درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۳۸: علم اجمالی ۵

 
۱

خلاصه درس گذشته

... اللهم صلی علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

صحبت در تمکن از امتثال است ظنّی تفصیلی به ظنّ مطلق بود یعنی برای مذهب میرزای قمی، که انسدادی است و هر ظنّی را حجّت می‏داند آیا اگر کسی خواب دید رو قول ایشان این حرفها را که ما قبول نداریم روی قول میرزای قمی اگر کسی خواب دید مثلاً نماز با استعاذه واجب است یا خواب دید مثلاً نماز جمعه واجب است، خوب این چه کار می‏تواند بکند بنا بر اینکه ظنّ حجت باشد این الان متمکن است از امتثال تفصیلی ظنّی یعنی معذرت می‏خواهم آن اولی را باید بگوییم عدم وجوب استعاذه، ظنّ پیدا کرده در نماز استعاذه واجب نیست خوب آیا این می‏تواند حتما باید طبق این ظنّش عمل کند یک نماز بخواند بدون استعاذه یا اینکه احتیاطا یک استعاذه هم اضافه بکند که این می‏شود چی؟ می‏شود امتثال تفصیلی ظنّی به ظنّ مطلق که می‏تواند طبق ظنّی که پیدا کرده بی‌استعاذه بخواند آیا این می‏تواند احتیاط کند با استعاذه بخواند یا نه؟ این که گفتیم لا اشکالَ که جایز است، مخیر است هم می‏تواند طبق این ظنّی که پیدا کرده یک نماز بی‌استعاذه بخواند و هم می‏تواند طبق احتیاط یک نماز با استعاذه بخواند لا اشکال. اما در دومیش چی؟ آنجایی که مستلزم تکرار است یعنی الان ظنّ پیدا کرده از یک راه معتبر که نماز جمعه فقط واجب است خوب آیا این فقط باید طبق همین ظنّش نماز جمعه بخواند یا می‏تواند احتیاط کند هم ظهر بخواند و هم جمعه می‏شود احتیاط تکراری، این دومی محل خلاف است. پس اولی محل خلاف نیست لا اشکالَ که مخیر است می‏خواهد طبق آن ظنّش نماز بی‌استعاذه بخواند یا احتیاط کند نماز بی‌استحاضه بخواند لا اشکالَ در اینکه مخیر است بین این هر دو. اما در این دومی که احتیاطش تکراری است اینجا چی؟ اینجا اختلاف است بعضی ‏ها گفتند نه می‏تواند طبق همان ظنّش همان نماز جمعه را بخواند از یک راه غیر معتبر ظنّ پیدا کرده نماز جمعه واجب است می‏تواند به آن ظنّش عمل کند همان نماز جمعه را بخواند و می‏تواند احتیاط کند یعنی امتثال احتیاطی بکند هم ظهر را بخواند و هم جمعه با تمکن از امتثال تفصیلی ظنّی به ظنّ مطلق آیا می‏تواند احتیاط کند یا نه؟ گفتند بله برای اینکه ادلّه انسداد این ظنّ را جایز می‏کند برای ما، مقدمات انسداد این ظنّ را برای ما جایزالعمل می‏کند دیگر متعینُ ‏العمل که نمی‏کند، همین قدر که ما طبق مقدمات انسداد را قبول داریم می‏توانیم به این ظنّمان عمل بکنیم اما اینکه آیا تقدّم دارد بر احتیاط و نمی‏شود احتیاط بکنیم نه این را دلیل ندارد این یک قول. قول دوم می‏گوید نخیر حتما حتما باید طبق همان ظنّ تفصیلی‏ ات عمل کنی شما که ظنّ به وجوب جمعه پیدا کردی همان مظنون الوجوبت را بیاور حق نداری احتیاط کنی چرا؟ تمام آن پنج تا ادلّه اینجا می‏آید اگر بخواهی احتیاط کنی یک ظهر بخوانی و یک جمعه، آن مقربیت حین عمل از بین رفته اصل وجه از بین رفته بر خلاف عقیده علماست بر خلاف سیره متشرّعه است، بر خلاف قاعده اشتغال است چون اشتغال یقینی برائت یقینی می‏خواهد اگر من طبق همان ظنّم یک دانه نماز به قصد وجوب آوردم خوب همه را راضی کردم از خودم آنهایی هم که قصد وجهی هستند این عمل من را قبول دارند اما اگر تکرار بکنم قصد وجه از بین می‏رود گرفتار آن اشکال‌ها می‏شویم. خلاصه ایشان می‏فرمایند اگر چه علم ذاتا بماهو هو علم ولو اجمالیش مقدم است بر ظنّ ولو تفصیلی، درست است علم بالاخره تقدّم دارد شما هر دو را بیاوری امتثال علمی کردی ذاتا علم بماهو هو تقدّم دارد اما بخاطر این اشکالات خمسه بخاطر این امور خارجیه نکن این کار را طبق همان ظنّت یک دانه عمل بیاور همان را به قصد وجوبش بیاور تا یقین کنی بری‏ء الذمّه می‏شوی.

۲

با تمکن از امتثال تفصیلی ظنّی به ظنّ خاص آیا می‏تواند احتیاط کند؟

این تا اینجا به خدمت شما عرض شود که مال ظنون مطلقه بود و اما درس امروز که مال ظنون خاصّه است. با تمکن از امتثال تفصیلی ظنّی به ظنّ خاص آیا می‏تواند احتیاط کند امتثال علمی اجمالی بکند یا نمی‏تواند باید همان آن را انجام بدهد؟ اینجا هم باز دو جور است: احتیاط غیر تکراری، احتیاط تکراری، مثلاً تو این رساله‏‌ها همه نوشتند شما بعد از تکبیرة الاحرام مستحب است یک استعاذه بکنی وجوب ندارد، خوب ظنّ خاص است دیگر قول مجتهد را بالخصوص ما دلیل داریم بر اعتبارش خوب آیا الان مجتهدی که می‏گوید آیا استعاذه واجب نیست من می‏توانم مع ذلک احتیاطا یک استعاذه هم بگویم خوب عیبی ندارد دیگر، ایشان می‏فرماید مگر مثل علامه کسی باشد، چون علامه می‏گوید تمام اجزای وجوبی را باید به قصد وجوبی آورد، رو قول علامه نمی‏شود یعنی اگر رو قول علامه بروی جلو بگوییم غیر از خود عمل اجزاء عمل هم قصد وجه می‏خواهد البته اگر آنجور بگوییم نمی‏شود برای اینکه اگر شما احتیاطا یک استعاذه بگوییم قصد وجه‏مان یک جزء از بین می‏رود این یک جزء را که وجوبش را نمی‏دانیم اگر احتیاطا بگوییم قصد وجه از بین می‏رود ولی نه خیال ایشان را بگذاریم کنار روی قول دیگران اگر دیگران قصد وجه را می‏گویند معتبر است در خود عمل می‏گویند نه دیگر در اجزاء. بله در تکراری‏‌هایش نمی‏شود یعنی الان فتوای مجتهدی که شما باید از او تقلید کنید وجوب جمعه است. خوب آیا شما الان متمکنی از امتثال تفصیلی ظنّی آیا حتما باید طبق این نظر مجتهدت یک دانه نماز بیاوری جمعه به قصد وجوب یا می‏توانی هم ظهر بیاوری و هم جمعه بیاوری؟ اینجا محل خلاف است باز دوباره همان حرفها همان ادلّه خمسه ‏ای که برای آنجا بود برای اینجا هم می‏آید فعلاً اینجا خیلی حرفی ندارد تا برسیم به اول مطلب.

ـ سئوال:...

ـ نه دیگر ظهر جمعه چند بار مثال زدیم، یک وقت نمی‏دانم نماز با استعاذه واجب است یا بیاستعاذه خوب دیگر احتیاطش تکرار نمی‏خواهد که، یک دانه نماز می‏آورم با استعاذه احتیاط کردم ولی احتیاط غیر تکراری. روز جمعه نمازی که از من می‏خواهند نمی‏دانم مثل روزهای دیگر همان نماز ظهر است یا نماز جمعه، احتیاطا دو تا نماز می‏آورم یک دانه ظهر یک دانه جمعه آن اولی احتیاط غیر تکراری است این دومی احتیاط غیر تکراری. خوب حالا امتثال تفصیلی ظنّی به ظنّ مطلق تمام شد اصلاً ما قبول هم نداریم آن حرفها را کسی که از راه ظنّ غیر معتبر ظنّ پیدا بکند اصلاً ما آنها را قبول نداریم مقدمات انسداد را قبول نداریم که در جای خودش گفته می‏شود.

برویم سراغ حرف خودمان، یک نفر متمکن است از امتثال تفصیلی ظنّی ولی به ظنّی که ثبت اعتبارهُ، مثل فتوای مجتهد الان از مجتهدش سئوال بکند نماز با استعاذه یا بی‌استعاذه؟ می‏گوید بی‌استعاذه، آیا این آدم می‏تواند احتیاطا یک دانه استعاذه هم بیاورد؟ اگر از مجتهدش سئوال بکند جمعه واجب است یا ظهر؟ می‏گوید جمعه واجب است، حالا آیا می‏تواند این کسی که باید وظیفه‏ اش طبق نظر مجتهد نماز جمعه است احتیاطا هم ظهر بیاورد و هم جمعه؟ اینجا را داریم می‏خوانیم. اما اگر این ظنّی که یعنی این کسی که متمکن است از امتثال تفصیلی ظنّی، ظنّش ظنّ خاص باشد ظنّ خاص یعنی چی؟ یعنی ظنّی که ثبت اعتبارهُ بالخصوص، مثل فتوای مجتهد جامع ‏الشرایط. آیا این آدم می‏تواند احتیاط بکند مثالش همین استعاذه و بی‌استعاذه، مجتهدش می‏گوید استعاذه واجب نیست یعنی الان متمکن است از امتثال تفصیلی ظنّی به ظنّ خاص، این می‏تواند احتیاط کند یک نماز با استعاذه؟ به قول علامه نمی‏شود چون به قول علامه جزءها هم باید قصد وجه بشود. آخر دیگران که می‏گویند قصد وجه خود عمل را می‏گویند الله اکبر نماز واجب می‏آورند اما دیگر اجزاش واجب نیست. رو قول علامه نمی‏شود اما رو قول دیگران چرا. ایشان می‏فرمایند که ظاهر این است تقدیمه یعنی تقدیم امتثال تفصیلی ظنّی، بخواهیم بگوییم مقدم است بر احتیاط غیر تکراری است این مبنی است بر اعتبار قصد وجه حتی فی الاجزاء، این را هم بگذارید برای توضیح بد نیست، یعنی مبنی بر این است که معتبر بدانیم قصد وجه را حتی فی الاجزاء کل علامه، انشاء الله علامه را عرض کردم دو سه سال بعد اگر زنده باشیم می‏رسیم به حرف ایشان با این کتاب‌ها سطر اول صفحه ۲۷۴، ایشان تصریح می‏کند می‏گوید آقای علامه فرموده اجزای عمل را هم باید انسان به قصد وجوب بیاورد خوب من که الان نمی‏دانم استعاذه واجب است یا نه، احتیاطا بیاورم این جزء بدون قصد وجه آوردم. آیا این امتثال تفصیلی ظنّی غیر تکراری آیا این مقدم بر احتیاط است؟ بنا بر مذهب علامه چرا مقدم است یعنی نمی‏توانی احتیاطا یک نماز با استعاذه بخوانی همان یک نماز بی‌استعاذه به دستور مجتهدت بخوان همان را قصد وجوب بکن همان را اگر بخواهیم بگوییم امتثال تفصیلی ظنّی مقدم بر احتیاط است مبنی بر این است که بگوییم قصد وجه معتبر است حتی فی الاجزاء، و حیث قد رجّحنا فی مقامه ولی ما در جای خودش ثابت کردیم همان کتاب فقه و طهارت و اینها در آنجا ثابت کردیم عدم اعتبار نیت وجه نه بابا ما حتی قصد وجه کل عملش را هم در جای خودش گفتیم لازم نیست اینجا که دیگر قصد وجه در جزء عمل است، فالأقوی پس اقوی جواز تحصیل ترک تحصیل ظنّ است یعنی اقوی این است که می‏توانی امتثال تفصیلی ظنّی را بگذاری کنار و اخذ به احتیاط بکنی آن یک جزء ولو قصد وجهش هم از بین می‏رود مهم نیست. دوباره باز برمی‏گردد ایشان، ایشان می‏فرمایند و من هنا حالا که جایز است امتثال تفصیلی ظنّی غیر تکراری جایز است انسان احتیاط بکند آن ظنّ امتثال تفصیلی را بگذارد کند و من هنا یترجّح برای همین هم هست که اگر کسی نه مجتهد باشد نه مقلّد بخواهد احتیاط کند ما جایز می‏دانیم، میرزای قمی جایز نمی‏دانست بهش اشکال کردیم. و من هنا از همین جهت که قصد وجه معتبر نیست نیت وجه در عبادات معتبر نیست یترجّح رجحان دارد که ما قائل بشویم به صحت عبادت مقلّدی که نه مجتهد است نه مقلّد است اینجا اخذ به احتیاط می‏کند و ترک تقلید و اجتهاد می‏کند لذا ما گفتیم صحیح است میرزای قمی که می‏گفت باطل است ما ردش کردیم. الّا انّه خلاف الاحتیاط، یک روز عرض کردم شیخ فی کل سطر هو فی الشأن، امروز همین جور است در هر یک سطری، دو سطری ایشان برمی‏گردند عین این برنامه را صفحه ۲۹۹ هم دارند الّا اینکه آخر سطر با انصاف دیگر مطلب حق را ایشان آنجا می‏گوید. حالا ایشان تا حالا می‏فرمودند جایز است یعنی شما می‏توانی احتیاط کنی این احتیاط غیر تکراری را می‏توانی بکنی هیچ عیبی ندارد الّا انّه، الّا اینکه احتیاط خلاف احتیاط است یعنی امتثال علمی اجمالی که نماز را با استعاذه بیاوری که هم اسمش احتیاط است و هم اسمش امتثال علمی اجمالی است، این احتیاط خلاف احتیاط است. من جهة وجود القول بالمنع عن جماعة برای اینکه جماعتی قائل به منع هستند می‏گویند قصد وجه معتبر است، من تو ذهنم می‏آید که این جماعت باید غیر از آن جماعت آن روزی باشد آخر سه چهار خط بالا هم داشتیم درس قبلی منع جماعةٌ این باید غیر از آن باشد برای اینکه آنها راجع به تکراری می‏گفتند آن جماعتی را که آنروز خواندیم در جلسه قبل آنها جماعتی بودند که تکرار را منع می‏کردند می‏گفتند تکرار نکن که قصد وجه از بین نرود، اما این جماعت باید کسانی باشند مثل علامه که بگوید حتی در اجزاء هم قصد وجه معتبر است، غرض دقت باشید این جماعت باید قاعدتا غیر از آن جماعت باشد آن جماعتی که آنروز گفتیم منع می‏کنند از احتیاط برای اینکه آنجا احتیاطش تکراری بود اگر شما تکرار می‏کردید قصد وجه عمل از بین می‏رفت اما اینجا که ایشان می‏گوید منع کردند جماعتی یکی از آنها علامه است شاید یکی دو سه نفر دیگر هم باشند اینها قائلند به اینکه اینجا هم احتیاط نکن چرا؟ برای اینکه آن جزیی که احتیاطا می‏آوری وجوبش را نمی‏دانی آنوقت یک جزء عمل اگر واقعا واجب باشد بی‌قصد وجه آوردی.

 برویم سراغ احتیاطهای تکراری:

ـ سئوال:...

ـ فرقی نمی‏کند دیگر عرض کردم آنهایی که قصد وجهی هستند آنها فرق می‏کنند بعضی‏‌هایشان، اکثرشان قصد وجه در کل عمل است یک دو سه نفرشان هم در جزء جزء، والّا آنهایی که می‏گویند قصد وجه معتبر نیست فرقی نمی‏کند نه در اجزاء نه در کل.

[احتیاط اگر متوقف بر تکرار بود]

خوب این آقا اگر الان از مجتهدش سئوال بکند چه کار کنم می‏گوید آقا نماز جمعه بخوان در زمان غیبت، در زمان غیبت هم مثل زمان حضور من عقیده ‏ام این است نماز جمعه واجب است. خوب این می‏داند با اینکه مجتهدش این را گفته همان جمعه را بخواند به قصد وجوب یا اینکه می‏تواند احتیاط هم بکند یک ظهر بخواند یک جمعه که بداند آن وظیفه واقعی را آن آورده، این یکی. احتیاط‌های تکراری چی؟ ایشان می‏گوید ایضا این هم جایز است. چون ماقبل ایشان در آنجایی که تکراری نبود حالا غیر از آن سطر بالایی در دو سه خط جلوتر، ایشان در دو سطر قبل گفتند که احتیاط‌های غیر تکراری جایز است، ایشان می‏گوید ایضا تکراریهایش هم جایز است با اینکه مجتهدش گفته فقط جمعه واجب است ولی این یک ظهر می‏خواند، یک جمعه می‏خواند امتثال علمی اجمالی می‏کند با تمکن از امتثال ظنّی تفصیلی. ایشان می‏گوید این هم جایز است بلکه اولی است برای اینکه علم بماهو هو، حرف آن روز است، علم بماهو هو ولو اجمالی هم باشد مقدم است بر ظنّ بماهو هو ولو تفصیلی باشد یعنی بلافاصله برمی‏گردد می‏گوید آن چند تا دلیل را چه کار کنیم؟ غرض هر یک خطی هر دو خطی ایشان یک چیزی می‏گوید بلکه اصلاً اولویت دارد یعنی هم ظهر بخواند، بلکه اولویت دارد احتیاط یعنی هم ظهر بخواند هم جمعه این اولویت دارد بر اخذ به ظنّ خاص یعنی فتوای مجتهد که می‏گفت جمعه تنها. چرا این بهتر است؟ می‏گوید لما تقدّم جلسه قبل چی بود لما تقدّم؟ گفتیم تحصیل واقع به طریق علم ولو اجمالی هم باشد اولی است از تحصیل اعتقاد ظنّی به آن امتثال به آن ظنّ ولو کان تفصیلاً، اعتقاد ظنّی آدم پیدا بکند به امتثال تکلیف ولو تفصیلی باشد علمی بر او مقدم است. پس نتیجه چی شد آقا؟ این کسی که مجتهدش گفته من جمعه را فقط لازم می‏دانم که اگر جمعه بخواند دیگر کارش تمام است ولی مع ذلک احتیاط می‏کند یک جمعه و یک ظهر. خوب ایشان می‏گوید این هم جایز است،

یک نفر اشکال می‏کند می‏گوید پس به چه درد می‏خورد احتیاط فتوی؟ شما می‏گویی با اینکه فتوای مجتهدش فقط وجوب جمعه است اما این می‏تواند هم ظهر بخواند و هم جمعه پس چه خاصیتی دارد شما که می‏گویید ادله ظنّ خاص ظنون خاصه داریم بر اینکه فتوای مجتهد حجّت است چه ثمری دارد؟ ایشان می‏فرماید نه اینکه ما می‏گوییم ادله یعنی ظنّ خاص داریم بر حجّیت فتوای مجتهد معنایش این نیست که یعنی او متعین العمل است ببینید آقا وظیفه اولی ما احراز واقع است یعنی مکلّفین وظیفه اولشان چی است؟ احراز واقع باید بکنند برای تسهیل امر شارع فتوای مجتهد را حجّت کرده نه اینکه فتوای مجتهد متعین العمل است آنی که ما به وضع اولی باید امتثال کنیم اول احراز واقع بکنیم و احراز واقع هم با دو تا می‏شود منتهی سخت است آدم احراز واقع بکند واقعا مشکل است خیلی از جاها بخواهد احراز واقع بکند یک قدری سخت است این چون سخت بوده شارع تسهیلاً لامر العباد آمده گفته مردم حالا که شما سختتان است احراز واقع بکنید به قول این آقایی که جامع ‏الشرایط است عمل بکنید بر فرض هم خلاف واقع باشد این قولش برای شما حجّت است. پس تعیین ندارد اگر ما می‏گوییم دلیل داریم بر اعتبار فتوای مجتهد منظورش این است یعنی اگر به استناد فتوای مجتهد شما نماز جمعه خواندی قیامت معلوم شد اشتباه بوده نماز ظهر واجب بوده شما مجازی یعنی عملتان مجزی است، پس معنایش تعیین نیست و به عبارتٍ اخری فتوای مجتهد جنبه ترخیصی دارد نه عزیمتی، اینها را از تو عبارت در بیاورید فتوای مجتهد جنبه ترخیصی دارد یعنی شما مرخصی، شما مجاز هستید به قول مجتهد جامع ‏الشرایط عمل بکنید نه اینکه جنبه عزیمتی دارد یعنی نمی‏توانید احتیاط کنید ظهر و جمعه حتما حتما اینجوری نیست، این ان قلت، یک ان قلت در تدبیر است این الدلّةُ الظنون قلت است، ان قلت را می‏گویند شما الان گفتیم چی؟ گفتیم با اینکه مجتهد می‏گوید جمعه جایز است هم ظهر بخواند و هم جمعه به فتوای مجتهدش اعتنا نکند ان قلت، پس به چه درد می‏خورد فتوای مجتهد که شما می‏گویید ادلّه خاصه دارید بر حجیت ظنّ مجتهد؟ می‏گوییم آن ادلّه معنایش تعیین نیست معنایش عزیمت نیست حتما حتما الّا و لابد باید ببینید این آقا چی می‏گوید، نه قول مجتهد را حجّت کردند که شما به زحمت نباشی والّا اگر شما حاضری خودت را به زحمت بیندازید یک ده دقیقه وقت اضافه صرف بکنی هم جمعه بخوانی و هم ظهر بخوانی که این عیبی ندارد پس ان قلت ادلّه ظنون خاصه، مثل فتوای مجتهد که ظنون خاصه زیاد داریم ما حالا یکیش را مثال می‏زنم، ما گفتیم با بودن ظنّ اجتهادی شما می‏توانی احتیاط بکنی به آن فتوا عمل نکنی. ایشان یک نفر می‏گوید ان قلت پس خاصیتش چی است این ظنون خاصه یعنی این فتوای مجتهد قلت، ادلّة الظنون الخاصة انّما دلّت علی کفایتها عن الواقع، یعنی قول مجتهد شما اگر به استناد قول مجتهد جمعه خواندید قیامت معلوم شد اشتباه کرده این آقای مجتهد ظهر واجب بوده، این کافی است از واقع، ثمره حجیت مجتهد این است که کفایت می‏کند از واقع ولو بر خلاف واقع هم بعدا معلوم بشود پس معنایش اینجا آن ترخیص و عزیمت را بگوییم ادلّه ‏ای که این قول مجتهد را حجّت می‏کند ترخیصا حجّت می‏کند یعنی شما مرخصی، شما اجازه داری به فتوای این آقا عمل بکنی نه به نحو عزیمت که حتما حتما باید به این عمل بکنی و لابد است از اینکه غیر از او نمی‏شود. ایشان می‏گوید ادلّه ظنون خاصه دلالت دارد بر کفایت آن ظنون خاصه از واقع. ببینید این می‏شود رخصت لا این می‏شود عزیمت، لا تعین العمل بها نه اینکه متعین است شما به آن ظنون خاصه در مقام امتثال عمل کنی. پس چی شد آقا بالاخره عقیده ایشان این شد که شما با اینکه مجتهدت می‏گوید جمعه تنها واجب است می‏توانی هم ظهر بخوانی و هم جمعه دوباره باز برمی‏گردد، ایشان می‏گوید که چه بکنیم آن شبهات را چه بکنیم؟ آن مخالفت اصحاب را چه بکنیم که قصد وجه را معتبر می‏دانند. لذا می‏فرمایند الّا اینکه شبهه اعتبار نیت وجه نمی‏گذارد بالاخره شبهه‏اش هست عرض کردم پنج شش نفر بیشتر نیستند این آقایان ولی هر کدامشان واحد کالف هستند خیلی علمای مهمی هستند این شبهه اینکه آیا نیت وجه معتبر است کما هو قول جماعةٍ بلکه مشهور بین متأخرین است جعلت اینجا هم باز جعل باید مؤنث باشد چون فاعلش نیت است اگر بگوییم نیت یعنی قصد علی کل حال اگر نیت را به ظاهرش حساب بکنیم جعلت باید باشد، ولی مقصود از نیت قصد است جعل هم فاعلش می‏شود آن قصد، قصد وجه شبه ه‏اش هست حالا که شبه ه‏اش است جعلَ یعنی آن قصد وجه قرار می‏دهد احتیاط را در خلاف احتیاط یعنی احتیاطا احتیاط نکن، یعنی احتیاطا چه کار کن؟ به همان قول مجتهد عمل کن احتیاط نکن یعنی نیا امتثال علمی اجمالی بکن که قصد وجه از بین برود احتیاطا احتیاط نکن، یعنی احتیاطا طبق نظر همان مجتهدت یک نماز جمعه با قصد وجهش بخوان مضافا به اینکه این یک مطلب، مضافا به همان مخالفت‌هایی که دیدید گفتیم تکرار مخالف با سیره مستمره متشرّعه است این دو، معَ امکان می‏خواهد یک دلیل سومی بیاورد برای چی؟ برای اینکه احتیاط نکنید مجتهدت اگر می‏گوید جمعه واجب است همان را بخوان نیا احتیاط کن یک دانه ظهر یک دانه جمعه این معَ در واقع دلیل سوم الان می‏شود، ایشان می‏خواهد دلیل دیگری اقامه بکند بر اینکه شما حتیاطا احتیاط نکن، یعنی طبق نظر مجتهدت همان جمعه را بیاور. مع امکان ان یقال: انّه اذا شک خط بعد فی انّ، این فی انَّ جار و مجرور متعلق به این شک است، اذا شک فی انَّ الداعی، عنایت کنید آقا ما قطع داریم ما یقین داریم شارع که روز جمعه به ما گفته صلّ، این صلّ معنایش دولا راست شدن نیست، شارع این صلّ را گفته که ما از این راه تقرّب پیدا بکنیم این مسلّم است قطع داریم لذا می‏گوید بعد القطع ما قطع داریم یقین داریم که شارع مقدس روز جمعه که به ما می‏گوید صلّ مقصودش دولا راست شدن نیست خوب آدم می‏رود ورزش می‏کند دولا راست می‏شود، نه این را ما یقین داریم یقین داریم شارع این صلاتی که گفته برای تعبّد است، برای حصول تقرّب است یعنی ما از این راه تقرّبی به شارع پیداکنیم این را ما یقین داریم. حالا که این را ما یقین داریم اگر ما این عملمان را متمیزٍ عن ما اداه بیاوریم یعنی یک دانه بیاوریم که تمیز بدهیم وجوب را از غیر وجوب یقین داریم این غرض شارع حاصل شده یعنی غرض شارع چی بود؟ تقرّب به ما گفته صلّ برای اینکه ما تقرّب پیدا بکنیم ما اگر یک دانه عمل بیاوریم به قد وجوب آن تقرّب حاصل شده اما اگر در ضمن دو تا سه تا چهار تا عمل بیاوریم نمی‏دانیم آن تقرّب حاصل شده یا نه به این می‏گویند شک در محصّل، یعنی ما اگر آنجور بیاوریم غرض مولی تحصیل شده غرض مولی چی بود از این امر به صلاة؟ تقرّب، و ما نمی‏دانیم بعد از قطع به اینکه آن عمل برای تقرّب واجب شده حالا شک داریم که آیا آن تقرّب در ضمن دو تا سه تا حاصل می‏شود یا در ضمن یک دانه با قصد وجه، یک دانه متمیزا عن ما اداه، برای اینکه یقین کنیم غرض شارع حاصل شده باید این دومی را بیاوریم. یعنی در ضمن یک دانه عمل همانی که مجتهد می‏گوید.

حالا ایشان می‏فرماید ما اولاً: قطع داریم، به چی قطع داریم؟ به داعی امر، داعی یعنی غرض یعنی انگیزه، غرض عامر داعی امر هو التعبّد ما این را قبول داریم یعنی اگر شارع روز جمعه به ما گفت صلِّ قصدش تقرّب است تعبّد به مامور به است، لا حصول مامور به بأی بوجهٍ اتفق.، شارع نخواسته ما دولا راست بشویم یعنی هر جور دولا راستی، نه دولا راستی که باعث تقرّب بشود، پس این را همه ما قبول داریم یعنی در عبادات ما یقین داریم که اگر شارع یک امری کرده برای تقرّب است خوب حالا که این را یقین داریم شک داریم. اذا شک در اینکه داعی آن غرض آن انگیزه، آیا آن انگیزه و آن غرضی که باعث شد شارع به ما روز جمعه گفت صلّ شک داریم آیا آن غرض تعبّد به ایجاد آن مامور به است ولو در ذیل دو تا مطلب سه تا مطلب چهار تا مطلب، یا نه تعبّد است بخصوصه متمیزا عن غیره؛ من می‏دانم شارع برای اینکه من تقرّب پیدا کنم به من گفته روز جمعه نماز بخوان حالا نمی‏دانم این تقرّبی که شارع از من خواسته آیا در سه تا چهار تا مطلب هم آن تقرّب را خواسته؟ چون اگر آدم دو سه تا عمل انجام بده یقین دارد تقرّب حاصل می‏شود مثلاً، آیا واقعا اینجور است شارع تقرّب خواسته ولو در ضمن دو سه تا عمل؟ یا تقرّبی که متمیزا عن ما اداه باشد؟ ایشان می‏فرمایند اگر من یک دانه عمل بیاورم به دستور مجتهدم که متمیز باشد از غیرش این یقینا غرض شارع تحصیل می‏شود. بنابراین در شک در تحصیل غرض مولی انسان باید یک کاری بکند که بداند غرض مولی حاصل شده اگر شما دو تا بیاوری قصد وجه از بین برود نمی‏دانی آن غرض حاصل شده یا نه فالاصل عدمُ سقوط الغرض، این می‏دانی چه عطفی است؟ استصحاب است الان من نمازم مجتهدم گفته جمعه ولی من هم ظهر آوردم و هم جمعه، حالا شک دارم آیا آن غرض مولی حاصل شده با این دو تا نماز استصحاب عدم حصول غرض می‏گویم نمی‏دانم غرض حاصل شده یا نه؟ بلکه غرض مولی این بوده تقرّب در ضمن یک دانه عمل، من الان با دو عمل آوردم شک دارم این اصل استصحاب است، یعنی استصحاب می‏کنم بعد از دو تا عمل آوردن بعد از اینکه یک ظهر آوردم و یک جمعه شک می‏کنم آیا غرض حاصل شده یا نه؟ یستصحب عدم سقوط الغرض الداعی الّا بالثانی، آن غرضی که انگیزه آن امر بود به دومی یعنی متمیزا عن ما اداه، حاصل می‏شود، اما با دو تا نمی‏دانم حاصل می‏شود یا نه؟ عنایت بکنید پنج شش دقیقه دیگر معطل می‏شویم بعد می‏رویم.

ببینید آقا این مطلبی که الان ایشان می‏خواهند بگویند، می‏خواهند بگویند حتما باید یک دانه را بیاوری دو تا و سه تا عمل انجام ندهی، چرا؟ برای اینکه غرض حاصل بشود ایشان اشاره به یک وجهش کردند و استحساب است یعنی استصحاب عدم حصول غرض می‏کنیم می‏گوییم با اوردن دو تا نمی‏دانم غرض حاصل شده یا نه پس چه کار می‏کنیم؟ پس یک دانه عمل را متمیزا ما اداه بیاوریم چون آن یقینا محصل غرض است. شما دو سه تا دیگر هم می‏توانی اینجا بهش اضافه بکنی یکی همان قاعده اشتغالی که قبلاً خواندیم، اشتغال یقینی برائت یقینی می‏خواهد من اگر یک دانه عمل بیاورم به قصد وجه همه علماء این عمل را قبول دارند چون یک عده ‏ای هستند قصد وجهی هستند من هم رعایت کردم اما اگر دو تا بیاورم نمی‏دانم مُبرع ضمّه است یا نه؟ پس آن قاعده اشتغال را اینجا هم می‏توانیم بیاوریم این یکی یعنی این را اضافه بفرمایید. یکی هم شک در دَوَران بین تعیین و تأخیر، اول مثالش را بزنم ببینید آقا دو تا مجتهد فرض بکنیم هستند هر دو هم ترازند از نظر علمی تقریبا یکسان هستند هر دو جایز التقلید هستند خوب من مخیرّم بینهما دیگر، امّا احتمالاً این آقا تقوای بیشتری دارد. خوب ببینید احتمالاً حالا یقین هم نداریم، احتمالاً این آقا تقوای بیشتری دارد نسبت به آن، اینجا دَوَران امر است بین تعیین و تأخیر، یا شما مخیری بین تقلید هر دو چون هر دو جایز تقلید هستند یا اگر یک احتمال تعیین باشد در این آقاست. اگر یک احتمال تعیینی خوب یقینا این تعیینش مبری‏ء ذمّه است چون علی کل حال شما یا مخیری بین این یا آن یا اگر یک احتمال امتیازی باشد در این آقا است پس یقینا این آقا تقلیدش مبری‏ء ذمّه است با بودن این محتمل الفتوایه.. نمی‏دانم تقلید آن دیگری مبری‏ء ذمّه است، می‏گوید دَوَران امر بین تعیین و تأخیر. ببینید این هم یکی از جاهایی است که آدم باید احتیاط کند. یعنی الان دَوران امر است بین تعیین این آقا و تأخیر بینهما و دَوران امر بین تعیین و تأخیر می‏گویند تعیین را بگیرید، آن احتمال تعیین آن مجتهد محتمل ال... اینجا هم همین جور. الان ما نمی‏دانیم مخیریم آیا طبق نظر مجتهدم یک دانه جمعه بیاورم یا اینکه نه یک ظهر بیاورم یک جمعه بیاورم کدام از این دو تا خوب هر دو اینها جایز است چون من دو تا را هم بیاورم بالاخره مبری‏ء ذمّه است، امّا اگر یک احتمال تعیینی باشد در آوردن یک دانه است چرا؟ برای اینکه قصد وجه رعایت شده ببینید می‏خواهم بحثمان را با دو سه تا قاعده تطبیق بکنم. این قاعده که الان ایشان گفتند متمیزا عن ما اداه بیاید آن یک دانه را بیاوری بهتر از دو تا است ایشان اشاه به استصحابش کردند می‏خواهم بگویم با دو سه تا مطلب دیگر هم می‏شود این را برهانیش کرد می‏شود قاعده اشتغال که یقینا آن قصد وجهی مبری‏ء ذمّه است آن را شک دارم. یکی هم از راه دوَران امر بین تعیین و تأخیر که اگر من این را رعایت بکنم قطعا مبری‏ء ذمّه هستم آن دیگری را نمی‏دانم من در دوَران امر خود ایشان بعدها می‏رسیم در دَوران امر بین تعیین و تأخیر ایشان احتیاط می‏کنند می‏گویند آن محتملُ التعیین را بگیر.

یک راه دیگر، راه دیگر البته شک در تحصیل غرض است، ولی ایشان استصحابش را گفتند: یک مثال ایشان آقا اواخر صفحه ۲۷۳، با این کتابها یک مثال ایشان می‏زند نَعم قد یأمرُ المولی آن نعَم را نگاه کنید مثال خوبی است برای شک در تحصیل غرض، در آن مثال کاملاً معلوم می‏شود آدم باید کاری بکند که بداند غرض مولی را تحصیل کرده آنوقت ایشان یک مثال خوبی می‏زند می‏گوید: نعم قد یأمرُ المولی بمعجونٍ برو یک معجونی برای من تهیه بکن این معجون آقا سقولیا است، این سقولیا آقا یک گیاهی است فرمول دارد خلاصه این پنج شش تا اجزاء که دست هم بشود اسم این می‏شود سقولیا و سقولیا تمام اجزائش هم آن سابقا در هند بوده حالا که دنیا همه‏ اش یک خانه شده، از آنطرف دنیا با اینطرف دنیا همه چیز می‏شود تهیه کرد. نه در نظر بیاورید صد و پنجاه سال پیش که ایشان آقای نائینی هر وقت بخواهد مثال بزند برای این راههای دور می‏گوید مثلاً علم اجمالی دارم یا این ظرف نجس است یا آن ظرفی که در دربار سلطان هند است انقدر هند دور بوده. علی کل حال یک همچنین مثالی می‏خواهیم بزنیم، مولایی گرفتار صفری است، صفرایش بالاست و سقولیا مسهلُ الصفراء است خواندید تو منطق لابد، السقولیا مسهلُ الصفراء، مسهل یعنی مخفف نه اینکه اسهال می‏گیرد آدم، مسهل

ـ سئوال:...

ـ خوب حالا عنایت بفرمایید سقولیا مرکب از پنج شش جزء، هفت هشت جزء است مثلاً تمام اجزائش هم در هند است حالا این مولی هم گرفتار است به عبدش می‏گوید چی؟ می‏گوید برو هند با آن سفرهای ان روز با آن هزینه ‏های سنگین آن روز سه ماه چهار ماه زحمت بکشد برود و بیاید، برو برای من سقولیا تهیه کن، که یک قدری صفرای من تسهیل پیدا کند و بیاید پایین. خیلی خوب پس غرض مولی چیه؟ اسهال صفری، تخفیف صفری، حتما به این گفته این همه پول خرج کند برود بیاید چند ماه غرضش از این امر تسهیل صفرا است تخفیف صفرا است. خیلی خوب... بیچاره بعد از مدتها رسید حالا به هند آنجا شک می‏کند آیا خاکشیر هم جزء این هست یا نه؟ خوب خاکشیر هم فقط آنجا گیر می‏آید خوب خاکشیر هم احتیاطا بگیر، چون می‏گویند فلانی خاکشیر مزاج است، برای اینکه خاکشیر به همه مزاج‌ها می‏سازد، آنجا این شک می‏کند آیا آن سقولیا که خاصیتش تسهیل صفرا است آیا خاکشیر هم در آن دخالت دارد یا نه؟ ببینید اگر دخالت داشته باشد باید تهیه بکند حتما چون اصلاً غرض مولی تخفیف صفرا بوده و اگر خاکشیر جزء مواد سقولیا باشد اصلاً غرض مولی با آن حاصل می‏شود عقل بهش می‏گوید حالا یکذره خاکیر تهیه کن حالا عیبی که ندارد که بر فرض هم خاکشیر جزء سقولیا نباشد عقلش بهش می‏گوید حالا اینهمه راه آمدی احتمال دارد که این خاکشیر هم دخیل باشد در آن غرض مولی در آن تخفیف صفرا، عقل بهش می‏گوید یک خرده هم خاکشیر تهیه کن. خوب ببینید اینجا عقلش این را می‏گوید چرا؟ برای اینکه احتمال دارد بیاید ایران و بعد معلوم بشود عجب این خاکشیر را هم لازم داشته، حالا مولی هر چی این را بخورد به درد نمی‏خورد اینجا می‏گویند شک در تحصیل غرض دارد این عبد، این عبدی که الان در هند است شک در محصّل دارد نمی‏داند این سقولیا این شش جزء بدون خاکشیر آیا اثر دارد غرض مولی را تأمین می‏کند یا نه؟ می‏گویند شک در تحصیل غرض مولی می‏گویند باید احتیاط کنی، احتیاطا یک قدری خاکشیر هم بیاور که یقین کنی غرض این مولی تأمین شده. این روشن شد این را اواخر صفحه ۲۷۳، با این کتابها پیدا کنید.

حالا بیایید اینجا، اینجا مولی یک غرضی دارد گفتیم غرضی دارد از این امری که کرده غرضش این است که ما متعبّد بشویم، متقرّب بشویم، اگر ما با قصد وجه بیاییم یعنی متمیزا عن مّا عن اداه بیاوریم غرض مولی حاصل شده غرض مولی چی بود؟ اینکه من تقرّب الی اللّه پیدا بکنم این بود غرض، و آن غرض با آوردن قصد وجه، چون قصد وجه را همه قبول دارند یعنی عمل را متمیزا ما اداه اگر بیاورند یقینا آن قصد وجه حاصل شده و غرض مولی حاصل می‏شود که آن تقرّب باشد. عقل می‏گوید چی؟ در شک در تحصیل غرض مولی اگر شک داشتی که بدون این غرض مولی حاصل می‏شود یا نمی‏شود احتیاطا او را هم بیاور، نتیجتا اینجا هم از این راه. پس ببینید آقا اینجایی که ایشان می‏گوید متمیزا عن مّا عن ما اداه بیاور با چند طریق می‏شود بگوییم: یکی اینکه اگر تکرار بکنی نمی‏دانی غرض حاصل شده یا نه اصل عدم سقوط غرض است قاعده اشتغال یقینی، برائت یقینی می‏خواهد به شما می‏گوید متمیزا عن ما اداه بیاور دَوَران امر بین تعیین و تأخیر به شما می‏گوید آقا متمیزا عن ما اداه بیاور، شک در حصول غرض داری باز هم به شما می‏گوید متمیزا عن ما اداه بیاور، حالا عنایت بکنید ایشان اصلش را گفته پس می‏گوید شما نمی‏دانید آیا غرض مولی ببینید آیا آن غرض داعی، آن غرضی که انگیزه شد مولی شما را امر کرد به یک کار تعبّدی آیا ببینید به خصوصه متمیزا حاصل می‏شود یا نه در ضمن دو تا سه تا هم حاصل می‏شود؟ استصحاب می‏گوید نه شما نمی‏دانی با این دو تا عمل آوردن آن غرض حاصل شده یا نه باید یک دانه عمل بیاوری به قصد وجهش، یا قاعده اشتغال هم همین را می‏گوید، دَوَران امر بین تعیین و تأخیر هم همین را می‏گوید، شک در تحصیل غرض مولی هم همین را می‏گوید.

و هذا یعنی این متمیزا عن ما اداه، هذا لیس تقبیدا فی دلیل تلک العبادة حتی یرفع باطلاقه، کما لا یخفی. این هذا آقا قلتُ ان قلتش را در تقدیر بگیرید این هذا لیس قلت است برای یک ان قلت مقدّر. ان قلت این است، اول ببینید آقا تو قرآن ما دو سه جا داریم. اعتق.. رغبةً مثلاً کسی که فلان جرم را مرتکب شد جریمه ‏اش چی است؟ یک بنده باید آزاد بکند خوب حالا من آن جرم را مرتکب شدم می‏خواهم بنده آزاد کنم نمی‏دانم این رغبة حتما باید مؤمنه باشد یا رغبة کافره هم باشد عیبی ندارد. خوب اینجا الان چیه؟ من الان شک دارم این رغبة اطلاق دارد آیا حتما این مقید است رغبه ‏اش باید مؤمنه باشد یعنی رغبه کافره به درد نمی‏خورد یا نه اطلاق دارد چه کار می‏کنم می‏گویم اخذ به اطلاقش می‏کنیم. قرآن می‏فرماید. اعتق.. رغبةً، رغبه هم اطلاق دارد مؤمنه که زیرش ننوشته اطلاق دارد می‏خواهی کافره می‏خواهی مؤمنه، چه کار کردیم؟ با تمسّک به اطلاق آیه آن قید ایمان را از بین بردیم اصل عدم غیر ایمان است، اصالة الاطلاق جاری می‏کنیم می‏گوییم خدا فرموده. عتق رغبه، رغبه هم اطلاق دارد مؤمنه و کافره را می‏گیرد خوب ما چه کار کردیم اینجا؟ با تمسّک به اطلاق. اعتق. رعبةً آن قید را از بین بردیم یک نفر آمده اینجا همین حرف را می‏زند می‏گوید آقا این متمیزا را از کجا آوردید؟ قرآن که می‏گوید اقیموا الصلوة، قرآن فقط می‏گوید نماز بخوان دیگر نمی‏گوید متمیزا عن ما اداه، یا آن روایتی که به شما می‏گوید صلّ علی جمعه روز جمعه نماز بخوان این اطلاق دارد ندارد که متمیزا عن ما اداه بیاید چرا شما این اطلاق را دارید تقیید می‏کنید؟ دقت کردید ما تمسّک به اطلاق می‏کنیم می‏گوییم اطلاق اقیموا الصلوة دیگر متمیزا ندارد هر جوری دلم می‏خواهد می‏آورم عین. اعتق رغبةً، چطور آنجا اخذ به اطلاق می‏کردیم قید ایمان را برمی‏داشتیم اینجا هم اطلاق می‏کنیم، اطلاق یعنی تمسّک می‏کنیم به اطلاق اقیموالصلوة و قید تمیز عن ما اداه را برمی‏داریم. این ان قلت.

ایشان می‏گوید هذا، نه هذا یعنی این تمیزی که من به شما گفتم باید عملت متمیزا عن ما اداه باشد این لیس تقییدا نه خیال کنید من تقیید کردم ادلّه آن عبادت را نه اینکه از باب اینکه اقیموالصلوة را دارم من تقیید می‏کنم تا شما بیایید تمسّک به اطلاق بکنید بگویید اصل عدم این قید است از آن باب نیست، هذا این قیدی که من آوردم یعنی این تمیز عن غیر متمیزا عن ما اداه این نه از باب تقیید اقیموالصلوة است تا مثل. اعتق رغبةً چه کار کنیم؟ یرفع باطلاقه، تا اینکه بیایید با اطلاق آن دلیل رفع بکنی این قید را این اینجوری نیست. کما لا یخفی. خوب ببینید ترجمه عبارت همین است، همین را باید پنج دقیقه برایش صحبت بکنیم،

[شرایط نماز]

نماز آقا دو جور شرایط دارد یک شرایط اولیه، تقسیمات اولیه، تقسیمات ثانویه، نمازی که ما می‏خوانیم دو جور شرایط دارد یک شرایطی است مال نفس ماموربه است، یک شرایطی است مال امتثال امر است، عنایت بکنید حالا مثالهایش را می‏زتم. نماز دو جور شرایط دارد یک شرایطی هست مال نفس مامور به است یک شرایطی هست مال امتثال امر است که آیا آن مامور به را من امتثال کردم یا نه؟ مثلاً طهارت، سطح، قبله اینها شرایط مامور به است یعنی شارع تو دلیلش می‏گوید صلِّ متظهرا، صلِّ مُتسترا، صلّ مستقبلاً، این شرایطی که شارع تو دلیل می‏آورد اینها چه شرایطی است؟ اینها شرایط نفس ماموربه است یک شرایطی هم داریم شارع تو لسان دلیل نگفته، عقل به ما می‏گوید آن شرط امتثال امر است خوب من این نماز را آوردم حالا رو به قبله و با ستر و با طهارت اما بدون قصد قربت نمی‏دانم آیا قصد قربت دخالت دارد یا ندارد؟ اینجا عقل می‏گوید باید به قصد قربت بیاوری چرا؟ برای اینکه این شرط امتثال امر است شارع دیگر تو ادله‏اش آن شرایط را گفته بود اما دیگر صل بقصد القربة را نگفته، عقل می‏گوید اگر می‏خواهی آن غرض مولی حاصل بشود باید به قصد قربت بیاوری. پس ببینید طهارت شرط است قصد قربت هم شرط است اما آن شرط چی است؟ آن شرط مامور به است یعنی نماز را که شارع خواست واجب کند با طهارت واجب کرد اما قصد قربت آن هم شرط است اما شرط امتثال است یعنی من اگر بدون قصد قربت آوردم نمی‏دانم امتثال امر کردم یا نکردم؟ عقل می‏گوید چی؟ می‏گوید باید به قصد قربت بیاوری تا بدانی امتثال امر کردی، تا بدانی آن غرض مولی را حاصل کردی. عنایت کردید ایشان می‏گوید قصد وجه از این قبیل است قصد وجه که که می‏گوید لیس تقییدا یعنی از آن قبیل نیست اگر این قصد وجه مثل طهارت اینها بود آخر ایشان یک بحثی بعدها می‏خوانیم اول صفحه ۲۹۹ را هم نگاه کنید تا به حالا دو سه بار از وسط‌هایش مطالعه کردیم از آن اول صفحه یک هفت هشت ده خط مطالعه کنید که برسد به آنجایی که قبلاً مطالعه کردیم ایشان این عبارت را نگاه کنید می‏گوید هذا الشک من کلمه ‏اش را می‏گویم دیگر خودتان مطالعه کنید هذا الشک کدام شک؟ قصد وجه، هذا الشک لیس علی حد فاعل الشروط، یعنی این شرط امتثال است آن شرطهای دیگر شرط معمول به است این شرط غیر آن شرطهاست تو یک اطلاقی به گوشت خورده می‏گویی اقیموالصلوة اطلاق دارد من نمی‏دانم آن شرط ممیزا عن ما اداه لازم است یا نه، اینجا مال آنجا نیست ما خودمان برائتی هستیم، ما هم در آن شرطها اگر شک بکنیم برائتی هستیم عبارتش ظاهرا این است: نحنُ و ان اجرینا البرائت در آن شروط یعنی اگر ما در یک شرط معممول به شک بکنیم ما برائت جاری می‏کنیم مثلاً نمی‏دانیم آیا موالات واجب شرط است یا نه؟ برائت جاری می‏کنیم. نمی‏دانیم استحاضه شرط است یا نه؟ برائت جاری می‏کنیم. اینها همه شرط مامور به است. ایشان می‏گوید این حرف شما که تمسّک به اطلاق می‏کنی و این قید و شرط را برمی‏داری مال آن شروط است. و امّا هذا الشرط عین عبارتشان است، هذا الشرط یعنی قصد وجه لیس علی حد سائر الشروط، این از آن شروط ماموربه نیست که شما تمسّک به اطلاق بکنی بگویی نمی‏دانم آن شرط واجب است یا نه وجوبش را برداری این از قبیل قصد قربت است که شرط امتثال امر است شما نمی‏دانی بدون قصد وجه امتثال امر شده یا نه؟ حق نداری برائت جاری کنی حالا خوب این عبارت روشن می‏شود هذا این متمیزّا عن ما اداه که من به شما گفتم لیس تقییدا یعنی نه خیال کنید من اطلاق به تقیید کردم، نه خیال کنید این از آن شرطهای مامور به است که شما می‏توانی تمسّک به اطلاق بکنی و شکیت را برداری، هذا این شرطی که ما اینجا گفتیم قصد وجه را رعایت کن متمیزا عن ما اداه بیاید سرّش این است برای اینکه از آن شروطی نیست که ما برائت جاری می‏کنیم عند الشک بلکه از قبیل قصد قربت است، چطور قصد قربت را عقل می‏گوید باید عمل را با قصد قربت بیاوری تا بدانی تحصیل غرض شده قصد وجه هم از این قبیل است.

تا فردا انشاءالله. والسلام علیکم و رحمة الله.

في عدم جواز الاحتياط بالتكرار احتمال عدم جوازه واعتبار الاعتقاد التفصيلي في الامتثال.

والحاصل : أنّ الأمر دائر بين تحصيل الاعتقاد التفصيلي ولو كان ظنّا ، وبين تحصيل العلم بتحقّق الإطاعة ولو إجمالا ، فمع قطع النظر عن الدليل الخارجي يكون الثاني مقدّما على الأوّل في مقام الإطاعة ؛ بحكم العقل والعقلاء ، لكن بعد العلم بجواز الأوّل والشكّ في جواز الثاني في الشرعيّات ـ من جهة منع جماعة من الأصحاب عن ذلك وإطلاقهم اعتبار نيّة الوجه (١) ـ فالأحوط ترك ذلك وإن لم يكن واجبا ؛ لأنّ نيّة الوجه لو قلنا باعتباره (٢) فلا نسلّمه إلاّ مع العلم بالوجه أو الظنّ الخاصّ ، لا الظنّ المطلق الذي لم يثبت القائل به جوازه إلاّ بعدم وجوب الاحتياط ، لا بعدم جوازه ، فكيف يعقل تقديمه على الاحتياط؟

لو كان الظنّ ممّا ثبت اعتباره بالخصوص

وأمّا لو كان الظنّ ممّا ثبت اعتباره بالخصوص ، فالظاهر أنّ تقديمه على الاحتياط إذا لم يتوقّف على التكرار مبنيّ على اعتبار قصد الوجه ، وحيث قد رجّحنا في مقامه (٣) عدم اعتبار نيّة الوجه ؛ فالأقوى جواز ترك تحصيل الظنّ والأخذ بالاحتياط. ومن هنا يترجّح القول بصحّة عبادة المقلّد إذا أخذ بالاحتياط وترك التقليد ، إلاّ أنّه خلاف

__________________

(١) كالسيّد ابن زهرة في الغنية : ٥٣ ، والحلّي في السرائر ١ : ٩٨ ، والمحقّق في الشرائع ١ : ٢٠ و ٧٨ ، والعلاّمة في نهاية الإحكام ١ : ٢٩ و ٤٤٧ ، والتذكرة ١ : ١٤٠ ، والمحقّق الثاني في جامع المقاصد ١ : ٢٠١ وغيرهم.

(٢) كذا في النسخ.

(٣) راجع كتاب الصلاة ١ : ٢٦٨ ـ ٢٧٠ ، وكتاب الطهارة ٢ : ٣٩ ـ ٤٥.

الاحتياط ؛ من جهة وجود القول بالمنع من جماعة (١).

وإن توقّف الاحتياط على التكرار فالظاهر ـ أيضا ـ جواز التكرار ، بل أولويّته على الأخذ بالظنّ الخاصّ ؛ لما تقدّم (٢) : من أنّ تحصيل الواقع بطريق العلم ولو إجمالا أولى من تحصيل الاعتقاد الظنّي به ولو كان تفصيلا. وأدلّة الظنون الخاصّة إنّما دلّت على كفايتها عن الواقع ، لا تعيّن (٣) العمل بها في مقام الامتثال.

إلاّ أنّ شبهة اعتبار نيّة الوجه ـ كما هو قول جماعة ، بل المشهور بين المتأخّرين (٤) ـ جعل (٥) الاحتياط في خلاف ذلك ، مضافا إلى ما عرفت من مخالفة التكرار للسيرة المستمرّة.

مع إمكان أن يقال : إنّه إذا شكّ ـ بعد القطع بكون داعي الأمر هو التعبّد بالمأمور به ، لا حصوله بأيّ وجه اتّفق ـ في أنّ الداعي هو التعبّد بإيجاده ولو في ضمن أمرين أو أزيد ، أو التعبّد بخصوصه متميّزا عن غيره ، فالأصل عدم سقوط الغرض الداعي إلاّ بالثاني ، وهذا ليس تقييدا في دليل تلك العبادة حتّى يدفع بإطلاقه ، كما لا يخفى.

وحينئذ : فلا ينبغي ، بل لا يجوز ترك الاحتياط ـ في جميع موارد

__________________

(١) منهم : الشهيد الأوّل في الألفيّة والنفليّة : ٣٩ ، والشهيد الثاني في المقاصد العليّة : ٣٢ ، وروض الجنان : ٢٤٨.

(٢) في الصفحة السابقة.

(٣) كذا في (ر) و (م) ، وفي غيرهما : «تعيين».

(٤) تقدّمت الإشارة إليهم في الصفحة السابقة ، الهامش (١).

(٥) الأنسب : «جعلت» ؛ لأنّ الضمير يعود إلى «شبهة».