درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۲۵: قطع حاصل از مقدمات عقلیه ۶

 
۱

خلاصه درس گذشته

الحمد لله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین

صحبت ایشان دو سه تا مطلب فرموده بودند که شیخ رد می‌کنند آن لا ادری که عرض کردیم آن روز هم گفتیم زیادی است منتهی آشیخ رحمة الله حاشیه‌ای داشت خواندیم که معلوم بشود حاشیه ایشان درست است غرض آن کتابهائی که آن جمله را ندارد آنها درست است

و اما آن دو سه تا اشکال حرف یکی این که ایشان فرمودند آقای بحرانی فرمودند عند تعارض عقل و نقل قطعی ما باید نقل قطعی را ترجیح بدهیم بر عقل قطعی ایشان می‌فرماید این حرف درست نیست نه ثبوتاً و نه اثباتاً چون اولاً تصور ترجیح نمی‌شود در ادله قطعیه من صد در صد یقین دارم الآن روز است صد در صد یقین دارم شب است آن وقت احدهما را بر دیگری اصلاً معنا ندارد اصلاً ترجیح تصور نمی‌شود این ثبوتاً حالا بر فرض هم ترجیح ترجیح مال ادله ظنیه است دو تا دلیل قطعی صد در صد بر خلاف هم اصلاً ترجیح در آنجا متصور نیست حالا سلمنا ترجیح هم تصور بشود اثباتاً ما دلیل نداریم بر ترجیح چون ترجیح خلاف قاعده است ترجیح احد الدلیل این بر دیگری خلاف قاعده است احتیاج به دلیل دارد در ادله ظنیه ما دلیل داریم که اگر دو تا دلیل ظنی با همدیگر معارضه کردند یک آدرسهائی ائمه دادند که آنجا بیائیم احدهما را ترجیح بدهیم بر دیگری ولی در مورد دو دلیل قطعی اصلاً ما دلیلی نداریم پس این حرف آقای بحرانی ثبوتاً و اثباتاً گیر دارد

و اما ایشان دو تا اشکالٌ گفت اشکال یعنی تردید دیگر این دو تا تردید ایشان هیچ وجهی ندارد فرمودند اگر ما دو تا دلیل عقلی داشته باشیم هیچ کدام مؤید نداشته باشد از شرع نمی‌دانیم چه کار کنیم فیه اشکالٌ، تردیدٌ ایشان می‌فرماید تردید ندارد تعارضا، تساقطا اصلاً قاعده دو تا دلیل این است حالا یا ظنی یا قطعی اگر دو تا دلیل بر خلاف همدیگر بودند هیچ کدام هم رجحان بر دیگری نداشت تعارضا، تساقطا این که شما تردید کردید اشکال کردید که چه کار بکنم این تردیدتان درست نیست یکجا دیگر هم تردید کردید آنجا هم تردیدتان باطل است فرمودید اگر عقل فطری یک مطلبی گفت نقل بر خلافش گفت نمی‌دانیم چه کار کنیم چون آنجائی که عقل معمولی باشد خوب سریعاً گفت نقل مقدم بر عقل است اما اگر عقل بدیهی بر خلافش یک نقلی بود گفت فیه اشکالٌ یعنی آنجا هم تردید داریم ایشان می‌فرماید این را هم درست نیست البته خلاف این اشکال را دیگری کرده که امروز می‌خوانیم ما گفتیم چی الآن که عقل فطری آمده می‌گوید این عالم صانع دارد یا عقل فطری می‌گوید خدای متعال جسم نیست اگر شما یک دلیل نقلی مثلاً بر خلافش بود آن دلیل نقلی را باید بگذارید کنار اگر خبر واحد باشد اگر قرآن باشد یا دلیل متواتر باشد باید او را هم تأویل ببریم اینکه شما آمدید گفتید نمی‌دانیم چه کار کنیم این حرف درست نیست یعنی شما حتماً حتماً باید عقل فطری را مقدم کنید بر نقل امروز یک اشکالی به آقای بحرانی یک کس دیگری کرده به عکس آمده گفته نقلی را حتماً باید مقدم کنیم بر عقلی فطری غرض هم ما می‌گوئیم حرف ایشان درست نیست تردیدش هم یک آقایی دیگر ما می‌گوئیم تردید درست نیست که شما بگوئید نمی‌دانیم چه کار کنیم حتماً عقلی فطری را باید مقدم کنیم بر نقلی امروز می‌خوانیم یک آقایی به عکسش کارکرده گفته چه کاری است آقای بحرانی کرده گفته ما تردید داریم که عقلی مقدم است یا نقلی حتماً باید نقلی را بر فطری مقدم بگذارد غرض آن را امروز می‌خوانیم فعلاً اشکالی که خودمان کردیم اشکال ما این بود الآن عقل فطری می‌گوید خدای متعال نمی‌شود جسم باشد یا این عالم صانع دارد چنانچه حضرت ابراهیم فرمود وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض خلاصه این عالم خالق دارد خوب اگر یک دلیل نقلی برخلاف این آمد آن دلیل نقلی را ما باید بگذاریم کنار اگر خبر واحد باشد اگر قرآن یا ادله متواتره باشد که نداریم چون ادله علمیه ما یا خبر متواتر است یا کتاب است و ما نداریم در این دو چیزی که بر خلاف عقل فطری یا عقل بدیهی باشد پس این تردید ایشان تردید درستی نیست اگر از ناحیه عقل قطع صد درصد بر یک مطلبی پیدا شد باید در مقابلش تصرف کنیم حالا یا مجاز در اسناد یا مجاز در کلمه با آن بیانی که آن روز عرض شد به عکسش هم همین جور اگر یک مطلب قطعی از ناحیه شرع درست شد مثل حدوث زمانی عالم کان الله و لم یکن معه شیء این روایت است یعنی عالم حدوث زمانی دارد کان الله و لم یکن معه شیء یک روزی خدای متعال بود و هیچی نبود چون خلق از صفات فعل است دیگر مثل اراده آن روز هم عرض کردیم یک موقعی بوده خلقی نبوده بعد این عالم خلق شده این می‌شود حدوث زمانی این حدوث زمانی به اجماع صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و اولیائشان و ائمه ما که عالم حدوث زمانی است کان الله و لم یکن معه شیء این مجمعٌ علیه است تمام شرایع گذشته است خوب پس ما قطع داریم که عالم حدوث زمانی دارد حالا اگر یک کسی یک مغالطه‌ای بکند و بیاید ثابت بکند که این عالم قدیم است می‌گوئیم آن شبهة آن مغالطة آن را می‌گذاریمش کنار خلاصه مطلب اگر از این ور قطع پیدا شد بر چیزی امکان ندارد قطع پیدا بشود برخلافش از این طرفش هم همین طور نتیجتاً آقا این حرفهایی که آقای بحرانی زدند ما قبول نداریم

۲

اخبار موید کلام مرحوم استر آبادی و جزائری

خوب ان قلت امروز می‌خواهیم اخباری بشویم ما می‌خواهیم امروز اخباری بشویم از طرف اخبارییون می‌خواهیم دفاع کنیم که اینها اگر این ادعاء را دارند دلیلشان این روایات است آن وقت فردا اصولی می‌شویم یعنی تمام این حرفها را رد می‌کنیم خلاصه آقای استرآبادی اینها همه شان گفتند چی گفتند آقا احکام شرعیه منحصراً راهش ائمه هستند انحصار دارد نظرتان است که آقای استرآبادی نه تا هم دلیل اقامه کردند که ما نهمی آن را خواندیم خلاصه این آقایون این آقایون اخباریین می‌گویند احکام شرعیه منحصر است به سماع از معصوم است توسیط حجت لازم است سمای عن المعصوم همان توسیط عن الحجت است یعنی برای احکام شرعیه ائمه معصوم باید واسطه در احکام بشوند و الا اگر عقل یک حکمی را استنباط کرد و در کتاب و سنت نبود آن حکم عقلی ملقی است اینها این آقایون این را می‌خواهند بگویند ما امروز می‌خواهیم اخباری بشویم بگوئیم راست می‌گویند اینها، اینها چند تا روایات ما داریم که این روایات این دستور را به ما می‌دهد می‌گوید منحصراً باید از طریق ائمه این اخبار و احکام را بگیریم و الا از غیر ناحیه ائمه یک روز هم یک روایتی خواندم کل ما لم یخرج من بیتنا فهو وبال یعنی چیزهایی را که ما نگفتیم و لو عقل به شما آن حکم را بگوید آن حکم ارزش ندارد حالا می‌خواهیم امروز روایاتی بخوانیم که دلالت دارد بر مدعای این آقایون یعنی صحت مدعای این آقایون را می‌رساند که احکام منحصراً باید از ائمه برسد اما آیا طوری هم اخباری می‌شویم که این وسطها اگر یک کسی هم به اخباریین اشکال بکند از او دفاع هم می‌کنیم غرض امروز می‌خواهیم اخباری محض بشویم بگوئیم چرا آقایو ن این برنامه را دارند چرا می‌گویند احکام منحصراً از ناحیه معصومین باید برسد اگر یک اشکالی هم بشود آن اشکال را هم جواب می‌دهیم خوب که حرفشان را جا انداختیم انشاءالله فردا رد می‌کنیم.

ان قلت لعل نظر هؤلاء، هؤلاء یعنی آقایون اخباریین فی ذلک، ذلک یعنی تقدیم نقل بر عقل می‌خواهیم توجیه کنیم‌ها اگر یک کسی اینجوری بگوید از طرف این آقایون که حق با این آقایون است ذلک یعنی چی حق با اینها است که می‌گویند باید نقل را بر عقل مقدم بکنیم نظر این آقایون در این تقدیم نقل بر عقل آن روایاتی است که از اخبار یعنی آن چیزهایی است که از اخبار استفاده شده این مطلب می‌خواهیم چند تا روایت به نفع آقایون اخباریین بیاوریم که بگوئیم اینها مدرک حرفشان این روایات است تا انشاءالله برسیم به ردش یک:

قولهم علیهم السلام حرام علیکم عن تقولوا بشیء ما لم تسمعوه منا این یک روایت حرام است شماها چیزی بگوئید تا از ما نشنیدید یعنی از ناحیه عقل شما نمی‌توانید یک حکم شرعی درست کنید حتماً حتماً باید سماع از ناحیه ما باشد این روایت آقا در اصول کافی جلد ۲ کتاب الایمان و الکفر باب الضلال فهرستش را بگیرید جلد ۲ اصول کافی کتاب الایمان و الکفر باب الضلال را پیدا بکنید حدیث اول اگر ندارید من از دوجا دیگر هم نوشته ام صاحب وسائل همین حدیث را نقل کرده در جلد ۱۸ صفحه ۴۷ حدیث ۲۵ غرض اگر کافی را دارید جلد دوم کتاب الایمان و الکفر باب الضلال حدیث ۱ ندارید صاحب وسائل از ایشان نقل کرده جلد هجدهم صفحه چهل و هفتم حدیث بیست و پنجم عین همین است حرام علیکم که چیزی بگوئید که از ما نشنیدید این یک حدیث

قول دوم: قولهم علیهم السلام این روایت دومی به خدمت شما عرض شود که وسائل این هم در کافی است وسائل راحت‌تر است از وسائل آدرس می‌دهیم جلد ۱ وسائل جلد ۱ این ۲۰ جلدیها صفحه ۹۱ حدیث ۲ در جلد هجدهم هم یک بار نقل کرده یعنی صاحب وسائل این حدیثی که الآن می‌خواهیم بخونیم دو جای وسائل نقل کرده یکی در جلد اول صفحه ۹۱ حدیث دوم یکی هم در جلد ۱۸ صفحه ۲۵ حدیث سیزدهم می‌خواهید آدرس بحارش را هم بنویسید بحار جلد ۲۳ این حدیث دومی است‌ها بحار جلد ۲۳ صفحه ۲۹۴ حدیث سی و سوم پس این حدیثی که می‌خواهیم بخوانیم الآن صاحب وسائل در دو جا نقل کرده مرحوم مجلسی هم در بحار جلد ۲۳ صفحه ۲۹۴ حدیث ۳۳ آنجا را مراجعه کنید حدیث این است:

لو ان رجل حدیثی که به نفع اخباریین است‌ها که اگر خلاصه کارهای خوبتان هم خلاصه این حدیث این است کارهای خوبتان هم باید به دستور ائمه باشد و الا اگر یک کار خیلی خوبی کردیم که همه عقلای دنیا می‌گفتند خوب است اما ائمه امضاء نکنند به درد نمی‌خورد باید به دستور آنها باشد همه اموالت را در راه خدا صدقه دادی یک کار از این بهتر ولی ولی الله را نمی‌شناسی امام معصومت را نمی‌شناسی این حدیث می‌گوید به درد نمی‌خورد و حال این که از نظر همه عقلای دنیا تصدق خیلی کار خوبی است که آدم خدمت بکند به ضعفاء به مملکتش به مستضعفین مع ذلک این حدیث می‌گوید با این که صدقه بسیار کار خوبی است و یقیناً مورد رضای پروردگار است اما اگر به دستور ولی الله نباشد یک ریال ارزش ندارد این هم یک حدیث تا عرض کردیم جوابش را بدهیم‌ها فعلاً هیچ اشکال نکنید تا برسیم به جوابش پس حدیث دوم این است لو ان رجل قام لیله صام نهاره قائم الیل صائم النهار و حج دهره در تمام عمرش هم هر سال حج می‌کند و تصدق به جمیع امواله تمام مال و ثروتش را هم گفته همه بدهید در راه خدا ولی این آدم به دستور ولی الله این کارها را انجام نداده و لم یعرف ولایت ولی الله ولی ولایت ولی خدا و امام معصوم را معرفت ندارد فیکون اعماله بدلالة فیکون یعنی حتی یکون یعنی به ولی الله را نمی‌شناسد تا اعمالش به راهنمائی ایشان باشد فیوالیه تا این که او راهنمائی بکند نه خودش هم همین طور دارد این کارها را انجام می‌دهد ما کان له علی الله ثواب این آدم یک ذره در آخرت بهره‌ای به او نمی‌رسد با این که این کارهای خوب را کرده ولی وساطت حجت نبوده به درد نمی‌خورد این هم یک حدیث سؤال: استاد: دیگرحالا نگوئید دیگر بناشد اشکال نکنید اصلاً ما اخباری شدیم دیگر امروز داریم اخباری می‌شویم هر چی می‌خوانیم به نفع آقایون است هیچی اشکال نکنید انشاءالله فردا ما اصولی می‌شویم همه تون هم اصولی بشوید و اشکال بکنید داریم اخباری می‌شویم دیگر داریم اخبار می‌خوانیم:

من دان الله بغیر سماع من صادق فهو الزمه الله فی التیه کذا و کذا تهدید است دیگر تهدیدش را ننوشته این است الزمه الله به جای کذا و کذا الزمه الله التیه یعنی اگر کسی به غیر از گفتار ائمه متدین به دین باشد خدا او را در وادی سرگردان سرگردانش می‌کند در وادی تیه در یک بیابان قبر همین طور سرگردان است این حدیث کجاست این هم وسائل جلد ۱۸ صفحه ۵۱ حدیث سی و هفتم اگر می‌خواهید بحار را هم بنویسید بحار جلد ۲ صفحه ۹۳ حدیث ۲۴ دوباره عرض می‌کنم وسائل جلد ۱۸ صفحه ۵۱ حدیث ۳۷ بحار جلد ۲ صفحه ۹۳ حدیث ۲۴ من دان الله بغیر سماع من المعصومین الزمه الله التیه سرگردانش می‌کند خدا این را الی غیر ذلک الی غیر ذلکش همانی که آن دفعه هم خواندم ما لم یخرج من بیتنا فهو وبال هر چی که از ناحیه غیر ما به دست شماها برسد همه وزر و وبال است می‌خواهید این را هم بنویسید بحار جلد ۲ این الی غیر ذلک خیلی هست حالا همین بک دانه‌اش را بحار جلد ۲ صفحه ۹۴ حدیث سی و دوم که خلاصه مطلب آنجا هم همین را می‌گوید می‌گوید هر چی ما گفتیم درست است ولی از غیر ما اگر حکمی به دست شما برسد اصلاً ارزشی ندارد و غیر ذلک از اخباری که می‌گوید الواجب علینا امتثال احکام الله برای نمونه سه چهارتا گفت زیاد از این اخبار ما داریم که اینها دلالت دارد آنی که بر ما واجب است امتثال احکام اللهی است که بلغها حججه علیهم السلام یعنی احکامی که حجت خدا بیان بکند اون فقط حکم الله است فکل حکم لم یکن الحجه واسطتاً فی تبلیغه لم یجب امتثال پس حکمی که واسطه‌اش حجت نباشد خلاصه توسیط در احکام شرعیه لازم است این معصومین باید واسطه باشند و الا حکمی که شما از راه عقل کشف بکنی ولی در کتاب و سنت نباشد لم یجب امتثاله آن حکم اعتباری ندارد بل یکون بلکه چی آقا سؤال: استاد: کجا آقا بله دیگر بیان آن غیر ذلک است یا بیان آن ما یستفاد بگیریم ظاهراً به غیر ذلک بهتر می‌خورد الی غیر ذلک روایاتی که ولی حالا چون مِن است می‌خواهیم بیان آن مای ما یستفاد بگیریم یعنی چیزهایی هست که از آن استفاده می‌شود که احکام باید از معصومین باشد این مِن هم بیان او باشد خیلی فرقی نمی‌کند

بل یکون خلاصه حکم الله آنی است که معصومین بگویند و الا اگر معصومین نباشند اعتباری ندارد بل یکون چی یعنی آن حکمی که معصوم درآن دخالت ندارد بل یکون آن حکمی که معصوم درآن دخالت ندارد از قبل اسکتوا عما سکت الله عنه ما یعنی احکام یعنی ساکت بشوید از آن احکامی که خدای متعال ساکت شده این حدیث عین این حدیث در غوائل الئالی است غوائل الئالی چهار جلد است جلد سوم صفحه ۱۶۶ حدیث ۶۱ غوائل الئالی جلد ۳ صفحه ۱۶۶ حدیث ۶۱ اسکتوا عما سکت الله یعنی آن احکامی که خدا ساکت شده یعنی چی خدا ساکت شده یعنی به ائمه نگفته که به مردم بگویند سکت الله معنایش این است یعنی آن احکامی که خدای متعال ساکت شده یعنی به ائمه معصومین دستور ابلاغش را نداده شما هم ساکت بشوید یعنی از پیش خودتان حکمی درست نکنید فإنّ معنى سكوته سکوت خدا عنه از آن حکم عنه به ما برمی گردد که همان حکم است معنای سکوت خدا از حکم چیه؟ خدا ساکت شده از این حکم یعنی امر نکرده اولیائش را که تبلیغ کنند آن حکم را نتیجتاً حینئذ خوب نتیجه این چندتا روایت چی شد آقا فقط و فقط از راه معصومین باید حکمی بگیریم و الا اگر نباشد از راه عقل اصلاً به درد نمی‌خورد و حینئذ حالا می‌خواهد اخباری نتیجه بگیرد فلحکم المنکشف بغیر الواسطة الحجه ملقی فی نظر الشارع حکمی که به غیر حجت کشف بکنی شما از راه عقلت کشف بکنی این ملغی است و ان کان مطابقاً للواقع و لو الآن عقلت مطابق با واقع فهمیده ولی به درد نمی‌خورد و لو این که حکمی که الآن به عقل شما کشف کردی واقعاً خدای متعال راضی است مثل این صدقه خوب صدقه را خیلی خدا راضی است اما همین قدر که به دستور ولی الله نیست ارزش ندارد لذا ایشان می‌فرماید و ان کان این حکم منکشف به عقل و لو مطابق با واقع هم باشد ارزش ندارد شاهد بر این بی‌ارزشی این که امام تصریح فرمود به نفی الثواب علی التصدق بجمیع المال آمد فرمود اصلاً تمام اموالش را هم که بدهد صدقه ندارد با این که یقیناً همه عقلاء تحسین می‌کنند می‌گویند واقعاً عجب آدم خلاصه دست و دل بازی است عجب آدم خدومی است تمام ثروتش را گذاشته در راه ضعفاء مستضعفین و لو همه عقلاء دارند می‌گویند به به و خلاصه تعریف می‌کنند ولی چون که به نظر ولی الله نبوده می‌گوید به درد نمی‌خورد شاهد بر این مطلب یعنی شاهد بر این که اگر حجت نباشد ملغی است هیچ عملی ارزش ندارد تصریح امام علیه السلام است بنفی ثواب علی التصدق بجمیع المال مع القطع بکونه محبوبا با این که واقعاً هم حسن فعلی دارد هم حسن فاعلی دارد هم کار، کار خوبی است هم معلوم می‌شود آدم، آدم خوبی است مع ذلک با این که محبوب است و مرضی عند الله است ولی چون به دلالت و وساطت ولی الله نیست ارزش ندارد

[اشکال دیگری بر کلام مرحوم بحرانی]

خوب می‌رسیم به آن اشکاله که عکس اشکال ما بود ما در جلسه قبل چی گفتیم آقا گفتیم آقای صاحب حدائق چرا تردید کردی می‌گوید اگر یک عقل فطری یک حرفی زد نقل یک چیزی گفت شما گفتید ما تردید داریم تردید کدام است حتماً عقل فطری را مقدم کن بر نقل ما این را گفتیم یک آقای اخباری آمده به عکسش را می‌گوید می‌گوید آقای صاحب حدائق این چه حرفی است شما زدی می‌گوئی ما تردید داریم بدون تردید باید نقل را مقدم کنی بر عقل فطری عنایت کردید یعنی الآن نه این که ما اخباری شدیم می‌خواهیم از اخباری هم دفاع بکنیم یک نفر به صاحب حدائق می‌گوید چرا شما گفتید ما تردید داریم اشکال داریم که آیا عقل فطری را مقدم کنیم یا نقل نه بدون تردید باید چه کار کنیم نقل را مقدم بکنی طبق این روایاتی که ما خواندیم ایشان جواب می‌دهد می‌گوید نه این اشکال را نکنید به بحرانی عجیب است من یکی از شاگردان ایشان آقای حاج آخوند قمی خیلی حاشیه بسیار خوبی ایشان دارند خیلی از شاگردان مبرز شیخ انصاری بودند قبرشان هم در همین ایوان طلا است ایشان می‌فرماید این وجه الاستکشال اصلاً ارتباطی به گذشته ندارد خیلی من تعجب می‌کنم من چون از ایشان زیاد استفاده کردم هم در شرحهایی که نوشتم و هم در درسهائی که گفتم خیلی ایشان حرفهایش خلاصه خیلی سندیت دارد ولی اینجا آمده گفته شیخ این چیه این وسط می‌گوید وجه الاستکشال اصلاً ربطی به گذشته ندارد خیلی هم ربط دارد ایشان الآن طبق این روایات چی فرمودند ایشان الآن طبق این روایات می‌فرمایند حتماً حتماً باید نقل بگوید یعنی هیچ عقلی ارزش ندارد این روایات این را می‌گوید حالا یک نفر اشکال کرده غرض ربط دارد وقتی ایشان می‌گوید طبق این روایات فقط نقل را انسان باید عمل بکند یک آقای اخباری به صاحب حدائق اشکال می‌کند میگوید چرا شما تردید کردی تردید ندارد شما اگر نقل یک چیزی گفت عقل فطری خلافش را گفت بدون تردید باید نقل را مقدم کنی بر عقل این چه حرفی است شما زدی شیخ ما می‌خواهد اشکال کند یعنی جواب بدهد شیخ انصاری می‌خواهد جواب این آقا را بدهد حق به جانب بحرانی است که تردید کرده گفته نمی‌دانیم نقل را مقدم کنیم یا عقل فطری را چرا برای این که ما روایاتی داریم که عقل را در ردیف نقل حساب کرده عقل را در ردیف پیغمبر حساب کرده پس اگر آقای بحرانی گفته نمی‌دانیم چه کار کنیم برای این است برای این که درست است این روایات هست می‌گوید نقل مقدم بر همه چیز است اما یک روایاتی هم الآن می‌خوانیم که می‌گوید عقل بر همه چیز مقدم است عقل عین نبی الله است یا حشام ان لله علی الناس حجتین خدا دو تا حجت بر مردم دارد حجة ظاهره حجة باطنه اما الحجة الظاهره فهی الانبیاء اما الحجة الباطنه فهی العقول خوب پس الان در این روایت عقل در کنار انبیاء قرار گرفته پس اگر صاحب حدائق می‌گوید نمی‌دانیم چه کار کنیم حق دارد عرض کردیم نه این که امروز اخباری شدیم می‌خواهیم اشکالی هم که به آقایون اخباریین می‌شود آن را هم جواب بدهیم یک آقایی به بحرانی اشکال کرده گفته بعد از این همه روایاتی که ما داریم می‌گوید نقل فقط ارزش دارد هیچی دیگر ارزش ندارد چرا شما تردید داری خوب نقل را مقدم کنیم بر عقل ما جواب می‌دهیم کان دفاع می‌کنیم از صاحب حدائق می‌گوئیم آقا این اشکال را نکن حق دارد ایشان درست است این روایات هست می‌گوید نقل مقدم بر هر چیزی است ولی روایاتی هم داریم که عقل را در ردیف پیغمبر شمرده پس اگر ایشان می‌گوید نمی‌دانیم چه کار کنیم برای این که دو طایفه روایات است این روایات میگوید نقل مقدم بر همه چیز است یعنی قول پیغمبر و امام را مقدم کن آن روایاتی که الآن می‌خوانیم می‌گوید نه خیر عقل هم در مقابل خدا و پیغمبر است آن هم برای خودش حرف دارد اگر ایشان می‌گوید نمی‌دانیم چه کنیم برای این است

پس ببینید آقا این وجه الاستکشال جواب از اشکال مقدر است ما یک اشکال در جلسه قبل به بحرانی کردیم حالا اینجا یک آقایی دیگر می‌خواهد اشکال کند به بحرانی چرا بحرانی مانده چه کار کند حتماً حتماً طبق این روایات نقل را مقدم کند چرا آقای بحرانی می‌گوید نمی‌دانیم ایشان جواب می‌دهد غرض این قلت است‌ها ان قلت را مقدر بگیرید ان قلت که چرا آقای بحرانی مانده چه کار بکند مردد است قلت وجه الاستکشال اگر آقای بحرانی شما نگاه می‌کنی اشکال کرده یعنی تردید دارد در تقدیم نقلی بر عقلی فطری سلیم وجهش ما ورد وجهش آن روایاتی است که وارد شده من النقل المتواتر روایات متواتره هست بر حجیت عقل برای این که عقل حجت است و انه حجة باطنه که این اشاره به همان روایت یا حشام ان لله علی الناس حجتین حجة ظاهره حجة باطنه این حجة باطنه اشاره به این روایت است این روایت آقا در اصول کافی جلد ۱ همان اولین کتابش هم اولین جلد اصول کافی هم اولین کتابش که کتاب عقل و جهل است حدیث دوازدهم برای این که خیلی معطل نشویم فقره سیزدهم چون تقریباً بیست تا بیست و پنج تا یا حشام یا حشام دارند موسی بن جعفر سلام الله علیه در این روایت دوازدهمی نمی‌دانم بیست تا بیست و دو سه تا یا حشام یا حشام یا حشام شما سیزدهمی آن را بگیرید یا حشام ان الله علی الناس حجتین حجة ظاهره حجة باطنه اما الحجة الظاهره فهی الرسل اما الحجة الباطنه فهی العقل پس طبق این روایت می‌شود عقل در ردیف پیغمبر هم آن حجت است و هم آن حجت است اگر اصول کافی ندارید می‌خواهید از بحار بنویسید چون ممکن است نداشته باشید بحار جلد اول صفحه ۱۳۷ سؤال: استاد: آقا اخباری شو امروز این حرفها را نزنید امروز اخباری هستیم ما، ما شدیم اخباری می‌خواهیم ببینیم آقایون اخباریین دلیلشان چیه فردا این حرفها را بزنیم ما فردا می‌شویم اصولی تمام این ادله را جوابش را خواهیم داد و همان حرف خودمان را می‌زنیم می‌گوئیم آقا همان طوری که از ناحیه شرع مقدس اگر یک حکمی بیاید برای ما واجب الامتثال است اگر در کتاب و سنت حکمی نبود عقل کشف کرد آن هم واجب الامتثال است باشد برای فردا و بلکه هم امروز بخوانیم علی کل حال شما با فکر اخباری امروز بروید جلو ایشان می‌فرماید پس بحار را هم بنویسید‌ها این که روایتی خواندم یا حشام فقره سیزدهم بحار هم جلد ۱ صفحه ۱۳۷ این روایت را نقل کرده دقت کردید دفاع دارد می‌کند‌ها یعنی یک آقایی به بحرانی اشکال می‌کند می‌گوید چرا شما ماندید می‌گوید نمی‌دانم چه کار کنم عقل فطری را مقدم کنم بر نقل یا نقل را مقدم کنم چرا متحیر ماندی حتماً نقل را مقدم کن ایشان می‌گوید این اشکال را نکن ایشان دیده ما دو طایفه روایات داریم خوب این یک طایفه‌اش بود که می‌گفت نقل را مقدم کن بر هر چیزی ولی این طایفه‌ای که الآن می‌خواهیم بخوانیم اینها می‌گوید نه عقل هم در کنار امام معصوم است در کنار انبیاء است همین طوری که انبیاء را باید به قولشان عمل کرد به عقل هم باید عمل کرد پس حق با بحرانی است که آمده متحیر شده که چه کار کنیم آیا عقل فطری را مقدم کنیم بر نقل یا نقل را مقدم کنیم علت استکشال وجه یعنی علت علت این که آقای بحرانی استکشال کرد یعنی تردید کرد که نقلی را مقدم کند بر عقلی فطری سلیم یا او را بر او مقدم کند علتش این است این روایاتی است که عقل را حجت باطنی حساب کرده و در ردیف احکام خدا ذکر کرده این یک روایت

و انه دوباره ان العقل مما یعبد به الرحمن این روایت آقا یک کسی از امام صادق سؤال می‌کند ما العقل عقل چیه این جوااب حضرت است می‌فرمایند عقل اینی است که یعبد به الرحمن و یکتسب به الجنان این تعریف عقل است این حالا تتمه‌اش را هم بخوانیم بد نیست راوی می‌گوید آقا پس معاویه چی خوب معاویه مگر عقل نداشت شما می‌گوئی عقل آن است که انسان به وسیله او کسب آخرت بکند معاویه مگر عقل نداشت حضرت فرمودند تلک نکرا تلک الشیطان این نیرنگ است به این عقل نمی‌گویند لیست بعقل شبیهة بالعقل این تمام روایت است حالا اگر می‌خواهید به اصول کافی مراجعه کنید همان کتاب اصول کافی جلد اول همان اولین کتابش کتاب عقل و جهل حدیث سوم آن یا حشام که خواندیم حدیث دوازدهم همان باب بود این حدیث سومیش است لذا ایشان می‌فرمایند که این حدیث هم اگر مراجعه بفرمائید بد نیست پس این هم آدرسش را هم دادیم یعنی انه ان العقل این جواب امام را گفته دیگر سؤال راوی را ننوشته که ما العقل حضرت فرمودند ان العقل ما یعبد به الرحمن و یکتسب به الجنان و نحوها دیگر بس است همین دو سه تا باز نحو این هم ادله‌ای داریم که عقل عین پیغمبر و معصوم است در همان کتاب عقل و جهل روایت اولی چهارمی بروید ده پانزده تا روایتش را نگاه بکنید بد نیست خدای متعال اول ما خلق الله عقل است وقتی عقل را خلق فرمود، فرمود بک اثیب و بک اعاقب من به وسیله تو ثواب می‌دهم به وسیله تو عقوبت می‌کنم افراد را یعنی همان طوری که خدای متعال با مخالفت ائمه عقوبت می‌کند با موافقت ائمه ثواب می‌دهد همان کار را با عقل می‌کند بک اثیب، بک اعاقب پس بنابراین اگر آقای بحرانی یک قدری متحیر مانده برای این روایات است می‌بیند این روایات آمده عقل را در کنار شرع قرار داده لذا می‌گوید اگر عقل آن جور گفت نقل آن جور گفت من نمی‌دانم چه کار کنم جهتش این است پس به ایشان اشکال نکنی پس نحوش کدام شد همان روایتی که می‌گوید بک اثیب، بک اعاقب بعد از خلق عقل فرمود من به تو ثواب می‌دهم به وسیله تو به مردم ثواب می‌دهم به وسیله تو مردم را عقوبت می‌کنم اینها همه دلیل است بر این که عقل در کنار شرع است لذاست که آقای بحرانی مانده اگر یک جایی عقل فطری یک چیزی گفت نقل خلافش را گفت چه کار کند آیا به این عمل کند طبق روایات اولی آیا به این عمل کند طبق روایات ثانیه پس این اشکالی که شما به آقای بحرانی کردید این اشکال وارد نیست لذا ایشان سؤال: استاد: کدام آقا بله دیگر نحو همین دو سه تا دیگر آخر الآن آمدیم در روایاتی که دلالت دارد بر این که عقل حجة ظاهره ما ورد ما ورد این دو سه تا و نحو این دو سه تا یعنی ما ورد همینی که الآن عرض کردیم شما حدیث اولی و دومی و سومی مال همان کافی را نگاه بکنید اینها همه در آنجا هستش

خوب نتیجه‌اش چی می‌شود و نحوها یعنی نحو این روایاتی که استفاده می‌شود از آن که عقل سلیم هم ایضاً یعنی عقل هم عین پیغمبر است عین امام معصوم است حجة من الحجج فالحکم المستکشف به یعنی اگر به وسیله عقل ما یک حکمی را استکشاف کردیم حکمٌ بلغه الرسول الباطنی یعنی اگر عقل ما یک چیزی را کشف کرد رسول باطنیم کان این را کشف کرده کما این که شرع داخلی است یعنی حکمٌ بلغه الرسول الباطنی الذی هو شرعٌ من داخل کما ان الشرع عقلٌ من خارج شرع یک عقل خارجی است عقل یک شرع باطنی است دقت کردی همه اینها را برای چی گفت برای دفاع از آقای بحرانی یعنی یک اخباری به بحرانی اشکال کرد چرا می‌گوئی نمی‌دانیم چه کار بکنیم حتماً نقلی‌ها را باید مقدم کنید ایشان می‌گوید این اشکال وارد نیست اگر آن روایات اولی را ما داریم و می‌گوید نقل مقدم بر همه چیز است این روایات را هم داریم که می‌گوید عقل در کنار شرع است لذا ایشان می‌گوید نمی‌دانیم چه کار کنیم ایراد به آن وارد نکن

[کلام سید صدر رحمه الله]

خوب حالا شما این دفاع را داری از کجا می‌کنی آقای شیخ انصاری شما الآن داری از ناحیه این آقایون داری دفاع می‌کنی اینها مدرکشان این روایات است ایشان می‌گوید نه این را ما در کلمات بزرگانشان دیدیم از کسانی که این حرفهایی که ما زدیم یعنی گفتیم این آقایون اخباریین اگر این حرفها را می‌زنند مدرکشان این است اینها را ما از کتاب آقای سید صدر شارح وافیه، وافیه یک کتاب اصولی است مال فاضل تونی است سید صدر یکی از علمای اخباری است این آقا با این که اخباری است آمده کتاب وافیه که یک کتاب اصولی است این را شرح کرده و چاپ هم نشده هنوز معروف است به نام شرح وافیه سید صدر ولی آنهایی که دیدند می‌گویند صفحه ۲۱۵ ما اصلاً کتابش را هم ندیدیم دست علمای گذشته بوده صفحه بندی هم شده صفحه ۲۱۵ آن آقای سید صدر که از رؤسای اخباریین است شارح کتاب وافیه است ایشان در کتابش این حرفها را زده یعنی این دفاعی که ما داریم امروز از اخباریین داریم می‌کنیم این حرفها را آقای سید صدر در آن شرح وافیه زده خلاصه حرفش این است می‌گوید بدانید ما از روایات استفاده می‌کنیم که یجب و لا یجب باید از طرف ائمه باشد این واجب است آن حرام است این مکروه است این مباح است آن را باید ترک کنی آن را باید بیاوری تمام اینها در صورتی است که ائمه به ما بگویند و الا از غیر راه ائمه وجوبی حرمتی هیچی ثابت نمی‌شود پس اگر ما یک همچین دفاعی از اخباریین کردیم گفتیم اینها مرادشان این است از کلمات رئیسشان آقای سید صدر استفاده کردیم مما یشیر الی ما ذکرنا من قبل هؤلاء هؤلاء الاخباریین یعنی از چیزهائی که ما از ناحیه اینها یعنی آن توجیهی که ما از ناحیه اینها در ضمن ان قلت کردیم این را اشاره کرده است به این مطلب آقای سید صدر در شرح وافیه صفحه ۲۱۵ چاپ نشده مخطوط است ولی آنهایی که نقل کرده‌اند و دیده‌اند گفته‌اند صفحه ۲۱۵ فی جملة کلام له خیلی کلامش این آقای سید صدر مفصل است که در حکم ما یستقل به العقل بحث کرده عنوان بحثش است وا یعنی عنوان بحث آقای سید صدر احکام مستقله عقلیه است نشسته راجب احکامی که عقل مستقلاً حکم می‌کند راجب به آنها حرف زده ما عین عبارتش را برای شما نقل می‌کنیم ما لفظه یعنی ایشان چیزهایی گفته که ما عین لفظش را برای شما نقل می‌کنیم چی گفتند ایشان:

ان المعلوم یعنی المعلوم من الاخبار آقای سید صدر فرموده آنچه که مسلم است و ما از اخبار به دست آوردیم همان اخباری که اول خواندیم این است که قول بله انه یجب فعل شیء مثلاً صلاة یجب ترک شیء مثلاً رباء یجب فعل صلاة یجب ترک رباء لا یجب مثلاً دعاء عند رؤیت الهلال من با مثال دارم معنا می‌کنم‌ها اینها زمانی که حاصل بشود ظن به اینها یا قطع به وجوب هر یک از اینها یا قطع به حرمت اینها یا غیر وجوب و حرمت تمام اینها من جهة نقل قول المعصوم ببینید عبارت این است وا یعنی یجب‌ها لا یجب‌ها یحرمها لا یحرمها همه کی است آن موقعی که از قول معصوم ثابت بشود یا از فعل معصوم ثابت بشود یا از تقریر معصوم چون امام می‌گویند معصوم هم قولش هم فعلش هم تقریرش همه اینها حجت است اگر امام حرفی زدند برای ما حجت است حرفی نزدند یک کاری انجام دادند برای ما حجت است اگر یک کسی یک کاری می‌کرد امام نگاه کرد و هیچی نگفت تقریر یعنی امضاء این برای ما حجت است ایشان می‌گوید این یجب‌ها و لا یجب‌ها در صورتی است که از ناحیه نقل قول معصوم ثابت بشود از ناحیه فعل و تقریر معصوم ثابت بشود یعنی چه یجب و لا یجبی ارزش دارد یجب و لا یجب‌هایی که شرع به ما بگوید و الا ایشان می‌فرمایند که لا انه یجب فعله او ترکه او لا یجب مع حصولهما من ای طریق کان یعنی یجب و لا یجب‌هایی که از راهی بیاید نه از را عقل و از راه ریاضت و اینها بیاید نه یجب و لا یجب‌هایی که ائمه بگویند پس آنی که یجب و لا یجبی ارزش دارد که از ناحیه قول و فعل و تقریر معصوم ثابت بشود لا انه یجب فعل فلان چیز یجب ترک فلان چیز لا یجب فلان چیز مع حصولهما با حصول این وجوب و عدم وجوب من ای طریق کان ارزشی ندارد ارزش مال موقعی است که از کلمات معصومین به دست بیاوریم انتهی موضع الحاجة من کلامه تقریباً یک ان قلت است نصف صفحه‌ای خلاصه عرض کردم از آن وقت تا حالا شدیم اخباری چرا این آقایون اخباریین می‌گویند نقل مقدم بر عقل است سرش این روایات است دیدید که آقای سید صدر هم تصریح به این مطلب کردند

ولی قلت از اینجا است که می‌خواهیم اصولی بشویم بگوئیم آقا احکام مکشوف به عقل هم حجت است من یک مثال بزنم دیگر حالا شاید از رو نخوانیم خیلی ببینید آقا الآن اولاً وجوب اطاعت به حکم عقل است یعنی عقل مستقل است که می‌گوید اطاعت مولا واجب است از احکام شرعیه نیست وجوب اطاعت یک حکم شرعی تعبدی محض نیست عقل می‌گوید اطاعت مولا واجب است اگر هم در قرآن می‌گوید اطیعوا الله و اطیعوا الرسول این ارشاد است مثل اقیموا الصلاة نیست اقیموا الصلاة امر است اطیعوا الله هم امر است اما اقیموا الصلاة امرمولوی تعبدی است اما اطیعوا الله امر ارشادی است یعنی اگر قرآنی هم نمی‌آمد اطیعوا الله و اطیعوا الرسول نمی‌فرمود عقل می‌گفت اطاعت خدا واجب است پس اطاعت الله واجب است اگر هم یعنی وجوب عقلی دارد اگر هم شارع می‌گوید به عنوان ارشاد است یک مثال عرض بکنیم الآن مولایی می‌خواهد از خانه برود بیرون خوب آن وقت‌ها سابق‌ها در حیاطها چاه بوده که آب درمی آوردند وقتی می‌خواهد از در برود بیرون به عبدش می‌گوید مواظب بچه باش در چاه نیفتد برو در چاه را بگذار این هم می‌رود در چاه را می‌گذارد که بچه در چاه نیفتد اتفاقاً در پشت بام باز است این از پله‌ها می‌رود بالا از آن ور می‌افتد در خیابان بچه می‌میرد حالا این عبد می‌تواند بگوید شما که به من نگفتید در پشت بام را ببند گفتی در چاه را ببند من بستم ببینید اینجاها است که عقل می‌آید جلو می‌گوئیم آقا تمام عقلاء این را ملامتش می‌کنند می‌گویند مولا اگر گفت در چاه را ببند برای این که بچه از هلاکت نجات پیدا بکند به همین دلیل شما باید در پشت بام را هم ببندی یعنی این عبد هیچ عذری ندارد نمی‌تواند بگوید مولا که خواست برود از خانه بیرون به من گفت در چاه را ببند من هم همان را امتثال کردم دیگر نگفت که در پشت بام را ببند پس بنابراین این حکم مکشوف به عقل اعتباری ندارد خوب تمام این را ملامتش می‌کنند می‌گویند مولا نظرش این بود بچه از بین نرود خوب حالا نیفتاد در چاه از آن طرف افتاد در خیابان تو به مقتضای عقلت باید چه کار می‌کردی هم در چاه را می‌بستی هم در پشت بام را ببندی ببینید الآن حکم مکشوف به عقل است یعنی حالا حکم ظاهری البته مثال زدیم مولا الآن حکم ظاهریش بستن در چاه بود ولی عقل می‌گوید باید در پشت بام را هم ببندی آیا این عقل حجت نیست اینها می‌گویند نه این آقایان می‌گویند چون این حکم عقلی دوم را مولا نگفته اعتباری ندارد تا فردا انشاءالله

الخالي عن شوائب الأوهام ، فلا بدّ في مواردهما (١) من التزام عدم حصول القطع من النقل على خلافه ؛ لأنّ الأدلّة القطعيّة النظريّة في النقليّات مضبوطة محصورة ليس فيها شيء يصادم العقل (٢) البديهي أو الفطري.

فإن قلت : لعلّ نظر هؤلاء في ذلك (٣) إلى ما يستفاد من الأخبار ـ مثل قولهم عليهم‌السلام : «حرام عليكم أن تقولوا بشيء ما لم تسمعوه منّا» (٤) ، وقولهم عليهم‌السلام : «لو أنّ رجلا قام ليله ، وصام نهاره ، وحجّ دهره ، وتصدّق بجميع ماله ، ولم يعرف ولاية وليّ الله ؛ فيكون أعماله بدلالته فيواليه ، ما كان له على الله ثواب» (٥) ، وقولهم عليهم‌السلام : «من دان الله بغير سماع من صادق فهو كذا وكذا ...» (٦) ، إلى غير ذلك ـ : من أنّ الواجب علينا هو امتثال أحكام الله تعالى التي بلّغها حججه عليهم‌السلام ، فكلّ حكم لم يكن الحجّة واسطة في تبليغه لم يجب امتثاله ، بل يكون من قبيل : «اسكتوا عمّا سكت الله عنه (٧)» (٨) ؛ فإنّ معنى سكوته عنه

__________________

(١) في (ظ) ، (ل) و (م) : «مواردها» وفي (ه) : «موارده».

(٢) في (ص) : «العقلي».

(٣) لم ترد «في ذلك» في (ظ) ، (ل) و (م).

(٤) الوسائل ١٨ : ٤٧ ، الباب ٧ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٢٥ ، وفيه : «شرّ» بدل «حرام».

(٥) الوسائل ١ : ٩١ ، الباب ٢٩ من أبواب مقدّمة العبادات ، الحديث ٢.

(٦) الوسائل ١٨ : ٥١ ، الباب ٧ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٣٧.

(٧) لم ترد «عنه» في (ت) ، (ل) و (ه).

(٨) لم نعثر عليه بعينه ، نعم جاء في نهج البلاغة هكذا : «وسكت عن أشياء ولم يدعها نسيانا فلا تتكلّفوها» ، نهج البلاغة ، الحكمة : ١٠٥.

عدم أمر أوليائه بتبليغه ، وحينئذ فالحكم المستكشف (١) بغير واسطة الحجّة ملغى (٢) في نظر الشارع وإن كان مطابقا للواقع ؛ كما يشهد به تصريح الإمام عليه‌السلام بنفي الثواب على التصدّق بجميع المال ، مع القطع بكونه محبوبا ومرضيّا عند الله.

ووجه الاستشكال في تقديم النقلي على العقلي (٣) الفطري السليم (٤) : ما ورد من النقل المتواتر على حجّية العقل ، وأنّه حجّة باطنة (٥) ، وأنّه ممّا (٦) يعبد به الرحمن ويكتسب به الجنان (٧) ، ونحوها ممّا يستفاد منه كون العقل السليم أيضا حجّة من الحجج ، فالحكم المستكشف به حكم بلّغه الرسول الباطني ، الذي هو شرع من داخل ، كما أنّ الشرع عقل من خارج (٨).

وممّا يشير إلى ما ذكرنا من قبل هؤلاء : ما ذكره السيّد الصدر رحمه‌الله في شرح الوافية ـ في جملة كلام له في حكم ما يستقلّ به العقل ـ ما لفظه :

__________________

(١) كذا في (م) ، وفي غيرها : «المنكشف».

(٢) في (ت) ، (ظ) و (م) : «يلغى».

(٣) في (ر) و (ه) : «العقل».

(٤) ورد في (ظ) ، (ل) و (م) بدل عبارة «النقلي على العقلي الفطري السليم» عبارة : «العقل الفطري السليم على الدليل النقلي».

(٥) كذا في (ر) ومصحّحة (م) ، وفي غيرهما : «باطنيّة».

(٦) في (ل) : «ما».

(٧) انظر الكافي ١ : ١٦ و ١١ ، الحديث ١٢ و ٣ من كتاب العقل والجهل.

(٨) الكافي ١ : ١٦ ، الحديث ١٢ ، والبحار ١ : ١٣٧ ، الحديث ٤.

كلام السيد الصدر في المسألة

إنّ المعلوم هو أنّه يجب فعل شيء أو تركه (١) أو لا يجب إذا حصل الظنّ أو القطع بوجوبه أو حرمته أو غيرهما من جهة نقل قول المعصوم عليه‌السلام أو فعله أو تقريره ، لا أنّه يجب فعله أو تركه أو لا يجب مع حصولهما من أيّ طريق كان (٢) ، انتهى موضع الحاجة.

قلت :

أوّلا : نمنع مدخليّة توسّط تبليغ الحجّة في وجوب إطاعة حكم الله سبحانه ؛ كيف! والعقل بعد ما عرف أنّ الله تعالى لا يرضى بترك الشيء الفلاني ، وعلم بوجوب إطاعة الله ، لم يحتج ذلك إلى توسّط مبلّغ.

تفسير الأخبار الدالّة على مدخليّة تبليغ الحجّة

ودعوى : استفادة ذلك من الأخبار ، ممنوعة ؛ فإنّ المقصود من أمثال الخبر المذكور عدم جواز الاستبداد في الأحكام (٣) الشرعيّة بالعقول الناقصة الظنيّة ـ على ما كان متعارفا في ذلك الزمان من العمل بالأقيسة والاستحسانات ـ من غير مراجعة حجج الله ، بل في مقابلهم عليهم‌السلام (٤) ؛ وإلاّ فإدراك العقل القطعي للحكم المخالف للدليل النقلي على وجه لا يمكن الجمع بينهما (٥) في غاية الندرة ، بل لا نعرف وجوده ، فلا ينبغي

__________________

(١) لم ترد «أو تركه» في (ل) ، (م) والمصدر.

(٢) شرح الوافية (مخطوط) : ٢١٥.

(٣) كذا في (ت) ، (م) و (ه) ، وفي غيرها : «بالأحكام».

(٤) لم ترد عبارة «من غير مراجعة حجج الله ، بل في مقابلهم عليهم‌السلام» في (ظ) ، (ل) و (م).

(٥) ورد في (ظ) ، (ل) و (م) بدل عبارة «القطعي ـ إلى ـ بينهما» العبارة التالية : «البديهي لحكم شرعيّ نظري».