المقصد الأوّل
مباحث الألفاظ
غرض از خواندن مباحث الفاظ پیدا کردن صغریات و افراد اصاله الظهور است. افراد، توضیح صغریات است. اصاله الظهور یعنی قانون عند العقلا حمل لفظ بر ظاهر است.
اصلی داریم به نام اصاله الظهور: اصالت یعنی قانون پیش عقلا. الظهور یعنی حمل لفظ بر ظاهر. یعنی عقلا همیشه لفظ را حمل بر ظاهر میکننند. حالا شما در مباحث الفاظ به دنبال پیدا کردن افراد اصاله الظهور هستید. مثلا پنج صفحه بحث میکنید که آیا صیغه امر ظهور در وجوب دارد یا نه؟ شما با این پنج صفحه یک فرد اصاله الظهور را پیدا کردید. چون شما ثابت کردید که صیغه امر ظهور در وجوب دارد و ظهور در وجوب که داشت، اصاله الظهور یم گوید پس باید صیغه امر را حمل بر ظاهر بکنی. یا مثلا در عرض دو صفحه (که آقای خویی بیش از سیصد صفحه بحث کردهاند) بحث میکنید که صیغه نهی ظهور در حرمت دارد. بعد از این که به این نتیجه رسیدی که صیغه نهی ظهور در حرمت دارد این صیغه نهی یم شود از افراد اصاله الظهور. یعنی آن را حمل را بر ظاهر بکن.
مرحوم مظفر سه نکته میفرمایند و رد میشوند.
نکته ۱: منشا ظهور یک لفظ در یک معنا: ایشان میفرماید دو مورد است؛ اما حداقل چهار مورد است.
الف: گاهی وضع است. یعنی این لفظ برای این معنا وضع شده است. این وضع باعث شده است که لفظ ظهور پیدا کند در این معنا. مثل صیغهی امر که ظهور در وجوب دارد و منشا آن طبق نظر مشهور وضع است. ما هم در خارج نظرمان همین است. این جا اختلافی است بین مشهور و میرزای نایینی و مرحوم آقاضیا.
ب: گاهی اطلاق است. اطلاق یعنی مقید نبودن. مثال: موقعی که مولا به شما میگوید صلّ، شما شک میکنیدکه این صلاه واجب تعیینی یا تخییری. ما از صلّ واجب تعیینی را میفهمیم. چون اگر منظور مولا از صلّ واجب تخییری باشد باید قید «أو» میزد.
البته در معنای اطلاق یک اختلاف بسیار سنگین است که در کفایه و اصول فقه و... مطرح نشده است و آن این است که آیا اطلاق جمع القیود است یا رفض القیود است. اختلاف بسیار سنگینی است و ما در خارج انتخاب کردیم که اطلاق رفض القیود است. فقط گفتم که ضبط شود.
ج: گاهی منشا ظهور حکم عقل است. یعنی یک لفظی ظهور پیدا میکند در یک معنا و منشا آن عقل است. مثل نظریه میرزای نایینی: موقعی که مولا میگوید صلّ، میرزای نایینی معقتد است که عقل میگوید صلّ ظهور دارد در وجوب. کسی که صل از او صادر شده است مولا است و تو عبد هستی. مولا بودن او و عبد بودن تو اقتضا یم کند که اگر مولا یک امری به تو کرد تا وقتی که اجازه ترک نداده است آن عمل را انجام دهی. این عبارهٌ اخرای وجوب است.
مرحوم صدر از این نظریه زیاد دفاع میکند و اسم نظریه مرحوم صدر حق الطاعه است. یعنی حق اطاعت این مولا این است که موقعی که امر کرد حتما عمل را انجام دهی. مرحوم ایروانی در حاشیه شان بر کفایه برای امر اولین مثالی که میزنند میگویند مثل امر معلم به شاگردش؛ بعد مثل امر ائمه و انبیا.
د: انصراف: این نظریه آقاضیا است. شما هر موقع در روایت کلمهی « مالا یوکل لحمه» را میبینید، ذهن شما از آن هیچ وقت انصراف به انسان پیدا نمیکند. این عبارت انصراف دارد در غیر انسان. این انصراف باعث شده است که ظهور پیدا کند در غیر انسان.
نظریه آقاضیا در صیغه امر این است که صیغه امر ظهور در وجوب دارد؛ ولی منشا آن انصراف است.
نکته دو: در مباحث الفاظ بحث از معنای هیات میشود. مثلا ما بحث میکنیم که هیات امر معنایش چیست. هیات نهی معنایش چیست. هیچ وقت در مباحث الفاظ بحث از ماده نمیشود. در علم اصول هیچ وقت بحث نمیشود که صلاه معنایش چیست. آن کار علم لغت است.
این هیات دو حالت دارد: گاهی هیات مفرد است. مثل صیغه امر یا هیات مشتق. گاهی هیات جمله است. مثل این که هیات جمله شرطیه معنایش حصر هست یا نه.
نکته: آنی که دال بر وجوب است خود هیات امر است؛ نه هیات امر با فاعلش.
نکته سه: اصاله الظهور یعنی قانون این است که لفظ حمل بر ظاهر شود. اگر شما در علم اصول بحث از ماده بکنید یعنی معنای ماده را پیدا بکنید، فرد اصاله الظهور را پیدا میکنید. مرحوم مظفر میفرماید در مباحث الفاظ علم اصول بحث از معنای ماده نمیشود. اگر چه با بحث از معنای ماده افراد اصاله الظهور هم پیدا میشوند. مثلا در علم اصول اگر از معنای ضرب بحث کنیم، این میشود فرد اصاله الظهور و قانون عقلا این است که پس باید آن را حمل بر آن معنا بکنیم.
المقصد الاوّل مباحث الالفاظ
تمهيد (مقدمه)
المقصود (غرض) من «مباحث الألفاظ»، تشخيص (مشخص کردن) ظهور الألفاظ من ناحية عامّة (از ناحیه کلی. این را دو طور معنا کردهاند: ۱. یعنی در مباحث الفاظ بحث دربارهی کلیهی الفاظ است. اعم از این که در آیه و روایت باشد یا نباشد. مثلا ما که از صیغهی امر بحث میکنیم کار نداریم که در آیه یا روایت بیاید یا غیر آن. ۲. با معنای اول نتیجتا یک چیز است. به این معنا باشد که در مباحث الفاظ بحث از هیات است. و میدانید که اگر بحث از هیات شد بحث میشود کلی. مثلا ما در اصول بحث میکنیم که هیات امر ظهور در چه دارد. خب این هیات در آیه و روایت و غیر آنها هست. نتیجه هر دو حرف یک چیز شد.)، إمّا (نکته یک) بالوضع، أو بإطلاق (بیقید بودن) الكلام، (او بالعقل او بالانصراف) لتكون (علت است برای تشخیص) نتيجتها (مباحث الفاظ. توضیح کلمهی نتیجه از میرزای نایینی: مثلا در مبحث صیغه امر به این نتیجه میرسیم که صیغه امر ظهور در وجوب دارد. آن وقت این نتیجه میشود فرد اصاله الظهور. آن وقت حکم عقلا میآید که باید صیغه را حمل بر ظاهر بکنی.) قواعد كلّيّة (مثال: صیغه امر ظهور در وجوب دارد. یک قانون کلی است.) تنقّح (مشخص میکند قواعد کلیه) صغريات (افراد) أصالة الظهور التي سنبحث عن حجيّتها في المقصد الثالث (جلد دوم). و قد سبقت الإشارة إليها (حجیت).
(نکته دو:) و تلك المباحث (مباحث الفاظ) تقع في هيئات الكلام (این که میگوید هیئات کلام، یعنی هیاتهایی که در کلام عرب هست؛ نه هیات کلام. این هیات دو نوع است: مفرد و جمله. هیات کلام که نمیتواند مفرد باشد. نمیتواند مقسم واقع شود برای ما بعد.) التي يقع فيها الشكّ و النزاع، سواء كانت (هیئات) هيئات المفردات، كهيئة المشتقّ و الأمر و النهي، أو هيئات الجمل، كالمفاهيم (اگر بعد از إن شرطیه دو جمله بگذارم، هیات جمله شرطیه تشکیل میشود. ما بحث میکنیم که آیا معنای هیات جمله شرطیه مفهوم هست یا نه. آقای بروجردی در بحث مفاهیم شاهکار کرده است.) و نحوها (نحو مفاهیم مثل هیات اول عام بودن سپس عود کردن ضمیر به بعض الافراد. گاهی اول یک عامی میآید. بعد یک ضمیری میآید که این ضمیر عود میکند به بعضی از افراد عام. مثل آیهی المطلقات یتربّصن بانفسهن. این جا یک هیات تشکیل شد. ما بحث میکنیم که معنای این هیات چیست؟ آیا عموم است؟ یا تخصیص است؟ ص۱۵۵ به این مطلب میرسیم.).
(نکته سه:) أمّا البحث عن موادّ الألفاظ الخاصّة (صفت برای مواد: مواد مخصوص الفاظ)، و بيان وضعها (مواد) و ظهورها (واو تفسیر) - مع أنّها (بحث) تنقّح أيضا (مثل بحث از هیات) صغريات أصالة الظهور-: فإنّه (شان) (جواب اما) (بحث از هیات میشود تحت یک قانون کلی درش بیاوریم: صیغه امر ظهور در وجوب دارد. ولی ماده تحت یک قانون کلی در نمیآید.) لا يمكن ضبط (به دست آوردن) قاعدة كلّيّة عامّة فيها (مواد). فلذا (به خاطر عدم ضبط) لا يبحث عنها (مواد) في علم الأصول، و معاجم اللغة (مثل لسان العرب، تاج العروس، منتقب اللغه، کنز اللغه، صحاح اللغه) و نحوها (مثل فقه اللغه، یا کتب تفاسیر. فقه اللغه دقیق بررسی میکند. یعنی مثلا فرق ضحک و تبسم را به شما میگوید. یا فرق بین قصم و فصل را برای شما میگوید.) هي (معاجم) المتكفّلة بتشخيص مفرداتها (مواد الفاظ).
و على أيّ حال، فنحن نعقد «مباحث الألفاظ» في سبعة أبواب:
۱. المشتق
۲. الأوامر
۳. النواهي
۴. المفاهيم
۵. العامّ و الخاصّ
۶. المطلق و المقيّد
۷. المجمل و المبيّن
اول بحث مشتق یک کلمهی فی الحال دارد که دو جلسهی یک ساعتی توضیح فی الحال است. اختلافی است بین مشهور، مرحوم آقاضیا و عضدی (از علمای اهل سنت) که این فی الحال یعنی چه. در آخر بحث مشتق یک اشارهی کوچک میکند. [۱]
مثال یک مشتق نحوی: مسافر (مثال آقای مشکینی). شما وقتی کی مشتق را حمل بر یک ذاتی میکنید: زید مسافر، سه صورت دارد:
یک: حمل بر ذاتی که این ذات بالفعل متصف به مبدا است. این اطلاق بالاجماع حقیقی است. مثلا کسی به من بگویم «مدرس کفایه و مدرس خارج»؛ اطلاق مدرس بر من اطلاق حقیقی است.
کلمهی بالفعل ترجمهی الحال است که غلط است.
دو: گاهی مشتق حملش بر یک ذاتی است که بالفعل متصف به مبدا نیست؛ بلکه در آینده متصف میشود. مثال: دانشجوهای رشتهی پزشکی که پدرشان به آنها میگوید آقای دکتر. این اطلاق هم بالاجماع مجاز است.
سه: گاهی مشتق حمل میشود بر یک ذاتی که این ذات بالفعل متصفه به مبدا نیست و در گذشته متصف به مبدا بوده است: این جا اختلاف است که آیا اطلاق مشتق به این ذات حقیقت است یا مجاز. مثال: آیت الله حیدری مدرس رسائل است. ایشان در گذشته مدرس رسائل بوده است. الان دیگر نیستند. میخواهیم ببنیم که اطلاق مدرس بر من اطلاق حقیقی است یا مجازی.
آقای خویی میفرمایند این بحث ثمره ندارد. شیخ انصاری میگوید ثمره دارد. ما کلام شیخ انصاری را اثبات کردیم و حرف آقای خویی را رد کردیم. آقای خویی میگوید اگر ثمره داشته باشد بحث حایض پیش میکشد؛ میگوید زنی که یک بار در عمرش حایض بشود تا آخر عمر باید به او اطلاق حایز کرد و احکام حایض را پیاده نمود. ما کلام آقای خویی را رد کردیم. بحث بسیار ثمره داری است. نه ثمرهای که ایشان فرمود هاست. ثمره ایشان غلط است.
اختلف الأصوليون من القديم في المشتقّ (مثل مسافر) في أنّه (مشتق) حقيقة في خصوص ما (ذاتی که) تلبّس (متصف میباشد) بالمبدأ في الحال (بالفعل – غلط) و مجاز فيما (ذاتی که) انقضى (زایل شده است) عنه (آن ذات) التلبّس (اتصاف با مبدا)، أو أنّه (مشتق) حقيقة في كليهما (ذاتی که بالفعل متصف به مبدا است و ذاتی که در گذشته متصف بوده است) (این جا امام گیری داده است که هیچ کس نمیتواند جواب گو باشد. این که میگوید حقیقت در هر دو است به نحو اشتراک معنوی است. یعنی میگوید مشتق وضع شده است برای یک معنی کلی که این معنای کلی دوفرد دارد. گیر امام در این است: میگوید آن معنا به ما نشان میدهد چیست. اما قائل به قول اول است. چراکه اشکالی که دارد این است که آن معنای قدر جامع را نمیتوانیم پیدا بکنیم.)، بمعنى (میخواهد بگوید مشترک معنوی است) أنّه موضوع للأعمّ منهما؟
(شماره دو را میخواهد بگوید) بعد اتّفاقهم على أنّه مجاز فيما (دانشجویی که) يتلبّس بالمبدإ في المستقبل.
- ذهب الأشاعرة و جماعة من المتأخّرين من أصحابنا إلى الأوّل.
أصول الفقه (با تعليقه زارعى)، ص: ۶۷
- و ذهب المعتزلة و جماعة من المتقدّمين من أصحابنا إلى الثاني.
و الحقّ هو القول الأوّل. و للعلماء أقوال أخر فيها تفصيلات بين هذين القولين لا يهمّنا التعرّض لها بعد اتّضاح الحقّ فيما يأتي.
المقصد الأوّل
مباحث الألفاظ
تمهيد
المقصود من «مباحث الألفاظ» ، تشخيص ظهور الألفاظ من ناحية عامّة ، إمّا بالوضع ، أو بإطلاق الكلام ، لتكون نتيجتها قواعد كلّيّة تنقّح صغريات أصالة الظهور التي سنبحث عن حجيّتها في المقصد الثالث. وقد سبقت الإشارة إليها (١).
وتلك المباحث تقع في هيئات الكلام التي يقع فيها الشكّ والنزاع ، سواء كانت هيئات المفردات ، كهيئة المشتقّ والأمر والنهي ، أو هيئات الجمل ، كالمفاهيم ونحوها.
أمّا البحث عن موادّ الألفاظ الخاصّة ، وبيان وضعها وظهورها ـ مع أنّها تنقّح أيضا صغريات أصالة الظهور ـ : فإنّه لا يمكن ضبط قاعدة كلّيّة عامّة فيها. فلذا لا يبحث عنها في علم الأصول ، ومعاجم اللغة ونحوها هي المتكفّلة بتشخيص مفرداتها.
وعلى أيّ حال ، فنحن نعقد «مباحث الألفاظ» في سبعة أبواب :
١. المشتق
٢. الأوامر
٣. النواهي
٤. المفاهيم
٥. العامّ والخاصّ
٦. المطلق والمقيّد
٧. المجمل والمبيّن
__________________
(١) راجع الصفحة : ٤٩.
الباب الأوّل
المشتقّ
اختلف الأصوليون من القديم في المشتقّ في أنّه حقيقة في خصوص ما تلبّس بالمبدإ في الحال ومجاز فيما انقضى عنه التلبّس ، أو أنّه حقيقة في كليهما ، بمعنى أنّه موضوع للأعمّ منهما (١)؟
بعد اتّفاقهم على أنّه مجاز فيما يتلبّس بالمبدإ في المستقبل.
ـ ذهب الأشاعرة (٢) وجماعة من المتأخّرين من أصحابنا إلى الأوّل (٣).
__________________
(١) في قوله : «بمعنى أنّه موضوع للأعمّ منهما» اشارة إلى الخلاف الواقع بين الأصوليّين من أنّ النزاع في المشتقّ هل هو في أمر لغويّ ـ أي في كيفيّة وضع الواضع ـ أو في أمر عقليّ ـ أى في صحّة اطلاقه ـ؟. فذهب الأكثر إلى الأوّل. ومنهم المصنّف رحمهالله هاهنا ، حيث قال : «بمعنى أنّه موضوع ...» فالنزاع في أنّه هل الواضع وضع هيئة المشتقّ لخصوص المتلبّس بالمبدإ في الحال أو الأعمّ منه وممّا انقضى عنه المبدأ؟
ونسب القول الثاني إلى المحقّق الطهرانيّ. فراجع نهاية الدراية ١ : ١١٣.
(٢) وفي جميع النسخ المطبوعة «ذهب المعتزلة» ، كما كان الموجود في جميعها في السطر الآتي أيضا «ذهب الأشاعرة» ، فجاء «المعتزلة» مكان «الاشاعرة» وبالعكس.
والصواب ما أثبتناه في المتن ؛ فإنّ الأشاعرة ذهبت إلى أنّه حقيقة في خصوص المتلبّس بالمبدإ في الحال ، والمعتزلة ذهبت إلى أنّه حقيقة فيه وفيما انقضى عنه المبدأ ، كما في نهاية السئول ٢ : ٨٢ ، إرشاد الفحول : ١٨ ، بدائع الأفكار (الرشتى) : ١٨٠ ، كفاية الأصول : ٦٤.
(٣) منهم : صاحب القوانين ، والمجدّد الشيرازيّ ، والمحقّق الخراسانيّ والمحقّق النائينيّ ، والعلاّمة العراقيّ. راجع قوانين الأصول ١ : ٧٦ ؛ تقريرات المجدّد الشيرازيّ ١ : ٢٦٣ ؛ كفاية الأصول : ٦٤ ؛ فوائد الأصول ١ : ١٢٠ ؛ نهاية الأفكار ١ : ١٣٥.
ـ وذهب المعتزلة وجماعة من المتقدّمين من أصحابنا إلى الثاني (١).
والحقّ هو القول الأوّل. وللعلماء أقوال أخر فيها تفصيلات بين هذين القولين لا يهمّنا التعرّض لها (٢) بعد اتّضاح الحقّ فيما يأتي.
وأهمّ شيء يعنينا في هذه المسألة ـ قبل بيان الحقّ فيها وهو أصعب ما فيها ـ أن نفهم محلّ النزاع وموضع النفي والإثبات. ولأجل أن يتّضح في الجملة موضع الخلاف نذكر مثالا له ، فنقول :
إنّه ورد كراهة الوضوء والغسل بالماء المسخن بالشمس ، فمن قال بالأوّل فلا بدّ ألاّ يقول بكراهتهما بالماء الذي برد وانقضى عنه التلبّس ؛ لأنّه عنده لا يصدق عليه حينئذ أنّه مسخن بالشمس ، بل كان مسخنا. ومن قال بالثاني فلا بدّ أن يقول بكراهتهما بالماء حال انقضاء التلبّس أيضا ؛ لأنّه عنده يصدق عليه أنّه مسخن حقيقة بلا مجاز.
ولتوضيح ذلك نذكر الآن أربعة أمور مذلّلة لتلك الصعوبة ، ثمّ نذكر القول المختار ودليله.
١. ما المراد من المشتقّ المبحوث عنه؟
اعلم أنّ «المشتقّ» باصطلاح النحاة ما يقابل الجامد ، ومرادهم واضح (٣). ولكن ليس هو (٤) موضع النزاع هنا ، بل بين المشتقّ بمصطلح النحويّين وبين المشتقّ المبحوث عنه عموم وخصوص من وجه ؛ لأنّ موضع النزاع هنا يشمل كلّ ما يحمل على الذات باعتبار قيام صفة فيها ، خارجة عنها ، تزول عنها وإن كان باصطلاح النحاة معدودا من الجوامد ، كلفظ الزوج والأخ والرقّ ونحو ذلك. ومن جهة أخرى لا يشمل الفعل بأقسامه ولا المصدر وإن كانت تسمّى مشتقّات عند النحويّين.
__________________
(١) ذهب إليه في مبادئ الوصول إلى علم الأصول : ٦٧ ، رسائل المحقّق الكركي ٢ : ٨٢ ؛ زبدة الأصول : ٣٣ ؛ إيضاح الفوائد ٣ : ٥٢.
(٢) وإن شئت فراجع الفصول الغرويّة : ٥٩.
(٣) وهو ما يؤخذ من لفظ آخر مع اشتماله على حروفه وموافقته معه في الترتيب.
(٤) أي المشتقّ عند النجاة على إطلاقه.