۴. اقسام الوضع
سه مقدمه
مقدمه ۱:
کلی، سه تا ویژگی دارد که جزئی آنها را ندارد:
یکم: کلی برای افرادش عنوان قرار میگیرد. عنوان یعنی اسم، اگر زید آمد هم میتوان گفت زید آمد هم میتوان گفت انسان آمد. انسان عنوان قرار گرفت برای زید. ولی جزیی این طور نیست.
دوم: کلی حاکی از افراد و آیینهای برای نشان دادن افراد است. یعنی افرادش را نشان میدهد. همان طور که آیینه شما را نشان میدهد. مثلا میخواهید بگویید انسانهای روی کره زمین ضاحک هستند. یک راه این است که برای این انسانها ۶ میلیارد قضیه شکل دهید. یک راه هم این است که یک کلی را به جای آنها قرار دهید. این به خاطر این است که کلی حاکی از افراد خود است و مثل یک آینهی بزرگ همهی آنها را در بر میگیرد. ولی جزئی این گونه نیست. مثلا شما صورت زید را میبینید. اگر چشمتان را ببندید و بخواهید تصور بکنید فقط تصور صورت زید میآید در ذهنتان، نه صورت عمرو.
سوم: تصور کلی، تصور اجمالی افراد است. یعنی شما وقتی که انسان را تصور میکنی کانه تمام افراد روی کره زمین را تصور کردهای، چرا که تمام انسانهایی که در زمین هستند همه جز انسانیت چیزی ندارند. ولی تمامی افراد به طور تفصیل تصور نمیشود. به طوری که کسی که در افریقاست را در ذهنت نیاوردهای. همه را هم آوردهای به صورت اجمالی و سربسته.
این سه یک چیز هستند، ولی سه اصطلاح اند. (مراجعه به شرح آیت الله حیدری فسایی)
مقدمه ۲
واضع عند الوضع باید لفظ و معنا را تصور کند. واضع باید اول لفظ را تصور بکند، معنا را هم تصور بکند، سپس بگوید این لفظ را برای این معنا قرار دادم. چرا؟
دلیل: مرحوم مظفر و مرحوم صدر یک دلیل آوردهاند. ولی مرحوم اصفهانی (مرحوم کمپانی) دلیل فلسفی دیگری آورده است. دلیل مرحوم مظفر و مرحوم صدر: قیاس: وضع حکم است. در حکم تصور طرفین آن به توسط حاکم لازم است.:::: در وضع تصور طرفین آن به توسط حاکم لازم است.
توضیح صغری: وضع حکم است. این دو جور معنا شده است. یکی مرحوم مظفر این جا گفته است، یکی هم در آخر مطلق و مقید (ص۱۹۸ کتاب). معنای اول: وضع یعنی قراردادن لفظ برای معنا. وضع حکم است. چون واضع که لفظ را برای معنا قرار میدهد، دارد حکم میکند که این لفظ مخصوص به این معنا است.
معنای دوم: وضع حکم است یعنی واضع زمانی که لفظ را برای معنا قرار میدهد در واقع دارد میگوید: اللفظ موضوع. المعنی موضوع له. این معنا را رها کنید و معنای اول را بگیرید. پس صغری حل شد.
توضیح کبری: اگر کسی بخواهد حکم کند، باید بالضروره طرفین حکم را تصور بکند. منتها تصور دو صورت دارد. گاهی شخص هنگام حکم کردن حواسش به این هست که طرفین را تصور کرده است، گاهی نیز به این مطلب توجه ندارد. استعمال هم همین جور است. یعنی هرکس که چیزی از دهانش بیرون میآید هم لفظ و هم معنا را تصور کرده است. لذا ملاصدرا در اسفار/ ج۱ میگوید که الفاظ باید از فیلتر تصور که جایش در مغز مشخص است بگذرد. مثال: مثلا میخواهید حکم کنید که زید ایستاده است. اول لفظ زید را تصور میکنید. معنای آن را تصور میکنید. لفظ و معنای قیام را هم تصور میکنید سپس حکم میکنید.
مقدمه ۳
تصور لفظ دو صورت دارد. الف. تصور بنفسه: تصور خود لفظ؛ مثلا میخواهد لفظ علی را برای بچهاش وضع کند و دقیقا همان علی را در ذهنش میآورد. ب. تصور بوجهه: واضع کلی لفظ را تصور میکند؛ مثال از حاشیهی استاد بر معالم: میخواهد اسم بچهاش را احمد بگذارد. تصور « لفظ مشتق من الحمل» را به ذهن میآورد. این تصور کلی است که اعم از احمد است.
مثال مرحوم مظفر در مقدمهی نهم: واضع زمانی که میخواهد هیأت «ضَرَبَ» را که بر وزن فَعَلَ است، وضع کند، خود ضَرَبَ را در ذهن نمیآورد. اصلا نمیتواند آن را به ذهن بیاورد. چرا که میخواهد مواد مختلف را در آن بریزد. به خاطر همین کلی هیات «ضَرَبَ» یعنی «فَعَلَ» را به ذهن میآورد. چراکه فعل یعنی کار و همهی افعال کار هستند.
تصور معنا نیز دو نوع است. الف. بنفسه، تصور خود معنا؛ مثلا میخواهد اسم بچه را زید بگذارد، صورت این بچه را به ذهن میآورد. سپس زید را برای او وضع میکند. ب. بوجهه: تصور کلی معنا. مانند وضع عام موضوع له خاص. مثال: کلمهی «مِن». واضع هنگام وضع آن، مفهوم «شروع» را در ذهن میآورد. شروع یک مفهوم کلی است. چون مصادیق مختلف دارد. ولی لفظ مِن را برای اطراف شروع وضع میکند. مثلا معنی «مِن»، «شروع رفتن از خانه» است. یعنی به تعداد افراد شروع، مِن معنا دارد. لذا میرزای نایینی میگوید: هذا قسم من الاشتراک اللفظی. پس خود افراد شروع که من برای آنها وضع شده است، تصور نشدهاند؛ بلکه شروع که کلی لفظ«مِن» است تصور شده است. این مثال به عقیدهی صاحب کفایه و تمامی شاگردان او مثال اشتباهی است؛ ولی علامه مظفر از آن استفاده کرده است. آن چه که بیان شد یک نظر در حروف است. در حرف هفت نظریه وجود دارد و بهترین کسانی که بحث کرده است مرحوم بجنوردی و بعد از ایشان مرحوم میرزا هاشم آملی هستند.