درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۴۰: علم اجمالی ۷

 
۱

خلاصه درس گذشته

بالاخره ایشان بعد از آن همه کرّ و فرّ، هی نفی کردند هی اثبات کردند آخر سر فرمودند بهترین راه بقول آن تعبیری که در برائت داشتند اقصی ما یمکن که دیگر انسان بتواند بداند به وظیفه ‏اش عمل کرده این کار را بکند، از آن مجتهدی که وظیفه ‏اش است تقلید بکند استفتاء کند که شما نظرت چیه؟ اگر گفت من نماز جمعه را واجب می‏دانم، نماز جمعه را طبق وظیفه ظاهریش به قصد وجوب بیاورد که دیگر همه قبول دارند آن قطعا به وظیفه ظاهریش عمل کرده. حالا احتمال می‏دهد که نکند ظهر هم واجب باشد آن را هم بعدا قربةً الی الله بدون قصد وجوب بیاورد. هذا اقصی ما یمکن که انسان احتیاط بکند و امتثال بکند. نتیجتا این بهترین راهی است که ایشان جلوی پای ما گذاشتند ولی بعضی گفتند نخیر همین هم درست نیست این احتیاطی که شما برای ما درست کردید خلاف احتیاط است چون ممکن است واقعا همان نماز ظهر واجب باشد خوب اگر واقعا نماز ظهر واجب باشد این به قصد وجوب نیاورده همان اشکال‌ها دوباره می‏آید. نتیجتا این احتیاطی که شما برای ما درست کردید خود این احتیاط خلاف احتیاط است. ایشان می‏گوید نه دیگر این حرف نزن شما آنهایی هم که قصد وجهی هستند و خیلی اصرار دارند قصد وجه را در اعمال غیر تکراری می‏گویند مثل این نمازهایی که ما می‏خوانیم اگر هم می‏گویند قصد وجه در اعمال غیر تکراری، در عمل تکراری امکان ندارد ما اینجا بتوانیم احتیاط واقعی صد در صد بکنیم. امر دائر است بین این که مرتکب خلاف شرع بشوم یا مرتکب خلاف احتیاط؟ اگر بخواهم دومی را هم به قصد وجوب بیاورم قطعا خلاف شرع است چون تشریع است چون اولی را که به قصد وجوب آوردم یک دانه واجب که بیشتر نداریم دومی را هم که به قصد وجوب بیاوریم کأنّه می‏خواهم یک دینی درست بکنم. یعنی بعنوان اینکه روز جمعه در این دین دو تا نماز واجب است این تشریع است خوب چه کار کن؟ این تشریع حرام را انجام نده خوب نهایتش بله یک احتمالی دارد که این واقعا واجب باشد و شما قصد وجوب را نیاوردید، بله یک ذره از احتیاط کم می‏شود. امر دائر بشود انسان خلاف شرع مرتکب بشود یا خلاف احتیاط؟ خلاف احتیاط بهتر است.

پس نتیجتا ایشان می‏فرماید اصلاً باید بگوییم اینجا قصد وجه ساقط است آنهایی هم که اعتبار می‏دانند در غیر تکراری ‏ها است اما در تکراری‌ها نهایت احتیاطش همین است که ما گفتیم والّا اگر شما نپذیری باید بگوییم دومی را هم به قصد وجوب بیاوریم چون احتمال می‏دهیم اگر این را بگوییم این که جایز نیست پس لازمه‏اش این است که احتیاط خلاف شرع است. چون روی قول شما که می‏گویید دومی را هم باید به قصد وجه بیاوریم خلاف شرع است شما می‏گویید احتیاطا دومی را هم به قصد وجه بیاوریم که نکند واجب باشد خوب این خلاف شرع است پس شما کأنّه می‏خواهی بگویی احتیاط غیر مشروع است احتیاط درست نیست نه هیچ کس این حرف را نزده اگر از لابه ‏لای عرض کردم آن حرف سید ابوالمکارم اصلاً ربطی به اینجا ندارد چه حافظه قویی ایشان دارد، اصلاً ربطی به آنجاها ندارد آن در مباحث الفاظ است که افعَل را حمل بر وجوب بکنیم یا نکنیم ایشان می‏فرماید بله یک نفر آقای ابی المکارم در ردّ یک آقایی راجع به یک موضوعی یک چیزی گفته که از آن چیز استفاده می‏شود احتیاط خلاف شرع است غیر از ایشان هم کس دیگر نگفته معلوم هم نیست آن آقا مرادش این باشد ولی ظاهر عبارتش این است که احتیاط خلاف شرع است. آمده گفته به آن آقایی که صیغه اِفعَلَ حمل بر وجوب کرده احتیاطا گفته این احتیاط ضد احتیاط است چون مستلزم چند تا تالی فاسد است و این تالی فاسدها که شرعی نیست پس احتیاط شرعی نیست. این را هم که ایشان می‏گوید کسی نگفته، پس نتیجتا آقا همان حرف خودمان درست است در موارد تکراری سئوال بکند وظیفه ‏اش چیه به قصد وجوب آن را بیاورد آن دیگری را هم به قصد قربت بیاورد دیگر بیشتر از این نمی‏شود احتیاط کرد والّا اگر بخواهیم دومی را هم به اعتبار اینکه شاید واجب است قصد وجوب بکنیم تشریع است و تشریع خلاف است.

بعد شروع کردیم گفتیم مقام دوم بحثش تمام شد برویم سراغ مقام اول. خوب مقام اول هم گفتیم که دو جهت دارد آیا علم اجمالی دارم من به تکلیف بینهما آیا باید موافقت قطعیه بکنم موافقت احتمالیه فایده‏ای ندارد؟ یا موافقت قطعیه حتما باید کرد اینها باشد بحثش برای کتاب برائت و اشتغال. آنی که ما می‏خواهیم اینجا حرف بزنیم در مقابل مرحوم مجلسی است، مرحوم مجلسی قائل به سلب کلی است ایشان می‏فرمایند علم اجمالی اصلاً تنجیز تکلیف نمی‏کند یعنی چی اصلاً؟ یعنی نه موافقت قطعیه را واجب می‏کند و نه مخالفت قطیعه را، لذا در اطراف علم اجمالی ایشان ارتکاب هر دو را جایز می‏داند ما در مقابل سلب کلّی ایشان علم اجمالی کالشک کالمجهول رأسا می‏خواهیم بگوییم نه، علم اجمالی لااقلش مخالفت قطعیه را حرام می‏کند یعنی شما که علم اجمالی دارید یکی از اینها حرام است نمی‏توانی هر دو را مرتکب بشوی لااقلش باید یک دانه ‏اش را بگذاری کنار مخالفت قطیعه جایز نیست آنوقت ایشان به این مناسبت صور علم اجمالی را می‏گویند. می‏گویند علم اجمالی ابتدائا سه قسم است بعد هر کدامش شبهه حکمیه و موضوعیه دارد که می‏شود شش قسم. علم اجمالی صور علم اجمالی این است یک وقت موضوع مُجمل است حکم مُبَین است، یک وقت به عکسش حکم مجمل است موضوع مبین است، یک وقت هم حکم و هم موضوع هر دو مجمل است، و هر کدام از اینها یا شبهه حکمیه است یا شبهه موضوعیه، که این شش تا مثال را دوباره تکرار می‏کنم بعضی از رفقا ظاهرا ننوشتند: آنجایی که موضوع مجمل باشد حکم مبین باشد شبهه حکمیه است مثل چی؟ آن ظهر و جمعه، موضوع مجمل است ولی حکم مبین است یعنی روز جمعه به من گفتند صلّ هیچ اجمالی ندارد منتهی من نمی‏دانم این تکلیف مبین صلّ به ظهر تعلّق می‏گیرد یا جمعه؟ اینجا موضوع مجمل حکم مبین شبهه هم شبهه حکمیه که نمی‏دانم شارعی که به من گفته صلّ روز جمعه نماز را واجب کرده آیا وجوب به ظهر تعلّق گرفته یا به جمعه؟ شبهه موضوعیه ‏اش هم مثل شبهه محصوره نمی‏دانم علم اجمالی دارم که یکی از این دو ظرف نجس است شبهه محصوره است دیگر چون غیر محصوره که اجتنابش لازم نیست در شبهه محصوره علم اجمالی اجتناب را واجب می‏کند خوب این هم شبهه موضوعیه، حکم از طرف شارع آمده اجتنب عن النجس، من نمی‏دانم آیا اجتنب به این ظرف تعلّق گرفته یا به این؟ این مثال برای آنجایی که موضوع مجمل است حکم مبین است دو تا مثال زدیم هم شبهه حکمیه و هم شبهه موضوعیه. قسم دوم به عکس است موضوع مبین است حکم مجمل است این هم باز شبهه حکمی دارد شبهه موضوعی. دفن میت مسلمان می‏دانم واجب است، دفن میت کافر را هم می‏دانم حرام است، میت منافق موضوع مبین است حکمش را نمی‏دانم آیا این میت منافق حکم مسلمان‌ها را دارد دفنش واجب است یا حکم کفّار را دارد و دفنش حرام است این شبهه حکمیه کجا؟ موضوع مبین میت منافق، حکم مجمل که آیا حکم مسلمان‌ها را دارد یا حکم کفّار را؟ اما شبهه موضوعیه ‏اش این زید نمی‏دانم این زید فاسق است تا مشمول حرمت اکرام باشد یا عادل است تا مشمول وجوب اکرام بشود موضوع مبین است آقای زید حکمش مجمل است که آیا وجوب اکرام دارد یا حرمت اکرام؟ و اما آنجایی که هر دو مجمل است شبهه حکمیه دارد آن هم شبهه موضوعیه، حکمیه‏ اش این است من می‏دانم در رابطه با نماز روز جمعه یک خطابی به من شده این را یقین دارم اما نمی‏دانم خطاب وجوبی است یا تحریمی هر کدام هم باشد آیا به ظهر تعلّق گرفته یا به جمعه؟ ببینید هم حکم مجمل است و هم موضوع، می‏دانم روز جمعه یک حکمی به من متوجه است در رابطه با نماز اما نمی‏دانم حکم تحریمی به من متوجه است یا حکم وجوبی و هر کدام هم باشد آیا به ظهر تعلّق گرفته یا به جمعه؟ هم حکم مجمل است هم موضع شبهه هم شبهه حکمیه شبهه موضوعیه‏ اش هم همانی که عرض شد، یک نفر دو تا عیال دارد یک قسمی خورده در رابطه با این عیال دیروز شاید در گفتنم یک قدری مسامحه کردم صحیحش این است: یک نفر دو تا عیال دارد می‏داند در رابطه با این دو تا عیال یک قسمی خورده اما نمی‏داند قسم خورده بر وجوب وطی یا بر ترک وطی، و هر کدام هم باشد نمی‏داند آیا این است یا این است؟ ببینید هم موضوع مجمل است و هم حکم، می‏داند یک قسمی خورده در رابطه با این دو زن اما نمی‏داند قسمش بر فعل وطی است که بشود واجب یا ترک وطی است که بشود حرام حالا هر کدامش یا واجب یا حرام نمی‏داند آن واجب یا حرام مال این زن است یا مال آن زن است؟ اینجا هم چیه اینجا هم شبهه موضوعیه است و خلاصه هر دو موضوع و حکم هر دو مجمل است این هم مثالش. خوب این سه قسم هر یک از اینها یا شبهه حکمیه است یا شبهه موضوعیه که دیروز ما گفتیم ایشان امروز می‏فرمایند.

۲

صور علم اجمالی

لذا می‏فرمایند ثمّ حالا که این سه قسم را دانستی بدان اشتباه یک وقت حکمیه است یک وقت موضوعیه دو تا کلمه، دو تا کلمه بیشتر نمی‏خواهد ایشان دو تا خط عبارت مصرف کردند هر یک از این سه تا که اجمالی در حکم است یا در موضوع است یا در حکم هر دو است اِمّا فی الشبهة الحکمیه او فی الشبهة الموضوعیه، دو تا کلمه. ولی ایشان به جای شبهه حکمیه دو تا عبارت گفته به جای شبهه موضوعیه نصف خط عبارت گفته لذا ایشان می‏فرمایند این اشتباهاتی که ما در هر یک از این سه تا داشتیم امّا من جهة الشبهة الحکمیه، شبهه حکمیه این است اشتباه در خطاب این معنای شبهه حکمیه است یعنی شبهه حکمیه تعریفش این است اشتباه در خطاب صادر عن الشارع است کما فی الظهر و الجمعة، یعنی شارع نمی‏دانم به من گفته صلّ یوم الجمعه‏ ای که گفته به ظهر تعلّق گرفته یا به جمعه؟ به این می‏گوییم شبهه حکمیه یعنی هر یک از اینها شبه ه‏ای که درش هست یا شبهه حکمیه است مثل مثال ظهر و جمعه، یا آن دو تا دیگری که ایشان مثال نزدند، یا شبهه موضوعیه است. باز به جای شبهه موضوعیه این عبارت را گفته: شبهه از جهت اشتباه مصادیق متعلّق ذلک الخطاب ببینید چقدر عبارت را مشکل کرده عرض کردم شما اینجوری بفرمایید: الاشتباه فی کل من الثلاث امّا حکمیه و امّا موضوعیه تمام شد دیگر، ایشان به جای حکمیه این عبارت را می‏گویند غلط نیست ولی عبارت مفصّل مشکل شبهه حکمیه چیه؟ آنی است که اشتباه ما از طرف شارع است که شارع به ما صلاة جمعه گفته بیاوریم یا صلاة ظهر گفته بیاوریم، اشتباه از آن طرف است. شبهه موضوعیه تعریفش چیه؟ حکم روشن است مصادیق حکم روشن نیست، گفته اجتنب عن النجس ولی من نمی‏دانم مصداقش این ظرف است یا این ظرف است که مثالش همان شبهه محصوره الانائین مشتبهین. شبهه موضوعیه چیه تعریفش؟ این است اشتباه دارد مصدایق متعلّق این اجتنب عن النجس آن مصادیقش مشتبه است مثل مثال ثانی، مثال ثانی کدام بود؟ همان شبهه محصوره که نمی‏دانم این ظرف نجس بود یا این ظرف نجس بود؟ خوب حالا ایشان می‏فرمایند تا اینجا شش قسم تمام شد اجمال یا در حکم یا در موضوع یا در هر دو، امروز خواندیم هر یک از اینها یا شبهه حکمیه یا شبهه موضوعیه شد شش تا، شش تا مثالش را هم که زدیم. حالا می‏خواهد موضوعیه ‏اش را هم بر دو قسم کند. شبهه موضوعیه که اشتباه مال مصادیق خارجیه است این شبهه موضوعیه هم بر دو قسم است یک وقت این شبهه موضوعیه شک در مکلّفُ به است یک وقت شک در مکلّف است. مکلفُ به‏ اش کدام است؟ مثل همان شبهه محصوره همان انائین شبهه موضوعیه است و چیه؟ و شک در مکلفُ به هم هست، یعنی من نمی‏دانم مکلّف به من اجتناب این ظرف است یا اجتناب آن ظرف است لذا می‏فرماید الاشتباه فی هذا القسم، کدام قسم؟ شبهه موضوعی، شبهه موضوعی که الان گفتیم حالا خود شبهه موضوعی بر دو قسم است: یک وقتی این شبهه موضوعی در مکلفُ به است مثل همان مثال شبهه محصوره این ظرف نجس است یا این ظرف؟ که آنجا من نمی‏دانم می‏دانم اجتنب آمده اما نمی‏دانم مکلف به من یعنی آن وجوب اجتناب مربوط به این ظرف است یا آن ظرف است اینجا شبهه موضوعیه شک در مکلف به است که خواندیم و امّا یک وقت شبهه در مکلّف است آن را امروز اضافه کردیم والّا مکلّف به‏اش که همان شبهه محصوره بود که خواندیم، و امّا فی المکلّف. یک وقت این شبهه موضوعی ما در مکلف است حالا می‏خواهد مکلف را هم بر دو قسمش بکند: یک وقت مکلّفش مثل خنثی است، یک وقت مکلّفش مثل واجدی المنی است که توضیح می‏دهیم. پس عنایت کردید شبهه موضوعیه را امروز بر دو قسمش کردیم یعنی اصلاً دیروز سه تای دیروز را امروز گفتیم بر دو قسم است: حکمیه و موضوعیه، موضوعیه‏ اش را بر دو قسم کردیم شک در مکلّف به و شک در مکلّف، مکلّفش را هم می‏خواهیم بر دو قسم بکنیم بگوییم یک وقت مکلّفش مثل خنثی است که اشتباه دارد نمی‏داند که آیا باید از زنها خودش را بپوشاند یا از مردها باید رو بگیرد الان شک در مکلّف است شبهه موضوعیه است، می‏داند مردها باید از زنها چشم بپوشند، زنها باید از مردها چشم بپوشند خودش نمی‏داند چه کاره است چون خنثی است نمی‏داند آیا این باید از زنها خلاصه احتراز بکند یا از مردها. این یک مکلّف شبهه موضوعی، یک مکلّف شبهه موضوعی واجدی المنی فی الثوب المشترک، تا توضیح بدهیم. حالا عنایت بفرمایید می‏خواهیم با این تقسیمی که من عرض می‏کنم بنویسید شاید با نمک‏تر از تقسیم ایشان باشد، ببینید آقا ایشان چه کار کردند جنس را تقسیم کردند بر دو قسم جنس کدام است؟ شبهه، ایشان جنس را آنقدر سمعَ الشیخ جنس را بر دو قسم یعنی شبهه حکمیه شبهه موضوعیه پس ببینید جنس همین شبهه است ایشان جنس را به دو قسم منقسم کرد جنس کدام است؟ یعنی شبهه، شبهه را دو قسمش کرد حکمیه و موضوعیه بعد موضوعیه را تقسیم کرد به دو نوع، جنس را تقسیم کرد به دو قسم حکمیه و موضوعیه، موضوعیه ‏اش را تقسیم کرد به دو نوع مکلّف به و مکلّف، مکلّفش را هم می‏خواهد تقسیم کند به دو صنف خنثی و واجدی المنی. دوباره عرض می‏کنم ایشان چه کار کردند امروز؟ ایشان جنس را تقسیم کردند یعنی شبهه را آن سه تا شبه ه‏ای که دیروز خواندیم امروز ایشان چه کار کردند آن جنس را تقسیم کردند به دو تا یعنی شبهه را دو قسمش کردند شبهه حکمیه و شبهه موضوعیه، بعد موضوعیه را هم تقسیم کردند به دو نوع یک وقت شک در مکلّف به و یک وقت شک در مکلّف، آن مکلّفش را هم تقسیم کردند به دو صنف یعنی مکلّف یک وقت از صنف خنثی است و یک وقت از صنف واجدی المنی است که همه‏ اش را توضیح بدهیم روشن می‏شود.

حالا عنایت بفرمایید: پس شبهه موضوعیه را که امروز ما خواندیم این را می‏خواهیم تقسیمش بکنیم به دو نوع یک وقت شک در مکلّف به است و یک وقت شک در مکلّف، مکلفّش را هم می‏خواهیم به دو صنف تقسیم بکنیم و طرفا الشبهة فی المکلّف دو طرف شبهه در مکلّف دو جور است دو صنف است امّا ان یکونا احتمالین فی المخاطب واحد کما فی الخنثی یک وقت این مکلّف مشتبه ما که شبه‌اش هم شبهه موضوعیه است دو احتمال است در یک مخاطب الان این خنثی نمی‏داند خدا بهش فرموده قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم از زنها چشم بپوشد، یا بهش گفتند قُل للمؤمنات یغضضن مِن ابصارهن از مردها چشم بپوشد، آخر خنثی کسی را می‏گویند که هم آلت رجولیت دارد هم آلت انوثیت، و هر دو هم فعال است هم از این ادرار می‏کند و هم از آن، هم می‏تواند خلاصه زن بگیرد و هم می‏تواند شوهرش را اداره کند... افسانه نیست، حالا عنایت بفرمایید عقیده ایشان لابد این است خوب این آقا خلاصه خودکفا بشود آن رجولیت را داخل در انوثیت بکند. عنایت بفرمایید آقا

زمان امیرالمؤمنین سلام الله علیه، آن سه تا بیچاره ‏های قبلی که اصلاً بلد نبودند این حرفها را زمان خلافت امیرالمؤمنین واقعا چه بیسوادهایی آمدند شدند امر مسلمین را به عهده گرفتند خلیفه رسول الله اولی و دومی و سومی خدا هر سه را لعنت کند علی کل حال، امیرالمؤمنین سلام الله علیه واقعا مسلمان‌ها را واقعا بیچاره کردند آن سه نفر تمام بدبختی‏هایی که ما امروز داریم می‏کشیم این اسرائیل بدبخت دارد می‏کشد یا دیگران همه مال آن سه نفر است. علی کل حال آنها که اصلاً چیزی بلد نبودند هفتاد مورد گفت لولا ابوالحسن خلاصه من هلاک شده بودم اگر علی نبود من نابود شده بودم، ای کاش نابود شده بود، غرض اینکه در زمان امیرالمومنین اتفاق افتاد این بود: خبر آوردند آقا یک خانمی یعنی یک آقایی هم رفته زن گرفته زن برایش زاییده، و هم رفته شوهر کرده خودش زاییده، علی کل حال این بنده خدا حالا نمی‏داند به اعتبار آلت رجولیتش خدا بهش گفته قُل للمومنین یغضوا من ابصارهم که از زنها چشم بپوشاند یا قُل للمومنات بهش متوجه است؟ ببینید دو احتمال در یک مخاطب خنثی یک نفر است اما دو احتمال درباره ‏اش است نمی‏دانیم آیا احتمال قُل للمومنین است یا احتمال قل للمؤمنات؟ شبهه چه شبه ه‏ای است؟ موضوعیه آن هم در مکلّف، آن مکلّفی که مواجه با دو احتمال است می‏داند حکم زنها را می‏داند حکم مردها اما از خودش خبر ندارد بالاخره زن است یا مرد است یا خطاب بهش متوجه است یا این خطاب؟ این مال مکلّف شبهه موضوعیه مکلّف آن هم دو احتمال متوجه یک نفر دقت کردید حالا با این مثال روشن شد دو طرف شبهه در مکلّف یا احتمالین است در مخاطب واحد مثل خنثی که عرض شد یک وقت نه احتمالین در دو مخاطب است این احتمالین در یک مخاطب بود نمی‏دانست این احتمال یا آن احتمال ولی این که الان می‏خوانیم مخاطب است دو نفر است و مواجه با دو احتمال است مثل واجدی المنی فی الثوب المشترک. یک لباسی بوده مشترک بین دو نفر هم حجره بودند مثلاً خوب سابق طلبگی‏‌ها همین‏جور بود غیر الان است اصلاً وضع عوض شده طلبه الان ماشین دارد خانه دارد، نظر تنگ من نیستم نمی‏گویم نداشته باشید اما عرض می‏کنم خلاصه آدم باید یک قدری فکر فقرا هم باشد یکی از رفقایی که مباحثه رسائل می‏کرد یک دفعه دراز به دراز افتاد آن هم مباحثه ‏اش گفت چی شده؟ خلاصه با هزار زحمت گفت من صبحانه نخوردم یک ذره نان داشتیم دادم به دخترهایم فرستادم رفتند مدرسه خودم گرسنه آمدم یعنی تا این حد می‏خواهیم بگوییم این هم یک قدری رعایت بکنید. علی کل حال امکانات را باید استفاده کرد هیچ عیبی هم ندارد ولی اینها را هم ما داریم خلاصه مطلب یک قدری انسان تجمّل‏گرایی را بگذاریم کنار، عرض کردم من منکر نیستم بالاخره انسان اگر امکاناتی داشته باشد استفاده بکند، ولی تجمّل‏گرایی یک مطلب دیگر است ما خیلی شعار می‏دهیم تو نماز جمعه یا غیر از نماز جمعه دیدید ساده زیستن خیلی می‏گوییم خوب حرف که فایده‏ای ندارد غرض آقایان من نمی‏خواهم منکر این حرفها بشوم ولی می‏گویم یک قدری هم مراقب باشند اینطور نباشد که هر سال ماشین را مدلش را عوض بکنند همان بس است دیگر یک قراضه زیر پای آدم باشد به مقدار رفع حاجت. علی کل حال، حالا یک دو نفر طلبه فرض بکنید یکی آقا شیخ زید و یکی آقا سید عمر، حالا اینها یک پیژامه مشترک دارند یک دفعه می‏بینند رویش آثار جنابت است حالا این نمی‏داند آن شبی که این پای او بوده جنب شده آشیخ زید جنب شده یا اینکه آسید عمر جنب شده، اینجا واجدی المنی فی الثوب المشترک یعنی الان زید و عمری که این لباس را استفاده می‏کردند اینها الان می‏بینند منی در این لباس مشترک بینهما است خوب آیا او جنب شده یا این؟ او می‏گوید به من چه من که نمی‏دانم جنب شدم غسل نمی‏کنم آن هم می‏گوید به من چه من هم که نمی‏دانم جنب شدم من هم غسل نمی‏کنم خوب ببینید دو تا خطاب نسبت به دو نفر یعنی این نمی‏داند اغتسل بهش متوجه است یا نه؟ آن دیگری هم نمی‏داند اغتسل بهش متوجه است یا نه؟ پس عنایت کردید شبهه را اول بر دو قسم کردیم حکمیه و موضوعیه، موضوعیه ‏اش را بر دو نوع کردیم مکلّف به و مکلّف، مکلّفش را هم بر دو صنف کردیم خنثی و واجدی المنی، خنثی کسی است که دو احتمال بهش متوجه است واجدی المنی دو نفر هستند که مواجه هستند با دو احتمال، خنثی یک نفر است مواجه با دو احتمال خلاصه اینها را هم مثالهایش را عنایت داشته باشید.

پس خلاصه شک در مکلّفی که مکلّف مشتبه است یک وقت دو احتمال است در یک مخاطب مثل خنثی، یک وقت دو احتمال است یعنی یک اغتسل به این متوجه است و یک اغتسل به او حالا واقعا نمی‏دانیم جنب کدام است اغتسل به این متوجه است یا به او؟ دو احتمال در دو مخاطب مثل واجدی المنی فی الثوب المشترک. خوب اقسام شبهه چند تا شد؟ اولی که شروع کردیم سه تا دیروز خواندیم، امروز گفتیم هر کدام حکمی و موضوعی، دو سه تا شد شش تا، بعد موضوعیش را دو قسم کردیم شد هفت تا، چون یکی‏ اش که شک مکلّف به است مال خودش است و یکی‏اش را هم اضافه کردیم شد هفت تا، این هفت تا را هم دو قسمش کردیم ظاهرا شد نه تا. پس صور علم اجمالی با این بیانی که ما دیروز تا حالا کردیم نه صورت است. خوب حکمش را بفهمیم، حکمش انشاءالله بعد از ماه رمضان. حکم این صور علم اجمالی انشاءالله بعد از ماه رمضان،

این دو سه روز باید یکی دو تا مطلب را تذکر بدهیم تا انشاءالله برسیم به حکمش. متعدد رفقا از ما پرسیدند که بعد از ماه رمضان شنیدیم که استصحاب می‏خواهید شروع کنید، یک چند نفری پرسیدند من تا حالا شبه ‏ام این بود که نکند اینجا درس باشد و بخاطر ما بخواهند درس کسی را از اینجا بیرون قبول نمی‏کردم دیروز خلاصه از مدرسه پیغام دادند که نخیر یک ساعت به غروب اینجا خلوت است یعنی یک ساعت به غروب در این مرکز درسی نیست. انشاءالله اگر ما زنده بودیم شنبه بعد از ماه رمضان که می‏شود چهارم ماه صبح‌ها همین ساعت همین درس را ادامه می‏دهیم اگر رفقا چند نفری هستند می‏خواهند استصحاب بخوانند یک ساعت به غروب در همین مکان. علی کل حال این اقسام صور علم اجمالی انشاءالله بیان احکام این اقسام مال بعد از ماه رمضان اما فعلاً یکی دو تا مطلب را متذکر بشویم که آنها لازم است تا برسیم به آن مطلب.

۳

علم اجمالی طریقی و موضوعی

ایشان می‏فرمایند که لابد قبل التعرّض لبیان حکم الاقسام من التعرّض لامرین. قبل از اینکه حکم این اقسام نه گانه را بیان بکنیم متعرض دو تا مطلب بشویم یک مطلبش که خیلی به ذهنتان آشنا است و همان روزهای اول خواندیم، ما گفتیم لا اشکال فی وجوب متابعت القطع، قطع حجیتش مسلّم است آنجا همش ایشان قطع می‏گفت اینجا همش علم می‏گوید، علم و قطع فرقی نمی‏کند، قطع حجیتش ذاتی است لاتنالهُ یدلّ جعل لا اثباتا و لا نفیا، عین زوجیت اربعه چطور زوجیت لازمه اربعه است نه قابل وضع است و نه قابل رفع است، حجیت هم برای قطع همین طور است حجیتش ذاتیه است نه کسی می‏تواند جعل حجیت برایش بکند یا نفی از حجیت بکند این مطلب را ایشان اینجا گفتند بعد که اینها را گفتند فرمودند قطع بر دو قسم است قطع طریقی، قطع موضوعی، قطع طریقی چیه؟ آن است که حکم رفته روی واقع قطع من اصلاً دخالت ندارد فقط قطع من واقع را نشان می‏دهد که مثال زدیم به میکروسکوپ، این میکروسکوپ یا به قول عربها مُکبّره، اینکه برای ما میکروب درست نمی‏کند میکروپ موجود را نشان می‏دهد آن ابدا دخالت ندارد بر احادث میکروپ. قطع طریقی هم همین جور است من الان قطع پیدا کردم شراب حرام است حالا این قطع من آن حکم را درست کرده؟ نه آن حکم بود قطع من دخالتی ندارد این قطع من آن حکم موجود را نشان من داد. این را می‏گوییم قطع طریقی که اصلاً دخالت ندارد برخلاف قطع موضوعی که اگر قطع آمد موضوع دلیل واقع شد و حکم رفت روی قطع به آن می‏گویند قطع موضوعی یعنی قطعی که آمده موضوع حکم شده یعنی قطع دخیل در حکم است خوب ایشان این را هم آنجا فرمودند که خلاصه آنوقت بعد این جمله یادتان بیاید صفحه دوم ظاهرا بود، ثُمّ ما کان منه طریقا یعنی آن قطع‏‌های طریقی لافرقَ فی بین اسبابه ازمانه افراده از هر راهی خلاصه به طور عموم قطع طریقی یعنی از هر راهی شما حکم الله واقعی را به دست آوردی از هر سببی، هر شخصی، در هر مسئله ‏ای قطع پیدا کرد به واقع آن قطعش حجّت است و شارع هم حتّی نمی‏تواند جلوگیری بکند چون مستلزم تناقض است. بعد هفت هشت خط آمد پایین‏تر و امّا ما کانَ منه موضوعا اما آن قطع‏‌هایی که موضع است یعنی علم و قطع آمده موضوع یک حکمی واقع شده و قطع آمده در لسان دلیل اخذ شده آیا آنها حکمش چه جوری است آن هم مطلقا حجّت است مثل قطع طریقی یا می‏شود جلویش را گرفت؟ ایشان فرمودند: یتَّبع به نظرم عبارت این بود و امّا ما کان منه موضوعا یتّبع دلالةُ ذلک الدلیل باید آن دلیلی که این قطع در او موضوع واقع شده باید آن دلیل را ببینیم، ببینیم آن دلیلی که این قطع و علم موضوع را حکم قرار داده آیا به نحو عموم قرار داده یا به نحو خصوص؟ حالا می‏خواهیم تمام آنها را با یک عبارتهای دیگر بخوانیم آنجا صحبت قطع بود اینجا صحبت علم است آنجا صحبت از تفصیل نبود اینجا ایشان می‏گوید علم تفصیلی، علم تفصیلی همان قطع است الان من قطع پیدا کرده شراب حرام است این چه علمی است؟ علم تفصیلی، آنجا نمی‏گفتیم این را آنجا اسمش را می‏گذاشتیم قطع ولی اینجا بهش می‏گوییم علم تفصیلی.

حالا عنایت بفرمایید ایشان می‏فرمایند دو تا مطلب را باید توجه داشته باشیم یکی اینکه قد عرفت فی أوّل مسألة اعتبار العلم که همان کتاب قبل همان روز اول مسئله‏ ای که گفتم القطعُ حجةٌ این اعتبار علم همان حجیت قطع است در آن اوایلی که ما بحث حجیت قطع را شروع کردیم گفتیم اعتبار قطع یعنی حجیت قطع قد یکونُ من باب محض الکشف و الطریقیة محض یعنی چی؟ یعنی اصلاً قطع من دخالت در حکم ندارد و قد یکونُ من باب الموضوعیة بجعل الشارع یعنی گاهی شارع می‏آید علم و قطع را در لسان دلیل موضوع قرار می‏دهد برای حکمی یعنی این قطع آن موضوع آن حکم را درست می‏کند بر خلاف قطع طریقی که اصلاً دخالت نداد.

والکلام هنا فی الأوّل ایشان می‏گوید ما در اینجا که می‏خواهیم از قطع یا به تعبیری می‏گوید از علم بحث بکنیم آن قطع طریقی است یعنی اگر ما می‏گوییم علم اجمالی مُنجّز است طریقی‏اش را می‏گوییم مرحوم مجلسی که می‏گوید منجّز نیست طریقی‏ اش را می‏گوید والّا به موضوعی‏اش کاری نداریم، الکلامُ هنا یعنی بحث ما در اینجا راجع به اولی است قطع طریقی و به تعبیر اینجا علم اجمالی آیا اینجا ما می‏خواهیم صحبت از این بکنیم ایشان می‏فرمایند ما از اولی یعنی از علم طریقی می‏خواهیم بحث بکنیم که منجّز است چنانچه ما می‏گوییم یا منجّز نیست چنانچه آقای مرحوم مجلسی می‏فرمایند ایشان می‏فرمایند از دومی ما بحث نمی‏کنیم چرا؟ اذ اعتبارُ العلم الاجمالّی و عدمه برای اینکه اعتبار علم اجمالی و عدم در دومی یعنی در آنجاهایی که علم موضوع شده این تابعٌ یتّبع این یادتان نرود یتّبع آنجا را با اینجا تطبیق بکنید تابعٌ لدلالة ما، ما یعنی دلیل تابعٌ لدلالة آن دلیلی که دلّ علی جعله موضوعا. آن دلیلی که قرار داده این علم و قطع شما را موضوع قرار داده آن را نگاه کن. اگر آن دلیل حکمش را برده روی علم اینجا هم علم اجمالی تنجیز تکلیف می‏کند و هم علم تفصیلی اما اگر برده روی علم تفصیلی دیگر علم اجمالی تنجیز نمی‏کند.

عنایت بکنید من یکی دو تا مثال بزنم، ببینید آقا یک وقت شارع می‏گوید المعلومُ نجاستهُ تفصیلاً یجِبُ الاجتناب، موضوع چی شده؟ علم تفصیلی عنایت بکنید المعلوم نجاستهُ تفصیلاً یجبُ الاجتناب الان در این دلیل چه علمی آمده موضوع شده؟ علم تفصیلی، خوب حالا اگر شما علم اجمالی داشتید یکی از این دو تا نجس است لازم نیست اجتناب کنید چرا؟ چون دلیل وجوب اجتناب را برده روی علم تفصیلی اما اگر داشت نه المعلومُ نجاسته وجب الاجتنابُ عنه، چه علم تفصیلی پیدا کنی به نجاست چه علم اجمالی کنی به نجاست احدهما، هر دو را باید اجتناب کنی. پس اینجاهایی که علم و قطع را موضوع قرار داده برای حکمی ببیند آن دلیلی چه جوری علم و قطع را موضوع قرار داده؟ اگر دیدی آن دلیل علم تفصیلی را موضوع حکم قرار داده علم اجمالی مُنجّز نیست یعنی اگر شما علم اجمالی پیدا کردی به نجاست یکی از این دو تا اجتناب لازم نیست چرا؟ برای اینکه حکم رفته روی علم تفصیلی، اما اگر نه اینجوری بود المعلومُ نجاستهُ یجبُ الاجتناب، رفته بود وجوب اجتناب روی علم شما چه علم تفصیلی پیدا کنی نجس است باید اجتناب کنی، چه علم اجمالی پیدا کنی یکی از این دو تا نجس است باز هم باید اجتناب کنی چرا؟ چون هر دو معلوم است.

حالا عنایت بفرمایید ایشان می‏فرمایند ما در دومی بحث نداریم چرا؟ برای اینکه در آنجاهایی که قطع یا علم موضوع است آن تابع دلالت آن دلیلی است که دلالت دارد بر جعل آن علم موضوعا یعنی آن دلیلی که آمده علم و قطع شما را موضوع قرار داده آن را نگاه کن فان دل علی اگر آن دلیل دلالت دارد بر اینکه علم تفصیلی دخالت دارد در آن حکم اگر آن دلیل مثالش چیه المعلومُ نجاستهُ تفصیلاً یجبُ الاجتناب اگر آن دلیل اینجوری بود یعنی دلالت داشت بر اینکه علت تفصیلی دخیل در موضوع است علم تفصیلی آن حکم را می‏آورد یکدانه مثال ایشان زده برای آن اجمالیش مثال نزده کما لو فرضنا همان مثالی که من زدم المعلومُ نجاستهُ تفصیلاً وجبُ الاجتناب اگر دلیل ما اینجوری بود یعنی شارع چه کار کرده بود؟ حکم کرده بود به وجوب اجتناب عما علم تفصیلاً نجاستهُ یعنی آن دلیلی که آمده علم را موضوع قرار داده اگر اینجوری بود المعلومُ نجاستهُ تفصیلاً وَجَبَ، اگر اینجوری بود لذا می‏فرماید اگر دلیل ما اینطور بود فلا اشکال در اینکه معتبر نیست علم اجمالی یعنی اگر شما علم اجمالی پیدا کردید به نجاست یکی از این دو تا نمی‏خواهد اجتناب کنی چرا؟ چون اصلاً دلیل ما علم تفصیلی را موضوع اجتناب قرار داده دیگر آن عامش را ایشان نمی‏گوید آن هم شما اضافه کنید اما عند لدلیل عند العموم المعلومُ نجاستهُ یجبُ الاجتناب این المعلوم هم اطراف علم اجمالی را می‏گیرد هم علم تفصیلی دیگر ایشان دومیش را ذکر نمی‏کنند. این یک مطلب پس این مطلب معلوم شد ما اگر داریم از علم اجمالی بحث می‏کنیم و می‏گوییم منجّز است آن طریقی‏اش را می‏گوییم نه موضوعی، اگر هم مرحوم مجلسی می‏فرمایند منجّز نیست همان طریقیش را می‏گوید راجع به موضوعیش بحث نداریم برای اینکه موضوعی ‏اش تابع دلیلش است ببینید دلیلش چه جور است تکلیف شما را روشن می‏کند.

۴

علم تفصیلی متولد از علم اجمالی

الثانی: برویم سراغ مطلب دوم. مطلب دومی اینکه علم تفصیلی که منجّز تکلیف است من اگر علم تفصیلی که به تعبیر آنجا قطع اگر من قطع پیدا کردم به یک حکمی وجب مُتابعةُ عبارت این بود دیگر لا اشکال فی وجوب متابعت القطع مادام موجودً حالا همان قطع را به صورت علم بگوییم ایشان می‏فرمایند پس علم تفصیلی که واجب الاتبّاع است منتهی این علم تفصیلی آقا یک وقت خود به خود پیدا می‏شود یک وقت از علم اجمالی علم تفصیلی پیدا می‏شود فرق نمی‏کند شما باید هر جایی علم تفصیلی پیدا کردید به یک حکمی نسبت به آن حکم باید آن علم را رعایت بکنید فرق نمی‏کند این علم تفصیلی شما خودش از ابتدا علم تفصیلی پیدا شده باشد یا متولد از علم اجمالی باشد مثالش را حالا بزنم ایشان چند تا مثال زدند.

ببینید آقا یک کسی دیشب جنب بوده خوب وظیفه ‏اش این بوده صبح برود غسل کند نماز بخواند فراموش کرد نمازش را خواند، الان یادش افتاده این می‏گوید عجب پس نماز صبح من یقینا باطل است علم تفصیلی دارد به بطلان نمازش، چرا؟ برای اینکه مُحدث بوده. خوب یک آقای دیگر یقین دارد نمازش باطل است اما نمی‏داند بخاطر حَدث است یا پشت به قبله بوده. یک آقای دیگر هم یقین دارد این نمازی که امروز خوانده یادش نیست چند ساعت است که گذشته یقین دارد این نمازی که امروز صبح خوانده باطل است بهش می‏گوییم چرا؟ می‏گوید یقین دارم باطل است اما نمی‏دانم محدث بودم یا پشت به قبله بودم خوب این هم علم تفصیلی است فرقش با اولی چیه؟ اولی علم تفصیلی مستقل است یعنی می‏داند بطلان نمازش فقط بخاطر حدث است، اما در دومی می‏گوید من علم اجمالی دارم این نماز صبح من باطل است منتهی نمی‏دانم از آن جهت است یا از این، خوب باز هم علم تفصیلی است منتهی علم تفصیلی متولد از علم اجمالی. می‏خواهیم بگوییم لا فَرقَ، فرقی ندارد علم تفصیلی اگر شما به یک چیزی پیدا کردید باید طبق آن علم تفصیلی عمل بکنید فرقی نمی‏کند علم تفصیلی مستقلاً باشد مثل اینکه یقین داری بطلان نمازت بخاطر حدث است، یا نه علم تفصیلی‏ات متولد از علم اجمالی است نماز را می‏دانی باطل است نمی‏دانی بخاطر محدث بودن است خبر نداری یا بخاطر پشت به قبله بودن این هم علم تفصیلی است ولی علم تفصیلی متولد از علم اجمالی است در هر دو صورت باید چه کار کند باید نمازش را بخواند چه علم تفصیلی اول که می‏داند بطلانش بخاطر حدث است، یا علم تفصیلی دوم که نمی‏داند بطلانش بخاطر حدث است یا بخاطر استدبار.

الثانی: اذا تولّد من العلم الاجمالی العلمُ التفصیلی بالحکم الشرعی فی مورد، مثلاً من نماز صبح را مثال زدم یک نفر از علم اجمالی که دارد که می‏داند نمازش باطل است اما نمی‏داند بخاطر محدث بودن است یا بخاطر پشت به قبله بودن است ولی می‏داند نمازش باطل است اینجا از این علم اجمالی یک علم تفصیلی متولد می‏شود در اینجا باید چه کار کند؟ وجَبَ اتّباعهُ لا اشکالَ فی وجوبَ متابعة القطع، اینجا هم می‏گوییم لا اشکالَ فی وجوب متابعةِ العلم، و حَرُمت این کتابها غلط است حُرمت مصدر نوشته باید حَرُمت باشد بعضی از نسخه ‏ها حَرُمت است بعضی از نسخه‏‌ها حَرُم است هر دویش درست است چون فاعلش مؤنث مجازی است هم می‏شود فعل مذکر آورد و هم می‏شود مؤنث غرض نسخه‏‌هایی که حَرُم است درست است نسخه ‏هایی هم که حَرُمت است آن هم درست است، حُرمت غلط است غرض این را درستش بکنید. وجبُ اتّباعه یعنی چی؟ عطف تفسیری است یعنی حَرُمت مخالفةُ شما که الان علم تفصیلی دارید ولو علم تفصیلی شما متولد از علم اجمالی است باشد علم تفصیلی چه متولد و چه غیر متولد باید تبَعیت بشود چرا؟ لما تقدّمَ

ـ سئوال:...

ـ نه، من به این می‏گوییم نماز صحبت چرا باطل است؟ می‏گوید من یقین دارم دیروز یک نماز باطل خواندم اما علم دارم اجمالاً که نمازم

ـ سئوال:...

ـ علم اجمالی دارم یک علم تفصیلی دارم نمازم باطل است چرا؟ اجمالاً می‏دانم یک عیبی داشته نمازم، می‏شود علم اجمالی دیگر.

ـ سئوال:...

ـ بعد از انجام عمل عرض کردیم، من کی گفتم قبل از انجام، به آن آقا می‏گوییم چرا نمازت باطل است؟ می‏گوید یقینا نماز من باطل است بخاطر اینکه محدث بودم، این علم تفصیلی غیر متولد است این آقای دومی هم می‏گوید آقا یقینا نماز دیروز من باطل است، می‏گوییم چرا؟ می‏گوید اجمالاً می‏دانم نمازم یک عیبی داشت، منتهی نمی‏دانم آن جهت بود یا این جهت. خوب این هم علم تفصیلی است در هر دو شما الان علم تفصیلی دارید به بطلان این نماز منتهی در اول علم تفصیلی مستقل است در دوم علم تفصیلی متولد است از علم اجمالی

ـ سئوال:...

ـ آقا بعد از انجام دارم عرض می‏کنم، بعد از انجام من دیروز می‏دانم یک نماز باطل خواندم. یک عملی انجام دادم چه اصراری دارید شما. آقا این را که من می‏گویم چه ایرادی دارد که شما دارید عوضش می‏کنید؟ عرض می‏کنم این را که من می‏گویم عیب دارد، من دیروز یک نمازی خواندم می‏خواهم نمازم را اعاده کنم شما می‏گویید چرا؟ می‏گوییم آقا نمازم یقینا باطل بود. می‏گوییم از کجا می‏دانید؟ می‏گوید بخاطر اینکه محدث بودم یادم رفته بود غسل بکنم. به این آقا می‏گوییم شما چرا می‏خواهید اعاده کنید؟ می‏گوید این نمازی که من دیروز خواندم یقینا یک عیبی داشت حالا یا از آن ناحیه یا از این ناحیه یک عیبی داشت. پس هر دو اینها علم تفصیلی به بطلان نماز دارند هر دویشان باید بلند شوند نماز اعاده بکنند حالا علم تفصیلی دومی متولد است باشد، علم تفصیلی چه مستقل باشد چه متولد از علم اجمالی باشد باید تبعیت کرد چرا؟ لما تقدّم حُجیت القطع ذاتیه، فراموش نشود عبارتها عوض شده نه خیال کنید چیزهای دیگر ایشان دارد می‏گوید، ما تقدّم همان حرفهای روز اول است ما تقدّم چی بود؟ حجیتُ القطع ذاتیه طریقیةُ ذاتی همان است ما تقدّم این بود حجیت علم تفصیلی آنجا می‏گفت قطع و حجیت، اینجا حجیت را عوض کرده می‏گوید اعتبار، آنجا می‏گفت قطع اینجا می‏گوید علم تفصیلی. لما تقدّم که حجت است علم تفصیلی قطع حجت قطع طریقی من غیر تقیید اسبابا ازمانا افرادا بنا شد قیدی نداشته باشد آنجا می‏گفت سبب اینجا می‏گوید منشاء، مقید نیست به اصول این علم من منشأ خاصّ. آنجا می‏گفت سبب آن علم از هر سببی، اینجا می‏گوید این علم از هر منشأیی، علم تفصیلی شما می‏خواهد منشأش علم اجمالی باشد می‏خواهد منشأش چیز دیگری باشد غرض عبارت‌ها را دقت داشته باشید اینها عبارت‌های جدید نیست همانها است منتهی کلمات عوض شده چرا من علم تفصیلی پیدا کردم به بطلان نمازم باید نمازم را اعاده بکنم ولو علم تفصیلی متولد از علم باشد؟ لما تقدّم که حجیت قطع ذاتیه است ذاتیه یعنی چی؟ یعنی من غیر تقیید بحصوله من منشأ خاصّ. فلا فرق می‏خواهیم وارد مثال بشویم لا فرقَ بین من علم تفصیلاً ببطلان صلاته بالحدث یقینا نماز من باطل است چرا؟ بخاطر اینکه محدث بودم شرط واقعی را نداشتم. یا من علم تفصیلاً ببطلان صلاة بواحدٍ عطف به حدث است یک وقت علم تفصیلی دارم که نمازم باطل است به خاطر حدث، یک وقت هم علم تفصیلی دارم به بطلان اما نه به حدث، بواحدٍ مردّد بین الحدث و الاستدبار، بالاخره نماز من باطل است من علم تفصیلی دارم که نمازم باطل است اما نمی‏دانم بخاطر پشت به قبله بودن باطل است یا بخاطر حدث؟

یا مثال دیگر: بین ترک رکن و فعل مبطل، من می‏دانم نماز امروز صبحم غلط بوده یا رکوعش را فراموش کردم یا عمدا حرف زدم خوب این هم تفصیلی است غرض علم تفصیلی متولد از علم اجمالی هم که باشد آن علم تفصیلی را باید رعایت کرد بواحد مردد بین الحدث و الاستدبار یا واحدٍ مردد بین ترک رکوعٍ و تکلّمٍ عمدا او بین یا مرددٍ بین فقد شرطٍ من شرائط صلاة نفسه و فقد شرطٍ از شرائط صلاة امامه، همان واجدی المنی را در نظر بگیرید این دو نفر بالاخره یکی از آنها جنب هستند حالا اینها به همدیگر اقتدا کردند یقینا این مأموم نمازش را می‏داند باطل است حالا یا کار خودش خراب است یا کار امامش، بله آن واجدی المنی بالاخره یکی از آنها جنب است حالا اینها به همدیگر اقتدا کردند آشیخ زید ایستاده جلو آسید عمر هم به او اقتدا کرده این آقای آسید عمر علم تفصیلی دارد که این نماز باطل است چرا؟ چون یا کار خودش خراب است یا کار امامش، یا خودش جنب است یا امامش جنب است اینجا ایشان می‏فرماید این هم فرق نمی‏کند این آقای مقتدی این آقایی که اقتدا کرده یقین تفصیلی دارد به بطلان نماز اما نمی‏داند بطلانش بخاطر جنابت خودش است یا بخاطر جنابت امامش است. البته بنابر اینکه شرط است چون اختلافی است بعضی‏ها گفتند نه لازم نیست این به حساب این شرایط امامش هم درک بکند بنابر اینکه صحّت شرایط نماز امام را مأمون باید احراز بکند روی این قول، اگر این قول را گفتیم این یقینا این نمازی که این آقا اقتدا کرده حتما حتما باطل است. لذا ایشان می‏فرمایند این نماز این آقای مقتدی که اقتدا کرده نماز باطل است یا بخاطر اینکه خودش شرط را نداشته جنب بوده محدث است یا بخاطر اینکه امامش فاقد آن شرط بوده این نمازش بطل است بناءَ، والا اختلافی است بعضی‏ها گفتند این نمازش درست است می‏گوید من نمی‏دانم جنب هستم یا نه آن هم که نمی‏دانم جنب است یا نه نماز درست است ولی بناء، بنابر این قول که معتبر است وجود شرائط امام در علم مأموم، بنابر اینکه شرایط امام را مأموم باید احراز بکند و این احراز نکرده شاید جنب بوده این نمازش می‏شود باطل. والا مسأله اختلافی است الی غیر ذلک. یک مثال هم خودتان اضافه کنید: من یقین دارم نماز دیروزم باطل بوده بخاطر اینکه یا با آب غصبی وضو گرفتم یا با لباس غصبی نماز خواندم... (پایان نوار)

الوجوب والتحريم تعلّق بأحد هذين الموضوعين.

ثمّ (١) الاشتباه في كلّ من الثلاثة :

إمّا من جهة الاشتباه في الخطاب الصادر عن الشارع ، كما في مثال الظهر والجمعة.

وإمّا من جهة اشتباه مصاديق متعلّق ذلك الخطاب ، كما في المثال الثاني.

والاشتباه في هذا القسم : إمّا في المكلّف به كما في الشبهة المحصورة ، وإمّا في المكلّف.

وطرفا الشبهة في المكلّف : إمّا أن يكونا احتمالين في مخاطب واحد كما في الخنثى ، وإمّا أن يكونا احتمالين في مخاطبين ، كما في واجدي المني في الثوب المشترك.

العلم الإجمالي الطريقي والموضوعي

ولا بدّ قبل التعرّض لبيان حكم الأقسام من التعرّض لأمرين : الأوّل (٢) : أنّك قد عرفت في أوّل مسألة اعتبار العلم (٣) : أنّ اعتباره قد يكون من باب محض الكشف والطريقيّة ، وقد يكون من باب الموضوعية بجعل الشارع.

والكلام هنا في الأوّل ؛ إذ اعتبار العلم الإجمالي وعدمه في الثاني تابع لدلالة ما دلّ على جعله موضوعا ، فإن دلّ على كون العلم التفصيلي داخلا في الموضوع ـ كما لو فرضنا أنّ الشارع لم يحكم بوجوب

__________________

(١) في (ص) : «ثمّ إنّ».

(٢) كذا في (ظ) ، وفي غيرها : «أحدهما».

(٣) راجع الصفحة ٣٠.

الاجتناب إلاّ عمّا علم تفصيلا نجاسته ـ فلا إشكال في عدم اعتبار العلم الإجمالي بالنجاسة.

إذا تولّد من العلم الإجمالي علم تفصيلي بالحكم الشرعي

الثاني : أنّه إذا تولد من العلم الإجمالي العلم التفصيلي بالحكم الشرعي في مورد ، وجب اتّباعه وحرمت مخالفته ؛ لما تقدّم : من اعتبار العلم التفصيلي من غير تقييد بحصوله من منشأ خاصّ ، فلا فرق بين من علم تفصيلا ببطلان صلاته بالحدث ، أو بواحد مردّد بين الحدث والاستدبار ، أو بين ترك ركن وفعل مبطل ، أو بين فقد شرط من شرائط صلاة نفسه وفقد شرط من شرائط صلاة إمامه ـ بناء على اعتبار وجود شرائط الإمام في علم المأموم ـ ، إلى غير ذلك.

عدم الفرق بين هذا العلم التفصيلي وغيره من العلوم التفصيليّة

وبالجملة : فلا فرق بين هذا العلم التفصيلي وبين غيره من العلوم التفصيليّة.

إلاّ أنّه قد وقع (١) في الشرع موارد توهم خلاف ذلك :

الموارد التي توهم خلاف ذلك

منها : ما حكم به بعض (٢) فيما إذا اختلفت الامّة على قولين ولم يكن مع أحدهما دليل : من أنّه يطرح القولان ويرجع إلى مقتضى الأصل ؛ فإنّ إطلاقه يشمل ما لو علمنا بمخالفة مقتضى الأصل للحكم الواقعي المعلوم وجوده بين القولين ، بل ظاهر كلام الشيخ رحمه‌الله القائل

__________________

(١) في (ت) ومصحّحة (ه) : «ورد».

(٢) لم نقف على من حكم بذلك ، نعم حكاه الشيخ في العدّة ٢ : ٦٣٦ ، والمحقّق في المعارج : ١٣٣ ، وتبعهما صاحبا المعالم والقوانين في المعالم : ١٧٩ ، والقوانين ١ : ٣٨٣ ، وقال المحقّق النراقي : إنّه الظاهر في بادئ النظر ، انظر مناهج الأحكام : ٢٠٤.