«و قد یشكل بأنّ هذا إنّما یوجب عدم قبول قوله من حیث تقدیم الظاهر على الأصل، فغایة الأمر أن یصیر مدّعیاً من جهة مخالفة قوله للظاهر، لكن المدّعى لمّا تعسّر إقامة البینة علیه، و لا یعرف إلّا من قِبَله، یقبل قوله مع الیمین، فلیكن هذا من هذا القبیل.»
خلاصه مطالب گذشته
مرحوم شیخ (ره) فرمودهاند که: بعضی از فقهاء مثل مرحوم شهید ثانی (ره) قائلاند به اینکه در معاملهای که مغبون از أهل خبره است و خبرویت در قیمت أجناس دارد، إدعای جهل مغبون قابل قبول نیست و در نتیجه خیار غبنی در کار نمیباشد.
نقد و بررسی کلام محقق و شهید ثانی (قدس سرهما)
مرحوم شیخ به این فرمایش اشکال کرده و فرموده: اینکه میگویید: قول و ادعای مغبون قابل قبول نیست، از این حیث میپذیریم که در این موردی که مغبون از أهل خبره است، ادعای جهل او بر خلاف ظاهر حال است، چون ظاهر این است انسانی که از أهل خبره است، نسبت به قیمت إجناس در حین معامله إطلاع و علم دارد، بنابراین اگر مغبون ادعای جهل کرد، چون این مغبون از أهل خبره است، این ادعای جهل او بر خلاف ظاهر میشود.
اما غابن که مدعی علم مغبون است، ادعایش مطابق با ظاهر میشود، آن وقت در اینجا از این حیث که نزاع اینها به تعارض ظاهر و أصل بازگشت میکند، درست است، چون قول غابن مطابق با ظاهر است که میگوید: این مغبون چون خبره است، اطلاع بر قیمت داشته، ولی قول مغبون مطابق با أصل است و شک میکنیم این مغبون در حین معامله آیا علم به قیمت داشته یا نه؟ أصل عدم العلم است، که در این صورت در تعارض بین ظاهر و أصل، ظاهر مقدم است، چون عنوان أماریت دارد.
بنابراین شیخ (ره) فرموده: از این جهت این فرمایش شما درست است، که قول مغبون قابل قبول نیست و قول غابن قابل قبول است.
اما میفرمایند در اینجا جهت دیگری وجود دارد که آن جهت إقتضاء میکند که قول مغبون را بپذیریم، چون مغبون مدعی جهل است، از آنجا که اهل خبره هست، قولش بر خلاف ظاهر میشود، که در کتاب قضا گفتهاند که: یکی از راههای شناخت مدعی این است که، مدعی کسی است که قولش بر خلاف ظاهر است، که در اینجا هم قول مغبون بر خلاف ظاهر است.
بنابراین مغبون از مصادیق مدعی میشود، لذا تحت این قاعده کلی قرار میگیرد که مدعی، اگر در موردی که ادعا میکند، إقامهی بینه برایش مشکل باشد و آن مطلبی هم که إدعا میکند، از اموری است که فقط خودش اطلاع دارد و غیر از خودش کسی دیگر اطلاع ندارد، مثل این حالت حیض یا طهارت و حمل که زن دارد.
قاعده میگوید: اگر مدعی این دو خصوصیت را داشت، قولش با قسم پذیرفته میشود.
بعد شیخ (ره) فرموده: در اینجا چون إقامهی بینه برای مغبون متعسر است و علم و جهل هم از اموری هستند که «لایعرف إلا من قبله»، پس مغبون تحت این قاعده قرار گرفته و طبق قاعده باید بگوییم که: قول مغبون را باید با قسم بپذیریم.
سه جواب از این اشکال
بعد شیخ (ره) سه ایراد به این اشکال وارد کردهاند؛
اشکال اول
اشکال اول این است که در مسئلهی دوران بین ظاهر و أصل، که مقتضای تقدیم ظاهر این است که باید قول مدعی ظاهر را را همراه با قسم بپذیریم و در اینجا هم غابن مدعی ظاهر است و میگوید که: این مغبون اهل خبره است و علم به قیمت داشته، پس باید قولش همراه با قسم مقدم شود و مقتضای قاعده تقدیم ظاهر بر أصل این نیست که قول کسی را که مخالف با ظاهر است، مدعی قرار بدهیم.
فقهاء فرمودهاند: اگر ظاهر با أصل تعارض پیدا کرد، قول مدعی ظاهر همراه با قسم، بر قول مدعی أصل مقدم است، اما دیگر کسی از فقهاء نگفته که: در دَوَران ظاهر و اصل، آن طرف که اصل است، خلاف ظاهر میشود و کسی که خلاف ظاهر را حرف میزند، مدعی میشود، تا تحت این قاعده کلی که «المدعی إذا تعسر علیه إقامة البینه» واقع شود.
پس خلاصه این اشکال اول این شد که از تعارض ظاهر و أصل نمیتوانیم استفاده کنیم که کسی که در طرف أصل هست، چون قولش مخالف با ظاهر است، مدعی میشود، تا صغری برای آن قاعده کلی درست شود.
به عبارت روشنتر در مسئلهی تعارض ظاهر و اصل، هیچ گاه این قاعده تقدیم ظاهر بر أصل برای ما چیزی را به نام مدعی درست نمیکند.
اشکال دوم
اشکال دوم این است که مرحوم شیخ (ره) فرموده: عموم این قاعده را که «المدعی إذا تعسر علیه إقامةالبینه ولا یعرف إلا من قبله یقبل قوله مع الیمین» قبول نداریم.
در اینجا برای بیان مراد شیخ (ره) یک بیانی مرحوم سید (ره) در حاشیه داشته که فرموده: این قاعده اصلاً دلیل ندارد و همچین قاعدهای نداریم، بله در بعضی از موارد روایت داریم، مثل این مورد حمل یا حیض، که اگر زن ادعا کرد که حائض است، اما بینهای هم اقامه نکرد، چون حیض از اموری است که «لایعرف إلا من قبلها» قولش قبول میشود، اما یک قاعده کلی که بگوییم: در جمیع موارد جاری است، بر چنین قاعده کلیهای دلیل نداریم.
بلکه تنها قاعدهی کلیهای که دلیل و روایات بر آن قائم است، این است که «البینة للمدعی و الیمین علی من انکر»، که در بعضی از روایات دارد، «علی من الدعی علیه»، که منکر باید یمین یاد کند و اینکه بگوییم: اگر بینه برای مدعی متعسر شد «و لایعرف إلا من قبله»، میتواند قسم یاد کند، این بر خلاف قاعده است و قاعده این است که قسم اختصاص به منکر دارد.
این بیان بیانی است که مرحوم سید (ره) داشته و بعضی از محشّین دیگر هم بیان دیگری برای این عبارت شیخ (ره) داشته و گفتهاند: مورد این قاعده در جایی است که ادعا یک آثار ظاهره و یک مسببات محسوسه نداشته باشد.
آن وقت شیخ خواسته بگویند که: اگر بخواهیم این قاعده را تعمیم بدهیم و بگوییم ادعایی را که حتی آثار ظاهر و مسببّات محسوسه دارد را هم شامل میشود، برای این تعمیم و عمومیت دلیلی نداریم.
اشکال سوم
اشکال سوم یک اشکال صغروی است و فرموده: اصلاً در اینکه ما نحن فیه مندرج در این قاعده شود اشکال داریم، برای اینکه قاعده میگوید: «إذا تعسر علیه إقامة البینه»، اما در مسئلهی جهل به قیمت، اقامهی بینه متعسر نیست و انسان میتواند دو نفر رفیقهایش را که همیشه همراه او هستند، شاهد بگیرد بر اینکه این آقا نسبت به قیمت این جنس در این روز اطلاعی نداشته است.
پس بعد از بیان این اشکالات، ولو اینکه شیخ (ره) تصریح به این نتیجه نکرده، اما نتیجه این میشود که اگر مغبون از أهل خبره باشد، ادعای جهل او قابل قبول نیست.