درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۴۷: حقیقت شرعیه ۴

 
۱

خطبه

۲

چند آدرس

اول بحث دارد: الصحیح و الاعم: تهذیب الاصول/۱/ ۴۷، مطارح الانظار (شیخ انصاری) /۷؛ الاولی ان النزاع...: اجود التقریرات/ ۱/ ۳۴؛ الثانیه: محاضرات/۱/ ۱۳۴، الثالثه: محاضرات/۱/ ۱۶۹، فوائد الاصول/۱/ ۵۱

۳

ادامه‌ی مقدمه سوم: ثمره‌ی نزاع در صحیح و اعم

سه چهار خط من توضیح بدهم تا برسیم به مرحله‌ی دوم.

گاهی مولا ما را امر یم کند که یک چیزی را موجود بکنیم. ما شک می‌کنیم که آیا امتثال این چیز به واسطه‌ی این مصداق خارجی حاصل می‌شود یا نه. این جا گفتیم شک ما دو صورت دارد. صورت اول دیروز گفتیم.

صورت دوم: شک می‌کنیم که این چیزی که شارع به ما گفته است به وجود بیاور، آیا این چیز صادق بر مصداق خارجیه هست یا نه. دیروز ما در این مساله شکی نداشتیم. می‌گفتیم ما یقین داریم که این چیز صادق بر این فرد خارجی هست. این جا حق تمسک به اطلاق کلام نداریم.

در روایات هست: تیمموا صعیدا. شارع به ما امر کرده است که تیمم با صعید را ایجاد کنید. آیه‌ی قرآن است. ما شک می‌کنیم که اگر تیمم کردیم با سنگ (غیر خاک) آیا امر مولا را اطاعت کرده‌ایم یا نه. این جا آیا می‌توان گفت این قید صعیدا اطلاق دارد و قیدی با آن نیست؛ پس تیمم با سنگ هم جایز است و اگر با سنگ تیمم کردیم امر مولا را اطاعت کرده‌ایم؟ نه نمی‌توان. به خاطر این که اصلا در معنای صعید شک داریم که چیست. آیا معنای صعید تراب خالص است که بعضی از علما می‌گویند یا مطلق وجه الارض است. یعنی هر چیزی که عنوان زمین بر آن صادق است. اگر کسی یقین دارد که معنای صعید مطلق وجه الارض است، این می‌شود عین صورت اولی. در خاک دیگر مردد نیستیم. خاک قدر متیقن است. همه قبول دارند که معنای صعید می‌تواند خاک باشد. این اگر حل نشد بخوانم بلند شوم بیشتر حل می‌شود.

درباره‌ی صعید

۴

ادامه‌ی تطبیق ثمره‌ی نزاع در صحیح و اعم

۲. أن يشكّ في صدق نفس عنوان المأمور به (صعید. یعنی اسم مامور به. این جا منظور از عنوان آن عنوانی که مرحوم کمپانی در مسئله‌ی اجتماع امر و نهی می‌گوید، که مراد از عنوان امر ذهنی است نیست. مراد از عنوان در این جا اسم است. اسم مامور به. اسم مامور به در مثال من چه بود؟ صعید.) على ذلك المصداق الخارجيّ (غیر خاک: حجر) (یک حاشیه عربی دارم بر اصول فقه که عمیق است. یکی از نکاتی که تذکر داده ام این است که مرحوم مظفر بالا گفته‌اند بمصداق خارجیّ. کلمه‌ی مصداق را نکره آورده است. نگفته است بالمصداق الخارجی. فرق است بین بالمصداق و بمصداق. اگر گفته بود بالمصداق غلط بود. المصداق اشاره دارد به این که این فرد خارجی مصداق عنوان مامور به است. ولی نکره آورده است. این درست است. این جا هم نباید می‌گفت المصداق. این جا جای ذلک المصداق نیست. شما در بلاغت خوانده‌اید زمانی که مسند الیه یا مسند یا یکی از متعلقات فعل معرفه می‌آید اشاره دارد به یک شیء خاص. نباید اشاره بکند به شیء خاص. اگر اشاره کرد به این معناست که این مصداق آن است. حال آن که این مصداق بودنش اول الکلام است.)، كما إذا أمر المولى بالتيمّم بالصعيد و لا ندري أنّ ما عدا التراب (در مثال من حجر) هل يسمّى صعيدا أو لا؟ فيكون شكّنا في صدق الصعيد على غير التراب. و في مثله (شک) لا يصحّ الرجوع إلى أصالة (قانون) الإطلاق (اطلاق و بی‌قید بودن لفظ صعید) لإدخال (علت برای رجوع) المصداق المشكوك (غیر خاک: حجر) في عنوان المأمور به (کلمه‌ی عنوان دو جای اصول مطرح می‌شود. یک جا این جا. یک جا هم در بحث اجتماع امر و نهی. عنوان اگر آن جا مطرح می‌شود به معنای امر ذهنی است. فرق دارد. آن عنوان یعنی کلی. این جا عنوان یعنی اسم. عنوان و اسم با هم فرق دارد. بله عنوان یعنی اسم و مرحوم مظفر هم همین مدنظرش هست. ولی کلا غلط است. اسم و عنوان دو چیز است. اسم را برای افعالی است که در خارج حقیقتا وجود دارد. مثل جلوس شما. ولی عنوان به آن اسامی امور اعتباری گفته می‌شود. به زوجیت و غصب و صلاه می‌گویند عنوان.) ليكتفى به (مصداق مشکوک) في مقام الامتثال (اطاعت)، بل (الان دست شما از آیه‌ی تیمموا صعیدا کوتاه شد. تا ابد در ذهنتان باشد به آیه می‌گویند دلیل اجتهادی. موقعی که دست ما از آیه کوتاه شد باید برویم سراغ اصل عملی. آیا تیمم کردن من با سنگ جایز است یا نه. این جا اصل عملی ایشان می‌فرماید برائت؛ برائت نیست؛ احتیاط است. چرا؟ چون تیمم بر گردن شما آمده قطعا. اشتغال ضمنی یقینی فراغت یقینی می‌طلبد. فراغت به این است که حضرتعالی حتما با چه تیمم بکنی؟ با تراب.) لا بدّ من الرجوع‏ إلى الأصول العمليّة، مثل قاعدة الاحتياط أو البراءة.

۵

ادامه‌ی مقدمه سوم: ثمره‌ی نزاع در صحیح و اعم؛ مرحله‌ی دوم

کاش مرحوم مظفر این همه توضیح نفرموده بود. این مرحله دو دو خط است. دو خط می‌گوییم یاد بگیرید.

مرحله دو: خیلی قشنگ است. ولی آن جای اصلی اش را نمی‌توانم برایتان بگویم. خیلی مسئله‌ی مهمی است. شما در خارج فقه حداقل دو روز یک بار از این مسئله استفاده می‌کنید.

هنگام شک در جزئیت یا شرطیت یک شیء اعمی می‌تواند تمسک به اطلاق بکند برای نفی جزئیت یا شرطیت شیء؛ نه صحیحی.

شما شک داری که سوره جزء صلاه هست یا نه. آیه قرآن می‌گوید اقیموااصلاه. اعمی می‌تواند تمسک به اطلاق الصلاه بکند. بگوید سوره جزء صلاهنیست. ولی صحیحی نمی‌تواند تمسک بکند. آقای صحیحی یا باید احتیاطی بشود یا برائتی. دستش از آیه کوتاه است.

دلیل: صغری: شرط تمسک به اطلاق احراز صدق اسم بر عمل فاقد شیء مشکوک و شک در اعتبار امر زاید است (بالاجماع) کبری: احراز صدق اسم بر عمل فاقد شیء مشکوک و شک در اعتبار امر زاید بنابر قول اعمی موجود و بنابر قول صحیحی منتفی است (بالضروره) نتیجه: شرط تمسک به اطلاق بنابر قول اعمی موجود و بنابر قول صحیحی منتفی است.

دو نظر را بررسی بکنیم. شما شک دارید که سوره جزء نماز هست یا نه. آیه قرآن می‌فرماید اقیمو الصلاه. در الصلاه شما یا اعمی هستید یا صحیحی. اول اعمی. اگر اعمی شدید، آیا کلمه‌ی صلاه بنابر قول اعمی بر نماز بدون سوره صادق هست یا نه؟ بله هست. پس کلمه‌ی صلاه بر عمل فاقد شیء مشکوک (سوره) صادق است. صادق که بود شک شما در این است که آیا زاید بر این صدق یک امر زایدی بنام سوره لازم هست یا نه. این جا می‌توانید تمسک بکنید به اطلاق اقیموا الصلاه. این حرف اشکال دارد ولی این را که از دهان من بیرون می‌آید بگیرید.

اگر شما صحیحی شدید. صحیح یعنی کامل الاجزاء و الشرایط. یعنی شما باید به نماز که کامل الجزاء است باید بگویی صلاه. من از شما سوال می‌کنم. اگر شما صحیحی شدید یقین دارید که کلمه‌ی صلاه بر صلاه بی‌سوره صادق است یا نه؟ مشکوک است. یقین ندارید.

خلاصه الکلام: الصلاه مطابق قول اعمی مثل اعتق رقبه‌ی دیروز است و الصلاه مطابق قول صحیحی مثل تیمموا صعیدا امروز است. شرط تمسک به اطلاق وجود ندارد. آقا ضیا این جا یک اشکال دارد. بخوانم می‌گویم اشکالش چیست.

۶

ادامه‌ی تطبیق مقدمه سوم: ثمره‌ی نزاع در صحیح و اعم؛ مرحله‌ی دوم

و من هذا البيان (از سر توضیح ذلک تا این جا) تظهر ثمرة النزاع (نزاع صحیحی و اعمی) في المقام الذي نحن فيه (مقام. صحیح و اعم)، فإنّه (شان) في فرض الأمر بالصلاة و الشكّ في أنّ السورة- مثلا- جزء للصلاة أم لا؟

إن قلنا: إنّ الصلاة اسم للأعمّ كانت المسألة من باب الصورة الأولى (اعتق رقبه)؛ لأنّه (شان) بناء على هذا القول (قول اعم) يُعلم (یقین هست) بصدق عنوان الصلاة على المصداق (نماز) الفاقد للسورة، و إنّما الشكّ في اعتبار (لازم بودن) قيد (سوره) زائد على المسمّى (معنای صلاه)، فيتمسّك حينئذ بإطلاق كلام المولى في نفي اعتبار القيد الزائد و هو (قید زاید) كون السورة جزءا من الصلاة، و يجوز (ای کاش به جای ویجوز، فیجوز بود. این جا جای نتیجه است.) الاكتفاء في الامتثال بفاقدها (فاقد سوره).

و إن قلنا: إنّ الصلاة اسم للصحيح كانت المسألة من باب الصورة الثانية (صعید)؛ (حضرتعالی دو تا شک داری: سوره جزء نماز هست یا نیست. یک شک دیگر هم داری. شک می‌کنی که نماز بدون سوره اصلا نماز هست یا نه. خوب گفته است و غلط) لأنّه (شان) عند الشكّ في اعتبار (لازم بودن) السورة يشكّ في صدق عنوان المأمور به - أعني الصلاة- على المصداق الفاقد للسورة؛ إذ عنوان المأمور به هو (عنوان مامور به) الصحيح (در آیه‌ی اقیمو الصلاه مامور به صلاه صحیح است. پس مامور به صحیح است و صحیح مامور به. منفک نیست)، و الصحيح هو عنوان المأمور به، فما ليس بصحيح ليس بصلاة، فالفاقد للجزء المشكوك (نماز بدون سوره) كما يشكّ في صحّته (فاقد جزء مشکوک: نماز بدون سوره) يشكّ في صدق عنوان المأمور به (صلاه) عليه (فاقد جزء مشکوک)، فلا يصحّ الرجوع إلى أصالة الإطلاق (اطلاق صلاه) لنفي اعتبار جزئيّة السورة حتّى يكتفى بفاقدها (سوره) في مقام الامتثال (دستمان از آیه کوتاه شد؛ چکار بکنیم؟ این جا دوازده نظریه است که در اقل و اکثر ارتباطی حکم چیست. به این که سوره جزء نماز هست یا نیست می‌گویند اقل و اکثر ارتباطی. در مقابل اقل و اکثر استقلالی. ما شک می‌کنیم که سوره جزء نماز هست یا نیست. در اقل و اکثر ارتباطی دوازده نظریه است. از بین این دوازده نظریه دو قول معروف است. قول اول علمای اخباری احتیاطی هستند. می‌گویند باید احتیاط بکنی. یعنی باید نماز با سوره بخوانی. می‌گوییم خب اگر نماز با سوره بخوانیم یحتمل سوره جزء نماز نباشد. ما تشریع کرده‌ایم. تشریع هم که محرم بالادله الاربعه. جواب می‌دهند می‌گویند بحث ما در مورد این است که آیا سوره واجب است یا مستحب. نظریه دوم این است که آقایان اصولیین کلا قائل به برائت اند. می‌گویند نسبت به عمل فاقد سوره یقین داریم. نسبت به سوره شک داریم که واجب است یا نه. شک می‌شود شک در تکلیف؛ مجرای برائت است. در بین آقایان علما فقط مرحوم ابن ادریس است که می‌گوید قصد وجه لازم است. طبق عقیده ایشان باید دو بار نماز خواند. یکی با سوره یکی بدون سوره.)، بل لا بدّ من الرجوع إلى أصالة الاحتياط أو أصالة البراءة على خلاف بين العلماء في مثله (شک)، سيأتي في بابه (شک) إن شاء اللّه تعالى.

۷

دو اشکال به بیانات مرحوم مظفر

این جا اشکال است. آقا ضیا می‌فرمایند چه صحیحی چه اعمی حق تمسک به اطلاق را ندارند. چون مقام مقام امتثال است. این یک نکته. نکته دوم اقیموا الصلاه اصلا تمسک به اطلاق مطلقا باطل است. هم بنابرقول صحیحی و هم بنابر قول اعمی. چرا؟ چون تمسک به اطلاق سه شرط دارد. اول باید احراز کنیم که مولا در مقام بیان تمامی اجزاء و شرایط است. این آیه به اصطلاح می‌گویند در مقام تشریع است. در مقام این است. که بگوید یکی از واجبات خدا نماز است. در مقام بیان اجزاء و شرایط نیست.

۸

نظر مرحوم مظفر در مبحث صحیح و اعم

المختار في المسألة

بالاخره ما صحیحی بشویم یا اعمی؟

مرحوم مظفر مثل خود بنده اعمی است. دو دلیل: اولا تبادر. موقعی که می‌گویند فلان یصلی، متبادر به ذهن خصوص نماز صحیح نیست. دلیل دوم: سلب صلاه از نماز فاسد صحیح نیست. یعنی اگر یک نفر دارد نماز فاسد می‌خواند نمی‌توانی اشاره کنی به نمازش بگویی این نماز نیست. و عدم صحت سلب هم علامت حقیقت است.

صاحب کفایه صحیحی است. اولین دلیل صاحب کفایه تبادر است. متبادر به ذهن ما صحیح است. دومین دلیل صاحب کفایه صحت سلب است. یعنی دقیقا مقابل ایشان.

 ما همه‌ی این ادله را گذاشتیم کنار. یک دلیل آوردیم که حضرت امام گفته است. این‌ها را له کرده‌ایم و پیش رفته‌ایم. دیگر نمی‌توانم بگویم.

۹

تطبیق نظر مرحوم مظفر در مبحث صحیح و اعم

إذا عرفت ما ذكرنا من المقدّمات فالمختار عندنا هو الوضع للأعمّ. و الدليل التبادر و عدم صحّة السلب عن الفاسد، و هما (تبادر و عدم صحت سلب) أمارتا الحقيقة، كما تقدّم.

۱۰

یک توهم نسبت به عقیده مرحوم مظفر

وهم و دفع‏

اعمی می‌گوید کلمه‌ی صلاه وضع شده است برای یک معنای کلی که این معنای کلی هم در نماز‌های صحیح است و هم در نماز‌های فاسد. پس آقایان اعمی باید یک معنای کلی به ما نشان بدهند بگویند کلمه‌ی صلاه وضع شده است برای یک معنای کلی که یان معنای کلی هم در نماز‌های صحیح و هم در نماز‌های فاسد هست. در ذهنتان باشد که به آن معنای کلی می‌گویند قدر جامع.

سه مقدمه‌ی ناب باید این جا گفته شود. در شرح کفایه هم نوشته ام این‌ها را. حالا یک نفر به مرحوم مظفر اشکال می‌گیرد: شما اعمی هستید؟ شما نمی‌توانید قدر جامع پیدا بکنید. قدر جامع یعنی همان معنای کلی.

مرحوم مظفر اول یک لبخند می‌زند. بعد جواب می‌دهد.

۱۱

تطبیق توهم نسبت به عقیده مرحوم مظفر

(نه توهمش از خودش است نه دفع آن. توهمش از صاحب کفایه است. دفعش از میرزای قمی است.) الوهم: قد يعترض على المختار (قول به اعم) فيقال: إنّه (شان) لا يمكن الوضع بإزاء الأعمّ؛ لأنّ الوضع له‏ (اعم) [أصول الفقه (با تعليقه زارعى)، ص: ۵۹] يقتضي أن نتصوّر معنى كلّيّا جامعا بين أفراده (معنای کلی) و مصاديقه (معنای کلی) هو (معنای کلی) الموضوع له، كما في أسماء الأجناس (مثلا رجل. شما می‌گویید رجل وضع شده است برای مرد.). و كذلك الوضع للصحيح يقتضي تصوّر كلّيّ جامع بين مراتبه و (تفسیر) أفراده (صحیح).

استعماله عنده أحقيقة كان أم مجازا. كما أنّه لو علم أنّها كانت حقيقة في الأعمّ في عرفهم ، كان ذلك أمارة على كون المستعمل فيه في لسانه هو الأعمّ أيضا ، وإن كان استعماله على نحو المجاز.

الثانية : أنّ المراد من الصحيحة من العبادة أو المعاملة هي التي تمّت أجزاؤها وكملت شروطها. والصحيح إذن معناه تامّ الأجزاء والشرائط (١). فالنزاع يرجع هنا إلى أنّ الموضوع له خصوص تامّ الأجزاء والشرائط من العبادة أو المعاملة ، أو الأعمّ منه ومن الناقص؟

الثالثة : أنّ ثمرة النزاع هي صحّة رجوع القائل بالوضع للأعمّ ـ المسمّى ب : «الأعمّي» ـ إلى أصالة الإطلاق ، دون القائل بالوضع للصحيح ـ المسمّى ب : «الصحيحيّ» ـ فإنّه لا يصحّ له الرجوع إلى أصالة إطلاق اللفظ.

توضيح ذلك أنّ المولى إذا أمرنا بإيجاد شيء وشككنا في حصول امتثاله بالإتيان بمصداق خارجيّ فله صورتان يختلف الحكم فيهما :

١. أن يعلم صدق عنوان المأمور به على ذلك المصداق ، ولكن يحتمل دخل قيد زائد في غرض المولى غير متوفّر في ذلك المصداق ، كما إذا أمر المولى بعتق رقبة ، فإنّه يعلم بصدق عنوان المأمور به على [إعتاق] الرقبة الكافرة ، ولكن يشكّ في دخل وصف الإيمان في غرض المولى ، فيحتمل أن يكون قيدا للمأمور به.

فالقاعدة في مثل هذا الرجوع إلى أصالة الإطلاق في نفي اعتبار القيد المحتمل اعتباره ، فلا يجب تحصيله ، بل يجوز الاكتفاء في الامتثال بالمصداق المشكوك ، فيمتثل في المثال لو أعتق رقبة كافرة.

٢. أن يشكّ في صدق نفس عنوان المأمور به على ذلك المصداق الخارجيّ ، كما إذا أمر المولى بالتيمّم بالصعيد ولا ندري أنّ ما عدا التراب هل يسمّى صعيدا أو لا؟ فيكون شكّنا في صدق الصعيد على غير التراب. وفي مثله لا يصحّ الرجوع إلى أصالة الإطلاق لإدخال المصداق المشكوك في عنوان المأمور به ليكتفى به في مقام الامتثال ، بل لا بدّ من الرجوع

__________________

(١) قد عرّف الفقهاء «الصحّة» بما يوجب سقوط الإعادة والقضاء ؛ و «الفساد» بما لا يوجب سقوط الإعادة والقضاء. وعرّفهما المتكلّمون بما وافق الشريعة وعدمه.

إلى الأصول العمليّة ، مثل قاعدة الاحتياط أو البراءة.

ومن هذا البيان تظهر ثمرة النزاع في المقام الذي نحن فيه ، فإنّه في فرض الأمر بالصلاة والشكّ في أنّ السورة ـ مثلا ـ جزء للصلاة أم لا؟

إن قلنا : إنّ الصلاة اسم للأعمّ كانت المسألة من باب الصورة الأولى ؛ لأنّه بناء على هذا القول يعلم بصدق عنوان الصلاة على المصداق الفاقد للسورة ، وإنّما الشكّ في اعتبار قيد زائد على المسمّى ، فيتمسّك حينئذ بإطلاق كلام المولى في نفي اعتبار القيد الزائد وهو كون السورة جزءا من الصلاة ، ويجوز الاكتفاء في الامتثال بفاقدها.

وإن قلنا : إنّ الصلاة اسم للصحيح كانت المسألة من باب الصورة الثانية ؛ لأنّه عند الشكّ في اعتبار السورة يشكّ في صدق عنوان المأمور به ـ أعني الصلاة ـ على المصداق الفاقد للسورة ؛ إذ عنوان المأمور به هو الصحيح ، والصحيح هو عنوان المأمور به ، فما ليس بصحيح ليس بصلاة ، فالفاقد للجزء المشكوك كما يشكّ في صحّته يشكّ في صدق عنوان المأمور به عليه ، فلا يصحّ الرجوع إلى أصالة الإطلاق لنفي اعتبار جزئيّة السورة حتّى يكتفى بفاقدها في مقام الامتثال ، بل لا بدّ من الرجوع إلى أصالة الاحتياط أو أصالة البراءة على خلاف بين العلماء في مثله ، سيأتي في بابه إن شاء الله تعالى (١).

المختار في المسألة

إذا عرفت ما ذكرنا من المقدّمات فالمختار عندنا هو الوضع للأعمّ. والدليل التبادر وعدم صحّة السلب عن الفاسد ، وهما أمارتا الحقيقة ، كما تقدّم (٢).

وهم ودفع

الوهم : قد يعترض على المختار (٣) فيقال : إنّه لا يمكن الوضع بإزاء الأعمّ ؛ لأنّ الوضع له

__________________

(١) وهو باب دوران الأمر بين الأقلّ والأكثر الارتباطيّين. ولكنّ الكتاب لم ينته إليه.

(٢) راجع الصفحة : ٤١ ـ ٤٣.

(٣) والمعترض هو المحقّق الخراسانيّ في كفاية الأصول : ٤٠ ـ ٤٢.

يستدعي أن نتصوّر معنى كلّيّا جامعا بين أفراده ومصاديقه هو الموضوع له ، كما في أسماء الأجناس. وكذلك الوضع للصحيح يستدعي تصوّر كلّيّ جامع بين مراتبه وأفراده. ولا شكّ أنّ مراتب الصلاة ـ مثلا ـ الفاسدة والصحيحة كثيرة متفاوتة ، وليس بينها قدر جامع يصحّ وضع اللفظ بإزائه.

توضيح ذلك : أنّ أيّ جزء من أجزاء الصلاة حتّى الأركان إذا فرض عدمه يصحّ صدق اسم الصلاة على الباقي ، بناء على القول بالأعمّ ، كما يصحّ صدقه مع وجوده وفقدان غيره من الأجزاء. وعليه ، يكون كلّ جزء مقوّما للصلاة عند وجوده غير مقوّم عند عدمه ، فيلزم التبدّل في حقيقة الماهيّة ، بل يلزم الترديد فيها عند وجود تمام الأجزاء ؛ لأنّ أيّ جزء منها لو فرض عدمه يبقى صدق الاسم على حاله ، وكلّ منهما ـ أي التبدّل والترديد في الحقيقة الواحدة ـ غير معقول ؛ إذ إنّ كلّ ماهيّة تفرض لا بدّ أن تكون متعيّنة في حدّ ذاتها ، وإن كانت مبهمة من جهة تشخّصاتها الفرديّة ، والتبدّل أو الترديد في ذات الماهيّة معناه إبهامها في حدّ ذاتها ، وهو مستحيل.

الدفع : أنّ هذا التبادل في الأجزاء وتكثّر مراتب الفاسدة لا يمنع من فرض قدر مشترك جامع بين الأفراد ، ولا يلزم التبدّل والترديد في ذات الحقيقة الجامعة بين الأفراد. وهذا نظير لفظ «الكلمة» الموضوع لما تركّب من حرفين فصاعدا ، ويكون الجامع بين الأفراد هو «ما تركّب من حرفين فصاعدا» ، مع أنّ الحروف كثيرة ، فربّما تتركّب الكلمة من الألف والباء ، كأب ، ويصدق عليها أنّها كلمة ، وربّما تتركّب من حرفين آخرين مثل «يد» ، ويصدق عليها أنّها كلمة ... وهكذا. فكلّ حرف يجوز أن يكون داخلا وخارجا في مختلف الكلمات ، مع صدق اسم الكلمة.

وكيفيّة تصحيح الوضع في ذلك أنّ الواضع يتصوّر أوّلا جميع الحروف الهجائيّة ، ثمّ يضع لفظ «الكلمة» بإزاء طبيعة «المركّب من اثنين فصاعدا إلى حدّ سبعة حروف» مثلا. والغرض من التقييد بقولنا : «فصاعدا» بيان أنّ الكلمة تصدق على الأكثر من حرفين ، كصدقها على المركّب من حرفين.

ولا يلزم الترديد في الماهية ؛ فإنّ الماهية الموضوع لها هي طبيعة اللفظ الكلّي المتركّب