ثمّ إنّه يمكن الجواب عن الاستصحاب المذكور بوجوه:
الأوّل: أنّ المقصود من التمسّك به:
در تنبيه نهم بحث درباره استصحاب بقاء نبوت حضرت موسى عليه السلام بود.
شيخ انصارى سه جواب را براى اين استصحاب نقل فرمودند و همه را رد كردند.
جواب اول شيخ انصارى به استصحاب بقاء نبوت حضرت موسى عليه السلام:
مقدمه: در منطق و فن مناظره ثابت شده كه پنج قسم دليل وجود دارد، كه به دو قسم اشاره مىكنيم:
قسم اول: دليل اقتناعى، يعنى دليلى كه انسان اين دليل را براى اينكه خودش قانع شود مطرح مىكند و به ديگران كارى ندارد.
قسم دوم: دليل اسكاتى، يعنى دليلى كه انسان براى ساكت كردن و محكوم نمودن طرف مقابل اين دليل را مطرح مىكند ولو اينكه خود انسان به مقدمات اين دليل عقيده نداشته باشد.
مثال: شيعه در بعضى از مطالب مورد اختلاف با اهل سنت به احاديث آنها تمسك مىكنيم، ولو ممكن است راوى حديث ابوهريرة باشد، يا عمر و ابوبكر باشند، اگر چه معتقد به عدالت و حجيت حديثشان نمىباشيم ولى براى اسكاتشان به اين دليل و حديث تمسك مىكنيم.
بيان جواب اول: در تمسك به اصل كه عالم يهودى مطرح كرد، سه احتمال وجود دارد:
احتمال اول: دليل عالم يهودى دليل اقتناعى است، يعنى به خاطر قانع كردن خودش تمسك به استصحاب نموده است.
اين احتمال دو اشكال دارد:
اشكال اول: با ظاهر كلام عالم يهودى نمىسازد. عالم يهودى بعد از اينكه به اصل استصحاب تمسك كرد نگفت پس من قانع شدم، وظيفهام اين است كه به دين موسى عليه السلام عمل كنم، بلكه گفت فعليكم كذا وكذا، شما بايد دليل بياوريد. معلوم مىشود غرضش اسكات طرف مقابل بوده است.
اشكال دوم: استصحاب در بحث نبوت نمىتواند دليل اقتناعى باشد و انسان را قانع كند، زيرا در خاتمه بحث براءة خوانديم كه يكى از شرايط عمل به اصول عمليه چه براءة و چه استصحاب اين است كه انسان فحص و جستجو كند و علم به مطلب پيدا نكند.
ما ادعا مىكنيم مسأله نبوت آنقدر ادله فراوان دارد، و نبوت پيامبر اسلام آنقدر با معجزات و كرامات فراوان همراه است كه اگر كسى در اين مطلب فحص و جستجو كند علم به حقيقت پيدا مىكند و با حصول علم دنبال استصحاب رفتن معنا ندارد.
مؤيد اينكه در بحث نبوت و شريعت به اتفاق همه اديان راه علم مفتوح است اين است كه، همه اديان مطرح مىكنند كه اگر كسى كافر به دينى باشد، اين شخص را خداوند عذاب خواهد كرد.
اين كلام قرينه به اين است كه راه علم در نبوت مفتوح است كه خداوند بر كفر به يك شريعت انسان را عذاب خواهد كرد.
نتيجه: استصحاب در بحث نبوت دليل قانع كننده براى انسان نمىباشد.
احتمال دوم: عالم يهودى اصل استصحاب را ولو خودش قبول ندارد ولى براى طرف مقابل به عنوان دليل اسكاتى مطرح كرده است.
اگر اصل استصحاب را براى انسان مسلمان كه استصحاب را قبول دارد مطرح كرده باشد، مىگوييم استصحاب فرع بر شك است. شما كه به انسان مسلمان مىگوييد استصحاب جارى كن ايراد دارد زيرا مسلمان به اين مسأله شك ندارد. مسلمانى كه به نبوت حضرت محمد صلى الله عليه وآله و نسخ نبوت حضرت موسى عليه السلام يقين دارد، جاى جريان استصحاب نيست.
و اگر مرادتان اين است كه انسان مسلمان تعبّدا بگويد شك دارم، كه شك و يقين از امور قلبيه است و خودبخود حاصل مىشود و در امور قلبيه تعبد معنا ندارد.
من با اينكه به مسألهاى يقين دارم بگويم تعبدا شك دارم، كه اين كلام اجتماع نقيضين است.
خلاصه: احتمال دوم كه دليل عالم يهودى دليل اسكاتى است باطل است.
احتمال سوم: عالم يهودى به اصل استصحاب تمسك نكرده است بلكه نظرش اين است كه خودش نافى است و رسالت پيغمبر آخر الزمان را نفى مىكند، و ما مسلمانان مثبت پيغمبر آخر الزمان هستيم.
عالم يهودى مىگويد نافى دليل نمىخواهد بلكه مثبت بايد دليل بياورد.
شيخ انصارى مىفرمايند:
اولا: در اصول عقائد كه ريشه همه اعمال و افعال انسان است، مثبت و نافى به حكم عقل بايد دليل داشته باشند.
ثانيا: شما هم مثبت هستيد. شما بقاء نبوت حضرت موسى عليه السلام را ادعا مىكنيد، كه امرى وجودى است، و براى اثباتش نياز به استدلال خواهيد داشت.
خلاصه: جريان استصحاب بقاء نبوت حضرت موسى عليه السلام را هرگونه فرض كنيم دچار ايراد و اشكال خواهد بود.