«و هذا الكلام و إن نوقش فیه بمنع بناء الأحكام على هذه التدقیقات»، که عرض کردیم شیخ (ره) راجع به کلام فخر (ره) سه مطلب بیان کرده است؛ مطلب اول این است که در این کلام مناقشه شده است، به اینکه احکام شرعیه مبتنی بر این دقتهای عقلی نمیتواند باشد، که این را مفصل توضیح دادیم.
«إلّا أنّه على كلّ حالٍ صریحٌ فی أنّ الباقی لو ذهب اختیاراً فلا خلاف فی سقوط خیاره»، یعنی چه این تدقیقات عقلیه را به میدان بیاوریم یا نیاوریم، این کلام فخر (ره) صریح در این است که اگر آن باقی به اختیار خودش از مجلس خارج شود خلافی نیست در اینکه خیارش ساقط میشود.
اما اینکه شیخ (ره) فرموده: کلام فخر المحققین (ره) صریح است، از این قسمت کلام فخر که میگوید: اختلاف است که آیا إفتراق یک امر ثبوتی است و یا اعم از ثبوتی و عدمی؟ که اگر إفتراق را ثبوتی بدانیم، این شخصی که در مجلس نشسته، کار ثبوتی انجام نداده، لذا إفتراق حاصل نمیشود، اما اگر اعم بدانیم این إفتراق حاصل میشود.
حال بنا بر هر دو قول، کسی که از مجلس عقد به اختیار خودش بیرون برود، این یقیناً کار ثبوتی انجام داده است، پس یقیناً محقق إفتراق است و لذا خیارش ساقط است.
«و ظاهره كظاهر عبارة القواعد: أنّ سقوط خیاره لا ینفكّ عن سقوط خیار الآخر»، اما مطلب سوم این است که ظاهر کلام فخر (ره) مانند ظاهر کلام والدش این است که سقوط خیار باقی از سقوط خیار دیگری منفک نمیشود.
اما ظهور کلام مرحوم علامه (ره) از اینجاست که فرموده: «فالأقرب سقوطه فیسقط خیار الأول»، خیار اول که همان مکره است، اگر بخواهد ساقط شود، متفرع بر سقوط خیار دیگری است، پس مرحوم علامه (ره) قائل است که بین سقوط خیار مختار و مکره إنفکاکی نیست.
اما ظهور کلام فخر المحققین (ره) هم از این است که وقتی قول علامه (ره) را در قواعد شرح داده، نسبت به این قسمت اشکالی نکرده است، یعنی کلام والدش را تقریر و إمضا کرده است.
این نکته را هم اضافه کنید که مرحوم علامه (ره) که فرموده: «و یسقط خیار الأول»، ظاهر این است که در این مورد قول مخالف وجود نداشته، چون اگر قول مخالف وجود داشت، باید آن را هم نقل میکرد.
حال نتیجهی این مطلب سوم این است که «فینتفی القول المحكی عن الخلاف و الجواهر.»، آن قولی که از خلاف و جواهر حکایت شد، که قول سوم در مسئله بود که خیار باقی ساقط و خیار مکره ثابت است منتفی میشود.
«لكنّ العبارة المحكیة عن الخلاف ظاهرةٌ فی هذا القول»، در حالی که عبارتی که از خلاف برای ما حکایت شده ظاهر در این قول است.
حال عبارت خلاف را نقل کرده که شیخ (ره) در خلاف فرموده: «قال: لو أُكرها أو أحدهما على التفرّق بالأبدان على وجهٍ یتمكّنان من الفسخ و التخایر فلم یفعلا»، اگر هر دو یا یکی بر تفرق به أبدان مکره شوند، به طوری که تمکن از فسخ و تخایر داشته باشند، اما این فسخ و تخایر را إعمال نکنند، «بطل خیارهما»، خیار هر دو ساقط و باطل میشود. «أو خیار من تمكّن من ذلك»، و یا خیار کسی که تمکن از تخایر دارد ساقط میشود.
شاهد همین است که شیخ (ره) در خلاف تصریح کرده به اینکه یک قول در مسئله عبارت از این است که اگر یکی را إکراه کردند اما دیگری در مجلس باقی ماند، خیار این کسی که مانده و تمکن از تخایر دارد ساقط است.
«و نحوه المحكی عن القاضی»، و مانند این قول از قاضی (ره) حکایت شده است «فإنّه لولا جواز التفكیك بین الخیارین لاقتصر على قوله: «بطل خیارهما»»، این کلام شیخ انصاری (ره) است که اگر امکان تفکیک بین خیارین در کار نباشد، باید میفرمود: «بطل خیارهما» و بر این إکتفا میکرد، در حالی که قول دیگری را هم بیان کرده است.
«فتأمّل.»، این را مختلف معنا کردهاند، یک معنا این که در پایین همین صفحه خود شیخ (ره) بیان کرده که در درس فردا عرض میکنیم.
یک معنای دیگر این است که این عبارت اگر به نحو لفّ و نشر مرتب باشد، این استفادهای که کردیم درست است، یعنی یک «اکرها» داریم و یک «أحدهما»، که بگوییم: «بطل خیارهما» مربوط به «أکرها» است و «أو خیار من تمکن» مربوط به «أحدهما» است و اگر لفّ و نشر مرتب باشد حرف درستی است.
اما یک إحتمال وجود دارد که این بطل خیارهما حکم هر دو باشد، یعنی «لو أکرها أو أحدهما بطل خیارهما» که در این صورت لفّ و نشر مرتب در کار نیست و حکم هر دو تمام شد و بعد «أو خیار من تمکن» هم به عنوان یک احتمال در مسئله است و منافاتی هم ندارد که بگوییم: این إحتمال قائل ندارد.
«بل حكی هذا القول عن ظاهر التذكرة أو صریحها.»، یعنی بلکه سقوط خیار متمکن را از ظاهر یا صریح تذکره حکایت شده است، «و فیه تأمّل.»، یعنی در این نقل که از تذکره نقل کردند تأمل است و ما قبول نداریم.