دو توجیه برای کلام علامه (ره)
بعد شیخ (ره) فرموده: وجیهترین چیزی که میتوانیم در توجیه کلام علامه (ره) بیان بکنیم دو مطلب است؛ مطلب اول این است که شاید علامه (ره) ادعای انصراف کرده، یعنی فرموده: این روایات اربعه در خیار تأخیر، انصراف دارد و شامل موردی که خیار دیگری مثل خیار شرط در کار باشد نمیشود.
دلیل دومی هم که میتوانیم برای کلام علامه (ره) بیان کنیم این است که شرط خیار بمنزلهی شرط تأخیر تسلیم عوضین است، اگر بایع یا مشتری شرط خیار کردند، معنایش این است که أحدهما یا هر دو میتوانند تسلیم عوضین را به تأخیر بیندازد و خیار تأخیر در جایی است که شرط تأخیر تسلیم أحد العوضین نباشد.
پس این دلیل دوم از این دو مقدمه تشکیل میشود؛ یک مقدمه این است که شرط خیار، بمنزلهی شرط تأخیر تسلیم است و مقدمهی دوم این است که خیار تأخیر، که از روایات استفاده کردیم، در جایی وجود دارد که تأخیر به حق نباشد، لذا اگر مشتری به خاطر داشتن خیار، تأخیرش به حق باشد، در اینجا دیگر خیار تأخیر وجود ندارد.
مرحوم شیخ (ره) برای توضیح این دلیل کلامی از مرحوم علامه (ره) در تذکره بیان کردهاند، که علامه (ره) در تذکره اول یک حکم کلی را ذکر کرده، که در زمان خیار تسلیم ثمن یا مثمن این واجب نیست، یعنی در زمانی که بایع خیار دارد، بر وی تسلیم مبیع به مشتری واجب نیست و همچنین زمانی که مشتری خیار دارد، که این یک قانون کلی است، که مرحوم علامه (ره) در تذکره بیان کرده، که در زمان خیار تسلیم عوضین وجوبی ندارد.
حتی علامه (ره) فتوا داده که اگر کسی تبرئاً در زمان خیار، ثمن را به بایع داد، حق استرداد دارد و میتواند در زمان خیار، همین ثمنی را که به بایع داده، از بایع بگیرد، البته در اینجا فرموده: شافعیه با ما مخالفند و گفتهاند که: اگر مشتری ثمن را به بایع و یا بایع مبیع را به مشتری داد، ولو تبرئاً هم داده باشد، اما حق استرداد ندارد.
از همین قانونی که علامه (ره) در تذکره بیان کرده، روشن میشود که چرا در ما نحن فیه فرموده: خیار تأخیر در جایی است که خیاری لأحدهما نباشد؟ برای اینکه اگر خیار دیگری باشد، تأخیر تسلیم به حق میشود، در حالی که گفتیم که: خیار تأخیر در جایی وجود دارد که تأخیر تسلیم عوضین و یا لا أقل تسلیم ثمن به حق نباشد.
نقد و بررسی این دو توجیه
اشکال اول
مرحوم شیخ (ره) در مقام جواب فرموده: سلّمنا که در زمان خیار تسلیم عوضین به دیگری واجب نباشد و سلّمنا که این روایات انصراف دارد که خیار تأخیر به موردی انصراف دارد که تأخیر به غیر حق باشد، یعنی این روایات، خیار تأخیر را در معاملهای جریان میدهد که تأخیر نسبت به دادن ثمن به غیر حق باشد.
این تسلیم کاشف از این است که شیخ (ره) این دو مطلب را قبول ندارند، در أحکام خیار هم بیان کردهاند که به مجرد عقد، بایع مالک ثمن و مشتری مالک مثمن میگردد و بر هر کدام تسلیم به دیگری واجب است.
حال در اینجا فرموده: اگر نسبت به این دو مطلب تنزل کنیم و این دو مطلب را پذیرفتیم، اما این دلیلی که شما آوردید، این دلیل خیار تأخیر را به صورت مطلق نفی نمیکند، بلکه این دلیل، خیار تأخیر را در زمانی که خیار دیگر موجود است نفی میکند.
حال هنگامی که زمان این خیار دیگر منقضی شد، مثلاً ده روز برای خودشان خیار شرط قرار دادند، بعد از این ده روز، ثلاثه ایام که مبدأ خیار تأخیر است شروع میشود و این دلیل اقتضاء نمیکند که حتی بعد از منقضی شدن خیار شرط هم، دیگر خیار تأخیر نباشد، بلکه میگوید: مبدأ ثلاثه در زمان خیار شرط نمیتواند باشد.
اشکال دوم
اشکال دوم این است که لازمهی این استدلال این است که در زمانی که خیار حیوان است، که خیار حیوان مختص به مشتری است، باید بگوییم که: بایع خیار تأخیر نداشته باشد، در حالی که ادعای إجماع شده بر اینکه بایع در این زمان خیار تأخیر دارد.
بله مرحوم صدوق (ره) فرموده: در جایی که کسی جاریه و کنیزی بخرد، خیار تأخیر بعد از یک ماه است، اما باز هم مرحوم صدوق (ره) اصل خیار تأخیر را در جاریه منکر نشدهاند، در حالی که جاریه از مصادیق حیوان است، که قبلاً این را در خیار حیوان عرض کردیم.
بنابراین اشکال دوم به این دلیل این است که لازمهی این استدلال عدم جریان خیار تأخیر در جایی است که خیار حیوان است، در حالی که بالإجماع خیار تاخیر در آن جریان دارد.
بعد فرموده: اگر از عبارت مرحوم علامه (ره) استفاده کردیم که مرادش نفی خیار تأخیر بنحو مطلق نیست، بلکه ایشان هم میخواهد بگوید که: خیار تأخیر در زمانی که خیاری دیگر وجود دارد ثابت نیست، اما بعد از آن مانعی ندارد، بنابراین در خیار حیوان هم خواسته بفرماید که: خیار تأخیر در حیوان بعد ثلاثة أیام است، این فرمایش، فرمایش خوبی است.