درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۴۵: حقیقت شرعیه ۲

 
۱

خطبه

۲

چند آدرس

هذا لا شک فیه ولکن الشک»: عنایه الاصول / ۱/ ۵۷، اصول صدر/ ۱/ ۸۳؛ والفایده: منتهی الدرایه/۱/۱۰۱؛ و التحقیق: محاضرات/۱/ ۱۲۶، تهذیب الاصول /۱/ ۴۵. دو خط مانده به صحیح و اعم دارد: «علی ان الالفاظ الشرعیه»: انوار الاصول/۱/ ۹۲ [۱].


استاد: نویسنده‌ی انوار الاصول و من و آقای حسینی بوشهری حدود بیست سال پیش با هم می‌رفتیم درس آقای مکارم. خارج اصول دوسال خدمت ایشان بودم. بعد ملحق به آقای وحید...

۳

سخنی از امام خمینی

حضرت امام این جا یک حرفی دارد که حرف بسیار خوب و جذابی است. می‌گوید تمام ادله‌ای که آقایان دربحث حقیقت شرعیه ذکر کرده‌اند (بعضی می‌گویند حقیقت شرعیه ثابت است به این دلیل؛ بعضی می‌گویند حقیقت شرعیه ثابت نیست به آن دلیل) همه‌اش رجمٌ بالغیب است. غیب گویی است. می‌گوید چون هیچ کدامشان دلیل درست ندارد. به چه دلیل می‌گویید حقیقت شرعیه ثابت است. به چه دلیل می‌گویید حقیقت شرعیه ثابت نیست؟ حرف درست و خوبی است.

۴

ادامه تطبیق نکته دوم: تحقیق مرحوم مظفر

فلا بدّ- إذن (دیده‌اید کلمه‌ی اذن یک جاهایی می‌آید بی‌خود است؟ چون اذن باید داخل در فعل مضارع شود. یک باره می‌بینی بین دو فعل یا دو اسم اذن می‌آید. به این طور اذن‌هایی می‌گویند حرف معنا. یعنی در لفظ کاری از آن بر نمی‌آید.) - من حمل تلك الألفاظ على المعاني المستحدثة فيما إذا [أصول الفقه (با تعليقه زارعى)، ص: ۵۶] تجرّدت (الفاظ) عن القرائن في (متعلق به حمل) روايات الأئمّة عليهم السّلام (در روایات ائمه، یعنی امیرالمومنین به بعد هر جا این الفاظ را دیدید باید حمل بر معنای جدید کنید. مثلا اگر امیر المومنین کلمه‌ی صلاه را به کار برده است باید حمل بر نماز کنید. چون دیروز میر المومنین فرمود به صرف استعمالات زمان رسول اکرم لفظ حقیقت نمی‌شود ولی با استعمالات رسول اکرم و اصحاب در زمان رسول اکرم و ائمه لفظ حقیقت می‌شود. به عبارت دیگر دیروز ایشان در و اما الثانی فرمود در زمان امیر المومنین الفاظ حقیقت در معنای جدید شده است. البته اگر در زمان امیرالمومنین صلاه حقیقت در صلاه شده باشد دیگر به این حقیقت شرعیه نمی‌گویند. به این می‌گویند حقیقت متشرعیه. مگر این که امیر المومنین قرینه بیاورند که منظور نماز نیست.).

اگر رسول اکرم بفرماید صل و مراد رسول اکرم معنای جدید باشد این قرینه می‌خواهد. ولی اگر امیر المومنین و ائمه بفرمایند صل و مرادشان معنای جدید باشد قرینه نمی‌خواهد. اگر مرادشان معنای لغوی باشد قرینه می‌خواهد. چون مرحوم مظفر دیروز فرمود که الفاظ در زمان امیر المومنین به این طرف دیگر حقیقت در معنای جدید شده‌اند.

نعم، كونها (الفاظ؛ کونها مبتدا) حقيقة فيها (در معانی مستحدثه) في خصوص زمان النبي صلّى اللّه عليه و آله غير معلوم (خبر. سوال: آیا این الفاظ در زمان رسول اکرم حقیقت شده است در معنای جدید؟ می‌گوید معلوم نیست. چون ما یقین نداریم. چون یقین ندرایم آن کثرت استعمالی که باعث حقیقت شدن الفاظ در معنای جدید است آن مقدار کثرت استعمال در زمان رسول اکرم موجود شده باشد.)، و إن كان (کونها حقیقه فیها فی خصوص زمان النبی) غير بعيد، بل من المظنون ذلك (از بعید نیست بالاتر. ولی پارسال خواندید که ظن حجت نیست. ذلک: کونها حقیقه فیها فی خصوص زمان النبی)، و لكن الظنّ في هذا الباب (حقیقت شدن الفاظ در معانی جدید در خصوص زمان پیامبر) لا يغني من الحقّ شيئا (آیه مبارکه است. شما خواندید در اصول که اصل اولی در ظن این است که عمل کرده به ظن حرام است. الا ما خرج بالدلیل. بی‌نیاز نمی‌کند چیزی را از حق یعنی جایگزین نمی‌کند. حق یعنی واقع)، (نکته‌ی قشنگی است. این نکته را از میرزای نایینی گرفته است. البته امام هم این نکته را دارد. ولی امام هم از میرزای نایینی گرفته است. ما نمی‌دانیم کلمه‌ی صلاه در زمان رسول اکرم حقیقت در نماز شده است یا نه. می‌گوید این ندانستن ضرری وارد نمی‌کند. چرا؟ می‌گوید ما روایات رسول خدا داریم روایات ائمه علیهم لاسلام داریم، آیات قرآنی داریم. در روایات رسول خدا آن مقدار روایاتی که به درد ما می‌خورد، یعنی در دسترس ماست، عین همین روایات توسط ائمه دوباره برای ما نقل شده است. حالا در روایات رسول خدا الفاظی مثل صلاه و زکات و صوم و حج آمده ست. عین این روایاتی که رسول خدا نقل کرده است توسط ائمه برای ما نقل شده است. بناشد شما این الفاظ موقعی که از دو لب مبارک امام می‌آید بیرون حمل بر معنای جدید بکنید. پس ما نسبت به روایات رسول خدا و ائمه مشکلی نداریم. چرا؟ چون بلافاضله الفاظی که در روایات رسول خدا و روایات ائمه است حمل بر معنای جدید می‌کنیم. ما نمی‌داینم این الفاظ در زمان رسول اکرم حقیقت در معنای جدید شده است یا نه؟ مرحوم مظفر می‌گوید انی ندانستن مضر نیست. اثری ندارد. به خاطر این که روایات رسول اکرم که در آن این الفاظ به کار رفته است عین این الفاظ توسط ائمه نقل شده است. اگر این الفاظ را ائمه نقل کنند باید حمل بر معنای جدید بکنیم. پس معلوم می‌شود مراد رسول خدا هم معنای جدید بوده است. پس ما نسبت به روایات رسول خدا و ائمه دچار مشکل نیستیم. اما آیات قرآنی، هر جا این الفاظ به کار رفته است همراه با قرینه است. یک قرینه با این الفاظ است که آن قرینه می‌گوید مراد خداوند از این الفاظ معنای جدید است. پس اگر شما ندانید که این الفاظ حقیقت در معنای جدید شده است یا نشده است این مضر به حال شما نیست. این درست نیست و کلیت ندارد. بعضی از الفاظ هست که خداوند در معنای لغوی به کار برده است. چرا شما می‌گویید همیشه الفاظ در معنای جدید به کار رفته است. یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما. اول یک ادعای درست می‌کند می‌گوید اغلب الفاظ. آن درست است. ولی بعد می‌گوید کل الفاظ. نگو کل الفاظ بابا!) غير (استثنا) أنّه (شان) لا أثر لهذا الجهل (جهل به حقیقت شدن الفاظ در معانی جدید در خصوص زمان نبی)، نظرا إلى أنّ السنّة النبويّة (مراد از سنت روایات نبی اکرم است. تقریر و فعل نیست. بعدا ایشان در جلد دوم یم فرماید مراد از سنت سه تا معنا دارد. ول ی مراد از سنت در این جا یعنی روایات) غير مبتلًى بها (در دسترس ما نیست، به آن روایات) إلّا ما (مقداری که) نقل لنا من طريق آل البيت عليهم السّلام على لسانهم (اهل بیت)، و قد عرفت الحال (وضعیت را) في كلماتهم (ائمه) أنّه (بدل برای الحال و توضیح الحال را می‌دهد. شان چنین است) لا بدّ من حملها (کلماتهم) على المعاني المستحدثة (امام می‌گوید زمان ائمه را هم شک داریم. چرا می‌گویی شک نداریم. رجم بالغیب است.).

و أمّا القرآنُ المجيد: فأغلب ما (الفاظ؛ اغلب خیلی تعبیر درستی) ورد فيه (قرآن) من (بیان این الفاظ) هذه الألفاظ أو كلّه (ما ورد. این کله درست نیست) محفوف (پیچیده شده) بالقرائن المعيّنة (تعیین می‌کند) لإرادة المعنى الشرعيّ (بعضی جاها از قرآن قرینه دارد که معنای لغوی است. پس در عبارت تسامح است. یعنی دقیق نیست. حرف میرزای نایینی و امام: پس حقیقت شرعیه ثابت باشد یا نباشد ثمره‌ای ندارد. چون همیشه با قرینه است. اگر همیشه با قرینه است ثمره‌ای ندارد دیگر.)، فلا (فاء نتیجه) فائدة مهمّة (مهمهً مهمهٌ و مهمهٍ هر سه وجه جایز است.) في هذا النزاع (اختلاف علما در ثبوت حقیقت شرعیه) بالنسبة إليه (قرآن مجید).

۵

نکته‌ی سوم: نظر مرحوم مظفر در حقیقت شرعیه

در حقیقت شرعیه مجموعا شش نظریه است. از بین این شش نظریه سه نظریه مشهور است. نظریه اول این است که حقیقت شرعیه ثابت نیست. یعنی چه؟ یعنی کلمه‌ی صلاه در زمان رسول اکرم حقیقت در صلاه نشد. نظریه دوم این که حقیقت شرعیه ثابت است. یعنی این الفاظ توسط رسول اکرم حقیقت در معنای جدید شده است. نظریه سوم خدا رحمت کند مرحوم تبریزی معتقد به همین نظریه سوم بودند: قائل به تفصیل بشویم. بگوییم بعضی از الفاظ حقیقت در معنای جدید هست؛ یعنی نسبت به بعضی از الفاظ قائل به حقیقت شرعیه بشویم و در بعضی از الفاظ حقیقت شرعیه ثابت نیست. کدام الفاظ حقیقت شرعیه ثابت است؟ آن الفاظی که کثیرا توسط رسول اکرم به کار می‌رفته است بگوییم این الفاظ حقیقت در معنای جدید شده است توسط خود رسول اکرم. مثل کلمه‌ی صلاه. ولی بعضی از الفاظ که کم استعمال می‌شد توسط رسول اکرم حقیقت در معنای جدید نشده است. مثل کلمه‌ی یکره. یا کلمه‌ی ندب. شما در روایات رسول خدا که نگاه کنید کلمه‌ی ندب استعمالش نیست. اصلا وجود ندارد. این دو کلمه این جا دیگر حقیقت شرعیه نشده است. چون استعمالش توسط رسول اکرم کم است.

مرحوم تبریزی مثال به وجود می‌زدند. می‌گفتند در زمان رسول اکرم کلمه‌ی وجوب هم به معنای لغوی خودش به کار می‌رفته است: ثبوت. وجب یعنی ثبت.

مرحوم مظفر با این علی دارد نظریه‌ی سوم را می‌گوید. ایشان قائل به تفصیل شد.

۶

تطبیق نکته سوم: نظر مرحوم مظفر در حقیقت شرعیه

على (این طور علی‌هایی که می‌بینید اول جمله است و ظاهرا ربطی به ماقبل ندارد، متعلق اند به و التحقیق. [۱]) أنّ الألفاظ الشرعيّة ليست على نسق (طریق) واحد؛ فإنّ (فاء سببیت) بعضها (از این الفاظ) كثير التداول (استعمال آن‌ها)، كالصلاة و الصوم و الزكاة و الحجّ، لا سيّما الصلاة التي يؤدّونها كلّ يوم خمس مرّات، فمن البعيد جدّا (ممکن است این عبارت را دستتان بدهند بگویید ایشان مردد است. چون می‌گوید بعید است جدا.... ولی ایشان مردد نیست. به این می‌گویند صنعت توجیه. صاحب کفایه لا تعد و لا تحصی از این صنعت استفاده می‌کند. بعضی مواقع انسان یک مطلب قطعی را با لایکاد یا لا یبعد یا لعل می‌گوید. شما در علم بدیع خوانده‌اید صنعت توجیه. گاهی انسان یک مطلب قطعی را با عبارتی بیان می‌کند که اگر کسی فردا یک ادله‌ی قوی بر ردش آورد یک راه فراری برای خودش گذاشته باشد. حالا ایشان دارد نظریه می‌دهد.) ألّا تصبح (الفاظ کثیر التداول) حقائق في معانيها (الفاظ) المستحدثة بأقرب وقت في زمانه صلّى اللّه عليه و آله (باید بگوید زمان رسول اکرم و لسان رسول اکرم. چرا؟ چون اگر صرفا زمان رسول اکرم باشد می‌شود حقیقت متشرعیه. آدرس اولی که دادم در مورد این بود.).


استاد: این را خدا رحمت کند مرحوم مدرس در بحث ایّ سیوطی فرمودند. خدمتشان بودم.

۷

وقت سوال کردن طلاب

۸

محل بحث در صحیح و اعم

الصحيح و الأعمّ

بحث در این است که آیا الفاظ عبادات و معاملات وضع شده است برای خصوص صحیح یا برای اعم از صحیح و فاسد؟ این یعنی چه؟ خدا رحمت کند مرحوم تبریزی یک نکته فرمودند این نکته را به شما می‌گویم آویزه گوشتان باشد. نود درصد علما زنده و اموات، این مبحث را خلط فرموده‌اند. می‌گویم کجا.

بحث رد این است که آیا کلمه‌ی صلاه وضع شده است در خصوص نماز صحیح؟ نماز صحیح یعنی کامل الاجزاء والشرایط. اگر بگوییم کلمه‌ی صلاه وضع شده است برای این طور نمازی اگر حضرتعالی صلاه را به کار ببری در نمازی که اجزاء و شرایطش کامل نیست استعمال صلاه در این جور نمازی می‌شود مجاز. آیا صلاه وضع شده است برای نماز صحیح یا اعم. اعم را اجمالا می‌گویم یعنی چه مفصلش بعدا می‌آید. یک معنای کلی که فعلا شما نمی‌فهمید چیست؛ بعدا می‌آید. در آن معنای کلی شش نظریه است. امروز ما در کفایه نظریه یک و دو را خواندیم چهار نظریه دیگر هم در کفایه مطرح شده است.

آن معنای کلی هم شامل نماز صحیح می‌شود هم نماز فاسد. خود بنده اعمی هستم. مرحوم مظفر هم اعمی هست. الفاظ معاملات هم همین جور است. آیا بیع وضع شده است برای خرید و فروشی که تمام اجزاء و شرایطش اخذ شده است؟ یا برای یک معنای کلی که فعلا شما نمی‌دانید چیست که این معنیا کلی هم شامل خرید و فروش صحیح می‌شود هم فاسد؟ [۱]

این بحث ثمرات فقهی بسیاری دارد.

حرف مرحوم تبریزی: این بحث صحیح و اعم مال مقام وضع است. نه مقام امتثال. یعنی چه شما صحیحی بشوی چه اعمی، خدا در مقام امتثال نماز صحیح می‌خواهد. این بحث بحث وضعی است. کلمه‌ی صلاه معنایش چیست؟ حالا نود درصد، حتی خود صاحب کفایه خلط فرموده‌اند مراد از صحیح را خیلی از جاها به معنای صحیح در مقام امتثال گرفته‌اند. این بحث ربطی به مقام امتثال ندارد. این بحث مربوط به مقام وضع است.

اولین نکته را ایشان از میرزای نایینی نقل می‌کند.


استاد: دو نفر روی من بسیار تاثیر گذاشتند. یکی مرحوم تبریزی بود

۹

تطبیق محل بحث در صحیح و اعم و مقدمه دوم

الصحيح و الأعمّ‏ (شما یک چیزی را متوجه نشدید و آن اعم است.)

من ملحقات المسألة السابقة (لذا شما اگر توجه کنید ننوشته است پانزده؛ این همان چهارده است. نباید ملحق باشد. چون این که ایشان) می‌فرماید من ملحقات تنافی دارد با الاولی. این از ملحقات بودن در صورتی درست است که این بحث مبتنی باشد بر ثبوت حقیقت شرعیه. ولی این بحث مبتنی بر ثبوت حقیقت شرعیه نیست.) مسألة «الصحيح و الأعمّ» (صحیح و اعم را ایشان در مسئله‌ی دوم معنا می‌کند. ایشان نظریه‌ی میرزای قمی را انتخاب می‌کند و اعمی هست ایشان.). فقد وقع النزاع في أنّ ألفاظ العبادات أو المعاملات (بعدا می‌گوییم که مراد از معاملات صرف عقود نیست. ایقاعات هم هست و چیز‌های دیگر هم هست. مثل کلمه‌ی رضاع؛ شیر دادن. یا کلمه‌ی دینار؛ آیا کلمه‌ی دینار وضع شده است برای دینار کامل یا وضع شده است برای اعم از دینار کامل و دینار ناقص؟) أ هي (الفاظ عبادات و معاملات) أسام (عجب عبارت قشنگی؛ امام می‌گوید این عبارت درست است. بگو اسامٍ؛ نگو موضوعهٌ) موضوعة للمعاني الصحيحة (کامل الاجزاء و الشرایط) أو للأعمّ (معنای کلی حضرتعالی فعلا نمی‌دانی چیست.) منها و من الفاسدة (منظور از فاسده یعنی ناقص الاجزاء و الشرایط. منظور از فاسده نه یعنی فاسد در مقام امتثال. مثل مرحوم بهبهانی می‌فرماید که اگر شما بلند شوی و یک نمازی بخوانی کامل الاجزاء. ولی بدون طهارت. این نماز هم صحیح است. ولی این نماز چه نوع صحیحی است؟ صحیح وضعی. ولی فاسد امتثالی.)؛ (نباید بگوید برای اعم از صحیح و فاسد. باید بگوید اعم از صحیح. نباید هر دو شق را بیاورد.)؟

و قبل بيان المختار (قول مختار خودم. مرحوم مظفر اعمی است. آقایان به خاطر این که در قدر جامع گیر هستند اعمی نیستند. بحث قدر جامع می‌آید.) لا بدّ من تقديم مقدّمات:

مقدمه‌ی اول بسیار مقدمه‌ی شیرین و خوشمزه. در این مقدمه اول اختلاف است بین صاحب کفایه و شیخ انصاری و میرزای نایینی. مرحوم شیخ انصاری از راه سبک المجاز من المجاز وارد شده است. یک عده‌ای از علما از راه سبک المجاز من الحقیقه وارد شده‌اند. میرزای نایینی از یک راهی وارد شده است خیلی قشنگ.

الاولی را می‌گذارم برای فردا، الثانیه را می‌خوانم.

الثانية: أنّ المراد من الصحيحة من العبادة أو المعاملة هي (مراد) الّتي (عبادت یا معامله‌ای است که) تمّت أجزاؤها (عبادت و معامله) و كملت شروطها. و الصحيح إذن (در این هنگام) معناه (صحیح) تامّ الأجزاء و الشرائط. فالنزاع يرجع هنا (در بحث صحیح و اعم) إلى أنّ الموضوع له خصوص تامّ الأجزاء و الشرائط من العبادة أو المعاملة، أو الأعمّ منه (تام الاچزاء و الشرایط) و من الناقص؟

١٤. الحقيقة الشرعيّة

لا شكّ في أنّا ـ نحن المسلمين ـ نفهم من بعض الألفاظ المخصوصة ، كالصلاة والصوم ونحوهما ، معاني خاصّة شرعيّة ، ونجزم بأنّ هذه المعاني حادثة لم يكن يعرفها أهل اللغة العربيّة قبل الإسلام ، وإنّما نقلت تلك الألفاظ من معانيها اللغوية إلى هذه المعاني الشرعيّة.

هذا لا شكّ فيه ، ولكنّ الشكّ وقع عند الباحثين في أنّ هذا النقل وقع في عصر الشارع المقدّس على نحو الوضع التعييني أو التعيّني ، فتثبت الحقيقة الشرعيّة ، أو أنّه وقع في عصر بعده على لسان أتباعه المتشرّعة ، فلا تثبت الحقيقة الشرعيّة ، بل الحقيقة المتشرعيّة؟.

والفائدة من هذا النزاع تظهر في الألفاظ الواردة في كلام الشارع مجرّدة عن القرينة ، سواء كانت في القرآن الكريم أم السنّة. فعلى القول الأوّل يجب حملها على المعاني الشرعيّة ، وعلى الثاني تحمل على المعاني اللغويّة ، أو يتوقّف فيها فلا تحمل على المعاني الشرعيّة ولا على اللغويّة ، بناء على رأي من يذهب إلى التوقّف فيما إذا دار الأمر بين المعنى الحقيقيّ وبين المجاز المشهور (١) ؛ إذ من المعلوم أنّه إذا لم تثبت الحقيقة الشرعيّة فهذه المعاني المستحدثة تكون ـ على الأقلّ ـ مجازا مشهورا في زمانه صلى‌الله‌عليه‌وآله.

والتحقيق في المسألة أن يقال : إنّ نقل تلك الألفاظ إلى المعاني المستحدثة إمّا بالوضع التعيينيّ أو التعيّنيّ :

أمّا الأوّل : فهو مقطوع العدم ؛ لأنّه لو كان لنقل إلينا بالتواتر ، أو بالآحاد على الأقلّ ؛ لعدم الداعي إلى الإخفاء ، بل الدواعي متظافرة على نقله ، مع أنّه لم ينقل ذلك أبدا.

وأمّا الثاني : فهو ممّا لا ريب فيه بالنسبة إلى زمان إمامنا أمير المؤمنين عليه‌السلام ؛ لأنّ اللفظ إذا استعمل في معنى خاصّ في لسان جماعة كثيرة زمانا معتدّا به ـ لا سيّما إذا كان المعنى جديدا ـ يصبح حقيقة فيه بكثرة الاستعمال ، فكيف إذا كان ذلك عند المسلمين قاطبة في سنين متمادية؟! فلا بدّ ـ إذن ـ من حمل تلك الألفاظ على المعاني المستحدثة فيما إذا

__________________

(١) القول بالتوقّف فيما إذا دار الأمر بين المعنى الحقيقيّ وبين المجاز المشهور منسوب إلى المشهور ، كما نسبه إليهم المحقّق الأصفهانيّ في نهاية الدراية ١ : ٥٦.

تجرّدت عن القرائن في روايات الأئمّة عليهم‌السلام.

نعم ، كونها حقيقة فيها في خصوص زمان النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله غير معلوم ، وإن كان غير بعيد ، بل من المظنون ذلك ، ولكن الظنّ في هذا الباب لا يغني من الحقّ شيئا ، غير أنّه لا أثر لهذا الجهل ، نظرا إلى أنّ السنّة النبويّة غير مبتلى بها إلاّ ما نقل لنا من طريق آل البيت عليهم‌السلام على لسانهم ، وقد عرفت الحال في كلماتهم أنّه لا بدّ من حملها على المعاني المستحدثة.

وأمّا القرآن المجيد : فأغلب ما ورد فيه من هذه الألفاظ أو كلّه محفوف بالقرائن المعيّنة لإرادة المعنى الشرعيّ ، فلا فائدة مهمّة في هذا النزاع بالنسبة إليه. على أنّ الألفاظ الشرعيّة ليست على نسق واحد ؛ فإنّ بعضها كثير التداول ، كالصلاة والصوم والزكاة والحجّ ، لا سيّما الصلاة التي يؤدّونها كلّ يوم خمس مرّات ، فمن البعيد جدّا ألاّ تصبح حقائق في معانيها المستحدثة بأقرب وقت في زمانه صلى‌الله‌عليه‌وآله.

الصحيح والأعمّ

من ملحقات المسألة السابقة مسألة «الصحيح والأعمّ». فقد وقع النزاع في أنّ ألفاظ العبادات أو المعاملات أهي أسام موضوعة للمعاني الصحيحة أو للأعمّ منها ومن الفاسدة؟

وقبل بيان المختار لا بدّ من تقديم مقدّمات :

الأولى : أنّ هذا النزاع لا يتوقّف على ثبوت الحقيقة الشرعيّة (١) ؛ لأنّه قد عرفت أنّ هذه الألفاظ مستعملة في لسان المتشرّعة بنحو الحقيقة ولو على نحو الوضع التعيّني عندهم.

ولا ريب أنّ استعمالهم كان يتبع الاستعمال في لسان الشارع ، سواء كان استعماله على نحو الحقيقة أو المجاز.

فإذا عرفنا ـ مثلا ـ أنّ هذه الألفاظ في عرف المتشرّعة كانت حقيقة في خصوص الصحيح يستكشف منه أنّ المستعمل فيه في لسان الشارع هو الصحيح أيضا ، مهما كان

__________________

(١) خلافا لصاحب الفصول ، فإنّه قال : «وهذا النزاع إنّما يتفرّع على القول بأنّ هذه الألفاظ موضوعة بإزاء معانيها الشرعيّة». وتبعه المحقّق الخراسانيّ ، فقال : «لا شبهة في تأتّي الخلاف على القول بثبوت الحقيقة الشرعيّة». الفصول الغرويّة : ٤٦ ؛ كفاية الأصول : ٣٨.

استعماله عنده أحقيقة كان أم مجازا. كما أنّه لو علم أنّها كانت حقيقة في الأعمّ في عرفهم ، كان ذلك أمارة على كون المستعمل فيه في لسانه هو الأعمّ أيضا ، وإن كان استعماله على نحو المجاز.

الثانية : أنّ المراد من الصحيحة من العبادة أو المعاملة هي التي تمّت أجزاؤها وكملت شروطها. والصحيح إذن معناه تامّ الأجزاء والشرائط (١). فالنزاع يرجع هنا إلى أنّ الموضوع له خصوص تامّ الأجزاء والشرائط من العبادة أو المعاملة ، أو الأعمّ منه ومن الناقص؟

الثالثة : أنّ ثمرة النزاع هي صحّة رجوع القائل بالوضع للأعمّ ـ المسمّى ب : «الأعمّي» ـ إلى أصالة الإطلاق ، دون القائل بالوضع للصحيح ـ المسمّى ب : «الصحيحيّ» ـ فإنّه لا يصحّ له الرجوع إلى أصالة إطلاق اللفظ.

توضيح ذلك أنّ المولى إذا أمرنا بإيجاد شيء وشككنا في حصول امتثاله بالإتيان بمصداق خارجيّ فله صورتان يختلف الحكم فيهما :

١. أن يعلم صدق عنوان المأمور به على ذلك المصداق ، ولكن يحتمل دخل قيد زائد في غرض المولى غير متوفّر في ذلك المصداق ، كما إذا أمر المولى بعتق رقبة ، فإنّه يعلم بصدق عنوان المأمور به على [إعتاق] الرقبة الكافرة ، ولكن يشكّ في دخل وصف الإيمان في غرض المولى ، فيحتمل أن يكون قيدا للمأمور به.

فالقاعدة في مثل هذا الرجوع إلى أصالة الإطلاق في نفي اعتبار القيد المحتمل اعتباره ، فلا يجب تحصيله ، بل يجوز الاكتفاء في الامتثال بالمصداق المشكوك ، فيمتثل في المثال لو أعتق رقبة كافرة.

٢. أن يشكّ في صدق نفس عنوان المأمور به على ذلك المصداق الخارجيّ ، كما إذا أمر المولى بالتيمّم بالصعيد ولا ندري أنّ ما عدا التراب هل يسمّى صعيدا أو لا؟ فيكون شكّنا في صدق الصعيد على غير التراب. وفي مثله لا يصحّ الرجوع إلى أصالة الإطلاق لإدخال المصداق المشكوك في عنوان المأمور به ليكتفى به في مقام الامتثال ، بل لا بدّ من الرجوع

__________________

(١) قد عرّف الفقهاء «الصحّة» بما يوجب سقوط الإعادة والقضاء ؛ و «الفساد» بما لا يوجب سقوط الإعادة والقضاء. وعرّفهما المتكلّمون بما وافق الشريعة وعدمه.