درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۸۴: حجیت ظواهر کتاب ۵

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

صحبت در ادله‏ای بود در روایاتی بود که از آنها استفاده می‏شود حجّیت ظواهر کتاب یعنی ما هم می‏توانیم به ظواهر اولیه کتاب عمل بکنیم دیگر اخذ به ظاهر احتیاج به تفسیر معصوم ندارد. در این رابطه استشهاداتی کردیم یکی این که همان روایت آمد سوال کرد یک کسی شست پایش ناخنش کنده شده، ضماد روی آن انداخته حالا برای مسحش چه کار باید بکند؟ حضرت فرمودند: چرا اینها را سؤال می‏کنید هذا و شبهه یعرفُ من کتاب الله، البته حکم را فرمودند، فرمودند: امسح علیهِ روی همان پارچه‏‌ها مسح بکند اما یک دانه آیه هم خواندند، خوب اگر ظواهر آیات حجت نباشد اصلاً این کار لغو است یعنی کار معصوم جواب مسأله است این می‏گوید چطور است؟ حضرت می‏فرمایند روی همان مسح بکش. فلان چیز حرام است یا حلال است؟ مثلاً حرام است، دیگر آیه نباید بخوانند این که حضرت آیه می‏خواند هم حکم را می‏گوید و هم آیه را می‏خواند این می‏خواهد ارشاد به این جهت است یعنی اگر شما هم خلاصه یک خرده دقت بکنید این حکم را از تو این آیه استفاده می‏کنید، خوب ما جعلَ علیکم فی الدین من الحرج، ما در اسلام احکام حرجی نداریم خوب تو هم که می‏دانی الان این کار کار حرجی است لذا سؤال کردن ندارد روی همان باندها و روی همان ضمادها مسح بکشد. آن وقت ایشان می‏فرماید نگاه کنید اینجا هم تازه از آن ظاهرهای خیلی ظاهر نیست یک چیزهایی است که انقدر ظاهر است اصلاً احتیاج به تأمل ندارد این از آنها هم نیست یک قدری تامل می‏خواهد چرا؟ چون وقتی که حضرت می‏فرمایند ما حکم حرجی نداریم دو احتمال دارد یک احتمال این که اصلاً مسح به کلّی ساقط می‏شود این یک احتمال، و یک احتمال هم این که نه آن مباشرت ماسح با ممسوح آن ساقط می‏شود. دو احتمال دارد منتهی یک قدری که تامل می‏کند می‏گوید: آن که باعث حرج است آن است که روی خود آنها بخواهد مسح بکند پس معلوم می‏شود آن ساقط است روی همان مرارة روی همان اصبع مغطی مسح بکشد. بعد ایشان نتیجه می‏گیرد می‏گوید نگاه کنید اینجا ظاهرش با این که یک قدری هم تامل می‏خواهد از آن ظاهرهای خیلی واضحُ‏ المعنا نیست بعد از تامل مطلب ظاهر است ولی باز معذلک حضرت ارجاع دادند چرا ارجاع دادند؟ خوب این دفعه ناخن پایش کنده شد دفعه بعد می‏خورد زمین سرش می‏شکند دوباره می‏خواهد بیاید بپرسد دیگر نمی‏خواهد سؤال بکنی اگر سرت هم شکست رویش ضماد گذاشتی نمی‏شد برداری روی همان مسح بکن. خوب یک دفعه دیگر می‏خورد زمین آرنج دستش می‏شکند دوباره می‏خواهد سؤال بکند، ببینید حضرت جواب آن مسأله را می‏دهد ولی کلید قضیه را هم می‏دهد که انقدر نیایید سؤال بکنید حالا این ناخن پا بود ناخن دست باشد سر باشد آرنج باشد تمام اینها یعرفُ من کتاب الله اگر شما بخواهید این ضمادها را باز بکنید و او را تطهیر بکنید و او را بشویید عسر و حرج دارد این برداشته می‏شود، یعنی آنی که مباشرت است آن عسر و حرج دارد مباشرة بلاواسطه عسر و حرج دارد والّا روی همان مسح بکشد یا روی همان غَسل بکند آن که عسر و حرج ندارد. آن وقت ایشان نتیجه می‏گیرند می‏گویند این از آن ظاهرهایی است که یک خرده تأمل می‏خواهد یک قدری فکر می‏خواهد ولی مع ذلک می‏بینیم حضرت ما را ارجاع دادند به ظاهر پس به طریق اولی می‏فهمیم آنجاهایی که عمل به ظاهر احتیاج به تامل و فکر هم ندارد می‏گوید به طریق اولی، من اگر روزه بگیرم زخم معده می‏گیرم، ما جعلَ علیکم فی الدین من الحرج، من اگر بروم حج با این کهولتم به عسر و حرج می‏افتم، نمی‏خواهد برو نائب بگیر ما جعلَ علیکم فی الدین من الحرج، دیگر آنها را به طریق اولی شما می‏توانید از این آیه استفاده بکنید این تا اینجا تمام شد.

۲

روایات دال بر حجیت ظواهر کتاب

بعد دوباره روایت دیگری را شروع کرد آمدند سؤال کردند: یک کسی مسافر بوده قصر عشره هم نکرده نمازش را تمام خوانده این چطور است؟ حضرت فرمودند: ان قرئت علیه آیةُ القصر، اگر آیه قصر را برایش خواندند سوره نساء آیه ۱۰۱، اذا ضربتم فی الارض یعنی سافرتُم، اذا سافرتم لیس علیکم جناحٌ ان تقصرُوا من الصلاة، اگر این آیه را برایش خواندند که مسافر نمازش قصر است این نمازش باطل است چرا؟ چون اگر آیه را برایش خواندند اتمام حجت برایش شده یعنی ظاهر آیه دلالت بر قصر دارد و مع ذلک این تمام خوانده این نمازش باطل است. اما اگر نه این آیه به گوشش نخورده یعنی نمی‏دانسته این حکم را، عرض کردیم از آنجاهایی است که جاهل به حکم معذور است نمازش صحیح است، این یک روایت.

ـ سؤال:...

ـ آقا آنها که با روایات معلوم می‏شود، خوب نماز صبح را هم تو قرآن نداریم که دو رکعت است از روایات می‏فهمیم.

بعد ایشان بلافاصله می‏گویند یک روایت دیگر هم هست: ان قرئت علیه آیة التقصیر و فسّرت و برایش هم تفسیر شده باشد، اینجا است که اخباری خوشحال می‏شود می‏گوید نگاه کنید ما همیشه به شما می‏گوییم قرآن به تنهایی و مستقلاً حجت نیست تفسیر از معصوم می‏خواهد به ظاهر قرآن نمی‏شود عمل کرد مگر این که از ناحیه معصوم تفسیر بیاید، بفرمایید اینجا الان همین‏طور است. می‏گوییم آن یکی چرا ندارد؟ می‏گوید حمل مطلق می‏کنیم بر مقید، ما اگر یک دلیل داشتیم اعتق رقبةً یک دلیل داشتم اعتق رقبةً مؤمنة، می‏آیند چه کار می‏کنند؟ حمل مطلق می‏کنند بر مقید می‏گویند آن هم که می‏گوید رقبة یعنی رقبة مؤمنة، خوب چطور در آنجا حمل مطلق بر مقید می‏کنیم می‏گوییم مقصود از آن رقبة رقبة مؤمنه است، اینجا هم حمل مطلق بر مقید می‏کنیم می‏گوییم آن یکی اولی هم که ندارد فسّرت به قرینه این که دارد آن مطلق را هم حمل بر این می‏کنیم می‏گوییم آن هم ان قرئت علیه و فسّرت. خوب اخباری الان اینجا خوشحال است که از راه حمل مطلق بر مقید به حساب خودش مطلب را ثابت کرده و نتیجه‏ اش این است هم آن روایت و هم این روایت می‏گوید که اگر می‏خواهی به ظاهر قرآن عمل کنی باید تفسیر بیاوری والّا اگر تفسیر از معصوم نیاید اصلاً به ظواهر نمی‏شود عمل کرد.

[جواب مرحوم شیخ به اشکال اخباریون]

خوب ایشان می‏خواهند حالا امروز جواب بدهند، اولاً: خیلی‏ها حمل مقید می‏کنند بر مطلق اینطور نیست همه بیایند بگویند حمل مطلق بر مقید بسیاری از محققین حمل مقید می‏کنند بر مطلق یعنی چی؟ می‏گویند همان اعتق رقبة کافی است این هم که می‏گوید مؤمنه، مؤمنه رجحان دارد والّا اگر نبود هم نبود، ببینید حمل مقید شد بر مطلق آنها چه کار کردند؟ حمل مطلق کردند بر مقید یعنی گفتند آن هم که می‏گوید رقبة مقصود رقبة مؤمنه است و حال آن که همانجا نه خیلی‏ها حمل مقید می‏کنند بر مطلق می‏گویند آنی که آن شخص باید جریمه ‏اش را بدهد اعتق رقبة است اعم از این که کافر باشد یا مؤمن. می‏گوییم پس چرا این دارد مؤمنه؟ می‏گوید مؤمنة رجحان دارد والّا کسی که روزه‏اش را بدون عذر افطار کرده باید اعتق رقبة بکند حالا مؤمنه هم نبود نبود طبق آن، می‏گوییم پس این چرا می‏گوید مؤمنة؟ می‏گوید این مؤمنه دلالت بر رجحان دارد آن که لازم است اعتق رقبة است مؤمنه هم نبود نبود. ایشان اینجا همین را می‏گوید ایشان می‏گوید اولاً ما از آنهایی هستیم که حمل مقید می‏کنیم می‏گوییم این اگر هم فسّرت دارد همان میزان قرئت است تفسیر لازم نیست منتهی چه بهتر که تفسیر هم باشد، اولاً: تمسّک می‏کنیم به اصاله ‏الاطلاق اوّلی و می‏گوییم تفسیر لازم نیست بلکه حمل مقید می‏کنیم بر مطلق و می‏گوییم اصلاً تفسیر لزومی ندارد این اولاً.

[جواب حلی]

و ثانیا: جواب دوم که جواب حلّی است، جواب این است که این آیه ‏ای که شما خیال کردید فسّرت آن معنا است معنایش آن نیست، واقعا یک دانه روایت را شما دست اخباری بدهید آقا یک جور معنا می‏کند اما دست شیخ انصاری اصولی که بیفتد اصلاً وضع را به هم می‏زند، شما نگاه کنید آن آقا چطور خوشحال است حالا بر فرض هم حمل مطلق کردیم بر مقید، باشد یعنی آن هم شد فسّرت، اینها می‏خواهند بگویند هر آیه‏ ای که شما بخواهی به ظاهرش عمل بکنی باید تفسیر بیاید والّا اگر تفسیر نیاید از جانب معصوم اصلاً نمی‏شود به ظاهر عمل کرد و حال آن که اصلاً اینجوری نیست این تفسیر به عکس آن تفسیری است که شما می‏گویید، این تفسیر می‏گوید اگر می‏خواهی برخلاف ظاهر عمل کنی تفسیر می‏خواهد عمل به ظاهر که تفسیر نمی‏خواهد عمل بر خلاف ظاهر تفسیر می‏خواهد من اول یک مثال بزنم: الان آن آیه که انَّ المساجدَ لالله لاتدعوا مع الله الهً آخر، یا لاتدعوا مع الله احدً، به نظرم آیه این است. مساجد برای خدا است خوب مساجد این است دیگر وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً به نظرم آیه اینجور باشد، این مساجد خانه خدا است دیگری را با خدا نخوانید. خوب پس ظاهر آیه چیه؟ یعنی این مساجد اینها خانه خدا است تو خانه خدا دیگری را نخوانید. ولی همین را حضرت جواد علیه السلام می‏فرمایند: مساجد یعنی دو کف دست، آخر چون باید در سجده انسان هفت موضع را بگذارد زمین دیگر دو کف دست و دو انگشت و دو زانو و یک پیشانی، خوب ما می‏بینیم در آن داستان یحیی ابن اکثم اینجور بود دیگر راجع به این که دست دزد را از کجا باید برید؟ یک کسی تمسّک به آیه وضو کرد گفت از آرنج، یکی گفت از مچ، به حضرت گفتند شما چی می‏فرمایید ایشان امتناع کردند گفتند نخیر الّا و لابد شما باید بگویید، حضرت فرمودند نخیر از بند انگشتها ببرند این کف دستها بماند. گفتند دلیلتان چیه؟ فرمود المساجدُ لالله، اصلاً دخلی ندارد به این المساجدُ لالله یعنی اینجاها لذا دنبالش هم می‏گوید لاتدعوا معَ اللهِ احدً، ولی می‏بینیم حضرت جواد آمده مساجد را با این دو کف دست تطبیق می‏کند. ببینید الان عمل به خلاف ظاهر تفسیر می‏خواهد یعنی اگر این کلام حضرت جواد نبود ما چه کار می‏کردیم؟ می‏گفتیم آقا مساجد خانه خدا است در خانه خدا کسی را نخوانید، به ظاهرش عمل می‏کردیم، اما الان می‏خواهیم به خلاف ظاهر عمل کنیم مساجد را می‏خواهیم به کف دست تطبیق کنیم این تفسیر می‏خواهد خوب عنایت کردید یعنی عمل به ظاهر که تفسیر نمی‏خواهد اگر فرض کنید این فرمایش حضرت جواد سلام الله علیه نبود ما چه کار می‏کردیم؟ به ظاهر آیه عمل می‏کردیم می‏گفتیم آقا تو خانه‏‌های خدا دیگران را اسم نبرید دیگران را نخوانید به ظاهر عمل می‏کردیم ظاهر که تفسیر نمی‏خواهد، اما الان می‏خواهیم به خلاف ظاهر عمل کنیم یعنی مساجد را می‏خواهیم با کف دست تطبیق بکنیم و این برخلاف ظاهر است که عمل به خلاف ظاهر تفسیر می‏خواهد. حالا اینجا می‏گوید مانحنُ فیه هم همین‏جور است در مانحنُ فیه ظاهر آیه می‏گوید چی؟ می‏گوید آقا اگر مسافر شدی عیبی ندارد نماز قصر، خوب عیبی ندارد می‏سازد با این که مکروه است، مباح است، مستحب است، اینها هم عیبی ندارد دیگر مثلاً شما می‏خواهید بگویید عیبی ندارد راجع به مکروه هم آدم می‏گوید عیبی ندارد، راجع به مستحب هم آدم می‏گوید عیبی ندارد، راجع به مباح هم آدم می‏گوید عیبی ندارد. ما اگر بخواهیم به ظاهر این آیه عمل کنیم معنایش این است که نماز قصر دلخواهی است عیبی ندارد لاجُناحَ اگر مسافرت رفتی می‏توانی قصر بخوانی و می‏توانی تمام بخوانی ظاهر آیه این است، این عمل به ظاهر که دیگر تفسیر نمی‏خواهد اما حضرت می‏فرماید قصر واجب است ببینید ما الان ظاهر آیه که نمی‏گوید واجب است ظاهر آیه با کراهت و اباحه و استحباب می‏سازد یعنی اگر فرمایش حضرت صادق نبود این آیه را می‏گذاشتند جلوی ما چی می‏گفتیم؟ می‏گفتیم بابا پرودگار می‏فرماید اگر مسافرت رفتید عیبی ندارد دلخواه خودتان است می‏خواهید قصر بخوانید می‏خواهید تمام، عمل به ظاهرش تفسیر نمی‏خواهد اما می‏خواهیم به خلاف ظاهر عمل کنیم یعنی بگوییم نماز قصر واجب است ببینید وجوب برخلاف ظاهر است اگر تو روایت دارد که تفسیر می‏خواهد یعنی برای رفع ید از ظاهر تفسیر می‏خواهیم برای عمل به ظاهر که احتیاج به تفسیر نداریم پس آقای اخباری دلت خوش نباشد به این فسّرت، این فسِّرت آنی که شما می‏گویید نیست، شما می‏خواهید بگویید باید تفسیر بیاید برای عمل به ظاهر، این این را نمی‏خواهد بگوید می‏گوید باید تفسیر بیاید اگر بخواهی برخلاف ظاهر عمل بکنی یعنی ما که الان از این آیه می‏خواهیم بگوییم نماز قصر واجب است تفسیر می‏خواهد یعنی رفع ید از ظاهر تفسیر می‏خواهد عمل به خلاف ظاهر تفسیر می‏خواهد عمل به ظاهر که احتیاج به تفسیر ندارد. اتفاقا زرارة همین اشکال را کرده به حضرت، یک روزی زرارة و محمد ابن مسلم می‏خوانیم روایتش را، می‏آیند سراغ حضرت صادق می‏گویند: آقا شما همیشه به ما گفتید نماز قصر واجب است، خدا که نفرموده یجِب، خدا فرموده عیبی ندارد اگر مسافرت کردید دلتان می‏خواهد نماز قصر بخوانید، شما می‏فرمایید متعین است یجبُ القصر، و حال آن که ظاهر آیه یجبُ ندارد ظاهر آیه این است که عیبی ندارد. آنوقت حضرت چی جواب دادند؛ حضرت فرمودند: این برای اصل تشریع است یعنی این آیه در مقام وجوب و عدم وجوب نیست برای اصل تشریع است چون مسلمانها ذهنشان فقط با نماز چهار رکعتی آشنا بود یعنی ظهر و عصر و عشاء تو ذهنشان بود فقط نمازها چهار رکعتی است آن وقت این آیه آمد گفت نه بابا نماز شکسته هم ما داریم ببینید برای اصل تشریع است یعنی صحبت از وجوب و عدم وجوب نیست اینها خیلی برایشان مستبعد بود که آدم از تو شهرش چهار فرسخ که می‏رود بیرون نمازش نصف بشود چون که اینها برایشان مستبعد بود آیه آمد گفت نه بابا عیبی ندارد ما تو اسلام نماز قصر هم داریم، خلاصه حضرت دارند جواب زرارة را می‏دهند و حال آنکه واقعا حق با زرارة است، زرارة آمده اشکال می‏کند می‏گوید از آن طرف شما می‏گویید نماز قصر متعین است واجب است و حال آن که در کلام خدا دارد عیبی ندارد یعنی دلخواهی است شما چطور می‏گویید واجب است. حضرت چی جواب دادند؟ ببینید تفسیر برای اینجاهاست یعنی حضرت می‏گویند نه این که همیشه فرمودند واجب است ظاهر آیه هم وجوب ندارد حالا حضرت می‏خواهند جواب بدهند می‏گویند این آیه در مقام اصل تشریع است اینها در ذهنشان مستبعد بود که آدم از شهرش چهار فرسخ که برود بیرون نمازش شکسته می‏شود. این آیه آمده استبعاد را برطرف کند، نه بابا ما در اسلام نماز قصر هم داریم همین، اما دیگر آیا این نماز قصر واجب است یا غیر واجب است آن را باید از دلیل خارج بفهمیم. عنایت کردید پس فسّرت مال چیه؟ برای اراده خلاف ظاهر یعنی ظاهر آیه که به ما می‏گوید قصر واجب نیست ما می‏خواهیم اراده وجوب بکنیم برای این اراده خلاف ظاهر اینها احتیاج به تفسیر داریم نه برای عمل به ظاهر. پس نتیجتا

ـ سؤال:...

ـ نخیر آن روایت علی‏ الحدّه دارد که چهار جا اصلاً مخییر است مسافر می‏خواهد تمام بخواند آن چهار تا حسابش جدا است آن چهار تا در واقع برخلاف قاعده است یعنی اگر نماز مسافر بنا است قصر باشد چهار جا استثناء شده است آن چهار جا مخییر است انسان که تمام بخواند یا قصر بخواند.

حالا عنایت بفرمایید: ایشان می‏فرماید، جواب دارد می‏دهد می‏گوید: حرفها را دیروز زدم اخباری حمل مطلق بر مقید می‏کند یعنی روایت اولی را هم می‏گوید فسّرت دارد و بعد دو تا روایتها می‏شود فسّرت بعد نتیجه می‏گیرد: پس معلوم می‏شود عمل به ظاهر قرآن تفسیر می‏خواهد ایشان می‏خواهد جواب بدهد: اولاً ما اصاله ‏الاطلاق تمسّک می‏کنیم یعنی روایت اولی می‏گوید قُرئت، فسّرت ندارد پس آن را چه کار می‏کنیم؟ حمل مقید می‏کنیم بر مطلق می‏گوییم نه فقط قرائت آیه لازم است دیگر تفسیر لازم نیست مثل همان رقبة مؤمنة البته اگر تفسیر هم باشد بد نیست پس اولاً حمل مقید می‏کنیم بر مطلق یعنی به حکم اصاله ‏الاطلاق اولی آن فسّرت دومی هم می‏گوییم لزومی ندارد این اولاً، اینها را دیگر از تو عبارت در بیاورید، او می‏خواست حمل مطلق بکند بر مقید ما می‏خواهیم جواب بدهیم که نخیر حمل مقید می‏کنیم بر مطلق این اولاً، این ولو همان اولاً است، اولاً تمسّک به اصاله ‏الاطلاق می‏کنیم ما فی باقی الروایات، باقی الروایات کدام است؟ اولی آن اولی که فسّرت نداشت دومی که فسّرت داشت، غرض باقی الروایات آن روایت اولی است که فسِّرت نداشت یعنی اولاً ما تمسّک می‏کنیم به اصاله ‏الاطلاق در باقی الروایات یعنی چه کار می‏کنیم؟ یعنی حمل مقید می‏کنیم بر مطلق این اولاً و ثانیا این انَّ یعنی ثانیا، با این عبارتی که من عرض می‏کنم خیلی راحت‏تر است، دو تا جواب داریم می‏دهیم؛ اولاً: که حمل مقید می‏کنیم بر مطلق یعنی تمسّک می‏کنیم به اصاله ‏الاطلاق که توش فسّرت ندارد و می‏گوییم آن چیه که فسِّرت دارد؟ می‏گوییم آن مقید هم حمل بر مطلق می‏کنیم. پس اولاً: ما تمسّک به اصالة الاطلاق اولی می‏کنیم که کلمه فسّرت ندارد. و ثانیا: المُرادَ من قوله تعالی: لاجُناح علیکم ان تقصُروا و ثانیا: مراد از آن روایات هم که می‏گوید لاجُناحَ مقصود از تقصیر، اینجا تو حاشیه رفته، مقصود از تقصیر بیانُ انَّ المراد نه این که گفت فسِّرت له، این تفسیر از آیه برای آن شخص برای این است یعنی حضرت باید بیان کنند که مراد از آن تقصُرُ بیان ترخیص در اصل تشریع است یعنی حضرت اینجوری دارند جواب می‏دهند یعنی حرف من با آیه منافات ندارد آیه اگر نمی‏گوید وجوب برای این که در مقام تشریع است برای رفع استبعاد است مسلمانها تعجب نکنید نه نماز شکسته هم ما داریم، همین یعنی آیه در مقام این است که ما نماز شکسته هم داریم همین، اما آیا نماز شکسته واجب است یا واجب نیست آن را از ادله دیگر باید استفاده بکنیم مراد از فسّرت این است که حضرت می‏خواهند بگویند این آیه در مقام اصل تشریع است یعنی ما نماز شکسته هم داریم همین، آن استبعاد آنها را می‏خواهد از بین ببرد و کونهُ مبنیا علی التخفیف حضرت می‏خواهند بگویند این نماز قصر بنایش بر تخفیف است خدای متعال بر من منّت گذاشته گفته این امّت تو برای این که به زحمت نیفتند اگر مسافرت کردند ما نمازهایشان را نصف می‏کنیم که یک قدری راحت‏تر باشند. فلا ینافی تعین القصر ببینید یعنی اگر آیه نمی‏گوید وجوب برای این که در آن مقام نیست فقط در مقام رفع استبعاد است که مسلمانها استبعاد ندارد که آدم چهار فرسخ از خانه‏ اش دور می‏شود نمازش نصف بشود اما استبعاد ندارد آیا واجب است غیرواجب است، آن را باید از دلیل دیگر بفهمیم، ظاهر آیه می‏گوید واجب نیست ولی از دلیل دیگر می‏فهمیم که واجب است.

فلا ینافی تعین القصر علی المسافر، منافات ندارد که نماز قصر واجب باشد طبق گفته ائمه، ولی ظاهر آیه که می‏گوید واجب نیست برای این که در مقام تشریع است. تعین قصر یعنی چی؟ عطف تفسیری، یعنی عدمُ الصحّة الاتمام منهُ یعنی منافات ندارد که نماز تمام صحیح نباشد از مسافر ولو آیه در مقام تشریع است نمی‏خواهد بگوید چی باطل است و چی غیرباطل اما منافات ندارد که او در مقام تشریع بیاید بگوید وجوب ندارد اما با دلیل خارجی که روایات باشد وجوبش ثابت می‏شود. و مثل هذه المخالفة للظاهر یحتاجُ الی التفسیر بلا شبهة ببینید آقا ایشان می‏گوید الان ظاهر آیه می‏گوید نه قصر واجب نیست آن وقت ما می‏خواهیم وجوب استفاده بکنیم خلاف ظاهر این خلاف ظاهر احتیاج به تفسیر دارد والّا عمل به ظاهر که احتیاج به تفسیر ندارد،

[داستان محمد بن مسلم و زراره]

بعد داستان زرارة و محمد بن مسلم را می‏گوید: قد ذکر زرارة و محمد بن مسلم این دو تا آمدند خدمت امام روایتش مفصّل است روایتش را خواستید بنویسید آقا روایت را بنویسید چون خیلی مفصّل است؛ وسائل جلد ۵، صفحه ۵۳۸، این وسائلهای بیست جلدی، حدیث ۲، می‏خواهید از بحار هم بنویسید بحار جلد ۲، صفحه ۲۷۶، حدیث ۲۶، روایت خیلی مفصّل است غرض این دو نفر زرارة و محمد بن مسلم می‏آیند خدمت حضرت می‏گویند آقا شما همیشه می‏گویید نماز قصر متعین است نماز قصر بر مسافر واجب است، آخر آیه که افعل ندارد یجب ندارد، لاجناح دارد شما از کجا حکم به تعین می‏کنید؟! آنوقت حضرت می‏فرمایند: جهتش این است این آیه هم مثل آن آیه است آخر یک آیه دیگر هم داریم در سوره بقره آیه ۱۵۸، که آیه می‏فرماید: فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ کسی که حج می‏کند یا عمره می‏کند عیبی ندارد که طواف هم بکند، و حال آن که حتما واجب است طواف، حضرت می‏فرمایند اینجا هم مثل آنجا است، آخر آنجا هم داستانش این است: سر کوه صفا و مروه بت بوده این مسلمانها که می‏خواستند سعی بکنند می‏گفتند نکند که این شرک باشد. روی خانه خدا چند تا بت بوده اینها ناراحت بودند طواف بکنند می‏گفتند نکند دور بتها ما داریم می‏گردیم. آیه آمد گفت نه بابا ناراحت نباشید عیبی ندارد عیبی ندارد طواف کنید ببینید عیبی ندارد یعنی به خاطر این که آنها تو ذهنشان بود که عیب دارد نه که بتها آن بالا بود اینها تو ذهنشان بود که عیب دارد نکند شرک باشد. آیه آمد گفت نه بابا عیب ندارد این منافات ندارد که آیه بگوید طواف عیب ندارد ولی از آنطرف هم طواف واجب باشد.

اینها آمدند خدمت حضرت گفتند شما چطور از این آیه به ما می‏گویید قصر واجب است و قد ذکر زرارة و محمد بن مسلم للامام علیه‏ السلام: که انّ الله تعالی قال: لیس جناح علیکم، لاجناح در قرآن نیست ایشان لا گذاشتند، لیس البته اول که آیه را نقد کردند غرض این لا همان لیس است. اینها آمدند سؤال کردند که خدا فرموده لیس علیکم جناحٌ عیبی ندارد قصر، لم یقل: افعلوا آیه که افعلوا ندارد شما می‏گویید حتما حتما واجب است نماز قصر، فاجابَ حضرت همین جواب را دادند حضرت فرمودند: این از قبیل من حجَّ البیتَ او اعتمرَ فلا جناح علیه ان یطّوّفَ بهما عیبی ندارد طواف بکنند کسانی که حج می‏کنند یا عمره عیبی ندارد طواف کنند بهما یعنی به آن سعی بین کوه صفا و مروه در آنجا بروند طواف بکنند عیبی ندارد دور خانه خدا طواف کنند عیبی ندارد. خوب ببینید و حال آن که طواف واجب است دور خانه خدا، آیه که می‏گوید عیبی ندارد یعنی آنها در ذهنشان بوده به خاطر این بتها نکند که عیب دارد، آیه آمد گفت عیبی ندارد اما عیبی ندارد آیا واجب است یا واجب نیست آن را باید از دلیل دیگری بفهمیم. حضرت فرمودند: اینجا هم مثل آنجا است چطور در آنجا طواف مسلّمُ الوجوب است اینجا هم مسلّم است که نماز قصر واجب است. اجابَ علیه ‏السلام، بانّه من قبیل قوله تعالی: فمن حجّ البیتَ او اعتمَرَ فلا جناح علیه ان یطّوّفَ بهما، آن وقت عنایت بکنید تا حالا صدر آیه را حضرت استشهاد کرده که بود که جزء آنهایی بود که قولی بود، حالا ذیلش تقریری است یعنی ببینید الان زرارة و محمد بن مسلم به ظاهر آیه تمسّک کردند آقا ظاهر آیه که افعل ندارد می‏گوید عیبی ندارد، اگر بنا بود واجب باشد باید آیه افعل داشته باشد. آن وقت حضرت اینها را تصدیق کرد گفت بله حق با شما است، این هم از آن جاهای تقریری می‏شود یعنی حق با شما است ظاهر آیه همین است که شما می‏گویید الّا این که منافات ندارد آن در اصل تشریع قصر بوده منافات ندارد با وجوب. لذا ایشان می‏فرماید: هذا این جواب و سؤال اخیر یدلُّ بر تقریر امام لهما یعنی امام امضا کردند آن دو نفر را، در چی؟ فی التعرّض لاستفادة الاحکام من الکتاب که اینها متعرّض استفاده حکم شدند از کتاب گفتند آیه که ظاهرش به ما نمی‏گوید واجب است از آیه استفاده عدم وجوب کردند. و الدخلُ و التصرّف فی ظواهره، خلاصه حضرت اجازه دادند که اینها دخل و تصرّف بکنند در ظواهر آیه.

خلاصه مطلب آقا این فسرّتی که آقایان اخباریین استفاده کردند اینها خلاصه عنایت بفرمایید ما می‏خواهیم بگوییم آقا این آقایان عقیده ‏شان این است: عمل به ظاهر تفسیر می‏خواهد یعنی اگر تفسیر از امام نیاید اصلاً نمی‏شود به ظاهر عمل کرد. ما می‏گوییم نه این فسّرت اینجوری نیست عمل به ظاهر تفسیر نمی‏خواهد عمل برخلاف ظاهر تفسیر می‏خواهد ظاهر این آیه می‏گوییم قصر واجب نیست ما اگر بخواهیم بگوییم واجب است تفسیر معصوم می‏خواهد مثل آن قضیه حضرت جواد سلام الله علیه، اگر کلام ایشان نبود ما آن المساجد را به همین جاها تطبیق می‏کردیم چون ظاهرش بود، اما الان که می‏خواهیم که مساجد را به کف دست تطبیق بکنیم این برخلاف ظاهر است عمل برخلاف ظاهر تفسیر از معصوم می‏خواهد والّا عمل به ظاهر که تفسیر معصوم نمی‏خواهد.

[بررسی یک حکم فقهی]

پس نتیجتا اگر کسی مسافرت کرد حتما حتما نماز قصر بر او واجب است برخلاف یک آیه ‏الله العظمی که در رساله ‏اش نوشته اینهایی که می‏روند مشهد یک هفته می‏مانند تمام نمازهایشان باطل است، این آقا نوشته می‏گوید هر کس که خلاصه می‏رود مسافرت باید نمازهایش را همه را تمام بخواند ولو یک روز دو روز هم که می‏خواهد جایی برود مسافرت نمازهایش را باید تمام بخواند. بهش می‏گوییم چرا؟ می‏گوید برای این که آیه می‏گوید اِن خِفتُم، آخر آیه اینجوری است، دیگر از درس رفتیم بیرون می‏خواهم یک مطلبی را عرض بکنم و آن این است آیه به ما می‏گوید چی؟ اذا ضربتُم فی الارض یعنی سافرتُم، لیس علیکم جُناحٌ ان تقصروا من الصلاة ان خفتم، سوره نساء آیه ۱۰۱، می‏گوید نماز قصر در صورتی است که آدم بترسد یعنی سفرهای ترسناک خلاصه نماز را قصر می‏کند شما که اینجا با هواپیما می‏روی مشهد ترسی در کار نیست پس آنجا یک روز، هشت روز، نه روز، هر چی خواستی بمانی نمازت تمام است، خودش هم که می‏رود یک هفته مشهد بنده خدا نمازش را تمام می‏خواند. از ایشان سؤال می‏کنیم چرا؟ می‏گوید: آیه می‏گوید ان خفتُم، اگر می‏ترسیدی یعنی سفرهای ترسناک نماز را نصف می‏کند ما چه ترسی داریم ما هواپیما می‏نشینیم آنجا هم پیاده می‏شویم. لذا ایشان می‏فرماید: این ان اخفتُم چون در آیه هست معنایش این است اگر سفرت ترسناک بود نمازت قصر است سفرهای ما که ترسناک نیست پس نمازهایش تمام است. یک نفر نیست به این آقا بگوید از رفقای ما هم هست حالا شاید راضی نباشند بگویم از رفقا چون ایشان آیت الله العظمی است و من طلبه هستم ولی علی کل حال از رفقای سابقمان است، اگر از ایشان سؤال بکنیم چرا؟ می‏گوید ان خفتُم، ولی آقا مگر هر جمله شرطیه ‏ای مفهوم دارد؟ اول شما باید این را حسابش را بکنید مگر ما هر جمله شرطیه‏ ای داریم مفهوم دارد؟ ما در خود قرآن تو روایات تو مثالها انقدر جمله شرطیه داریم و مفهوم ندارد، آخر این آقا مفهوم دارد می‏گیرد می‏گوید اگر می‏ترسیدید نماز شکسته است، خوب این اگر می‏ترسیدی ازش مفهوم دارد می‏گیرد یعنی اگر نمی‏ترسیدی نمازت چیه؟ نمازت تمام است. عنایت کردید از آیه دارد مفهوم ‏گیری می‏کند می‏گوید نماز قصر اگر بترسی، مفهومش این است که اگر نترسی نمازت تمام است، عرض می‏کنیم اول مطلب مگر هر جمله شرطیه‏ ای مفهوم دارد ما در قرآن این آیه را داریم: لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً آن سابقها بعضی‏ها می‏رفتند کنیز می‏خریدند کنیزها را وادار به زنا می‏کردند که از این راه پول در بیاورند، آیه آمد گفت لاتکرهُ فتَیاتکم این زن‌هایی که کنیزهای شما هستند اینها را علی البقاء اکراهشان نکنید اکراهشان نکنید به زنا اگر عفیفه هستند ان اردن التحصّنا، اگر عفیفه هستند وادارشان به زنا نکنید. خوب این مفهوم دارد اگر مفهوم داشته باشد معنایش این است: یعنی اگر عفیف نبودند وادارشان کنید به زنا، درست است این مطلب؟ خلاصه مطلب این آیه اگر بخواهد مفهوم داشته باشد معنایش این است دیگر یعنی اگر این کنیزها عفیف نبودند وادارشان بکن به زنا اگر مفهوم شما بخواهی بگیری هر جمله شرطیه ‏ای را شما بخواهی ازش مفهوم بگیری اینجا را باید این کار را بکنی، پس قرینه داریم ما، پس ما داریم جمله شرطیه که مفهوم ندارد قرینه اینجا هم امام، روایت. یک مثالی الان یادم افتاد شیخ بعدها می‏زند: مثلاً به شما می‏گویند اِن رُزقتَ وَلدًا فاختنهاگر خدا بهت پسر داد ختنه ‏اش کن، این مفهوم دارد یعنی اگر خدا بهت پسر نداد ختنه ‏اش نکن، خوب مفهوم ندارد که اینها جمله‏ ای است که بیان احکام می‏کند می‏گوید بابا اگر پسردار شدی حکمش این است اگر خدا بهت پسر داد ختنه ‏اش کن، این دیگر مفهوم ندارد یعنی اگر خدا بهت پسر نداد ختنه‏ اش نکن، خوب چی چی را ختنه بکنم یا نکنم سالبه به انتفاع موضوع است. پس اولاً که هر جمله شرطیه ‏ای مفهوم ندارد که این آقا از جمله ان خفتُم آمده مفهوم گرفته می‏گوید نماز قصر مال آنجاهایی است که آدم بترسد والّا اگر نترسد نماز تمام است، این اولاً. و ثانیا این نماز قصر فقط مال اسلام است جبرئیل به پیغمبر نازل شد گفت یا رسول الله یک هدیه ‏ای برایت آوردم، خوب روایات ما داریم این آقا هم توجه به روایات ندارند، جبرئیل آمد به پیغمبر عرض کرد: یا رسولَ الله هدیه ‏ای برایت آوردم که برای هیچ پیغمبری نبردم. فرموده: چیه؟ عرض کرد: اینها اگر چهار فرسخ برود و بیاید اینها اگر هشت فرسخ ایابا و ذهابا مسافرت بکنند مسلمان‌ها نمازشان نصف می‏شود. پیغمبر هم به مسلمانها گفت: فاقبلوا هذه الهدیه، این هدیه را جبرئیل برای من آورده شما هم بپذیرید این هدیه را یعنی شما هم هر موقع که مسافرت کردید نمازتان را قصر بخوانید. خلاصه اولاً: این ان خفتم از آن جمله شرطیه‏‌هایی است که مفهوم ندارد، سیقَت لاجل البیان الحکم. و ثانیا: با زمینه روایات، روایات می‏گوید اگر چهار فرسخ ایابا و ذهابا مسافرت کردی نمازت قصر است حالا ولو خوف هم نباشد. غرض این آقا این کلمه ان خفتم را گرفته ولش هم نمی‏کند در رساله ‏اش هم نوشته هر جا هم که نشسته می‏گوید فقط دلیلش هم همین که ان خفتم در آیه است یعنی آیه نماز قصر را منحصر کرده به سفرهای ترسناک. علی کل حال از این... فعلاً خیلی زیاد است حالا آیت الله العظمی غیر عظمی، ماشاءالله آیت الله العظمی هم که دیگر خیلی است، کارخانه آیت الله سازی هست و همین‏طور آیت الله العظمی می‏آید بیرون، غرض این هم یکی از آیت الله العظمی‏‌ها است که این فتوی را داده است.

[اخذ به ظاهر فعلی]

خوب برویم سراغ مطلب دیگر، تا الان ما آقا چی را خواندیم؟ قولی و تقریری، فعلیش مانده الان، از اینجا می‏خواهیم فعلی بخوانیم. ایشان می‏فرمایند که: و من ذلک استشهادُ الامام از این قبیل یعنی از قبیل اخذ به ظاهر فعلی تا الان قولی و تقریری بود و الان می‏خواهیم فعلی بخوانیم، استشهاد امام به آیات کثیره مثلُ الاستشهاد لحلّیة بعضی النسوان بقوله تعالی: اُحلَّ لکم ماوراء ذلکم این احلّ لکم سوره نساء آیه ۲۴، است اما روایتی که در این مورد هست می‏خواهید ببینید وسائل، این آیه احلَّ لکم سوره نساء آیه ۲۴، روایتی که حضرت به این آیه استشهاد کردند این است: وسائل جلد ۱۴، صفحه ۳۳۷، حدیث ۱۱، که حضرت می‏فرمایند، چون آیه قبلیش آقا چند تا زنها را ازدواجشان را حرام می‏کند ازدواج با مادرتان، ازدواج با خواهرتان، دخترانتان، عمه، خاله، خواهرزاده، برادرزاده، زن‌های شوهردارد، اینها را همه را خدا می‏فرماید حرام است، بعد می‏فرماید: احلَّ لکم ماوارء ذلکم، خوب حضرت ممکن بود همین مسأله را بگویند، بگویند غیر این چند تا زن ازدواج با همه حلال است یعنی آیه می‏خوانند یعنی حکم را نمی‏گویند ایه می‏خوانند معنایش این است که شما هم خودتان می‏توانید از این آیه استفاده بکنید آن چند تا زنی که در قرآن حرمت ازدواجشان ثابت شده آنها را بگذارید کنار دیگر نیایید مرتب مسأله بپرسید با کی می‏شود ازدواج کرد؟ با کی نمی‏شود؟ غیر از آن چند تا زنی که در قرآن اسم برده شده با همه ازدواج جایز است. این هم از آنجاهایی است که فعلی است آنهایی که حضرت ازش سؤال می‏کردند جواب می‏داد، آنها قولی بود ولی اینهایی که خودشان ابتداءً می‏خوانند فعلی است، اینجا حضرت می‏فرمایند: احلَّ لکم ماوراء ذلکم یعنی غیر از آن چند تا زنها ازدواج با همه جایز است.

دوباره در عدم جواز طلاق عبد تمسّک کردند بقوله تعالی: عبدا مملوکا لا یقدرُ علی شی‏ء البته این آیه سوره نحل است آیه ۷۵، ولی اگر روایتش را بخواهید وسائل جلد ۱۵، یعنی روایتی که این آیه در آن استشهاد شده است وسائل جلد ۱۵، صفحه ۳۴۱، حدیث ۲. این شی‏ء نکره در سیاق نفی است یعنی عبد قدرت هیچ کاری را ندارد نه می‏تواند زن بگیرد نه می‏تواند طلاق بدهد باید به اذن مولی زن بگیرد به اذن مولی طلاق بدهد، به اذن مولی بخرد به اذن مولی بفروشد، قدرت بر هیچ چیزی ندارد این طلاق یکی از مصادیق شی‏ء است شی‏ء نکره در سیاق نفی است افاده عموم می‏کند یعنی عبد قدرت بر هیچ کاری مستقلاً ندارد مگر مولایش اذن بدهد. آن وقت به مناسبت حضرت مسأله طلاق را پیش کشیدند که یکی از آن مصادیق شی‏ء است فرمودند: جایز نیست عبد بدون اجازه مولایش عیالش را طلاق بدهد چرا؟ عبدا مملوکا لا یقدرُ علی شی‏ء. دیگر شما نیا سؤال بکن آیا بیع و شراعش چی؟ خوب از این آیه فهمیده می‏شود یعنی دیگر نیا سؤال کن آیا عبد می‏تواند مالی را بفروشد مالی را بخرد؟ نه دیگر شی‏ء نکره در سیاق نفی است حضرت طلاقش را استفاده کردند شما هم بیع و شراعش را استفاده بکن احتیاجی به تفسیر معصوم ندارد شما که با این آیه می‏خواهی بگویی عبد قدرت هیچ کاری را ندارد این دیگر احتیاج به معصوم ندارد.

و من ذلک از همین قبیل است استشهاد برای حلّیت بعضی حیوانات، بقوله تعالی: قل لا اجدُ فیما اوحی الی مُحرّما، این آیه سوره انعام، آیه ۱۴۵ است، اما آن روایتی که حضرت به این آیه استشهاد کردند روایتش را در وسائل ببینید جلد ۱۶، صفحه ۳۲۴، حدیث ۶. داستانش هم این است: آخوندهای یهودیها خیلی از چیزها را حرام کرده بودند بر مردمشان، پیغمبر برای ردّ آن علمای یهود فرمودند لا اجدُ فیما اوحی الی محرّما الّا میتِ و دَمَا مدفوع، آنهایی که خدا فرموده حرام است میت و خمر و خنضیر و اینها است، اینهایی که شما می‏گویید حرام است لا اجدُ در وحی‏‌هایی که به من شده نیافتم این چیزهایی را که شما دارید بر مردمتان حرام می‏کنید. آن وقت امام صادق هم به این آیه تمسّک کردند استشهاد کردند برای حلّیت بعضی از آن حیوانهایی که آنها حرام کرده بودند به این آیه، لا اجدُ فیما اُوحی الی مُحرّما الی آخر آیه، الی غیر ذلک، غیر ذلک زیاد است مثلاً همان خطبه‏ای که یک روزی خواندم امیرالمومنین می‏فرماید: استنصحوا بمواضع الله، اِقبلوا نصیحةَ الله، خوب نصیحت خدا کجا است؟ تو قرآنش است، پس معلوم می‏شود به قرآن انسان می‏تواند عمل بکند که حضرت فرموده اقبلوا نصیحة الله، ما جالسَ احدٌ عند القرآن الّا و لهُ زیادَ و نقیصةَ، هر کس کنار سفره قرآن بنشیند یک چیزی بهش زیاد می‏شود یک چیزی از او کم می‏شود، چی بهش زیاد می‏شود؟ هدایت. چی از او کم می‏شود؟ ضلالت، خوب این فرع بر این است که قرآن حجت باشد ما پس کنار قرآن می‏توانیم بنشینیم ما جالسَ احدٌ کسی کنار سفره قرآن نمی‏نشیند الّا این که هدایتش زیاد می‏شود و ضلالتش کم می‏شود، خوب اینها همه دلیل است بر این که قرآن باید حجّت باشد من مواضع خدا را از کجا بگیرم؟ از تو قرآن است، اقبَلوا نصیحة الله را باید از کجا بگیرم؟ خوب باید قرآن برای من حجّت باشد تا نصیحتهای خدا را گوش بدهم. علی غیر ذلکش هم به اینها می‏خورد که ظاهرا خطبه ۱۷۵، نهج‏ البلاغه بود آن روزی که عرض کردیم

خلاصه آقا دلیل اول آقایان اخباریین که می‏گفتند اخذ به ظاهر نمی‏شود کرد، روایات تفسیر به رأی بود جوابش را دادیم که آنها تفسیر به رأی نیست اصلاً شامل ما نمی‏شود بعد هم جواب نقضی دادیم ببینید دو سه روز است یعنی سه چهار جلسه ما فقط جواب نقضی خواندیم روایاتی خواندیم که ائمه ما را تحریص و ترغیب می‏کردند به عمل کردن به ظاهر قرآن، خودشان هم قولاً، فعلاً، تقریرا با این کار موافق بودند. مانده دلیل دومشان که انشاءالله باشد برای روز شنبه.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

قرئت عليه وفسّرت له» (١).

والظاهر ـ ولو بحكم أصالة الإطلاق في باقي الروايات ـ : أنّ المراد من تفسيرها له بيان أنّ المراد من قوله تعالى : ﴿فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا(٢) بيان الترخيص في أصل تشريع القصر وكونه مبنيّا على التخفيف ، فلا ينافي تعيّن القصر على المسافر وعدم صحّة الإتمام منه ، ومثل هذه المخالفة للظاهر يحتاج إلى التفسير بلا شبهة.

وقد ذكر زرارة ومحمّد بن مسلم للإمام عليه‌السلام : «إنّ الله تعالى قال : ﴿فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ(٣) ، ولم يقل : افعلوا ، فأجاب عليه‌السلام بأنّه من قبيل قوله تعالى : ﴿فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما» (٤).

وهذا ـ أيضا ـ يدلّ على تقرير الإمام عليه‌السلام لهما في التعرّض لاستفادة الأحكام من الكتاب والدخل والتصرّف في ظواهره.

ومن ذلك : استشهاد الإمام عليه‌السلام بآيات كثيرة ، مثل الاستشهاد لحلّية بعض النسوان بقوله تعالى : ﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ(٥) ، وفي

__________________

(١) الوسائل ٥ : ٥٣١ ، الباب ١٧ من أبواب صلاة المسافر ، الحديث ٤.

(٢) النساء : ١٠١ ، وفي النسخ وردت الآية هكذا : «لا جناح عليكم أن تقصروا».

(٣) في النسخ بدل «فليس عليكم جناح» : «لا جناح».

(٤) الوسائل ٥ : ٥٣٨ ، الباب ٢٢ من أبواب صلاة المسافر ، الحديث ٢ ، والآية من سورة البقرة : ١٥٨.

(٥) الوسائل ١٤ : ٣٧٧ ، الباب ٣٠ من أبواب ما يحرم بالمصاهرة ، الحديث ١١ ، والآية من سورة النساء : ٢٤.

عدم جواز طلاق العبد بقوله : ﴿عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ(١).

ومن ذلك : الاستشهاد لحلّيّة بعض الحيوانات بقوله تعالى : ﴿قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً ... الآية (٢) ، إلى غير ذلك ممّا لا يحصى.

الدليل الثاني على عدم حجّية ظواهر الكتاب والجواب عنه

الثاني من وجهي المنع :

أنّا نعلم بطروّ التقييد والتخصيص والتجوّز في أكثر ظواهر الكتاب ، وذلك ممّا يسقطها عن الظهور.

وفيه :

أوّلا : النقض بظواهر السنّة ؛ فإنّا نقطع بطروّ مخالفة الظاهر في أكثرها.

وثانيا : أنّ هذا لا يوجب السقوط ، وإنّما يوجب الفحص عمّا يوجب مخالفة الظاهر.

فإن قلت : العلم الإجماليّ بوجود مخالفات الظواهر لا يرتفع أثره ـ وهو وجوب التوقّف ـ بالفحص ؛ ولذا لو تردّد اللفظ بين معنيين ، أو علم إجمالا بمخالفة أحد الظاهرين لظاهره (٣) ـ كما في العامّين من وجه وشبههما ـ وجب التوقّف فيه ولو بعد الفحص.

قلت : هذه شبهة ربما تورد على من استدلّ على وجوب الفحص

__________________

(١) الوسائل ١٥ : ٣٤١ ، الباب ٤٣ من أبواب مقدّمات الطلاق ، الحديث ٢ ، والآية من سورة النحل : ٧٥.

(٢) الوسائل ١٦ : ٣٢٤ ، الباب ٤ من أبواب كراهة لحوم الخيل والبغال ، الحديث ٦ ، والآية من سورة الأنعام : ١٤٥.

(٣) كذا في (ظ) ، (ل) و (م) ، وفي (ر) : «لظاهر الآخر».