وجود دو تعارض در استدلال به این آیه شریفه
بعد مرحوم شیخ (ره) در اینجا دو تعارض را بیان کردهاند.
تعارض اول: تعارض بین صدر و ذیل آیه
تعارض اول این است که فرموده: بین صدر و ذیل آیه شریفه تعارض وجود دارد، صدر آیه میفرماید: *و لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَینَكُمْ بِالْبَاطِلِ*، که نتیجه گرفتیم که بعد از تبین، اگر رّد مغبون نافذ نباشد، أکل غابن، أکل مال به باطل میشود و أکل هم کنایه از تصرف است، پس تصرفش باطل و حرام میشود.
اما ذیل آیه در بحث دیروز شیخ (ره) فرموده: ذیل آیه آنچه را لازم میداند، *تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ* است، که در معاملهی غبنیه هم *تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ* وجود دارد، منتهی تراضی مشروط به شرط مساوات است، اما این هم شرط نیست، بلکه عنوان داعی را دارد.
پس نتیجه این میشود در معاملهی غبنی هم میتوانیم بگوییم که: *تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ* صدق میکند و لذا تصرف حلال است و اشکالی ندارد، در حالی که صدر آیه میگوید: تصرف غابن أکل مال به باطل و حرام است، پس بین صدر و ذیل آیه تعارض واقع میشود.
البته این تعارض بنا بر نظر مشهور مفسرین و فقهاء است که استثناء *إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ* را استثناء منقطع میدانند، که اگر گفتیم: استثناء منقطع است، یعنی در حکم دو جمله مستقل است، که در این صورت میگوییم: این جمله با آن جمله تعارض دارد.
راه حلی برای رفع این تعارض
بعد شیخ (ره) فرموده: یک راهی وجود دارد که این تعارض را از بین ببریم و آن اینکه بگوییم: این *إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ* بر *و لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَینَكُمْ بِالْبَاطِلِ* ورود دارد و در دو دلیلی که یکی بر دیگری ورود دارد، مسئلهی تعارض منتفی میشود، چون تعارض در جایی که یکی حاکم یا وارد بر دیگری باشد منتفی است.
ورود معنایش این است که دلیلی موضوع دلیل دیگر را وجداناً و حقیقتاً از بین ببرد، مثل همان مطلب مشهوری که در رابطه با أصل و دلیل خواندید، که موضوع أصل عدم البیان است و اصالة البرائه در جایی جاری میشود که بیان نباشد.
در برائت عقلیه عقل میگوید: عقاب بلابیان قبیح است، پس موضوع برائت عقلیه لابیانیت است و عقل میگوید: در جایی که از طرف مولا بیانی نرسیده، اگر بر خلاف نظر مولا عملی انجام دادید، مولا نمیتواند شما را عقاب کند، اما روایت عنوان بیان از طرف شارع را دارد.
پس اگر در موردی، در ابتدا به دلیل عدم وجود بیان اصل جاری میکردیم، اما بعد از طرف شارع روایتی وارد شد، این روایت عنوان بیان را دارد و موضوع برائت عقلیه، یعنی لابیانیت را وجداناً و حقیقتاً از بین میبرد.
در باب حکومت دلیل حاکم، موضوع دلیل محکوم را تعبداً از بین میبرد، اما در وارد و مورود، دلیل وارد موضوع دلیل مورود را حقیقتاً و وجداناً و تکویناً از بین میبرد.
در ما نحن فیه هم همین طور است، یعنی موضوع حرمت تصرف در *و لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَینَكُمْ بِالْبَاطِلِ* در جایی است که أکل مال به باطل باشد، اما آیهی *إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ* این موضوع را از بین میبرد و میگوید: در هر جایی که *تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ* باشد، دیگر أکل مال به باطل نیست. پس وقتی ذیل آیه موضوع صدر آیه را منتفی کرد، میگوییم ذیل آیه بر صدر آن وارد است.
(سؤال و پاسخ استاد محترم) تراضی فعلی کافی است، چون بیان کردیم که نظر شیخ (ره) این است که در معاملهی غبنیه تراضی فعلی وجود دارد، که همین مقدار در حلیت تصرف کافی است، *إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ* میگوید که هر جا تراضی فعلی باشد، حلیت تصرف موجود است، لذا با اینکه غبن هم هست، اما معامله باطل نیست و هیچ کس هم نگفته که معامله غبنی باطل است.
اما در تعارض اول هدف این بود که اگر صدر آیه با ذیل آن تعارض کرد، تعارضا تساقطا، لذا به أصاله اللزوم مراجعه میکنیم.
تعارض دوم: تعارض صدر و ذیل آیه به کمک اجماع مرکب
تعارض دوم این است که فرموده: این *إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ* شامل صورت غیر خدعه هم میشود، یعنی جایی که مشتری میبیند که بایع جنس صد تومانی را به هزار تومان میفروشد و توجه به زیادهی قیمت هم دارد، اما مع ذلک معامله میکند.
در اینجا چون توجه دارد، خدعهای در کار نیست، برای اینکه گفتیم که: در مفهوم لغوی خدعه و غبن، جهل مغبون وجود دارد، لذا نمیشود که انسان بداند که بایع کلاه سرش میگذارد، مع ذلک بگوییم که: این معامله غبنیه است. پس در جایی که خدعهای در کار نباشد، همه میگویند که: در چنین معاملهای خیار وجود ندارد، لذا از راه عدم قول به فصل بگوییم که: در صورتی هم که خدعه وجود دارد خیار نیست.
در اینجا یک إجماع مرکب داریم که خیار غبن اگر ثابت باشد، بین صورتی که خدعه در کار باشد، یعنی صدق خدعه بکند یا صدق خدعه نکند فرقی نیست و اگر هم خیار غبن ثابت نباشد، باز هم بین آن دو صورت فرقی نیست، پس اگر این طرف قضیه را روشن کرده و گفتیم که: در جایی که خدعه نیست، یعنی به قیمت اضافهای به مشتری فروخته و مشتری هم توجه، هیچ یک از فقها نگفتهاند که: اینجا خیار وجود دارد. پس اگر در اینجا خیار نیست، در صورت خدعه هم باید بگوییم که: خیار وجود ندارد.
پس *إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ* میگوید: در این معامله، چه در جایی که مشتری توجه به خدعه دارد و چه در جایی که توجه به خدعه ندارد، خیار وجود ندارد.
اما صدر آیه فقط مختص به صورت خدعه است، چون أکل مال به باطل فقط در جایی صدق میکند، که کسی انسان را فریب داده و زیادتر از آنچه که باید بگیرد گرفته است، پس صدر آیه مختص به صورت خدعه است و میگوید: مخدوع و مغبون خیار دارد.
باز إجماع مرکب را آورده میگوییم: هر جا اثبات کردید که در صورت خدعه خیار وجود دارد، در صورت عدم خدعه هم که مشتری متوجه است که بایع کلاه سرش میگذارد، باید بگوییم که: در آنجا هم خیار وجود دارد.
پس ذیل آیه از راه إجماع مرکب دلالت بر عدم ثبوت خیار دارد، اما صدر آیه از راه إجماع مرکب دلالت بر ثبوت خیار دارد، که این صدر و ذیل تعارض کرده و بعد که تساقط شد، به اصاله اللزوم مراجعه میکنیم.
پس مرحوم شیخ (ره) در این دلیلی که آن را بهتر و أولی از استدلال علامه (ره) دانسته فرمودهاند: این دلیل هم گرفتار معارضه است، لذا تساقط کرده و به اصالة اللزوم رجوع میکنیم.