سه روش برای اثبات جهل مغبون
فرع دیگر اینکه در جایی که مشخص است که مشتری جاهل به قیمت بوده و بایع هم حرفی ندارد بحثی نیست، بحث این است که اگر در موردی روشن نبود، برای روشن شدن جهل مغبون چه طرقی داریم؟ مرحوم شیخ (ره) در اینجا سه طریق بیان کردهاند.
طریق اول اقرار خود غابن است، که اگر اقرار کرد به اینکه مشتری مغبون موقعی که جنس را میخرید، نسبت به قیمت واقعیه جاهل بود، این اقرار العقلاء علی أنفسهم هست، برای اینکه وقتی إقرار میکند که مغبون جاهل بوده، این به ضرر خود بایع و غابن است، لذا اقرار العقلاء شاملش میشود.
راه دوم بینه است که شیخ (ره) فرموده: بینه إن محقق شود، دلیل بر اثبات جهل مغبون در حین عقد است، اما تحقق بینه در این مسئله مشکل است، چون جهل و علم از صفات قلبّیه است و صفت محسوسی نیست که بینّه بگوید: دیدم که این آقا این کار را انجام داد یا انجام نداد.
حال اگر بینهای هستند که اطلاع و یقین دارند رفیقشان اصلاً نسبت به قیمت بازار هیچ اطلاعی ندارد، شیخ (ره) فرموده: این هم معتبر است، اما غالباً اقامهی بینه برای جهل مشتری و مغبون مشکل است.
راه سوم این است که خود مغبون که مدعی جهل است، اگر قسم خورد به اینکه در حین معامله جاهل بودم، در اینجا شیخ (ره) فرموده: قول مدعی و مغبون مقدم است و بعد دو دلیل بر آن اقامه کرده است.
دو دلیل بر تقدیم قول مغبون همراه با قسم
دلیل اول این است که درست است از یک طرف اگر بخواهیم قول غابن را مقدم کنیم که میگوید: این مغبون در حین معامله جاهل نبوده، این مطابق با اصالة اللزوم در معامله است، چون وقتی که شک کنیم که آیا این معامله لازم است یا نه؟ اول اصلی به نام اصالة اللزوم بنا نهادیم.
اما مغبون هم که میگوید: من جاهل بودم، جهل یعنی عدم العلم و قول مغبون هم مطابق با اصل است، برای اینکه شک میکنیم که آیا مغبون علم داشته یا نه؟ اصل عدم علم است، لذا از یک طرف اصالة اللزوم پشتیبان قول غابن است، و از طرفی اصالة عدم العلم پشتیبان قول مغبون است.
شیخ (ره) فرموده: اصالة عدم العلم بر اصالة اللزوم حکومت دارد، چون اصالة اللزوم یک اصل حکمی است، در حالی که اصالة عدم العلم یک اصل موضوعی است و موضوع نسبت به حکم، به منزلهی سبب نسبت به مسبب است و اگر در جایی دو اصل با یکدیگر تعارض کردند، که یکی اصل موضوعی بود و دیگری اصل حکمی، باید اصل موضوعی را بر اصل حکمی مقدم کنیم، چون اصل جاری در سبب، بر اصل جاری در مسبب مقدم است و حکومت دارد که در اینجا هم همین طور است.
پس اصالة عدم العلم را بر اصالة اللزوم مقدم میکنیم، که معنایش این است که قول مغبون مقدم میشود.
دلیل دوم این است که اگر مغبون ادعای جهل کرده و قسم یاد کرد، قولش مقدم است، از باب این است که در چنین مواردی، در ادعای جهل اقامهی بینه مشکل است، لذا میگوییم که: مغبون نمیتواند بینه بیاورد، پس اگر مدعی نتوانست بینه بیاورد، منکر باید قسم یاد کند.
اما از آنجا که غابن منکر این جهل است، اما نمیتواند قسم یاد کند، چون گفتیم که: جهل یک صفت قلبی است و غابن چگونه میتواند قسم یاد کند بر اینکه یقین دارم که این مغبون در حین معامله عالم بوده و جاهل به قیمت واقعیه نبوده است؟ پس راهی نیست که در اینجا که منکر نمیتواند قسم بخورد و اقامهی بینه هم برای مدعی متعسر هست، راه حل این است که گفتهاند: مدعی خودش قسم یاد کند، تا نزاع پایان یابد.
عدم پذیرش قول مغبون بر فرض خبرویت وی
بعد شیخ (ره) فرموده: این حرفها که قول مغبون را از باب اصل عدم العلم مقدم کردیم، این در صورتی است که مغبون از اهل خبره نباشد، اما در جایی که مغبون از اهل خبره است، مرحوم محقق (ره) در جامع المقاصد و مرحوم شهید ثانی (ره) گفتهاند که: در جایی که مغبون خبره و بازاری است و هر روز در بازار و معاملات است و قیمتها هم دستش هست، دیگر پذیرش قول مغبون قابل قبول نیست.
در اینجا که مغبون از اهل خبره است، خبرویت ظهور در این دارد که این مغبون اطلاع بر قیمت واقعیه داشته، پس قول مغبون که ادعای جهل میکند، قول مخالف با ظاهر میشود و در نتیجه قول غابن مطابق با ظاهر میشود.
بنابراین بین ظاهر و أصل تعارض به وجود میآید، ظاهر میگوید که مغبون از اهل خبره بوده و اطلاع داشته و اصل عدم العلم است و در تعارض بین ظاهر و اصل، ظاهر مقدم میشود.
نقد و بررسی این نظریه
مرحوم شیخ (ره) در اینجا به این فرمایش مرحوم محقق و شهید ثانی (قدس سرهما) اشکال کرده و فرموده: این راهی که بیان کردید، نهایتش به همین ختم میشود که اگر مغبون عدم العلم و جهل ادعا میکند، این قولش، قول مخالف با ظاهر میشود و این مقدار درست است.
اما صغرای آن قانون را نمیتواند درست کنید، که مدعی «لمّا تعسر إقامة بینة علیه»، اگر قسم یاد کرد، با یقسم قول مدعی مقدم میشود، اما این راه مدعی بودن را درست نمیکند، تا اینکه احکام مدعی بر آن بار شود.
پس مرحوم شیخ (ره) اشکال کرده که بالأخره با این قاعده چه میکنید که مدعی که اقامهی بینه برایش مشکل است، با یمین قولش مقدم میشود؟ در اینجا مغبون مدعی جهل است و اقامهی بینه برایش مشکل است، پس اگر قسم یاد کرد با قسم باید قولش مقدم میشود.
جواب از این اشکال
مرحوم شیخ (ره) بعد از این اشکال جواب دادهاند که این قاعده که وقتی اقامهی بینه برای مدعی مشکل شد، با یمین قولش مقدم میشود، در فرضی است که مدعی بودن و صغری محرز باشد، اما در اینجا مدعی بودن برای این مغبون، هنوز مشخص نشده، تا وی را تحت این قاعده در بیاوریم و بعد دوباره از این مطلب هم برگشته و اشکال کردهاند.