بهترین کسی که این مطلب را گفته است آقای خویی است.
اگر جمله شرطیه بخواهد مفهوم داشته باشد چهار شرط دارد. همه گفتهاند سه شرط؛ ما یک شرط دیگر هم اضافه میکنیم. اگر این چهار شرط بود، جمله شرطیه مفهوم دارد و اگر نبود مفهوم ندارد. و جمله شرطیه حتما واجد این شرایط هست. پس قطعا مفهوم دارد.
میرزای نایینی از کسانی است که میگوید جمله شرطیه مفهوم دارد؛ ولی هیچ کدام از اینها را قبول ندارد. از یک راه دیگر وارد شده است. مرحوم مظفر از این راه وارد شده است.
شرط اول: قضیهی شرطیه باید قضیه شرطیه لزومیه باشد نه اتفاقیه.
در منطق خواندهاید که قضیه شرطیه یا اتفاقی است یا لزومی:
شرطیه لزومیه آن است که بین شرط و جواب ملازمه هست. به طوری که گاهی شرط جواب را میخواهد گاهی شرط جواب را میخواهد و گاهی یکی آن را میخواهد و دیگری این را. مثال: «ان کانت الشمس طالعه فالنهار موجود»؛ هر دو همدیگر را میخواهند. [به همین خاطر میتوان شرط و جزا را جابه جا کرد.] «کلما کان النهار موجودا کان العالم مضیء». هر دو همدیگر را میخواهند.
شرطیه اتفاقیه یعنی اتفاق افتاده است که گاهی شرط همراه با جواب باشد. مثال: چند بار اتفاق افتاده است که وقتی زید میخواسته است صحبت کند، صدای الاغ در میآید. این باعث میشود که ما قضیهای تشکیل دهیم: «هرگاه زید سخن میگوید صدای الاغ در میآید.
قضیه شرطیه اگر اتفاقیه بود مفهوم ندارد. چون مممکن است شرط نباشد؛ ولی جواب باشد. زید صحبت نکند؛ ولی صدای الاغ در بیاید.
شرط دوم:
اگر قضیه شرطیه لزومیه شد سه فرض دارد:
یک) شرط علت باشد و جواب معلول. مثال: ان کانت الشمس طالعه فالنهار موجود.
دو) شرط معلول باشد و جواب علت. مثال آقای خویی: ان وجد الممکن وجد الواجب.
سه) هردو معلولات لعلة واحدة باشند. مثال: ان کان النهار موجودا فالعالم مضیء. هر دو معلول طلوع شمس هستند.
شرط اول شامل هر سه فرض میشود.
شرط دوم این است که باید شرط علت باشد برای جواب. پس فرض دو و سه خارج میشوند.
دلیل شرط دوم: زیرا در این صورت، با انتفای شرط جواب هم منتفی میشود. مفهوم مییابد. ولی دو تای دیگر این طور نیستند. [در مثال فرض دوم] اگر ممکن پیدا نشود، پیدا نشدن ممکن علت نمیشود برای پیدا نشدن واجب. ممکن است در عالم هیچ ممکنی نباشد. ولی واجب باشد.
اما صورت سوم چرا؟ خودتان روی آن فکر بکنید. یک ظریفه در آن هست. اگر شرط منتفی شد، معنایش این است که علت منتفی شده است. علت که منتفی شد، معلول دوم هم منتفی میشود. چه اشکال دارد بگوییم مفهوم داشته باشد؟
شرط سوم: شرط باید علت منحصره باشد.
علت منحصره یعنی یگانه علت برای پیدا شدن جواب تنها انی شرط باشد. شرط دیگری در کار نباشد. چون اگر شرط دیگری در کار باشد ممکن است این شرط نباشد، ولی جواب باشد. یعنی ممکن است علت دیگرش باشد.
مثال: فرض کنید دو چیز علت است برای اکرام زید. یکی آمدن است. دوم: درس خواندن زید. من ه شما میگویم ان جائک زید فاکرمه. اگر زید نیاید هم ممکن است اکرام او واجب بشود. پس نمیتوان مفهوم گیری کرد.
این سه شرط را همه گفتهاند.
شرط چهارم: شرط باید قید وجوب باشد نه واجب.
مشهور میگفت قید وجوب است و شیخ انصاری میگفت قید واجب است.
اگر ما بتوانیم اثبات کنیم که جمله شرطیه این چهار شرط را دارد حتما اثبات میشود که جمله شرطیه مفهوم دارد.
ان جائک زید فاکرمه. هر موقع جمله شرطیه جوابش انشا بود، این شرطیه میشود شرطیه لزومیه. ولی اگر اخبار بود، ممکن است لزومیه باشد و ممکن است اتفاقیه باشد. پس در این جمله شرطیه لزومیه است؛ شرط هم علت برای جواب است. علت هم علت منحصره است. چرا که در قضیه ذکر نشده است. هم چنین مجیء زید هم شرط باشد برای وجوب. اگر زید نیاید اکرامش هم واجب نیست.
سوال: اگر جمله شرطیه بخواهد دلالت بر مفهوم بکند، باید این چهار شرط در آن باشد. جمله شرطیه دلالت بر این شرایط دارد یا ندارد؟ جمله شرطیه اگر دلالت بر این شرایط بکند دلالت بر مفهوم هم میکند. حالا میخواهیم بگوییم که جمله شرطیه دلالت بر همهی اینها میکند.
دلالت جمله شرطیه بر امر اول بالوضع است. واضع لغت عرب گفته است جمله شرطیه را برای لزوم وضع کرده ام. پس جمله شرطیه حقیقت در قضیه شرطیه لزومیه میشود. اگر به قضیه شرطیه اتفاقی قضیه شرطیه گفته میشود مجازا است.
چرا بالوضع است؟ به خاطر تبادر. یعنی متبادر به ذهن ما این است که موقعی که جمله شرطیه از دهان کسی بیرون میآید، این جمله لزومیه است.
نکته: کسانی که میگویند شرط قید واجب است، نمیتوانند از این راه وارد شوند. اگر میخواهند باید از راه دیگر وارد شوند.