در نتيجه در باب طهارة هميشه شك در رافع خواهد بود.
سؤال: و امّا چگونه از روايات عامّه كه دلالت بر حجيّة استصحاب به طور مطلق داشتند ـ يعنى آن احاديثى كه در همه ابواب دلالت بر حجيّة استصحاب داشتند ـ استفاده مىكنيم كه استصحاب فقط در شك در رافع حجّة مىباشد؟
جواب شيخ انصارى: تا زمان محقّق خوانسارى علماء از روايات عامه حجيّة استصحاب را استفاده مىكردند مطلقا ـ چه شك در رافع باشد و چه شك در مقتضى ـ، لكن محقق خوانسارى شارح دروس اشكالى را مطرح كردند كه شيخ انصارى هم دنبال اين اشكال عنوان كردند و نتيجه گرفتند كه روايات دلالت مىكنند استصحاب در شك در رافع حجّة است نه در شك در مقتضى.
بيان مطلب: جملهاى در احاديث عمومى داريم كه « لا تنقض اليقين بالشك ». محقّق خوانسارى از تفسير كلمه « نقض » نتيجه گرفته كه استصحاب در شك در مقتضى حجّة نمىباشد.
معناى كلمه « نقض » در لغة اين است: رفع الهيأة الإتّصاليّة؛ شيئى كه داراى يك شكل و كيفيتى است، اگر اين شكل و قالب و اتصال اجزاء را كسى به هم بريزد و از بين ببرد مىگويند اين شيء را نقض كرده است.
مثال: ريسمان از يك اجزاء محكم و ثابت بافته شده است، اگر كسى اين ريسمان را قطع كند و اتصالش را به هم بريزد مىگويند نقض كرده است.
اگر كسى خانه درست شده را خراب كند مىگويند: نقض البيت.
از اين معنا مىتوان دو خصوصيت را نتيجه گرفت:
خصوصيت اول: نقض در امورى صدق مىكند كه داراى قالب و شكل است، يعنى جزء محسوسات است؛ بنابراين نقض در امورى كه شكل و قالب مخصوص نداشته باشد صدق نمىكند.
خصوصيت دوم: نقض بايد در موجودى باشد كه يك شكل ثابت و استوارى داشته باشد كه شما خرابش بكنيد، والا اگر شيئى شكل و قالب ثابتى نداشته باشد نمىتوانيد بگوييد اين شيء را نقض كردم.
كلمه « نقض » در اين روايت به معناى حقيقىاش قابل حمل نيست، زيرا مىگوييم يقينت را نقض نكن. مگر يقين شكل و قالب دارد كه شما شكل و قالب يقين را به هم بريزيد، يقين جزء محسوسات نيست كه شكل و قالب داشته باشد؛ بنابراين معناى حقيقى قابل ارائه نمىباشد.
كلمه « نقض » يك مجاز قريب و يك مجاز بعيد دارد:
مجاز قريب كلمه « نقض »: يكى از آن دو خصوصيت را انتخاب مىكنيم و بگوييم نقض يعنى برطرف كردن شيء، حالا خواه شيء محسوس باشد و خواه غير محسوس، ولى بايد ثابت باشد ولو يك امر باطنى باشد و قالب نداشته باشد ولى بايد ثابت باشد و اقتضاى بقاء و استمرار داشته باشد.
بنابراين معناى مجازى قريب « رفع الأمر الثابت » مىباشد.
مجاز بعيد كلمه « نقض »: هر دو خصوصيت را از معناى كلمه « نقض » حذف كنيم و مىگوييم نقض يعنى رفع الشيء.
نقض يعنى رفع شيئى كه وجود داشته چه اقتضاى بقاء داشته باشد و چه اقتضاى بقاء نداشته باشد.
اگر معناى نقض را به معناى مجاز قريب بگيريم، نقض يعنى رفع الأمر الثابت: يك امرى بايد اقتضاى بقاء داشته باشد و مقتضى ثبوت باشد و شما نبايد نقضش كنى.
نتيجه اين مىشود كه استصحاب در موردى حجّة است كه مقتضى بقاء داشته باشد و شك داريم مانع آمده يا نيامده است.
اگر معناى نقض را مجاز بعيد بگيريم، نقض يعنى رفع الشيء مطلقا: در اين صورت حديث شامل مطلق استصحاب مىشود و هيچ شيئى را كه يقين به آن داشتيم نبايد نقض كنيم چه آن شيء اقتضاى بقاء داشته باشد و چه نداشته باشد.
نتيجه اين مىشود استصحاب حجّة است مطلقا چه در شك مقتضى و چه شك در رافع.