پس میخواهیم برویم سراغ تقریر، تقریر امام هشتم سلام الله علیه حسن ابن جحم را، یک روزی حضرت از این حسن ابن جحم که یکی از اصحابشان بودند سؤال کردند ما تقول فی رجلٍ مسلمٍ تزوّجَ علی النصارنیة یعنی یک مسلمانی که زن مسلمان هم دارد عقیده تو چیه این میتواند با نصرانیة ازدواج کند؟ حضرت رضا از حسن ابن جحم سؤال میکنند. حسن گفت آقا شما از من مسأله سؤال میکنی؟ حضرت فرمودند: نه غرضی دارم. خوب حسن جواب داد، معلوم است که مصلحت در این بوده که او جواب بدهد، این جواب داد که بله حرام است. حضرت رضا فرمودند: چرا حرام است؟ تمسّک کرد به سوره بقرة آیه ۲۲۱، خدا میفرماید: لاتنکحُوا المشرکاتِ حتّی یؤمنَّ، حالا در مقابل حضرت رضا حضرت دارند مسأله از او سؤال میکنند او هم این آیه را میخواند میگوید حرام است مرد مسلمانی که یک زن مسلمان دارد این دیگر نمیتواند روی این زن مسلمانش برود با یک نصرانیة ازدواج کند. حضرت فرمودند: لِمَ برای چی نمیتواند؟ آن عرض کرد برای این که سوره بقرة آیه ۲۲۱، دارد لاتنحکوا المشرکات حتی یؤمنَّ با مشرکه ازدواج نکنید تا ایمان بیاورد. حضرت وقتی این استدلال را شنیدند به حسن ابن جحم فرمودند: پس آن آیه سوره مائده را چی میگویی؟ خوب در سوره مائده آیه ۵، میفرماید: المحصنات، احلسرش در میآید چون قبلش دارد الیوم اُحل لکمُ الطیبات تا میرسد به اینجا، و المحصناتَ من اهل الکتاب، یعنی محصنات هم حلال است پس او را چی میگویی؟ تا حضرت نقل کردند آن آیه را چی میگویی؟ او در آمد گفت او نسخ شده بله یک موقعی بوده حلال بوده ازدواج با محصنات از اهل کتاب یعنی زنهای عفیفه از اهل کتاب ازدواجشان حلال بوده اما سوره بقره که آمد آن را نسخ کرد. فتبسّمَ علیه السلام حضرت یک تبسمی کردند.
خوب عنایت بفرمایید ظاهر سؤال و جواب را، حضرت مسأله از او سؤال میکند، او که جواب میدهد حضرت دلیل میخواهد، او تمسّک به لاتنکحوا میکند فعل نهی است فعل نهی هم ظهور در حرمت دارد میگوید نخیر نمیشود با نصرانی ازدواج کرد برای این که این آیه میگوید با مشرکات ازدواج حرام است. بعد که حضرت نقض میکنند میگویند پس سوره مائده را چی میگویی که آیه ۵، خدا میفرماید اُحلَّ المحصنات، محصنات از اهل کتاب جایز است؟ او جواب میدهد که قبلاً بوده و الان نسخ شده. فتبسّمَ علیه السلام از این که این آقا تمسّک به ظاهر آیه کرد و حضرت هم هیچی نگفتند.
حالا عنایت بفرمایید، ایشان میفرماید: از جاهای فعلی یعنی تقریری تا حالا قولیها را خواندیم، حالا و تقریرهُ حضرت امضا فرمودند حضرت رضا سلام الله علیه، حسن ابن جحم را روایتش را هم میخواهید بنویسید بله این روایت در وسائل جلد ۱۴، صفحه ۴۱۰، حدیث ۳، تمسّک کرد حضرت تقریر کردند امضا کردند تمسّک حسن ابن جحم را به قوله تعالی و المحصنات من الذین اوتوا الکتاب و انّهُ نسخَ بقوله تعالی و لاتنکحوا المشرکات. اینجوری است حضرت فرمودند چه میگویی درباره مردی مسلمانی که زن مسلمان دارد با نصرانیه میخواهد ازدواج کند، او گفت جایز نیست چرا؟ لاتنکحوا المشرکات، این لاتنکحوا جواب اول است، حضرت گفتند دلیلت چیه؟ گفت سوره بقره آیه ۱۲۲، که میگوید حرام است با مشرکات ازدواج حتی یؤمنَّ. بعد حضرت نقل کردند به آیه مائده سوره ۵، پس محصنات را چی میگویی؟ اُحل را سرش در بیاورید یعنی احل المحصنات از اهل کتاب، جواب داد کانّهُ نسخَ بقوله تعالی لاتنکحوا پس نتیجتا این کار میشود کار حرام فتبسّمَ.
[تاملی در روایت فوق]
خوب عبارت دیگر تمام شد و شاهد ما هم این است که حضرت امضا کردند این کار را، ولی آقایان اگر اجازه بدهند یک چهار پنج دقیقه اینجا معطّل بشویم بد نیست، من تعجب میکنم شیخ انصاری اینجا چطور مراجعه نکردند به جواهر، جواهر را از اول تا آخر شیخ انصاری یک بار و دو بار که حتما مراجعه کردند ولی خوب بود اینجا هم مراجعه به جلد ۳۰، صفحه ۳۵، میکردند و نکردند، من قبلاً دیده بودم امروز هم دوباره برای این که خاطر جمع بشوم دوباره مراجعه کردم شما هم مراجعه بفرمایید. عنایت بفرمایید حالا این نتیجه ای که ایشان گرفتند و اتبسّم است حضرت تبسم کردند ایشان تبسم را تبسم تشویقی گرفته شیخ انصاری ما یعنی حضرت خیلی خوششان آمد تبسم کردند و حال آن که حضرت تبسم ناراحتی کردند تبسم توبیخی کردند کی تشویقی بوده؟! آخر ببینید آقا آدم در حضور که باشد خیلی فرق میکند الان یک کسی یک حرف نامربوطی ممکن است باشد بزند، من اینجوری بکنم، مثلاً بروید شما بگویید فلانی خندید، چه خنده ای کردم من این خنده ناراحتی است حرف نامربوطی کسی زده ببینید اینجوری شما همه ببینید که الان این خنده من خنده مسخره است که آقا تو که رسائل میخوانی چرا این حرف را میزنی گاهی خندهها اینجوری است آن وقت میروی شما پشت سر من میگویی فلانی تبسم کرد یعنی فلانی راضی بود از آن اشکال، خوب شماهایی که اینجا هستید میبینید خنده من خنده ناراحتی است. این دو سه تا چرت و پرت گفت این بنده خدا، اصلاً اطلاع نداشت اولاً که حضرت فرمودند راجع به نصرانی که مسلمانی که زن مسلمان دارد حالا میخواهد برود روی این زن مسلمه یک زن دیگری بگیرد نصرانیه، این چطور است؟ این گفت نخیر، حالا بعد از این که بنا شد به ظاهر آیه تمسّک کند گفت حرام است اصلاً نمیتواند مرد مسلمان با زن نصرانی ازدواج بکند چه زن قبلیش مسلمان باشد چه زن قبلیش نصرانیه باشد، خوب اگر زن قبلیش نصرانیه است یعنی چی؟ عنایت میفرمایید، حضرت میفرماید مسلمانی که زن مسلمه دارد میخواهد روی زن مسلمه یک زن نصرانیه بگیرد این چطور است؟ این گفت نخیر مطلقا حرام است آیه میگوید مشرکات را باهاشون ازدواج نکنید مطلقا چه آن که زن قبلیش مسلمان باشد یا نصرانیه باشد مسیحی باشد، این معنا ندارد خوب اگر زن قبلیش مسیحی است نصرانی است حالا یکی دیگر هم بگیرد این که این دومی حرام است اصلاً این وجه با سؤال حضرت نمیخواند این یک مطلب.
مطلب دوم: آن زن نصرانیه که مشرک بهش نمیگویند شما تو قرآن ببینید آقا اصطلاح قرآن این است به اهل کتاب مشرک نمیگویند یعنی مشرک در قرآن شما هر جایی که دیدید عُبّاد الاصنام است، جواهر را ببینید تفسیر المیزان را ببینید سایر تفسیرها را ببینید اینها میگویند مشرک در اصطلاح قرآن یعنی عبّادُ الاصنام یعنی آنهایی که میروند جلوی بت سجده میکنند به نصرانیه که مشرک نمیگویند آن سوره بینه را هم در نظر بیاورید لَم یکنِ الذینَ کفروا من اهل الکتاب و للمشرکین منفکین، بببینید من اهل الکتاب و للمشرکین، مشرکین را عطف به اهل کتاب کرده اهل کتاب که مشرک نیستند. این هم بیسوادی دومیش.
و اما سومی: سومیش این بود که آمد گفت سوره بقره ناسخ مائده است، به عکس است مائده هفت هشت ده سال بعد از سوره بقره نازل شده، مائده بعدا نازل شده بقره مال اوائل مدینه است مائده مال اواخر مدینه است، هفت هشت ده سال آن سوره بعد از این سوره بوده سوره بقره نسخ شده به سوره مائده نه این که مائده نسخ شده به سوره بقره، لذا در روایات داریم: حلالهای سوره مائده را حلال بدانید حرامهای سوره مائده را حرام بدانید یعنی تمام شد دیگر بسته شد دیگر قرآن دیگر ختم شد چون آخرین سوره است دیگر، میگوید حلالها و حرامهای سوره مائده به قوت خودش باقی است یعنی والمحصنات ناسخ لاتنکحوا المشرکات است.
ببینید همه جوابها عوضی است حضرت مسألهای سؤال کرده این چیز دیگری جواب داد آن هم مال آیه ای که استدلال کرد لاتنکحوا المشرکات نصرانیة اهل کتاب است مشرک نیستند. و بعد هم آمد گفت لاتنکح ناسخ سوره مائده است و حال آن که سوره مائده هفت هشت ده سال بعد از سوره بقره نازل شده است و او ناسخ این است لذا از قدما از متأخِّرین همه جایز میدانند، متعه اش که حتما جایز است که انسان با اهل کتاب میتواند عقد غیر دائم بکند حتی دائمش را هم خیلیها جایز میدانند. خلاصه مطلب ما استشهادمان تمام شد فقط خواستیم بگوییم این تبسم حضرت که ایشان تبسم رضایتی فرض کردند اینطور نیست. ولی علی کل حال داستان همین است که ایشان گفتند حضرت مسأله سؤال کردند و او هم استدلال کرد به همین مقدارش برای ما خوب است که میخواهیم بگوییم حضرت از صحابه خودشان سؤالی کردند آن هم با قرآن جواب داد، حالا تبسمش چه تبسمی، جوابهایش درست است یا نادرست به آن کاری نداشته باشیم، برای شاهد ما خوب است که حضرت مسأله پرسیدند از آن بنده خدا و آن بنده خدا هم به ظاهر کتاب لاتنکحوا فعل نهی است فعل نهی ظهور در حرمت دارد و تمسک کرد به ظاهر قرآن. خلاصه آقا تا الان چند تا قولی خواندیم یک دانه هم تقریری.
دوباره برویم سراغ قولی، ایشان میفرماید که برویم سراغ آن مطلب
ـ سؤال:...
ـ نه، عرض کردم من آیه را خواندم مشرکین عطف به اهل کتاب شده اگر اهل کتاب مشرک بودند که دوباره مشرکین را نمیگفتند تو قرآن اینجوری است اصطلاح قرآن این است اگر به کسی گفت مشرک یعنی آن کسی که صنم میپرستد بت میپرستد در اصطلاح قرآن این است، خوب اینجا هم مشرک الان در قرآن است و این مشرک یعنی آنهایی که بت پرست هستند باهاشون ازدواج نکنید عملاً شامل نصرانیه نمیشود.
برویم سراغ روایت دیگر: روایت عبد الاعلی مولی آل سام، این روایت را هم اول بنویسید تا بخوانیم وسائل جلد ۱، صفحه ۳۲۷، حدیث ۵، میخواهید بحار را هم بنویسید بحار جلد ۲، صفحه ۲۷۷، حدیث ۳۲، این دو تا مرجع را مراجعه بفرمایید. روایت عبد الاعلی مولی آل سام، فی حکم عبد الاعلی دارد از امام سؤال میکند میگوید یک مردی داشت راه میرفت یک دفعه لغزید عثرَ، لغزش پیدا کرد خورد زمین خلاصه ناخنش کنده شد خوب وقتی که ناخنش کنده شد و خون آمد رفت ضماد یا پماد خلاصه یک چیزی که درمان میکرد آن زخم را گذاشت روی او باندپیچی کرد و حالا راجع به مسحش سؤال میکرد، این چه کار باید بکند حالا میخواهد مسح بکند آیا اینها را باید باز بکند آن خونها را بشوید مسح روی بشره باید بکند چه کار باید بکند؟ حضرت فرمودند: چطور شما این سؤالها را میکنید خوب در قرآن آخرین آیه سوره حج را ببینید ما جعل علیکم فی الدین من حرج، هذا و اشبابهُ یعرف من کتاب الله آخر شما که با ما مأنوس هستید دیگر نباید این سؤالها را بکنید خوب به آن آقا بگو امسح علیه به همان اصبعی که مغطی است یعنی پوشانده روی آن را با باند و ضماد روی همان مسح بکند، خوب ببینید حضرت مسأله به این نگفتند اول آیه خواندند چرا اصلاً شما سؤال میکنید این مسائل را، هذا و شبهه یعرف من کتاب الله، کجای کتاب الله؟ آخرین آیه سوره حج ما جعل علیکم فی الدین من حرج، این حکم حرجی است و حکم حرجی یعنی روی همان مسح بکن. اینجا هم یک جا که قولاً حضرت استدلال فرمودند به این آیه شریفه. عبد الاعلی سؤال میکند: از حکم کسی که عثرَ یعنی زمین خورد لغزش پیدا کرد سقَطَ، فوقع ظُفرهُ ناخنش کنده شد، فجعَلَ علی اصبعهِ مرارة این مرارة در مقابل حلاوت نیست آن شیرینی است مرارة تلخی است، نه این مرارة یعنی ضماد یک چیزی بوده از اجزاء حیوان بوده میگذاشتند روی زخمها برای درمان، ضماد به تعبیر گذشته و پماد به تعبیر امروز و خلاصه آن انگشت را میپیچد مغطّی یعنی تغطیه میکند و باندپیچی میکند، این چه حکمی دارد؟ حضرت فرمودند: هذا و شبهه یعرف من کتاب الله اینها دیگر سوال کردنی نیست کدام کتاب الله کدام آیه؟ ما جعل علیکم فی الدین من حرج، خدای متعال حکم حرجی ندارد. بعد که قرآن خواندند فرمودند امسح علیه حکم مسأله را هم گفتند. ببینید خوب از اول باید مسأله بگویند اگر ظهورات برای ما حجت نداشت از اول میگفتند امسح علیه بروی مسح بکش روی همان، او هم دیگر سوالی نمیکرد ولی حضرت اول قرآن میخواند تو اصلاً لزومی نداشت از من سؤال بکنی، این آیه را اگر توجه داشتی طبق این قاعده عمل میکردی و امسح علیه.
حالا ایشان میخواهد نتیجه بگیرد احالَ امام حواله دادند معرفت حکم مسح علی اصبعه المغطّی بالمرارة آن اصبع پوشیده شده به آن ضماد را احال الی این الی متعلق به احال است، حضرت معرفت حکم مسح به این اصبع مغطی به مرارة را احاله دادند به کتاب مومیا ایماء غرضشان چی بود؟ خواستند اشاره کنند که هذا یعنی اینجور چیزها لایحتاج الی السؤال، لوجوده فی ظاهر القرآن برای این که در ظاهر قرآن دیگر هست این دلالت دارد بر این که نمیخواهد سؤال بکنید.
و لا یخفی حالا ایشان باز میخواهد نتیجه بگیرد، ایشان میگوید خیلی هم واضح نیست این آیه یک خرده تأمل میخواهد یعنی از این آیه اگر ما بخواهیم استفاده کنیم که مسح روی همان بکشد خیلی هم واضح نیست یک خرده تامل میخواهد ولی با این که یک خرده تامل میخواهد حضرت ارجاع دادند یعنی چی؟ یعنی آنجاهایی که هیچ تامل نمیخواهد به طریق اولی، اقیموا الصلاة، آتوا الزکوة، خوب این ظهور در وجوب دارد دیگر تامل نمیخواهد، عنایت فرمودید حالا میگوییم تاملش را، این آیه استفاده مسح بر آن ضماد و باند و اینها آن یک قدری احتیاج به تامل دارد ولی با این که یک قدری احتیاج به تامل دارد میبینیم باز هم حضرت احاله دادند به کتاب الله. از این میفهمیم جاهایی که دیگر ظاهرش خیلی واضح است احتیاج به تامل ندارد آنجاها به طریق اولی دیگر سؤال نمیخواهد، اخذ به ظاهر دیگر جایز است. حالا تاملش چیه؟ عنایت بکنید الان حضرت فرمودند حکم حرجی نداریم خوب این دو احتمال دارد احتمال دارد اصلاً معنایش این است که نمیخواهد مسح بکشید اصلاً شاید نمیخواهد وضو بگیرید چون میگویند مرکب منتفی میشود به انتفاع احد اجزاء، وضو یک مرکبی است از چند جزء غَسلاتٌ مسحات، به حکم عقل به مقتضای عقل قاعدهاش این است که اگر یک جزءاش... شد اصلاً وضو ساقط است یا لااقلش اصلاً مسح ساقط است، این یک احتمال. یک احتمال هم این که نه اینها را باید بگذارد یعنی اگر اینها را بخواهد بگذارد کنار خیلی گرفتاری دارد روی همان مسح بکند، خوب ببینید دو احتمال دارد یک قدری آدم تامل بکند میبیند نه آن احتمال اولی مراد نیست احتمال دومی مراد است چرا؟ چون حرج این است که ماسح روی بشره بخواهد مسح بکشد آن حرج است که اینها را باز بکند بشوید ماسح روی بشره و ممسوح سرایت بکند، خوب میبیند آدم آن حرج است یک خرده که آدم تامل بکند، عرض کردم ابتدائا اینجوری است حکم حرجی ما نداریم خوب این دو احتمال دارد یعنی اصلاً نمیخواهد مسح بکشی این یک احتمال، یک احتمال هم این که نه مسح میخواهد اما لازم نیست روی آن بشره چون آن که روی بشره انسان بخواهد مسح بکشد آنها را باید بشوید تطهیر بکند بنابراین آن مسح بشره لازم نیست آن است که حرجی است آن وقت یک قدری که انسان تامل میکند میبیند نه این دومی مقصود است نه این که مسح ساقط میشود آن مماشرت ماسح با ممسوح آن حرجی است و آن ساقط میشود. خلاصه این آیه با این که یک تاملی میخواهد که انسان بخواهد به ظاهرش عمل بکند ولی میبینیم که حضرت ارجاع دادند، پس آنجاهایی که هیچ تامل نمیخواهد به طریق اولی، اقیموا الصلاة ظهور در وجوب دارد، اتوا الزکوة ظهور در وجوب دارد، بنابراین میگوییم آنها به طریق اولی جایز است.
حالا ایشان میفرمایند که: لا یخفی انّ استفادةَ الحکم المذکور حکم مذکور کدام است؟ آن مسح علی المرارة، استفاده آن حکم یعنی مسح بر آن اصبع مغطّی از ظاهر آیه شریفه خیلی هم لایظهر خیلی هم از ابتدا ظهوری ندارد الّا للمتأمّل المدقّق یک قدری تامل انسان بکند آن وقت میتواند بفهمد که مسح روی همان اصبع مغطّی جایز است. چرا لایظهر این نظرا علت لایظهر است، چرا ابتداءً خیلی ظاهر نیست؟ نظر به این که آیه شریفه انّما تدلّ علی نفی الحرج، آن وجوب هم لزومی ندارد احتیاجی بهش نیست، حالا ایشان میفرماید آیه شریفه دلالت دارد بر نفی حرج، میگوید حرج برداشته شده حرج کدام است؟ اعنی المسح علی نفس الاصبع آن که حرج است چیه؟ روی خود اصبع اینها را بگذارد کنار تطهیر بکند روی خود اصبع، یک قدری که آدم تامل میکند میبیند این است که حرجی است والّا روی آن باندها که مسح بکشد حرجی نیست، پس اصل مسح ساقط نمیشود آن مسحی ساقط میشود که حرجی است کدام مسح حرجی است؟ آن که مسح روی خود اصبع بخواهد بکند روی بشره بخواهد مسح بکند. ایشان میفرماید آیه میگوید حرج نیست، حرج نیست یعنی چی؟ یعنی آن مسح علی نفس الاصبع یعنی مباشرت یعنی بدون فاصله. فیدور الامر فی بادی النظر ابتداءً دو احتمال هست یکی سقوطُ المسح رأسا اصلاً مسح نمیخواهد بکند، یکی نه بقاءُ باقی است آن وجوب مسح، مع سقوط قید مباشرة الماسح للمسوح، آن قید مباشرة یعنی ماسح روی بشره آن خلاصه یک قدری حرج دارد، فهو هو یعنی این دلیل نفی حرج که اگر هی بود به آیه برمیگرداندیم، اما حالا چون هو مذکر است برمیگردد به دلیل نفی حرج که همین آیه میشود، فهو پس این دلیل نفی حرج یعنی این آیه بظاهره لایدلُّ علی ما حکم به الامام، ظاهرا دلالت ندارد به حکم امام، حکم امام چی بود؟ امسح علی المرارة روی همان مسح بکش، ابتداءً در بادی نظر ظهور به آن فرمایش امام ندارد لذا ایشان میفرماید فهو بظاهره لا یدلّ علی ما حکم به الامام، لکن حکم امام چی بود؟ روی همان او، خوب ظاهرش این است که روی همان را ابتداءً آدم نمیفهمد لکن یعلم یک قدری آدم تامّل بکند میبیند آنی که موجب حرج است اعتبار مباشرة است آن است که مباشرتش حرج است که بخواهد اینها را پس بزند تطهیر بکند روی او مسح بکند آن مباشرتش باعث عسر و حرج است، فهو ساقط یعنی آن مباشرة ساقط است دون اصل المسح ببینید اینها را آدم یک قدری تامل بکند میفهمد والّا ابتداءً آن امسح علیهی که حضرت از آیه استفاده کردند استفاده نمیشود چون آیه میگوید ما حکم حرجی نداریم حکم حرجی دو فرض دارد یعنی اصلاً نمیخواهد مسح بکشی یا نه به بشره نمیخواهد مسح بکشی، یک قدری که فکر میکنیم میبینیم این دومی، فیصیرُ پس این دلیل نفی حرج دلیل میشود نفی حرج میشود یعنی یصیرُ نفی الحرج دلیلاً علی سقوط اعتبار المباشرة فی المسح آن است که ساقط میشود. فیمسح علی الاصبع المغطّی، به آن اصبع باندپیچی شده. حالا ایشان نتیجه میگیرند: فاذا احال حالا اینجا را هم عنایت بفرمایید یک کلمهای اینجا هست ممکن است اشکال بکنند بعضیها ادّله عسر و حرج آقا همیشه کارش نفی است هیچ وقت ادله عسر و حرج اثبات چیزی را نمیکند روزه اگر بگیرم زخم معده میگیرم لاضررَ و لاضرار لاحرجَ نمیخواهد بگیری، وضو اگر بگیرم سرما میخورم ضرر دارد، همیشه کار ادله عسر و حرج چیه؟ نفی است نه اثبات، پس چطور حضرت اینجا از این آیه حکم اثباتی استفاده کردند؟ میگوییم نه دو تا مطلب است یک آیه ما داریم که میگوید حکم حرجی نداریم یک حدیث هم از پیغمبر یا امیرالمومنین داریم که المیسور لایسقطُ بالمعسور، معسور آن است که روی بشره خوب میسورش که ممکن است، خوب این دو تا را بگذارید کنار هم یعنی روی بشره نمیخواهد مسح کنی به دلیل آیه و اما روی آن باندها مسح بکن به دلیل المیسور لایسقطُ لامعسور، غرض این را بعضیها اشکال کردند گفتند ادله ضرر و حرج کارش همیشه چیه؟ نفی است، چرا حضرت در اینجا استفاده اثبات کردند؟ این اشکال، جوابش این است که از این آیه تنها استفاده نکردند این آیه میگوید ما حکم حرجی نداریم ما نداریم را از این آیه استفاده میکنیم، اما مسح باید روی آن باندها باشد آن را المیسور لایسقطُ بالمعسور یعنی کانَّ کلام خدا و فرمایش پیغمبر را ایشان گذاشتند کنار همدیگر نفیش را از آن استفاده کردند و اثباتش را هم از این استفاده کردند خوب این مطلب.
حالا ایشان میخواهد یک چیزی بگوید میگوید این آیه نگاه کن یک قدری دقت میخواهد اخذ به ظاهرش تأمل میخواهد ولی معذلک حضرت ما را ارجاع دادند جاهایی که میگوید تامل نمیخواهد به طریق اولی، الان من روزه بگیرم زخم معده میگیرم همین آیه میگوید نمیخواهد بگیری، الان وضو بگیرم در سرمای شدید بدنم یخ میزند همین آیه میگوید نمیخواهد بگیری، ببینید ایشان میگوید اینجاها دیگر به طریق اولی وقتی برای مسح که یک خرده تامل میخواهد حضرت ارجاع به آیه میدهند در اینجاهایی که احتیاج به تامل ندارد دیگر حتما حتما ما میتوانیم از این آیه استفاده بکنیم و حکمهای حرجی را برداریم. لذا ایشان میفرماید: اذا احالَ الامام علیهالسلام، استفادة مثل هذا الحکم الی الکتاب، فکیف یحتاجُ این خط بعد دارد الی ورود التفسیر، این الی ورود متعلق به آن یحتاج است کیف هم تعجبی است یعنی لایحتاج، وقتی که اینجور حکمها که یک خرده تامل میخواهد حضرت ارجاع به کتاب میدهند فلایحتاجُ، کیف یحتاجُ یعنی لایحتاجُ کیف تعجبی است، احتیاج ندارد به ورود تفسیر، چی احتیاج ندارد؟ نفی وجوب غسل نفی وجوب وضو، عند الحرج الشدید یعنی اگر وضو بگیری یا غسل بکنی حتما گرفتار حرج شدید میشوی، ما میتوانیم با همین آیه بیاییم نفی بکنیم وجوب غسل را، دیگر لازم نیست امام بیاید بگوید اگر غسل برایت ضرر داشت نمیخواهد غسل بکنی، ما از این آیه میفهمیم که اگر غسل و وضو ضرر داشت نباشد غسل بکنیم. المستفاد این المستفاد صفت نفی است یعنی لایحتاجُ نفی وجوب در احکام حرجی آن نفیی که استفاده میشود از ظاهر آیه مذکوره این دیگر احتیاج ندارد به تفسیر معصوم او غیر ذلک یعنی غیر وضو و غسل حجّ ضرری مثلاً الان خیلی پیرمرد است امسال هم مستطیع شده بخواهد برود حجّ واقعا اصلاً امکان ندارد برایش، یا روزه غرض غسل و وضو و غیر ذلک یعنی روزه و حجّ و تمام این احکامی که یعرفُها کلّ عارف باللسان من ظاهر القرآن اینهایی که با قرآن آشنا هستند میدانند حجّ واجب است لالله علی الناس من حجّ البت من الاستطاعة، کتبُ علیکم الصیام، خوب اینها صریحا دلالت بر وجوب دارد ولی معذلک همین حجی که از ظاهر قرآن وجوبش را میفهمیم، همین صومی که از ظاهر قرآن وجوبش را میفهمیم به دلیل این آیه اگر این حج و این صوم ضرری شد وجوبش برداشته میشود. لذا میفرماید که وقتی در وضو و غسل و حج و صوم و احکامی که همه اینها عارفین بالسان از ظاهر قرآن وجوب اینها را میدانند ولی اگر حرجی شد نفی حرجش لایحتاجُ الی ورود التفسیر دیگر نمیخواهد یک امام صادقی بیاید بگوید اگر حج برایت مشقّت داشت حرج داشت نمیخواهد بروی، این آیه را خدای متعال فرموده ما طبق همین آیه اگر دیدیم حج برایمان حرجی است میگوییم وجوبش ساقط میشود. لایحتاجُ الی ورود التفسیر بذلک من اهل البیت، جواب اخباریین را داریم میدهیم که آقایان اخباریین اینجور نیست هر اخذ به ظاهری بخواهیم بکنیم باید امام علیه السلام آنجا باشند و برای ما تفسیر کنند.
و من ذلک دوباره برویم سراغ قولی، هنوز تو قولی هستیم یک دانه تقریری فقط این وسط خواندیم بقیهاش همه قولی است که حضرت میآیند از آنها سؤال میکنند به جای این که مسأله را جواب بدهند میآیند قرآن میخوانند برایشان، یعنی خود شما به قرآن عمل بکنید مسائلتان روشن میشود. من ذلک ما وردَ، این روایت را هم آدرسش را بنویسید: مستدرک وسائل این طبع جدیدیها که بیست جلد است جلد ۶، صفحه ۵۳۹، حدیث ۱، ۲. اینجا ما ورد که روایت شده که انّ المصلّی اربعا آمدند از حضرت سؤال کردند یک نفر مسافر بوده نمازش را چهار رکعتی خوانده، مثلاً رفته مشهد الان چهار پنج روز مانده میخواهد نماز بخواند باید نماز قصر بخواند اما این تمام خوانده چطور است؟ حضرت فرمودند: ان قرئت علیه آیةُ القصر نمازش باطل است یعنی اگر آیه قصر به گوشش خورده، آیه قصر کدام است؟ سوره نساء آیه ۱۰۱، اذا ضربتم فی الارض ضربتم فی الارض یعنی سافرتم، اذا ضربتم فی الارض یعنی اذا سافرتم فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ اگر مسافرت رفتید نمازتان را باید آنجا قصر بخوانید. خوب حضرت میفرمایند چی؟ این آدم مسافری که نمازش را چهار رکعتی خوانده اگر این آیه به گوشش خورده و این کار را کرده نمازش باطل است چرا؟ چون ظاهر قرآن برایش حجت است ظاهر قرآن هم که میگوید مسافر نمازش قصر است ببینید این هم دلیل میشود برای این که ظاهر قرآن حجت است اگر این آیه به گوشش خورده یعنی حجت برایش تمام است آن وقت نمازش را چهار رکعتی خوانده نمازش باطل است اما اگر نه این آیه را اصلاً نشنیده نمازش درست است. دو جا است که میگویند جاهل به حکم عملش درست است دو جا یکی در قصر و اتمام همین دلیلش، یکی هم در جهر و اخفات انشاءالله این بحث را صفحه ۳۰۸، قد استثناء الاصحاب، آخر اصحاب گفتند اعمال کسی که عالم به مسأله نیست اعمالش باطل است جاهل به احکام اعمالش باطل است استثناء، دو جا را اصحاب استثناء کردند یکی قصر و اتمام است که دلیلش همین روایت، یکی هم جهر و اخفات است نماز ظهر را همیشه بلند میخوانده نماز صبح را همیشه آهسته میخوانده و مسأله بلد نبوده مسافرت میرفته نماز چهار رکعتی میخوانده در این دو جا میگویند جاهل به حکم معذور است.
حالا ایشان عنایت بفرمایید ایشان میفرماید: مصلّی اربعا یعنی روایت شده که آمدند سوال کردند که این آدمی که در مسافرت نمازش را تمام خوانده چه حکمی دارد؟ حضرت فرمودند: ان قرئت علیه آیةُ القصر اگر آیه قصر همین سوره نساء آیه ۱۰۱، اذا ضربتُم فی الارض فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ یعنی اگر مسافر شدید نمازتان قصر است اگر این آیه را برایش قرائت کردند وجب علیه الاعادة یعنی چی؟ چون آیه را وقتی که برایش میخوانند حجت برایش تمام است پس معلوم میشود ظاهر آیه حجت است حجت برایش تمام است وقتی که برایش حجت شده که مسافر نمازش دو رکعتی است حالا اگر چهار رکعتی خواند نمازش باطل است. وجَبَ علیه الاعادة والّا فلا، اما اگر این آیه را اصلاً نشنیده این از آن جاهایی است که جاهل به حکم معفو و فی بعض الروایات یک چیز اضافه هم دارد این بعضش را هم بنویسید آقا، این عبارت دومی یک چیزی اضافه دارد این در خود وسائل است جلد ۵، صفحه ۵۳۱، حدیث ۴، در آن روایت آقا یک فُسّرت هم دارد، یعنی اگر آیه قصر به گوشش خورده و تفسیر هم برایش کردند یعنی این آیه را برایش تفسیر کردند که این دلالت دارد بر این که نماز مسافر قصر است یک فسّرت تو این روایت دومی اضافه دارد و همچنین لذا ایشان میفرماید که و فی بعض الروایات که روایتش هم مفصّل است در بعضی از روایات بعد از ان قرئت علیه فسّرت هم دارد یعنی آیه را برایش خواندند و برایش تفسیر هم کردند که تفسیر این آیه دلالت دارد بر وجوب قصر. خوب این هم شاهد میشود بر این که اگر کسی آیه قصر را خوانده باشد حجت برایش تمام است وقتی حجت برایش تمام شد اگر نمازش را تمام بخواند نمازش باطل است.
[اشکال اخباریها به این روایت با نقل فسرت]
خوب تا اینجا ما استفاده کردیم که خلاصه تفسیر ائمه دیگر لازم نیست در این ظهورات وقتی که مراجعه کردیم نسخ نشده بود تخصیصی نخورده بود به آن ظواهرش عمل میکنیم، پس میشود مستقلاً از کتاب آدم گاهی استفاده حکم بکند از ظواهر ولو تفسیر معصوم هم نباشد. آقایان اخباریین آمدند گفتند نه اتفاقا این روایت دومی که شما اعتراف کردید به ضررتان است چون روایت اولی اگر بود فقط قرئت داشت روایت دومی میگوید نه تفسیر هم باید بشود اخباری میخواهد استفاده کند، ما الان از روایت اول استفاده کردیم که شما به ظاهر آیه نمازت قصر است اگر تمام بخوانی نمازت باطل است، این روایت دومی میگوید نه آیه را برایش خوانده باشند تفسیر هم کرده باشند اخباری میآید جلو میگوید بفرما این شاهد حرف ما این شاهد است برای این که اولی هم یک فسّرت دارد حمل مطلق میکند بر مقیر آخر میدانید که ما اگر یک دلیل بیاید بگوید اعتق رقبةً اگر روزهات را بدون عذر خوردی اعتق رقبةً، بعد یک دلیل دیگر میآید اعتق رقبةً مؤمنة چه کار میکنند؟ حمل مطلق میکنند بر مقید میگویند جریمه اش رقبة مؤمنه باید آزاد بکند پس آن چیه؟ میگویند آن مطلق را هم حملش میکنیم بر مقیر، میگوید آن هم که گفته اعتق رقبةً یعنی رقبة مؤمنة. این آقای اخباری میخواهد این کار را بکند میگوید نگاه کنید خودتان اعتراف کردید در روایت دومی میگوید باید تفسیر معصوم کنارش باشد پس معلوم میشود آن قرئت علیه آیه قصر به تنهایی فایدهای ندارد که روایت اولی بود ولو روایت اولی فسرّت ندارد ولی حمل مطلق میکنیم بر مقید یعنی به قرینه این روایت دومی میگوییم آن اولی هم که میگوید ان قرئت، در تقدیر فسّرت است حمل مطلق میکند بر مقید و میخواهد نتیجه بگیرد چه نتیجهای؟ همانی که ما گفتیم ظواهر قرآن به درد نمیخورد به تنهایی مگر از ناحیه ائمه تفسیر بشود. اگر بگوید آن روایت اولی را چی میگویی؟ میگوییم آن هم از باب حمل مطلق بر مقید حملش میکنیم قرئت و فسّرت، نتیجتا جلوی ما را میخواهد بگیرد ولی ایشان فردا این استدلال را ردّ میکنند. فردا انشاءالله این استدلال را رد میکنیم میگوییم اینجوری نیست غرض این فسرّتی که اینجا است غیر از آن فسرّتی است که در ذهن شما است حالا توضیحش را بدهیم، ببینید آقا ظاهر این آیه لاجناحَ میگوید عیبی ندارد نمازتان قصر باشد، ظاهر این آیه که میگوید ان فسرّت آخر ظاهر آیه میگوید لاجُناحَ عیبی ندارد که نمازتان قصر باشد و حال آن که حتما باید قصر باشد، این فسّرت مال این است یعنی اینجا برای اراده خلاف ظاهر ما تفسیر میخواهیم عنایت بفرمایید چقدر تفاوت است اخباری میخواهد چه کار کند؟ اخباری میگوید اگر بخواهی به ظاهر عمل کنی تفسیر میخواهد، ما میگوییم نه اگر بخواهی به خلاف ظاهر عمل کنی تفسیر میخواهد چون ظاهر آیه میگوید عیبی ندارد یعنی دلت هم میخواهد میتوانی تمام بخوانی، لاجناح آخر آیه که نمیگوید یجب، آیه که به ما نمیگوید یجِب که نماز قصر باید باشد میگوید اگر مسافرت بودی عیبی ندارد لاجناحَ میتوانی نمازت را قصر بخوانی یعنی دلخواه خودت است میتوانی هم تمام بخوانی، ظاهر آیه این است این فسّرت میگوید چی؟ این فسّرت میگوید نه باید به این ظاهر عمل نکنی. آنها نتیجه میگیرند میگویند فسّرت دلیل است بر این که به ظاهر نمیتوانی عمل بکنی یعنی اگر بخواهی به ظاهر عمل بکنی باید تفسیر بیاید، این آن تفسیر نیست این به عکس است ظاهر آیه میگوید لازم نیست نماز قصر دلت میخواهد بخوان، ما میخواهیم به این ظاهر عمل نکنیم برخلاف این ظاهر بگوییم نماز قصر واجب است آن وقت برای رفع ید از ظاهر تفسیر میخواهیم، ببینید چقدر تفاوت دارد آن خیال میکند فسّرت مال چیه؟ یعنی اگر خواستی به ظاهر عمل کنی تفسیر میخواهد، میگوییم نه، این فسّرت مال این است اگر بخواهی به خلاف ظاهر این آیه عمل کنی تفسیر میخواهد ظاهر آیه میگوید لازم نیست نماز قصر تمام هم خواندی خواندی، ظاهر این است ما میخواهیم به خلاف ظاهر عمل کنیم میخواهیم بگوییم حتما تفسیر واجب است، پس این فسّرت برای رفع ید از ظاهر است نه برای عمل به ظاهر.
والسلام علیکم و رحمة الله.