده‌ای از هر طائفه‌ای عده‌ای کوچ نمیکنن و برای تحصیل علم نمیرن. حالا یک شخصی میخواد بره تحصیل علم دین کنه و پدرش میگه من راضی نیستم خب نباشه چون تحصیل علم دین واجب است به اطلاق آیه و لولا نفر تحریک داره میکنه و میگه نفر کنین برای تحصیل علم دین ولو اینکه پدر میگه من راضی نیستم البته اخلاقا آدم حتی الامکان باید رضایتشون رو جلب کند ولی اگر گفتیم معنی آیه وجوب اجتهاد است کفایتا معنیش اینه که تا من به الکفایه نیست بر من واجب است که برم دنبال تحصیل علم اینم مال این آیه که به اطلاق و عمومش تمسک میکنیم که تحصیل علم دین لازم است ولو پدر شما راضی نباشد خب این در روایات که نیست ولی ما از اطلاق و عموم آیه این استفاده رو میتوانیم بکینم و ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ﴾، سوره نحل ۴۳ و الانبیاء ۷ اهل ذکر را اگر جاهل بودید بروید سوال کنین ان کنتم لا تعلمون یعنی تجهلون اگر جاهل بودید از اهلش سوال کنین و به قولش عمل کنین اعم از اینکه علم به صدق حرفش هم پیدا بکنین یا نکنین و (عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ﴾، سوره نحل ۷۵ عبد قدرت بر کاری نداره العبد و ما فی یده کان لمولی لگر عبد بخواهد عیالش را طلاق بدهد باید به اذن مولی باشد خب نداریم که میگیم از اطلاق آیه استفاده میکنیم آیه میگه عبد لا یقدر علی شی و شی نکره در سیاق نفی است و نکره در سیاق نفی افاده عموم میکنه یعنی همانطور که زن گرفتنش باید به اذن مولی باشد طلاق دادن هم باید به اذن مولی باشد و ﴿ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ﴾، لیس علی الامین الا الیمین محسن یعنی امین یعنی یک آدمی که محسن است و امین است و شما یک چیزی به امانت میذاری ودیعه اگر این تلف شد و اونم تفویت نکرد شما نمیتوانین تاوان از او بگیرید و بگی من ودیعه پهلوی تو گذاشتم و تو از بین بردی. بله یک وقت است که افراط کرده یا تفریط کرده ولی نه کمال مواظبت را کرده و گم شده اینجا از اطلاق و عموم این آیه ما استفاده میکنیم این آقای امین لیس له الا الیمین و فقط یک قسم میخوره که من تا اونجایی که توانایی داشتم مواظبت کردم اینجا حق تاان گرفتن نداری. وغير ذلك ممّا لا يحصى. اقای نراقی شما میگفتین ما هر آیه‌ای در کنارش یک تفسیری هست پس این اطلاقات چیه؟ این احکامی که من از خارج مثال زدم هیچکدام از اینها منصوص نیست و اگر هم منصوص باشد نصوص متکافئه داره خب ما چکار میکنیم؟ اینها رو میذاریم کنار میگیم تعارضا و تساقطا و از عموم آیات استفاده میکینم پس نزاع لفظی نیست نزاع واقعی است یعنی اون اقایون اخباری تمام این آیات را قبول ندارن و میگن شما نمیتوانی به این لا تقربوا مال الیتیم تمسک کنی نمیتوانی به این اطلاق لا یقدر علی شی تمسک کنی ما میگیم چرا. پس نزاع لفظی نیست و نزاع ما با اقایون اخباری نزاع حقیقی است. اونا میگن به هیچ یک از این آیات نمی‌شود به ظاهرش عمل کرد وغير ذلك ممّا لا يحصى. زیاد آیات داریم که به ظاهرش ما عمل میکنیم.

[کلام در عبادات]

بل وفي العبادات ایشان میگه اینها که مال معاملات بود یعنی چیز‌هایی که قصد قربت نمیخواهد و در عبادات هم أيضا كثيرة آخه ما اول عبادات رو قبول کردیم میخواییم بگیم حتی در عبادات هم ما داریم یک آیاتی که راجع به اون آیه و حکم تفسیری از معصوم نیامده ولی مع ذلک ما به ظاهرش عمل میکنیم بلکه در عبادات هم ایضا مثل معاملات اطلاقات کثیره‌ای ما داریم مثل قوله تعالى: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ﴾، سوره توبه ایه ۲۸ مشرکین نجس هستن یه بار هم عرض کردم با اینکه یهودی‌ها میگن عزیر پسر خداست یا مسیحی‌ها میگن عیسی پسر خداست اما تو قرآن به آنها مرک نمیگن. یه روزی به یه مناسبتی عرض کردم. تو قرآن مشرکون یعنی عباد الاصنام کسانی که بت میپرستن والا یهود و نصارا حقیقتا مشرک هستن چون شریک قائل هستن حالا این آیه میگه بت پرستان نجس هستن و نزدیک مسجد الحرام نشن این هم اطلاق داره چه بت‌های معروف را بپرستن که لات و عزی باشه و بعضی از اسم‌های آن بت‌ها اسمش رو تو قرآن بردن لات و عزی و ود و سواع اینها اسم بت‌هایی بوده. عمرو بن عبد ود منظور این بوده عمروی که عبد ود بوده که اسم بتی که میپرستیده ود بوده علی کل حال این آدمی که الان عباد الاصانم است حال میخواهد این اصنام معروفه را بپرستد میخواهد نه یک گل درست کرده یا یک تکه خرما را ازش مجسمه درست کرده این رو مثلا میپرسته اطلاق این آیه این دیگه در باب معاملات نیست این در باب عبادات است و اطلاق این آیه میگه مشرک نجس است عباد الاصنام نجس است و میخواهد صنمش هرچه باشد. البته این را برخی‌ها اشکال کرده‌اند که این عبادتی نیست آخه ایشون باید یک مثالی بیارن برای عبادت نزدیک مسجد نشن که این عبادت نیست علی کل حال یک قدری مسامحه شده. خلاصه عمومات و اطلاقاتی ما داریم که بسیاری از احکاممون را به برکت این عمومات و اطلاقات وما اصلاح میکنیم درباره اون احکام یا اصلا حکمی نیامده یا اگر آمده احکام متعارضه آمده ما در تمام اینها تمسک میکنیم به عموم اطلاقات. و بعد ایشون میفرمایند وآيتي التيمّم والوضوء والغسل. این رسائل‌های چهار جلدی نوشته آیتی التیمم یعنی دوتا آیه. این کتاب‌های قدیمی آیات نوشته ظاهرا او بهتر باشه چون ما دوتا آیه داریم در قرآن که مربوط به غسل و وضو و تیمم است یکی سوره مائده ایه ۶ یکی سوره نساء ایه ۴۳ غرض اون آیتی شاید بهتر از کلمه آیات باشه. عیبی نداره اینم اگه ایات باشه به اعتبار تیمم و وضو و غسل است علی ای حال هردوش جایز است. این مثال‌ها خوبه اون مثال انما المشرکون اون ربطی به عبادت نداشت اینا خوبه ایشان میفرمایند ما در باب عبادات هم یک تحکامی داریم که آن احکام منصوص نیست دلیلی برش نیامده اما از اطلاق و عموم آیه میتونیم استفاده بکنیم. سوره مائده ایه ۶ یکی سوره نساء ایه ۴۳ و ایه اینه: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى...... کسانی که از خواب بیدار شدید و محدث به حدث اصغر هستین باید وضو بگیرین نماز بخونین و ان کنتم جنبا اگر جنب بودین فاطهروا خب در صورتی که آب باشه حالا فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً یا برای وضو یا برای غسل آب نداشتین فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا پس ببنید غسل و وضو و تیمم در ای دوتا آیه ذکر شده خب حالا اطلاقش چیه؟ حالا میخوام آب تهیه کنم این آقا میگه هزاار تومن میگیرم یک کاسه آب میدم باید بدم. اطلاق آیه میگه وضو واجب است. ما نداریم اگر به شما گفتن هزار تومن باید بدین شما اونجا باید وضو بگیری ولی اطلاق آیه میگه شما که متمکن هستی یه وقت هست هزار تومن قوام زندگی شماست. یه ظرف آب به شما میده پنج هزار تومن میگیره آیه میگه اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا میخواین نماز بخونین باید وضو بگیرین اطلاقش اینه که اگر اون آب البته به حد اجحاف نرسه یه وقت هست میگه صد هزار تومن میگیرم نه پنج هزار تومن ده هزار تومن میخواد برای یک ظرف آب بگیره اطلاق آیه اقتضا میکنه که اینجا شما تحصیل آب کنین. پس ببینید آیتی تیمم وضو و غسل ایشون میگه اینا مربوط به عبادات است و ما میتونیم از اطلاقاتش استفاده بکینم. حالا ایشون میفرمایند وهذه العمومات عبادی که الان برای شما گفتیم وإن ورد فيها أخبار في الجملة، درسته یک اخباری فی الجمله در مورد اینها آمده اما معارض داره امری که معارض نداشته باشه ما نداریم گفتیم بعضی از احکام اصلا نص نداریم بعضی هاش هم اگه داریم تعارض داره حالا ایشون میفرماید در این آیاتی که ما خوندیم راجع به غسل و وضو و تیمم ولو فی الجمله یک اخباری آمده إلاّ أنّه ليس كلّ فرع ممّا يتمسّك فيه بالآية ورد این ورد خبر لیس است فيه خبر سليم عن المكافئ، ولو یک عموماتی ما داریم ولی نصوصی که سالم از تکافئ باشه یعنی معارض نداشته باشه نداریم فلاحظ وتتبّع

خلاصه مرحوم نراقی صاحب معراج السعاده استاد بزرگوار ایشون آمده یک توهمی کرده گفته این نزاع اصولی و اخباری نزاع لفظی است ما ثابت کردیم که نه نزاع حقیقی است. تنبیه دوم ان شاء الله فردا.

وينبغي التنبيه على امور :

الأوّل :

توهّم عدم الثمرة في الخلاف في حجّية ظواهر الكتاب

أنّه ربما يتوهّم (١) بعض (٢) : أنّ الخلاف في اعتبار ظواهر الكتاب قليل الجدوى ؛ إذ ليست آية متعلّقة بالفروع أو الاصول (٣) إلاّ و (٤) ورد في بيانها أو في الحكم الموافق لها خبر أو أخبار كثيرة ، بل انعقد الإجماع على أكثرها. مع أنّ جلّ آيات الاصول والفروع ـ بل كلّها ـ ممّا تعلّق الحكم فيها بامور مجملة لا يمكن العمل بها إلاّ بعد أخذ تفصيلها من الأخبار (٥) ، انتهى.

الجواب عن التوهّم المذكور

أقول : ولعلّه قصّر نظره على (٦) الآيات الواردة في العبادات ؛ فإنّ أغلبها من قبيل ما ذكره ، وإلاّ فالإطلاقات الواردة في المعاملات ممّا يتمسّك بها في الفروع الغير المنصوصة أو المنصوصة بالنصوص المتكافئة ، كثيرة جدّا ، مثل : ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ(٧) ، و ﴿أَحَلَّ اللهُ الْبَيْعَ(٨) ،

__________________

(١) في (م) و (ه) : «توهّم».

(٢) وهو الفاضل النراقي.

(٣) في (ت) ، (ر) و (ه) : «والاصول».

(٤) «و» من (م) و (ه).

(٥) مناهج الأحكام : ١٥٦.

(٦) كذا في (ت) و (ه) ، وفي غيرهما : «إلى».

(٧) المائدة : ١.

(٨) البقرة : ٢٧٥.

و ﴿تِجارَةً عَنْ تَراضٍ(١) ، و ﴿فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ(٢) ، و ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ(٣) ، و ﴿لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ(٤) ، و ﴿أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ(٥) ، و ﴿إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا(٦) ، و ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ(٧) ، و ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ(٨) ، و (عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ(٩) ، و ﴿ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ(١٠) ، وغير ذلك ممّا لا يحصى.

بل وفي العبادات أيضا كثيرة ، مثل قوله تعالى : ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ(١١) ، وآيتي (١٢) التيمّم والوضوء والغسل (١٣).

__________________

(١) النساء : ٢٩.

(٢) البقرة : ٢٨٣.

(٣) النساء : ٥.

(٤) الأنعام : ١٥٢ ، والإسراء : ٣٤.

(٥) النساء : ٢٤.

(٦) الحجرات : ٦.

(٧) التوبة : ١٢٢.

(٨) النحل : ٤٣ ، والأنبياء : ٧.

(٩) النحل : ٧٥.

(١٠) التوبة : ٩١.

(١١) التوبة : ٢٨.

(١٢) في (ت) ، (ر) ، (ص) و (ه) : «آيات».

(١٣) النساء : ٤٣ ، والمائدة : ٦.

وهذه العمومات وإن ورد فيها أخبار في الجملة ، إلاّ أنّه ليس كلّ فرع ممّا يتمسّك فيه بالآية ورد فيه خبر سليم عن المكافئ ، فلاحظ وتتبّع.

الثاني :

لو اختلفت القراءة في الكتاب

أنّه إذا اختلفت (١) القراءة في الكتاب على وجهين مختلفين في المؤدّى ، كما في قوله تعالى : ﴿حَتَّى يَطْهُرْنَ(٢) ، حيث قرئ بالتشديد من التطهّر الظاهر في الاغتسال ، وبالتخفيف (٣) من الطهارة الظاهرة في النّقاء من الحيض ، فلا يخلو : إمّا أن نقول بتواتر القراءات كلّها كما هو المشهور (٤) ، خصوصا في ما كان الاختلاف في المادّة ، وإمّا أن لا نقول كما هو مذهب جماعة (٥).

فعلى الأوّل : فهما بمنزلة آيتين تعارضتا ، لا بدّ من الجمع بينهما بحمل الظاهر على النصّ أو على الأظهر ، ومع التكافؤ لا بدّ من الحكم بالتوقّف والرجوع إلى غيرهما (٦).

__________________

(١) كذا في (خ) ، (د) ، (ف) و (ن) ، وفي نسخنا : «اختلف».

(٢) البقرة : ٢٢٢.

(٣) في (ت) ، (ر) ، (ص) و (ل) : «والتخفيف».

(٤) انظر القوانين ١ : ٤٠٦ ، ومفاتيح الاصول : ٣٢٢ ، ومناهج الأحكام : ١٥٠ ، وشرح الوافية (مخطوط) : ١٥٣ ـ ١٥٤.

(٥) ذكرهم في القوانين ومفاتيح الاصول ، وذهب إليه الفاضل النراقي في المناهج أيضا.

(٦) في هامش (م) زيادة العبارة التالية : «قال البيضاوي عند تفسير قوله تعالى : ﴿حَتَّى يَطْهُرْنَ : إنّ القراءتين آيتان يعمل بهما ، ثمّ فرّع على ذلك ما لا يخلو تفرّعه عن بحث».