خوب یک روایت مانده نمیدانم چطور غفلت کردیم که این روایت را بخوانیم، و فی روایة سلم بن مسلم: این کتابهایی که دست من است دارد سلم ابن مسلم، نسخه جامعه مدرسین دارد اسلم ابن مسلم، هر دو غلط است احتیاطا صحیحش ابن مسلم است، هست نسخه ای دست رفقا که به جای سلم و اسلم ابن مسلم است ابن مسلم کیه؟ همان محمدبن مسلم است، در روایاتش هم مراجعه بفرمایید روایتش مال محمد ابن مسلم است پس ابن مسلم یعنی همان محمد ابن مسلم اتفاقا ایشان روایت را اواخر کتاب هم یک بار نقل میکند ولی آنجا میگوید محمد ابن مسلم اواخر صفحه ۴۴۷، را ببینید با این نسخه هایی که دست من است روایت ۱۲، شیخ انصاری در آن روایت ۱۲ میگوید قال محمد ابن مسلم که حضرت فرموده کلام ما هم مثل قرآن ناسخ و منسوخ دارد. پس خلاصه سلم غلط است، اسلم غلط است اگر هم صحیح باشد ابن مسلم است آن وقت ابن مسلم با آن آخر کتاب منافاتی ندارد چون آنجا فرموده محمد ابن مسلم، ابن مسلم هم همان است تو روایات هم همه محمد ابن مسلم است. حالا روایتش کدام است همین مسلم یعنی محمد ابن مسلم وسائل جلد ۱۸، صفحه ۷۷، حدیث ۴، میخواهید بحار را هم ببینید چون آنجا هم باز محمد ابن مسلم دارد عیبی ندارد ابن مسلم ولی تو خود روایات محمد ابن مسلم است خود ایشان هم اواخر کتاب محمد ابن مسلم فرمودند ولی اینجا میگویند ابن مسلم، اگر میخواهید به وسائل مراجعه کنید جلد ۱۸، صفحه ۷۷، حدیث ۴، بحار جلد ۲، صفحه ۲۸۸، حدیث ۹، که در هر دو اینها اگر شما مراجعه کنید محمد ابن مسلم دارد.
ـ سؤال:...
ـ نه غلط است، بله حالا من نشد بروم ببینم علی کل حال این قطعا غلط است عرض کردیم حالا روایت هم وسائل را هم نمیخواهید ببینید همین کتاب را ببینید رسائل اواخر صفحه ۴۴۷، را ببینید روایت ۱۲، آنجا ایشان میگوید عن محمد ابن مسلم، اما اینجا میگوید سلم ابن مسلم یا اسلم ابن مسلم و هر دو غلط است.
حالا چی هست حدیث؟ یک قسمت حدیث این است: انّ الحدیث ینسخ کما ینسخ القرآنُ، همانطوری که قرآن ناسخ و منسوخ دارد احادیث هم ناسخ و منسوخ دارد، جواب تمام شد این روایت را باید دیروز خوانده باشیم.
[جواب نقضی]
خوب حالا ایشان هذا کلّه جواب نقضی، تا حالا جواب حلّی دادیم اصلاً ما تفسیر نمیکنیم تفسیر به رأی نمیکنیم آن روایات شامل همه را جواب دادیم تفسیر یعنی کشفُ القناع عمل به ظاهر که کشف القناع نیست، حالا میخواهیم جواب نقضی بدهیم آقای صاحب وسائل شما که آنقدر مسلّط هستید به اخبار ردیف کردید این اخبار را دو تا باب برای ما درست کردید بابُ انّهُ لایجوزُ الاستنباط الاحکام من ظواهر القرآن، آنقدر ما روایات داریم چندین برابر روایات شما که ائمه صریحا دستور دادند به ظاهر کتاب عمل بکنیم امیرالمومنین سلام الله علیه تو نهج البلاغه ببینید چقدر راجع به قرآن صحبت میکند الله الله فی القرآن لایسبق انّکم الی عمل به غیرکم، مبادا دیگران جلو بیفتند از شما الله الله قسمتان میدهم این قرآن را از دست ندهید مبادا دیگران سبقت عمل بگیرند حتما حتما به قرآن عمل کنید دیگر از این بهتر، استدلّوهُ علی ربّکم، استنصحوهُ علی انفسکم، بروید نصیحتهای قرآن را عمل کنید خوب قرآن باید حجت باشد که من ببینم خدا چه نصیحتهایی کرده، اتّعظوُ بمواعظ الله اقبلوُ نصیحتِ الله اتّهموا آرائکم، آراء خودتان را در مقابل قرآن متهم کنید به عکس امروزیها، امروزیها قرآن را متهم میکنند میگویند این با عقل ما نمیسازد قرآن متهم میشود به درد همان هزار و چهارصد سال پیش میخورد، نه امیرالمومنین میفرماید اتّهموا آرائکم آراء خودتان را متهم بکنید در مورد قرآن. این همه تحریص این هم تشویق که به ظاهر قرآن عمل بکنید ایشان طبق یک مشت روایات آمدند میگویند عمل به ظاهر قرآن جایز نیست. هذا کلّهُ غیر از این جوابهای حلّی جواب نقضی، مع معارضة الاخبار المذکورة آن اخباری که شما ذکر کردید معارض است به چی؟ به اکثر منها یعنی معارض دارد خیلی بیشتر از آنها این معارض دارد خیلی بیشتر از آنها این ممّا من بیانیه است آن اکثر کدام است؟ آن روایاتی که یدلّ علی جواز التمسّک بظاهر القرآن روایات زیادی است که میگوید باید تمسّک بکنید به قرآن مثل چی؟ مثل ثقلین حدیث ثقلین المشهور بین الفریقین که حضرت میفرماید: انّی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ما ان تمسّکم بهما لن تضلوا ابدا باید به این قرآن تمسک بکنید و اینها از هم جدا نمیشود حتی یردّا علیه الحوض پس نتیجتا پیغمبر در این روایت تصریح دارند که ما ان تمسّکتم یعنی اگر میخواهید گمراه نشوید به این قرآن عمل بکنید این بهترین دلیل است برای این که خود قرآن مستقلاً میشود ازش استفاده مطلب کرد شما نگو در کنارش عترتی است اگر بخواهد آن عترتی باعث استقلال این بشود پس کلام پیغمبر و امام هم به درد نمیخورد اگر امام و پیغمبر یک مسأله ای فرمودند که تو قرآن نبود آن هم به درد نمیخورد استفاده اینجوری شما نکنید اخباریین آخر به همین روایت تمسک میکنند میگویند به این نگاه کن خدا فرموده کتاب و عترت پس معلوم میشود مستقلاً کتاب به درد نمیخورد خوب خبر ندارد آن طرفش بهش نقض میشود اگر اینها استقلال نداشته باشند پس به قول ائمه و پیغمبر اگر یک مسأله ای فرمودند، فرمودند: دنبلان حرام است، خوب دنبلان که در قرآن نیست پس آن هم نباید حجت باشد چرا؟ چون آن هم مستقل نیست، نه این دانه دانه اش مستقل است خلاصه کتاب خدا را برای شما گذاشتند هر کجا لنگ ماندید در معنای این کتاب عترت را هم من کنارش گذاشتم این دلیل است بر این که ظواهر قرآن مستقلاً حجت است ظواهر کلمات ائمه مستقلاً حجت است. این روایت حدیث ثقلین را اگر میخواهید وسائل جلد ۱۸، صفحه ۱۹، حدیث ۹، ایشان وقتی که این را نقل میکنند میگوید هذا الحدیث متواترُ بین الفریقین بالاتر از شیخ ما شیخ میفرماید این حدیث مشهور است، نه بالاتر از شهرت است متواتر بین الفریقین است یعنی شما یک نفر را پیدا نمیکنید از شیعه یا سنّی که منکر این حدیث شده باشد. منتهی در دلالتش یک حرفهایی میزنند علی کل حال حدیث متواتر و کاملاً دستور تمسّک میدهد، وسائل جلد ۱۸، صفحه ۱۹، حدیث ۹، حدیث ثقلین چرا کتاب الله و سنت را میگویند ثقلین؟ برای این که عمل به اینها سنگین است از این جهت میگویند ثقل، بعضیها ثَقَل خواندند ثَقَل یعنی متاع مسافرت متاع سفر چرا کتاب و سنت را میگویند ثَقل؟ برای این که متاع سفر آخرت است. علی کل حال یا ثِقلِین که معنایش این است کتاب و سنت عمل به او خیلی سنگین است، یا ثَقَلین که به معنای متاع سفر است کتاب و سنت هم متاع سفر آخرت است بهش میشود گفت ثَقَل. این خلاصه یک روایت که دلالت دارد بر تمسّک به ظاهر قرآن مثل خبر ثقلین المتواتر بین الفریقین بالاتر از مشهور و غیرها اگر غیرهُ بود شاید بهتر بود میخورد به آن خبر ثقلین، ولی حالا که مؤنث است بزنید به آن اکثر نه این که گفتم اخبار مذکورهای داریم که اکثر از اخبار شما است که آن اکثر اخبار مثل خبر ثقلین و غیر خبر ثقلین یعنی آن اکثر و غیر اکثر عرض کردم ضمیر اگر مذکر بود به خبر ثقلین برمیگشت بهتر بود اما حالا که ضمیر مؤنث است بزنید به آن اکثر، ممّا یدلُّ علی الامر بالتمسک بالقرآن
ـ سؤال:...
ـ بله دیگر همان اکثر را عرض کردیم اکثر همان اکثر از اخبار دیگر یعنی غیرها میخورد به آن اکثر اخبار یعنی غیر آن اکثر اخبار باز هم اخبار دیگری داریم ولی غیرهُ بود بهتر بود حالا آن مهم نیست.
و غیرهُ غیرش کدام است؟ من من بیانیه، غیر آنها دیگر کدام است غیر از حدیث ثقلین چه احادیثی است که به ما دستور تمسّک میدهد؟ احادیثی است که یدلَّ علی الامر بالتمسّک بالقرآن و العمل بما فی القرآن همین خطبه ای که خواندم نهج البلاغه فیض الاسلام همین که عرض کردم الله الله فی القرآن لایسبق انکم الی العمل به غیرکم مبادا دیگران جلو بیفتند مردم مسلمانها به این قرآن عمل کنید، خوب پس قرآن باید حجت باشد که ما عمل کنیم والّا اگر حجت نباشد ظواهرش ما چه جوری به این قرآن عمل کنیم. پس این را اگر بخواهیم یعنی این ممّا یدلّ که دلالت دارد بر تمسّک به قرآن و عمل بما فی القرآن نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه ۴۷، مفصّل است خیلی جاهای نهج البلاغه راجع به قرآن حضرت صحبت فرمودند این یک. و عرض این عرض آقا عطف به امر است یعنی مما یدلُّ علی عرض عطف به امر است یعنی آن یدلّ علی سر این در میآید، ممّا اخبار دیگری هم هست که یدلّ علی عرض اخبار المتعارضه این روایتهایی ما داریم آقا زیاد است چند تا روایت است حضرت میفرماید: اذا وردّ علیکم خبران اگر دو تا خبر به دستتان رسید اعرضوهما علی کتاب الله، عرضه بدهید به کتاب خدا ما وافقَ کتاب الله فخذوا ما خالفَ کتاب الله فرُدُّوه، خوب ببینید به ما میگوید اگر دو تا خبر متعارض به دستتان رسید به قرآن عرضه بده، خوب من باید بفهمم من باید قرآن را بفهمم برایم حجت باشد تا عرضه بدهم ببینم کدامش موافق است بگیرم و کدامش مخالف است نگیرم، پس این هم یک روایت که اگر این را میخواهید وسائل جلد ۱۸، صفحه ۸۴، حدیث ۲۹، که خلاصه دلالت دارد برای این که عرضه بدهید اخبار متعارضه را به قرآن، وسائل جلد ۱۸، صفحه ۸۴، حدیث ۲۹، حوصلهاش را ندارید خود ایشان بعدها نقل میکند صفحه ۴۴۵، ۴۶، ۴۷، اگر حوصله وسائل را ندارید خود ایشان در کتاب تعادل و تراجیح دوازده تا چهارده تا ظاهرا ایشان اخبار نقل میکند که همش همین را دلالت دارد. اعرضوهما علی کتاب الله، ۴۴۵، ۴۶، ۴۷، ایشان تمام اخباری را که دلالت دارد بر عرضه بر کتاب آنجا نقل میکنند. وسائل را هم بخواهید این یک دانه روایت.
ـ سؤال:...
ـ چرا، ما میخواهیم بگوییم امیرالمومنین اینجور فرموده دیگر، امیرالمومنین امام معصوم فرمودند عمل کنید به قرآن اگر عمل نکنید دیگران جلو میافتند همین برای ما بس است دیگر حالا نامه باشد سخنرانی باشد فرقی نمیکند امام معصوم قول و فعل و تقریرشان برای ما حجت است.
پس خلاصه این هم یک حدیث، که دلالت دارد بر عرض اخبار متعارضه. خوب آدرسش را هم دادم بل و مطلقُ الاخبار علیه یعنی علی القرآن، این را که الان خواندیم اخبار متعارضه بود میگفت عرضه بدهید به قرآن ولی نه ما یک روایاتی داریم میگوید نه اصلاً هر خبری که لایوافقُ کتاب الله فهو مردودٌ، یک دانه خبر است تعارض هم ندارد ببینید اولی مال این بود اخبار متعارضه را عرضه بدهید علیه یعنی علی القرآن که آدرسش را دادیم، طایفه دوم چیه؟ نه مطلق اخبار یعنی ولو معارض هم ندارد یک دانه خبر به دست شما رسیده آن یک دانه خبر بر خلاف کتاب و سنت است فضربهُ علی الجدار. حالا آن را هم روایتش را بخواهیم روایت آن اخباری که مطلقُ الاخبار را میگوید عرضه بدارید وسائل جلد ۱۸، صفحه ۷۹، حدیث ۱۴، حوصله اش را اگر ندارید ایشان صفحه ۶۸، همه را نقل میکند با این نسخههایی که دست من است صفحه ۶۸، چند تا روایت ایشان شاید ده تا دوازده تا روایت نقل میکند به این مضمون: کلُّ علی القرآن عرضه بده علی القرآن حالا یا متعارضین را یا مطلق خبر را، که حضرت میفرمایند: کلُّ خبرٍ لایوافق کتاب الله فهو مردودٌ، عرض کردم با این کتابها صفحه ۶۸، ایشان مفصّل روایاتش را نقل میکنند ولی خوب ما آدرس وسائلش را هم برای شما دادیم. ایشان میفرماید که این هم مال این، و ردّ دوباره عطف به آن امر است یعنی از اخباری که دلالت دارد بر رد شروط مخالفة للکتاب فی ابواب العقود ما روایاتی داریم که میگوید اگر کسی در ضمن عقد یک شرطی بکند برخلاف کتاب و سنت کلُّ شرط خالف کتاب الله فهو باطل، مثلاً بگوید من عقد میکنم این زن را ولی به شرط این که دخول نباید بکند، خوب این خلاف کتاب است زن میگیرد که دخول بکند. علی کل حال یا من به خدمت شما عرض شود که عقد میکنم تو را به شرط این که مثلاً شراب بخوری، خلاصه مطلب از شرطهایی که در ضمن عقد میکند اینها تمام باطل است اگر برخلاف کتاب و سنت باشد. این هم اگر روایتش را بخواهید وسائل جلد ۱۲، صفحه ۳۵۳، حدیث ۲، ۳، ۴، را مراجعه بفرمایید که میفرماید کلُّ شرطٍ خالفَ کتاب الله فهو باطلٌ، خوب اینها چیه؟ من باید بدانم که این قرآن چی میخواهد بگوید تا آن وقت بفهمم این شرط برخلاف کتاب و سنت هست یا نه، و همچنین الاخبار عطف به آن ممّا یدل است، ممّا یدلّ علی جواز التمسک بظاهر القرآن الاخبار التی، یعنی از این اخبار هم ما داریم که دلالت دارد بر این که معصوم قولاً فعلاً تقریرا عمل به قرآن میکردند یعنی هم عملاً خودشان این کار را میکردند هم قولاً استدلال میکردند و هم گاهی کسی استدلال میکرد به ظاهر قرآن حضرت تقریر میکردند تثبیت میکردند امضا میکردند، پس معلوم است که قرآن قابل عمل است قرآن یک کتاب نیست که آدم بگذارد آن بالا خلاصه به قول امروزیها بگوییم یک سمبلیک است، قرآن کتاب عمل است و کتاب عمل که شد فرع بر این است که ظواهرش را ما بفهمیم تا حضرت بفرمایند این شرط برخلاف کتاب است. حالا میخواهیم چند جایی را بیاوریم که سه چهار جا حضرت چه کار کردند؟ خودشان اخذ به ظاهر کتاب کردند یکی دو جا هم میخواهید بخوانید دیگری این کار را کرده ولی حضرت تبسّم کردند یعنی گفتند خوب کاری است، پس معلوم میشود که اخذ به ظاهر قرآن عیبی ندارد.
[امضا قولی و فعلی معصوم بر عمل به قرآن]
خوب حالا میخواهیم چه کار کنیم؟ قولیش است فعلاً، قولی و فعلی یکی است قولاً و فعلاً حضرت امضا کردند اخذ به ظاهر کتاب را و آن این است: قال زُرارة: میدانید که آقا سنّیها میخواهند وضو بگیرند تمام سر را مسح میکنند وامسحوا برؤسکم خدا میگوید سرهایتان را خوب سر این یک ذره نیست که همه سر را باید مسح بکنیم، پاها را هم میشویند و ارجُلَکم میگویند عطف به اغسلوا است بشویید صورت و دستها را و پاها را لذا پاها را هم میشویند. حالا زرارة آمده خدمت حضرت میگوید شما از کجا میفهمید از این آیه که باید مسح یک ذره به سر باشد؟ خوب ظاهرش حق با آنها است سرهایتان را مسح بکنید خوب سر که این یک ذره نیست یعنی همه سر را، شما از کجا فهمیدید که ما یک ذره به اندازه یک دانه نخ مسح بکنیم کافی است؟ خوب حضرت نفرمودند فضولی موقوف، حضرت فرمودند لمکان الباء، ببینید استاد و شاگرد دارد طلبه درست میکند والّا ممکن است بگوید به تو چه مربوط است من به تو میگویم یک ذره از سر کافی است، زرارة هم هیچی نمیگفت. ولی اینجا صحبت تربیت است حضرت میفرمایند: لمکان الباء، ببینید چه کار کرد حضرت؟ به آیه تمسّک کرد یعنی این باء، باء تبعیض است و باء تبعیض معنایش این است که بعض سر را بشویید آخر اگر آن صورت آنها باء ندارد اغسلوا وجوهکم همه را باید شست، اینجا هم اگر امسحوا رؤسکم بود بله همه سر را باید مسح کرد ولی امسحوا برؤسکم باء تبعیض ما داریم، خوب ممکن است شما بگویید سیبویه مخالف است خوب باشد ما به سیبویه چه کار داریم، اولاً اینها غیر از معصوم بودن غیر از امام بودن از عربهای فصیح هستند یعنی خود کلمات ائمه برای ما قاعده عربی درست میکند، امام صادق فرمود: انّا قومٌ فصحا فاعربوا احادیثنا، ما یک قوم فصیحی هستیم حدیثهایی که ما برای شما میگوییم اعراب بگذارید که بعد از ما مرفوع را منصوب نخوانید مردم خیال کنند ما اینجوری حرف زدیم، اعربوا احادیثنا احادیث ما را اعراب بگذارید برای این که ما فصیح هستیم. پیغمبر فرمودند: انَا افصحُ العرب بیدَّ انّی من قریشٍ، من فصیحترین عربها هستم مضافا بر این که از قریش هم هستم که دیگر فصیحتر است. خوب کدام فصیحی سیبویه اینها کی به پیغمبر و ائمه میرسند این اولاً، که خود گفتار این بزرگواران قطع نظر از امامت یک عرب به حساب استعمال کننده الفاظ هستند و قواعد عربی را هم خوب بلدند خودشان فرمودند ما فصیح هستیم مضافا بر این که مغنی هم گفته حرف الباء را ببینید معنای یازدهم الحادی عشر الباء للتبعیض، عرض کردم ما احتیاجی نداریم همان کلام امام برای ما کافی است که باء تبعیض است ولی مغنی هم در معنای یازدهم باء هم این را گفته تو ذهنم است اسمعی است، قطبی است، ابن مالک است اینها سه چهار تا هستند که ابن هشام اسم میبرد و میگوید که اینها قائل هستند به این که باء باء تبعیض است کجا؟ یشربُ منها بها عبادُ الله، یشربُ بها یعنی یشربُ منها، این باء به معنای تبعیض است و باء تبعیض ما داریم.
قالَ زرارة: من این علمتَ انّ المسحَ ببعض الرأس؟ زرارة به حضرت گفتند از کجا شما اینجور میگویید آیه که میگوید امسحوا برؤسکم، یعنی حق با سنّیها است شما چطور میفرمایید یک ذره سر؟ فقال: لمکانِ الباء، فرق سر با صورت این است در صورت باء ندارد اغسلوا وجوهکم، ولی در سر باء دارد امسحوا برؤسکم، اگر باء نبود بله حق با آنها بود، این باء میشود باء تبعیض سیبویه هم مخالف است باشد، خود کلام امام برای ما حجت است عرض کردم غیر از امامت یک عرب خیلی فصیح قاعده دانی میگوید این باء باء تبعیض است مضافا بر این که مغنی هم نقل میکند. ببینید چقدر اینها تعصّب دارند تمسّک نمیکند به این کلام بگوید امام صادق شیعیان هم گفته باء تبعیض داریم، ولی ابن مالک و اسمعی و آنها را اسم میبرد.
ـ سؤال:...
ـ خوب آن یک مطلب دیگری است، پس برویم پشت سر را بکنیم یعنی واقعا درست است. پس شما بگو آیه میگوید اغسلوا ایدیکم دستهایتان را بشویید، من میخواهیم از اینطرفی بشویم این درست است؟ حالا مسح هم همینجور مسح هم حالا یکی بیاید بگوید خدا گفته، من میخواهم پشتش را بشویم، واقعا به عقل شما میخندند اگر این حرف را بزنید.
علی کل حال، فعرّفه علیه السلام موردَ استفادة الحکم من ظاهر الکتاب حضرت معرفی کردند به آن شخص که ظاهر کتاب باء للتبعیض است، ببینید اینها هم دلیل بر استدلال خود حضرت است. دوباره قول صادق، علیه السلام یعنی مثل قول صادق علیه السلام عطف به قبلی است دوباره مثل قول صادق. این آدرس لمکان الباء را ظاهرا ندادم وسائل جلد ۱، صفحه ۲۹۰، باب ۲۳، حدیث ۱، چون در بعضی از صفحات دو تا باب است من آن بابش را هم بگویم که دیگر اشتباه نشود.
برویم سراغ حدیث دوانقی، این را هم اول آدرسش را بنویسید: این حدیث دوانقی در وسائل سه چهار سطر است ولی در بحار دو صفحه و سه چهار سطر است، من هر دو را آدرس میدهم که اگر رفقا حوصله داشتند مطالعه کنند اینجا هم حالا عرض بکنم وقت هم که حالا فعلاً خیلی داریم هفته آینده دو روز بیشتر درس نیست یکشنبه است و چهارشنبه، چون شنبه که شهادت حضرت باقر علیه السلام است و عرفه و عید قربان، غرض دو روز حوزه درس است، متعدد رفقا تماس گرفتند تلفنی حضوری، که ما میخواهیم مشهد و اینها برویم این یکشنبه وضع ما را به هم میزند، شما یکشنبه را هم تعطیل کن، البته به آنها نگفتم من یکشنبه را تعطیل میکنم ولی پنجشنبه بعدش میخوانیم یعنی هفته آینده انشاءالله اگر ما زنده بودیم یک همچنین روزی که چهارشنبه است تشریف بیاورید پنجشنبه هم تشریف بیاورید که خلاصه آن دو روزی که تو حوزه است، من آقا جان به عزرائیل خیلی زودتر میدهم تا درس را تعطیل بکنم واقعا جان بدهم برایم خیلی راحتتر است تا این که درس را تعطیل بکنم.
خوب آقا این روایت دوانقی را که میخواهیم بخوانیم اگر آن چهار پنج خطی را میخواهید وسائل جلد ۸، صفحه ۶۱۹، حدیث ۱۰، ولی دو صفحه و چند سطر است یعنی دو صفحه بیشتر از وسائل در بحار است میخواهید بحار را مراجعه بکند با روایت آقا سر و کار داشته باشید خیلی چیزها یادتان میآید شما نگردید فقط همین یکی دو کلمه را پیدا بکنید که حضرت صادق علیه السلام به منصور چی گفتند، آن دو تا صفحه را مراجعه بکنید مطالب متفرقه زیاد تو لابه لای این روایات واقعا معارف است دایره المعارف شیعه است این بحار حالا کاری نداریم احادیث ضعیف هم گاهی هست خود ایشان هم گاهی تذکر میدهد در مرأةُ العقول، فلان حدیث ضعیف است فلان حدیث حسن است، اینها را قبول داریم ولی من حیثُ المجموع این دایرة المعارف شیعه است. غرض بحار جلد ۴۷، صفحه ۱۶۷، حدیث ۹. اگر مختصرش را میخواهید با آن آدرس است، غرض ابتدایش از صفحه ۱۶۷ است تا ۱۶۹ طول میکشد.
حالا عنایت بفرمایید چیه: یک روزی منصور حضرت صادق را احضار کرد گفت شنیدم داری کودتا میداری، اسلحه داری جمع میکنی. گفت نه ما جوان هم که بودیم این کارها را نمیکردیم، گفتش نخیر من شاهد دارم. حضرت فرمودند: کیه؟ گفت: فلان کس. حضرت فرمودند: این جائکم فاسقٌ بنَبأ فتبینوا، منصور ساکت شد، منصور هم ظواهر قرآن را میفهمد یعنی حضرت میگوید تو که میفهمی قرآن چی میگوید فتبینوا، فعل امر است فعل امر هم ظهور در وجوب دارد یعنی اگر فاسق خبر آورد باید فحص بکنی بعد من را اینجا احضار بکنی. این هم شاهد است بر این که حضرت در مقابل منصور استشهاد به قرآن کردند پس معلوم میشود ظاهر قرآن حجت است که حضرت دارند استشهاد میکنند. در مقام نهی دوانیقی از قبول خبر نمّام حضرت چی فرمودند؟ فرمودند: آن شخص فاسق است و خدا فرموده ان جاءکم فاسقٌ بنبأ فتبینوا، سوره حجرات، آیه ۶، به آن آیه مراجعه بکن، الایة.
و قولهُ، دوباره برویم سراغ روایت دیگر، داستان حضرت اسماعیل، اول آدرسش را بنویسید وسائل جلد ۱۳، صفحه ۲۳۰، حدیث ۱، باز ظاهرا مال مرحوم مجلسی مفصّلتر است میخواهید بحار را هم نگاه کنید، بحار جلد ۲، صفحه ۲۷۳، حدیث ۱۳. این اسماعیل فرزند حضرت صادق علیه السلام یک خرده پولهایش را جمع کرده بود میخواست یک کاسبی بکند میخواست به یک مرد قریشی که میرفته تجارت میکرده میخواسته به آن بدهد، میآید به پدرش میگوید من یک همچنین خیالی داریم. حضرت میفرمایند: پولت را دست او نده میگویند آدم امینی نیست میگویند شرابخوار است، گفت بابا مردم میگویند مردم خیلی حرفها میزنند ما که نباید به حرف مردم گوش بدهیم. حضرت فرمودند: نه جدّت را یعنی رسول الله را خدای متعال تعریفش را میکند به چی؟ به این که یؤمنُ بالله و یؤمنُ للمؤمنینَ، یؤمن یعنی یصدّقُ، یعنی خدای متعال پیغمبر را اینجوری مدحش میکند که ایشان خدا حرف میزند تصدیق میکند مؤمنین هم حرف میزنند تصدیق میکنند، یعنی اگر مؤمنین میگویند این آدم کجی است تو هم پولهایت را دست او نده. ولی او هم حرف گوش نکرد پول را داد و آن تاجر هم همه را برایش خورد، بیچاره گریه میکرد میگفت خدایا از یک جایی برای ما برسان حضرت صادق زدند پشت شانه اش در خانه خدا فرمودند خلاصه گداها را میگیرند هیچی بهت خدا نمیدهد من که بهت گفتم چرا این کار را کردی مگر مردم نگفته بودند این امین نیست. علی کل حال در این قضیه حضرت اسماعیل هم این داستانش را روایتش را بخواهید بنویسید آدرسش را دادم. حالا روایتش را بخوانیم، اینجا حضرت به این کسی که لابنه اسماعیل فرمودند: انّ الله عزوجلّ یقول، یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین شأن نزولش را هم که میدانید خلاصه جبرئیل خبر داد فلان شخص نمّامی میکند، خوب پیغمبر احضارش کرد گفت نمّامی میکنی؟ گفت نه، گفت خوب برو، این شخص پشت سر پیغمبر بنا کرد توهین کردن گفت بابا هو اُذُن این گوش است خدا بهش گفته من نمّامی میکنم گفته خیلی خوب، من هم که گفتم نمیکنم میگوید خیلی خوب. آیه آمد قل هو اذُنُ خیرٍ لکم، اگر ایشان اذن هم هست به نفع شما است یؤمن للمؤمنین و یؤمن بالله، یؤمن یعنی یصدق الله تصدیق خبری، و یصدقُ المؤمنین یعنی تصدیق مُخبری یعنی خدا را تصدیق میکند یعنی ترتیب اثر میدهد اما مؤمنین را تصدیق میکند یعنی تصدیق مخبری یعنی یک کسی میآمد میگفت من نمّامی نکردم، ایشان میگفتند باشد، آن وقت او خیال میکرد حضرت باور کرده که حضرت هم مثلاً ملامت میکرد که ایشان گوش است هر کس هر چی بهش میگوید قبول میکند. خلاصه و خدای متعال تعریف پیغمبر را کرد که این اگر هم اُذن است به نفع شما است هم حرف خدا را گوش میدهد که ایشان میگوید نمّامی میکرده، هم حرف آن شخص را گوش میدهد که میگوید من نمّامی نکردم، منتهی با این تفاوت اولی تصدیقش خبری است و دومی تصدیقش مخبری است، تصدیق خبری این است که انسان ترتیب اثر بدهد لذا از آن روز به بعد پیغمبر دیگر حرف سرّی جلوی این نزدند، ببینید تصدیق خبری نسبت به آن طرف تصدیق خبری بود اما نسبت به این طرف تصدیق مخبری است این وقتی که آمد گفت من نمّامی نکردم حضرت گفتند خوب باشد برو، همین قدر این خیال کرد که پیغمبر حرفش را تصدیق کرده.
علی کل حال خوب حضرت صادق به پسرشان این آیه را استشهاد کردند که خدا پیغمبر را مدح میکند به خاطر این که تصدیق میکند حرف مومنین را تو هم باید این حرف مردم که میگویند این آدم امینی نیست تصدیق بکنی. اینجا حضرت تمسّک کردند به این آیه یؤمنُ یعنی یصدقُ بالله و یصدقُ للمؤمنین، یعنی خدا این صفت پیغمبر را تصدیق کرده تو هم مثل جد بزرگوارت باش اذا شهدَ عندک المؤمنون فصدّقهم، پولت را دست او نده و او هم داد و آن پول از بین رفت. این هم یک حدیث که آدرسش را دادیم.
خوب برویم سراغ حدیث من اطال الجلوس فی بیت الخلاء، یک کسی خلاصه خودش رادیو و تلویزیون نداشته اما همسایه بغلیشون میزدند میخواندند این هم میرفت دستشویی یک ساعت طول میداد، حالا یک ساعت را من میگویم، مدتی مینشست که آنها را گوش بدهد چون رادیو تلویزیون نبود که بنشینند زن و مرد دست بزنند دیدید که چند وقت است رادیو و تلویزیون به عنوان جشنهای دانشجویی هزار تا زن و مرد مینشینند دست میزنند همه هم همدیگر را نگاه میکنند اخیرا سه چهار تا آخوند هم قاطیشان نشسته، واقعا مصیبت است عرض کردم حلال و حرام یک مطلبی است فعلاً من نمیخواهم بگویم حلال است یا حرام، تو این مجلسی که زن و مرد مینشینند دست میزنند آشیخ با ریش سفید نشسته آنجا. چند روز پیش یک موتوری رد میشد یک آقای مُعَمَم جلو یک خانم وسط یک آقای مُعمَم عقب، حالا آن کیه؟ آن شوهرش است آن هم برادرش است حتما اینجوری بوده، ولی شما ببینید مردم تو تاکسی آقا بد میگفتند، ببینید مردم توقع ندارند خلاف شرع است؟ نخیر، آن که شوهرش است پشت سری هم برادرش است، واقعا درست است؟ علی کل حال این آقا نبوده که این دورهها را ببیند به عنوان این که یک خرده ساز و آواز گوش بدهد میرفت تو دستشویی مینشست و مدتی طول میداد، به خیال خودش هم میگفت ما خلاف شرع نکردیم ما برای قضای حاجت میرویم منتهی به جای پنج دقیقه یک ساعت مینشینیم. بعد آمد به حضرت هم گفت، گفت: آقا حالا من این کار را میکنم. حضرت فرمودند: نکن این کار را، انَّ سمعَ و البصر والفؤاد کلُّ الولئک کانَ عنهُ مسؤلاً ببینید این آیه را حضرت خواندند یعنی چی؟ یعنی تو درست است برای این جهت نرفتی ولی نشستی گوش میدهی و گوش دادن خودش مسؤلیت دارد. پس معلوم میشود ظاهر آیه حجت است که بر این آیه خواندند والّا اگر آیه ارزش نداشت که آیه نمیخواندند، اینها همه دلیل است بر این که ظواهر قرآن را خود ائمه هم عمل میکردند و دیگران هم که میکردند این کار را تأیید میکردند. پس روایتش را خواندیم وسائل جلد ۲، صفحه ۹۵۷، حدیث ۱، قولهُ علیه السلام، لمن اطال الجلوس فی بیت الخلاء لاستماع الغناء بعد هم عذر میآورد میگفت انّهُ یعنی استماع، انّهُ لم یکن شیئا اتاه برجله من که با پاهایم رفتم آنجا برای استماع نرفتم من برای قضای حاجت رفتم منتهی طول میدادم. حضرت فرمودند: اما سمعتَ مگر نشنیدی خدا میفرماید: ان السّمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسؤلاً، تو با گوشت نشستی آنجا داری ساز و آواز گوش میدهی اینها همه دلیل بر حرمت است. این هم یک آیه که حضرت تمسّک کردند.
و قوله، علیهالسلام فی تحلیل العبد میدانید که مردی که زنش را سه طلاقه بکند این دیگر بهش حرام میشود، راهش این است که یک مردی بیاید با این ازدواج بکند که به او میگویند مُحلّل، وقتی که او ازدواج کرد آن هم ازدواج دائم باید باشد آن وقت اگر دلش خواست آن طلاق داد دوباره عیبی ندارد که این مرد اولی با او بتواند ازدواج بکند. خوب در اینجا این شخص حالا مسأله را میدانسته، میدانسته محلّل میخواهد باید یک کسی بیاید ازدواج با این زن بکند تو ذهنش بود که باید حر باشد عبد نمیشود. آمد سؤال کرد آقا عبد هم میتواند محلّل مطلّقه ثلاثة بشود، مطلّقه ثلاثة که محلّل میخواهد عبد صلاحیت تحلیل دارد؟ حضرت فرمودند: بله حتی ینکح زوجا غیره، ببینید آیه برایش خواندند خوب اگر مسأله میخواستند بگویند میگفتند بله عبد هم میشود، ولی آیه برایش خواندند حتی تنکحَ زوجا غیره یعنی آن زن باید با غیر آن شوهر اولی ازدواج بکند. پس این هم دلیل است بر این که
ـ سؤال:...
ـ خود مولا آمده میگوید خود مولا زنش را طلاق داده حالا میخواهد بدهد دست مردم میترسد پسش ندهند خیلی اتفاق افتاده، آقای حاج شیخ الان یادم افتاد خدا رحمتشان کند، آقای حاج شیخ به یک کسی گفتند این عادل بدتر از شمر، خیلی عبارت خوبی است عادل بدتر از شمر. یک کسی آمده خدمت حاج شیخ گفته آقا ما یک همچنین کاری کردیم خلاصه عیالمان را سه طلاقه کردیم چه کار بکنیم؟ میترسیم دست مردها بدهیم دیگر بهمان پس ندهند. ایشان گفت یک فکری برایت میکنم، گشت تو مریدهایش یک پیرمرد از کار افتاده را ایشان پیدا کرد سالها مرید حاج شیخ بوده به او پیشنهاد کرد به این پیرمرد گفت و او هم قبول کرد. یک شب دو شب سه شب، حاج شیخ گفت آقا طلاق بده. گفت مگر بیکارم. خلاصه آقا معطلتان نکنم آن شوهر دق کرد مُرد، زن هم اعصابی شد، حاج شیخ فرمودند: این عادل بدتر از شمر است، عادل است برای این که زنش است نمیخواهد طلاقش بدهد مگر معصیت است نمیخواهم زنم را طلاق بدهم، ولی بدتر از شمر دو تا خانواده را نابود کرد.
علی کل حال این شخص آمد سؤال کرد آیا ما میتوانیم این کار را بکنیم، اقلاً دست عبد خودمان بدهیم یعنی خانممان را بدهیم دست عبدمان بعد دو روز که گذشت بگوییم طلاقش بدهد، او هم طلاق میدهد، حضرت فرمودند عیبی ندارد حتّی تنکحَ زوجا غیره. پس خلاصه این هم مال این آیه. بله این را هم میخواهید روایتش را بنویسید: وسائل جلد ۱۵، صفحه ۳۷۰، باب ۱۲، حدیث ۱، قوله علیه السلام فی تحلیل العبد للمطلّقة ثلاثا، عبدی که بخواهد محلّل زن مطلّقه ثلاث بشود، فرمودند: انّه زوجٌ حضرت فرمودند انّه زوجٌ خدا هم که فرموده حتی تنکحُ زوجا غیره، پس بنابراین همان عبدت هم میتواند. حالا اگر این عبد طلاق نداد واقعا باید چه کار کرد؟ اگر این عبد گفت نخیر اگر میخواهید من را بیرون هم بکنید من طلاق نمیدهم، راهش این است این را ببخش به آن خانم تا بخشید به آن خانم تمام میشود، چون مولی میتواند با کنیز مجامعت بکند عبد که نمیتواند با مولایش مجامعت بکند. غرض اگر آن بنده خدا گرفتار بود واقعا ممکن است عبد بگوید من نمیدهم راهش این بود اگر مسأله بود این عبد را میبخشید به آن خانم وقتی که آن خانم میشد مولی این عبد دیگر آن ازدواج خلاصه به هم میخورد. تحلیل هم که واقع شده بود خانمش را تحویل میگرفت. علی کل حال این هم مال آن قضیه.
حالا عنایت کنید و فی عدم تحلیلها عنایت کنید باز یک مسأله دیگر: این تو ذهنش است خیلی خوب میدانم محلّل، اما حتما باید دائم باشد یا موقّت هم میشود؟ این را سؤال کرد، حضرت باز برایش آیه خواند، فرمودند چی؟ فان طَلَّقها اگر طلاقش داد عیبی ندارد یعنی چی؟ یعنی باید دائم باشد عقد موقت که طلاق ندارد. پس ببینید مسأله دوم: آیا حتما باید عقدش دائم باشد یا عقد موقّت هم میشود؟ حضرت جواب ندادند آیه برایش خواندند، فرمودند: ان طلّقها فلا جُناحَ ان یتراجعا، اگر طلاق داد میتوانند برگردند یعنی چی؟ یعنی باید دائم باشد. این هم مال مسأله دوم. وسائل جلد ۱۵، صفحه ۳۶۹، حدیث ۴، ببینید و فی عدم تحلیلها (پایان نوار)