درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۴۶: حقیقت شرعیه ۳

 
۱

مقدمه اول: نزاع در صحیح و اعم متوقف بر ثبوت حقیقت شرعیه نیست

این که می‌خواهم بنویسم کلا حرف میرزای نایینی است. علما دو دسته هستند: صحیحی؛ یعنی کسانی که می‌گویند الفاظ عبادات و معاملات وضع شده است برای صحیح یعنی کامل الاجزاء و الشرایط.

حالا صحیحی چه می‌گوید؟ این شاهکار میرزای ی نایینی است. صحیحی می‌گوید که کلمه‌ی صلاه نزد متشرعه حقیقت در نماز صحیح است. پس استعمال کلمه‌ی صلاه در نماز صحیح توسط متشرعه استعمال حقیقی است. اعم از این که استعمال کلمه‌ی صلاه در نماز صحیح توسط شارع حقیقت باشد (بنابر این که حقیقت شرعیه ثابت باشد) یا مجاز (بنابر این که حقیقت شرعیه ثابت نباشد).

اگر شما قائل شوید که حقیقت شرعیه ثابت است معنایش این است که رسول اکرم کلمه‌ی صلاه را برای نماز وضع کرده است، این نزاع صحیح و اعم خیلی روشن مطرح می‌شود. رسول اکرم کلمه‌ی صلاه را وضع کرده است برای نماز. بیایید بحث بکنیم که رسول اکرم کلمه‌ی صلاه را وضع کرده است برای نماز صحیح (این می‌شود صحیحی) یا بیاییم بحث بکنیم که رسول اکرم کلمه‌ی صلاه را وضع کرده است برای نماز اعم از صحیح و فاسد (این هم بنابر قول اعمی).

حالا ما می‌خواهیم قائل به ثبوت حقیقت شرعیه نشویم. میخواهیم ببیینیم که بحث صحیح و اعم می‌آید یا نمی‌آید. میرزای نایینی می‌گوید می‌آید. می‌گوییم چطور. می‌گوید علما دو گروه هستند: صحیحی: نمی‌رود سراغ رسول خدا. می‌گوید کلمه‌ی صلاه پیش مسلمانان حقیقت در نماز است. چون اگر ما قائل به حقیقت شرعیه نشویم قائل به حقیقت متشرعیه می‌شویم.

دوم: اعمی: مثل صاحب کفایه که می‌گوید نزاع صحیح و اعم متوقف بر ثبوت حقیقت شرعیه است، نمی‌دانم چرا می‌خواسته است از طرف رسول وارد شود، دیده است دچار مشکل می‌شود. گفته است این نزاع صحیح و اعم متوقف بر ثبوت حقیقت شرعیه است. ولی میرزای نایینی از طرف مسلمانان وارد شده است.

اعمی می‌گوید کلمه‌ی صلاه (در بحث صحیح و اعم فقط مثال به صلاه می‌زنند چون خیلی مبتلا به است.) نزد متشرعه حقیقت در یک معنای کلی است که این معنای کلی هم شامل نماز صحیح می‌شود و هم شامل نماز فاسد. که فعلا نمی‌دانید آن معنای کلی چیست. شش هفت نظریه است که یکی را که نظریه میرزای قمی است. انتخاب می‌کند. اگر گفتید صحیح و فاسد می‌شود اشتراک لفظی. آقایان اعمی قائل به اشتراک معنوی هستند. اشتراک معنوی یعنی کلمه‌ی صلاه وضع شده است برای یک معنای کلی. نباید بگویید نماز صحیح و فاسد. بلکه نماز اعم از صحیح. اعم از این که استعمال کلمه‌ی صلاه در نماز اعم از صحیح توسط شارع حقیقت باشد (بنابر این که حقیقت شرعیه ثابت باشد.) یا مجاز (بنابر این که حقیقت شرعیه ثابت نباشد.)

در ذهنتان باشد که مسلمانان هیچ وقت بی‌اجازه‌ی رسول خدا الفاظ را خودشان به کار نمی‌برند. حتی اگر شما گفتید استعمال در اعم از صحیح و فاسد معلوم می‌شود رسول خدا هم به کار برده است در نماز اعم از صحیح و فاسد که شما نمی‌دانید چیست.

دو نکته: یکی این که شما نمی‌فهمید نماز اعم از صحیح چیست. این طلبتان تا دو سه روز دیگر. مثلا ما در کفایه امروز نظریه سوم را در این زمینه مطرح کردیم. شش هفت نظر در کفایه مطرح شده است.

نکته دوم: با این توضیحات میرزای نایینی شما چه قائل به ثبوت حقیقت شرعیه باشی چه نباشی می‌توانی وارد این بحث شوی و اعمی شوی. پس اگر کسی بخواهد وارد بحث صحیحی و اعمی بشود، لازم نیست حتما قائل به ثبوت حقیقت شرعیه باشد.

شیخ انصاری و برخی علمای دیگر از یک راه دیگر وارد شده‌اند به نام سبک المجاز من المجاز اگر فشار پشت سرم نبود آن دو تا راه دیگر هم برایتان می‌گفتم. البته دو اشکال دارند؛ ولی خیلی راه قشنگ و جدیدی هستند.

۲

تطبیق مقدمه‌ی اول

الأولى: أنّ هذا النزاع (اختلاف علما در صحیح و اعم) لا يتوقّف على ثبوت الحقيقة الشرعيّة؛ لأنّه (شان) قد عرفت أنّ هذه الألفاظ مستعملة في لسان المتشرّعة (مسلمانان) بنحو الحقيقة و لو على نحو الوضع التعيّني عندهم (عند المتشرعه؛ یعنی مسلمانان کثیرا این لفظ را در این معنا به کاربرده‌اند تا حقیقت شده است.).

و لا ريب أنّ استعمالهم كان يتبع الاستعمال في لسان الشارع (شکی نیست که هاستعمال متشرعه تابع استعمال در لسان شارع است. نه که این نماز یک معناست که توسط شارع اختراع شده است، مسلمانان دنبال این هستند که ببینند شارع لفظ را در چه به کار می‌برد. ما دسترسی به شارع که نداریم. از استعمالات مسلمانان می‌توانیم پی ببریم به استعمالات رسول اکرم.)، سواء كان استعماله (شارع) على نحو الحقيقة (بنابر ثبوت حقیقت شرعیه) أو المجاز.

فإذا عرفنا- مثلا- أنّ هذه الألفاظ في عرف المتشرّعة (استعمالات متداول بین متشرعه) كانت حقيقة في خصوص الصحيح (این را صحیحی ادعا می‌کند) يستكشف (کشف می‌شود) منه (خط بالا: حقیقت بودن الفاظ در خصوص صحیح در عرف متشرعه) أنّ المستعمل فيه في لسان الشارع هو (مستعمل فیه) الصحيح أيضا (مثل متشرعه)، مهما كان‏ استعماله عنده (شارع)، أحقيقة كان (استعمال لفظ عند الشارع) أم مجازا (این احقیقه کان ام مجازا جمله‌ی بدلیه است برای جمله‌ی مهما کان استعماله عنده. همزه استفهام است. این که اولش مهما آمده است، اگر یک جمله‌ای خواست برای جمله‌ی استفهامیه بدل واقع شود، حتما باید رویش ادوات استفهام بیاید. مهما استفهام است و یعنی هر جور که باشد. که می‌گوید حقیقت است؟ قائل به ثبوت حقیقت شرعیه. که می‌گوید مجاز است؟ قائل به عدم ثبوت حقیقت شرعی.). كما أنّه (شان) لو علم أنّها (الفاظ) كانت حقيقة في الأعمّ في عرفهم (متشرعه)، كان ذلك (حقیقت بودن الفاظ بر اعم فی عرف المتشرعه) أمارةً على كون المستعمل فيه في لسانه (شارع) هو (مستعمل فیه) الأعمّ أيضا، و إن كان استعماله (شارع) على نحو المجاز (گفته است و ان؛ یعنی اعم از این که استعمال شارع به نحو مجاز باشد بنابر عدم ثبوت یا حقیقت باشد بنابر ثبوت. ان وصلیه است.).

۳

مقدمه‌ی سوم: ثمره‌ی نزاع در صحیح و اعم

حالا این نزاع صحیح و اعم چه ثمره‌ای دارد؟ ثمره‌اش این است که اگر اعمی شدی هنگام شک در جزء یا شرط می‌توانی تمسک به اصاله الاطلاق بکنی. ولی اگر صحیحی شدی هنگام شک در جزء یا شرط حق تمسک به اصاله الاطلاق نداری.

توضیح در ضمن دو مرحله: مرحله یک مقدمه است و مرحله دو اصل مطلب.

شما شک می‌کنید (مثال مثال فرضی نیست. بلکه در فقه هست؛ که سوره جزء نماز هست یا نیست. اگر اعمی بشوید می‌توانید تمسک بکنید به اطلاق اقیموا الصلاه. بگویی شارع فرموده است اقیموا الصلاه اطلاق دارد. اگر سوره جزء بود باید قید می‌زد شارع. اقیمواالصلاه مع السوره. حالا که قید نزده است یُعلم که سوره جزء نماز نیست. اعمی تمسک کرد به اطلاق اقیمواالصلاه. اگر صحیحی بشوی حق تمسک به اقیموالصلاه نداری. حالا چرا نداری؛ توضیح در صمن دو مرحله. (این مثال فرضی نیست؛ اصلا اختلاف است بین مشهور و سید مرتضی. مشهور می‌گویند سوره جزء نماز است و سید می‌گوید سوره جزء نماز نیست و ما هم می‌گوییم سوره جزء نماز نیست.)

مرحله اول: زمانی که شارع به ما امر می‌کند یک چیزی را ایجا د بکنیم و ما شک می‌کنیم که این چیز با فلان مصداق خارجی امتثال می‌شود یا نه ما دو صورت داریم. یک: یک مرتبه صدق این چیز (که شارع گفته است به وجودش بیاور) بر مصداق خارجی معلوم است. شک ما در لازم بودن یک امر زاید است. در این صورت تمسک به اطلاق می‌شود.

۴

تطبیق مقدمه سوم: ثمره‌ی نزاع در صحیح و اعم

الثالثة: أنّ ثمرة النزاع هي صحّة رجوع القائل بالوضع للأعمّ- المسمّى بـــ: «الأعمّي»- إلى أصالة الإطلاق، دون القائل بالوضع للصحيح- المسمّى بـــ: «الصحيحيّ»- فإنّه (شان) لا يصحّ له الرجوع إلى أصالة إطلاق اللفظ.

توضيح ذلك (ثمره: مرحله یک. مثال: شارع به شما گفته است اعتق رقبهً. الان شارع از شما چه خواسته است؟ آزادکردن رقبه. ما شک می‌کنیم که این آزاد کردن رقبه که شارع از ما می‌خواهد با آزاد کردن رقبه‌ی کافره امتثال می‌شود یا نمی‌شود. چیزی که شارع می‌خواهد رقبه است. آن مصداق خارجی که شما شک داری این چیز با آن امتثال می‌شود یا نه رقبه‌ی کافره است. به من بگویید این رقبه صادق بر رقبه‌ی کافره هست یا نه؟ بله هست. چون هم به رقبه‌ی کافره می‌گوین رقبه و هم به رقبه‌ی مومنه. ولی شک ما انی است که آیا یک چیزی زاید بر رقبه بودن به نام ایمان شرط هست یا نه و شارع آن را از ما می‌خواهد یا نه. این جا می‌توانی تمسک بکنی به اطلاق اعتق رقبه. رقبه را مطلق آورده است اگر رقبه‌ی مومنه می‌خواست باید قید می‌زد. این که قید نزده است معلوم است که نمی‌خواهد.) أنّ المولى إذا أمرنا بإيجاد شي‏ء (عتق رقبه) و شككنا في حصول امتثاله (آن امر؛ از امر گرفته شد.) بالإتيان بمصداق خارجيّ (رقبه‌ی کافره) فله (شک) صورتان يختلف الحكم فيهما (این دو صورت):

۱. (شک ما در لازم بودن یک امر زائدی است.) أن يُعلم صدق عنوان المأمور به (عتق رقبه) على ذلك المصداق، و لكن يُحتمل دخل (دخالت داشتن) قيد زائد (ایمان) في غرض المولى غير متوفّر (آن قید موجود نیست. غیر متوفر صفت است برای قید. چون در رقبه‌ی کافره که ایمان موجود نیست.) في ذلك المصداق، كما إذا أمر المولى بعتق رقبة، فإنّه (شان) يعلم بصدق عنوان المأمور به على [إعتاق‏] الرقبة الكافرة، و لكن يشكّ في دخل وصف الإيمان في غرض المولى، فيحتمل أن يكون (ایمان) قيدا للمأمور به (عتق رقبه) (این اشاره دارد به یک مطلب بسیار مهم به نام تمسک به مطلق در شبهه‌ی مصداقیه نفس المطلق که جایز ینست. دارد زمینه سازی می‌کند که این قاعده را بیندازد در ذهنتان.).

فالقاعدة في مثل هذا الرجوع إلى أصالة الإطلاق (اطلاق عتق رقبه) في نفي اعتبار (لزوم) القيد (ایمان) المحتمل اعتباره (آن قید)، فلا يجب تحصيله (یعنی لازم نیست که مومن بودن رقبه را بدست بیاوری)، بل يجوز الاكتفاء في الامتثال بالمصداق المشكوك، فيُمتثل في المثال لو أعتق (مکلَّف) رقبة كافرة.

تجرّدت عن القرائن في روايات الأئمّة عليهم‌السلام.

نعم ، كونها حقيقة فيها في خصوص زمان النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله غير معلوم ، وإن كان غير بعيد ، بل من المظنون ذلك ، ولكن الظنّ في هذا الباب لا يغني من الحقّ شيئا ، غير أنّه لا أثر لهذا الجهل ، نظرا إلى أنّ السنّة النبويّة غير مبتلى بها إلاّ ما نقل لنا من طريق آل البيت عليهم‌السلام على لسانهم ، وقد عرفت الحال في كلماتهم أنّه لا بدّ من حملها على المعاني المستحدثة.

وأمّا القرآن المجيد : فأغلب ما ورد فيه من هذه الألفاظ أو كلّه محفوف بالقرائن المعيّنة لإرادة المعنى الشرعيّ ، فلا فائدة مهمّة في هذا النزاع بالنسبة إليه. على أنّ الألفاظ الشرعيّة ليست على نسق واحد ؛ فإنّ بعضها كثير التداول ، كالصلاة والصوم والزكاة والحجّ ، لا سيّما الصلاة التي يؤدّونها كلّ يوم خمس مرّات ، فمن البعيد جدّا ألاّ تصبح حقائق في معانيها المستحدثة بأقرب وقت في زمانه صلى‌الله‌عليه‌وآله.

الصحيح والأعمّ

من ملحقات المسألة السابقة مسألة «الصحيح والأعمّ». فقد وقع النزاع في أنّ ألفاظ العبادات أو المعاملات أهي أسام موضوعة للمعاني الصحيحة أو للأعمّ منها ومن الفاسدة؟

وقبل بيان المختار لا بدّ من تقديم مقدّمات :

الأولى : أنّ هذا النزاع لا يتوقّف على ثبوت الحقيقة الشرعيّة (١) ؛ لأنّه قد عرفت أنّ هذه الألفاظ مستعملة في لسان المتشرّعة بنحو الحقيقة ولو على نحو الوضع التعيّني عندهم.

ولا ريب أنّ استعمالهم كان يتبع الاستعمال في لسان الشارع ، سواء كان استعماله على نحو الحقيقة أو المجاز.

فإذا عرفنا ـ مثلا ـ أنّ هذه الألفاظ في عرف المتشرّعة كانت حقيقة في خصوص الصحيح يستكشف منه أنّ المستعمل فيه في لسان الشارع هو الصحيح أيضا ، مهما كان

__________________

(١) خلافا لصاحب الفصول ، فإنّه قال : «وهذا النزاع إنّما يتفرّع على القول بأنّ هذه الألفاظ موضوعة بإزاء معانيها الشرعيّة». وتبعه المحقّق الخراسانيّ ، فقال : «لا شبهة في تأتّي الخلاف على القول بثبوت الحقيقة الشرعيّة». الفصول الغرويّة : ٤٦ ؛ كفاية الأصول : ٣٨.

استعماله عنده أحقيقة كان أم مجازا. كما أنّه لو علم أنّها كانت حقيقة في الأعمّ في عرفهم ، كان ذلك أمارة على كون المستعمل فيه في لسانه هو الأعمّ أيضا ، وإن كان استعماله على نحو المجاز.

الثانية : أنّ المراد من الصحيحة من العبادة أو المعاملة هي التي تمّت أجزاؤها وكملت شروطها. والصحيح إذن معناه تامّ الأجزاء والشرائط (١). فالنزاع يرجع هنا إلى أنّ الموضوع له خصوص تامّ الأجزاء والشرائط من العبادة أو المعاملة ، أو الأعمّ منه ومن الناقص؟

الثالثة : أنّ ثمرة النزاع هي صحّة رجوع القائل بالوضع للأعمّ ـ المسمّى ب : «الأعمّي» ـ إلى أصالة الإطلاق ، دون القائل بالوضع للصحيح ـ المسمّى ب : «الصحيحيّ» ـ فإنّه لا يصحّ له الرجوع إلى أصالة إطلاق اللفظ.

توضيح ذلك أنّ المولى إذا أمرنا بإيجاد شيء وشككنا في حصول امتثاله بالإتيان بمصداق خارجيّ فله صورتان يختلف الحكم فيهما :

١. أن يعلم صدق عنوان المأمور به على ذلك المصداق ، ولكن يحتمل دخل قيد زائد في غرض المولى غير متوفّر في ذلك المصداق ، كما إذا أمر المولى بعتق رقبة ، فإنّه يعلم بصدق عنوان المأمور به على [إعتاق] الرقبة الكافرة ، ولكن يشكّ في دخل وصف الإيمان في غرض المولى ، فيحتمل أن يكون قيدا للمأمور به.

فالقاعدة في مثل هذا الرجوع إلى أصالة الإطلاق في نفي اعتبار القيد المحتمل اعتباره ، فلا يجب تحصيله ، بل يجوز الاكتفاء في الامتثال بالمصداق المشكوك ، فيمتثل في المثال لو أعتق رقبة كافرة.

٢. أن يشكّ في صدق نفس عنوان المأمور به على ذلك المصداق الخارجيّ ، كما إذا أمر المولى بالتيمّم بالصعيد ولا ندري أنّ ما عدا التراب هل يسمّى صعيدا أو لا؟ فيكون شكّنا في صدق الصعيد على غير التراب. وفي مثله لا يصحّ الرجوع إلى أصالة الإطلاق لإدخال المصداق المشكوك في عنوان المأمور به ليكتفى به في مقام الامتثال ، بل لا بدّ من الرجوع

__________________

(١) قد عرّف الفقهاء «الصحّة» بما يوجب سقوط الإعادة والقضاء ؛ و «الفساد» بما لا يوجب سقوط الإعادة والقضاء. وعرّفهما المتكلّمون بما وافق الشريعة وعدمه.