«اما بعد از آن حمد و ثناء، اعلم» بدان که «ان المکلف إذا التفت إلی حکم شرعی فإمّا ان یحصل له الشک فیه او القطع او الظن»:
«مکلف» اعم از مجتهد و غیر مجتهد است، اگر مکلفی توجه پیدا کرد به یک «حکم شرعی»، مقصود از این حکم شرعی، حکم شرعی واقعی کلی است، هر کدام از اینها یک حکمتی دارد که باید درتقدیر بگیرید، اگر یادم بود حکمتش را بعداً عرض میکنم.
[حالات سه گانه مکلف]
مکلف اعم از این که مجتهد باشد یا عوام باشد اگر توجّه به یک حکم شرعی پیدا بکند مثلا به ذهنش بیاید که نماز جمعه در زمان غیبت چه حکمی دارد؟ در زمان ائمه معصومین علیهم السلام خوب واجب بوده اما در زمان غیبت چه حکمی دارد؟ یا مثلاً عرق جنب از حرام چه حکمی دارد؟ خلاصه اگر مجتهد یا غیر مجتهد توجّه به یک حکم شرعی پیدا بکند آن حکم شرعی، آن حکم شرعی واقعی و کلی باشد مثل عرق جنب از حرام و نماز جمعه اینها همه کلی هستند وجزئیات نیست مکلفی که توجه پیدا بکند همگی از این احکام از سه حال خارج نیست:
۱- یا قطع پیدا میکند مثلاً قطع پیدا میکند به ادّله مراجعه میکند و قاطع میشود که مثلا عرق جنب ازحرم نجس است.
۲- یک وقت نه قطع پیدا نمیکند، ظن برایش حاصل میشود
۳- و یک وقت نه، نه قطع برایش حاصل میشود و نه ظن همان طور مردد میماند یعنی مجتهدا که اعلم باشد به ادله مراجعه میکند نمیتواند بفهمد.
بالاخره از این سه حال خارج نیست دیگر، انسانی که توجه به یک حکم شرعی دارد از سه حال خارج نیست یا قطع پیدا میکند به آن حکم شرعی و یا ظن پیدا میکند و یا در شک و تردید میماند به این میگویند تقسیم ثلاثی آقای شیخ انصاری مکلف را به سه قسم تقسیم کرده؛ مکلف قاطع، مکلف ظان و مکلف شاک. به این میگویند تقسیم ثلاثی.
مرحوم آخوند که شاگرد شیخ است ـ آخوند خراسانی صاحب کفایه سه سال پیش شیخ انصاری درس خوانده ـ آخوند درکفایه تقسیم ثنایی کرده. مراجعه بکنید به کفایه جلد ۲ صفحه ۱ آخوند میفرماید: مکلف یا قاطع است و یا غیرقاطع یعنی مکلف یا قطع پیدا میکند در حکم شرعی و یا قطع پیدا نمیکند و اسم ظن را نمیآورد تقسیمش ثنائی است پس تقسیم ایشان (شیخ) ثلاثی و تقسیم صاحب کفایه ثنائی. مرحوم آخوند میفرماید: «عدلنا» ما عدول میکنیم از آن تقسیم و تثلیث شیخ انصاری وقائل به ثنایی میشویم میگوییم مکلف یا قاطع است و یا غیرقاطع.
حالا چرا آخوند این کار را کرده میگوید آن ظن را نباید اسمش را بیاوریم برای این که اگر ظن معتبر باشد ملحق به علم است و اگر ظن، ظن غیرمعتبر باشد، ملحق به شک است، شیخ تثلیث کرد چون مکلف یا قاطع است و یا ظان و یا شاک است. آقای آخوند یک قسمش را کم کرده، میگوید: مکلف یا قاطع است و غیر قاطع و اسم ظن را نمیآورد میگوید: بخاطر این که آن ظنی که پیدا میکند اگر ظن معتبر باشد، ملحق به علم است، ظن معتبر از نظر عقل و شرع ملحق به قطع است و اگر آن ظن معتبر نباشد ملحق به شک است لذا ایشان از تثلیث تعدّی کرده و قائل به ثنائی شده.
ولی مرحوم نائینی که شاگرد آخوند است صاحب کفایه را رد میکند مرحوم نائینی استادش که صاحب کفایه است را رد میکند؛ میفرماید: نه خیر همان تثلیث شیخ (ره) درست است مکلف از این سه حال خارج نیست، یا قاطع است و یا ظان و شاک.
پس ما پذیرفتیم که تقسیم در اینجا باید تثلیث باشد، ببینید ما از نظر تثلیث همین نظر ایشان را قبول میکنیم. تثلیث خوب است مکلف یا قاطع است و یا ظان و یا شاک. منتهی به حصر عقلی میگوییم. نه به بیانی که ایشان گفتند.
حصر عقلی چیست؟ حصر عقلی این که انسان مطالب را طوری بگوید که دائر بین نفی و اثبات باشد، هر وقت کسی گفت یا این جور است و یا این جور. به این میگویند حصر عقلی، حصر عقلی به حصری میگویند که دائر باشد بین نفی و اثبات.
ما همین تثلیث را قبول میکنیم ولی با یک بیانی که عرض میکنیم که این بیان میشود حصر عقلی. میگوییم: مکلفی که التفت إلی حکم شرعی این یا اعتقاد به آن حکم پیدا میکند یا نمیکند. ببینید حصر عقلی شد یا این جور است و یا آن جور این. مکلفی که التفات به یک حکم شرعی کرده این مکلف یا اعتقاد پیدا میکند به آن حکم یا اعتقادی برایش نیست. خوب اگر اعتقادی برایش حاصل نشد خوب میشود شاک یعنی به ادّله مراجعه میکند نمیتواند بفهمد یعنی اعتقادی برایش پیدا نمیشود که مثلاً عرق جنب از حرام نجس است یا پاک. اگر اعتقادی برایش پیدا نشد میشود شاک. اما اگر اعتقاد برایش پیدا شد، اعتقادش دو جور است؛ یا این اعتقادی که پیدا کرده احتمال خلاف میدهد یا نمیدهد اگر احتمال خلاف بدهد میشود ظان و اگر احتمال خلاف نداد میشود قاطع. پس ببینید همان تثلیث شد ولی با بیان حصر عقلی.
گفتیم مکلفی که التفت إلی حکم شرعی یا اعتقاد به آن حکم شرعی برایش حاصل میشود یا اعتقاد برایش حاصل نمیشود (نفی و اثبات)، این میشود حصر عقلی. اگر اعتقادی برایش نشد که حکم چیست به این میگویند شاک. و اگر اعتقاد برایش پیدا شد از دو حال خارج نیست یا اعتقاد جزمی دارد؛ یعنی جزم صددرصد دارد یا نه احتمال خلاف میدهد اگر احتمال خلاف داد این میشود ظان، اگر اعتقادش جزمی بود در اعتقادش احتمال خلاف نمیداد این میشود قاطع.
پس تثلیث شیخ را پذیرفتیم مکلف یا قاطع است و یا ظان و یا شاک. تثنیة آخوند را نمیپذیریم اما این تثلیث شیخ را هم با این بیانی که ما گفتیم که به بیان حصر عقلی باشد، پذیرفتیم. پس نتیجتاً تقسیم شد به سه قسم.
[حکم شرعی واقعی کلی]
مکلف وقتی توجه به یک حکم شرعی واقعی کلی میکند یا قاطع است و ظان و یا شاک. حالا چرا من گفتم واقعی به عبارت اضافه کنید. به قرینه شک. برای این که آدم در حکمی واقعی همیشه شک میکند، حکم ظاهری که شک ندارد اگر مجتهدی استنباط کرد یک حکم ظاهری شک ندارد. پس شک مال حکم واقعی است یعنی اگر مجتهدی استنباط کرد یک حکم ظاهری را، شک ندارد این یقین دارد که حکم الله این است.
پس شک مال حکم واقعی است و این که من گفتم یک کلمة واقعی بگذارید به قرینة شک است. این مکلف وقتی توجّه میکند به یک حکم واقعی یا قاطع است و یا ظان و یا شاک و الا حکم ظاهری شک در او تصور نمیشود. حکمهای ظاهری همیشه قطعی است.
و اما کلی گفتیم در تقدیر بگیرید برای این که اصولیین همیشه از کلیات بحث میکنند. هیچ وقت اصولیین راجع به جزئیات بحث نمیکنند. این حکمش چیست، کاری ندارد.
پس بنابراین حکم شرعی حکمتش روشن شد. اگر مکلف به حکم کلی واقعی شرعی توجّه پیدا کرد از سه حال خارج نیست یا قاطع است یا ظان یا شاک است. به همان حصر عقلی که بنده عرض کردم.
[تعریف مکلف]
این آقای مکلف، عنایت بفرمایید، این مکلف تعریفش چیست؟ در کتابها مینویسند: مکلف تعریفش این است «هو البالغ العاقل القادر الملتفت» مکلف آن است که چهارتا شرط داشته باشد و همه ما این چهار تا شرط را داریم:
۱ ـ بلوغ؛ همة ما بالغ هستیم.
۲ ـ عاقل؛ همة ما انشاءالله عاقل هستیم.
۳ ـ قدرت؛ همة ما قادریم یعنی همة ما ماه رمضان میتوانیم روزه بگیریم، قدرت داریم مثلاً زخم معده نداریم.
۴ ـ التفات؛ یعنی ملتفت به حکم شرعی میباشیم.
پس بالغ، قادر، عاقل، و ملتفت، یعنی اگر بالغ بود، عاقل بود ولیقادر نبود باز هم مکلف نیست. مثلاً در ماه رمضان خوب خیلیهاروزه نمیگیرند. بالغ و عاقل هستند ولی قادر نیستند و عاجز هستند از روزه گرفتن، آنها هم مکلف نیستند.
اگر بالغ بود، عاقل بود، قادر هم بود، ولی غافل بود آن هم مکلف نیست مکلف باید ملتفت باشد، شما اگر اول ظهر بیهوش شدید، رفتید به حالت بیهوشی تا شب و شب از هوش درآمد نماز ظهر و عصر برشما واجب نیست در رسالهها هم نوشته برای همین است برای این که شما در این چند ساعت التفات اصلا نداشتید درحال کما و غفلت بودی، پس چه کسی مکلف است؟ کسی که بالغ، عاقل، قادر، و ملتفت است ولی بالغ نباشد مکلف نیست. عاقل نباشد مکلف نیست و هکذا....
[اشکال مرحوم آخوند]
پس در کلمة مکلف التفات خوابیده یعنی اگر ما گفتیم مکلف، یعنی ملتفت، پس دوباره برای چه ایشان میگوید: «إذا التفت» اشکال شده ـ عنایت کردید ـ اشکال مال کجاست. آقای شیخ شما که گفتید مکلف خوب التفات در آن خوابیده و الا اگر التفات نباشد مکلف نیست پس چرا دوباره میگویی «إذا التفت» از این جا نزاعها شروع شده، آخوند صاحب کفایه آمده و توجیه کرده در حاشیه رسائل ـ بهترین حاشیه بر رسائل، حاشیة مرحوم آخوند که در زمان جوانی نوشته برخلاف کفایه که در اواخر عمرشان نوشته ایشان ـ ایشان در کفایه آمده و گفته «ان البالغ الذی... » ببینید فرار کرد از اشکال نگفته مکلف بلکه میگوید «اعلم ان البالغ إذا التفت» نگفته مکلف بلکه گفته بالغ تا از این اشکال فرار بکند چون اگر میگفت آن وقت نمیتوانست قید «التفت» را بیاورد
اول کسی که این اشکال را بر مرحوم شیخ وارد کرده که این قید التفات زیادی است آخوند است لذا خودش عبادت مکلف را نیاورده. مراجعه کنید ج ۲ کفایه سطر اول ص ۱، فرمود: «ان البالغ الذی التفت إلی حکم شرعی» پس بنابراین ایشان با گفتن بالغ آمده و از این اشکال فرار کرده.
در حاشیه بر رسائل آخوند گفته مقصود شیخ هم از مکلف، مکلف شأنی است یعنی آن بالغی که شأنیت تکلیف را دارد، مکلف یعنی مکلف فعلی و در او التفات هم هست، آخوند در حاشیه بر رسائل که توضیح این جمله است گفته این که شیخ فرموده مکلف، مقصود از این مکلف، مکلف شأنی است یعنی نه مکلف فعلی، مکلف فعلی التفات در او خوابیده. مکلف شأنی یعنی کسی که شأنیت این را دارد که بعدها به او تکلیف بکنیم.
خلاصه صاحب کفایه به این جمله اشکال کرده و در حاشیه رسائل تصرف کرده در مکلف گفته مکلف یعنی مکلف شأنی و در کفایه که کتاب مستقل است به جای مکلف بالغ گفته که ما به آن اشکال نکنیم که چرا شما «إذا التفت» گفتی. آخوند به خیال خودش به ایشان اشکال کرده و برای این که خودش گرفتار اشکال نشود کلمة مکلف را نگفته و کلمة بالغ استعمال کرده، خب آیا درست است یا نه؟
[دو جواب بر این اشکال]
آمدند دو تا توجیه کردند: یک توجیه آخوند کرده که مراد از مکلف یعنی مکلف شأنی ولی عرض میکنیم توجیه شما باطل، آقای آخوند توجیه شما درست نیست برای اینکه مکلف مشتق است و مشتق حقیقت است در فعل، شما به چه کسی میگویید «ضارب» به کسی که دیروز زده بود یا الآن دارد میزند میگوییم «ضارب»، ضارب مشتق است. مشتق معنای حقیقیاش به کسی که الآن مشغول آن کار است مکلف هم مشتق است مشتق یعنی کسی که مکلف بالفعل است شما آمدی و مکلف را معنی کردی به شأنی، این اشکالی که شما کردید به خیال خودت جواب دادی که مقصود از مکلف، مکلف شأنی است این توجیه شما درست نیست برای اینکه مکلف مشتق است و مشتق معنای حقیقیاش بالفعل است. مکلف یعنی کسی که بالفعل مکلف است و التفات در او هست پس توجیه شما درست نیست.
بعضی آمدند و توجیه دیگری کردند گفتند این قید «التفت»، قید توضیحی است نه قید احترازی یعنی ایشان گفته التفت، نمیخواهد بگوید ما مکلف غیر ملتفت هم داریم. مکلف قید احترازی نیست، قید توضیحی است و ما قید توضیحی داریم یک آیه داریم (طائر یطیر بجناحیه) پرندهای که با دو بالش پر میزند. خوب طائر این را میفهماند دیگر طائر یعنی کسی که با دو بالش پر میزند خداوند متعال فرمود: (طائر یطیر بجناحیه) این یطیر بجناحیه قید توضیحی چه طور آن جا «یطیر بجناحیه» قید توضیحی است خداوند هم این کارها کرده یعنی قیدهای توضیحی آورده پس به شیخ اشکال نکنید شیخ هم اگر قیدی آورده قید توضیحی است.
پس نتیجتاً آخوند اشکال کرده گفته در مکلف التفات خوابیده پس گفتن «التفت» درست نیست این اشکال، جواب داده که مکلف یعنی مکلف شأنی یعنی آن کسی که شأنیت درآینده دارد ولی عرض کردیم که این توجیه درست نیست به خاطر این که مکلف مشتق است و مشتق حقیقت در متلبس بالفعل است. بعضیها آمدند و گفتند که التفت قید توضیحی است مثل آن شریفه میفرماید چطور «یطیر بجناحیه» توضیح طائر است طائر یعنی کسی که با دوبال طیر میکند چه طور در آن جا قید توضیحی است این هم قید توضیحی است ولی این توجیه هم درست نیست (زیرا اصل در قیود احترازی بودن است) پس چه کار کنیم اشکال وارد است به شیخ ـ نه خیر ـ برویم سراغ آقای نائینی.
[نقد اشکال مرحوم آخوند توسط میرزای نائینی]
مرحوم نائینی تمام حرفهای استادش (صاحب کفایه) را از بین برده میگوید مراد شيخ از این مکلف، مجتهد است، التفات هم یعنی التفات تفصیلی (تقریرات آقای نائینی همیشه در کنار رسائل داشته باشید برای مشکلات رسائل بسیار چیز خوبی است). پس بنابراین آقای آخوند آمده و گفته اصلاً اشکال شما وارد نیست تا محتاج به ان جوابها باشید این مکلف یعنی مجتهد. این مکلف اعم نیست از مجتهد و غیرمجتهد تا شما اشکال بکنید. التفات هم یعنی التفات تفصیلی حالا عبارت معنایش این است. این آقای مجتهد یک وقت التفات اجمالی دارد، دارد غذا میخورد ناگهان به ذهنش میآید که آیا نماز جمعه در زمان غیبت واجب است یا نه؟ خب این التفات یعنی التفات اجمالی. یک وقت در کتابخانهاش نشسته و دارد کتاب مطالعه میکند میخوهد واقعاً ببیند که نماز جمعه چه حکمی دارد این التفات تفصیلی است. پس بنابراین، این مکلف یعنی مجتهد، التفات هم یعنی التفات تفصیلی آن وقت معنای عبارت این میشود مجتهدی که التفات تفصیلی به حکم پیدا بکند این آقای مجتهد از سه حال خارج نیست یا قطع پیدا میکند به آن حکم و یا ظن پیدا میکند و یا شک پیدا میکند.
سؤال و پاسخ استاد: نه، تفصیلاً میخواهد بفهمد استنباط بکند و واقعاً ذهنش را متوجّه این کرده که چه حکمی دارد یک دفعه دارد غذا میخورد که به ذهنش میآید که نماز جمعه چه حکمی دارد این التفات است اما التفات اجمالی. التفات تفصیلی معنایش این است که دارد واقعاً در ادلّه مراجعه میکند تفصیلاً میخواهد به دست بیاورد که حکم الله چیست؟
سؤال و پاسخ استاد: به قرینة شک و به قرینة ظن. ایشان اشکال میکنند و میگویند آقای نائینی به چه دلیل میگوید که مراد از مکلف مجتهد است باید دلیل باشد. ادعا دلیل میخواهد. دلیلشان شک و ظن است. مجتهد است که اگر ظن پیدا کند میفهمد ظنش معتبر هست یا نیست نه من بیسواد. آن مجتهد است که میفهمد ظنش معتبر است یاغیر معتبر. آن مجتهد است که اگر شک بکند میفهمد در مورد شک آیا باید استصحاب جاری بکند یا برائت جاری بکند، تخییر جاری بکند، احتیاط جاری بکند اینها را مجتهد میتواند جاری بکند.
پس مرحوم نائینی اساس حرف مرحوم آخوند (استادش) را از بین برد و باطل کرد. مرحوم نائینی میگوید اصلاً اشکال و ایرادی به شیخ وارد نیست که نیاز به آن جوابها داشته باشد این مکلف یعنی مجتهد. التفات هم یعنی التفات تفصیلی. به چه دلیل مقصود مجتهد است؟ به قرینة این که بعداً اسم شاک و ظان میآورد و آن مجتهد است که اگر ظن به یک حکمی پیدا بکند میفهمد این ظنش معتبر است ملحق به قطع است یا ظنش غیر معتبر است ملحق به شک است. ما این جور چیزها را که نمیفهمیم و مجتهد است که میفهمد و اگر مجتهد شک پیدا بکند در یک مطلبی آن مجتهد است که میفهمد در این شک آیا باید استصحاب جاری بکند یا اصالة البرائة جاری بکند. اینها را همه مجتهد میفهمد. به قرینة آن ظن و شک فَثَبَت حرف آقای نائینی یعنی حرف مرحوم نائینی را پذیرفتیم.
تا اینجا چند مطلب گفتیم: تقسیم تقسیم ثلاثی است و تقسیم ثنائی آخوند را نپذیرفتیم منتهی با آن بیان که من عرض کردم این اولاًُ و ثانیاً اشکال آقای آخوند نپذیرفتیم که گفته در مکلف التفات خوابیده پس چرا التفات را دوباره گفته لذا بیاییم و توجیه بکنیم. این اشکال را هم نمیپذیریم و به کمک حرفهای مرحوم نائینی میگوییم مقصود از مکلف این جا مجتهد است و التفات هم التفات تفصیلی. بنابراین اصلاً اشکالی پیش نمیآید تا احتیاجی به آن جوابها داشته باشد ولی این را بدانید که همین حرف آقای نائینی هم خدشه کردند که بیانش بماند. پس بابرکت حرف ایشان عبارت را توضیح دادیم ولی این را بدانید که حرف آقای نائینی هم وحی منزل نیست بعضیها به همین حرف آقای نائینی یک اشکال کردند ـ عنایت بکنید ـ