درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۶۲: استصحاب ۶۲

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

استصحاب تاخر حادث

الأمر السابع

لا فرق في المستصحب بين أن يكون مشكوك الارتفاع في الزمان اللاحق رأساً وبين أن يكون مشكوك الارتفاع في جزءٍ من الزمان اللاحق مع القطع بارتفاعه...

بحث در تنبيهات باب استصحاب مى‌باشد.

تنبيه هفتم:

اين تنبيه در بيان توضيح استصحابى است كه اسمش در لسان اصوليين « اصالة التأخّر الحادث » مى‌باشد.

در گذشته گفتيم استصحاب دو ركن دارد كه شامل يقين سابق و شك لاحق مى‌شود.

تا كنون هر چه بحث از استصحاب داشتيم درباره موردى بود كه شك دائمى و مستمر بود، لكن در تنبيه هفتم بحث در موردى است كه شك نسبت به زمان خاص و موقت مى‌باشد.

فرض كنيد هفته قبل به مطلبى داشتيم، الآن كه روزهاى آخر هفته جديد است باز به حكم مسأله يقين داريم، لكن شك نسبت به روزهاى اول هفته مى‌باشد، شك داريم روز شنبه و يكشنبه اين حكم وجود داشته يا نه.

آيا در اين مورد جاى استصحاب مى‌باشد؟

مثال: روز چهارشنبه يقين دارم كه زيد زنده بوده است. روز جمعه جنازه زيد را ديدم و يقين دارم كه ظهر جمعه زيد از دنيا رفته است. شك دارم كه حدوث موت زيد روز پنجشنبه اتفاق افتاده است يا روز پنجشنبه زيد زنده بوده و صبح جمعه از دنيا رفته است.

بنابراين شك ما موقتى مى‌باشد و فقط نسبت به روز پنجشنبه شك وجود دارد.

بحث اينجاست كه نسبت به روز پنجشنبه مى‌توانم اصالة عدم الموت جارى كنم؟ تا نتيجه بگيرم كه موت زيد جمعه واقع شده است و زيد صبح جمع از دنيا رفته است. پس همسر زيد از روز جمعه بايد عدّه نگه دارد.

وجه تسميه « اصالة التأخّر الحادث »: اگر اين استصحاب جارى باشد نتيجه مى‌گيريم كه حادثه موت زيد مقدم ـ روز پنجشنبه ـ نبوده است بلكه مؤخر و در زمان دوم كه همان روز جمعه بوده اتفاق افتاده است، لذا به اين اصل اصالة تأخر الحادث مى‌گويند.

حكم « اصالة التأخّر الحادث »: با بيانى كه گفته شد اين استصحاب اصل مثبت است.

عدم موت در روز پنجشنبه را استصحاب مى‌كنم. به حكم عقل نتيجه مى‌گيرم حدوث موت روز جمعه بوده است. پس همسر زيد از روز جمعه بايد عدّه نگه دارد.

واسطه عقلى دارد و اصل مثبت مى‌باشد.

استصحاب اصالة التأخر الحادث بر طبق دو مبنا حجّة است:

مبناى اول: استصحاب از امارات است و به حكم عقل حجة مى‌باشد.

طبق مبناى اول اصل مثبت حجة است.

مبناى دوم: استصحاب از باب اخبار حجة است ولى واسطه خفيه است.

همينقدر كه گفتيم اصل عدم موت زيد در روز پنجشنبه است، ديگر عرف واسطه كه حدوث موت روز جمعه است را به حساب نمى‌آورد.

مبناى سوم: استصحاب از باب اخبار حجة است و در اينجا واسطه جليه است.

طبق اين مبنا اصل مثبت است و حجّة نمى‌باشد.

۳

تطبیق استصحاب تاخر حادث

الأمر السابع

لا فرق في المستصحب بين أن يكون مشكوك الارتفاع في الزمان اللاحق رأسا، وبين أن يكون مشكوك الارتفاع في جزء من الزمان اللاحق مع القطع بارتفاعه (مستصحب) بعد ذلك الجزء.

فإذا شكّ في بقاء حياة زيد في جزء من الزمان اللاحق، فلا يقدح في جريان استصحاب حياته علمنا بموته بعد ذلك الجزء من الزمان وعدمه (موت).

وهذا هو الذي يعبّر عنه بأصالة تأخّر الحادث، يريدون به (اصل): أنّه إذا علم بوجود حادث في زمان وشكّ في وجوده (حادث) قبل ذلك الزمان، فيحكم باستصحاب عدمه (حادث) قبل ذلك، ويلزمه عقلا تأخّر حدوث ذلك الحادث. فإذا شكّ في مبدأ موت زيد مع القطع بكونه يوم الجمعة ميّتا، فحياته (زید) قبل الجمعة الثابتة بالاستصحاب مستلزمة عقلا لكون مبدأ موته يوم الجمعة.

وحيث تقدّم في الأمر السابق أنّه لا يثبت بالاستصحاب ـ بناء على العمل به من باب الأخبار ـ لوازمه العقليّة، فلو ترتّب على حدوث موت زيد في يوم الجمعة ـ لا على مجرّد حياته (زید) قبل الجمعة ـ حكم شرعيّ (مثل عده نگه داشتن عده) لم يترتّب على ذلك.

نعم، لو قلنا باعتبار الاستصحاب من باب الظنّ، أو كان اللازم العقليّ من اللوازم الخفيّة، جرى فيه ما تقدّم ذكره.

۴

قسم اول

بيان حكم « اصالة التأخّر الحادث »:

به طور كلى « اصالة التأخّر الحادث » به سه قسم تقسيم مى‌شود:

قسم اول اصالة التأخر الحادث:

علم تفصيلى داريم به اينكه در زمان سوم مستصحب موجود است.

روز شنبه يقين داريم كه زيد از دنيا رفته است.

نهايتا اين حادثه را با زمان قبل مى‌خواهيم بسنجيم، كه آيا فوت زيد روز پنجشنبه يا روز جمعه حادث شده است.

ممكن است اين استصحاب چندين ثمره داشته باشد:

ثمره اول: تارة عدم موت زيد يوم الخميس را استصحاب مى‌كنيد.

اگر مستصحب اثر شرعى داشت استصحاب بر آن بار مى‌شود.

مثال: اصل اين است كه روز پنجشنبه زيد از دنيا نرفته است. اثرش اين است كه نفقه همسر زيد در روز پنجشنبه بر زيد واجب بوده است، و اين اثر بار است.

ثمره دوم: تارة اثرى بر وجود موت زيد در روز جمعه بار است.

مثال: نذر كرديم اگر زيد فوت كرده باشد عصر جمعه برايش سوره ياسين بخوانيد. اين اثر نيز بار مى‌شود.

شما يقين داريد الآن عصر جمعه است و زيد فوت كرده است و بايد برايش سوره ياسين بخوانيد.

دقت كنيد كه اين اثر بالوجدان بر مسأله بار است نه به كمك استصحاب. در اينجا نياز به استصحاب نيست، وجدانا جنازه زيد را مى‌بينيد و نذرتان محقق مى‌شود.

ثمره سوم: تارة اثر بر حدوث شيء در روز جمعه بار است.

مثال: نذر كرديم اگر زيد انسان با توفيقى بود و مرگش روز جمعه شد، سوره يس براى زيد خواهيم خواند. اين اثر بر مستصحب بار نمى‌شود زيرا اصل مثبت خواهد بود.

شما عدم موت زيد در روز پنجشنبه را استصحاب مى‌كنيد، و نتيجه عقلى مى‌گيريد كه زيد مرگش روز جمعه حادث شده است. بنابراين بايد سوره يس بخوانيد.

نتيجه: اگر اثر بر حدوث شيء در زمان ثانى بار باشد، اثر به استصحاب ثابت نمى‌شود زيرا اصل مثبت خواهد بود.

بعضى از علماء فرموده‌اند: همين اثر سوم كه اثر حدوث باشد بر استصحاب بار مى‌شود.

معناى حدوث اين است: الوجود المسبوق بالعدم. وجودى كه قبلش عدم باشد حدوث نام دارد.

حدوث دو ركن دارد: اول اينكه شيء وجود داشته و ثانيا وجود مسبوق به عدم باشد.

مستدل در ما نحن فيه مى‌گويد: نسبت به حدوث موت در روز جمعه يك ركنش بالوجدان ثابت است. جنازه زيد را مى‌بينى و بالوجدان ثابت است.

جزء عدمى نيز كه عدم الموت در روز پنجشنبه باشد را به كمك استصحاب ثابت مى‌كنيم.

نتيجه مى‌گيريم با كمك استصحاب ثابت كرديم عدم الموت در روز پنجشنبه، وجود موت در روز جمعه نيز بالوجدان ثابت است. بنابراين حدوث موت در روز جمعه را نتيجه مى‌گيريم.

جواب شيخ انصارى به بعض العلماء: اين توضيح باعث نمى‌شود كه بگوييم اثر حدوث بار مى‌شود و استصحاب حجة است و اصل مثبت نمى‌شود.

در تنبيه ششم خوانديم كه اگر واسطه عقلى دو جزء داشته باشد و يك جزئش بالوجدان ثابت باشد و جزء ديگرش چه وجودى و چه عدمى به وسيله اصل ثابت باشد، باز اصل مثبت است و حجة نمى‌باشد.

مانند وجود دم و عدم استصحاضه بودن خون براى زن.

۵

تطبیق قسم اول

وتحقيق المقام وتوضيحه:

أنّ تأخّر الحادث قد يلاحظ بالقياس إلى ما قبله من أجزاء الزمان ـ كالمثال المتقدّم ـ فيقال: الأصل عدم موت زيد قبل الجمعة، فيترتّب عليه (عدم موت) جميع أحكام ذلك العدم، لا أحكام حدوثه (موت) يوم الجمعة؛ إذ المتيقّن بالوجدان تحقّق الموت يوم الجمعة لا حدوثه (موت در جمعه).

إلاّ أن يقال: إنّ الحدوث هو الوجود المسبوق بالعدم، وإذا ثبت بالأصل (استصحاب) عدم الشيء سابقا، وعلم بوجوده (موت) بعد ذلك (زمان لاحق)، فوجوده المطلق في الزمان اللاحق إذا انضمّ إلى عدمه (موت) قبل ذلك الثابت بالأصل، تحقّق مفهوم الحدوث، وقد عرفت حال الموضوع الخارجيّ الثابت أحد جزئي مفهومه بالأصل (که اصل مثبت است و حجت نمی‌باشد).

الأمر السابع

هل تجري أصالة تأخّر الحادث؟

لا فرق في المستصحب بين أن يكون مشكوك الارتفاع في الزمان اللاحق رأسا ، وبين أن يكون مشكوك الارتفاع في جزء من الزمان اللاحق مع القطع بارتفاعه بعد ذلك الجزء.

فإذا شكّ في بقاء حياة زيد في جزء من الزمان اللاحق ، فلا يقدح في جريان استصحاب حياته علمنا بموته بعد ذلك الجزء من الزمان وعدمه.

وهذا هو الذي يعبّر عنه بأصالة تأخّر الحادث ، يريدون به : أنّه إذا علم بوجود حادث في زمان وشكّ في وجوده قبل ذلك الزمان ، فيحكم باستصحاب عدمه قبل ذلك ، ويلزمه عقلا تأخّر حدوث ذلك الحادث. فإذا شكّ في مبدأ موت زيد مع القطع بكونه يوم الجمعة ميّتا ، فحياته قبل الجمعة الثابتة بالاستصحاب مستلزمة عقلا لكون مبدأ موته يوم الجمعة.

وحيث تقدّم في الأمر السابق (١) أنّه لا يثبت بالاستصحاب ـ بناء

__________________

(١) راجع الصفحة ٢٣٣ و ٢٤٣.

على العمل به من باب الأخبار ـ لوازمه العقليّة ، فلو ترتّب على حدوث موت زيد في يوم الجمعة ـ لا على مجرّد حياته قبل الجمعة ـ حكم شرعيّ لم يترتّب على ذلك.

صور تأخّر الحادث

نعم ، لو قلنا باعتبار الاستصحاب من باب الظنّ ، أو كان اللازم العقليّ من اللوازم الخفيّة ، جرى فيه ما تقدّم ذكره (١).

وتحقيق المقام وتوضيحه :

١ ـ إذا لوحظ تأخّر الحادث بالقياس إلى ما قبله من أجزاء الزمان

أنّ تأخّر الحادث قد يلاحظ بالقياس إلى ما قبله من أجزاء الزمان ـ كالمثال المتقدّم ـ فيقال : الأصل عدم موت زيد قبل الجمعة ، فيترتّب عليه جميع أحكام ذلك العدم ، لا أحكام حدوثه يوم الجمعة ؛ إذ المتيقّن بالوجدان تحقّق الموت يوم الجمعة لا حدوثه.

إلاّ أن يقال : إنّ الحدوث هو الوجود المسبوق بالعدم ، وإذا ثبت بالأصل عدم الشيء سابقا ، وعلم بوجوده بعد ذلك ، فوجوده المطلق في الزمان اللاحق إذا انضمّ إلى عدمه قبل ذلك الثابت بالأصل ، تحقّق مفهوم الحدوث ، وقد عرفت (٢) حال الموضوع الخارجيّ الثابت أحد جزئي مفهومه بالأصل.

وممّا ذكرنا يعلم : أنّه لو كان الحادث ممّا نعلم بارتفاعه بعد حدوثه فلا يترتّب عليه أحكام الوجود في الزمان المتأخّر أيضا ؛ لأنّ وجوده مساو لحدوثه. نعم ، يترتّب عليه أحكام وجوده المطلق في زمان (٣) من الزمانين ، كما إذا علمنا أنّ الماء لم يكن كرّا قبل الخميس ،

__________________

(١) راجع الصفحة ٢٣٨ و ٢٤٤.

(٢) راجع الصفحة ٢٣٦.

(٣) في (ر) زيادة : «ما».