درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۴۴: حقیقت شرعیه ۱

 
۱

خطبه

۲

محل بحث در حقیقت شرعیه

۱۴. الحقيقة الشرعيّة

این بحث حقیقت شرعیه هیچ ثمره‌ای ندارد. ولی خب مجبوریم بگوییم.

موضوع بحث: آیا حقیقت شرعیه ثابت هست یا نیست؟

حقیقت شرعیه ثابت یعنی چه و ثابت نیست یعنی چه؟ فردا از مرحوم صدر آدرس می‌دهیم. تعریف دقیق حقیقت شرعیه این است: اگر یک لفظی را حضرت رسول اکرم (فقط در همان مدت بیست و سه سال) از معنای لغوی اش نقل بدهند به معنای جدید به این لفظ می‌گویند حقیقت شرعیه است. یعنی این لفظ حقیقت شده در معنای جدید و این حقیقت شدنش منصوب به شارع است. ملاک خود رسول اکرم است. ملاک خود رسول اکرم هم همان بیست و سه سال است. قبلش ملاک نیست.

حالا ثابت است یعنی چه؟ ثابت است اگر بگوییم رسول اکرم این الفاظ را از معنا لغوی نقل داده به معنای جدید این می‌شود حقیقت شرعیه ثابت است. اگر بگوییم رسول خدا این الفاظ را از معنای لغوی به معنای جدید نقل نداده است، این می‌شود حقیقت شرعیه ثابت نشده است.

مثال: کلمه‌ی صلاه: مرحوم کمپانی می‌فرماید معنای لغوی اش میل بوده است؛ نه دعا. اگر بگوییم رسول خدا کلمه‌ی صلاه را که معنایش میل بوده است نقل داده است به نماز که یک معنای جدید است، صلاه می‌شود حقیقت شرعیه. شرعیه یعنی شارعیه. در مبحث حقیقت شرعیه هر جا می‌گویند شارع منظورشان رسول خدا است. این که مرحوم مظفر بحث از خدا هم پیش کشیده است ناشی می‌شود از عدم دقت ایشان. حالا اگر بگوییم رسول خدا کلمه‌ی صلاه را از معنای لغوی اش نقل داده به نماز، این می‌شود حقیقت شرعیه. اما اگر بگوییم نقل نداده است می‌گویند حقیقت شرعیه ثابت نشده است.

فردا آدرس می‌دهم که حتما باید حضرت رسول اکرم باشد. این که می‌گویند رسول اکرم و اصحاب رسول اکرم صحیح نیست. چون حقیقت شرعیه یعنی حقیقت شارعیه. حقیقتی که منصوب به شارع است. اصحاب که شارع نیستند.

اگر معصومین دیگر نقل دهند، می‌شود حقیقت متشرعیه.

به عبارت دیگر کلمه‌ی صلاه یک لفظی است. یک معنای لغوی داشته است: میل و تمایل. در دین اسلام این کلمه‌ی صلاه از این معنای لغوی نقل داده شده است به نماز. می‌خواهیم ببینیم ناقل کیست. عده‌ای می‌گویند ناقل رسول خدا است. اگر بگوییم رسول خدا نقل داده است این جا ثبت حقیقت شرعیه. اگر بگوییم رسول خدا ناقل نیست. مثلا رسول خدا و اصحاب است که حالا توضیح می‌دهم. این جا می‌گویند حقیقت شرعیه ثابت نیست. حقیقت متشرعیه ثابت است. اول شرح لمعه یادتان است: بناءً علی ثبوت الحقائق الشرعیه؟ این به عبارت دیگر است که مرحوم مظفر دارد می‌گوید.

به عبارت دیگر الفاظ از معانی لغویه‌ی خود به معانی جدید در دین اسلام نقل داده شده است. ولی در ناقل یعین کسی که الفاظ را از معنای لغوی به معنای جدید نقل داده است، دو احتمال هست: یحتمل ناقل رسول اکرم باشد (به وضع تعیینی یا تعینی) در این صورت ثبت حقیقت شرعیه. ب) یحتمل ناقل غیر رسول اکرم باشد مثلا شما کنار رسول اکرم پای یک نفر دیگر را به میان بیاورید.

وضع تعیینی مثل این که رسول ارکم برود روی منبر بگوید ایها الناس معنای کلمه‌ی صلاه میل بوده است؛ من آن را به نماز نقل می‌دهم. وضع تعینی مثل این که رسول اکرم خودش کثیرا صلاه را در نماز به کار می‌گیرد به حدی که کلمه‌ی صلاه رد معنای جدید حقیقت شود.

متشرعیه یعنی مسلمانان. هم رسول خدا مسلمان است هم اصحاب. اما حقیقت شرعیه یعنی شارعیه. یعنی حقیقتی که مستند به شارع است.

۳

نکته اول: ثمره بحث از حقیقت شرعیه

مرحوم مظفر در پایان سه نکته می‌گوید:

نکته ۱: ایشان خیلی مجمل رد شده و اشتباه رد شده است. می‌خواهیم ببینیم مبحث حقیقت شرعیه چه ثمره‌ای دارد. در این نکته اول ایشان خیلی ناقص ثمره می‌گوید. می‌گوید اگر رسول اکرم این الفاظ را بدون قرینه بیاورد، مثلا اگر به ما بگوید «صلّ» نه بگوید منظور من میل است نه بگوید منظور من نماز است، اگر ما قائل به حقیقت شرعیه بشویم، این الفاظ حمل می‌شود بر معنای جدید.

این حرف تا یک قیدی نزنند درست نیست. شما می‌گویی اگر رسول اکرم الفاظ را بدون قرینه به کار برده است؛ یحتمل رسول اکرم موقعی که این الفاظ را به کار برده است قبل از نقل بوده است. شما به چه دلیل می‌گویید حمل بر معنای جدید می‌شود. لذا باید قید بزنیم. به شرط این که استعمال رسول اکرم بعد از وضع و نقل باشد.

اما اگر بگوییم حقیقت شرعیه ثابت نیست، اگر حضرت رسول اکرم بدون قرینه به کار روند سه نظریه است. این سه نظریه از کجا پیدا شد؟

اگر یک لفظی یک معنای حقیقی دارد. کلمه‌ی صلاه معنای حقیقی اش میل و تمایل. اگر شما بگویید کلمه‌ی صلاه حقیقت شرعیه در نماز نیست. یعنی بگوییم رسول اکرم صلاه را به نماز نقل نداده است. این کلمه‌ی صلاه کثیرا در نماز که به کار رفته است. لااقل نماز می‌شود مجاز مشهور. حالا آن کثرت استعمال به حد وضع نرسیده است. مجازی مشهور است چون اگر شما بگویید حقیقت شرعیه ثابت نیست لااقل زیاد در نماز به کار رفته است. آن وقت یک بحثی است که اگر امر دایر شود بین معنای حقیقی و معنای مجازی مشهور این جا باید چکار بکنیم. مثل کلمه‌ی امام. معنای حقیقی آن رهبر است. معنای مجازی آن در زمان ما امام خمینی است. منتها چه نوع مجازی؟ مجاز مشهور. یک بحثی هست اگر یک لفظی یک معنای حقیقی دارد و یک معنای مجازی باید حمل بر کدام بکنیم؟ این جا سه نظریه است. الف) مشهور توقف می‌کنند. ب) عده‌ای از علما لفظ را حمل بر معنای حقیقی می‌کنند. ج) عده‌ای حمل می‌کنند بر مجاز مشهور. حالا اگر ما بگوییم حقیقت شرعیه ثابت نیست؛ صلاه را حمل بر چه بکنیم؟ سه نظریه است: الف) توقف، ب) حمل بر معنای حقیقی، ج) حمل بر مجاز مشهور.

نکته ۲: یک تحقیق مختصری مرحوم مظفر شروع می‌کند. پس نکته دوم را اسمش را می‌گذاریم تحقیق مصنف.

۴

تطبیق محل بحث حقیقت شرعیه و ثمره‌ی بحث از آن

لا شكّ في أنّا- نحن المسلمين- نفهم من بعض الألفاظ المخصوصة، كالصلاة و الصوم و نحوهما (مثل زکات و حج)، معاني (مفعول برای نفهم) خاصّة شرعيّة (شرعی در مقابل لغوی)، و نجزم بأنّ هذه المعاني (نماز روزه زکات) حادثة لم يكن (تفسیر حادثه) يعرفها (هذه المعانی) أهل اللغة العربيّة قبل الإسلام (آخر خدا رحمتت کند از کجا نجزم. به جای لم یکن شما بنویسید یعرفها. ما یقین داریم که اهل لغت عرب قبل از اسلام این معانی را می‌شناختند به نص قرآن و نص روایات. کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم. عرب‌های قبل از اسلام روزه می‌گرفتند حج انجام می‌دادند. زکات می‌دادند.)، و إنّما نقلت تلك الألفاظ من معانيها (الفاظ) اللغوية إلى هذه المعاني الشرعيّة.

هذا (این سه خط) لا شكّ فيه (هذا) [۱]، و لكنّ الشكّ وقع عند الباحثين في أنّ هذا النقل (نقل از معنای لغوی به معنای جدید) وقع في عصر الشارع المقدّس (همین که می‌گوید زمان مراد شارع می‌شود رسول اکرم. چون خداوند زمان ندارد و ما فوق زمان است. زمان شارع شدن زسول اکرم کی است؟ از زمانی که رسول شدند. یعنی آن ۲۳سال.) على نحو الوضع التعييني (یعنی رسول اکرم یک روز در مسجد منبر رفتند گفتند کلمه‌ی صلاه تا الان به معنای میل و تمایل بوده است. من از الان آن را از میل و تمایل نقل می‌دهم به نماز.) أو التعيّني (در ذهنتان باشد که وضع تعیینی یعنی وضعی که ناشی ازکثرت استعمال است. ولی کثرت استعمال که؟ رسول اکرم. فردا همین جا آدرس به شما می‌دهم. این التعینی که مرحوم مظفر می‌فرماید یعنی کثرت استعمال رسول کرم. نه رسول اکرم و اصحابشان. اصحاب ملاک نیست.)، فتثبت الحقيقة الشرعيّة، أو أنّه (نقل الفاظ از معنای لغوی به معنای جدید.) وقع في عصر بعده (شارع: رسول اکرم؛ اگر بخواهد حقیقت متشرعیه ثابت شود لازم نیست حتما بیفتد در زمانی بعد از رسول اکرم. می‌توان با عصر رسول هم حقیقت را بکنیم حقیقت متشرعیه. چگونه؟ استعمالات اصحاب را ضمیمه بکنیم.) على لسان أتباعه (تابعین رسول) المتشرّعة (مسلمانان)، فلا تثبت الحقيقة الشرعيّة (توضیح دادم که حقیقت شرعیه یعنی حقیقتی که مستند به رسول اکرم است.)، بل الحقيقة المتشرعيّة (یعنی حقیقتی که مستند به رسول اکرم نیست. حالا مستند به کیست؟ رسول اکرم و اصحاب و بقیه یا بقیه هم نباشند.).

 (نکته اول: این بحث چه ثمره‌ای دارد. اگر رسول اکرم ببدون قرینه به شخصی فرمودند صلّ و هیچ قرینه‌ای نیاوردند، این جا ما بایدچکار بکنمی. اگر ما بگوییم حقیقت شرعیه ثابت است. این جا صلاتی که رسول خدا گفته است را حمل بر صلاه می‌کنیم. ولی به چه شرطی. به همان شرطی که صاحب کفایه فرموده است. به شرط این که استعمال رسول اکرم بعد از نقل باشد. این جا اگر اجازه می‌دادند یک جلسه و نیم در باره‌ی ثمره بحث می‌کردم و نظریه امام و میرزای نایینی را می‌آوردم تا خوب جا بیفتد. آن‌ها می‌گویند ثمره ندارد. ولی ثمره را خوب توضیح داده‌اند. ولی اگر بگوییم حقیقت شرعیه ثابت نیست یعنی رسول اکرم کلمه‌ی صلاه را برای نماز نقل نداده است. این جا اگر رسول خدا بگوید صل صل را حمل بر چه بکنیم؟ سه نظریه شد.) و الفائدة من هذا النزاع تظهر في الألفاظ الواردة في كلام الشارع (شارع در یان جا یعنی رسول اکرم. کسی حق ندارد در این مبحث الفاظ خدا را به میان بیاورد. خدا در این مسئله شارع نیست.) مجرّدة عن القرينة، سواء كانت في القرآن الكريم (قرآن کریم معنا ندارد.) أم السنّة (سنت نبوی). فعلى القول الأوّل يجب حملها على المعاني الشرعيّة (این جا باید قید بزنید: به شرط تاخر استعمال از نقل. لذا صاحب کفایه می‌فرماید فیما اذا علم تاخر الاستعمال. منتها صاحب کفایه این جا صورت‌ها را سه تا کرده است. نقل و استعمال سه صورت دارد. یا تاریخ هر دو معلوم است. یا تاریخ هر دو مجهول است. یا تاریخ یکی معلوم و یکی مجهول است. مفصل بحث کرده است.)، و على الثاني (حقیقت شرعیه ثابت نیست. بنده تا به حال ندیده ام کسی مثل میرزای شیرازی بزرگ، استاد صاحب کفایه، این سه نظریه را خوب توضیح داده باشد. کتاب التقریرات میرزای شیرازی بزرگ که علامه‌ی روزدری نوشته‌اند و چهار جلد است را بخرید. سه چهار صفحه این سه نظریه را آورده و ادله را مفصل بحث کرده است.) تحمل (الفاظ) على المعاني اللغويّة، أو يُتَوقَّف فيها (در الفاظ. توقف می‌شود یعنی نه حمل بر معنای جدید و نه حمل بر معنای لغوی) فلا تحمل على المعاني الشرعيّة و لا على اللغويّة، بناء (مفعول له) على رأي من يذهب إلى التوقّف فيما إذا دار الأمر (مطلب) بين المعنى الحقيقيّ و بين المجاز المشهور (نظریه سوم را ایشان نفرموده است. بعضی از علما می‌گویند حمل بر مجاز مشهور می‌شود.)؛ إذ (علت یتوقف) من المعلوم (بدیهی) أنّه (شان) إذا لم تثبت الحقيقة الشرعيّة فهذه المعاني المستحدثة (جدید) تكون- على الأقلّ- مجازا مشهورا في زمانه صلّى اللّه عليه و آله (خود رسول اکرم بنده خدا از عبارتش در می‌آید که نباید اسم خدا می‌آورد. کدام شارع است که زمان دارد. زمان از الله تبارک و تعالی انتزاع می‌شود. خداوند مافوق زمان است.).


این نحو درس دادن دو فایده دارد. اول این که سریع پیش می‌رویم. دوم این که از همان اول می‌زنیم در ذهن طلبه دیگر سوال نکند. سوال که نکرد دیگر فاتحه‌ی اجتهادش را باید بخوانیم. چون اجتهاد بدون سوال معنا ندارد.

۵

نکته دوم: تحقیق مرحوم مظفر

نکته ۲: مرحوم مظفر دو ادعا می‌کند. این الفاظ توسط وضع تعیینی حقیقت در معنای جدید نشده‌اند. این ادعای اول. یعنی این طور نبوده است که رسول اکرم بیاید به مردم بگوید ایها الناس وضّعت لفظ الصلاه برای نماز. این می‌شود وضع تعیینی. چرا؟ می‌گوید چون اگر الفاظ با وضع تعیینی حقیقت در معنای جدید شده بود باید برای ما نقل می‌شد. یا به نحو خبر واحد یا به نحو خبر متواتر. چون اصحاب رسول خدا ویژگی شان این بوده است که همیشه چندین نفر با رسول خدا بوده‌اند و پوست آهو و گوسفند داشته‌اند با قلم که ببینند رسول خدا چکار انجام می‌دهد بلافاصله آن را بنویسند. یا چه می‌گوید بلافاصله آن را بنویسند. اگر رسول خدا یک روزی رفته باشد روی منبر و گفته باشد من کلمه‌ی صلاه را از معنای میل نقل می‌دهم به نماز باید برای ما نقل می‌شد. باید خبر واحد نقل می‌شد یا خبر متواتر. ولی هر گز برای ما نقل نشده است. معلوم می‌شود که نقل تعیینی در کار نبوده است. آن وقت مسئله یک مسئله‌ی سیاسی نبوده است که انگیزه برای مخفی کردنش باشد. مسئله‌ای عادی بوده است. این حرف خیلی حرف درستی است. ولی صاحب کفایه می‌گوید این حرف در وضع تعیینی قولی درست است. نه وضع تعیینی فعلی. لذا صاحب کفایه ادعا می‌کند که حقیقت شرعیه ثابت است به نحو وضع تعیینی فعلی.

قیاس: اگر الفاظ به نحو وضع تعیینی برای معانی جدید وضع شده باشند لازمه‌اش این است که برای ما نقل شده باشد. واللازم باطل. فالملزوم مثله. وضع تعیینی کلکش کنده شد.

اما وضع تعینی. می‌فرماید نسبت به استعمالات رسول خدا که باعث حقیقت شده باشد، ما یقین نداریم. بله، اگر استعمالات رسول اکرم و اصحاب را کنار هم بگذارید ما ظن پیدا می‌کنیم که الفاظ حقیقت شده است. ولی متاسفانه این باعث حقیقت شرعیه نیست. بلکه حقیقت متشرعیه است.

۶

تطبیق نکته دوم: تحقیق مرحوم مظفر

و التحقيق في المسألة أن يقال: إنّ نقل تلك الألفاظ إلى المعاني المستحدثة إمّا بالوضع التعيينيّ أو التعيّنيّ:

أمّا الأوّل: فهو (اول) مقطوع العدم؛ لأنّه (وضع تعیینی) لو كان (کان تامه) لنُقل إلينا بالتواتر، أو بالآحاد (خبر واحد) على الأقلّ؛ لعدم الداعي إلى الإخفاء (از ناحیه مردم نه رسول خدا)، بل الدواعي متظافرة (زیاد بوده است) على نقله (گفتم چرا زیاد بوده است. چون رسول اکرم کاتب داشته است که همه‌ی کار‌های ایشان و هر لفظی را که از لب‌های مبارک ایشان بیرون می‌آمد می‌نوشتند. لذا رسول خدا در در زمان رحلت فرمودند تمام مسائلی که شما به آن نیاز دارید حتی ارش الخدش برای شما گفتم. ارش الخدش یعنی یک خانمی در مصیبت به صورتش خراش بزند برایتان گفتم.)، مع أنّه (شان) لم ينقل ذلك (وضع تعیینی یا نقل به صورت وضع تعیینی) أبدا.

و أمّا الثاني (وضع تعینی): (می‌گوید نسبت به استعمالات تا زمان امیر المومنین ما قبول داریم. یعنی استعمالات رسول خدا و اصحابشان و امیر المومنین و اصحابشان. بله این باعث حقیقت می‌شود. ولی متشرعیه) فهو ممّا لا ريب فيه (ثانی) بالنسبة إلى زمان إمامنا أمير المؤمنين عليه السّلام (یعنی در زمان امیر المومنین کلمه‌ی صلاه حقیقت در نماز شده است. می‌دانینند چرا؟ چون استعمالاات پیامبر و اصحابش و امیر المومنین و اصحابش بوده است و کثرت استعمال به حدی هست که صلاه را بکند حقیقت شرعیه در نماز.)؛ لأنّ اللفظ إذا استعمل في معنى خاصّ في لسان جماعة كثيرة زمانا معتدّا به (زمان قابل اعتنا) - لا سيّما إذا كان المعنى جديدا (مخصوصا اگر معنا جدید باشد. می‌دانید چرا گفته است لا سیما. چون اگر معنا جدید بود معلوم می‌شود که نیاز به این معنا بوده است. پس لفظ زیاد در آن به کار می‌رود.) - يصبح (یصیر) حقيقة فيه بكثرة الاستعمال، فكيف إذا كان ذلك عند المسلمين قاطبة (جمیعا) في سنين متمادية؟!

١٤. الحقيقة الشرعيّة

لا شكّ في أنّا ـ نحن المسلمين ـ نفهم من بعض الألفاظ المخصوصة ، كالصلاة والصوم ونحوهما ، معاني خاصّة شرعيّة ، ونجزم بأنّ هذه المعاني حادثة لم يكن يعرفها أهل اللغة العربيّة قبل الإسلام ، وإنّما نقلت تلك الألفاظ من معانيها اللغوية إلى هذه المعاني الشرعيّة.

هذا لا شكّ فيه ، ولكنّ الشكّ وقع عند الباحثين في أنّ هذا النقل وقع في عصر الشارع المقدّس على نحو الوضع التعييني أو التعيّني ، فتثبت الحقيقة الشرعيّة ، أو أنّه وقع في عصر بعده على لسان أتباعه المتشرّعة ، فلا تثبت الحقيقة الشرعيّة ، بل الحقيقة المتشرعيّة؟.

والفائدة من هذا النزاع تظهر في الألفاظ الواردة في كلام الشارع مجرّدة عن القرينة ، سواء كانت في القرآن الكريم أم السنّة. فعلى القول الأوّل يجب حملها على المعاني الشرعيّة ، وعلى الثاني تحمل على المعاني اللغويّة ، أو يتوقّف فيها فلا تحمل على المعاني الشرعيّة ولا على اللغويّة ، بناء على رأي من يذهب إلى التوقّف فيما إذا دار الأمر بين المعنى الحقيقيّ وبين المجاز المشهور (١) ؛ إذ من المعلوم أنّه إذا لم تثبت الحقيقة الشرعيّة فهذه المعاني المستحدثة تكون ـ على الأقلّ ـ مجازا مشهورا في زمانه صلى‌الله‌عليه‌وآله.

والتحقيق في المسألة أن يقال : إنّ نقل تلك الألفاظ إلى المعاني المستحدثة إمّا بالوضع التعيينيّ أو التعيّنيّ :

أمّا الأوّل : فهو مقطوع العدم ؛ لأنّه لو كان لنقل إلينا بالتواتر ، أو بالآحاد على الأقلّ ؛ لعدم الداعي إلى الإخفاء ، بل الدواعي متظافرة على نقله ، مع أنّه لم ينقل ذلك أبدا.

وأمّا الثاني : فهو ممّا لا ريب فيه بالنسبة إلى زمان إمامنا أمير المؤمنين عليه‌السلام ؛ لأنّ اللفظ إذا استعمل في معنى خاصّ في لسان جماعة كثيرة زمانا معتدّا به ـ لا سيّما إذا كان المعنى جديدا ـ يصبح حقيقة فيه بكثرة الاستعمال ، فكيف إذا كان ذلك عند المسلمين قاطبة في سنين متمادية؟! فلا بدّ ـ إذن ـ من حمل تلك الألفاظ على المعاني المستحدثة فيما إذا

__________________

(١) القول بالتوقّف فيما إذا دار الأمر بين المعنى الحقيقيّ وبين المجاز المشهور منسوب إلى المشهور ، كما نسبه إليهم المحقّق الأصفهانيّ في نهاية الدراية ١ : ٥٦.

تجرّدت عن القرائن في روايات الأئمّة عليهم‌السلام.

نعم ، كونها حقيقة فيها في خصوص زمان النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله غير معلوم ، وإن كان غير بعيد ، بل من المظنون ذلك ، ولكن الظنّ في هذا الباب لا يغني من الحقّ شيئا ، غير أنّه لا أثر لهذا الجهل ، نظرا إلى أنّ السنّة النبويّة غير مبتلى بها إلاّ ما نقل لنا من طريق آل البيت عليهم‌السلام على لسانهم ، وقد عرفت الحال في كلماتهم أنّه لا بدّ من حملها على المعاني المستحدثة.

وأمّا القرآن المجيد : فأغلب ما ورد فيه من هذه الألفاظ أو كلّه محفوف بالقرائن المعيّنة لإرادة المعنى الشرعيّ ، فلا فائدة مهمّة في هذا النزاع بالنسبة إليه. على أنّ الألفاظ الشرعيّة ليست على نسق واحد ؛ فإنّ بعضها كثير التداول ، كالصلاة والصوم والزكاة والحجّ ، لا سيّما الصلاة التي يؤدّونها كلّ يوم خمس مرّات ، فمن البعيد جدّا ألاّ تصبح حقائق في معانيها المستحدثة بأقرب وقت في زمانه صلى‌الله‌عليه‌وآله.

الصحيح والأعمّ

من ملحقات المسألة السابقة مسألة «الصحيح والأعمّ». فقد وقع النزاع في أنّ ألفاظ العبادات أو المعاملات أهي أسام موضوعة للمعاني الصحيحة أو للأعمّ منها ومن الفاسدة؟

وقبل بيان المختار لا بدّ من تقديم مقدّمات :

الأولى : أنّ هذا النزاع لا يتوقّف على ثبوت الحقيقة الشرعيّة (١) ؛ لأنّه قد عرفت أنّ هذه الألفاظ مستعملة في لسان المتشرّعة بنحو الحقيقة ولو على نحو الوضع التعيّني عندهم.

ولا ريب أنّ استعمالهم كان يتبع الاستعمال في لسان الشارع ، سواء كان استعماله على نحو الحقيقة أو المجاز.

فإذا عرفنا ـ مثلا ـ أنّ هذه الألفاظ في عرف المتشرّعة كانت حقيقة في خصوص الصحيح يستكشف منه أنّ المستعمل فيه في لسان الشارع هو الصحيح أيضا ، مهما كان

__________________

(١) خلافا لصاحب الفصول ، فإنّه قال : «وهذا النزاع إنّما يتفرّع على القول بأنّ هذه الألفاظ موضوعة بإزاء معانيها الشرعيّة». وتبعه المحقّق الخراسانيّ ، فقال : «لا شبهة في تأتّي الخلاف على القول بثبوت الحقيقة الشرعيّة». الفصول الغرويّة : ٤٦ ؛ كفاية الأصول : ٣٨.