درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۴۰: اشتراک و ترادف ۲

 
۱

خطبه

۲

چند آدرس

گوشه‌ی «الترادف و الاشتراک» بنویسید: مفاتیح الاصول / ۲۱ و ۲۳، محاضرات/۱/ ۱۹۸، اجود التقریرات/۱/ ۵۱. این آدرس‌ها برای تدریس می‌شود منابع شما.

در کنار این کتاب اگر بخواهید محاضرات را بخوانید خوب است. بیان آقای خویی خیلی ساده است. نسبت به آقایان دیگر. ولی هر جا را متوجه نشدید دیگر وقت روی آن نگذارید. البته آقای خویی چهار دوره خارج اصول فرموده‌اند. ولی معمولا از محاضرات استفاده می‌کنند.

۳

استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا

استعمال اللفظ فی اکثر من معنی

بحث امروز ثمره‌ی عملی هم زیاد دارد. مرحوم مظفر فعلا ضیق وارد شده است. بعدا بحث را کاملا توسعه می‌دهد. من هم مجبورم همان طور که ایشان وارد شده است وارد شوم.

بحث در یان است که آیا استعمال لفظ مشترک در بیش از یک معنا جایز است یا نه؟ مرحوم مظفر کلام را برده است روی لفظ مشترک. بعدا در تنبیه اولی که مطرح می‌کند کلام را توسعه می‌دهد. می‌گوید بحث مختص به لفظ مشترک نیست.

این مثل این است که به شما بگویم رایت عینا. این عین مشترک لفظی است. از عین هم طلا را اراده کنم هم نقره.

لفظ مشترک سه تا استعمال معروف دارد: چرا سه تا؟ یکی دیگر هم دارد که مرحوم مظفر سه چهار خط مانده به حقیقت شرعیه مطرح می‌کند. که با آن می‌شود چهارتا.

یک: گاهی انسان لفظ مشترک را می‌گوید و مقصودش از لفظ مشترک یک معنا است. به عبارت دیگر انسان لفظ مشترک را استعمال می‌کند در یک معنا. البته آن هم به کمک قرینه‌ی معینه. چرا که معانی زیادی دارد. موقعی که به کار می‌رود اگر مراد شخص یکی باشد، باید یک قرینه‌ای بیاورد که با این قرینه این معنا را از بین معانی دیگر تعیین کند.

تا ابد در ذهنتان باشد همیشه قرینه‌ای که با لفظ مشترک می‌آید معینه است. این استعمال بالاجماع جایز است. مثال: به شما بگویم رایت عینا جاریه. کلمه‌ی عینا به کمک قرینه‌ی جاریه استعمال شده است در چشمه.

ادامه‌ی همین صورت: متکلم لفظ مشترک را به کار ببرد بدون قرینه. من به شما بگویم رایت عینا، این جا مشهور می‌گویند این جا لفظ مشترک یم شود مجمل. حمل بر هیچ معنایی نمی‌شود. ولی اگر مثلا امام معصوم به شما بگوید جئنی بعین؛ قرینه‌ای هم نیاورد. می‌گوید این جئنی بعین می‌شود مجمل. مجمل که شد با این که کلام معصوم است ببوس بگذار کنار. یعنی من نمی‌فهمم. باید سراغ ادله‌ی دیگر رفت.

در مقابل مشهور، صاحب معالم می‌گوید لفظ مشترک ظهور پیدا می‌کند در همه‌ی معانی.

دو: لفظ عین هفتاد معنا دارد. خود ما می‌توانیم برای لفظ عین یک معنای گنده و بزرگ درست بکنیم. آن مجموع المعانی است. استعمال دوم این است: گاهی لفظ مشترک به کار می‌رود در یک معنای بزرگ به نام مجموع المعانی. این هم صورت دوم. این معنای گنده یک معنای ساختگی است. این استعمال هم بالاجماع جایز است. ولی احتیاج به قرینه دارد. یعنی اگر متکلم می‌گوید رایت عینا، این کلمه‌ی عینا را به کار می‌برد در یک کلمه‌ی گنده، به نام مجموع المعانی (این معنا را ما ساختیم؛ وگرنه شما در هفتاد معنای عین بگرد، مجموع المعانی نمی‌یابی.) باید یک قرینه‌ای بیاورد که من عین را در این معنا به کار بردم. این قرنیه می‌شود صارفه.

سه: این سه محل بحث است. گاهی متکلم لفظ مشترک را در بیش از یک معنا به کار می‌برد. به طوری که هر یک از معانی جدا گانه از لفظ اراده می‌شود. کانّ یک استعمال در حکم دو استعمال باشد.

دو را روی مثال پیاده می‌کنیم: رایت عینا. اگر عین را در مجموع المعانی به کار بردم، در شکم این مجموع المعانی چند معنا هست؟ هفتاد معنا. خودش یک معناست. هر یک از این معانی می‌شود جزء معنا. پس این طلا نسبت به مجموع المعانی می‌شود جزء معنا. نمی‌شود مصداق. چون اگر گفتی طلا مصداق مجموع المعانی است، مجموع المعانی می‌شود کلی. ویژگی کلی و مصداق این است که باید بتواند حمل شود بر آن. شما می‌توانید اشاره کنید به طلا بگویید مجموع المعانی؟ نمی‌شود. پس این طلا و نقره و چشم و چشمه می‌شوند. جزء معنا. الان هر کدام از این معانی اراده شده‌اند. منتها نه جداگانه. بلکه به عنوان این که جزء معناست. این را گفتم برای این که زمینه بشود برای سومی.

می‌گویم رایت عینا: این هم نیاز به قرینه دارد. در بیش از یک معنا به کار برده ام و هر یک از معانی هم جداگانه اراده شده‌اند. جداگانه یعنی نه به عنوان این که هر کدام از این‌ها جزء معنا است.

سوال یکی از حضار: عینان چرا نمی‌گوید؟

پاسخ: می‌خواهیم استعمال لفظ در بیش از یک معنا را درست بکنیم. تثنیه اگر بگوید به تعبیر آقای بروجردی مراد من دو تا طلاست و دو تا نقره.

بحث در این است که چنین استعمالی درست است یانه.

سوال یکی از حضار: می‌توان گفت سومی مجاز است؟

پاسخ: مجاز نیست. فقط صاحب معالم در تنبیه ثانی که فردا یا پس فردا می‌رسیم، می‌گوید اگر مفرد بود مجاز است و اگر تثنیه و جمع بود حقیقت است. ایشان رد می‌کند کلامش را.

این جا چهار نظریه است. نظریه اول: جایز نیست مطلقا: صاحب کفایه و مرحوم مظفر. شما نمی‌توانی بگویی عین و مراد طلا باشد مستقلا و در عین حال منظورت نقره باشد مستقلا. نظریه دوم: جایز است مطلقا: نظر امام که ما هم در خارج اصول همین نظر را انتخاب کردیم. نظریه سوم: در کلام منفی جایز در کلمات کلام مثبت جایز نیست. نظریه بعضی از اهل سنت. چهار: در مفرد جایز نیست. در تثنیه و جمع جایز است. نظریه بعضی از اهل سنت.

مرحوم مظفر عقیده‌اش این است که جایز نیست مطلقا. می‌فرماید قبل این که دلیل بیاوریم اول سه تا مقدمه می‌آوریم. دلیلش یک قیاس است که امام آن را قبول نمی‌کندو می‌گوید کسی که این دلیل را می‌آورد قدرت ذهن را نشناخته است.

مقدمه یک: استعمال لفظ در معنا یعنی چه؟ در منطق خواندید: وجود چهار نوع است: ذهنی خارجی کتبی لفظی. مقدمه‌ها را پس و پیش کردم. وجود خارجی که مشخص است. وجود ذهنی مثل این که این ماژیک را می‌بینم و چشمم را می‌بندم و صورت آن را می‌آورم در ذهنم. به این دو می‌گویند وجود حقیقی. می‌دانید چرا به این دو می‌گویند حقیقی؟ چون تابع وضع واضع نیتسند. یعنی مثلا ماژیک وجود حقیقی است چه کسی برای آن لفظی وضع بکند یا نکند.

وجود کتبی به نوشته می‌گویند. یک وجود دیگر هم هست: اگر از دهان من آمد بیرون: ماژیک. این که از دهان من بیرون آمد وجود ماژیک است؛ منتها وجود لفظی آن است. به این دو وجود می‌گویند وجود مجازی یا اعتباری. می‌دانید چرا؟ چون تابع وضع واضع اند. اگر ماژیک برای این وضع نشده باشد، من می‌توانم بگویم ماژیک وجود این است؟ نمی‌توانم.

مقدمه دو: استعمال لفظ در معنا یعنی چه؟ دو نظریه است. مشهور می‌گویند استعمال لفظ در معنا یعنی ایجاد معنا به واسطه‌ی لفظ. االان من به شما می‌گویم ماژیک. من ماژیک را استعمال کردم در این [ماژیک خارجی]. یعنی من این را [ماژیک خارجی را] با گفتن ماژیک به وجود آوردم. ولی چه نوع وجودی؟ وجود لفظی. حتی ذهنی هم به وجود نیاورده ام. چرا؟ چون یان کسانی که می‌گویند استعمال لفظ در معنا، به وجود آوردن معنا به واسطه‌ی لفظ، منظورشان این است که همین لفظ می‌شود وجود معنا. وقتی من می‌گویم حرم حضرت معصومه با این لفظ شما حرم را هم تصور یم کنید. ولی نمی‌گویند که این حرم همان تصور شماست. نمی‌گویند این حاء و راء و میم یعنی همان تصورشما.

دو، نظریه مرحوم ایروانی، از شاگردان آخوند خراسانی و صاحب کتاب نهایه النهایه. مرحوم ایروانی می‌گوید استعمال لفظ در معنا یعنی علامت قرار دادن لفظ برای معنا. یعنی موقیع که من به شما می‌گویم ماژیک، این لفظ ماژیک را قرار دادم برای این.

ممکن است رفقا بگویند این دو نظریه چه ارزشی دارند. خیلی ارزش دارد. چون اگر شما گفتید معنای استعمال آن است که محقق ایروانی گفته است، استعمال لفظ در بیش از یک معنا بالاتفاق جایز می‌شود. چون می‌شود یک چیزی علامت باشد برای دو معنا یا بیشتر. این مثل این است که من به شمامی گویم من اگر روی میز زدم علامت این است که شما هم چای بیاورید و هم شیرینی و هم ماست. اگر زدم روی میز این علامت است برای سه چیز.

تمام کسانی که می‌گویند استعمال لفظ در بیش از یک معنا محال است استعمال را این [نظریه محقق ایروانی] می‌دانند.

مقدمه سوم: معنا مثل صورت در آیینه و لفظ مثل آیینه است. این تشبیه خیلی قشنگ است. یک مرتبه می‌خواهی آیینه بخری، خود آیینه را نگاه می‌کنی. ولی صبح که می‌خواهی بیایی سر درس نگاه به آیینه می‌کنی مقصود خودت هستی. لفظ وسیله است. اصل معنا است.

۴

تطبیق استعمال لفظ در بیش از یک معنا

استعمال اللفظ في أكثر من معنى‏

و لا شك ّ (این یک است: استعمال لفظ مشترک در یک معنا به کمک قرینه‌ی معینه؛ [نکته‌ای راجع به صورت دوم لفظ مشترک:] کلمه‌ی مجموع المعانی، معنای مجازی عین است. معنای حقیقی تک تک است. حقیقت و مجاز که شد [قرینه] می‌شود صارفه.) في جواز استعمال اللفظ المشترك في أحد معانيه (لفظ مشترک) بمعونة القرينة المعيّنة (این استعمال بالاجماع جایز است.)، و على تقدير عدم القرينة يكون اللفظ مجملا (مبهم؛ خصوصیت مجمل این است که باید آن را ببوسی بگذاری کنار. حتما کنار اللفظ مجملا بنویسید علی المشهور. چون صاحب معالم می‌گوید ظهور در همه‌ی معانی دارد.) لا دلالة له على أحد معانيه (تعبیر به احد معانیه تعبیر دقیقی نیست. چون احد معرفه است. باید می‌گفت علی واحد من معانیه. که بشود نکره در سیاق نفی طبق نظر مرحوم...).

كما (شما لفظ مشترک را در یک معنای گنده و ساختگی به کار می‌برید. و الا شما هیچ وقت دیده‌اید که واضع عین را وضع کند برای مجموع المعانی؟ این معنا که ساختی، طلا جزئش است؛ نه مصداق.) لا شبهة في جواز استعماله (استعمال لفظ مشترک) (امام یک دلیلی آورده است همه‌ی این‌ها را له کرده است. امام قبل از این که رهبر باشد همه‌ی این‌ها را له کرده است. یک کلمه گفته است: برای این که بفهمیم استعمال لفظ در بیش از یک معنا جایز است یا نه باید ببینیم عرب استعمال کرده است یا نه؛ عرب استعمال کرده است. شما کلام حسان را ببینید در مدح رسول خدا. یک کلمه گفته است چهار معنا اراده کرده است. تمام شد. شما دارید دلیل فلسفی می‌آورید؟) في مجموع معانيه (لفظ مشترک) بما (یعنی به عنوان این که) هو (مجموع المعانی) مجموع المعاني (مجموع معانی یک معنا است که مثلا هفتاد جزء دارد؛ نه هفتاد معنا). غاية الأمر (مطلب) يكون هذا الاستعمال (استعمال لفظ در مجموع المعانی) مجازا يحتاج إلى القرينة (چرا مجاز است؟ کلمه‌ی عین برای مجموع المعانی که وضع نشده است. شما مجموع المعانی را خودت ساختی)؛ لأنّه (هذا الاستعمال) استعمال للّفظ في غير ما وضع (لفظ) له (آن معنا).

و إنّما وقع البحث و الخلاف (این بحث خیلی ثمره دارد) في جواز إرادة أكثر (البته آن دلیلی که مرحوم اما آورده است، مال خودش نیست. مال نوه نتیجه‌های مرحوم محمد تقی اصفهانی است. صاحب کتاب وقایه الاذهان. صاحب کفایه در کفایه می‌گوید اگر کسی بگوید استعمال یک لفظ در بیش از یک معنا جایز است این دو بین است. مرحوم صاحب وقایه الاذهان می‌گوید اگر کسی بگوید استعمال لفظ در بیش از یک معنا جایز نیست کور است؛ اماته العین.) من معنى واحد من المشترك في استعمال واحد، على (متعلق است به استعمال) أن يكون كلّ من المعاني مرادا من اللفظ على حِدَة (مستقلا- نه به عنوان جزء المعنی)، و كأنّ اللفظ قد جعل للدلالة عليه (کل) وحده (شما عین را به کار برده‌اید در طلا؛ کانّ عین به کار رفته است فقط در طلا. در همین آن عین را در نقره به کار می‌برید کانّ تنها در نقره به کار رفته است.).

و للعلماء في ذلك أقوال و تفصيلات كثيرة لا يهمّنا الآن التعرّض لها (آن اقوال را). و إنّما الحقّ عندنا (تبعا لصاحب الکفایه) عدم جواز مثل هذا الاستعمال (کأنّ اللفظ را رویش بیشتر کار کنید.).

استعمال اللفظ في أكثر من معنى

ولا شكّ في جواز استعمال اللفظ المشترك في أحد معانيه بمعونة القرينة المعيّنة ، وعلى تقدير عدم القرينة يكون اللفظ مجملا لا دلالة له على أحد معانيه.

كما لا شبهة في جواز استعماله في مجموع معانيه بما هو مجموع المعاني ، غاية الأمر يكون هذا الاستعمال مجازا يحتاج إلى القرينة ؛ لأنّه استعمال للّفظ في غير ما وضع له.

وإنّما وقع البحث والخلاف في جواز إرادة أكثر من معنى واحد من المشترك في استعمال واحد ، على أن يكون كلّ من المعاني مرادا من اللفظ على حدة ، وكأنّ اللفظ قد جعل للدلالة عليه وحده.

وللعلماء في ذلك أقوال وتفصيلات كثيرة لا يهمّنا الآن التعرّض لها (١). وإنّما الحقّ عندنا عدم جواز مثل هذا الاستعمال.

الدليل أنّ استعمال أيّ لفظ في معنى إنّما هو بمعنى إيجاد ذلك المعنى باللفظ ، لكن لا بوجوده الحقيقيّ ، بل بوجوده الجعليّ التنزيليّ ؛ لأنّ وجود اللفظ وجود للمعنى تنزيلا.

فهو وجود واحد ينسب إلى اللفظ حقيقة أوّلا وبالذات ، وإلى المعنى تنزيلا ثانيا وبالعرض (٢) ، فإذا أوجد المتكلّم اللفظ لأجل استعماله في المعنى فكأنّما أوجد المعنى وألقاه بنفسه إلى المخاطب. فلذلك يكون اللفظ ملحوظا للمتكلّم بل للسامع آلة وطريقا للمعنى ، وفانيا فيه ، وتبعا للحاظه ، والملحوظ بالأصالة والاستقلال هو المعنى نفسه.

وهذا نظير الصورة في المرآة ؛ فإنّ الصورة موجودة بوجود المرآة ، والوجود الحقيقيّ للمرآة ، وهذا الوجود نفسه ينسب إلى الصورة ثانيا وبالعرض. فإذا نظر الناظر إلى الصورة في المرآة فإنّما ينظر إليها بطريق المرآة بنظرة واحدة هي للصورة بالاستقلال والأصالة ، وللمرآة بالآليّة والتبع ، فتكون المرآة كاللفظ ملحوظة تبعا للحاظ الصورة ، وفانية فيها فناء

__________________

(١) ومن أرادها فليراجع معالم الدين : ٣٢ ـ ٣٤ ؛ بدائع الأفكار «الرشتي» : ١٦٣ ؛ وكفاية الأصول : ٥٣ ؛ مقالات الأصول ١ : ١٦٢ ـ ١٦٣ ؛ فوائد الأصول ١ : ٥١ ؛ مناهج الوصول ١ : ١٨ ؛ المحاضرات ١ : ٢١٠.

(٢) راجع عن توضيح الوجود اللفظي للمعنى الجزء الأوّل من المنطق : ٣٠ من الطبعة الثانية للمؤلّف.

العنوان في المعنون (١).

وعلى هذا ، فلا يمكن استعمال لفظ واحد إلاّ في معنى واحد ؛ فإنّ استعماله في معنيين مستقلاّ ـ بأن يكون كلّ منهما مرادا من اللفظ على حدة ، كما إذا لم يكن إلاّ نفسه ـ يستلزم لحاظ كلّ منهما بالأصالة ، فلا بدّ من لحاظ اللفظ في آن واحد مرّتين بالتبع ، ومعنى ذلك اجتماع لحاظين في آن واحد على ملحوظ واحد ، أعني به (٢) اللفظ الفاني في كلّ من المعنيين ، وهو محال بالضرورة ؛ فإنّ الشيء الواحد لا يقبل إلاّ وجودا واحدا في النفس في آن واحد (٣).

ألا ترى أنّه لا يمكن أن يقع لك أن تنظر في مرآة واحدة إلى صورة تسع المرآة كلّها ، وتنظر ـ في نفس الوقت ـ إلى صورة أخرى تسعها أيضا. إنّ هذا لمحال.

وكذلك النظر في اللفظ إلى معنيين ، على أن يكون كلّ منهما قد استعمل فيه اللفظ مستقلاّ ، ولم يحك إلاّ عنه.

نعم ، يجوز لحاظ اللفظ فانيا في معنى في استعمال ، ثمّ لحاظه فانيا في معنى آخر في استعمال ثان ، مثل ما تنظر في المرآة إلى صورة تسعها ، ثمّ تنظر في وقت آخر إلى صورة أخرى تسعها.

وكذا يجوز لحاظ اللفظ في مجموع معنيين في استعمال واحد ولو مجازا ، مثلما تنظر في المرآة في آن واحد إلى صورتين لشيئين مجتمعين. وفي الحقيقة إنّما استعملت اللفظ في معنى واحد هو مجموع المعنيين ، ونظرت في المرآة إلى صورة واحدة لمجموع الشيئين.

تنبيهان

الأوّل : أنّه لا فرق في عدم جواز الاستعمال في المعنيين بين أن يكونا حقيقيّين أو

__________________

(١) من قوله : «وهذا نظير الصورة» إلى هنا اقتباس من كلام المحقّق الخراسانيّ في كفاية الأصول : ٥٣.

(٢) أي الملحوظ الواحد.

(٣) انتهى ما استدلّ به المحقّق النائينيّ على عدم جواز الاستعمال ، كما في أجود التقريرات ١ : ٧٦ ؛ وناقش فيه السيّد المحقّق الخوئيّ في المحاضرات ١ : ٢٠٦. ومناقشته تبتني على مبناه في حقيقية الوضع.