ومثل: قوله عليه السلام في موثّقة عمار: « كلّ شيء طاهر حتّى تعلم أنّه قَذِر ».
بناءً على أنّه مسوق لبيان استمرار طهارة كلّ شيء إلى أن يُعلم حدوث قذارته، لا...
بحث در روايات خاصهاى بود كه براى حجيّة استصحاب در موارد خاصه از آنها استفاده مىشد.
نكته: راوى روايت گذشته، علي بن محمّد قاسانى بود.
در بين روايات شيعه دو نفر به اين نام داريم كه يكى علي بن محمّد قاشانى و ديگرى علي بن محمّد قاسانى مىباشد.
اين دو راوى در موارد مختلفى با هم اشتباه مىشوند و حكم يكى به عنوان حكم ديگرى مطرح مىشود. فهميدن تفاوت بين اين دو نفر مشكل است، لكن مجموعه قرائنى است كه اگر روايتى با نام اين راوى به دست رسيد بتوان تشخيص داد روايت مربوط به كداميك از اين دو نفر است.
روايت دوم از رواياتى كه حجيّة استصحاب را در موارد خاصى ثابت مىكند ومؤيّد حجيّة استصحاب مىباشد:
روايت دوم موثقه عمار مىباشد.
بعضى گفتهاند اين حديث هم بر استصحاب الطهارة دلالت مىكند.
حديث اين است: « كلّ شيء طاهر حتّى تعلم أنّه قذر ».
شيخ انصارى در اين حديث سه نظريه را مطرح مىكنند:
نظريه اول درباره موثقه عمار: نظريه شيخ انصارى
در اين حديث دو تفسير وجود دارد و مىتوان به دو گونه حديث را تفصيل كرد:
تفسير اول: معناى حديث چنين است: كلّ شيء متيقّن الطهارة طاهر حتّى تعلم أنّه قذر، يعنى شيء متيقن الطهارة بوده است و حالا شك دارى، اين طهارت را استمرار بده و باقى بگذار تا وقتى يقين داشته باشى اين شيء نجس است.
بنابر اين احتمال دو خصوصيت در حديث موجود است:
خصوصيت اول: چيزى در تقدير گرفتهايم: كلّ شيء متيقّن الطهارة.
خصوصيت دوم: غاية كه حتّى تعلم است قيد براى خود طهارة گرفتيم، طهارة مستمر است تا وقتيكه علم به نجاست پيدا كنيم.
بنا بر اين تفسير حديث به درد استصحاب مىخورد.
تفسير دوم: حديث را اينگونه معنا مىكنيم: كلّ شيء مشكوك الطهارة وهو طاهر.
بر طبق اين تفسير به حالت سابقه كارى نداريم، و مىگوييم هر شيئى كه مشكوك الطهارة بود تا وقتيكه يقين پيدا كنى آن شيء نجس است بگو طاهر است.
طبق تفسير دوم حديث مربوط به قاعده طهارت است، زيرا در جلسه قبلى گفتيم در قاعده طهارة يقين سابق ملاك نمىباشد و كارى با يقين سابق نداريم، مىگوييم اين شيء مشكوك الطهارة است، اصالة الطهارة مىگويد پاك است.
طبق احتمال دوم شيئى در تقدير است: كلّ شيء مشكوك الطهارة.
حتّى تعلم قيد براى خود طهارت نيست بلكه قيد براى حكم به طهارت است. ما حكم به طهارت مىكنيم، حكم به طهارت تا وقتى است كه علم پيدا كنيم شيء نجس است.
سؤال: شما چگونه اين دو احتمال را از اين روايت به دست آورديد؟
جواب: كلماتى را كه در آن قيد و غايت وجود دارد را اگر بررسى كنيم مىبينيم بر دو قسم است:
تارة وجود موضوع مورد نظر گوينده است، و به حالت سابقه آن كارى ندارد، و غايت قيد براى اصل وجود است.
تارة گوينده يقين به موضوع و استمرار در يقين را در نظر مىگيرد، و غايت را قيد براى استمرار يقين قرار مىدهد.
در صورت دوم اگر يقين سابق و استمرار موضوع مورد نظر بود، اصل استصحاب را نتيجه مىگيريم.
شيخ انصارى مىفرمايند: اگر ما ظاهر حديث را بگيريم، مىبينيم حديث به يقين سابق كارى ندارد و قيد براى حكم است نه استمرار حكم، لذا نتيجه مىگيريم حديث مربوط به قاعده طهارت است.
امام مىفرمايند هر شيئى پاك است، كارى به يقين سابق نداريم، مگر آنكه علم پيدا كنى نجس است.
در نتيجه حديث به بحث استصحاب ارتباطى نخواهد داشت.