شيخ انصارى مىفرمايند: علماء در اين مثال تصريح دارند كه اصل در مجهول التاريخ جارى مىشود و همه آثار نيز بر آن بار است، ولى به مواردى هم برخورد مىكنيم كه همين علماء متقدم در باب حدوث دو حادثه مىگويند هيچ اصلى جارى نمىشود، چه دو حادثه مجهول التاريخ باشند يا اينكه يكى معلوم التاريخ و ديگرى مجهول التاريخ باشند، از اطلاق كلام متقدمين فهميده مىشود كه هيچ اصلى را جارى نمىدانند.
شيخ انصارى چهار مثال را برا مدعايشان مطرح مىكنند:
مثال اول: مىدانيد بايد بين نماز جمعه با نماز جمعه ديگر يك فرسخ فاصله باشد.
دو نماز جمعه در كمتر از يك فرسخ برپا شده است. نمىدانيم كدام نماز جمعه زودتر شروع شده كه آن نماز جمعه درست باشد و نماز جمعه مؤخر باطل باشد.
علماء فتوى مىدهند: هيچ استصحابى جارى نيست مطلقا، چه هر دو مجهول التاريخ باشند و يا اينكه يكى معلوم التاريخ و ديگرى مجهول التاريخ باشد.
مثلا مىدانيم يك نماز جمعه ساعت ۱ شروع شده و نمىدانيم نماز جمعه ديگر ساعت ۱۲ يا ۱ و نيم شروع شده است، على أي حال طبق نظر علماء جارى جريان اصل نمىباشد.
مثال دوم: فردى يقين دارد هم وضوء گرفته و هم محدث شده است، ولى نمىداند كدام مقدم و كدام مؤخر است.
متقدمين مىگويند هيچ اصلى جارى نمىشود.
نمىتواند بگويد اصل اين است كه در زمان حدث طهارت نبوده، پس طهارت مؤخر بوده، پس الآن وضوء دارد.
و همچنين در طرف حدث نيز نمىتواند اصل جارى كند. چه هر دو مجهول التاريخ باشند و چه يكى مجهول التاريخ باشد.
مثال سوم: دو نفر هستند كه از يكديگر ارث مىبرند، و هر دو از دنيا رفتند. نمىدانيم پدر زودتر فوت كرده تا اموال به پسر ارث رسيده باشد تا اموال به ضامن جريره پسر برسد، يا اينكه پسر زودتر از دنيا رفته و پدر اموال پسر را به ارث مىبرد و اموال بايد به ضامن جريره پدر مىرسد.
در اين مثال دو حادثه كه موت پدر و پسر است داريم كه علماء گفتيم هيچ اصلى مطلقا جارى نمىشود.
مثال چهارم: جنسى نزد مرتهن به رهن گذاشته شده است. مرتهن به راهن اجازه داده است تا جنس را بفروشد. مرتهن بعدا از اجازهاش برگشته است. راهن جنس را فروخته است. نمىدانيم فروش جنس قبل از رجوع مرتهن بوده تا بيع درست باشد يا فروش جنس بعد از رجوع مرتهن بوده تا بيع باطل باشد.
علماء گفتهاند هيچ اصلى جارى نمىباشد.
از اطلاق كلام علماء اينگونه بر مىآيد كه حكم مطلق است، چه هر دو مجهول التاريخ باشند يا يكى معلوم التاريخ باشد.
نتيجه: در بعضى از موارد قدماء تصريح مىكنند كه در مجهول التاريخ اصل جارى است و همه آثار نيز ثابت مىشود، و از اطلاق كلامشان در بعضى از موارد ـ مثالهايى كه زديم ـ استفاده مىشود كه اصل جارى نمىشود.
كلام شيخ انصارى درباره تناقض كلام قدماء:
اولا: در آن مورد كه علماء مىگويند اصل جارى مىكنيم، كلامشان نص است، ولى در مواردى كه مىگويند اصل در دو حادثه جارى نمىشود كلامشان مطلق است.
ممكن است بگوييم اصل جارى نمىشود يعنى در صورتى كه هر دو مجهول التاريخ باشد چون اصلين تعارض و تساقط مىكنند، ولى در صورتى كه يكى معلوم و ديگرى مجهول التاريخ باشد كه در معلوم نيازى به اصل نداريم بنابراين جريان اصل در مجهول التاريخ بلا معارض است، لذا اصل جارى مىشود.
ثانيا: در بعضى از مثالها مانند مثال باب رهن قدماء تصريح كردند كه در صورتيكه يكى معلوم التاريخ باشد، در فرد مجهول اصل جارى خواهد شد.
ثالثا: سلمنا كه چنين تناقضى وجود دارد، علماء از اين اشتباهات داشتند.
مواردى بوده كه طبق مبناى قدماء بايد اصل جارى مىشده و قدماء فتوى دادند كه اصل جارى نمىشود.